• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •  متن

  • بسم الله الرحمن الرحيم.
    موضوع درس: درس خارج فقه بحث طهارت‏
    شماره نوار: 75 آ
    نام استاد: آية الله تبريزى‏
    تهيه شده در سال 1364 ه.ش‏
    توسط دفتر تبليغات اسلامى حوزه علميه قم واحد صوت.
    اعوذ بالله من الشيطان الرجيم. بسم الله الرحمن الرحيم.
    فرمود صاحب العروه قدس الله سره بر اينكه ماء المتنجس بئرا كان او غيره اون ماء متنجس اگر متصل شد به ماء معتصم، به مجرد الاتصال به ماء معتصم، معتصم جارى باشد، نابع غير جارى باشد، ماء المطر بوده باشد، كر بوده باشد، به مجرد الاتصال پاك ميشود و احتياجى هم به امتزاج ندارد. سابقا هم عرض كرديم مستفاد از صحيحه محمد ابن اسماعيل برزى اين است: ماء البئرى كه قبل الزوال التغير تمام آب محكوم به نجاست بود، به مجرد زوال التغير حكم كرده است امام عليه السلام بر اينكه پاك ميشود و معلوم است مائى كه خارج ميشود از مادة البئر، در زوال تغير با تمام آب امتزاج پيدا نمى‏كند. اگر هيچ امتزاجى حاصل نشود آنهم ممكن است. ولكن اگر امتزاج هم حاصل بشود، با آن آبى كه حول و حوش ماده است امتزاج پيدا مى‏كند، امتزاج به تمام ماء متنجس حاصل نميشود.
    مى‏خواهم اين بحث را كه امتزاج معتبر نيست و به مجرد اتصال به معتصم آب پاك ميشود، آب متنجس، اين مسئله را بيشتر توضيح بدهم. تا اينكه بعض مناقشاتى كه در اذهان بعضى‏ها لعل بوده باشد، آن مناقشات رفع بشود. آنهايى كه قائل هستند در طهارت ماء متنجس امتزاج معتبر است، اعتبارش يا بنحو الفتوى او بنحو الاحتياط، اينهايى كه امتزاج را اعتبار مى‏كنند تارة اينها دعواشون اين است: اگر يك آبى بشود كه متنجس است، متصل بشود به آب ديگرى كه او معتصم است و ما بين اينها هيچ امتزاجى حاصل نشود، مثل اينكه فرض كنيد در يك حوض آبش آب فرض كنيد متنجس بود، در حوض ديگرى كه كر است، آب آب طاهر بود. اين دو تا حوض را به همديگر بواسطه لوله‏اى كه مابينشون است متصل كرديم. اتصال مابينهما حاصل شد. يا فرض كنيد بواسطه ثقبى و فرض كنيد يك شكافى، سوراخى كه در وسط جدارين پيدا شد، اينها به هم متصل شدند، دو تا آب. آنهايى كه قائل به امتزاج هستند مى‏گويند بر اينكه آن آبى كه سابقا نجس بود با آن آبى كه سابقا طاهر بود و فعلا متصل به همديگر شده است، اين اتصال موجب فرديت است. دو آب، يك آب مى‏شوند. خصوصا در مواردى كه اتصال او بالنحو الشدت بوده باشد، فرض كنيد با همديگر، آن سوراخى كه باز شده است، خيلى گشاد است. يا حائل بين المائين ديوار آهنى بود، برداشتيم. بله، در بود، برداشته شد دو تا متصل به هم شدند. در اينصورت ولو اين دو تا آب يك آب است، و لكن ممكن است اشاره بشود بابعاضش به اشاره خارجيه كه بگوئيم اينطرف، آنطرف آب طاهر سابقى است و اينطرف آن آب متنجس سابقى. اين اشاره ممكن است، امتزاج اگر حاصل نشود. وقتى كه اشاره ممكن شد استسحاب در ناحيه هر دوتا جارى ميشود. استسحاب طهارت آن طاهر سابقى كر مى‏گويد آن كر در طهارت باقيست. و اين استسحاب نجاست ماء سابقى هم مى‏گويد در نجاستش باقيست. استسحابين وقتى كه در ما نحن فيه جارى شدند به هر دو عمل ميشود. چرا؟ چونكه احتمال مى‏دهيم در واقع اتصال كافى در طهارت نبوده باشد، امتزاج معتبر است. اگر اتصال بشود، بلا امتزاجين، حكم واقعى اين است كه طاهر در طهارته، و متنجس در نجاسته باقيست.
    پس عمل به استسحابين ميشود و عمل به استسحابين شد ممكن است كسى بگويد كه استسحاب هم نوبت به او نميرسد. خود آنكه الماء اذا بلغ قدر كر چونكه ماء سابقى قابل اشاره است كه طرف يمين است، لا ينجسه شى‏ء مى‏گويد آن طرف يمين، آب طرف يمين باز پاك است. لا ينجسه شى‏ء. فرض بفرمائيد آن روايتى هم كه دلالت مى‏كرد ماء تغير پيدا كرد در
    نجاستش نجس ميشود، آنهم اطلاقش اين بود كه تغيرش باقى بماند يا تغيرش زايل بشود. تغيرش زايل شده، در نجاستش باقيست.
    پس على هذا الاساس در ما نحن فيه اگر در شمول اطلاقين مناقشه كرديد، لا مجاله استسحابين هست. وقتى كه استسحابين شد به هر دو تا اخذ ميشود. چونكه محتمل از حكم واقعى بر طبق كل الاستسحابين بوده باشد. بدان جهت نميشود حكم كرد كه به مجرد اتصال اين ماء متنجس به آن ماء طاهر، به معتصم پاك ميشود.
    و اما بخلاف اينكه ممتزج شده‏اند. اجزاء ماء سابقه طاهر، منتشر شد در اجزاء ماء متنجسه سابقه. اجزاء ماء متنجسه سابقى هم منتشر شد در اجزاء آن آب طاهر سابقى. اينجا استسحابين معارضه مى‏كند. استسحاب طهارت و استسحاب نجاست. چرا؟ چونكه ماء بعد از امتزاج محتمل نيست در واقع دو تا حكم داشته باشد. در واقع حكم واقعى يا طهارت الجميع است يا نجاست الجميع است. استسحابين وقتى كه معارضه كردند، رجوع ميشود به چه چيز؟ به قاعده طهارت. و حكم ميشود به اينكه تمام آب پاك است.
    پس على هذا الاساس تا مادامى كه امتزاج مابين المائين حاصل نشده است، امتزاج هم معلوم شد مراد از امتزاج چيه؟، طورى به همديگر در همديگر اين مائين منتشر بشوند اجزايشون كه قابل دو تا حكم نبوده باشند. آنجاست كه آن امتزاج تا مادامى كه حاصل نشده است، هر كدام از آبين در حكم سابقى باقيست. و اگر امتزاج حاصل شد حكم ميشود به طهارت. بدان جهت در طهارت، در طهارت ماء، ماء متنجس، امتزاج معتبر است.
    در ما نحن فيه مرحوم حكيم در مستمسك يك وجه ديگرى هم فرموده‏اند. فرموده‏اند بر اينكه اگر اين امتزاج حاصل بشود قاعده طهارت نيست. خود آن ادله‏اى كه مى‏گويد الماء اذا بلغ قدر كر لا ينجسه شى‏ء، او به دلالت به التزاميه دلالت مى‏كند كه ماء المتنجس پاك شده است. چونكه آن ماء كر وقتى كه منتشر شد آن الماء اذا بلغ قدر كر لا ينجسه شى‏ء آن حال امتزاجش را هم ميگيرد. وقتى كه حال امتزاجش را گرفت او پاك ميشود. وقتى كه او پاك شد به حكم آن دليل، ديگر نوبت نمى‏رسد به آن تنجس ماء سابقى كه استسحاب بشود. دليل گفت آنهم بالملازمه آنهم پاك شده است. اگر قائل بالامتزاج اين حرفها را ادعا كند كه تقريب كرديم، عرض مى‏كنيم اين درست نيست. چرا؟ اين اثبات نمى‏كند اين مدعاى شما را. چرا؟ براى اينكه در صورتى كه فرض كرديم اين دو تا آب به همديگر ممتزج شد، شما فرموديد استسحاب نجاست ماء سابقى و استسحاب طهارت ماء اولى را مى‏كنيم. اينجور فرموديد. اين درست نيست. سابقا عرض كرديم. اگر استسحاب در نجاست ماء سابقى جارى بشود، على ما بينا، ديگر استسحاب طهارت در آن يكى جارى نميشود. در ممتزجين‏ها. چرا؟ چونكه تعبد به طهارت او لغو است، چونكه او را كه نميشود استعمال كرد، مخلوط به همديگر شده است، مائين، اگر استسحاب گفت اين ماء سابقى نجس است الان هم كه ممتزج شده، الان هم نجس است، تعبد به طهارت آن يكى لغو ميشود.
    پس استسحاب به طهارتى كه هست در ما نحن فيه جارى نيست با استسحاب با نجاست. استسحاب نجاست مى‏گويد ماء سابقى كه نجس بود الان هم نجس است، نمى‏توانى او را بخورى. اگر خواستم او را نخورم بايد از اين آب نخورم ديگر، چونكه مخلوط شده‏اند. نمى‏توانيد او را فرض بفرمائيد، در وضو و غسل استعمال بكنيد. تعبد به طهارت او يصف الاقوال. تعبد به طهارت او فقط فايده‏اش اين است كه استسحاب نجاست را ثابت مى‏كند. اين را سابقا گفتيم اينجور نيست. اصل بايد فى نفسه مع الداش، اثر شرعى داشته باشد تا اصل ديگرى كه مع الداش اثر شرعى است، با هم تعارض كند. تساقط كند. و الاّ وقتى كه مع الداش قابل تعبد نيست فى نفسه، الا اسقاط آن معارضه‏اش، آن طرف ديگر، آنجا گفتيم آن تعبد، دليل تعبد او را نمى‏گيرد. و به عبارت واضحه در مراد از تعارض استسحابين اين است كه طويل لا تنقض شمولش به آن آبى كه سابقا طاهر بود و شمولش به آن آبى كه سابقا نجس بود، على حد سواست. دو تا را نمى‏تواند شامل بشود و معين ندارد پس هيچكدام را نمى‏گيرد. اينجور بود ديگر. خوب در ما نحن فيه معين دارد. دو تا را كه نمى‏تواند بگيرد. استسحاب نجاست را بگيرد مطلب‏
    تمام ميشود. معنايش اين مى‏شود كه اين آب را استعمال نكن و هيچ توجه كرده‏ايد؟ قابل تعبد است. و لكن بگويد ماء سابقى، سابقيش را استعمال بكن، او معنى ندارد، چونكه او مخلوطه به نجس.
    بدان جهت در ما نحن فيه بايد شما ملتزم بشويد كه اصل اتصال به معتصم ولو امتزاج هم بوده باشد اين مطهر نيست، بايد به اين معنى شما ملتزم بشويد.
    و اما اينى كه در كلام مرحوم حكيم است، ولو مختار خودش نيست، در توجيه اينكه امتزاج چرا معتبر است، فرموده است احتياج به تعارض اصلين ندارد، خود قاعده كر كه الماء اذا بلغ قدر كر لا ينجسه شى‏ء، مدلول التزامى پيدا مى‏كند. مدلول التزاميش اين است كه آن يكى توجه كرديد، پاك است. اين حرف درست نيست. چرا؟ چونكه در ادله تنجس ماء المتنجس اطلاقاتى داشتيم كه آنهم اثبات مى‏كند آن يكى نجس شده است. اگر يادتون بوده باشد آن موثقه عمار كه امام عليه السلام فرمود آبى كه در او حمامه و امثال ذلك با ثقه و امثال ذلك از آنها آب مى‏خورند، موثقه عمار موسى ساباطى بود، امام عليه السلام فرمود كه عيبى ندارد الا ان ترى فى منقاره دما. در ذيلش فرمود كه فاذا رايت فى منقاره دم فلا تتوض‏ء منه و لا تشرب. اينجور بود ديگر. لا تتوض‏ء منه و لا تشرب خوب سابقا گفتيم كه ولو متصل بشود فى ما بعد به ماء آر، ولو ممتزج بشود به ماء آخرى. اطلاق داشت، اطلاق او هم اقتضا مى‏كند كه آن ماء طاهر كه ممتزج به اين متنجس شده است، او نجس شده است. اطلاق الماء اذا بلغ قدر كر لازمه‏اش اين است كه متنجس سابقى پاك شده و اطلاق قليل متنجس سابقى اين است كه ماء طاهر سابقى متنجس شده است. خوب چه تقديمى هست، چه وجهى است؟ توجه كرديد. در آن روايت فرمود فاذا تغير الماء فلا تتوض‏ء منه و لا تشرب. اطلاق داشت، ولو تغيرش فى ما بعد برود. ولو مخلوط به ماء ديگر پيدا بكند. اطلاقش هم اين است كه آن يكى هم نجس شده. پس چه جور اطلاق او بالملازمه اثبات مى‏كند طهارت متنجس را، اطلاق در ناحيه ادله تنجس متنجس كه بعضى‏ها اطلاق داشتند مثل روايات تنجس الماء بالتغير و مثل آن موثقه عمار ساباطى، اطلاق آنها مى‏گويد كه نه، اين ماء نجس است. توجه كرديد؟ اين وجهى ندارد، اونهم اطلاق است، اينهم اطلاق، تعارض مى‏كنند، رجوع بايد به اصل عملى بشود، اگر استسحاب حجت بشود در شبهات حكميه كه فرض اينها آقايان اين است كه قائلين امتزاج هستند، استسحابها اگر بخواهد جارى بشود، استسحاب نجاست معارضى ندارد، بايد حكم به نجاست ماء بشود.
    بعله، اگر كسى استسحاب را حجت ندونست در شبهات حكميه دليل اجتهادى كه تعارض كرد، نوبت ميرسد به قاعده طهارت و حكم به طهارت ماء ميشود.
    پس على هذا الاساس، اينها هم كه ملتزم نيستند به اعتبار استسحاب على امتزاجى‏ها، غرض اين است كه قائلين به امتزاج، امتزاج را فتوائا اعتبارش را يا احتياطا به اين مسئله تعارض نمى‏توانند تصحيح بكنند.
    و اما آنى كه ما عرض كرديم، عرض كرديم كه امتزاج معتبر نيست. توجه كرديد؟ امتزاج معتبر نيست. ما دو دليل داريم يك مؤيد داريم. دو دليل: يكى صحيحه محمد ابن اسماعيل برزى بود. به آن تقريبى كه سابقا عرض كرديم. ظاهر صحيحه اين است كه مادامى كه زوال تغير نشده است ولو آب كه مى‏كشيم فينزح حتى يذهب الريح و يطيب الطعم، ظاهرش اين است كه هر قدرى ما اين آب را بكشيم و جايش هم از ماده بيايد ولو ماده فورانى دارد آب مى‏آيد جايش، ولكن تا مادامى كه ذهاب ريح نشده است، تمام ماء بئر نجس است. ماء البئر واسع لا يفسده شى‏ء الا اذا تغير. يعنى وقتى كه تغير شد، ماء البئر فاسد است. تا كى اين فساد در ماء البئر هست؟ تا ذهاب ريح و طيب طعم حاصل بشود.
    عرض كرديم كه نزديك كه مى‏شود آن تغير اولى، شيئا فشيئا ضعف پيدا مى‏كند. ضعفش به جهت اين است كه مسح كه ميشود جايش از ماده آب خارج ميشود، قاطى به ماء بئر ميشود. اينجوره ديگر. بدان جهت آن بدى طعم، آن خبث طعم، و هكذا آن ريح نتل، شيئا و شيئا ضعيف ميشود، تا آن دلوى كه اگر او را برداريم، ديگر اگر بو بكنيم، بو احساس نميشود. تا آن دلو خارج نشده، ماء البئر همه‏اش نجس است. خوب وقتى كه آن دلو رفت، بمجرد اينكه آن دلو رفت كه به او ذهاب ريح ميشود، مائى‏
    كه از ماده خارج ميشود به تمام ماء البئر كه مخلوط نميشود در اون آن، بدان جهت امام عليه السلام فرمود بر اينكه تمام ماء بئر پاك هست. امتزاجى‏ها آن امتزاجى را معتبر مى‏دانند كه طورى بوده باشد كه دو تا حكم نميشود كرد. آنوقتى كه ذهاب ريح ميشود، كه آن دلوى كه كشيده ميشود، آن امتزاج حاصل نشده است. از ماده آب هم خارجى بشود، فقط در آن مياهى كه حول و حوش آن ماده است به اونها مخلوط شده است. نه به مائى كه در وسط ماء البئر است. در سطح زائل در ماء البئر است، با او امتزاجى نكرده است كه نشود عقلا دو تا حكم پيدا بكند.
    و من هنا قائلين بالامتزاج آنجورى كه ما شنيديم، البته ما نديديم، مى‏گفتند قائلين بامتزاج وقتى كه متصل مى‏كردند كه امتزاج حاصل ميشد يك چوبى هم برمى‏داشتند با آن چوب اين آب را به همديگر مى‏زدند، تا آن برود همه‏اش را بگيرد. غافلا بر اينكه اين امتزاج فايده‏اى ندارد. چرا؟ چون آن امتزاج حاصل بشود ماء معتصم بعضش از آن معتصم جدا ميشود. آن اتصال به معتصم، امروز بحث خواهيم كرد انشاء الله، شرط است. و الا ماء معتصم آمد يك تيكه‏اش قاطى شد با آن طرف، كه فصل شد ماء نجس. يعنى ماء نجس مثل ماء متغير فرض كنيد كه شبهه‏اى نيست، فاصله‏اى شد مابين آن تكه و مابين ماء معتصم. آن تيكه نجس ميشود. چونكه جدا شد از ماء معتصم.
    و على ذلك اين امتزاجى كه اين حضرات فرموده‏اند به اين نحوى كه معامله مى‏كردند على ما نقل بعضى‏ها، اين اساس درستى ندارد، اين صحيحه محمد ابن مصلح. بعله، اسماعيل بن برزى.
    و اما مؤيد، روايت آن بكت ابن حبيب است در ماء الحمام. چونكه ضعف سند دارد مؤيد گرفتيم‏ها، ولكن دلالتش تمام است. آنجا امام عليه السلام فرمود ماء الحمام لا بعث به، اذا كان (سؤال) هنوز تمام نكرده‏ام كه، حرف تدريجى است، گوش كن آقاى من. توجه كرديد؟ مؤيد روايت بكت ابن حبيب است كه به واسطه ضعف سند تعبير به مؤيد مى‏كنيم. و الاّ دلالتش تمام است. آنجا داشت كه ماء الحمام لا بعث به، اذا كان له ماده. اين را عرض كرديم كه در حمام ماده ميشود، حمام بدون ماده، يعنى بدون خزينه نميشود، اين معنى، حمام نميشود او. بايد خزينه‏اى داشته باشد كه، اينكه ميگه ان كانت له ماده، يعنى اذا اتصلت بالماده، معنايش اين است كه ماء الحياض، حياض صغار، مردمى كه داخلين فى الحمام آنها را استعمال مى‏كنند، آنها لا بعث به، وقتى كه متصل به ماده بشود. مى‏گوئيم آقا، اين حياض هم گفتيم كه اينجور نيست كه آنها كر بوده باشند. اونى كه ما ديديم، آن حياض صغار، كمتر از كر مى‏شوند. امام عليه السلام از آن ماء حياض نفى بعث كرده است. اين بلا فرق، استفسار هم نفرموده است كه ماء الحياضى كه متصل به ماده هستند سابقا منفعل نشده باشند قبل از اتصال، يا منفعل بوده باشند، اطلاق دارد. در تمام احوال نفى بعث كرده است. آنوقتى هم كه متنجس بودند، متصل كه شدند، هنوز ممتزج نشده‏اند، باز نفى بعث كرده است.
    فقط يك حال از اين خارج است و آن حياض حمامى كه اتصال به ماده ندارند. يعنى اتصال به ماده ندارند. آنها لا بعث به ندارند. او خارج شد. چرا؟ چونكه از آن حياضى كه مابين المكة و المدينه بود استفاده كرديم كه ادله انفعال ماء قليله است. ماء قليل به او اصابت بكند نجاست، نجس ميشود. گنبد هم گفتيم مدخليت ندارد. ماء اگر قليل بشود كه متصل نيست، كه گنبد داشته باشد كه حمام بگويند، او مدخليت در حكم ندارد. و من هنا فقط آن حال انقطاع اتصال خارج شده است از لا بعث به. و اما مابقى صور كه يكى هم از آن صور اين است ماء حوض ثقى، قبلا متنجس بود، اتصال الان حادث شد، آن آن حدوث اتصال باز نفى بعث شده است، دليل بر تقييدش نداريم. بدان جهت دلالت مى‏كند بر اينكه اين اتصال مطهر است. اين هم معى.
    اما دليل دومى ما روايت در باب المطر بود كه اگر يادتون بوده باشد صحيحه ابن جعفر عن الرجل يمر فى الماء المطر لقد صب فيه الخمر. عرض كرديم از آن صحيحه، صحيحه شامل ميشود آنوقتى كه در نزول مطر فتره‏اى حاصل بشود كه عادتا هم عرض كرديم كه حاصل ميشود، و در آن حال فتره خمر ريخته شده باشد، آنجا هم وقتى كه شخص در او مرور مى‏كند نفى‏
    بعث شده است. آنوقتى كه شخص مرور در او مى‏كند تقاطر هم هست، ولو هنوز آنقدر نيامده كه ممتزج بشود. الان شروع كرد آب ميريزد، قطرات مى‏ريزد روى اين آب، عن الرجل يمر فى الماء المطر، اين داخل اطلاق است. فقط از آن اطلاق عرض كرديم آن ماء مطرى خارج شد كه شخص در حال فتره انقطاع مرور كند كه خمر هم ريخته. (قطع صداى نوار)
    ادامه درس در طرف ب:
    ديگر انقطاع نيست. ديگر فرقى ندارد پنج دقيقه باشد يا يك روز و دو روز بوده باشد. مياض اينجور بوده‏اند ديگر. آن صحيحه مباركه نفى بعث كرد. فرمود لا يغسل الثوب و لا يغسل الرجس از آن آبى كه مرد در او مرور مى‏كند لقد صب فيه الخمر، فقط حال انقطاع كه مرور در حال انقطاع و فتره انقطاع باشد، او خارج شده است. آن حالى كه انقطار هست رويش، ولو الان شروع كرده، كه الان كه پا مى‏گذارد به اون آب شروع كرد به باريدن، نفى بعث كرده است. مقتضايش اين است كه ماء المتنجس اگر متصل به معتصم بوده باشد، به مطر بوده باشد، ولو امتزاجى هم حاصل نشود، محكوم به طهارت است. هذا ما عندنا و من هنا حكم كرديم كه در بيان حسب الفتوى است، جاى احتياطى هم نيست الا احتياط استحبابى. مجرد اتصال ماء متنجس به معتصم، موجب طهارت او ميشود و امتزاج شرطى ندارد. رعايتش اولى است، دلمون نمى‏آيد اين را هم بگيم. چرا؟ چونكه اين امتزاجى كه هست، عرض كرديم، امتزاج اينجور است كه ماء جدا ميشود از ماء معتصم اگر آنجور امتزاج حاصل بشه، آن امتزاجى كه خود ماء بيايد غلبه كند، خودش اتصالش قطع نشود، اتصال معتصم، همينجور وارد جوف آب متنجس بشود، منتشر در اعضايش بشود، اتصالش هم محفوظ است، اون عيبى ندارد. احتياطش اولى است. گذشتيم اين معنى را.
    بعد يك مسئله عمده‏اى كه شايد باقى مانده باشد كه بعد از اين يك مسئله ديگر تمام كنيم اين بحث مياه را، آن مسئله اين است كه سيد در عروه مى‏فرمايد لا فرق بين الاتصال، بايد ماء متنجس متصل به معتصم بشود، فرقى نيست، درست دقت كنيد، مسئله مهمه است. فرقى نيست مابين الاتصال، ما بين اينكه متصلين سطحشون واحد بوده باشد يا احدهما عالى و ديگرى سافل بوده باشد. به هر نحو اتصال به معتصم حاصل شد، ماء متنجس پاك ميشود. اگر فرض كرديم ماء متنجس متصل به كر شد پاك ميشود بلا فرق كه كر با آن ماء متنجس سطحشون مساوى بشود يا يكى فوق و ديگرى اسفل بوده باشد. الا يك صورت را مرحوم سيد استثنا مى‏كند كه آنجا به اتصال پاك نميشود ماء متنجس. آن در صورتى است كه ماء معتصم اسفل بوده باشد، ماء معتصم اسفل بوده باشد و ماء متنجس عالى بوده باشد، و آن ماء متنجس جارى بر اين سافل معتصم بشود. نه اينكه اين آب سافل جارى بشود، يك وقت آب فرض بكنيد خيلى قوى است، ولو سافل است، وقتى از بلندى مى‏ريزد به پائين دوباره پا ميشود. توجه كرديد؟ يا فرض كنيد مثل آن مكينه‏هايى كه مى‏مكد آب را مى‏ريزد از سافل به عالى. چون بالاخره آنهم عالى ميشود ولو اصلش سافل است ولى عالى ميشود. مكينه‏هايى كه مى‏مكد يعنى اتصال دارد، مثل نهر ميشود، كه آن لوله‏اى كه مثل چه جور از ماده خارج ميشود، اين مكينه هم از آن سافل آب را مى‏كشد، يعنى مى‏مكد مى‏ريزد به آن بالا. اينهم عيب ندارد، اينهم عالى اگر متنجس بوده باشد پاك ميشود.
    يك صورت را استثناء مى‏كند. مى‏گويد كه الا در صورتى كه ماء متنجس عالى بوده باشد و ماء معتصم سافل بوده باشد و آن ماء متنجس جارى بر سافل بشود. اينجا آن عالى پاك نميشود به مجرد اتصال. آن اتصال اينجورى كه او جارى ميشود نه اين جارى بشودها، او جارى ميشود به اين سافل، عالى را پاك نمى‏كند. اينجا مرحوم سيد حكيم يك كلامى دارد، يك قيدى دارد. ايشون مى‏فرمايد اگر كر عالى شد، توجه كرديد؟ كر عالى شد و آن متنجس سافل شد اين عيب ندارد، اين بمجرد اتصال پاك ميشه. چونكه يك صورت را فقط استثناء كرد. فرمود بر اينكه معتصم سافل باشد متنجس عالى. و اتصال هم به جريان المتنجس على السافل بوده باشد. نتيجه‏اش اين است كه اگر آن طاهر عالى بشود، عكسش، و لكن متنجس سافل بشود كه عالى كه معتصم است جارى بر سافل ميشود، سافل پاك ميشود ديگر. مرحوم آقاى حكيم اينجا يك قيدى دارد. مى‏فرمايد بر اينكه اگر عالى معتصم كر بوده باشد و متنجس سافل بوده باشد كه آن كر عالى جارى ميشود بر سافل، بايد كريت او زايد
    بشود از آن مقدارى كه از او نازل ميشود، آن مقدارى كه از آن عالى نازل بر سافل ميشود. چونكه فرض كنيد كر پشت بام است، نجس اينجاست، آن آبى كه مى‏آيد مابين اين سافل و مابين او در حال نزول است، اون ماء اگر زايد بر او در خود آن مخزن كر بوده باشد كه علاوه بر اين آبى كه رسيد به او، كر هم بود آنجا، بعله آنجا سافل پاك ميشود به اين عالى.
    و اما در صورتى كه اگر اين مائ نازل را از او برداريم، يعنى از كريت مى‏افتد. الان كه اين مقدار كه نازل ميشود باقى در او به مقدار كر نيست، در اينصورت نه، سافل پاك نميشود. چرا؟ بناء على عدم مقوى العالى الى السافل. عبارتشون اين است. بنائا بر اينكه عالى به سافل تقوى پيدا نمى‏كند، بنابر اين قول كه عالى به سافل تقوى پيدا نمى‏كند، كه خيلى‏ها فرموده‏اند كه عالى به سافل تقوى پيدا نمى‏كند، بنا بر اين قول بايد عالى قطع نظر از اين مقدار نازل، به مقدار كر بوده باشد. و الاّ اين سافل پاك نميشود.
    درست توجه كنيد كلام ايشون را توضيح بدهم. يك مسئله اين است، كه سابقا هم عرض كرديم، مائى را فرض بفرمائيد از عالى به سافل ريخته ميشود، مثل آن آب آفتابه‏اى كه از عالى به سافل مى‏آيد. در اينصورت گفتيم بر اينكه دست انسان اگر نجس بوده باشد يا يد يد كافر بوده باشد يا اين آب آفتابه روى بدن كلب بريزد، خوب آن آب آب قليل است ديگر، آن موضعى كه به بدن كلب ميريزد اون نجس است ديگر، نزول از ماء قليله ديگر. اما بقيه آبى كه در جوف ابريق است، آنجا چى گفتيم؟ گفتيم كه آنها نجس نمى‏شوند ديگر. اين فتوايش گذشت ديگر، مسلم شد، جاى شك و شبهه هم نيست. اگر آن آب آفتابه به حد كر بود، آب آفتابه‏اى بود كه به حد كر است، ابريقى است به حد كر، او را داريم ميريزيم. مجموع آنى كه از او نازل ميشود و باقى در آن ابريق است، مجموع به حد كر است‏ها، به يدى مى‏ريزيم كه متنجس است، اگر شسته بشود يد پاك ميشود. توجه كرديد؟ اين آب ابريقى كه ريخته ميشود ما فى الابريق فعلا آن وقتى كه از او ماء نازل ميشود، ريخته ميشود، به حد كر نيست. ولكن آن ابريق با اين آبى كه ريخته ميشود، توجه كرديد، اين كر است. در اينصورت بعله، اين تقوى سافل بالعالى است. يعنى چونكه اين سافل با آن عالى به مقدار كر است، ديگر اين سافل تقوى پيدا مى‏كند، اعتصام پيدا ميكند. توجه كرديد؟ بعضى‏ها هم مناقشه كرده‏اند، گفته‏اند كه نه، تقوى پيدا نمى‏كند. اينجا كه فرض بفرمائيد به يد آن شخص ريخته ميشود او نجس ميشود و لكن آن مخزن مثل ماء ابريقى كه قليل بود، پاك بود، پاك است. تقوى پيدا نمى‏كند. اين مسئله مسئله تقوى السافل بالعالى است كه ملتزم هستم. ولو بعضى‏ها مناقشه كرده‏اند، ولكن مشهور اين است كه سافل به عالى تقوى پيدا مى‏كند. يعنى اگر آن مائى كه از ابريق جدا ميشود با آب مافى الابريق به حد كر بوده باشد، اين نجس نميشود. معلوم شد فرق مابين اينكه آب ابريق قليل باشد يا به حد كر باشد، فرقش چيست؟ فرقش اين است كه اگر قليل باشد ولو آب ما فى الابريق هم نجس نميشود، ولكن آن آبى كه ريخته ميشود او نجس ميشود. و اما اگر مجموع به حد كر بوده باشد، نه، آن آبى كه ريخته ميشود به متنجس، آن آب هم نجس نميشود، چونكه كر است، اعتصام دارد، سافل تقوى بالعالى دارد. اين يك مسئله است كه آيا سافل به عالى تقوى پيدا مى‏كند يا نمى‏كند؟ يعنى معنايش اين است. اگر سافل به عالى به مقدار كر شد، توجه كرديد؟ اين سافل به ديگر نجس نميشود. چرا؟ چونكه متصل به عالى است كه مجموعشون كر است.
    يك مسئله هم عكس اين است. عكس اين است كه نه، عالى با سافل به حد كر است. و لكن نجس را عالى ملاقات كرده است. آن عالى كه به سافل مى‏ريزد و آن عالى با سافل به حد كر است، آن عالى ملاقات با نجس كرده است. توجه كرديد؟ اين جماعتى ملتزم شده‏اند، تصريح هم كرده‏اند كه نه، عالى تقوى پيدا نمى‏كند، عالى تقوى پيدا نمى‏كند به سافل، يعنى آن عالى كه ملاقات كرد با نجس، آن عالى نجس ميشود. قهرا هم وقتى كه به سافل آمد، سافل هم نجس ميشود. اينجور ميشود ديگر. مسئله عدم التقوم العالى بالسافل. يعنى عالى اعتصام پيدا نمى‏كند بواسطه اين سافل.
    مرحوم حكيم در اين عبارتش دارد كه مرحوم سيد فرمود اگر كر مطهر عالى باشد آن متنجس سافل باشد، به مجرد الاتصال، سافل پاك ميشود متنجس. ايشون اين قيدى را كه زد بنائا بر اينكه عالى تقوى نكند به سافل، بايد آن آبى كه در عالى است،
    قطع نظر از اين نازل، به حد كر بشود. اين معلوم شد كه اين فرمايش ايشون ظاهرا اشتباه است. اين فرمايش مرحوم حكيم صاحب العروه. چرا؟ چونكه اگر ما ملتزم شديم كه عالى به سافل تقوى پيدا نمى‏كند، عالى به سافل تقوى نمى‏كند، و اما سافل به عالى تقوى پيدا مى‏كند كه گفتيم دو تا مسئله بود، يكى اينكه سافل به عالى تقوى پيدا مى‏كند كه يعنى سافل اگر ملاقات با نجس كرد، چونكه با عالى به حد كر است لا يتنجس. آن ابريقى كه به حد كر است.
    يك مسئله اين بود كه عالى ملاقات با نجس كرد كه با سافل به حد كر است، آن عالى نجس ميشود يا نه؟ اگر آنجا گفتيم كه نه، نجس ميشود، تقوى ندارد آب، آن مسئله مربوط به اينجا نيست. چرا؟ چونكه مفروض اين است كه كر عاليست و ماء متنجس سافل است. وقتى كه كر رسيد به نحو نزول، قوس نزولى كر رسيد به سافل، مجموع اين نازل با آنى كه در عاليست، به حد كر است. و اين سافل، سافل معتصم است. چرا؟ چونكه سافل تقوى به عالى پيدا مى‏كند. سافل است كه ملاقات با نجس مى‏كند، به آب نجس ميرسد، و اين سافل معتصم است. چرا؟ چونكه تقوى به عالى دارد. تقوى به عالى دارد. وقتى كه ما ملتزم شديم كه سافل تقوى به عالى دارد، معتبر نيست آنى كه در علو است قطع نظر از نازل، به حد كر بشود. نه. مجموعش هم به حد كر شد كافيست. چرا؟ چونكه اين آبى كه به اين متنجس ميرسد معتصم است. چرا؟ متصل به عالى است. كه اين سافل نازل با آن عالى تقوى دارد. به حد كر است. پس آن آب متنجس متصل ميشود به معتصم و يطهر. توجه كرديد؟ پس شمائى كه مى‏فرمائيد بناء على عدم التقوى العالى بالسافل كه عين عبارت مرحوم سيد اين است، يعتبر در آن كر عالى، كريت قطع نظر از آن مقدار نازل كر بشود، نه، بناء بر او لا يطهر. كسى اگر گفت لا يتقوى السافل بالعالى ايضا. كسى اين را ملتزم شد كه ملتزم نيستند و ملتزم هستند كه سافل به عالى تقوى پيدا مى‏كند، توجه كرديد، آنجا بناء بر تقوى السافل بالعالى لا يعتبر كه آنى كه در عالى است به قدر كر بشود قطع نظر از اين نازل. نه. با اين نازل به حد كر شد آن ماء متنجس سابقى را پاك مى‏كند. اين اشكال بر اين ميشود.
    و لكن سابقا ما اگر يادتون باشد گفتيم كه ملازمه مابين المسئلتين است. اگر كسى گفت سافل به عالى تقوى پيدا كند دليلش چيست؟ دليلش اين است كه بگويد مجموع به حد كر رسيده است. عرفا در آن جايى كه ماء واحد است، فاصله خيلى نيست، اتصال شديد است، آن بشكه آب را كه به مقدار كر است يك خورده كج كرديم، توجه كرديد، لبش را گذاشتيم به فرض كنيد كف زمين، آبش مى‏ريزد، يكهو كه نمى‏ريزد. اين تهش را هم بلند كرديم كه اين آب مى‏ريزد. آنى كه در زمين هست، توجه كرديد؟ با آنى كه توى آب هست عرفا گفتيم يك آب صدق مى‏كند. الماء اذا بلغ بقدر كر لا ينجسه شى‏ء، سافل به عالى تقوى پيدا مى‏كند، عالى هم به سافل تقوى پيدا مى‏كند. ما سابقا گفتيم ملازم است، در جاهايى كه وحدت ما محفوظ است، ادله الماء اذا بلغ بقدر كر مى‏گيرد آنجا اينجور است. آنجاهايى كه نه، اين فاصله شده است فصل خيلى است، اتصال ضعيف است كه عرفا دو تا آب صدق مى‏كند، ماء واحد صدق نمى‏كند به مجموع، اگر اينجور باشد آنجا گفتيم ارتكاضا فرقى مابين آنجا و اينجا نيست. كسى هم نمى‏آيد خيلى زور زد گفت نه، فرق است، آنجا ماء واحد بود، الماء اذا بلغ مى‏گيرد اينجا را نمى‏گيرد، فرقى نمى‏كند كه سافل هم به عالى تقوى پيدا نمى‏كند، عالى هم به سافل تقوى پيدا نمى‏كند. اگر فاصله طويل بشود. بلكه اگر متساويين هم بشوند، فصل فصل ضعيفى بشود و اتصال اتصال ضعيفى است و فاصله هم فاصله طويلى است بينهما، ولو كرين هستند، آنجا هم محل اشكال پيدا مى‏كند كه مجموع به حد كر هستند.
    اين مسئله سابقا گذشت و ما هم الان هم همينجور است كه مابين دو تا مسئله، مسئله تقوى به معنايى كه گرفتم در دليلش تلازم است كه يا هر دوتا تمام است يا هيچكدام تمام نيست.
    و اما اين حرف كه يك كلمه بگويم، عيبى ندارد، يك كلمه است، بيشتر نيست.