• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •  متن

  • بسم الله الرحمن الرحيم.
    موضوع درس: درس خارج فقه بحث طهارت‏
    شماره نوار: 87 آ
    نام استاد: آية الله تبريزى‏
    تهيه شده در سال 1365 ه.ش‏
    توسط دفتر تبليغات اسلامى حوزه علميه قم واحد صوت.
    اعوذ بالله من الشيطان الرجيم. بسم الله الرحمن الرحيم.
    كه گفته بودند اگر ذواليد خبر بدهد به كريت مائى كه در اختيارش هست در اعتماد به او اشكال است به اخبار ذواليد. گفته بودند بر اين كه سيره متشرعه بر اين است كه اگر ذواليد خبر بدهد به كريت قبول مى‏كنند و اين سيره ولو در زمان ائمه سلام الله عليهم نبود چون كه كريت متعارف نبود در آن زمان در بيوت و امثال ذالك ماء كر بوده باشد. ولكن مع ذالك سيره ارتكاضيه در هر جايى ثابت بشود اون سيره ارتكاضيه حجيت دارد.
    عرض كرديم در ما نحن فيه دو مطلب هست يك سيره ارتكاضيه متشرعه است بما هى متشرعة. كه اين سيره عند العقلا نيست. اهل شرع و اهل ديانت و مؤمنين بما هم مؤمنين و اهل متشرعه اهل شريعه اين سيره را ما بين خودشون دارند. اين سيره حجيت دارد. چه سيره بالفعل بوده باشد چه سيره ارتكاضيه بوده باشد. چون كه مفروض اين است كه اين سيره مفروضه عند العقلا نيست. عند المتشرعه و مؤمنين كه اين سيره است اين ناشى است از حكم شارع. چون كه حكم شارع در مقام بوده است. اين سيره منشائش اين شده است لابد والاّ امر ديگرى محتمل نيست. روى اين اساس كه حكم شارع شده است اين سيره اعتبار پيدا مى‏كند چه فعلى بوده باشد چه تقديرى بوده باشد. اگر فرض بفرماييد اين كريت در زمان ائمه عليهم السلام هم بود باز شيعه اون زمان يعنى متعارف بود شيعه اون زمان به قول ذواليد اعتنا مى‏كردند. اين سيره متحرعه بما هى متشرعه است. و اما در امر ثانى اون سيره متشرعه است و منشاء اين سيره متشرعه سيرة العقلايى است. اين ما يقينا او احتمالا.
    در جايى كه سيره متشرعه يعنى متشرعه سيره‏اشون سيره عملى‏اشان امرى است ولكن منشاء اين سيره، سيرة العقلا است. اين ما يقينا اون احتمالا. اين سيره متشرعه‏اى كه منشائش سيرة العقلا است يقينا او احتمالا اين سيره اگر فعلى باشد در زمان ائمه عليهم السلام فعليت در اون زمان، اون زمان فعلى باشد حجت است و اما سيره ارتكاضيه در اون زمان. اين سيره ارتكاضيه قيمتى ندارد و الوجه فى ذالك اين است اگر سيره متشرعه منشائش سيره عقلا بود اينها كه استماع به اين سيره كرده‏اند نه به جهت اين است كه از شارع گرفته‏اند. چون كه ارتكاض ما بين العقلا هم اين است. بدان جهت اگر اين سيره اگر فعلى باشد در زمان ائمه شارع رد نفرمايد معلوم مى‏شود كه شارع هم اين سيره را امضاء فرموده. والاّ رد مى‏كرد اين به مرعا و مسمعا الى الشارع بود. و اما اگر سيره، سيره ارتكاضى يعنى تقديرى بوده باشد كه اگر كر در آن زمان هم معمول بود اهل اون زمان مؤمنين در اون زمان و مسلمين اون زمان به قول ذواليد اعتماد مى‏كردند. اگر اين نحو بوده باشد كه احتمال بدهيد يا احراز كنيد اين سيره منشائش سيرة العقلا است. اينجا هيچ اعتبارى ندارد. چرا؟ چون كه اگر منشائش سيرة العقلا باشد بايد شارع رد نكند تا حجت بشود و مفروض اين است كه اون سيره در اون زمان فعليت نداشت تا رد بكند. بدان جهت سيره متكرعه‏اى كه منشائش سيرة العقلا باشد يقينا او احتمالا يعنى احتمال متنابه اون سيره متشرعه در زمان ائمه فعلى باشد حجت مى‏شود. چون كه شارع رد نكرده. رد مى‏كرد مى‏رسيد. و مؤمنين رفعيت مى‏كردند.
    و اما سيره متشرعه كه منشائش سيره عقلايى است تقديرى بوده باشد در زمان ائمه او قيمتى ندارد. چون كه اگر سيره فعليت دارد رد مى‏كرد. ما نمى‏توانيم بگوييم كه نه قبول مى‏كرد شارع. به خلاف سيره متشرعه بما هى متشرعة كه عند العقلا سيره‏
    نيست كه منشاء سيره مؤمنين هم به ما هم عقلا بوده باشد كه عقلا سيره‏اشان اين است. در اينجور موارد كه سيره متشرعه بما هى متشرعة هست در اين موارد سيره فعلى باشد يا ارتكاضى، يعنى تقديرى هر دو اعتبار دارد. چرا؟ براى اين كه اين سيره منشائش بايد حكم الشرع بشود. چون كه عقلا ندارند اينجور چيزى را. وقتى كه منشائش حكم الشرع شد اعتبار پيدا مى‏كند. اگر ما احراز كرديم اونهايى كه در زمان ائمه بودند اونها هم اطلاع داشتند اينجور مى‏كردند. منشائش هم سيره عقلا نيست. خوب معلوم مى‏شود اين حكم از شارع صادر شده است كه اينجور سيره‏اى بوده است. اين كه مرحوم حكيم دارد سيره ارتكاضيه هم حجت است مثل سيره فعليه در قسم ثانى است. و اما در قسم اول كه منشائش سيرة العقلا باشد اونجا فايده‏اى نمى‏دهد سيره ارتكاضيه. خوب اون وقت كلام واقع مى‏شود فعلا كه انسان مى‏رود خانه كسى مى‏گويد مثلا اين آب نجس است يا پاك است اشكالى نداشته باش مى‏خواهى وضو بگيرى بردار بگير، آب پاك است. يا به او دست نزن او نجس است، اين سيره عقلائى است منشائش يا سيره متشرعه بما هى متشرعه است؟ كدام يكى است؟ ما توى ذهنمان اين است كه اين سيره، سيره عقلائى است. سيره متشرعه بما هى متشرعة نيست. چون كه اين در عقلا ولو اين نجاست و طهارت شرعى نيست ولكن قزارت عرفى و عدم قزارت عرفى عند العقلا هم هست. بدان جهت عند العقلا هم همين جور است. اگر كسى وارد منزلى بشود، بخواهد مثلا يك آبى را بخورد او بگويد كه به اين دست نزن چون كه اينجا فرض كنيد اونها قزرات عرفى را فرض بفرماييد اونجا يك قطره چرك افتاده است توى اين آب. قبول مى‏كند يا نمى‏كند؟ خوب معلوم مى‏شود كه اين منشاء سيره عقلايى دارد. و اين سيره عقلا است كه جمع شده است و آمده است و سيره متشرعه را هم تشكيل داده است. رو اين اساس ما در طهارت و نجاست چون كه سيره فعليه بود در اخبار قول ذواليد، در زمان معصومين هم مردم لباسهاشون را كه خودشون نمى‏شستند، ديگران مى‏شستند ظروف را و امثال ذالك را. قبول مى‏كردند كه قول ذواليد سيره عقلائيه است كه در طهارت و نجاست. روى اين حساب كريت را ديگر ما نمى‏توانيم اثبات كنيم. چرا؟ چون كه كريت هم مثل او است. مثل اون طهارت و نجاست است و بما اين كه در زمان ائمه سلام الله عليهم ولو مثل طهارت و نجاست است عند العقلا هم همين جور است.
    ولكن چون كه اين سيره اون زمان فعليت نداشت در زمان ائمه عليهم السلام چون كه ذكرنا اين بيوتات و الايد،... بر حوض كر و امثال ذالك در بيوت در فرض كنيد در خانه‏ها و بعضا در مغازه‏ها اون زمان نبود. چون كه اون زمان نبود ما نمى‏دانيم. احتمال مى‏دهيم اگر اون زمان بود شارع رد مى‏فرمود. مى‏گفت نه اعتنا نكنيد به قول ذواليد. مثل اون مى‏ماند كه رد فرمود ذواليد اگر خبر بدهد به ذهاب... نه اعتنا نكنيد در جايى كه مگر ثقه بوده باشد و قولش مورد حرمت نبوده باشد على ما ثقة اشاره‏اش گذشت و سيعطى انشاء الله در بحث اسير عنبى.
    سوال؟ كر بود، قليل بود. همين جور از مطر مى‏آمد در همين بيرون در دهات كه الان هم مرسوم است. در بيابان آب جمع مى‏شد اكثر سؤالها اين بود. يك حوضى در خانه‏اش حوض داشت ولى اينجور رسم نبود. اونى كه بود آب چاه بود و اينها كه مورد روايات هم هست. اونجاها ذواليد نيست به اونها. اون آبهايى كه بيرون است اون اخبار ثقه است. عيبى ندارد. ما مى‏گوييم سيرة العقلا بر اين است وقتى كه هر موضوعى خبر بدهند اعتنا مى‏كنند بدان جهت ثقه‏اى اگر خبر داد كه اين آب كر است چه ذواليد باشد و چه غير ذواليد،ها! شخصى بوده باشد ثقه، بعله مسموع است و سيره عقلا هم هست و سيره متشرعه هم در اون زمان بود. بر طبق همان سيره عقلا شارع رد نكرده است كه قول خبر ثقه را كه، اعتنا نكنيد. عرض كرديم كه اون روايت مسعدت ابن صدقه نمى‏تواند رادع بشود. چون كه اون به اطلاق رادع مى‏شود. اطلاق نمى‏تواند رادع بشود. و اما ذو اليد بودن، خصوصيت ذواليدى، الان هم همين جور است در بلاد عربيه مرسوم نيست كه اينجور چيزى حوضى، كرى بوده باشد. اون براق و امثال ذالك آب قليل است از چاه مى‏كشند يا از نهر مى‏آورند استعمال مى‏كنند. گذشت اين معنا.
    رسيديم به اين مطلبى كه آخرين مسئله است، توجه كرديد، در عروه ايشان ذكر مى‏فرمايد متعذذ مى‏شويم به اين آخرين مسئله در اين بابى كه بود. ايشان مى‏فرمايد بر اين كه يحلم شرب ماء النجس. ماء نجس شربش حرام است بعد مى فرمايد و يذور سبيه للحيوانات. جايز است آب نجس را انسان به حيوانات بخوراند و للاطفال، بر اطفال هم جايز است آب نجس را يعنى آب متنجس را بخوراند و اطفال و يجوز بيعه مع الاعلام، در جايى كه آب نجس ماليت داشته باشد فرض فرماييد مى‏شود ديگر. فرض كنيد آبى است كه از چاه خارج مى‏شود به واسطه موتور، مى‏ريزد به نهرى كه عين نجس اونجا موجود است. اين آبى كه از موتور خارج مى‏شود موتورش هم قطع و فصل است. كه اين حكم قليل را دارد، هر چه مى‏ريزد به نهر اين ماء نجس مى‏شود ديگر. چون كه در اول نهرى كه از چاه مى‏ريزد به اونجا، اونجا عين نجس موجود است. خوب قهرا هر آبى كه برود تا آخر نجس مى‏شود ولكن ماليت دارد، باغ سيراب ميكنند به اين، نبات سيراب مى‏كنند. منتهى ايشان مى‏فرمايد كه مع الاعلام بالنجاست. يك وقتى كه مى‏فروشد اين آب متنجس را كه ماليت دارد، اعلام به نجاست بايد بكند. اين كه حرام است شراب ماء نجس اين از ضروريات است. شايد مى‏شود گفت از ضروريات حكم شريعت است كه عند المسلمين آب نجس را نمى‏شود خورد الاّ ضرورتين. كه مراد از ضرورت صورت اضطرار است كه... يا حرج است اضطرار هم نيست. ولكن حرج است... انفصال حكم وقتى كه حرجى شد شارع اون حكم را برداشته است. اين بدان جهت جاى بحث نيست. از روايات هم اين معنا استفاده مى‏شودكه اين حرمت شرب مال ماء متنجس است. ماء وقتى كه متنجس شد يحرم شربه مى‏شود حرمت تكليفى است و يحرم استعماله فى التطهير اين حرمت حرم وضعى است. يعنى تطهير حاصل نمى‏شود.
    اگر يادتان باشد امام عليه السلام در اون صحيحه حريض ابن عبد الله از... اينجور فرمود، فرمود بر اين كه اذا تغير الماء و تغير الطعم فلا تشرب منه. اذا تغير الماء چون كه تغير ماء موجب نجاست است. يعنى فاذا تغير الماء وقتى كه ماء تنجس پيدا كرد، لا تشرب منه و لا تتوض‏ء. و هكذا در اون، روايات ديگرى كه بود، روايات ديگر اينجور بود بر اين كه، در اون صحيحه ابن جعفر بود وقتى كه تغير پيدا كرد، اشتباه شد، در اون موثقه ابى بصير بود فرمود... كلب، اونجا فرمود بر اين كه فلا تشربه الاّ ان يكون حوضا كبيره يثتقا منه، يعنى حوضى كبير باشد كه نجس نشود والاّ اگر حوض كبير نبوده باشد اين نجس است و نمى‏شود خورد و هكذا رواياتى كه وارد شده است يعنى بلكه مى‏شود ادعا كرد، كه الان ادعا مى‏كنيم انشاء الله اثباتش، انشاء الله زنده مانديم سال ديگر. خود اين معنا كه از آثار نجاست الشى‏ء كه اون شى‏ء از قبيل مأكول و مشروب بوده باشد عدم جواز اكله و شربه هست. در ارتكاض مسلمين. از آثار نجاست شى‏ء كه مأكول و مشروب است عدم جواز اكله و شربه هست و از آثار تنجس الماء كه الماء اذا بلغ قدر كر لا ينجسه شى‏ء كه مفهومش اين است كه ينجسه شى بما اين كه مشروب است آب، حرمت الشرب است و خودش هم فرمود ديگر اون آبى كه نجس بوده باشد لا يرفع حدثا و لا خبثا. ادله اين را هم خوانديم كه يعنى لا يجوز شربه و اون لا يجوز تطهير به كه اون داستانش گذشت رواياتى بود كه مى‏گفت بر اين كه فرمود بر اين كه اغسل كل ماء اصاب ذالك الماء و اين آبى كه نجس است نه وضو با او درست است نمازهاى قبلى اعاده كن و به هر چيزى هم كه اصابت كرده بايد او را بشويى. اين آب نجس نه مطهر...
    اين معنا كه از آثار نجاست عدم جواز الاكل است و نمى‏شود نجس را خورد اين از واضحات است و از روايات هم استفاده مى‏شود. رواياتى كه در ذيط وارد است در سمن وارد است كه قزر افتاده و نجس افتاده كه فرمود ديگر خوردن نمى‏شود. اما استسباح مى‏شود. در اون مرقى وارد است، مرق نجس وارد است روايات كه مى‏فرمايد بر اين كه و ام المرق... يا ريخته مى‏شود يا به اهل ذمّه خورانده مى‏شود. اهل ذمّه اين يك كلمه را داشته باشيد. به اهل ذمّه خورانده مى‏شود كه روايت دارد كه مى‏خوانيم و ام اللحم فيوصل فيأخر. اين فيوصل و فيأخر اين معناش اين است كه نجس را نمى‏شود، متنجس را،ها! نه نجس العين. متنجس را نمى‏شود خورد. وام اللحم فيوصل فيأخر. اما چون كه قابل تطهير نيست، مضاف است ديگر، مضاف قابل تطهير نيست او ريخته مى‏شود يا به اهل ذمّه به كلاب داده مى‏شود و الم الحلم و يوصل و يأخر. اين روايات را تطبع بكنيد مى‏بينيد اصل اين معنا كه از آثار نجاست در مأكولات و مشروبات عدم جواز اكل و شرب است يعنى عدم جواز اكل و عدم جواز شرب است قبل از تطهير يعنى متنجس بودن اگر قابل تطهير بوده باشد كه و ام الحلم و يوصل و يأخر قابل تطهير نبوده باشد اين از واضحات است كه اثر تنجس شى‏ء مأكول و مشروب عدم جواز شرب است. بدان جهت كلام در خصوصيات واقع مى‏شود. خصوصيت اولى اين است كه اين را به حيوانات مى‏شود آب نجس را خوراند يا نه؟ اين را مى‏دانيد كه اصل جواز دليلى كه دلالت كرده است گفته است نمى‏توانى بخورى آب متنجس را و ما به حيوانات نمى‏توانى بخورانى اين دليل كه از اين ادله استفاده نمى‏شود. وقتى كه از اين ادله استفاده نشد اصل هم فى كل شى‏ء حليت است. بسا اوقات كه علما فتوا مى‏دهند بر اين كه سقى حيوانات به ماء متنجس مكروه است. سقى ماء متنجس به حيوانات مكروه است. و در اين حكم تمسك مى‏كنند به اين روايتى كه در باب اكرمه و اشربه وارد است. ببينيد اين روايت چه جور است.
    باب، باب 10 است از ابواب اشربه محرمه جلد، جلد 17 است. باب 11 از ابواب اشربه محرمه. صفحه 247 است روايت هم در ما نحن فيه بعله روايت 5 است. و باسناده عن محمد ابن احمد ابن يحيى شيخ نقل مى‏كند اين روايت را از به سندش از كتاب احمد ابن محمد ابن يحيى، كه گفتيم سند درست است و صحيح است. محمد ابن يحيى اشعرى قمى صاحب كتاب نوادى الحكمه عن ابى عبد الله رازى اين ابى عبد الله رازى، يك كلمه يادتان بماند اين محمد ابن احمد ابن رازى است، قميين اين را تضعيف كرده‏اند. حتى اگر يادتان باشد ابن الوليد اين جور گفت و ديگران قميين، شيخ و امثال ذالك كه اينها هستند اصحاب سعد ابن عبد الله گفته‏اند كه از محمد ابن احمد ابن يحى العشرى صاحب كتاب نوادى الحكمه اگر روايتى را از جماعتى نقل كند به اونها اعتنا نمى‏شود. يكى از اون جماعت اين عبد الله رازى است. محمد ابن احمد ابن عبد الله رازى قميين استثنا كرده‏اند. بدان جهت در ما نحن فيه هر روايتى كه محمد ابن احمد ابن يحيى نقل مى‏كند از ابو عبد الله رازى اون روايت من الحيث السند ضعيف مى‏شود. بعد از او هم نوبت به ضعيف ديگرى مى‏رسد كه اون هم ابوعبد الله رازى هم نقل مى‏كند عن حسن ابن على ابن ابى حمزه، اين پسر على ابن حمزه است كه پدر و پسر هر دو ضعيف هستند. اون هم نقل مى‏كند عن ابيه از پدرش كه على ابن حمزه است عن ابى بصير. اين ابى بصير على ابن حمزه بطائنى كه قائد ابى بصير هم بود از ابى بصير كه نقل مى‏كند اين از پدرش نقل ميكند. پدر پسر هر دو ضعيف هستند روايت من حيث السند ضعيف مى‏شود. از اينجا معلوم مى‏شود كه اگر اين روايت دلالتش هم تمام بشود نمى‏شود فتوا داد. چون كه فتوا به كراهت احتياج به مدرك دارد. و ادله تسامحه در ادله سنن در بحث خودش مقرر شده است بر اين كه سند را معتبر نمى‏كند، روايت ضعيف را و عمل را نه سند مستحبات را مى‏گويد كه ثقه بودن معتبر نيست نه عمل را مستحب مى‏كند به عنوان ديگر. بلكه او تهديد ثواب را مى‏كند بر اين مياح عقل مى‏گويد بر اين كه انسان عملى را احتياطا اطيان بكند ثواب دارد. خداوند يك تفضلى فرموده است و اون تفضل اين است كه اگر ثوابى بر عملى برسد كسى احتياطا او را اطيان بكند همان ثوابى كه بالغ است همان حد ثواب را مى‏دهد. اگر هست بر اين كه ثواب فرض كنيد ثواب 10 عمره و 10 حج را مى‏دهند همان را مى‏دهند به اين عمل كه رسيده است. مثل اين است كه خداوند مى‏فرمايد و من يطع الله و رسول يدخله جنات تحتى من تحت الانهار خوب عقل مستقل است... امر شارع موجب تفضل است. ديگر ندارد كه چند تا باغ بدهند اين را كه عقل نمى‏گويد. اين خود خداوند متعال است كه تفضلا مى‏فرمايد كه اين است جزاى اطاعت.
    چه جور اونجا جزاى طاعت به تفضل تعيين شده است جنات من تجرى من تحت الانهار كه هيچ غصه‏اى هم ندارد اين هم همين جور است تهديد ثواب است. اخبار... نه سند را تصحيح مى‏كند نه فعل را به عنوان ثانوى درست مى‏كند. اونجا اينجور است كه قال سألت عن ابى عبد الله عليه السلام قال سألت... سوال كردم از اين چهار پايان عن بقرة و غيرها تسقى... به او مى‏دهم شرابى را يا طعامى را كه براى مسلم اكل او جايز نيست. يا شربش جايز نيست و يكره ذالك. آيا اين مكروه است؟ قال نعم يكره ذالك اين مكروه است. كرّات و مرّات هم عرض كرديم كراهت در روايات به معناى كراهت مصطلحه نيست. كراهت به معناى لغوى است.
    بدان جهت يادتان باشد اگر در يك روايتى وارد شد كه مثلا فلان شى‏ء حرّمه الله در روايت ديگر وارد شد كه يكرحه الله اينها معناش با هم تنافى ندارند. يكره مى‏گويد ناخوشايند است، اما به خصوصيت حرمت دلالت نمى‏كند. اون يكى دلالت مى‏كند به خصوصيتش هم اخذ مى‏شود. نتيجه اين مى‏شود كه اين حرام است. اگر در روايتى كه آمد كه يكرحه الله در روايت ديگر آمد لا بعث به اون كراهت اصطلاحيه مى‏شود. در يك جاى مثل اين روايت كه هيچ كدام نيامد فقط يكره بود فقط يك روايت بود اين دليل بر حرمت نمى‏شود. چرا؟ چون كه كراهت به معناى لغوى به خصوص حرمت دلالت نمى‏كند. چون كه هيچ وقت لفظى كه معناش عامه است يعنى جامعه ما بين الامرين است به خصوصيت احد نوعين دلالت نمى‏كند. اينجا هم همين جور است بيشتر از اين كه ناخوشايند است. اين معنا استفاده مى‏شود، نتيجه، نتيجه كراهت اصطلاحى مى‏شود چون كه احتمال حرمت از كل شى‏ء حلال است. مى‏گويد احتمال حرمت نيست. يعنى حرمت نيست. ماخذ به حرمت نيستيد. نتيجه‏اش كه نتيجه كراهت مى‏شود ولكن اين ظهورى در كراهت اصطلاحيه ندارد و بدان جهت از ما ذكرنا معلوم شد كه كراهت اصطلاحيه حكم شرعى است. يكى از احكام خمسه است. افتاء به او بايد افتاء عن حجت بوده باشد بدان جهت در ما نحن فيه اين روايت نمى‏تواند دليل بشود. بدان جهت سقيه حيوانات عيبى ندارد.
    يك جا اگر نهى وارد شد كه شراب را مسكر را نمى‏شود به حيوان سقى كرد يا نجسين ديگر را نمى‏شود به اون حيوان داد او يك مطلب ديگرى است والاّ اين معنا، اين روايتى كه ماء متنجس را بگيرد كه لا يحله للانسان شربه اين هم مكروه است به حيوان دادن اين دليل نمى‏شود. از ما ذكرنا يك مطلب ديگرى هم معلوم شد، و اون مطلب ديگر عبارت از اين است كه مى‏شود فرض بفرماييد اين ماء نجس را يا طعام متنجس را مى‏شود به اون اطفال هم خوراند. انسان به اولادش به صغارى كه هستند مكلّف نيستند،ها! به تكليف شرع. تكليف چون كه مثل حيوانات چه جور كه مكلّف نيستند صغير هم تكليفى ندارد به اونها خوراند آب متنجس را، خصوصا در وقتى كه فرض بفرماييد آب قيمت دارد، سفرى هست قيمتى دارد. اين آب هم اتفاقا متنجس شده است به اطفالى كه صغار هستند خوراندن عيبى ندارد. چرا؟ چون كه دليل بر تحريم كه نداريم. دليل بر تحريم نداريم كل شى‏ء لك حلال هم كه مى‏گيرد اين عيبى ندارد. مثل همين حيواناتى كه عرض كرديم. نفرماييد كه به اطفال نمى‏شود داد. چرا؟ چون كه امام عليه السلام در اون روايت مرق اينجور فرمود درست توجه كنيد، يك كلمه‏اى هم بگويم نگوييد كه در روايات دارد كه ماء متنجس را فاليهلك، بريز. مى‏گفت بر اين كه نه به اطفالت بده بخورند. اين قابل استشهاد نيست بر اين كه به طفل نمى‏شود داد. چرا؟ چون كه ماء، ماء قائدتا موكول مى‏شود. بدان جهت آب نجس كه داعى ندارد به اطفالش بدهد. خصوصا به اطفال آب نجس بدهد، بخوراند مبتلا مى‏شود. چون كه اطفال در اين بيت هستند. اون آب نجس مى‏ريزد از دهنش، روى فرش مى‏ريزد، لباسش مى‏ريزد. آلوده مى‏شود ديگر. آب هم يك چيزى است فراوان. عادتا فراوان مى‏شود. اين كه دارد در روايات اين را بريز اين كنايه از اين است كه اين نجس است، نمى‏شود اين را خورد. اما نمى‏شود اين را به حيوانات خوراند يا نمى‏شود به واسطه فرض بفرماييد به صغير خوراند به اين دلالتى ندارد. چون كه آب چيزى است، آب وفور دارد داعى ندارد بر كه اين آب نجس را نگه دارد. كه به بچه بخوراند اون هم بزند يك كسى با پاش بريزد تمام فرض كنيد اغسل كل ماء اصابه ذالك الماء، بايد تمامش را بشويد فرض كنيد. روى اين حساب است.
    نفرماييد بر اين كه در اون مرق اينجور فرمود، كان امام عليه السلام در اون روايت مرق اينجور فرمود، فرمود بر اين كه روايتش اينجور بود كه روايت 8 بود در باب 38 از ابواب نجاسات در اون محمد ابن حسن باسناده عن محمد ابن يحيى عن يعقوب ابن يزيد عن حسن ابن مبارك عن زكرى ابن آدم. در سند اين روايت فقط حسن ابن مبارك است. كه اگر حسن مبارك را كسى گفت توثيق دارد تمام مى‏شود. ما كه نمى‏توانيم، توثيق را بدست نياورديم. اونجا دارد در اين خبر ذكرى ابن آدم والاّ اين اگر درست بود، روايت صحيحه بود. قال سألت ابا الحسن عليه السلام ان قطرة خمرا او مويز مسكرا، قطرت فى قدر فيه لحم الكثير. پريد به ديكى كه در او لحم كثيرى هست. مرد كثيرى كه هست... امام فرمود كه مَرَد ريخته بشود او يطعمه اهل الذمه. اطعام بكند او را به اهل الذمه او الكلب يا كلب اطعام بكند و لحم يغسل... اين كه فرمود بر اين كه بريز خوب مى‏گفت به بچه‏هات بده ديگر آبگوشت است آب كه نيست. اين قدر زحمت كشيده‏اند. اين جوابش معلوم شد اين بواسطه اين است كه چون كه به اطفال دادن ابتلا دارد به نجاست، تنجس بعدى. موقع خوردن مى‏ريزند، شى‏هاى پاك را هم نجس مى‏كنند بدان جهت امام عليه السلام فرمود كان بر اين كه ريخته بشود. والاّ قطع نظر از اين محصورى ندارد. اون صغير كه تكليفى ندارد خوراندن عيبى ندارد. اين روايت شاهد بر اين است كه كفار مكلّف به فروع نيست. مى‏گويد و يطعمه اهل الذمه. اگر اهل ذمّه مكلّف باشند خواهيم آمد كه نمى‏شود كه اين را به مكلّف خوراند. ولو مكلّف جاهل باشد معذور هم بوده باشد نمى‏شود خوراند. اگر اهل ذمّه كفّار مكلّف بوده باشد به فروع از رواياتى كه ما از اونها استفاده كرديم كه كفّار مكلّف به فروع نيستند اين روايت هم لاحق اونها مى‏شود كه به اهل ذمّه بخوران. او الكلب، كلب را و يغسله يا اون را بخور مثلا خودت. على هذا الاساس در اين روايت دارد كه مرق را بريز يعنى به بچه نمى‏شود داد نمى‏شود استفاده شد. اين به جهت اين كه دادن به بچه در معرض اين است كه اون آب، اجسام ديگرى بواسطه دادن به اين بچه‏ها متنجس بشود يك درد سر درست مى‏شود، بدان جهت امام عليه السلام فرموده است كه اين را بريز. يا به اهل ذمّه بده كه در بيرون هستند به تو مربوط نيستند يا به كلابى كه هست به اونها بخوران. پس على هذا الاساس اين براى بچه‏ها خوراندن، يك چيزى هم بگويم بعيد نيست كسى ادعا بكند بر اين كه سيره متشرعه قائم بر اين است كه به اطفال، نجس، به اطفال خودشون نجس مى‏خورانند. اين سيره بر اين است. چون كه اغلب بلاد مسلمين اونى كه ما ديده‏ايم، ايران را نمى‏گويم، ايران يك خصوصيتى دارد شايد در دهات ايران هم باشد. بچه را اصلا تميز، طاهر نگه نمى‏دارند. بچه را طاهر نگه نمى‏دارند. بچه مى‏رود خود قضا حاجت مى‏كند، چه كرد، كجا را شست؟ اين صحبت‏ها كه نيست. بدان جهت اينها نوعا دستشون آلوده به نجس هستند طعام مى‏گذارند جلوى اينها كه بخوريد. اين به واسطه اون آبگوشت گذاشتن اين دستش كه نجس است اون هم نجس مى‏شود ديگر. بالاخره اون نجس را پدرش مى‏خوراند به او. و مى‏داند كه اين دستش نجس است اين دست زد به اين برنج، نجس خوراند. اصل اين كه نجس را خوراندن، اون طعامى كه به خود مباشرت اطفال نجس شده است او سيره است. سيره مسلمين كه او را مى‏خورانند. و كلام ما اين است كه چيزى كه قطع نظر از مباشرت اونها نجس شده، اين هم عيب ندارد. خوب كلام ما اين است با اون مورد سيره‏اى كه هست با اين مورد چه فرقى هست؟ چه فرقى هست ما بين طعامى كه با دست زدن خود بچه نجس مى‏شود يا طعامى كه قبل از او نجس است. هيچ فرقى در نجس خوردن هست. بدان جهت نجس را، يعنى متنجس را به بچه خوراندن عيبى ندارد، ماء متنجس، طعارم متنجس را. بعضى چيزها هست كه نهى دارد و نمى‏شود اونها را خوراند مثل خمر، مسكرات اونها را اخذ مى‏كنيم. هر جا كه مورد نصى نشد و نتوانستيم از اون نص تعددى بكنيم مى‏گوييم عيبى ندارد. يكى هم از اونها ماء متنجس است. اون وقت مى‏ماند اين مطلب كه ايشان مى‏فرمايد بر اين كه جايز است ماء متنجس را انسان بفروشد مع الاعلام.