شنبه 29 ارديبهشت 1403 - 8 ذيقعده 1445 - 18 مي 2024
تبیان، دستیار زندگی
در حال بار گزاری ....
مشکی
سفید
سبز
آبی
قرمز
نارنجی
بنفش
طلایی
همه
متن
فیلم
صدا
تصویر
دانلود
Persian
Persian
کوردی
العربیة
اردو
Türkçe
Русский
English
Français
مرور بخشها
دین
زندگی
جامعه
فرهنگ
صفحه اصلی تبیان
شبکه اجتماعی
مشاوره
آموزش
فیلم
صوت
تصاویر
حوزه
کتابخانه
دانلود
وبلاگ
فروشگاه اینترنتی
عبارت مورد نظر :
لیست دوره ها
>
دروس خارج فقه
>
دروس اخلاق (آيت الله مصباح يزدي)
>
جلسه 12
متن
«بسم الله الرحمن الرحيم»
«والحمد لله رب العالمين و الصلات و السلام على سيد انبياء و المرسلين حبيب اله رب العالمين ابالقاسم محمد و على آله طيبين الطاهرين المعصومين وصينا الامام المنتظر المهدى الحجة ابن الحسن عسكرى (عج) و جعلنا من اعوانه و انصاره».
ابتدا اين ميلاد با بركت را به پيشگاه مقدس ولى امر صاحب الامر (عج تعالى فرجه الشريف) تبريك و تهنيت عرض ميكنيم و همچنين به پيشگاه رهبر عالى قدر و مراجع عظام و علماى اعلام و همه شيعيان و دوستان آن حضرت. اميدواريم خداى متعال به بركت اين ميلاد مسعود همه ما را مورد عنايت خاص خودش قرار بدهد.
قصد داشتم كه دنباله مطالب گذشته را تلاوت كنم. رسيديم به بخشى كه مربوط به حزن و اندوه است و با امشب كه شب جشن و سرور است چندان مناسبت نداشت. اين بود كه براى امشب از بركات اين مولود مبارك بيشتر استفاده كنيم خواستم چند جملهاى به عنوان عرض ادب به پشگاه آن حضرت خدمت شما مزاحم بشوم و چند نكته را در ارتباط با اين موضوع به عرضتان برسانم .
شخصيت مولا اميرالمومنين (صلوات اللَّه عليه) آن شخصيتى نيست كه امسال بنده قدرت وارد شدن در مدح او و بيان اوصاف او را داشته باشند. خيلى بزرگتر از ماها حريم گرفتند و از دور فقط خضوعى كردند و با آن خضوع خودشان ارادتشان را اظهار كردند و نهايت معرفتشان را. همانطور كه بلا تشبيه در مورد ذات مقدس الهى نهايت معرفت انسان به جايى مىرسد كه درك مىكند عدم توانايى خودش را نسبت به معرفت الهى، در مرتبه نازلتر معرفت اولياى خاص خدا هم اين چنين است. ما كودكانه فكر مىكنيم كه با ذكر اوصافى، با شنيدن كلماتى، يا ذكر داستانهايى، فرازهايى از زندگى آنها شناختى پيدا مىكنيم. خب در حد فهم خودمان معذوريم. امير المومنين (سلام اللَّه عليه) خودشان در نهج البلاغه مىفرمايند كه حيواناتى كه شاخ دارند خيال مىكنند كه خداى آنها هم شاخ دارد. حد معرفت ما همين هاست. همين مفاهيمى كه درك مىكنيم و از مصاديق ممكنات و مخلوقات اينها را اخذ كردهايم. آن حد معرفتى كه بايد پيدا بكنيم امكان ندارد كه پيدا بكنيم. چون تا انسان چيزى را نچشد و نبيند و نيابد، مفهوم صحيحى از آن نمىتواند داشته باشد. با يك مفاهيم مبهمى به آن اشاره مىكنيم. معرفت واقعى آن وقتى پيدا مىشود كه آدم شمهاى از آن حقيقت را يافته باشد. فرض بفرماييد اگر نورى را
ببينيم ما مىتوانيم بگوييم اين نور يك درجهاى است هزار برابرش. تا آن جايى كه ذهنمان وسعت داشته باشد بر مراتب آن بيفزاييم. ميليونها برابر اما اگر نورى نديده باشيم، نمىتوانيم بگوييم چند برابرش. آن حقايقى كه انبيا و اولياى عظام مخصوصاً انوار مقدسه چهارده معصوم (صلوات اللَّه عليهم اجمعين) به آن رسيدهاند، آنها چيزهايى نيست كه ما بتوانيم با اين مفاهيمى كه بلد هستيم به آنها اشاره كنيم. آنها يك حقايقى است خيلى فراتر از آن چه ما به آن فكر كنيم و بيانديشيم. ولى خب به اندازه فهم خودمان بايد تلاش كنيم هر چه بيشتر مفاهيم دقيقتر و روشنتر و نزديكتر به واقع پيدا كنيم. و بهترين راهش هم اين است كه از خودشان ياد بگيريم و ببينيم خودشان چى گفتهاند همانها را بگوييم. كما اين كه بهترين راه براى معرفى اوصاف الهى اين است كه از كلمات خود خداى متعال و انبيا و اوليا از آنها ياد بگيريم كه خدا را چگونه بايد توصيف كرد؟ و الا با فهم خودمان چه مىفهميم؟ در انتخاب الفاظ عام هم عاجز خواهيم بود.
آرى، كافى است در اين باره كه ما با اظهار عجز خودمان قصور خودمان را بيان كنيم و بفهميم كه مطلب خيلى فراتر از آن چيزهايى است كه ما فكر مىكنيم. در اين زمينه آيات و روايات و مطالب بزرگان و اينها خيلى زياد است و همه شما شنيدهايد و نمىخواهم من با تكرار مكرراتى كه مىدانيد وقتتان را بگيرم. آن چه فكر مىكنم تذكرش مفيد است اين است كه ما توجه پيدا كنيم به اين كه اين وجود مقدس چه نعمتى براى ماست. خود او چه داشته و در چه در مقامى است، آن عقل ما نمىرسد. اما فكر كنيم كه براى ما چه بركاتى داشته؟ بركاتى كه تنزلاتش را و ظهوراتش را مىتوانيم لمس كنيم، بشناسيم. كما اين كه بهترين راه براى امثال ماها در مورد شناختن خدا اين است كه نعمتهاى خدا را بشناسيم و از آن راه توجه به منعم پيدا كنيم. اين جا هم خوب است بيانديشيم كه وجود مقدس امير المومنين (صلوات اللَّه عليه) براى ما انسانها چه بركاتى داشت؟ باز يك مطلب است كه نور اين چهار ده معصوم در يك نشئهاى كه نمىدانيم يعنى چى، نورش را نمىدانيم يعنى چى، وصاطت در تمام بركات دارد. باران به بركت آنها نازل ميشود. رحمتهاى الهى به بركت آنها به خلايق مىرسد. بلكه فيض وجود به بركت آنها به موجودات مىرسد. اينها هم درست نمىفهميم. فلاسفه چيزهايى گفتهاند. و در حد خودشان هم تلاشى كردهاند و تلاششان هم مشكور است. اما باز حقيقتش را نمىفهميم. يعنى چه؟ نور وصاطت دارد يعنى چه؟ نمىفهميم.
در روايات حتى اهل تسنن هم است كه خداى متعال از نور عظمت خودش نور پيامبر اكرم و نور امير المومنين را آفريد و همه بركات عالم از آن نور خلق شد. اين حرف خيلى درست نمىفهميم. به همين اندازه اعتراف كنيم كه يك حقيقتى است و يك وصاطتى است كه ما نمىفهميم. بياييم تا به آن حدى كه مىفهميم صحبت كنيم. مىدانيم كه بالاترين نعمتهايى كه خداى متعال به انسانها از آغاز خلقت بشر تا كنون داده، نعمت وجود اسلام و دين حق و راه صحيح به سوى اوست. آن نعمتى كه همه ما و ميليونها، ميلياردها انسانهايى كه تا روز قيامت مىآيند از اين نعمت استفاده كنند و به سعادت برسند. اگر اين نعمت نمىبود انسانها در ضلالت و گمراهى غرق بودند. اين مطلب را در نهج البلاغه از سخنان خود امير المومنين (صلوات اللَّه عليه) مكرر ذكر شد. و البته اين اولين فضل اين نعمت مال وجود مقدس پيغمبر (صلى اللَّه عليه و آله وسلم) است. اما اگر به حسب ظاهر وجود امير المومنين (صلوات اللَّه عليه) نبود، آيا اين نعمت پايدار در اين عالم مىماند و به ما مىرسيد يا نه؟ يك وقت صحبت قدرت خداست و از اسباب غيبى. خب، البته قدرت خدا نامتناهى است. اما روى اصحاب ظاهرى اگر امير المومنين (صلوات اللَّه عليه) نبود دعوت اسلام درهمان آغاز خاموش مىشد. چند تا از جنگهايى كه در زمان خود رسول اللَّه (صلى اللَّه عليه و آله) اتفاق افتاد را به خاطر بياوريد. اگر حضور امير المومنين (صلوات اللَّه عليه) در آن جنگها نبود ببينيد چى مىشد؟ يكى اش را در روز خندق بود كه وقتى امير المومنين (صلوات اللَّه عليه) با عمر ابن عبدود مواجه شد رسول اللَّه (صلى اللَّه عليه و آله) فرمود «قد برز الايمان كله للكفر كله». كل ايمان با كل كفر روبرو شد. لحظه سرنوشت ساز است. اگر على پيروز بشود ايمان پيروز شده، اگر على شكست بخورد، كفر پيروز شده. «قد برز الايمان كله للكفر كله». اگر وجود امير المومنين در آن جنگ نبود، چه سرنوشتى براى اسلام و مسلمين بود؟ شكست قطعى. عرض كردم برحسب اصحاب ظاهرى وگرنه خدا مىتوانست از راههاى ديگرى هم.... پس هم رواج اسلام در زمان خود رسول اللَّه (صلى اللَّه عليه و آله) و هم بعد از وفات آن حضرت اگر وجود مقدس امير المومنين نبود، چقدر از حقايق اسلام باقى مىماند. وجود ايشان و بركات ايشان و تعاليم ايشان بود و اين همه انحرافات پيدا شد. اگر نبود چه مىشد؟
خود ايشان فرمود اسلام آنچنان وارونه شده مثل پوستينى كه از پشت بپوشند. همان زمانى كه خود امير المومنين بود اين جور توصيف مىكرد. چون آنچنان حقايق زير و رو شده، و منحرف شده و حقايق را عوضى و وارونه جلوه دادهاند مثل پوستينى كه پشت و رو بپوشند. در خود نهج البلاغه باز ببنيد كه چقدر درباره تحريفاتى كه در همان زمان، تحريفات معنوى نسبت به اسلام شده بود امير المومنين ناله مىكند. هنوز چقدر از ظهور اسلام گذشته بود؟ در همان وقت چقدر از تحريف قرآن يعنى تحريف معنايش، تعبيرات غلط، تفسيرهاى به رأى مىناليد كه چگونه دارند اسلام را منحرف مىكنند. حقايق دارد عوض مىشود. با آن تدبيرها، با آن خون دلها، كه دست از خلافت كشيد تا اين كه بتواند حقايق دين را حفظ كند. صرف نظر كرد از ادعاى خلافت براى اين كه بتواند اصول و معارف اسلام را حفظ كند. اينها از بين نرود. پس بقاى اسلام بدون شك مرهون تعاليم اهل بيت و در رأس آنها امير المومنين (صلوات اللَّه عليه) است. يعنى اگر من و شما و پدران ما و اولاد ما از جهنم نجات پيدا كنيم ان شاء اللَّه يك قطرهاى از بركات وجود على است. ببين چه دريايى است. خدا اين نعمت را به انسانها ادا فرمود تا اين كه وسيلهاى براى نجات آنها از گمراهىها و هدايت آنها به سوى كمالات و سعادات باشد. اين يك نكته. در مقام ثبوت. اين بركات را وجود امير المومنين (صلوات اللَّه عليه) براى انسانها در طول تاريخ داشته و خواهد داشت.
نكته دوم اين كه معرفت ما نسبت به امير المومنين چه نعمت بزرگى است. ايشان در زمان خودش در همان بلاد اسلامى كه به بركت فداكاريهاى او مسلمان شده بودند و از نور اسلام بهرهمند شده بودند، چند فرسخ دورتر از محل حكومت او، مردم مىگفتند على كافر است. على نماز نمىخواند. بين كوفه تا دمشق چقدر راه بود؟ فاصله كوفه تا دمشق كمتر از فاصله مدينه تا كوفه است. در زمان حكومت خودش، مردمى كه به بركت فداكاريهاى او مسلمان شده بودند، در اثر تبليغات سوء بار نمىكردند كه على نماز بخواند. وقتى گفتند على را محراب كشتند، در مسجد، در حال نماز، گفتند مگر على نماز مىخواند. صد سال نگذشته بود، پنجاه سال نگذشته بود، در زمان حيات خود على. مسلمانها اين جور فكر مىكردند. نه كفار. حالا بعد از هزار و چهارصد سال ما صدها و هزارها فرسخ دور از زادگاه على، خدا به ما عنايت فرموده كه على را مىشناسيم. البته به اندازه معرفت خودمان ديگر. اين چه نعمت بزرگى است. امروز اكثر مسلمانها، بيش از نود درصدشان خيلى هنر كنند على را به عنوان يكى از صحابه بزرگوار در رديف بعضيى ديگر از خلفا حساب مىكنند. ببينيد چقدر فاصله است از كجا تا كجا؟ هنوز خيليها معتقدندكه على و معاويه قابل مقايسه هستند. خب على يك اجتهاديكرد، معاويه هم يك اجتهادى كرد. «ادهر انزلنى، ثم انزلنى حتى يقال علىٌ و معاويه». اين در زمان خود على بوده. امروز هم همانطور اكثر مسلمانها در همان حال هستند. بزرگانشان مىنويسيند اجماع مسلمين است كه بعد از رسول اللَّه خليفه اول افضل از همه بود. و بعد خليفه دوم و بعد خليفه سوم و بعد خليفه چهارم. احياء العلوم غزالى را ببينيد. كتابهاى ديگر اعتقاديشان را. على را با چه كسانى مقايسه مىكنند و حتى تصريح مىكنند كه آن خلفاى سه گانه افضل بودند از على. حالا در ميان ميليونها مسلمان دنيا خدا به يك مجموعه از شيعيان خدا اين افتخار را داده كه على را تا يك حدى اين اندازه بشناسند كه قابل مقايسه با آنها نيستند.
اما هيهات كه همين معرفت هم با همه ضعفى كه دارد در معرض خطر است. من شب ميلاد نمىخواهم خاطر شما را مكدر كنم. در اين شب سرور مسلمين و سرور اهل بيت نمىخواهم دلهاى شما اندوهگين بشود. ولى چه كنم مىترسم همين را از شما بگيرند. شما باور نمىكنيد و درد من از همين جاست. سوز من از همين جاست كه دوستان هم باور نمىكنند. ما آن جور شديم كه تا خطر گلويمان را نگيرد، دم مرگ نرسيم احساس خطر نمىكنيم. همان چيزى كه موجب گمراهى و انحراف معاصران على شد در بين ما هم وجود دارد. امروز اين زمزمهها شروع شده كه همه مطالب نهج البلاغه درست نيست. چرا حوزه تصريح نمىكند كه بعضى از مطالب نهج البلاغه غلط است؟ و اين مقدمه است و اللَّه مقدمه است. شما باور نمىكنيد ولى يك روزى باور خواهيد كرد. اين مقدمه است براى اين كه على با ديگران هيچ فرقى نداشت. همانطور كه ديگران بعضى از حرفهايشان درست است و بعضى حرفهايشان غلط او هم همينطور بود. و نه تنها او كه پيامبرش هم فرقى با ديگران نداشت. شانسش گرفت يك چيزهايى گفت، درست در آمد. و الا وحى چيه؟ پيغمبرى يعنى چه؟ چطور شد كه مردم گول كسانى را خوردند كه شمشير به روى على كشيدند. به ساده انديشى، سادگى، ديدند خوارج قرآن حفظ مىكنند. سحر خيزى مىكنند، پينه پيشانى دارند، گفتند مگر مىشود اينها خلاف بكنند؟ آن سادگى در ما هم است. نه در من و شما، در بزرگان ما. وقتى مىبينند يك كسى حرفهاى نامربوط مىزند، حرفهايى كه اساس دين را به خطر مىاندازد مىگويند نه بابا اين حرفها را نزنيد، اين خمس مىدهد. اين نماز مىخواند، اين ريش دارد. و بابا ريشش بلندتر از خوارج است؟ اگر ريش خوارج را مىديدى چى مىگفتى؟ اگر آن عبادتهايى كه شب تا صبح مىكردند، آن شب خيزيها، آن روزهها، آن عبادتها، آنها را چى مىگفتيد، آن وقت مىگفتيد حق با على است يا با آنها؟ من و شما و بزرگان ما گول همان چيزهايى را مىخورند كه اصحاب عمر سعد گولش را خوردند. اشعث ابن قيص خورد. ابن ملجم خورد. امشب خوب است به بركت اين ميلاد مبارك بيانديشيم در علل گمراهى امثال خوارج، مارقين. مبادا در خود ماهم اين عوامل باشد. چى موجب اين شد كه اينها به اين انحرافات كشيده بشوند. «انما بدع وقوع الفتن احواءٌ تتبع و آراءٌ تتبع». على مىگويدها. اگر اين حرف راست باشد، چون مىگويند حرفهاى على را هم بايد آزمايش كرد ببنيم درست است، از زير آزمون درست در آمد قبول مىكنيم، نيامد مىگذاريم كنار. اگر درست گفته باشد على، على اين جورى گفته: فرمود «انما بدع وقوع الفتن» فتنهها، فتنهها نه منظورش آشوب و سر و صدا، فتنهها فتنه دين است. انحرافات يعنى، گمراهىها، كفرها، ارتدادها، بدع وقوع الفتن دو چيز است. « آراءٌ تتبع و احواءٌ تتبع».
يكى رأىهاى من در آوردى، حرفهاى بى اساس، بدون استناد به منبع صحيح، مأخذ صحيح، بر داشتهاى دلخواهى، معرفت تكامل يافته. يكى هم احواءٌ تتبع، دلخواه. دلم مىخواهد روين دل باشم. اسمم توى دنيا بلند باشد. من چى ام كمتر از x بود كه چندى پيش در دنيا اين قدر شهرت پيدا كرد. من چى ام كمتر از بنيانگذاران رنسانس است؟ آنها آمدند با كشيشها در افتادند ما هم با آخوندها در مىافتيم. آنها شهامتى داشتند، خب ما هم بايد اين شهامت را پيدا كنيم. اگر مىخواهيم به راه خوارج نرويم، اگر به راه ساير مسلمانها كه از اهل بيت منحرف شدند به آن راه كشانده نشويم. بايد يك مقدار هوشيارتر باشيم. المومن كيس. بس است آن چه از ابتداى اسلام تا به حال ما را فريب دادند. يك قدرى به خود بياييم. با همه مقدسات ما بازى كنند و ما باز خواب بمانيم. ولايت فقيه هيچى. امام هيچى. عصمت انبيا و ائمه هيچى. و اللَّه نوبت به خود خدايش هم خواهد رسيد. شما باور نمىكنيد. چه كنم؟ اين قدر چيزهاى ديگر از بيست سال قبل تا به حال گفتيم و باور نكردند. يك روزى فهميدند و چوبش را خوردند. امروز هم ميگوييم باور نمىكنند. يك روز ديگر هم گفتيم باور نكردند همينش را، حالا دارند يك مقدارى از آن را باور مىكنند. هنوز هم ريشهاش را باور نمىكنند يك روزى باور خواهند كرد ولى متأسفانه يك روزى باور خواهند كرد كه كار از كار گذشته است.
پروردگارا تو را به مقام امير المومنين صلوات اللَّه عليه قسم مىدهيم دلهاى ما را از انحراف محفوظ بدار. ارتباط ما را با اهل بيت مستحكم بدار. دست ما را از دامان آنها در دنيا و آخرت كوتاه نفرما. اسلام و مسلمين را عزيز بدار. مقام معظم رهبرى سايه شان را مستدام بدار. همه خدمتگذاران به اسلام و مسلمين را موفق بدار. ما را به وظايفمان آشنا و به انجام آن موفق بدار.
«و الحمد لله رب العالمين»
آخرين مطالب
حوزه علميه
پیام های تسلیت مراجع تقلید، علما و...
حکومت، مردم را کریمانه اداره کند نه فقیرانه
انگیزه بانوان از ورود به حوزههای علمیه...
آیهای که باید در دستور کار مبلغین باشد
مسائل روز جامعه با نگاه تخصصی قابل...
ویژگیهای نماینده مجلس تراز انقلاب
تاکید آیت الله العظمی جوادی آملی بر...
حوزه علمیه در عرصه بانکداری اسلامی...
توصیههای اخلاقی استاد حوزه به طلاب...
لباس محرومیت زدایی از چهره مردم بر...