• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •  متن
  • «بسم الله الرحمن الرحيم»
    «والحمد لله رب العالمين و الصلات و السلام على سيد انبياء و المرسلين حبيب اله رب العالمين ابالقاسم محمد و على آله طيبين الطاهرين المعصومين وصينا الامام المنتظر المهدى الحجة ابن الحسن عسكرى (عج) و جعلنا من اعوانه و انصاره».
    ابتدا اين ميلاد با بركت را به پيشگاه مقدس ولى امر صاحب الامر (عج تعالى فرجه الشريف) تبريك و تهنيت عرض ميكنيم و همچنين به پيشگاه رهبر عالى قدر و مراجع عظام و علماى اعلام و همه شيعيان و دوستان آن حضرت. اميدواريم خداى متعال به بركت اين ميلاد مسعود همه ما را مورد عنايت خاص خودش قرار بدهد.
    قصد داشتم كه دنباله مطالب گذشته را تلاوت كنم. رسيديم به بخشى كه مربوط به حزن و اندوه است و با امشب كه شب جشن و سرور است چندان مناسبت نداشت. اين بود كه براى امشب از بركات اين مولود مبارك بيشتر استفاده كنيم خواستم چند جمله‏اى به عنوان عرض ادب به پشگاه آن حضرت خدمت شما مزاحم بشوم و چند نكته را در ارتباط با اين موضوع به عرضتان برسانم .
    شخصيت مولا اميرالمومنين (صلوات اللَّه عليه) آن شخصيتى نيست كه امسال بنده قدرت وارد شدن در مدح او و بيان اوصاف او را داشته باشند. خيلى بزرگتر از ماها حريم گرفتند و از دور فقط خضوعى كردند و با آن خضوع خودشان ارادتشان را اظهار كردند و نهايت معرفتشان را. همانطور كه بلا تشبيه در مورد ذات مقدس الهى نهايت معرفت انسان به جايى مى‏رسد كه درك مى‏كند عدم توانايى خودش را نسبت به معرفت الهى، در مرتبه نازل‏تر معرفت اولياى خاص خدا هم اين چنين است. ما كودكانه فكر مى‏كنيم كه با ذكر اوصافى، با شنيدن كلماتى، يا ذكر داستانهايى، فرازهايى از زندگى آنها شناختى پيدا مى‏كنيم. خب در حد فهم خودمان معذوريم. امير المومنين (سلام اللَّه عليه) خودشان در نهج البلاغه مى‏فرمايند كه حيواناتى كه شاخ دارند خيال مى‏كنند كه خداى آنها هم شاخ دارد. حد معرفت ما همين هاست. همين مفاهيمى كه درك مى‏كنيم و از مصاديق ممكنات و مخلوقات اينها را اخذ كرده‏ايم. آن حد معرفتى كه بايد پيدا بكنيم امكان ندارد كه پيدا بكنيم. چون تا انسان چيزى را نچشد و نبيند و نيابد، مفهوم صحيحى از آن نمى‏تواند داشته باشد. با يك مفاهيم مبهمى به آن اشاره مى‏كنيم. معرفت واقعى آن وقتى پيدا مى‏شود كه آدم شمه‏اى از آن حقيقت را يافته باشد. فرض بفرماييد اگر نورى را
    ببينيم ما مى‏توانيم بگوييم اين نور يك درجه‏اى است هزار برابرش. تا آن جايى كه ذهنمان وسعت داشته باشد بر مراتب آن بيفزاييم. ميليون‏ها برابر اما اگر نورى نديده باشيم، نمى‏توانيم بگوييم چند برابرش. آن حقايقى كه انبيا و اولياى عظام مخصوصاً انوار مقدسه چهارده معصوم (صلوات اللَّه عليهم اجمعين) به آن رسيده‏اند، آنها چيزهايى نيست كه ما بتوانيم با اين مفاهيمى كه بلد هستيم به آنها اشاره كنيم. آنها يك حقايقى است خيلى فراتر از آن چه ما به آن فكر كنيم و بيانديشيم. ولى خب به اندازه فهم خودمان بايد تلاش كنيم هر چه بيشتر مفاهيم دقيقتر و روشن‏تر و نزديك‏تر به واقع پيدا كنيم. و بهترين راهش هم اين است كه از خودشان ياد بگيريم و ببينيم خودشان چى گفته‏اند همان‏ها را بگوييم. كما اين كه بهترين راه براى معرفى اوصاف الهى اين است كه از كلمات خود خداى متعال و انبيا و اوليا از آنها ياد بگيريم كه خدا را چگونه بايد توصيف كرد؟ و الا با فهم خودمان چه مى‏فهميم؟ در انتخاب الفاظ عام هم عاجز خواهيم بود.
    آرى، كافى است در اين باره كه ما با اظهار عجز خودمان قصور خودمان را بيان كنيم و بفهميم كه مطلب خيلى فراتر از آن چيزهايى است كه ما فكر مى‏كنيم. در اين زمينه آيات و روايات و مطالب بزرگان و اينها خيلى زياد است و همه شما شنيده‏ايد و نمى‏خواهم من با تكرار مكرراتى كه مى‏دانيد وقتتان را بگيرم. آن چه فكر مى‏كنم تذكرش مفيد است اين است كه ما توجه پيدا كنيم به اين كه اين وجود مقدس چه نعمتى براى ماست. خود او چه داشته و در چه در مقامى است، آن عقل ما نمى‏رسد. اما فكر كنيم كه براى ما چه بركاتى داشته؟ بركاتى كه تنزلاتش را و ظهوراتش را مى‏توانيم لمس كنيم، بشناسيم. كما اين كه بهترين راه براى امثال ماها در مورد شناختن خدا اين است كه نعمت‏هاى خدا را بشناسيم و از آن راه توجه به منعم پيدا كنيم. اين جا هم خوب است بيانديشيم كه وجود مقدس امير المومنين (صلوات اللَّه عليه) براى ما انسانها چه بركاتى داشت؟ باز يك مطلب است كه نور اين چهار ده معصوم در يك نشئه‏اى كه نمى‏دانيم يعنى چى، نورش را نمى‏دانيم يعنى چى، وصاطت در تمام بركات دارد. باران به بركت آنها نازل ميشود. رحمت‏هاى الهى به بركت آنها به خلايق مى‏رسد. بلكه فيض وجود به بركت آنها به موجودات مى‏رسد. اينها هم درست نمى‏فهميم. فلاسفه چيزهايى گفته‏اند. و در حد خودشان هم تلاشى كرده‏اند و تلاششان هم مشكور است. اما باز حقيقتش را نمى‏فهميم. يعنى چه؟ نور وصاطت دارد يعنى چه؟ نمى‏فهميم.
    در روايات حتى اهل تسنن هم است كه خداى متعال از نور عظمت خودش نور پيامبر اكرم و نور امير المومنين را آفريد و همه بركات عالم از آن نور خلق شد. اين حرف خيلى درست نمى‏فهميم. به همين اندازه اعتراف كنيم كه يك حقيقتى است و يك وصاطتى است كه ما نمى‏فهميم. بياييم تا به آن حدى كه مى‏فهميم صحبت كنيم. مى‏دانيم كه بالاترين نعمتهايى كه خداى متعال به انسانها از آغاز خلقت بشر تا كنون داده، نعمت وجود اسلام و دين حق و راه صحيح به سوى اوست. آن نعمتى كه همه ما و ميليونها، ميلياردها انسانهايى كه تا روز قيامت مى‏آيند از اين نعمت استفاده كنند و به سعادت برسند. اگر اين نعمت نمى‏بود انسانها در ضلالت و گمراهى غرق بودند. اين مطلب را در نهج البلاغه از سخنان خود امير المومنين (صلوات اللَّه عليه) مكرر ذكر شد. و البته اين اولين فضل اين نعمت مال وجود مقدس پيغمبر (صلى اللَّه عليه و آله وسلم) است. اما اگر به حسب ظاهر وجود امير المومنين (صلوات اللَّه عليه) نبود، آيا اين نعمت پايدار در اين عالم مى‏ماند و به ما مى‏رسيد يا نه؟ يك وقت صحبت قدرت خداست و از اسباب غيبى. خب، البته قدرت خدا نامتناهى است. اما روى اصحاب ظاهرى اگر امير المومنين (صلوات اللَّه عليه) نبود دعوت اسلام درهمان آغاز خاموش مى‏شد. چند تا از جنگهايى كه در زمان خود رسول اللَّه (صلى اللَّه عليه و آله) اتفاق افتاد را به خاطر بياوريد. اگر حضور امير المومنين (صلوات اللَّه عليه) در آن جنگها نبود ببينيد چى مى‏شد؟ يكى اش را در روز خندق بود كه وقتى امير المومنين (صلوات اللَّه عليه) با عمر ابن عبدود مواجه شد رسول اللَّه (صلى اللَّه عليه و آله) فرمود «قد برز الايمان كله للكفر كله». كل ايمان با كل كفر روبرو شد. لحظه سرنوشت ساز است. اگر على پيروز بشود ايمان پيروز شده، اگر على شكست بخورد، كفر پيروز شده. «قد برز الايمان كله للكفر كله». اگر وجود امير المومنين در آن جنگ نبود، چه سرنوشتى براى اسلام و مسلمين بود؟ شكست قطعى. عرض كردم برحسب اصحاب ظاهرى وگرنه خدا مى‏توانست از راههاى ديگرى هم.... پس هم رواج اسلام در زمان خود رسول اللَّه (صلى اللَّه عليه و آله) و هم بعد از وفات آن حضرت اگر وجود مقدس امير المومنين نبود، چقدر از حقايق اسلام باقى مى‏ماند. وجود ايشان و بركات ايشان و تعاليم ايشان بود و اين همه انحرافات پيدا شد. اگر نبود چه مى‏شد؟
    خود ايشان فرمود اسلام آنچنان وارونه شده مثل پوستينى كه از پشت بپوشند. همان زمانى كه خود امير المومنين بود اين جور توصيف مى‏كرد. چون آنچنان حقايق زير و رو شده، و منحرف شده و حقايق را عوضى و وارونه جلوه داده‏اند مثل پوستينى كه پشت و رو بپوشند. در خود نهج البلاغه باز ببنيد كه چقدر درباره تحريفاتى كه در همان زمان، تحريفات معنوى نسبت به اسلام شده بود امير المومنين ناله مى‏كند. هنوز چقدر از ظهور اسلام گذشته بود؟ در همان وقت چقدر از تحريف قرآن يعنى تحريف معنايش، تعبيرات غلط، تفسيرهاى به رأى مى‏ناليد كه چگونه دارند اسلام را منحرف مى‏كنند. حقايق دارد عوض مى‏شود. با آن تدبيرها، با آن خون دل‏ها، كه دست از خلافت كشيد تا اين كه بتواند حقايق دين را حفظ كند. صرف نظر كرد از ادعاى خلافت براى اين كه بتواند اصول و معارف اسلام را حفظ كند. اينها از بين نرود. پس بقاى اسلام بدون شك مرهون تعاليم اهل بيت و در رأس آنها امير المومنين (صلوات اللَّه عليه) است. يعنى اگر من و شما و پدران ما و اولاد ما از جهنم نجات پيدا كنيم ان شاء اللَّه يك قطره‏اى از بركات وجود على است. ببين چه دريايى است. خدا اين نعمت را به انسانها ادا فرمود تا اين كه وسيله‏اى براى نجات آنها از گمراهى‏ها و هدايت آنها به سوى كمالات و سعادات باشد. اين يك نكته. در مقام ثبوت. اين بركات را وجود امير المومنين (صلوات اللَّه عليه) براى انسانها در طول تاريخ داشته و خواهد داشت.
    نكته دوم اين كه معرفت ما نسبت به امير المومنين چه نعمت بزرگى است. ايشان در زمان خودش در همان بلاد اسلامى كه به بركت فداكاريهاى او مسلمان شده بودند و از نور اسلام بهره‏مند شده بودند، چند فرسخ دورتر از محل حكومت او، مردم مى‏گفتند على كافر است. على نماز نمى‏خواند. بين كوفه تا دمشق چقدر راه بود؟ فاصله كوفه تا دمشق كمتر از فاصله مدينه تا كوفه است. در زمان حكومت خودش، مردمى كه به بركت فداكاريهاى او مسلمان شده بودند، در اثر تبليغات سوء بار نمى‏كردند كه على نماز بخواند. وقتى گفتند على را محراب كشتند، در مسجد، در حال نماز، گفتند مگر على نماز مى‏خواند. صد سال نگذشته بود، پنجاه سال نگذشته بود، در زمان حيات خود على. مسلمانها اين جور فكر مى‏كردند. نه كفار. حالا بعد از هزار و چهارصد سال ما صدها و هزارها فرسخ دور از زادگاه على، خدا به ما عنايت فرموده كه على را مى‏شناسيم. البته به اندازه معرفت خودمان ديگر. اين چه نعمت بزرگى است. امروز اكثر مسلمانها، بيش از نود درصدشان خيلى هنر كنند على را به عنوان يكى از صحابه بزرگوار در رديف بعضيى ديگر از خلفا حساب مى‏كنند. ببينيد چقدر فاصله است از كجا تا كجا؟ هنوز خيليها معتقدندكه على و معاويه قابل مقايسه هستند. خب على يك اجتهاديكرد، معاويه هم يك اجتهادى كرد. «ادهر انزلنى، ثم انزلنى حتى يقال علىٌ و معاويه». اين در زمان خود على بوده. امروز هم همانطور اكثر مسلمانها در همان حال هستند. بزرگانشان مى‏نويسيند اجماع مسلمين است كه بعد از رسول اللَّه خليفه اول افضل از همه بود. و بعد خليفه دوم و بعد خليفه سوم و بعد خليفه چهارم. احياء العلوم غزالى را ببينيد. كتابهاى ديگر اعتقاديشان را. على را با چه كسانى مقايسه مى‏كنند و حتى تصريح مى‏كنند كه آن خلفاى سه گانه افضل بودند از على. حالا در ميان ميليونها مسلمان دنيا خدا به يك مجموعه از شيعيان خدا اين افتخار را داده كه على را تا يك حدى اين اندازه بشناسند كه قابل مقايسه با آنها نيستند.
    اما هيهات كه همين معرفت هم با همه ضعفى كه دارد در معرض خطر است. من شب ميلاد نمى‏خواهم خاطر شما را مكدر كنم. در اين شب سرور مسلمين و سرور اهل بيت نمى‏خواهم دلهاى شما اندوهگين بشود. ولى چه كنم مى‏ترسم همين را از شما بگيرند. شما باور نمى‏كنيد و درد من از همين جاست. سوز من از همين جاست كه دوستان هم باور نمى‏كنند. ما آن جور شديم كه تا خطر گلويمان را نگيرد، دم مرگ نرسيم احساس خطر نمى‏كنيم. همان چيزى كه موجب گمراهى و انحراف معاصران على شد در بين ما هم وجود دارد. امروز اين زمزمه‏ها شروع شده كه همه مطالب نهج البلاغه درست نيست. چرا حوزه تصريح نمى‏كند كه بعضى از مطالب نهج البلاغه غلط است؟ و اين مقدمه است و اللَّه مقدمه است. شما باور نمى‏كنيد ولى يك روزى باور خواهيد كرد. اين مقدمه است براى اين كه على با ديگران هيچ فرقى نداشت. همانطور كه ديگران بعضى از حرفهايشان درست است و بعضى حرفهايشان غلط او هم همينطور بود. و نه تنها او كه پيامبرش هم فرقى با ديگران نداشت. شانسش گرفت يك چيزهايى گفت، درست در آمد. و الا وحى چيه؟ پيغمبرى يعنى چه؟ چطور شد كه مردم گول كسانى را خوردند كه شمشير به روى على كشيدند. به ساده انديشى، سادگى، ديدند خوارج قرآن حفظ مى‏كنند. سحر خيزى مى‏كنند، پينه پيشانى دارند، گفتند مگر مى‏شود اينها خلاف بكنند؟ آن سادگى در ما هم است. نه در من و شما، در بزرگان ما. وقتى مى‏بينند يك كسى حرفهاى نامربوط مى‏زند، حرفهايى كه اساس دين را به خطر مى‏اندازد مى‏گويند نه بابا اين حرفها را نزنيد، اين خمس مى‏دهد. اين نماز مى‏خواند، اين ريش دارد. و بابا ريشش بلندتر از خوارج است؟ اگر ريش خوارج را مى‏ديدى چى مى‏گفتى؟ اگر آن عبادتهايى كه شب تا صبح مى‏كردند، آن شب خيزيها، آن روزه‏ها، آن عبادتها، آن‏ها را چى مى‏گفتيد، آن وقت مى‏گفتيد حق با على است يا با آنها؟ من و شما و بزرگان ما گول همان چيزهايى را مى‏خورند كه اصحاب عمر سعد گولش را خوردند. اشعث ابن قيص خورد. ابن ملجم خورد. امشب خوب است به بركت اين ميلاد مبارك بيانديشيم در علل گمراهى امثال خوارج، مارقين. مبادا در خود ماهم اين عوامل باشد. چى موجب اين شد كه اينها به اين انحرافات كشيده بشوند. «انما بدع وقوع الفتن احواءٌ تتبع و آراءٌ تتبع». على مى‏گويدها. اگر اين حرف راست باشد، چون مى‏گويند حرفهاى على را هم بايد آزمايش كرد ببنيم درست است، از زير آزمون درست در آمد قبول مى‏كنيم، نيامد مى‏گذاريم كنار. اگر درست گفته باشد على، على اين جورى گفته: فرمود «انما بدع وقوع الفتن» فتنه‏ها، فتنه‏ها نه منظورش آشوب و سر و صدا، فتنه‏ها فتنه دين است. انحرافات يعنى، گمراهى‏ها، كفرها، ارتدادها، بدع وقوع الفتن دو چيز است. « آراءٌ تتبع و احواءٌ تتبع».
    يكى رأى‏هاى من در آوردى، حرفهاى بى اساس، بدون استناد به منبع صحيح، مأخذ صحيح، بر داشت‏هاى دلخواهى، معرفت تكامل يافته. يكى هم احواءٌ تتبع، دلخواه. دلم مى‏خواهد روين دل باشم. اسمم توى دنيا بلند باشد. من چى ام كمتر از x بود كه چندى پيش در دنيا اين قدر شهرت پيدا كرد. من چى ام كمتر از بنيانگذاران رنسانس است؟ آنها آمدند با كشيش‏ها در افتادند ما هم با آخوندها در مى‏افتيم. آنها شهامتى داشتند، خب ما هم بايد اين شهامت را پيدا كنيم. اگر مى‏خواهيم به راه خوارج نرويم، اگر به راه ساير مسلمانها كه از اهل بيت منحرف شدند به آن راه كشانده نشويم. بايد يك مقدار هوشيارتر باشيم. المومن كيس. بس است آن چه از ابتداى اسلام تا به حال ما را فريب دادند. يك قدرى به خود بياييم. با همه مقدسات ما بازى كنند و ما باز خواب بمانيم. ولايت فقيه هيچى. امام هيچى. عصمت انبيا و ائمه هيچى. و اللَّه نوبت به خود خدايش هم خواهد رسيد. شما باور نمى‏كنيد. چه كنم؟ اين قدر چيزهاى ديگر از بيست سال قبل تا به حال گفتيم و باور نكردند. يك روزى فهميدند و چوبش را خوردند. امروز هم ميگوييم باور نمى‏كنند. يك روز ديگر هم گفتيم باور نكردند همينش را، حالا دارند يك مقدارى از آن را باور مى‏كنند. هنوز هم ريشه‏اش را باور نمى‏كنند يك روزى باور خواهند كرد ولى متأسفانه يك روزى باور خواهند كرد كه كار از كار گذشته است.
    پروردگارا تو را به مقام امير المومنين صلوات اللَّه عليه قسم مى‏دهيم دلهاى ما را از انحراف محفوظ بدار. ارتباط ما را با اهل بيت مستحكم بدار. دست ما را از دامان آنها در دنيا و آخرت كوتاه نفرما. اسلام و مسلمين را عزيز بدار. مقام معظم رهبرى سايه شان را مستدام بدار. همه خدمتگذاران به اسلام و مسلمين را موفق بدار. ما را به وظايفمان آشنا و به انجام آن موفق بدار.
    «و الحمد لله رب العالمين»