• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •  متن

  • بسم الله الرحمن الرحيم.
    موضوع درس: درس خارج فقه بحث طهارت‏
    شماره نوار: 67 آ
    نام استاد: آية الله تبريزى‏
    تهيه شده در سال 1364 ه.ش‏
    توسط دفتر تبليغات اسلامى حوزه علميه قم واحد صوت.
    اعوذ بالله من الشيطان الرجيم. بسم الله الرحمن الرحيم.
    كلام فى ماء الحمام است. در ماء الحمام بسا اوقات گفته مى‏شود در اين ماء الحمام اقوال اربعه است. مراد از ماء الحمام اين آبى است كه از خزانه حمام، جارى مى‏شود بر حياض الصغار. اونى كه هيأت حمام در سابق بود كه الان هم در بلاد موجود است اين بود كه يك خزانه‏اى بود كه از او تعبير به مادة الحمام مى‏شد. كه آب در اون خزانه جمع مى‏شد. و اون آب را ربما يعنى در مواردى كه فرض كنيد هوا سرد است اون آب را گرم مى‏كردند و شست و شويى كه در واردين به حمام مى‏كردند در اون آب نبود. و كثير من الاوقات اصلا اون مخزن مسدود است. يك در كوچكى مى‏گذارند كه عند الحاجه به جهت اصلاح خزينه و امثال اينها وارد بشوند. بعد در اون اطراف اين خزينه حياضى درست مى‏كردند حياض الصغار تعبير مى‏كردند. مى‏گيم كه حياض و الصغار نه اين كه اينقدر بود كه هميشه آبى كه به اون حوض صغير مى‏آمد كمتر از كر بود. نه اين را نمى‏گوييم. نسبت به اون خزينه، حياض، حياض صغارى بودند و اون وقت در موقع استحمام اون آب از خزينه جارى مى‏شد بر اون حياض مثل اين شيرهايى كه در اين زمان معمول است در زمان سابق هم يك سوارخى مى‏گذاشتند با چوب و امثال ذالك موقع حاجت باز مى‏كردند كه آب از خزينه مى‏آمد و موقعى كه حاجت نمى‏شد مى‏بستند آب نمى‏آمد. اين معنا از خود روايات هم استفاده مى‏شود به اون بيانى كه خواهيم گفت. كلامى كه فقها در ماء الحمام دارند و رواياتى كه در ماء الحمام وارد است راجع است به اون آبى كه در حياض الصغار است. سوال از اين ماء شده است و جواب امام هم در روايات ناظر به اين آب در حياض الصغار است. كه مردم اون آب در حياض الصغار را مباشرت دارند بالايد كه بعض المردم جنب هستند بعضى‏ها يهودى هستند حمامات عامه نصرانى هستند، مجوسى هستند. اون كسى است كه طهارت و نجاست را مراعات مى‏كند و آن كسانى كه مراعات نمى‏كنند. خودشون هم بنا بر اين كه كفار نجس بوده باشند نجسند.
    در اين مائى كه در حياض الصغار از خزينه مى‏آيد در اين حياض الصغار چهار قول ذكر شده است. قول اول قولى است كه محقق قدس الله نفس الشريف اختيار كرده و اون اين است كه ماء الحمام يعنى حياض الصغار كه يجرى الماء عليها من الخزانه اين خصوصيتى دارد مثل خصوصيت ماء المطر. اين خصوصيت به حسب الشرع است. كه اين مائى كه جارى مى‏شود به حياض الصغار اين ماء معتصم است. لا ينفعل، بملاقات النجاسه، نجس نمى‏شود كماء المطر مگر اين كه تغير پيدا بكند. كه اگر تغير پيدا كرد مثل تغير ماء المطر و جارى است. على ذالك اين خصوصيت لازمه‏اش اين است اگر فرض كنيد كه اون مائى كه در خزينه است ته كشيده است و اون مائى كه در خزينه است و اون آبى كه در حياض و الصغار موجود است حوض صغير اون ابى كه موجود است و از خزينه آب مى‏ياد مثلا فرض كنيد خودش هم خيلى ضعيف مى‏ياد مجموع اين ماء الخزينه و حوض الصغار به اندازه كر نيست. كمتر از كر است. مع ذالك ايشان فرموده است كه اين ماء در حياض الصغار لا ينفعل. خصوصيت دارند. ولو ماء الحوض يعنى حوض صغير اونى كه در خزينه حمام است به مقدار كر هم مجموع نبوده باشد اون وقتى كه ماء حوض صغير متصل به خزينه است كه از خزانه آب مى‏آيد ولو مجموع به مقدار كر هم نبوده باشد منفعل نمى‏شود. كان اين حكم از ماء القليل مستثنى است.
    حمام يك خصوصيتى دارد اون گنبدى كه در وسط است. و اون ديوارهايى كه هست باعث مى‏شود به او حمام اطلاق مى‏كنند
    اين يك خصوصيتى بود كه اگر اون ماء به اندازه كر هم نبوده باشد منفعل نمى‏شود. اين قولى است كه محقق فرموده است و ديگران از محقق نقل كرده‏اند و بعضى‏ها اختيار كرده‏اند. ولكن يك نكته‏اى اينجا هست، اين را بگويم توى ذهتون باشد كه بعد معلوم بشود كه ما چه خواهيم گفت. محقق اونى كه از او روايت شده است و صاحب الحدائق هم نقل مى‏كند اين محقق قائل است كه ماء حمام خصوصيت دارد مادامى كه ماء حوض صغير متصل به ماده است و نجس نشده است. مادامى كه حوض، ماء در حوض صغير و حياض صغير متصل به ماده هستند منفعل نمى‏شوند. و اما اگر فرض كرديم ماء در حوض الصغير منفعل شد. مثل اون راهى را كه آب از خزينه مى‏آمد به حوض صغير اون راه بسته شده بود. اون مائى كه در حوض صغير بود ملاقات كرد با نجس. نجس مى‏شود ديگر. چون كه اتصال به خزينه ندارد. خودش هم ماء قليل است. محقق فرموده است اونى كه از ايشان نقل شده است وقتى كه ماء در حياض صغار متنجس شد، حكمش حكم ماء قليل است. چه جورى كه ماء قليل متنجس لا يطهر الاّ اين كه متصل به كر بشود فرموده است در اين صورت هم ماء حوض صغير كه متنجس است لا يطهر الاّ اين كه متصل بشود به خزينه كه خزينه مقدار كر را دارد خودش يا بيشتر را. چه جور ماء قليل اگر متنجس مى‏شد، در طهارتش بايد متصل به كر بشود، ماء حوض صغير فى الحمام هم اگر متنجس شد اگر بخواهيم پاك بشود بايد متصل بشود به ماء الكر. يعنى متصل بشود به خزينه كه خزينه مقدار كر را دارد. و به عبارت واضحه حكم ماء الحمام بعد التنجس، يعنى حكم ماء حياض الصغار بعد التنجس حكم ماء قليل را دارند. اينى كه ماء الحمام خصوصيتى داشت مثل خصوصيت مطر، ماء المطر كه با اون خصوصيت ممتاز مى‏شد از ماء القليل و ساير مياح قليله. اون در حال اتصال به ماده است كه ماء حياض صغار نجس نشده باشد كه عند الاتصال هم نجس نمى‏شود. و اما اگر ماء حوض صغير نجس شد او مثل ساير مياح قليله مى‏شود. بايد متصل به كر بشود بنا بر اين كه متصل به كر كافى است يا ممتزج بشود با كر اونهايى كه امتزاجى هستند. اين قول اول است.
    قول ثانى در مسئله اونجور كه گفته‏اند اين است كه ماء الحمام، يعنى اون مائى كه در حياض الصغار است اونها معتصم هستند. و منفعل نمى‏شوند. مادامى كه متصل به خزينه هستند، ولكن به اين شرط كه مائى كه در خزينة الحمام هست به مجرده به اندازه كر بوده باشد يا اكرار. وقتى كه ماء موجود در خزينه به مقدار، خودش به تنهايى به مقدار كرد يا بيشتر از كر شد وقتى كه ماء حياض صغار متصل به اون خزينه شدند در حال اتصال اينها معتصم هستند. منفعل نمى‏شوند. و اين هم معلوم شد ديگر، اگر منفعل هم بشوند قبل از اتصال نجس خورده بود به مائى كه در حوض صغير است به اتصال پاك مى‏شود. منتهى مع الامتزاج او بلا امتزاج على القولين. اين هم قول ثانى است كه حاصل قول ثانى اين است كه اون خزانه و مادة الحمام بايد به نفسها به اندازه كر يا بيشتر از كر بوده باشد.
    قول سوم در مسئله، قول سوم در مسئله اين است كه اونى كه، اونى كه معتبر است در اعتصاء ماء الحمام اين است كه مجموع مائى كه در خزينه هست و مائى كه در حياض الصغار است كه حياض الصغار هم متصل به ماده هستند. اتصال به ماده دارند. مجموع مائى كه در خزينة الحمام است و اينى كه در حياض صغار هست كه متصل به ماده هستند مجموعشون به مقدار كر بوده باشد. خود اونى كه در خزينه هست به مجرده به مقدار كر بوده باشد او معتبر نيست در اعتصام. اگر مجموع مياحى كه در حياض صغار هستند كه متصل به ماده هستند. ماده و حياض صغار مجموعشون به مقدار كر شد اون وقت اون ماء، ماء معتصم مى‏شود. اين هم قول ثالث است.
    در ما نحن فيه قول رابعى ذكر كرده‏اند كه در متن عروه است. و اون اين است كه اگر حياض الصغار متصل به ماده بشود و ماده يعنى خزانه با ماء حياض صغار به مقدار كر بشوند اين در دفع كافى است. يعنى در عدم تنجس كافى است. اگر به اين حياض الصغار دست خورد، توجه كرديد يا شى‏ء نجس اصابت كرد و بدن نجس اصابت كرد اين نجس نمى‏شود. كافى است در دفع النجاسه يعنى عدم تنجس، اعتصام به معنا عدم تنجس، كه مجموع ماء خزينه با مجموع مائى كه در حياض الصغار است‏
    مجموع به اندازه كر برسند. و اما در رفع نجاسه كه ماء در حياض صغار نجس شده است بخواهيم اين نجاست مرتفع بشود از حياض الصغار بايد ماده به مقدار كر بوده باشد به مجردها. خزينه مائش به مقدار كر بشود. تفسير است ما بين الدفع و ما بين الرفع. اينى كه اين قول را قول رابع شمرده‏اند در مقابل قول ثالث در اين مناقشه است. چرا؟ چون كه قول ثالث كما اين كه بر شما بازگو كرديم فقط ناظر به عدم تنجس الماءاست. كه گفته‏اند، قول ثالث اين بود كه اگر مائى كه در خزينه هست با مائى كه در حياض هست كه متصل به خزينه هستند مجموع به اندازه كر بشود ماء الحياض منفعل نمى‏شود. اما اگر يك جا متصل نشد، ماء الحوض منفعل شد چه كار بايد كرد؟ به مجرد اتصال پاك مى‏شود يا بايد ماء خزينه به مقدار كر باشد؟ با او اصلا قول ثالث متعرض اين حرف نشده. بدان جهت اين قائل به قول ثالث هم بايد اين حرف را بگويد كه اگر گفتيم مجموع به اندازه كر رسيد ماء در حياض الصغار معتصم است و نجس نمى‏شود اون هم بگويد كه اگر متصل نشد ماء حوض الصغير و متنجس شد و بخواهيم پاك بكنيم بايد ماء به اندازه كر بوده باشد كه متصل به اين است. چرا؟ چون كه اگر متصل به كر نبوده باشد، مائى كه جارى مى‏شود بر اين ماء قليل است. ماء قليل كه ماء قليل را پاك نمى‏كند. مگر ملتزم بشود شخصى بر اين كه بلوغ الماء كرا، ماء قليلى را به اندازه كر رسانديم به طاهرين كه مسئله‏اش گذشت، مسئله تطميم الماء المتنجس القليل، تطميمه كرا به طاهرين كه مسئله‏اش گذشت. كسى اونجا بگويد كه نه وقتى كه ماء متنجس روش ماء طاهرى آمد كه به اندازه كر شد اون پاك مى‏شود. مگر او را كسى ملتزم بشود.
    اون مسئله‏اى كه گذشت گفتيم كه التزام به او ابن ادريس و شيخ و ديگران يك جماعتى شده‏اند. اگر ما بخواهيم قولى كه در ما نحن فيه قول ثالث است كه فقط ناظر است به اعتصام الماء، ماء فى الحياض كه متصل به خزينه است مجموعش به مقدار كر شد معتصم است. اين را حساب بكنيم اين غسيم با قول بعدى كه قول رابع است حساب شده است، نيست. چون كه اين به دفع متعرض است قول ثالث به رفع متعرض نيست. شايد اين قول بايد هم همين جور باشد بنا بر اين كه تطميم كر هم كافى نيست بايد ملتزم بشود كه در رفع نجاست بايد خود اون مائى كه متصل به اين حوض است ماء طاهر بايد به اندازه كر بوده باشد. و كيف ما كان اين اقوال در مسئله است. اين منشاء اين اقوال و مدرك اين اقوال را ما بايد بررسى بكنيم كه اين چهار قول يا سه قول به نحوى كه ما عرض كرديم مدركى كه بر اين اقوال دارد كدام يكى صحيح است و تمام است؟ اين را بدانيد ظاهر كلامى كه در عروة هست ظاهرش همان قول كلام اخيرى است. كه ظاهر كلام سيد در عروه كه اگر بخواهيد ماء طاهر در حياض الصغار متصل به خزينه بشود مجموعشون كر بشود ما منفعل نمى‏شود، معتصم است در حياض الصغار و اما اگر در ماء در حوض الصغير متنجس بود بخواهيم پاك بشود به اتصال ماده كه خزينه است بايد خزينه به مقدار كر بوده باشد. ظاهر عروه هم همين است كه در عروه ملاحظه فرموده‏ايد.
    عرض مى‏كنم در مقام قطع نظر از رواياتى كه در ماء كر و بعله كر و قليل داشتيم در خصوص ماء الحمام رواياتى هست كه ربما كه از اون روايات يعنى از بعضشون ادعا شده است كه استفاده مى‏شود ماء الحمام يك خصوصيتى دارد. اين گنبد و اين هيأت و اين بنا براى ماء هم يك خصوصيتى مى‏دهد. از اون روايات عمده‏اش صحيحه داود ابن سرهان است. كه اون صحيحه اينجور است كه امام عليه السلام در اين روايت مى‏فرمايد: جلد، جلد اول است. صفحه 111. روايت روايت اولى است باب هفت من ابواب ماء المطق. محمد ابن الحسن باسناده عن احمد ابن محمد ابن عيسى كه سند شيخ به احمد ابن عيسى صحيح است. ايشان هم نقل مى‏كند عن عبد الرحمان ابن ابى نصران كه از اجلاست عن داود ابن سرهان كه از اصحاب امام صادق سلام الله عليه و از ثقات است.
    قال قلت لابى عبد الله عليه السلام عرض كردم از امام صادق عليه السلام ما تقول فى ماء الحمام؟ شما رأيتون در باب ماء الحمام چيست؟ قال هو بمنزلت ماء الجارى. ماء الحمام به منزله ماء جارى است. اين تنزيل شده است در اين روايت مباركه، ماء الحمام به منزلت ماء الجارى. اين يك روايت. روايت ديگرى كه در مقام هست، عمده هم اين صحيح است كه من حيث‏
    السند تمام است. روايت ديگرى كه در مقام هست روايت بكر ابن حبيب است كه روايت چهارمى است در همين صفحه. و عنه ان صفوان ابن يحيى، شيخ قدس الله نفسه الشريف اين روايت را نقل كرده است به سندش از كتاب حسين ابن سعيد نقل مى‏كند، حسين ابن سعيد اهوازى اون هم نقل مى‏كند از صفوان ابن يحيى كه از اجلاست. عن منصور ابن... كه ثقات و عدول است عن بكر ابن حبيب. اين بكر ابن حبيب است كه توثيق ندارد. روايت من حيث السند ضعيف مى‏شود. عن ابى جعفر عليه السلام قال ماء الحمام لا بعث به اذا كان له ماده. ماء الحمام بعثى به او نيست. اذا كانت له مادة. درست توجه كنيد سند را يك دفعه ديگر مى‏خوانم، الشيخ باسناده عن حسين ابن سعيد عن صفوان ابن يحيى عن منصور ابن هاضم عن بكر ابن حبيب عن ابى جعفر عليه السلام قال ماء الحمام لا بعث به اذا كانت له مادة. وقتى كه ماء حمام ماده داشته باشد اين از اون رواياتى است كه شكل حمام درمى‏آيد. حمامى كه اون زمان بود. اين را مى‏دانيد كه هر حمامى ماده دارد، خزينه دارد كه آب از اونجا مى‏آيد. اين ديگر اذا كانت له مادة، حمام بدون ماده نمى‏شود. اين كه مى‏گويد اذا كانت له مادة. يعنى متصل به ماده بشود. يعنى ماء الحمام، يعنى ماء حصاض الصغار اون وقتى كه متصل به ماده شد لا بعث به. او نجس نمى‏شود. يك نكته‏اى هم اينجا در سند روايت بگويم كه اين يادتان باشد. شيخ انصارى قدس الله سره كه فرموده است اين روايت سندش تمام است. براى اين كه اين بكر ابن حبيبى كه در اين روايت هست اين بكر ابن محمد ابن حبيب است و در روات ما موارد متعدده‏اى داريم كه جد انسان اعرف از پدر انسان مى‏شود. خيلى است، در هر زمانى كه هست. كه جد انسان اعرف مى‏شود از پدر انسان. اون شخص را كه هست نسبتش را به جدش مى‏دهند. مى‏گويند ابن الشيخ و حال اين كه نوه شيخ است. اين ابن الشيخ نيست. اين چون كه اون جد اعرف است بدان جهت نسبت مى‏دهند. ايشان فرموده است كه اين بكر ابن محمد ابن حبيب هم همين جور است. چون كه حبيب جد اين بكر است. در بعضى جاها مثل اين هست در روايات كه شخص را طهارتا به پدرش نسبت مى‏دهند و اخرى به جدش چون كه جدش اعرف است.
    ايشان مى‏فرمايد اين بكر ابن حبيب اسناد به جد است. اين بكر ابن محمد ابن حبيب است و بكر ابن محمد ابن حبيب را هم كشى توصيف كرده است. كشى در رجالش توسيط كرده است. عرض مى‏كنم ما يك بكر ابن محمد ابن حبيب داريم.كه نجاشى متعرض او شده است. كشى را نجاشى توسيط كرده است اين مختلف است نقلى كه از شيخ شده است. اين بكر ابن محمد ابن حبيب را نجاشى متعرض شده است و اين نجاشى كه متعرض شده است در نجاشى توصيفى نيست براى بكر ابن محمد ابن حبيب. و در كشى هم توصيفى نيست اين اشتباه است كه بعضى‏ها از كشى يا نجاشى نقل كرده‏اند كه بكر ابن محمد ابن حبيب را توسيط كرده است. اين اصل توسيط درست نيست. اصلا اين بكر ابن محمد ابن حبيب ما روايتى پيدا نكرديم كه يك روايتى داشته باشد. بعله اين كتاب علم ادب داشت او را نقل كرده است نجاشى مى‏گويد سندش را ذكر مى‏كند. اما روايتى از امام عليه السلام داشته باشد اين شخص، بكر ابن محمد ابن حبيب اصل ما پيدا نكرديم. البته بحث تام نكرديم. ما پيدا نكرديم يك جايى. اما بكر ابن حبيب گفته شده است كه اين هم از اصحاب بكر ابن محمد ابن حبيب از اصحاب امام جواد سلام الله عليه است. روايت را از امام جواد عليه السلام نقل مى‏كند عن ابى جعفر عليه السلام.
    ولكن بكر ابن حبيب روايات متعدده‏اى دارد از امام باقر عليه السلام و از امام صادق عليه السلام و در بعض اون روايات راوى از بكر ابن حبيب منصور ابن هاضم است كه اين روايت هم يكى از اونهاست. اين ابى جعفر در اين روايت، ابى جعفر باقر سلام الله عليه است به قرينه اين كه از اين بكر ابن حبيب، بكر بن حبيب هم همان بكر ابن حبيب است. به قرينه‏اى كه منصور ابن هاضم نقل مى‏كند. منصور ابن هاضم از اصحاب امام صادق سلام الله عليه است. نقل مى‏كند از اين بكر ابن حبيب اين بكر ابن حبيب هم از امام باقر سلام الله عليه نقل مى‏كند. نه او توصيفش ثابت شده است نه اونى كه شيخ انصارى مى‏فرمايد، و ثقه النجاشى و الكشى او صحيح است. چون كه نجاشى و كشى نسبت به اون بكر ابن محمد ابن حبيب توثيقى ندارند و در اين روايت هم او نمى‏تواند راوى بشود. اين ابى جعفر باقر سلام الله عليه است. اصلا هم عرض كردم بر اين كه روايتى بر اون بكر
    ابن محمد ابن حبيب ما نمى‏شناسيم. بدان جهت اين روايت من حيث السند ضعيف است فقط مى‏ماند اين كه يك نكته ديگر بگويم اين هم يادتان باشد اين نكته عامه است. بعضى‏ها گفته‏اند كه اين روايت من حيث السند صحيح است معتبر است. چرا؟ چون كه صفوان واقع شده است در سند اين روايت. صفوان نقل مى‏كند، صفوان ابن يحيى اين روايت را. و صفوان هم كسى است كه شيخ در عده‏اش، در آخر بحث حجيت خبر واحد فرموده است كه يك ثقاتى هستند كه اون ثقات وقتى كه روايت را نقل كرده‏اند اون روايت اگر مرسل شد يا راويش پيش ما معلوم نشد به اون روايت ما مى‏توانيم عمل بكنيم. براى اين كه اين ثقات كسانى هستند كه لا يرسلون و لا يرحون الاّ ان ثقة. اين ثقات كسانى هستند كه نقل نمى‏كنند، و ارسال نمى‏كنند الاّ ان ثقة.
    اونجا شيخ الطائفه سه نفر را شمرده. يكى محمد ابن ابى عبيد است كه از آنجا درآمده كه مرسلات ابى عبيد ديگر به او اعتماد مى‏شود. چون كه لا يرسل و لا يرب ان ثقة. يك محمد ابن ابى عبيد را ذكر كرده است و يك احمد ابن محمد ابن ابى بصر بضنتى را نقل كرده است يكى هم صفوان ابن يحيى را نقل كرده است. اين صفوان ابن يحيى كه لا يرسل و لا يربى ان ثقة يك كلمه و غيرهم، هم دارد. سه نفر را اسم برده و غيرهم كانّ بيشتر از اينها هستند كه ديگر اون ديگرى‏ها را اسم نبرده. خوب روى اين اساس اين روايت كه راوى صفوان ابن يحيى است... خوب معلوم مى‏شود بكر ابن حبيب هم ثقه است. مى‏گوييم اگر اين حرف شيخ را ما قبول كرديم رو دو چشم گذاشتيم فرضا، نمى‏گذاريم،ها! على فرض اين كه قبول كرديم اين كلام شيخ را كه اين سه نفر يك خصوصيتى دارند لا يرسلون و لا يربون ان ثقة اين به درد ما نمى‏خورد در مقام. چرا؟ چون كه لا يرسلون يعنى خودشون ارسال نمى‏كنند. پس لا يلبون هم مى‏شود در اين كه اون كسى كه نقل مى‏كنند او بايد ثقه باشد... يعنى از كسى نقل حديث نمى‏كنند مگر اين كه اون شخص ثقه بوده باشد. و كسى را كه اون راوى به اونهاست، اسمش را به طور فرض كنيد اجمال ذكر نمى‏كنند مگر اين كه اون شخص، شخص ثقه‏اى بوده باشد. خوب قبول كرديم اين را، خوب اين به چه درد مى‏خورد در ما نحن فيه؟ در ما نحن فيه صفوان ابن يحيى نقل مى‏كند عن منصور ابن هاضم منصور ابن هاضم نقل مى‏كند از بكر ابن حبيب. خوب اونى كه صفوان ابن يحيى لا يرسل و لا يربى الاّ عن ثقة او از خودش از ثقه نقل مى‏كند كه منصور ابن هاضم است. منصور ابن هاضم است كه از كسى نقل مى‏كند كه او توصيف ندارد. يا منصور ابن هاضم است كه يك جايى ارسال مى‏كند و راوى به خودش را ذكر نمى‏كند. اينى كه شيخ فرموده راجع به اينجا نيست اين اولا.
    ثانيا اگر كه اون كلام اينجور باشدكه لا يرسل و لا يربى الاّ ان ثقة، روايت مع الواسطه را هم بگيرد. اين اشخاص نه ارسال مى‏كنند، خبر مرسل نقل مى‏كنند لا يرسلون يعنى لا يربون خبر المرسل. و لا يربون خبر را، مگر اونجايى كه اون خبر ثقه بوده باشند. يعنى مرسل را نقل نمى‏كنند. چه خودشون ارسال بكنند چه قبل از خودشون ارسال بشود. يا چه فرض بفرماييد خودشان از شخصى بلاواسطه نقل كنند يا مع الواسطه نقل كنند. بايد امام تا چيزى كه هست، روايت به امام عليه السلام برسد بايد ثقات بوده باشد اون وقت اينها نقل مى‏كنند اين روايت را. اگر معناى عبارت اين بوده باشد كه ظاهرا هم همين است اين دومى است معناى اين عبارت. اين حرف از اساسش باطل است. چرا؟ چون كه در محلش گفته‏ايم شايد در محل مناسب ديگر هم بحث بكنيم. اين اجتهاد خود شيخ الطائفه است در كتاب العده. اين را اجتهاد كرده است از كلامى كه كشى فرموده است. كشى در اون كتابش، كتاب رجالش فرموده است بر اين كه اجمعت الاصابه على تصحيح ما يصب عن جماعت. طائفه اتفاق دارند بر صحت خبرى كه، تا اين جماعت، اون روايت، تا اين جماعت صحيح بوده باشد.
    تقريبا 18 نفر را ذكر فرموده است. به حسب طبقات شش تاش از اصحاب امام صادق و امام باقر سلام الله عليه است و ديگه دوازده تاى ديگر هم به حسب طبقات بعدى است كه مجموعه‏اش هيجده تا يا يك كمى اختلافى هم باشد. اينها هستند. اين كلام كلام كشى معناش چيه؟ اجمعت الاصابه على تصيح... كه اون جماعت هيجده نفر را ذكر كرده است. ما اونجور عرض كرديم كه معناش اين است كه كشى مى‏خواد بگويد كه وثاقت خود اين اشخاص اجماعى است. يعنى هر روايتى كه به ما
    رسيده است و تا اين اشخاص رواتش صحيح بود روايتى كه به ما رسيده است و تا اين اشخاص صحيح بود اون روايت اگر به اين اشخاص برسد اجماعى است كه از صحت نمى‏افتد باز صحيح است. يعنى اينها مسلم است كه اجلا و ثقات هستند. اينها ديگر جاى كلام نيست كه موثق هست يا موثق نيست. روايتى كه بما رسيده تا اينها صحيح بود اجمعت الاصابت... روايتى كه ان هولاء صحيح است براى ما، بواسطه اين هوالا اجماعى است كه باز صحيح مى‏شود. يعنى توسط اينها روايت را تخاذى است كه از صحت نمى‏اندازد. اما ما بين اينها و ما بين الامام عليه السلام كه وسائطى كه هست اونها چه جور هستند اين عبارت كشى ناظر به اين نيست. ما اينجور گفته‏ايم كه گفته‏ايم از اين كلام كشى لا يستفاد الاّ اين كه اين اشخاص ثقات هستند. و عدول هستند و ثقه عدل اينها اتفاقى است جاى كلام نيست.
    به نحوى كه اگر در يك روايتى هم در حق اينها قدى وارد بشود كه مثل ضراره و امثال ذالك به اون روايت نمى‏شود اعتماد كرد. اون تقية به بعضى الجهات صادر شده‏اند كه ائمه خودشون فرموده‏اند به پسر ضراره فرمود چرا اين رواياتى كه بر عليه پدرت است گفته‏اند، تا اين كه شر را از او كوتاه كنند. اتفاقى است كه هيجده نفر اينها ثقات هستند و اگر قدحى روايت بشود ولو از امام عليه السلام او قادح نيست. او تقيه و امثال تقيه صادر شده است اون روايت. معناى كلام اينه، ثقات اينها، ولكن به خلاف ثقات ديگر، اون ثقات ديگر محل كلام هستند. اينجور نيست كه مسلم باشند. پس على هذا الاساس اين هيجده نفر جاى كلام نيست. به حيث اين كه اگر اين روايتى بر معنا كردند در قدح اينها وارد بشود اون روايت اتفاقى است ما بين الطائفه و اصحاب الحديث كه اينها ثقات هستند. ما اينجور معنا كرديم كه گفتيم معناى عبارت اين است. تصحيح يصح عن. يعنى اون روايتى كه از اينها روايت شده است بر ما، اين باز صحيح است. يعنى بواسطه اينها از صحت نمى‏افتد. بعضى‏ها معنا كرده‏اند، عرض مى‏كنم بعض‏ها فرموده‏اند بر اين كه نه معناى روايت اين است كه اينها روايتى را كه از امام دارند ما يصف عنهم طرف امام عليه السلام را گرفته‏اند. هر روايتى كه اينها از امام عليه السلام مى‏كنند اون روايت صحيح هست. هر روايتى را كه اينها از امام عليه السلام نقل مى‏كنند مع الواسطه اون روايت صحيح است. يعنى به وسايط اينها و ما بين الامام عليه السلام نگاه نمى‏شود. شيخ الطائفه هم اين معنا را فهميده. اين معناش اين است كه لا يربون و لا يرسلون الاّ ان ثقة. معناش اين مى‏شود.
    اين وقتى كه شيخ اين عبارت را به اين معنا گرفته است يعنى عبارت كشى را شيخ الطائفه، كه اينها خبرى را كه از امام مع الوسايط نقل مى‏كنند اتفاقى است كه اون روايت صحيح است و از صحت نمى‏افتد اين عبارت اخرى اين مى‏شود كه لا يربون و لا يرسلون الاّ ان ثقة. ظاهرش هم اين است كه چرا شيخ اين كلام را از كلام نجاشى، كشى استفاده كرده است؟ شاهدش چيست كه اين را شيخ از او استفاده كرده؟ شاهدش كلمه غيرهم است. در اينجا كه احمد ابن محمد ابن ابى نصر و محمد ابن ابى عبير، و صفوان ابن يحيى را مى‏گويد كه محمد ابن ابى عبيد و هكذا صفوان ابن يحيى و احمد ابن محمد ابن ابى نصر و غيرهم من الثقات كه غيرهم مى‏گويد. الذين لا يربون و لا يرسلون الاّ ان ثقة معلوم مى‏شود سه نفر نيست. غيرهم يعنى بيشتر از اينها هست. غير هم دارد و اينها وصفشون مأحود است كه لا يربون و لا يرسلون الا ان ثقة. وصف بايد مأحود بشود تا ذكر كند ديگر. كه بقيه را اسم ذكر نمى‏كند چون احتياج به ذكر اونها نيست. چون كه وصفشون معلوم است. لا يربون و لا يرسلون الاّ ان ثقة.
    اون وصفى كه بر ما معلوم است همان اثبات كشى است غير از اون چيز ديگر نداريم. كه همان كشى فرموده است اجمعت الاصابه على تصيح ما يصف على ما هولائى اين محمد ابن ابى عبيد، صفوان ابن يحيى و احمد ابن محمد ابن ابى نصر هم از اون هولاء است چون كه كشى تصريع كرده است به اسم اينها. كه اون هولاء سته، اول سته‏اى كه اصحاب امام باقر و صادق عليه السلام است ذكر كرده بعد سته مستعانى را بعد سته اخيرى را. كه در سته اخيرى صفوان ابن يحيى، احمد ابن محمد ابن ابى نصر هست. حتى فرموده است كه افقه اينها صفوان ابن يحيى است و يكى ديگر كه اون يكى ديگر تو ذهنم نيست. شايد احمد ابن محمد ابن ابى نصر باشد، اين دو تا افقه اين سته اخيرى هستند. و كيف ما كان اين كلامى كه لا يربون و لا يرسلون ان‏
    ثقة اين در رجال نمى‏تواند مدرك بشود و تصيح سند روايت. اين مستند است اجتهاد شيخ مستند است. اين ماء احتمالا قويا اون كلامى كه كشى فرموده است، اون اعتبارى ندارد. و الحاصل اين روايت هم من حيث السند ضعيف است. مى‏ماند يك روايت ديگر، روايت متعدد است ولكن من هم تمام مى‏كنم، متنش را مى‏خوانم.
    بعله روايت اينجور است كه روايت، روايت ابى يعفور است. اينها را عرض مى‏كنم كه مطالعه بفرماييد. روايات را تا ما فردا بحث شروع مى‏كنيم. روايت هفتمى در اين باب است اونجا سند باز ضعيف است. محمد ابن يعقوب عن بعض اصحابنا كه از مرسل نقل مى‏كند كلينى به نحو... نقل مى‏كند عن ابن جمهور عن محمد ابن القاسم عن ابن ابى يعفور ابن ابى يعفور از اجلاست. روايت من حيث السند ضعيف است. عن ابى عبد الله عليه السلام قلت اخبرنى ان ماء الحمام يتصل منه الجنب و صبى كه لا مبالات است، دستهاش نجس مى‏شود. و اليهودى و النصرانى و المجوسى. فقال انماء الحمام كما يطهر بعضه بعضا. اين جا تشبيه به ماء النحر شد در صحيحه داود به ماء الجارى. تأمل بفرماييد.