• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •  متن

  • موضوع درس: درس خارج فقه بحث طهارت‏
    شماره نوار: 3 آ
    نام استاد: آية الله تبريزى‏
    تهيه شده در سال 1365 ه.ش‏
    توسط دفتر تبليغات اسلامى حوزه علميه قم واحد صوت.
    اعوذ بالله من الشيطان الرجيم. بسم الله الرحمن الرحيم.
    كلام منتهى شد به معناى طهور كه در آيه مباركه ذكر شده بود و انزلنا من السماء ماء طهورا. عرض كرديم گفته شده است كه اين طهور به معنا الطاهر فى نفسه المطهر لغيره به اين معناست و ربما گفته شده است كه طهور مبالغه در طاهر است. طهور يعنى خيلى پاك. اونى كه طهارت او به حد كثرت و به حد مثلا كمال است. يك معناى ديگرى هم عرض كرديم كه طهور معناش ما يتطهر به بوده باشد. مثل وقود كه به معنا ما يتوقد به بوده باشد. رسول ما يرسله به. متعين در آيه مباركه از اين سه معنايى كه ذكر شده است معناى اخيرى است كه ما يتطهر به است.
    و الوجه فى ذالك اين است كه اون طهور به معنا مبالغه در طهارت اين معنا مناسبتى ندارد با اين آيه مباركه كه و انزلنا من السماء ماء طهورا. حيث اين كه اين آيه مباركه در مقام، بيان تفضل الهى و منت الهى است بر عباد و بر بشر كه بر اونها از آسمان مائى نازل كرده است كه او طهور است. اگر به معنا طهور به معنا طاهر بوده باشد تمام الاشياء طاهر هستند. و تمام الاشياء طهارت را دارند الاّ عدد قليلى و امور شازه‏اى و نادره‏اى... كه اونها محكوم هستند به نجاست. و عرض كرديم مبالغه در طهارت كه اينها خيلى پاكند اين معنا هم مناسبت ندارد. حيث اين كه طهور به معنى الطاهر مناسب است نه طاهرى كه در او مبالغه است او مناسب است. چون كه اين طهور وصف قرار داده شده است براى تراب ان الله جعل الارض يا جعل التراب طهورا كما جعل الماء طهورا. اگر بنا بوده باشد كه طهور به معناى اين بوده باشد كه خيلى پاك است اون وقت تراب كه خيلى پاك نيست. تراب هم مثل ساير اشياء است. مثل خشيت و غير ذالك است. و مى‏بينيد شما بعضى اشياء هستند كه اونها نجس نمى‏شوند. مثل بدن الحيوان على مانع الكر. بواطن الانسان على ذكرو مسلم است. طهور اطلاق نمى‏شود به بواطن الانسان. پس معلوم مى‏شود بر اين كه طهور به معنا خيلى طاهر نيست كه خيلى پاك است. اگر شما بخواهيد يقين كنيد كه يقين به معناى طاهر نيست. ملاحظه بفرماييد اين صحيحه‏اى را كه امام عليه السلام مى‏فرمايد درباره قوم بنى اسرائيل كه قوم بنى اسرائيل اينجور بودند كه اين بنى اسرائيل اگر اصابت مى‏كرد به بدنشون قطره بولى، به اون نحو اصابتى كه بعد خواهيم گفت اينها... و قد وسع الله علكيم... و جعل لكم الماء طهورا. خوب اگر طهور به معنا پاك بودن، بوده باشد اين مناسبتى ندارد با اين كه اون بنى اسرائيل... مى‏بريدند. اين طهور و لا ما يتطهر به است. كه خداوند براى شما، ماء را يتطهر به قرار داده است. اين ماء يتطهر به اعتبارى،ها! طهارت اعتبارى. والاّ فرض بفرماييد بول اگر اصابت به بدن كرد آب ريختيم آب مى‏برد عين بول را از بدن، اين بدن، اين طهارت به معنا ازالت العين خارجا اين بعله امر تكوينى است. اين اختصاص به امت رسول الله صل الله عليه و آله ندارد. مراد از طهور او طهور حكمى كه شرعا محكوم بوده باشد كه اين موضعى كه اصابه البول پاك شده است، خداوند براى شما كه امت من هستيد ماء را طهور قرار داده است.
    طهور، طهور اعتبارى و شرعى است. يعنى اعتبار شرط بعد از اين كه موضع بول شسته شد طهارت پيدا مى‏كند. اين طهور به معناى طهارت يا خيلى طهارت مناسبتى ندارد و هكذا رواياتى كه در ماء البحر وارد شده است، ماء البحر طهور، اين نه اين كه ماء البحر پاك است نجس نيست. ماء البحر طهور يعنى اين كه مثل ساير مياح است. چه جور ساير مياح به اونها طهارت موجود مى‏شود با چيزى كه هست، با ماء البحر هم كه اونها عامه مى‏گفتند، بعضى‏ها مناقشه مى‏كردند در مطهريت ماء البحر. امام عليه السلام در اين روايات كانّ كه اون احتمال را رد فرموده است كه اين نيز ماء البحر هم طهور است. پس اين طهور به‏
    معنا ما يطهر به است. اما اون معنايى كه گفته شده است الطاهر فى نفس لغيره. عرض كرديم ما يتطهر به اگر آب بوده باشد در اتخاذ بايد خودش پاك بشه تا پاك كند. چون كه مايع است. مناسبت هم همين جور است اگر خودش پاك نشود، پاك نمى‏كند. اين لازمه طهوريت ماء است. نه اين كه خود معناى طهوريت ماء است. طهوريت ماء به معنا ما يتطهر به، اما يعنى مطهر است. اما خودش هم پاك است اين... لازمه اين معناست كه بايد لازمه ما يتطهر به بايد پاك بشه. اين لازمه را هم ما فقط در آب مى‏گيم. در تراب ما اشكال داريم. بدان جهت در مواردى كه گفته‏اند. مثلا تأخير بشود در اونى كه، در عنايى كه به بلوغ الكلب نجس شده است و غسله بتراب اول مره، ثم بالماء كه اون ترابى كه ولو شسته مى‏شود دفعه اول بايد تراب پاك باشد، نه اين طهور اگر معناش، الطاهر فى نفسه المطهر لغيره بوده باشد ان الله جعل الارض يا تراب طهورا كما جعل ماء الطهورا. معناش اطاهر فى نفسه باشد بعله اعتبار مى‏شود كه بايد پاك بشود اون تراب. اما اين معنا ثابت نشده است كه اطاهر فى نفسه در معناى طهور خوابيده است. بلكه اين لازمه معناى طهور است.
    اين در آب لازمه است. نه لازمه عرفى است. چون كه طهارت شرعى است. ممكن است شيى نجس بوده باشد ولكن به نجس آخر خورد او را پاك بكند. شارع هم مى‏تونسته اعتبار بكند، اعتبار هم ممكن است. اين طهارت، طهارت اعتبارى است. اين در آب مناسبت اين است كه وقتى كه آب ما يتطهر به شد مناسبت اين است كه اون ماء خودش پاك است، در مايعات همين جور است؛ و اما در مثل ترابى كه هست عرض كردم نه در اونجايى كه مثلا فرض فرماييد انسان تيمم مى‏كند تراب بايد خودش پاك باشد، تيمم بكند. خواهيم گفت دليل ديگر داشته باشيم كه در موضعش انشاء الله خواهد آمد عيبى ندارد. اما از اين كه طهور خودش طاهر توش خوابيده كه بايد در طاهر فى نفسه المطهر لغيره بوده باشد اين معنا نه استفاده نمى‏شود.
    ما نمى‏خواهيم بگوييم طهور به معناى طهارت استعمال نشده است. ما اينجا مدعى نيستيم. در بعضى موارد طهور به معنا طهارت استعمال شده است در روايات و در استعمالات. مثل اين كه امام عليه السلام مى‏فرمايد نسبت به اون كسى كه تيمم كرده است و نمازش را خوانده است، اون نماز با تيمم مجزى است. امام عليه السلام تعبير مى‏فرمايد كه وقد فعل احد طهورين. لقد فعل احد الطهورين در صحيحه محمد ابن مسلم است. در صحيحه محمد ابن مسلم باب، باب چهارده از ابواب تيمم است در جلد دوم صفحه، صفحه 988، 984 روايت فرض كنيد پانزدهمى است. فرض نيست عين واقع است. و به اسناده عن الحسين ابن سعيد كه سندش از كتاب حسين ابن سعيد اهوازى كه سندش مرارا گفته‏ايم به اون كتاب صحيح است. خود حسين ابن سعيد از اجلاست. سندش اجل از اين است كه تكلم در او بشود عن حمام عن حريض، عن محمد ابن مسلم صحيحه قال، سألت ابا عبد الله عليه السلام. ان... و صلى ثم وجد الماء. قال... ان رب الماء رب السعيد... اين طهور به معنا ما يتطهر به نمى‏تواند بشود. ما يتطهر به را انسان موجود نمى‏كند، ما يتطهر به را انسان استعمال مى‏كند. ولكن همين جور است تيمم را موجود مى‏كند، وضو را غسل را موجود مى‏كند. فعل احد الطهورين، يعنى احد الافعلين. فعل اين كه يكى وضو است يكى يا غسل، يكى تيمم است اين شخص اون تيمم را موجود كرده است. يا در روايت ديگر، در روايت ديگر بشود كه التيمم طهور اين تيمم طهورا به معنا ما يتطهر ماء طهور نمى‏تواند بشود. تيمم خودش طهارت است. پس ما لا منكر كه لفظ طهور در معناى طهارت استعمال مى‏شود در بعضى موارد ولا گفته‏اند در اين آيه مباركه هم كه وثقيناهم شراب طهورا كه به معنا طهارت است اونجا مى‏شود گفت كه طهارت نيست. با اون روايايت كه در تفسير آيه وارد است كسى رجوع بكند مى‏بيند كه اون، محتمل است اون طهور، توجه كرديد به معنا ما يحصل به الطهاره است. يعنى منجر به غذارت نمى‏شود.
    او بوده باشد ولكن در بعضى موارد به معنا طهارت استعمال شده. ما اينها را منكر نيستيم. حرف ما اين است در آيه مباركه كه و انزلنا من السماء ماء طهورا اين طهور به معنا طهارت نيست. مناسبتى ندارد. اين معناى ما يتطهر به است و اين خلاصه كلام ماست. در اين آيه يك مناقشه ديگرى هست كه اين را مى‏گذاريم به اين آيه دومى كه متعرض مى‏شويم اونجا اين مناقشه را ذكر مى‏كنيم كه مناقشه تمام نشد. يك مناقشه اين بود كه در اين آيه عموميتى نيست. اين عموميتى ندارد اين آيه. اين تمام اون‏
    مياحى كه به اون آمار مطلق اطلاق مى‏شود تمام اينها را نمى‏گيرد اين آيه مباركه. از اين به يك وجهى جوابى داديم كه عرض كرديم كه بعله مى‏شود ادعا كرد اين معنا را كه تمام مياح را اين آيه مى‏گيرد. منتهى حكم در اين كه تمامى اينها ما يتطهر به است، ما يتطهر به يعنى طهارت شرعى حاصل مى‏شود به تمام مياح. عرض كرديم چون كه اين آيه مباركه در بيان مقام حكم الماء نيست به اين اطلاق نمى‏شود تمسك كرد. ولى نسبت به اقسام الماء مى‏گيرد. ماء مطر را مى‏گيرد، ماء راكد را مى‏گيرد. كه گفتيم ماء راكد از آسمان مى‏ياد بعد استعمال مى‏كند. وقتى كه اينها را گرفت ديگر بقيه مياح را هم ديگه احتمال فرق نيست ولكن اگر بخواهيم بگوييم اين آيه دلالت مى‏كند كل... او به او طهارت شرعى حاصل مى‏شود. اين را نمى‏توانيم بگوييم چون كه مقدمات اطلاق تمام نيست. در مقام بيان اين حكم نيست اين آيه مباركه اين شبهه تمام. اما شبهه ثانيه كه بود اين بود طهور به معناى طهارت از بر مطهريت دلالت نمى‏كند اين شبهه را جواب داديم. يك شبهه ديگر در اين آيه مباركه مى‏ماند. كه اين شبهه ديگر مشترك است در ما بين اين آيه و آيه‏اى كه بعد تكلم خواهيم كرد. انشاء الله.
    اون آيه ديگر اين است مى‏فرمايد خداوند متعال در قرآن مجيد و ينزل عليكم ماء يطهر عليكم به، و نازل كرده است، اين آيه كان مربوط است به اون غزوه بدرى كه هست در غزوه بدر اونجا همين جور است. كه اون مسلمين آبى نداشتند تحمل مى‏كردند. و اون عدو آب داشت. اينها متأثر بودند. خداوند متعال اونجا بارانى نازل كرد. هم يك اشكال ديگر اين بود كه جاشون رمل بود، پاهاشون فرو مى‏رفت. خداوند متعال بارانى را نازل كرد براى مسلمينى كه است، مسلمين ديگر توانستند غسل بكنند و طهارت مائيه را كنند و هم، هم باران باعث شد كه اقدامشان ثابت بشود كه ديگر تو رمل فرو نروند.
    در اين آيه مباركه دارد بر اين كه، در اين آيه مباركه و ينزل عليكم السماء ماء يطهر به تا اين كه مى‏فرمايد و يثبت اقدامكم. اين آيه مباركه گفته شده است كه دلالت مى‏كند بر اين كه ماء مطهر است و اين كه ماء طهور است يعنى يتطهر به اين آيه كانّ اوضح است. و انزلنا و ينزل من السماء ماء يطهركم. يك مناقشه اين بود كه ماء سما را مى‏گيرد ساير مياح را نمى‏گيرد. اين كه جوابش واضح شد. اين يطهركم به و يثبت اقدامكم دلالت مى‏كند كه ماء طهور است. ولكن يك شبهه‏اى در ما نحن فيه ذكر شده است. و اون شبهه اين است در ماء دو جهت هست. يك جهت اين است كه ماء، ماء يتطهر به تكوينى است. اوصاف و قزاراتى كه هست قزارات عرفيه كه عين خارجى دارد بواسطه آب شستن اونها مى‏روند. اين طهور بودن ماء نسبت به اين قزارات خارجيه و نسبت به اين كثافات اين مطهر و طهور بودنش تكوينى است. اين ربطى به حكم شرعى ندارد. اين اثر ماء اين است. اجسام اثرى دارند اثر ماء هم عبارت از اين است كه بواسطه آب همه چيز... ميشود جزء اثر تكوينى است. و جعل جعل تكوينى است. و جعلنا من الماء كل شى‏ء حيا چه جور كه حيات هر شيئى بستگى به آب دارد، با آب يك خاصيت ديگرى هم دارد كه ازاله مى‏كند قزارات را و كثافات را از ثوب، از بدن و غيرذلك آن چيزهايى كه بشر و انسان با آنها مباشرت مى‏كند.
    مناقشه اين است كه اين طهوريت، طهوريت تكوينيه است. اين محل كلام ما نيست در ما نحن فيه. محل كلام ما در ما نحن فيه در طهوريت اعتباريه است. طهوريت اعتباريه يعنى با اين آب ميشود وضو گرفت و غسل كرد و اگر شيئى متنجس باشد به نجاست حكم، يعنى به نجاست اعتبارى، چون اعتبارى شرعى است. آب او را ازاله مى‏كند. آب مطهر اوست. اون نجاست حكميه را بواسطه استعمال از بين مى‏برد.
    يك مقام اين است كه آيا اين نجاست حكميه‏اى كه بر اشياء ثابت ميشود از آنها تعبير به متنجسات مى‏كنيم ولو عين قزر نبوده باشد، مثل اينكه فرض بگير بدن انسان خورد به بدن كلب با رطوبت، يا كلب رطوبت داشت يا بدن انسان رطوبت داشت، آنهم خشك شد، عين چيزى نيست. يا به آن كافر مشركى كه از دستش دست داد، دستش هم خشك بود، آب زده بود، دستش قبلاتر بود، با او دست داد بعد هم خشك شد، تمام شد، هيچ عينى نيست. ولكن به حكم شرع، شارع اعتبار كرده است به اين يد لامسه، بدن آن مشرك را، كلب را، نجاست اعتبار كرده. ما حرفمون اين است كه مى‏گوئيم هر مائى مى‏خواهيم از آيه مباركه اين را استفاده كنيم از آيات، هر مائى به جميع اقسامه، اين نجاست حكميه كه خبثه است، اين را مى‏برد و با اين‏
    ميشود طهارت از حدث كه وضو و غسل موجود كرد بر هر مائى. اما در چه صورتى اين آب، به چه نحو از استعمال، پاك مى‏كند، حدث را از بين مى‏برد؟ اگر فرض كنيد، ماء قليل باشد، بايد بريزند. كر باشد، نه، ريختن لازم نيست. توى كر هم ببرد پاك مى‏كند. ما در مواردى كه شك كرديم در كيفيت... به اين آيات يا رواياتى كه مثل اين آيات است اگر عموم داشته باشند و از اينها استفاده بشود هر مائى مطهر شرعى است، به اينها نميشه تمسك كرد، چونكه ما شك در كيفيت تطهير داريم، نه شك در مطهريت مائى دون ماء. اين يك مقام است كه چه جور بايد تطهير كنيم به آب. اينجا ما در اين عموماتى كه مطلقاتى كه بحث مى‏كنيم در آيات و روايات، به اين مقام فايده ندارد.
    يك مقام ديگر اين است كه آيا به آن كيفيت تطهيرى كه از خارج معلوم خواهد شد و به ادله ديگر، آن كيفيت تطهير به هر مائى را به آن نحو استعمال بكند پاك مى‏كند؟ يا نه، مطهريت مختص به بعض الماء است؟ مثل ماء السماء. چهارمى مطهر نيست. در اين مقام اين... به درد ما مى‏خورد كه شك كنيم. اين حكم مطهريت مال بعض المياه است يا كل المياه است، اگر ما از اين آيات يا رواياتى كه بعد تكلم خواهيم كرد، از آنها استفاده كرديم كل الماء طهور است، اين معنى را استفاده كرديم، بعله تمسك مى‏كنيم اختصاص به ماء خاص ندارد.
    پس ما فعلا غرضمون عمومى را مى‏خواهيم اثبات بكنيم كه آن عموم دلالت كند هر مائى ما يتطهر به است، يعنى به او طهارت اعتبارى حاصل ميشود. روى اين اساس پس طهور به معناى تكوينى به درد ما نمى‏خورد. ما بايد اثبات بكنيم كه هر مائى طهور شرعى است، يعنى طهور اعتبارى است. يعنى آن نجاستى كه هست يا حدثى كه هست، هر مائى آن حدث و خبث را از بين مى‏برد، با آن كيفيت استعمالى كه از خارج معلوم خواهد شد. ما در صدد اين هستيم كه اين را استفاده كنيم. مناقشه اين است كه در اين آيه اولى كه و انزلنا من السماء ماء طهورا، اصل آن طهور راجع به طهور تكوينى است، ربطى به طهور اعتبارى ندارد. اصل در زمان نزول آن آيه اصل حدث فرض بفرمائيد اعتبار شده بود يا نجاست بر متنجسات اعتبار شده بود كه احتياج به مطهر داشتند، از اين معلوم نيست. چونكه نزول احكام تشريع احكام تدريجى شده است، آن وقتى كه آن آيه نازل شده است كه و انزلنا من السماء ماء طهورا، اصل معلوم نيست كه شارع نجاستى را اعتبار كرده بود بر متنجسى يا مثلا فرض كنيد حدثى را كه آن حدث رافعى هم دارد كه غسل و وضو است، آن را اعتبار كرده بود. و انزلنا من السماء ماء طهورا آنجا مائى كه به تكوين طهور است، يعنى به اوصاف اخلاص است. اين ربطى ندارد به اين خبث اعتبارى و هكذا، قليل اعتبارى شرعى كه امر اعتبارى است. به اين دلالتى ندارد. آن آيه مباركه هم همين است.
    و اما آيه دومى كه و ينزل من السماء مائا ليطهركم به، در زمان نزول اين آيه حدث تشريع شده بود. چونكه اصلا غسل نبود، آب نداشتند در غزوه بدر كه اين آيه نازل شد، غسل نداشتند تا فرض بكنيد غسل بكنند، تيمم مى‏كردند. (قطع صداى نوار)
    طرف ب نوار:
    تشكيل شده بود. آيه شريفه مطهريت از حدث را مى‏رساند اين آيه شريفه ثانيه. و اما مطهر از خبث است، مطهريت عرفى‏ها! مثل آيه اولى اصلا معلوم نيست كه عند التشريع و عند النزول آيه شريفه ثانيه، اصل خبث تشريع شده بود، اعتبار شده بود براى شيعيان. بعله اين آيه فقط مى‏رساند كه مطر را نازل كرديم كه شما را تطهير بكند، حمل از طهارت از حدث همان طهارت خارجيه كه عبارت است از همان قزارات خارجيه، خبث‏هاى خارجى باشد، ازر خارجى را از بدنتون بشوريد، اين دلالت مى‏كند به همين معنى. از اين آيات استفاده بشود هر مائى ما يتطهر به است نسبت به خبث يا ما يتطهر به است نسبت به حدث، اين آيه شريفه اين را كه اصلا دلالتى ندارد به هيچكدام، آيه ثانى هم نسبت به حدث دلالت دارد كه مطهريت دارد. چونكه تشريع شده بود در زمان نزولش، اما نسبت به خبث اعتبارى دلالتى ندارد.
    از اين مناقشه (سؤال) واجب بود، اصحاب نداشتند، متاذى هم بودند، عدوشون آب داشت، در غزوه بدر، اينها بعضى‏ها جنب شده بودند، آب نداشتند، تيمم مى‏كردند، اينها بعضى توى دلشون وهم رفت كه ما على الحق هستيم، اينجور در ضيق‏
    هستيم، آنها عدو خدا هستند و آب با آنها هست. خداوند متعال اين آب را نازل كرد كه آنها غسل بكنند كه غسل كردند. بعله در ما نحن فيه، آنجا غسل تشريع شده بود، ماء مطهر ميشود نسبت به حدث. اما خبث يك اعتبار شده بود در آن زمان كه ماء نسبت به او هم مطهر باشد، اين كانه دلالتى نيست. ايشان، اولويت كجا بود. آيه دلالتى ندارد. پس عليهذا آيه اولى اصلا دلالتى ندارد كانه، و آيه ثانيه نسبت به مطهريت از خبث اعتبارى نسبت به او دلالتى ندارد.
    بعله بعضى‏ها تمسك كرده‏اند به يك روايتى را كه محقق نقل كرده است در معتبر كه آن روايت اينجور است كه خلق الله ماء طهورا لا ينجسه شى‏ء الا اذا تغير. اين ظاهر اين روايت اين است كه خداوند وقتى كه خلق كرده است آب را، اعتبار طهوريت كرده است، به قرينه لا ينجسه شى‏ء الا اذا تغير. كه اين روايت كانه استثناء، لا ينجسه شى‏ء الا اذا تغير، اين لا ينجسه شى‏ء الا اذا تغير، مستثنى و مستثنى منه، اين قرينه است كه از اول خلقت ماء طهوريت اعتباريه هم شده است به او كه نجس نميشود. بلكه فرض بفرمائيد مطهر است، هم مطهر تكوينى كه اون خلقت نسبت به اون خلقت، خلقت تكوينى است. و اما نسبت به آن چيزى كه از طهوريت اعتبارى، در حين خلقت تكوينى هم اين اعتبار شده است. كه كانه ماء را اعتبار كرده است حين الخلقه كانه لا يتطهر به شرعا. اينجور است.
    از اينجا اين درست نيست اين حرف. چرا؟ چون اين روايت يك مرسله‏اى است كه محقق نقل كرده است در روايات ما اينجور روايتى نيست و او را هم نميشود قرينه بر آيات بگيريم كه آيه هم اين را مى‏گويد. يا از آيه استفاده بكنيم كه و انزلنا من السماء مائا طهورا، طهور در آنجا عام است. اعم از طهوريت تكوينى و طهوريت اعتباريه است.
    اين مناقشه مى‏ماند، در هر دو آيه‏ها، كه مطهريت از خبث كانه نه از آيه اولى نه از آيه ثانيه كانه استفاده نميشود. ما از اين مناقشه يك جوابى داده‏ايم كه از اين آيه ثانيه‏اى كه هست، كما اينكه استفاده ميشود كه ماء مطهر است نسبت به حدث، مطهريت دارد، نسبت به خبث هم، خبث اعتبارى هم، مطهريت دارد. و آن چيزى است، وجهى است كه ما گفته‏ايم. رواياتى وارد شده است در كيفيت الاختصار. معلوم شد كه اين آيه ليطهركم يعنى غسل بكنند، اينهم داخل در معنى اگر تمام مدلول نبوده باشد، داخل مدلول است كه ماء را نازل كرديم، در غزوه بدر است، به او نازل كرديم براى شما كه شما را تطهير كنيم، يعنى غسل بكنيد با اين آب.
    رواياتى در غسل وارد شده است كه آن روايات در آن محل خودش خواهد آمد، در كيفيت اغتسال، كه چه جور غسل مى‏كنند با آب. اينجور است كه اول آن چيزى كه هست، خبثى كه خارج از انسان شده است، قهرا هر جا كه آلوده ميشود او را بايد پاك بكند، ثم به آن نحوى كه روايات وارد شده است. بعد از آنكه آن را پاك كرد، آنوقت مى‏ريزد به سرش و مى‏ريزد به منكبينش به آن نحوى كه در روايات ذكر شده و تفصيلش موردش است.
    در كيفيت تشريع غسل همينجور است كه اول آن خبث را تطهير مى‏كند. و ظاهر اين روايات اين است كه از اول تكوين شريعت كه غسل تشريع شده است ظاهر روايات اين است كه غسل جنابت اينجور تشريع شده است. امام عليه السلام حكم شريعتى را كه بيان مى‏كند ظاهر كلامش اين است كه از اول كه غسل تشريع شده بدين نحو تشريع شده است. غسلى اگر صلاة الليل را بيان بكند، ظاهرش اين است كه از اولى كه صلاة الليل تشريع شده همينجور شده. حكمى را بيان بكند، يا متعلق حكمى را كه مجعول شرعى است و معتبر شرعى است بيان بكند، ظاهرش اين است كه از اول تشريع اينجور است. اين روايات هم ظهورشون به اين است كه از اول تشريع غسل جنابت اينجور است. كه اول بايد رفع خبث بشود. پس آيه مباركه اگر دلالت كرد كه با او غسل بكنيد، دلالت مى‏كند كه با او رفع خبث ميشود؟ اينكه رفع خبث هم ميشود؟ چونكه تشريع غسل اين است كه اول رفع خبث بشود. اگر نسبت به منى ديگر رافع شد، و مطهر شد آب، ديگر نسبت به نجاسات ديگر احتمال فرع نيست. اين را اينجور جواب داديم.
    و يك حرف ديگر هم عرض كرديم. و آن حرف ديگر اين است كه مى‏شود از آيه ديگرى استفاده كرد كه تمام المياه، اينها
    مطهر هستند من الحدث. تمام مياه مطهر من الحدث هستند. اين آيه تيمم است. يا ايها الذين آمنوا اذا كنتم فى الصلاة فاغسلوه وجوهكم تا اينكه مى‏فرمايد فاذا كنتم فادهروا بعد مى‏فرمايد بر اينكه فلم تجدوا مائا فتيمموا. اگر اينجور شد كه مسافر بوديد يا مريض بوديد آب پيدا نكرديد، آنوقت تيمم بكنيد. خوب اين آيه مباركه دلالت مى‏كند بر اينكه، اگر آبى پيدا بشود، هر آبى، فلم تجدوا مائا اطلاق دارد او، اطلاقش اين است كه اگر آب را پيدا نكرديد، هر قسم از آب پيدا شد نه، ديگه آنجا تيمم نيست. فلم تجدوا مائا، مى‏گويد كه بايد طويل الماء نباشد. دلالت مى‏كند بر اينكه طبيعى الماء مطهر است از حدث، و از خبث، به آن نحوى كه عرض كردم در غسل جنابت. آخه در جنب فادهروا، كيفيت غسل را عرض كردم. تشريع شده بود. كه اگر آب شد بايد غسل بكند، كيفيت غسل كردن هم ازاله خبث است. اين نحو تشريع شده بود.
    پس آيه مباركه دلالت مى‏كند، اين آيه، آيه مباركه مطهر بودنش از حدث و مطهر بودنش از خبث فى الجمله، مثل مطهر بودن از منى و امثال نجاست منى، اين دلالت اين آيه، اوسع است از آن دلالت سابقتين. چرا؟ چونكه آنجا اينجور بود كه و انزلنا من السماء مائا ليطهركم كسى ميگويد اين ماء سماء را مى‏گيرد. ماء سماء هم، يك چيزى گفتيم آخه، گفتيم ماء سماء استعمالش بعد از جمع كردن در ظرف و گودى و اينها ميشه. اينكه عرفا بگويند، بگويند اين آب السماء بارانه. آن آبى كه فرض بفرمائيد در سطح زمين يا در ظرف جمع ميشود، اين را ماء السماء مى‏گويند. اين آيات او را مى‏گويد. و انزلنا من السماء مائا طهورا، يا و ننزل من السماء مائا ليطهركم به، اما در اين آيه‏اى كه من عرض كردم، فلم تجدوا مائا فتيمموا، ديگه مناقشه نيست. تمام مائها را مى‏گيرد. اگر طبيعى الماء پيدا شد، فلم تجدوا مائا ثابت نيست. خودش هم در مقام بيان حكم است كه تشريع تيمم در جاى است كه طبيعى الماء را متمكن نشود از استعمالش. طبيعى الماء را، هر مائى بوده باشد ماء بحر باشد، ماء بئر بوده باشد، ماء راكد باشد، ماء قليل بوده باشد، ماء كثير بوده باشد. منتهى ماء متنجس خارج شده، به رواياتى كه در ماء متنجس داريم بر اينكه يهديهما و يترنم و امثال ذلك در مياه متنجسه داريم، رواياتى كه با آنها نميشه تيمم كرد، با آنها نميشه وضو گرفت، نميشه با آنها وضو گرفت، تيمم ميشود. با وجود اينكه آب هست خوب در اين تخصيص مى‏كند و اشتراك اين معنى را كه آبى كه باقى بود و تيمم جايز نيست، اين آب نيست. اين آبى كه مثلا ملاقات كرده است با قزر و امثال ذلك. اين آيه مباركه به نظر ما اطلاق دارد و در مقام بيان حكم شرعى است. اون مناقشه‏هايى كه مى‏كرديم، ديگر نيست. در مقام بيان حكم شرعى است و خودش هم اطلاق دارد، مختص به ماء السماء نيست. اگر بخواهيم از اين آيه مباركه استفاده بكنيم كه اين آيه دلالت مى‏كند هر مائى مطهر است عيبى ندارد. به آن جهت ما در كيفيت تطهير شك بكنيم آن يك مطلب ديگرى است. گفتيم به اينها نميشه تمسك كرد. اما در اينكه اين آب هم مطهر است يا نه ميشه تمسك كرد. ميدونيد چه جور؟ مائى است كه مخلوق خود بشر است، ماء مى‏گويند دو جزء دارد ديگر، ماء مصنوعى. دو جزئش را به همديگر تركيب كرد، آب شد. از آسمان نيامده. اكسيژن و هيدروژن را به هم مخلوط كرد، آب شد. ميگيم مطهر است. چرا؟ فلم تجدوا مائا فتيمموا. اين ماء است. اطلاق ميگيرد اين را.
    بدان جهت اين آيه مباركه اطلاقش تمام است حتى ماء مصنوعى را هم مى‏گيرد. بدان جهت اين شبهه‏ها بر او وارد نيست و دلالت مى‏كند بر مطهريت از حدث و مطهريت از خبث فى الجمله.
    و اما اينها كله به نسبت الآيات است و اما از روايات هم ميشود استفاده كرد يا نه انشاء الله جلسه بعد.