• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •  متن
  • «بسم الله الرحمن الرحيم»
    «والحمد لله رب العالمين و صلى اللَّه على سيدنا محمد و آله الطاهرين. يا اباذر ان اللَّه جلتناه ليدخل قوم الجنة فيأتيهم حتى يملّ و فوقهم قوم فى الدرجات الاولى فاذا نظروا اليه عرفوهم فيقولون ربنا اخواننا كنّا معهم فى الدنيا فبما فضلتهم علينا فيقال هيهات هيهات. انّهم كانوا يجعون حين تشبعون و يضمعون حين ترون و يقومون حين تنامون و يشخاصون حين انتخفقون».
    مواعظ پيغمبر اكرم (صلى اللَّه عليه و آله و سلم) براى حضرت ابوذر بود. در طى چند جلسه قسمت هايى از اين مواعظ كريمه را تلاوت كرديم و به اندازه‏اى كه لياقت داشتيم از انوار اين فرمايشات بهره برديم. ترتيبى كه بين اين مواعظ به نظرمان مى‏رسيد عرض كرديم كه ابتداءً قسمتى از اين مواعظ در مقام ديدار كردن انسان و غفلت زدايى است. انسان به حسب طبيعت حيوانى اش انگيزه‏اش براى فعاليت‏هاى زندگى بيشتر اشباع غرايز و تمايلات حيوانى اش است. و ديگر از مبدأ و معاد غافل است. عموم مردم البته هستند كسانى كه از ابتدا آگاه هستند و بلكه فوق آن چه كه ما تصور مى‏كنيم هستند. ولى عموم ماها در ابتدا غافليم از هدف آفرينشمان. براى چى آفريده شده‏ايم؟ بايد چه كار بكنيم؟ به كجا داريم مى‏رويم؟ احتياج است به اين كه يك عاملى ما را بيدار كند. يك شوكى در ما ايجاد كند. كجاييد، احساس مسئوليتى را بر انگيزاند در ما. بخش‏هاى اول اين مواعظ ما حدس مى‏زديم كه در چه مقامى است. در مقام غفلت زدايى و توجه دادن به مسئوليت و اين كه سرمايه گرانبهايى در اختيار انسان است كه بايد از آن بهره بردارى كند.
    در قسمت دوم طبعاً وقتى آدم آگاه شد و مى‏داند كه يك هدفى دارد و يك راهى را بايد انتخاب كند احتياج به علم دارد. اين بود كه بخشهايى از اين مواعظ درباره تحصيل علم و وظيفه عالمان و ضمناً مواعظى كه در اين جهت ضرورت دارد كه تا اندازه‏اى كه فهم ما مى‏رسيد توضيحاتى در باره اين عبارتها داده شد. بعد از اين كه انسان علمى آموخت، قدر مسلم براى علمى كه براى انسان ضرورت دارد، علمى است كه هدف آفرينشش را بشناسد و به راهى كه بايد بپيمايد. اين قدر از علم براى همه ضرورت است. بعد از اين كه اين اندازه را شناخت، فهميد براى چه آفريده شده، كجا دارد ميرود و چه راهى را بايد انتخاب بكند، نوبت عمل مى‏رسد. عمل به دو بخش تقسيم مى‏شود. يك قسمت فعاليت‏هاى مثبت است. كارهايى را كه بايد انجام بدهد آدم. يك قسمت كارهايى است كه بايد ترك بكند. اگر آنچه را انجام بايد بدهد، انجام‏
    نداد، مرتكب گناه شده، اگر آنچه نبايد بدهد انجام داد، مرتكب گناه شده. جامعش اين است كه اهميت گناه را درك بكند. اين بود كه بخشهايى از اين مواعظ طى جملات متعددى در اين مقام بود كه چنين انسانى كه به آگاهى رسيده و راه زندگى اش را شناخته اجمالاً و در مقام عمل بر آمده، مهمتر از همه چيز اين است كه از گناه اجتناب كند. قسمتهايى هم مربوط به اين موضوع بود كه گذشت.
    حالا مى‏رسد نوبت به اين كه انسان بعد از اين كه از گناه اجتناب كرد، يعنى عملاً واجبات را انجام داد و محرمات را ترك كرد، يك همچين انسانى نبايد به اين حد اكتفا كند كه فقط واجبات را انجام داده، گناهان را ترك كرده. خيال نكند كه اين ديگر كارش تمام است، اين خيلى عالى است. اين كوتاهترين قدم‏هاست كه در اين راه انسان بايد بر دارد. گام‏هاى اول راه است كه تازه كسى به راه افتاده اين قدمهاى كوتاه را آرام آرام بردارد. گناهان را ترك كند، واجبات را انجام بدهد. درست است كه اينها مهم‏ترين است يعنى اگر اينها را آدم رعايت نكند، قدمهاى بعدى راانسان نمى‏تواند درست بردارد. مى‏لغزد ولى نسبت به مراتبى كه، مراحلى كه بايد سير بكند، اين مرحله، مرحله بسيار كوتاهى است. احتياج دارد به اين كه بيشتر انسان تشجيع بشود به كار كردن، به فعاليت كردن، چون راه درازى در پيش دارد. با اين انگيزه كه فقط واجبات انجام بدهد، محرمات را ترك بكند، به مقصد نمى‏رسد. با انگيزه قوى‏ترى داشته باشد. در يك همچين مقامى بايد انسان تقويتش كنند، انگيزه براى او ايجاد كنند براى اين كه بيش از واجبات و محرمات تلاش بكند. به نظر مى‏رسد كه اين قسمت از مواعظى كه امشب تلاوت كردم. از اين جا شروع كردم در يك همچين موقعيتى است. با بيانى است بسيار آموزنده، مجسم مى‏كند صحنه‏اى را در عالم قيامت. فرض اين است كه چنين كسى كه واجباتش را انجام داده، محرماتش را ترك كرده اين ديگر بهشتى است. براى يك همچين كسى جاى اين است كه صحبت بكنند كه در جهنم چنين و چنان است، اين مورد ندارد، اين مال آن وقت بود كه مى‏خواستيم تقويتش كنيم، يعنى وادار بشود به ترك گناه. آن وقت بايد برايش ذكر بشود كه اگر مرتكب گناه بشوى، چه مشكلاتى براى تو پيش خواهد آمد. حالا فرض كرديم گناهان را ترك كرده، واجباتش را عمل كرده. بهشتى است. ولى بهشتى كوتاه همتى است. فقط به همين درجات پايين اكتفا كرده. نان و پنير را اكتفا كرده، همت اين كه قدم‏هاى بلندتر بردارد هنوز ندارد. مى‏خواهيم راهش بياندازيم كه از اين حد بالاتر برود. اگر چنين موقعيتى باشد، براى او مجسم فرموده‏اند كه شما فرض كن، وظايفت را انجام دادى و بهشتى هستى. اما مى‏دانى با ساير بهشتى هايى كه بالاتر از تو هستند چقدر فرق دارى؟
    اين بيان را مى‏فرمايند كه بسيارى از مردم هستند كه روز قيامت خدا آنها را به بهشت مى‏برد. آن قدر هم نعمت به آنها مى‏دهد كه نمى‏توانند حسابش را بكنند. از اين نعمت‏ها هم استفاده مى‏كنند. فرض كنيد كسى كه ابتداءً وارد بهشت شده و اين صحنه‏ها را مى‏بيند و آن نعمت‏ها و اينها چندى حالا به حسب تقريب ذهنى ديگر، يك چندى حواسش جمع استفاده از اينهاست. چيزهاى تازه‏اى كه ديده، لذتهايى كه هرگز مثل آن را نديده بوده. چندى سرش گرم خودش است و لذت بردن از اين نعمت‏ها. يك وقت به خود مى‏آيد. هى نگاه مى‏كند بالاتر، مى‏بيند اوه چه مقامات بالاترى است و چه كسانى در آنجا هستند. بعد نگاه مى‏كند در بين آنها بعضى از دوستان خودش هستند. آنهايى كه با هم مسجد مى‏رفتند. مدرسه مى‏رفتند، مباحثه مى‏كردند. با هم جبهه مى‏رفتند. هم قطارهايش هستند. مى‏بيند بعضى از آنها خيلى مقامات عالى اى دارند. طرف نسبت با آن جايى كه اين است نيستند آنها. تعجب مى‏كند. مى‏گويد خدايا ما اينها با هم بوديم. در يك صف نماز مى‏خوانديم. در يك سنگر مبارزه مى‏كرديم، چطور شد اينها به اين مقامات رسيدند و ما در مراتب پايين‏تر هستيم؟ جواب داده مى‏شود كه هيهات هيهات. خيلى فاصله است بين شما. درست است كه شما هم انجام وظيفه كرديد و بهشتى شديد. اما هر كه بهشتى شد، همه كه رديف هم نيستند. هيهات هيهات. خيلى فاصله است بين شما.
    چى موجب اين فاصله شد؟ «ان اللَّه جلتناه ليدخل قوم الجنة» خداى متعال مردمى را وارد بهشت مى‏كند. «فيأتيهم حتى يملّ» آنقدر به آنها نعمت مى‏دهد تا خسته بشوند. اين تعبير عرفى است، و الا در بهشت خستگى نيست. «لا يمسهم فيها نسبٌ و لا لقوب». ملالتى، خستگى در بهشت وجود ندارد. يعنى به اندازه‏اى كه دلشان بخواهد استفاده مى‏كنند ديگر. حالا رسيدند به اين نعمت شروع مى‏كنند به استفاده كردن. بعد از مدتى كه استفاده كردند، «فوقهم قوم فى الدرجات الاولى» بالاتر از اين‏ها يك دسته ديگر از بهشتيان هستند، يك درجات خيلى عالى‏تر. «فاذا نظروا اليه عرفوهم» تا حالا اين‏ها سرشان گرم خودشان بود. مشغول تنعم بودند. يك قدرى كه استفاه كردند و ديگر از نعمت‏هاى بهشتى متنعم شدند، بعد يك نگاهى مى‏كنند كه گشت و گذارى بكنند. «اذا نظروا اليه عرفوهم» مى‏بينند بله؛ در اين هايى كه در درجات عالى هستند، بعضى از دوستان خودشان هستند، مى‏شناسندشان. «فيقولون ربنا اخواننا كنّا معهم فى الدنيا». اين برادرانى كه در درجات عالى هستند، ما با اين‏ها بوديم در دنيا. «فبما فضلتهم علينا» چى موجب اين شد كه اينها را برترى دادى بر ما و اين درجات عالى را به آنها دادى و به ما ندادى؟ «فيقال هيهات هيهات». خيلى فاصله است بين شما. خيلى فرق داريد با آنها. از جمله فرقها اين است.
    «انّهم كانوا يجعون حين تشبعون و يضمعون حين ترضون». آنها روزه‏هاى مستحبى زياد مى‏گرفتند. وقتهايى كه شما مشغول تنعم در دنيا بوديد ولو حلال غذاى حلال مى‏خورديد، اما آنها گرسنگى روزه را مى‏كشيدند. شما از آشاميدنيهاى حلال استفاده مى‏كرديد، بله، مرتكب حرامى نشديد، گناه نبود، اما آن وقتها آنها روزه گرفته بودند. در تابستان گرما تشنگى مى‏خوردند. يا در جبهه‏هاى جنگ. «يقومون حين تنامون» شما اعمال واجباتان را كه انجام مى‏داديد. مى‏گرفتيد مى‏خوابيديد. شب تا صبح. راحت مى‏خوابيديد. اشكالى هم نداشت. ولى آنها موقعى كه شما مى‏خوابيديد، بلند مى‏شدند مشغول عبادت مى‏شدند. «يقومون حين تنامون و يشخاصون حين انتخفقون». اين كلمه در عبارتهاى مطمئنى در نسخه‏هاى مختلف كتاب، مختلف ضبط شده، احتمالاً نسخه صحيحش تفخغون باشد اين جا تفحقون است. مناسبتى ندارد. يعنى آن وقتى كه شما لم مى‏داديد. يله مى‏داديد، استراحت مى‏كرديد، آنها مشغول كار مى‏شدند. درست است كار واجبى نبود. استراحت كردن براى شما جايز بود. ولى آنها به اين كه كار جايزى بكنند اكتفا نمى‏كردند. مشغول تلاش بودند. اين بيانات در مقام اين است كه تنها به انجام واجبات و ترك محرمات نبايد اكتفا كرد. اگر قانعيد به اين كه همان درجات پست بهشت را داشته باشيد، خب به همين اندازه اكتفا كنيد. ولى بدانيد، يك روزى خواهد آمد كه نگاه ميكنيد مى‏بينيد كه هم قطارهاى شما خيلى از شما جلوتر هستند. به طورى كه گفته مى‏شود هيهات هيهات. بسيار دورند آنها از شما. خيلى فاصله داريد. آن چه موجب اين شد كه اين فاصله‏ها بوجود بيايد اين است كه شما به حد واجباتان اكتفا كرديد ولى آنها به اعمال مستحبى مختلف مشغول شدند. روزه‏هاى مستحبى و كارهاى ديگرى كه عبادت بود و موجب رضاى خدا بود ولى چون واجب نبود شما انجام نمى‏داديد. تشويق به اين است كه به مستحبات و ساير عبادات بپردازيد وقتتان را به استراحت و به چيزهاى غير لازم، البته استراحت گاهى واجب است. اگر آدم استراحت نكند، صبح كه مى‏رود سر درس چرت مى‏زند. درسى را كه واجب است بفهمد نمى‏فهمد. كانّه نخوانده. نمازى كه مى‏خواهد بخواند بى حال است. گاهى شده، براى بنده گاهى اتفاق افتاده كه توى نماز گاهى چرت زده‏ام. اينقدر آدم كسل است كه موقع نمازش هم حال نماز خواندن ندارد. اين استراحت در اين جا حالا واجب يا شبه واجب است. اين خودش عبادتى است. اما استراحت بى جا، تنبلى، راحت‏طلبى. اين موجب جهنم رفتن نمى‏شود. ولى باعث اين مى‏شود كه عقب بمانيد خيلى. خيلى از ديگران عقب بمانيد.
    حالا يك سوالى مطرح مى‏شود كه حالا واقعاً اينها وقتى يك همچين حالى را مى‏بينند و مى‏بينند كه اين قدر عقب مانده‏اند، آنوقت تكليف شان چى‏
    مى‏شود؟ غصه اينها را وا مى‏گيرد؟ ناراحت مى‏شوند؟ جوابش در يك قسمت از فقرات آينده همين مواعظ داده شده، حالا به آن جا كه رسيديم، توضيح بيشترى مى‏دهم. اجمالاً اين طلبتان كه وقتى اينها مى‏بينند كه آنها جلو هستند و اينها عقب مانده‏اند با اين كه بهشتى هستند آيا ناراحت مى‏شوند يا نمى‏شوند؟ اين بحثش را ان شاءاللَّه بعداً عرض مى‏كنم.
    خب، به طور كلى از اين بيان كسى كه در مقام استعاذ و استفاده باشد انگيزه پيدا مى‏كند كه تنها به واجبات و ترك محرمات اكتفا نكند. قدمى بردارد. بيشتر عبادت كند. اما كدام عبادت را انتخاب كند. حالا كه بنا شد به عبادات مستحبى بپردازد، البته در اين زمانى كه ما هستيم خيلى بعيد مى‏دانم اگر يك كسى درست فكر كند اصلاً وقتى براى كار مستحب پيدا بكند. آنقدر ما بخصوص طلبه، تكليف براى ديگران غافلند يا عذرهايى دارند. اما مايى كه موفق شديم به تحصيل علوم دينى آنقدر تكاليف واجب داريم چه در تحصيل و چه در تحقيق و چه در تبليغ كه فكر نميكنم وقتى براى كارهاى مستحبى بماند. كارهاى مستبحبى را بايد به صورت كيفى انجام بدهيم. وقتگير نباشد. همان نماز مان را بخوانيم، سعى كنيم حضور قلب داشته باشيم. كيفيت نماز بالا برود نه اين كه وقت زيادى اختصاص بدهيم. وضع ما اين جورى است. در حال عادى اگر نباشد تكاليف واجبى كه انسان را مى‏بايست تمام وقتش را صرف كارهاى واجب بكند، فرصت اين باشد كه آدم به مستحبات بپردازد. حالا كدام مستحب را انتخاب كند؟ اولين مستحب كه پيامبر اكرم (صلى اللَّه عليه و آله و سلم) روى آن تأكيد مى‏فرمايند نماز است. نماز. «يا اباذر جعل اللَّه جل ثنائه قرة عينى فى الصلات». نور چشم من نماز است. باز اين يك سبك تربيت مخصوصى است. طبعاً يك كسى كه موعظه از پيامبر اكرم خواسته و ايشان دارند موعظه‏اش مى‏كنند الگوى زندگى اش شخص ايشان است. دلش مى‏خواهد تشبهى به ايشان پيدا بكند. وقتى ايشان بفهمد من چگونه هستم، اين تويى كه مى‏خواهى از من الگو بگيرى تو هم بايد اين طورى بشوى. ارائه يك الگوى عمل براى كسى كه مقدماتش تا اين جا رسيده كه مى‏بايست از چنين كسى الگو گرفت.
    يك روايت معروفى است همه شنيده‏ايم. به اين مضمون نقل ميشود كه «احب من دنياكم ثلاثا التين و النسا و قرة عينى فى الصلات». بعضى از محققينى كه در روايات و اينها تحقيق كرده‏اند گفته‏اند ما تحقيق كرده‏ايم در نسخه‏هاى اصلى و نسخه‏هاى مضبوط و معتبر احب من دنياكم ثلاثا نيست، عبارت اين جور است احب من دنياكم التين و النسا و قرة عينى فى الصلات. در اين روايت، اين روايت هم همين مضمون آمده. اول مى‏فرمايد قرة عينى فى الصلات. بعد مى‏فرمايد كه خداى متعال از امور دنيا اين دو چيز را محبوب من قرار داده،
    التين و النسا، يعنى اين سه چيز در عرض هم نيست. آن هم مخصوصاً به آن ترتيب كه در اول التين و النسا و قرة عينى فى الصلات كه نماز متأخر باشد. آن‏ها كسانى كه تحقيق كرده‏اند
    فرموده‏اند كه عبارت اصلى روايت اين است «احب من دنياكم يا حبب الىّ من دنياكم التين و النسا بعد اضافه مى‏كند كه و قرة عينى فى الصلات». اين جا هم مى‏فرمايد «يا اباذر جعل اللَّه جل ثنائه قرة عينى فى الصلات». آن كه چشم من را روشن مى‏كند اين بهترين تعبيرى است كه آدم نسبت به يك چيزى كه محبوبش است به كار مى‏برد. آدم وقتى يك چيزى را بسيار دوست دارد مى‏گويد وقتى ديدمش چشمم روشن شد. آن چه چشمم را روشن مى‏كند، نماز است. بعد مى‏فرمايد، در اين جا هم آن اندازه نماز براى من محبوب است چون ماها درست نمى‏توانيم بفهميم نماز را آدم دوست مى‏دارد، نور چشمش نماز است اين يعنى چى؟ ما بالاخره اهل خوردن و آشاميدن هستيم. بايد اگر براى ما حالى كنند بايد به يك زبانى بگويند كه ما بفهميم. يك آدم گرسنه چقدر به غذا علاقه دارد، دلش مى‏خواهد غذا بخورد. مدتها گرسنگى كشيده حالا رسيده به غذا. چقدر دوست دارد غذا بخورد؟ كسى كه يك تشنگى سختى كشيده، چقدر دوست دارد يك آب خنكى بخورد؟ من علاقه‏ام به نماز مثل يك همچين كسى است. گرسنه‏اى كه مى‏خواهد غذا بخورد؟ تشنه‏اى كه به آب مى‏رسد. ولى با اين باز هم با چنين كسى فرق دارد. براى اين كه آدم گرسنه وقتى غذا مى‏خورد بالاخره سير مى‏شود، تشنه آب خنك مى‏خورد. هر قدر هم كه تشنه باشد بالاخره آب مى‏خورد، سيراب مى‏شود ديگر. اما من از نماز سير نمى‏شوم. «حبب الىّ صلات كما حَبب يا حُبب الىّ صلات كما حبب الى الجائع الطعام». آن چنان من به نماز علاقه دارم كه آدم گرسنه به غذا و الى الظمعان الماء. آدم تشنه چقدر علاقه به آب دارد. من اين جور علاقه به نماز دارم. ولى باز فرق است. «ان الجائع اذا اكل شبع». گرسنه وقتى غذا مى‏خورد سير مى‏شود. و ان الظمعان اذا شرب رحى. آب تشنه هم وقتى آب مى‏خورد سيراب مى‏شود. اما انا لا اشبع الى الصلات. من گرسنه و تشنه نماز هستم اما يك گرسنه و تشنه‏اى كه سيرابى ندارد. اين يك بيان براى تشويق به اين كه بعد از رعايت واجبات و محرمات اگر فرصتى براى مستحبات داريد در درجه اول به نماز بپردازيد. بيان ديگرى در همين زمينه. يا اباذر ايها الرجل تطوع فى يوم و ليلة اثمة يعشر الركعت و المكتوبه. كان له حقاً واجباً بيت فى الجنه. اگر كسى غير از نماز واجبش دست كم دوازده ركعت نماز مستحبى در شبانه روز بخواند، حقش است كه خانه‏اى در بهشت به او داده بشود. اين هم يك بيان تشويق به اين كه دست كم در شبانه روز دوازده ركعت نماز نافله بخوانيم.
    «يا اباذر ما دمت فى الصلات فانك تقرع باب الملك الجبار و من يكثر قرب‏
    باب الملك يفتح له». بيان ديگرى براى تشويق به نماز. وقتى مشغول نماز خواندن هستيد شما مثل اين كه رفته‏ايد در خانه خدا را داريد مى‏زنيد. كارى با خدا داريد يا نداريد. اگر كسى كارى با خدا دارد بايد برود در خانه خدا. تا مشغول نماز خواندن هستند يعنى در خانه خدارا مى‏زنيد. نمى‏شود كسى زياد در خانه خدا را بزند و جوابش ندهد. اگر دوست داريد حتماً جواب بشنويد در را زياد بكوبيد. «يا اباذر ما دمت فى الصلات ف» مادامى كه تو در نماز هستى «انك تقرع باب الملك الجبار» در خانه خداى متعال را دارى مى‏كوبى. «و من يكثر قرع باب الملك يفتح له». اگر زياد اين در را بكوبى حتماً براى تو باز خواهد شد. ممكن است در مرتبه اول و دوم به واسطه آلودگيهاى آدم زود در را به روى او باز نكنند. يا يك دلايل ديگرى، حكتمهايى داشته باشد، ولى اگر ادامه بدهيد اين كار را نماز را تكرار كنى، حتماً در به روى تو باز خواهد شد.
    يك جمله ديگر باز در همين رابطه است و بخوانم و ديگر بيشتر وقت عزيز شما را نگيرم. تا اين جا تشويق به اين بود كه نمازهاى مستحبى را به جا بياور. يعنى راجع به كميت نماز سفارش ميشود. از يك طرف فرمود، اول به طور مطلق فرمود.
    بعد اقلاً دوازده ركعت نافله، بعد تأكيد بر اين كه هر قدر بيشتر بكوبى، احتمال اين كه اين در باز بشود، بيشتر خواهد بود. حالا از نظر كيفيت. تنها به اين كه ركعات نماز زياد بشود دل خوش نكن. سعى كن حضور قلب در نماز داشته باشى. «يا اباذر ما من مومن يقوم مصلياً الا تنافع عليه البر ما بينه و بين العرش و حكّل به مرضٌ ينادى يابن آدم لو تعلم مالك فى الصلات و من تناجى من فتلت». كسى كه به نماز مى‏ايستد از فرق سرش تا عرش از طرف خدا رحمت به او ريزش مى‏كند. تناثر عليه، تناثر در موقعى گفته مى‏شود كه برگ درخت مى‏ريزد، يا چيزى را پخش ميكنند مى‏ريزد پايين، اين حالت را مى‏گويند حالت تناثر. پخش شدنى كه از بالا به پايين است. از عرش خدا تا بالاى سر اين نماز گذار رحمت پخش مى‏شود ريزش مى‏كند، مى‏بارد روى سرش. دوست نداريداين حال ادامه پيدا كند؟ طبعاً كسيكه اين حالت را دوست دارد، نماز را ادامه مى‏دهد. بيشتر مى‏خواند. ولى بالاترش ايناست. در يك ملكى هم از طرف خداى متعال موكل مى‏شود به اين نمازگزار پيام مى‏دهد. آن پيام اين است اى آدميزاد اگر مى‏دانستى با چه كسى دارى راز مى‏گويى، هيچ وقت از اين نماز دست بر نمى‏داشتى و خسته نمى‏شدى. فكر كن با كى دارى حرف مى‏زنى. در مقابل كى هستى. با كى ارتباط برقرار كرده‏اى؟ به اندازه اهميت و عظمت او به اين نمازت اهتمام داشته باش. وكل به ملكٌ. ملكى موكل مى‏شود، گماشته مى‏شود بر او ينادى كه فرياد مى‏زند، يابن آدم، اى آدميزادى كه دارى نماز ميخوانى، لو تعلم مالك فى الصلات اگر مى‏دانستى كه در نماز چه چيز
    براى تو است، يعنى چه منافعى، چه مصالحى، چه ثوابهايى، چه فضيلتهايى از نماز عايدتان مى‏شود و من تنادى و اگر مى‏دانستى كه با كى دارى راز و نياز مى‏كنى، من فتلت هرگز از نماز خسته نمى‏شدى و دست بر نمى‏داشتى. ان شاء اللَّه كه خداى متعال به همه ما شيرينى مناجات با خودش و لذت از نماز را بچشاند.
    پروردگارا تو را به عزت و جلالت قسم، تو را به حق اوليا و انبيايت قسم، به حق آن كسانى كه نمازهاى مقبول در درگاه تو به جا گذاشته‏اند توفيق عبادت مقبول و خالص به همه ما عنايت بفرما. روح پر فتوح امام بزرگوار را با ائمه اطهار محشور بفرما. به ما توفيق شناختن وظايف وانجام آنها عنايت بفرما. دلهاى ما را از شبهات و وساوس و انحرافات مصون بدار. عاقبت امر ما ختم به خير بفرما.
    «و الحمد لله رب العالمين»