• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •  متن

  • موضوع درس: درس خارج فقه بحث طهارت‏
    شماره نوار: 56 آ
    نام استاد: آية الله تبريزى‏
    تهيه شده در سال 1364 ه.ش‏
    توسط دفتر تبليغات اسلامى حوزه علميه قم واحد صوت.
    اعوذ بالله من الشيطان الرجيم. بسم الله الرحمن الرحيم.
    سيد قدس الله سره بعد از اين مسئله‏اى كه گذشت تكلم در او مى‏فرمايد اذا وجد نجاست فى الكر. و معلوم نشود آيا اين نجاست فى ماء كر بعد الكريت افتاده است كه به فعل ماء طاهر بوده باشد يا در زمان قلت افتاده است بالفعل نجس بوده باشد. آب بالفعل كر است و اين، سابقا هم قليل بود و بواسطه القاء ماء، ماء قليل به اين ماء به حد كر رسيده است و بيشتر از كر شده است فرضا. ولكن در اين آب نجاستى پيدا شده است كه نمى‏دانيم بر اين كه نجاست بعد بلوغه الماء و... افتاده است كه بالفعل منفعل نشود. يا اين كه اين نجاست در زمان قلت افتاده است و آب نجس شده است بعد كه هى روش آب ريختيم به حد كر رسيد، آب قليل ريختيم اين فايده‏اى ندارد بالفعل نجس است.
    اين فرق ما بين اين مسئله و مسئله متقدمه چه بوده باشد كه اون مسئله متقدمه دو صورت داشت كه يك صورتش اين بود كه علم داريم كه آب به حد كريت رسيده است، و علم داريم ملاقات كرده است و شك داريم كه ملاقات اول بود، كريت بعد كه نجس بشود يا كريت اول بود بعد ملاقات شده است اون وقت نجس نبوده باشد. مائى كه بالفعل كر بود و سابقا قليل بود كريت حادث شده است و ملاقات هم حادث شده است. فرق ما بين اين صورت كه در مسئله متقدمه گذشت و ما بين اين صورتى را كه در اين مسئله مى‏گويند اذا وجود نجاست فى الكر و معلوم نشود كه اين نجاست بعد الكريت افتاده است يا قبل الكريه؟! ايشان مى‏فرمايد حكم به طهارت ماء مى‏شود. و همان كه استسحاب توجه كرديد، استسحاب عدم نجس تا اون زمانى كه كر شد و استسحاب بقاء قلت ماء حينى كه اين نجس تو اين آب افتاد متعارضين مى‏شود و رجوع مى‏شود به قائده طهارت. فرق ما بين اين مسئلتين چيست. درست توجه كنيد چه عرض مى‏كنم. مفروض در مسئله اولى علم به ملاقات بود. كه مى‏دانستيم آب ملاقات كرده است با نجس و كر هم شده است. اون ملاقاتى كه فرض شده بود اينجور عرض كرديم كه يك تخته نجسى را تو آب زده‏اند و درآورده‏اند. يا يك قطره بولى افتاده است، يك قطره دمى افتاده است كه مستهلك شده است در آب اون استهلاكى كه عند المشهور انهدام است. اونجا اين ملاقات بود و كريت بود نمى‏دانستيم كه اون ملاقات اول بود كريت بعد يا كريت بود بعد ملاقات حاصل شده بود. كه اونجا تفسيرش را گفتيم. اين مسئله فرقش اين است كه اذا وجِد نجاست فى الماء فعلا اون عَذَره رو آب مى‏رود يمين و يسار. عذره‏اى كه تو آب افتاده. نجاست پيدا شده است، موجود هم هست. منتهى شك داريم كى افتاده است تو اين آب؟ در زمان قلت افتاده است كه بعد كر شدن بعدى فايده‏اى ندارد. يا بعد از كر شدن اين عذره افتاده است، باد آورده است انداخته است اينجا عذره يابسه، نه ضررى به آب نمى‏زند آب كر است.
    فرق ما بين اون مسئله اونجا فرض ملاقات بود اينجا فرض وجود عين النجاسه‏فى الماء است. بدان جهت در ما نحن فيه استسحاب عدم نجاست در زمانى كه آب قليل بود با استسحاب بقاء الماء على قلته در زمانى كه اين عذره توش افتاد كه نمى‏دانيم كى بود در اين صورت اين استسحابين متعارضين مى‏شوند. پيش صاحب العروه. تساقط مى‏كنند رجوع به قائده طهارت مى‏شود.
    بدان جهت مى‏فرمايد بر اين كه الاّ اذا... در يك صورت حكم به نجاست مى‏كنند مگر در صورتى كه تاريخ وقوع را بدانيم. بدانيم كه اول آفتابى كه مى‏زد اين صداى افتادن را شنيديم. اون وقت افتاد. در اين صورت استسحاب مى‏كنيم بقاء الماء على قلته در اون زمان چون كه كريت مجهول التاريخ است، وقوع النجاسه معلوم التاريخ است. استسحاب مى‏كنيم بقاء الماء را على‏
    قلته در اون زمان به حكم نجاست مى‏شود. بنا به عرضى كه ما ديروز كرديم گفتيم استسحاب عدم وقوع النجس... اين فايده‏اى ندارد. اين موضوع عدم تنجس و طهارت را اثبات نمى‏كند. موضوع عدم انفعال ملاقات در زمان كريت است. به حسب ادله، شارع موضوع تعيين كرده بر حسب عدم تنجس. استسحاب عدم ملاقات يا زمان الكريه، استسحاب عدم وقوع النجس، تا زمان كريت واقع نشده است در مجهول التاريخ اين اثبات نمى‏كند بر اين كه بعد از كريت افتاده است. بدان جهت عدم استسحاب ملاقات جارى نيست ملاقات بالوجدان شده است در آب شك مى‏كنيم در زمان اون ملاقات كريت داشت يا نه؟ استسحاب بقاء قلت را مى‏كنيم و حكم به نجاست مى‏كنيم. بدان جهت در مسئله سابقه كه در صورت اولى اين فعل كر بود و علم داشتيم كريت حادث شده است و ملاقات حاصل شده است شك در تقدم و تأخر داشتيم چه جور در سه صورتش، در سه فرضش صورت اولى حكم به تنجس كرديم اينجا هم حكم به تنجس مى‏كنيم در همان صور. كه اين آب محكوم است. اين مسئله با اون مسئله سابقه در حكم فرقى ندارد در عروه هم مى‏گويد. فقط صورت اين مسئله تكرار مسئله سابقه نيست. صورت اين مسئله غير از صورت سابق است. بدان جهت، در اون مسئله دو صورت فرض كرد يك صورت هم اين بود كه ماء بالفعل قليل بود ولكن سابقا كر بود و ملاقات كرده است اين آب با نجس. پس هم قلت حادث است هم ملاقات. شك مى‏كنيم بر اين كه ملاقات اول بود قلت بعد. اين در صورتى است كه ديروز اشاره كردم، يادتان بماند عين نجس توش نباشد. والاّ اگر عين نجس در زمان كريت افتاد و هنوز شنا مى‏كند اون عذره رو آب. كشيديم به اندازه‏اى نجس مى‏شود ديگر چون كه نجس تو آب است.
    فرض مسئله سابقه كه دو صورت فرض كرد در اون مسئله فقط فرض ملاقات بود. علم به ملاقات بود. در اين مسئله فرض وجود النجاست فى الماء است. بدان جهت در اين مسئله دو صورت فرض نكرد كه بالفعل قليل باشد اين را فقط فرض نكرد. فقط صورت اولى را فرض كرد كه بالفعل كر است و نجس هم توش هست نمى‏دانيم اين نجس در زمان كريت افتاده كه لا ينفعل بالفعل پاك باشد يا سابقا در زمان قلت افتاده كه بالفعل فرض بفرماييد نجس بوده باشد. اين صورت را فقط كه بالفعل كر است فرض كرد. اين معلوم مى‏شود كه در اين مسئله قلت فعلى ديگر فرض نمى‏شود. اون صورت ثانيه. چون كه عين نجس تو آب هست. بالفعل قليل هم بوده باشد سابقا هم كر بوده باشد در زمان كريت هم افتاده باشد چون كه بالفعل تو آب است آب را نجس مى‏كند. يك صورت صورت اولى را فرض كرد، فرض اين مسئله غير مسئله سابقه است. سهو القلم نيست ذكر كردن اين مسئله دوباره. ولكن حكما يكى هستند. بله حكما اين مسئله، فرض كردم اونجا علم به ملاقات را فرض كرده بود نه اين كه عين نجاست بوده باشد.
    سوال؟ صورت، عرض كردم در صورت اولى ايشان فرض كرده ملاقات را كه نه اين كه عين نجس توش فعلا باشد. اگر اين را نگفته بود بعله، علم به ملاقات مطلق بود. اين را هم شامل مى‏شود. ولكن اينى را كه ذكر مى‏كند و صورت ثانيه كه قلت الماء را فرض نمى‏كند اين معلوم مى‏شود قرينه مى‏شود كه مرادش در فرض اولى صورتى بود كه عين نجاست نبوده باشد بالفعل در ماء. و اين هم در صورتى است كه عين النجاسه در ماء بوده باشد. فرموده‏اند اگر ايشان يك كلمه اينجا در ذيل دارد در عبارت و اون اين است كه الاّ اذا علم تاريخ الملاقات اگر اين كلمه نبود، اين استثنا نبود ممكن بود اين مسئله را به مسئله ديگرى حمل بكنيم كه ربطى به مسئله سابقه نداشته باشد و اون مسئله ديگر كه ربط به مسئله سابقه نداشته باشد اين است كه ماء توش الان عين النجس را مى‏بينيم و الان هم كر است. اشكالى ندارد كه بالفعل كر است. نمى‏دانيم اين آب از اول كر بود، از وقتى كه تكوم پيدا كرد در اين موضع آب از اون وقت كر بود؟ كه اون وقت الان نجس توش افتاده است كه بالفعل هم همان كريت باقى است ديگر نجس نشده باشد چون كه از اول كر بود تو كر هم افتاده. يا نمى‏دانيم از اول قليل بود و اين در زمان قلت افتاده است توش، توجه كرديد بعد افتاده است كه علم به اين كه كريت حادث است حدوثش را نمى‏دانيم. احتمال مى‏ديم به اين كه اين آب از اول كر بوده باشد. مسئله سابقه اين بود كه علم داشتيم به حدوث كريت و الملاقات. اينجا علم به حدوث ملاقات‏
    نداريم. احتمال مى‏ديم آب مجهول الحالت سابقه است. نمى‏دانيم از اول كه تكوم پيدا كرد در اين موضع كر بود و در كريتش باقى است اين هم كه افتاد توش به كر افتاد ضررى نمى‏زند. يا اين كه اون وقتى كه افتاد قليل بود بعد آب ريختيم روش كر شده است و در زمان قلت افتاده آب ريختن بعدى هم فايده‏اى ندارد. مسئله‏اش خواهد آمد كه آب نجسى كه متمم به قليل طاهر است كر مى‏شود به قليل طاهر پاك نمى‏شود.
    ايشان فرموده است كه، ممكن بود به اين مسئله حمل كنيم كه در اين صورت حكم به نجاست ماء نمى‏شود. چرا؟ براى اين كه رو مسلك اين آب حالت سابقه ندارد مورد، مورد قائده طهارت است. نمى‏دانيم كه اين آب فرض بفرماييد طاهر است يا نجس؟ چون كه استسحاب عدم كريت جارى نيست چون كه از اول شك داريم و استسحاب عدم ازلى هم كه اعتبارى ندارد. استسحاب اين كه فرض بفرماييد اين قليل بوده است نداريم. چون كه حالت سابقه ندارد. اينجا شك داريم كه اين آب نجس است يا پاك؟ استسحاب مى‏كنيم طهارت اين آب را، طهارت يعنى حكم را يا اين ماء حكم ميكنيم به قائده طهارت. الماء كله طائر حتى... الاّ اذا علم تاريخ الملاقات. ايشان مى‏فرمايد اگر مسئله را به اين حمل كرديم به اين كه آب از اول حالت سابقه‏اش مشهود است علم به وقوع، علم به تاريخ ملاقات و عدم علم ربطى ندارد. افرض فهميديم كه موقع طلوع آفتاب اين عذره افتاد تو اين ولكن شك داريم اين آب از اول كر است يا قليل بود؟ بعد كر شده است اين علم به تاريخ ملاقات در اين مسئله‏اى كه احتمال كريت من الاول است حدوث كريت نيست مثل مسئله سابقه شك در تقدم و تأخر داشته باشيم. در ما نحن فيه علم به تاريخ الملاقات پيش هيچ كس اثرى ندارد. پيش هيچ كس،ها! چون كه انسان تاريخ ملاقات را بداند يا نداند فرقى نمى‏كند ما شك داريم از اول اين آب كر است يا قليل است. پس على هذا الاساس چون كه ايشان اين استثنا را فرموده است حمل مى‏شود كه اين مسئله سابقه را تكرار مى‏كند يعنى صورت اولاى مسئله سابقه را و اين عاده و ذكر اين از باب سهو القلم است اين كه گذشت.
    عرض كرديم كه اين سهو قلم نيست اين غير فرض اون است ولكن حكما يكى هستند كما ذكرنا. گذشتيم اين مسئله را.
    مى‏رسيم به مسئله اخرايى، درست توجه كنيد اين كه ما گفتيم اگر آب به حد كر برسد كر را هم كه تحليل كرديم بالوزن او بالمساحه. آبى كه كر بشود ملاقات با نجس بشود و نجس توش بيافتد اون آب كر منفعل نمى‏شود. نجس نمى‏شود. در جايى كه آب اول كر بشود، آب طاهر به حد كريت برسد بعد از او نجس توش بيافتد او جاى كلام است، آب كر منفعل نمى‏شود. او حرفى ندارد كه ما بزنيم. همان رواياتى كه الماء اذا بلغ قدر كر لا ينجسه شى كافى است. انما الكلام كل الكلام در اين مسئله اين است كه اگر ملاقات با كريت هر دو در زمان واحد حاصل شدند. اون زمانى كه ماء به حد كر رسيد همان زمان ملاقات واقع شده است. نه متعاقب اون زمان. ملاقات لاحق بر زمان كريت نيست. زمان كريت با زمان ملاقا يكى است. در همان آنى كه اون آبى رسيد از اون لوله يا فرض بفرماييد از اون دلوى كه در دلو بود، اون زمانى كه آب آخر رسيد، از اين طرف هم مقارنا به وصول او، بول به اين اصابت كرد. در اين صورت اين آب محكوم به طهارت است يا محكوم به نجاست است؟ ايشان مى‏فرمايد در عروه اين آب محكوم به طهارت است. كر است و طاهر است يعنى طاهر واقعى است نه اين كه به قائده طهارت‏ها! تمسكا به قوله عليه السلام الماء اذا بلغ قدر كر لا ينجسه شى اين آب پاك است ولكن احتياط استناد است. احتياط، احتياط استسحابى مى‏شود. اين فرمايش ايشان است.
    در مقام مرحوم نايينى حاشيه‏اى دارد، ايشان در حاشيه فرموده‏اند كه از اين آبى كه كريت او مقارن با ملاقات است بايد اجتناب بشود. چرا؟ سرّش چيست؟ سرّش اين است كه كريت بايد سبغ داشته باشد بر ملاقات. الماء اذا بلغ كر لا ينجس شى. لا ينجس شى حكمى است مترتب بر كريت مى‏شود و كريت الماء موضوع اعتصام الماء است و موضوع هم تقدم دارد بر ثبوت الحكم اين يك حرفى است كه گفته شده است. بدان جهت اگر تمام حرف اين بوده باشد اين جوابش پر واضح است. اين كه شما مى‏گوييد موضوع مثل العلت است بايد تقدم بر حكم داشته باشد خوب قبول داريم اين را رو دو چشم مى‏گذاريم.
    رتبه موضوع متقدم است ولكن تقدم، تقدم رتبى است نه تقدم زمانى. منافات ندارد تقدم رتبى با تقدم زمانى. بلكه ما در بحث شرط متأخر گفتيم كه تقدم رتبى با تأخر زمانى هم منافات ندارد. پس على ذالك الاساس رتبه‏اى كه آب كر مى‏شود اون كريت رتبه‏اش مقدم است بر رتبه عدم الانفعال. چون كه حكم است. ولكن منافات با عدم اين ندارد كه اين اعتصام مقارن بوده باشد با كريت من حيث الزمان. بدان جهت اگر اين بوده همه‏اش جوابش پر واضح است. ولكن در مقام يك حرف ديگرى ادعا شده است كه در كلام مرحوم سيد الحكيم هم هست و اون اين است كه ولو اعتصام مقارن است با كريت، با كريت الماء زمانا. درست است اعتصام مقارن است با كريت ماء زمانا. چون كه چه جور معلول زمانا با علت يكى مى‏شود با علت تامه تأخر زمانى در معلول متصور نيست والاّ علت، علت تامه نمى‏شود موضوع هم همين جور است. حكم از او تأخر زمانى ندارد. در اون زمانى كه آب كر شد اعتصام هست ولكن معناى اعتصام اين است كه به ملاقات لاحقه لا ينفعل. معناى اعتصام كر كه اذا بلغ الماء قدر كر لا ينجسه شى يعنى لا ينجس شى... بعد، بعد زمانى.
    اون نجسى كه بعد از اين تو اين آب مى‏افتد با اون نجس اين آب متنجس نمى‏شود. اعتصام الماء منافات ندارد كه با وقوع نجاستى كه مقارن با كريت است من حيث الزمان با او نجس بشود، اين منافات ندارد. اعتصام الماء معناش اين است كه با اون نجاستى كه يلحقها، يعنى به كريت لاحق مى‏شود زمانا با او منفعل نمى‏شود. اين منافات ندارد كه با اون نجاستى كه مقارن با كريت حاصل مى‏شود با او منفعل بشود. پس معناى اعتصام اين است كه لا يتنجس الماء بنجاستى... و امن النجاست فيه مقارنا اين منافات ندارد كه اين با او نجس بوده باشد. اون وقت مرحوم حكيم جوابى مى‏فرمايد از اين حرف. مى‏فرمايد اگر معناى اذا بلغ الماء... معناش اين باشد كه ماء وقتى كه به حد كر رسيد به نجاست لاحقه نجس نمى‏شود اون وقت مفهوم پيدا مى‏كند. مفهومش هم اين است كه اگر ماء به حد كر نرسيد به نجاستى كه لاحق بر عدم الكريت است نجس مى‏شود. معناش اين مى‏شه ديگه. اگر معناى الماء اذا بلغ قدر كر لا ينجس شى معناش اين بوده باشد كه ماء به حد كر رسيد به نجاست لاحقه نجس نمى‏شود اون وقت مفهوم هم اين مى‏شه كه وقتى كه به حد كر نرسيد به اون نجاستى كه لاحق بر قلت است يعنى بعد از قليل شدن ملاقات كرده با او نجس مى‏شود.
    آبى كر بود ما از او برمى‏داشتيم مثلا فرض كنيد به حديقه آب مى‏داديم با دلو. علامت هم گذاشته بوديم به حوض كه كى از كريت مى‏افتد. اون آنى كه از كريت افتاد كه قلت حادث شد در اون حال هم عذره‏اى توش افتاد. كه مقارنا توجه كرديد، يك عذره‏اى همان چوب نجس افتاد، بعد درآوردند. در اون آنى كه قلت حادث مى‏شد ملاقات هم در اون آن حاصل مى‏شد. و اون آن هم كه خورد و برداشتند. يا مستهلك شد به قول مشهور به مجرد اصابه منهدم شد رفت پى كارش. كه ملاقاتى كه در آن قلت حادث شده است بايد بگوييم اين آب پاك است. چرا؟ چون كه مفهوم مى‏گويد مائى كه به حد كر نرسيد ينجسه ان نجاست لاحقه. اون نجاستى كه لاحق بشود در زمان عدم كريت. پس بايد بگيم كه نه اين آب نجس نيست. اين را هم كه كسى نمى‏تواند بگويد توجه كرديد. كلام ايشان را بگذاريد تطميم كنم. ايشان مى‏فرمايد اين حرفى كه گفته شد كه اون آبى كه مقارن با كريت است، مقارن به كريت او نجس شده است گفته شد كه اين آب اعتصام اقتضاش اين نيست كه نجس نشود. اعتصام اين است كه نجاست لاحقه نجس نكند. اون وقتى ما مى‏توانستيم اين آب را كه كريت او ملاقات با نجاست است حكم به نجاستش بكنيم كه ما دليلى داشته باشيم كه الماء الذى ملاق النجس يتنجس الاّ كر من الماء... اگر اينجور دليل ما بود كه الماء اذا ملاقا نجسا يتنجس الاّ الا الكر... اگر اينجور بود مى‏گفتيم كه اون جايى كه ملاقات با كريت در زمان واحد شده است اين داخل مستثنى منه است. كه گفته است الماء اذا لاقا نجسا... يعنى شيى كه بعد مى‏افتد. حكم مى‏كرديم كه اين آبى كه ملاقاتش با كريتش مقارن است در زمان واحد بشود نجس مى‏شود. خوب اين طائفه ثانيه كه سابقا گفتيم اقتضا هم همين را مى‏كرد ديگر.
    الماء كل كه اذا لاقا نجسا، نجس مى‏شود طائفه ثانيه سابقه. از اين هم كر عند الماء استثنا شده است. پس لازمه‏اش اين است‏
    كه اون مائى كه مقارن است ملاقات او با كريت محكوم به نجاست بشود. ولكن ما معارض ادعا كرديم گفتيم طائفه خامسه هم داريم. طائفه خامسه اين است آبى كه ملاقات با نجس كرد لا ينفعل الاّ ما دون الكر. او استثنا شده است كه مفهوم اخبار كر تخصيص داد اونها را. بدان جهت اگر كسى ادعا كند در تقريب مسلك مرحوم نايينى كه طائفه ثانيه داريم، خوب ما مى‏گيم طائفه خامسه داريم كه طائفه خامسه اون طائفه ثانيه از كار مى‏افتد، مى‏اندازد. اين تطميم از ماست ديگر در كلام ايشان نيست. ايشان فقط به همان حرف اولى اكتفا كرده. اگر دليلى بود كه الماء كله الماء الملاقى... اگر اينجور بود مى‏شد بگيم كه اگر ملاقات با كريه شد نجس مى‏شود.
    بعد عرض مى‏كنم كه دليل داريم ولكن معارض است و اخبار خامسه. و اما خود اين معنا كه الماء اذا بلغ كر لا ينجسه شى ظهورش اين است كه اون شيى كه بعد مى‏افتد ما اصلا اين ظهور را قبول نداريم. اون ظهور را ما قبول نداريم براى اين كه اگر اون ظهور تمام بشود معناش اين است كه در فرضى كه قلت ماء مقارن با ملاقات شده است حكم به طهارت بكنيم. چون كه مفهوم هم مى‏گويد كه الماء اذا لم يبلغ كرا لا ينجسه شيى كه بعد مى‏افتد. طائفه ثانيه و خامسه هم كه بعد از كار افتادند. رجوع مى‏شود به مقتضاى طائفه اولى كه مى‏گويد الماء لا ينفعل. طاهر است. بدان جهت بايد بگوييم مائى كه قلت او مقارن با ملاقات شده او پاك است اين را كسى نمى‏تواند ملتزم بشود. خوب وقتى كه كسى اين را ملتزم نشد پس معلوم مى‏شود كه ملاقاتى كه آب را نجس مى‏كند در صورتى كه دون الكر بوده باشد ملاقات با كريت است ولو در زمان كريت مقارن و اونى كه ماء را نجس نمى‏كند ملاقاتى است ولو در زمانى بشود كه مقارن با كريت بشود. و الحاصل كل الحاصل اين است اين حرف را ما اصلا قبول نداريم كه مفهوم الماء اذا بلغ قدر كر و منطوقش راجع بشود به ملاقات بعدى. به ملاقاتى كه بعديت زمانيه دارد. اين مفهوم و منطوق شامل مى‏شود حتى اون ملاقاتى را كه با كريت حدوث كريت يا حدوث عدم كريت كه قلت تعبير مى‏كنيم مقارن بوده باشد من حيث الزمان. هذا كله هم در اين مسئله.
    بعد مرحوم سيد در عروه مسئله ديگرى را عنوان مى‏فرمايد و اون مسئله، بعله مسئله ديگر اين است درست توجه كنيد. سؤال؟ عرض كردم در ما نحن فيه كه ايشان مى‏فرمايد كه اينجور بوده باشد اونجور هست يعنى ما طائفه ثانيه داريم كه مقتضاش اين است كه اون كر با ملاقات يك زمان شد نجس مى‏شود ولكن حرف ما اين است كه خود اخبار الماء اذا بلغ قدر كر لا ينجسه شى خودش ملاقات مقارن را مى‏گيرد مفهوما و منطوقا و طائفه ثانيه ولو داريم با اون طايفه اون خامسا متعارض هستند رجوع بايد به طايفه اولى بشود. رجوع به طايفه اولى شد لازمه‏اش اين است كه بگوييم آبى كه قلت او مقارن است با حدوث ملاقات پاكه، چون كه مفهوم اين را نمى‏گيرد. مفهوم اذا لم يبلغ الكر و اين را كه نمى‏شود ملتزم شد. بدان جهت معلوم مى‏شود كه كريت هم با ملاقات يكى شد آب منفعل نمى‏شه. چون كه ما بين منطوق و ما بين مفهوم كه نمى‏شود تفكيك كرد. منطوق اگر ملاقات به احدى شد مفهوم هم ملاقات بعدى مى‏شود. اين را كه نمى‏شه ملتزم شد پس در منطوق هم نمى‏شه ملتزم شد. علاوه بر اين حاصل كل الحاصل اين بود كه خود اذا بلغ قدر كر لا يتنجسه شى اطلاق دارد، مى‏گيرد شيى را كه مقارن با كريت اصابت كند يا بعد اصابت كند مفهومش هم هر دو تا را مى‏گيرد. سوال؟ مثل اين كه محصور پيدا نمى‏كند.
    در عروه فرض مى‏فرمايد كه دو تا آب است. يكى كر است يكى قليل. يكى كر است و يكى قليل اما كدام يكى كر است و كدام يكى قليل است اين را نمى‏دانيم چون كه تفاوتشون خيلى كم است. فرض بفرماييد آب هم در يك گودى است كه مى‏دانيم يكى كر است يكى فرض بفرماييد قليل. اين قليل به كر مشتبه شده است. اشتباه در چه چيز است؟ اشتباه در اين است كه آيا قليل كدام است و كثير كدام است؟ در اين صورت اگر نجسى افتاد به يكى از اينها معينا يعنى به اون آبى كه در اين گودى طرف راست بود نجس به اين افتاد معينا. منتهى نمى‏دانيم كر است يا قليل؟ يا نجس افتاد به غير معين يعنى اونى كه عندنا غير معين است. يك خونى آمد، يك قطره خونى آمد نمى‏دانم اصابت به اون كرد يا اصابت به اين كرد. كه هم كر را از غير كر نمى‏دانم هم از اين مصيب النجس را از غير المصيب نمى‏دانم. كه اصابت غير معين است. يعنى غير معين است عندنا. والاّ در واقع به‏
    يكى معين افتاده تعيينش در پيش ما نيست. ايشان در هر دو صورت فرموده است حكم مى‏شود به طهارت مائين. بعد مى‏فرمايد فتوا هم اين است حكم مى‏شود به طهارت كللمائين. چه به يكى معين بيافتد نجس چه بيافتد به يكى از اين‏ها كه نمى‏دانيم كدام. الاّ ان... احتياط مى‏شه احتياط استسحابى در فتواست. الاّ اين كه احتياط اين است در صورتى كه به معين بيافتد از او اجتناب بشود احتياط در اجتناب است. ما در اين دو صورت بايد تكلم بكنيم. بحث مى‏كنيم فعلا كه نجس به يكى غير معين افتاده. يعنى اونى كه پيش ما معين نيست. در اين صورت مى‏گيم كه حكم مى‏شود كه اين دو تا هر دو پاك است. چرا؟ براى اين كه، يكى از اينها كه فى علم الله كر است ديگر. اگر نجس توش افتاده باشد او پاك است. پس يكى از اين دو ماء فى عند الله پاك است از اين دو ماء. اون ديگرى كه قليل است شك داريم نجس به او اصابت كرده است، ملاقات با نجس كرده است يا نه؟ استسحاب ميكنيم عدم ملاقاتش را با نجس. مى‏گوييم اونى كه قليل از اين ماء عين است فى عند الله يك وقتى ملاقات با نجس نكرده بود الان شك مى‏كنم ملاقات با نجس كرده است يا نه؟ استسحاب مى‏كنم عدم ملاقات با نجس را. پس اون ديگرى هم يكى شد، محكوم است، طاهر است وجدانا اون ديگرى هم كه توجه كرديد، قليل است چون كه، ولو تعيينش را نمى‏دانم، دو تا ماء بيشتر نيست يكى از اينها طاهر است وجدانا و اون ديگرى كه قليل است اون هم طاهر است به مقتض الاستسحاب حكم به طهارت او مى‏شود.
    ولكن اينجا يك اشكالى هست و اون اشكال، كسى هم توهم نكند كه نجس به كر نيافتاده. آخه ما استسحاب كرديم كه نجس به قليل نيافتاده. كسى اين را توهم نكند كه استسحاب مى‏كنيم عدم وقوع نجس را به كر. اين استسحاب اثر ندارد. چون كه نجس به كر بيافتد يا نيافتد كر پاك است. ما مى‏خواهيم اگر به استسحاب عدم نجس در كر طهارت كر را استسحاب كنيم احتياج به استسحاب ندارد قطعى است او. اگر بخواهيم بگيم پس تو قليل افتاده اين مثبت مى‏شود. بدان جهت استسحاب عدم وقوع الماء، وقوع نجس فى الكر جارى نيست. اين توهم بره كنار. ولكن اينجا يك استسحاب ديگرى هست. و اون استسحاب اقتضا مى‏كند كه يكى از اينها نجس بشود. چرا؟ مى‏گم فى علم الله نجس كه تو يكى از اينها افتاد. اونى كه فى علم الله و فى علم جبرائيل نجس توش افتاده يك زمانى قليل بود. چون گفتيم تمام مياح سابقا مسبوق به قلت هستند. نمى‏دانم اون وقتى كه اين نجس تو اون افتاد به حد كر رسيده بود اون ماء يا نه به حد كر رسيده بود يا نه. استسحاب مى‏گه لا تنقذ يقينا بشك. استسحاب مى‏كنيم عدم اون مائى كه نجس توش افتاده است اون ماء به حد كر نرسيده. مائى است ملاقات كرده است با نجس و كر نبوده. اين مثل اين مى‏شه كه مائى داريم يكى از اينها نجس است بايد از هر دو آب اجتناب كرد. چرا؟ چون كه تعيينش را كه نمى‏دانيم. استسحاب مى‏گه اونى كه توش نجس افتاده نجسه. مثل معلوم بالاجمال مى‏شود. بدان جهت مقتضاى احتياط اين است كه از هر دو اجتنباب كرد. مى‏گوييم اين استسحابى كه هست جارى است. و برنمى‏گردد اين استسحاب به همان استسحاب المعيه. معلوم شد براى اين كه كريت هم حادث است و اصابه نجاست هم حادث است. اصابه نجاست را مى‏دانيم، استسحاب مى‏كنيم عدم كريتش را. همان واو الجمع اثبات مى‏شود. پس استسحاب عدم وقوع النجس فى القليل كه مقتضى طهارت هر دوتاست چون كه يكى بالوجدان است اصل هم مى‏گه اون ديگرى هم پاك است. اين اصل كه استسحاب عدم اصابت نجس فى القليل اين كه مقتضى طهارت دومى هم هست اين استسحاب معارض است به استسحاب بقاء مائى كه اصابت النجس على قلته. اين دو تا استسحاب شاخ به شاخ مى‏شود. يكى مى‏گويد اونى كه قليل است پاك است، به واو المعيه هم برنمى‏گردد. اون ديگرى هم مى‏گويد كه نجس است چون كه على قلته باقى است. شاخ به شاخ مى‏شوند. رجوع مى‏شود به چه چيز؟ به اون پيرى كه قائده طهارت از او تعبير مى‏كنند همه جا به درد ما مى‏خورد. استسحابين كه معارضه شد به او رجوع مى‏كنيم. الماء كله طاهر. نتيجه اين مى‏شود كه حكم مى‏شود به طهارت هر دو تا. و منهنا از اين بيانى كه عرض كردم معلوم مى‏شود فرقى نيست كه حكم مى‏شود به طهارت هر دو تا. اين دو تا ماءها سابقا هر دو قليل باشد، كه همين جور هم فرض كرديم. فرقى نمى‏كند اين دو ماء هر دو در سابق قليل بودند كه اينجور فرض كرديم يا هر دو در سابق كر بوده باشند. اگر
    هر دو در سابق كر بوده باشند اونجا ديگر استسحاب عدم ملاقات اين نجس با قليل اين استسحاب معارض ندارد.
    استسحاب عدم وقوع نجس به قليل كه مى‏گفت اون قليل هم پاك است معارض ندارد، براى اين كه در اونى كه نجس افتاده مى‏شه استسحاب عدم كريه كرد. حالت سابقه‏اش كريته. پس در اون آبى كه هر دو در، اون آبى كه قليل است بالفعل ولكن هر دو طاهر هستند به قائده طهارت نمى‏گيم پاك است. به همان عدم استسحاب وقوع فى النجس مى‏گوييم معارض ندارد. به خلاف اون صورتى كه هر دو در سابق قليل بودند اونجا به قائده طهارت مى‏گويم بعد طاهر بالسابق. از اينجا معلوم شد كه حالت سابقه اينها كه مجهول بشود اون هم همين جور است.