• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •  متن

  • موضوع درس: درس خارج فقه بحث طهارت‏
    شماره نوار: 2 آ
    نام استاد: آية الله تبريزى‏
    تهيه شده در سال 1365 ه.ش‏
    توسط دفتر تبليغات اسلامى حوزه علميه قم واحد صوت.
    اعوذ بالله من الشيطان الرجيم. بسم الله الرحمن الرحيم.
    كلام در آياتى بود كه گفته شده است يا از آن آيات استفاده مى‏شود ماء بجميعه اقسامه طهور است يعنى طاهر مطهر است. اين آيه مباركه و انزلنا من السماء ماء طهورا استدلال به اين آيه شده است. عرض كرديم مناقشه شده است در اين آيه به وجوهى كه عمده‏اش دو تا وجه است. وجه اول اين است كه اين آيه مختص است به مائى كه نازل من السماء است. و كان فقط ماء المطر را شامل مى‏شود و اما غير ماء المطر كه ساير اقسام ماء مطلق است او را نمى‏گيرد. بلكه تمام اقسام ماء المطر را هم نمى‏تواند بگيرد اين آيه. يعنى نمى‏شود از اين آيه استفاده كرد. جميع اقسام مياه كه منتصب به سماء هستند جميع اونها طهور هستند. حيث اين كه اين آيه مباركه در مائى كه ذكر شده است ماء كان نشره است و توصيف شده است به ماء كه اون ماء طهور است. و انزلنا من السماء ماء طهورا از آسمان نازل كرديم آبى را، يك آبى را كه طهور است.
    به اون نحوى كه در علم اصول ذكر شده است. نشر اگر در سياق شده عموم از او استفاده مى‏شود. بالوجه او بالاطلاق كلامى است در اصول. ولكن مسلم است نشره‏اى كه در سياق واقع مى‏شود اين دلالت بر اين عموم ندارد. پس مناقشه اولى اين بود كه اين آيه تمام اين مياه را نمى‏گيرد. مختص به ماء السماء است و خودش هم نسبت به ماء السماء هم عمومى ندارد. مناقشه ثانيه اين بود كه طهور فعول است صيغه مبالغه است و صيغه مبالغه اگر مجردش لازم بوده باشد مثل المقام كه طَهَرَ است كه طهر پاك شد مبالغه‏اش اين مى‏شود كه خيلى پاك شد. ديگر دلالت بكند بر اين كه مطهر است متنجس را، ماء متنجس را پاك مى‏كند از از خبث تطهير مى‏كند مطهريت، به مطهريت دلالتى ندارد. ام المناقشة الولى صاحب الحدائق قدس الله سره از مناقشه اولى جواب داده است به اين كه تمام المياه نازل من السماء هستند. هر آبى كه در زمين بوده باشد اينها تمامى‏اش نازل من السماء هستند. و اين معنا دلالت مى‏كند هم آيات و هم بعضى روايات.
    در اون آيه مباركه كه مى‏فرمايد و انزلنا من السماء ماء... فرموده دلالت هست در آيه مباركه كه مياه در زمين اينها نازل من السماء هستند. وجهش اين است، در اين كه مى‏فرمايد ماء از آسمان نازل كرده‏ايم و او را ساكن در زمين قرار داديم مياهى كه ساكن هستند يعنى موجود هستند در زمين اينها نازل من السماء هستند. در اون ذيلش و انا لذهاب... اشاره‏اى به اين معنا است كه اگر اين ماء از بين برود بشر بدون ماء مى‏ماند. اينى كه نازل من السماء است اگر از بين ببرد خداوند اين را، تهديد است ما اين داريم كه اين را از بين ببريم. اگر ببرد ظاهر آيه اين است كه بشر بلا ماء مى‏ماند. بعد فرموده است در ذيل اين آيه مباركه در تفسير قمى هست در تفسير قمى كه امام عليه السلام كان فرموده است اين آبى كه نازل كرديم و ساكن در زمين كرديم انهار و عيون است. بئر نازل من السماء است. عيون نازل من السماء هستند. انهارى كه هستند نازل من السماء هستند. ديگر اين بحار ذكر نفرموده است لالّ همان بحارى كه هست، بعد تشريع پيدا مى‏كند در اون انحارى كه به او شطوط مى‏ريزد. كان در اين روايت مباركه دلالت هست بر اين كه مائى كه هست كلش من السماء هستند. كان در اين آيه مباركه و انزلنا من السماء ماء طهورا تمام مياه را مى‏گيرد. چون تمام مياهى كه هست نازل من السماء هستند و بعضى‏ها در تنقيه است اين جواب را جواب صاحب الحدائق را تكميل فرموده است. كان نفسى كه در اين استدلال هست كه تمام المياه من السماء هستند اين را تكميل فرموده‏اند.
    فرموده‏اند اگر ما بگوييم بر اين كه مياه ابتداعا مخلوق فى الارض بوده‏اند بعد است كه بخار مى‏شود و به صورت باران مى‏آيد.
    اون وقتى كه خداوند متعال خلق كرد مياه را، همان مياه را در زمين خلق كرده است. بعد به اشراح الشمس اينها تبخير مى‏شوند و به صورت مطر نازل، مى‏آيند از آسمان. اينجور نيست كه وانزلنا من السماء ماء. اين معناش اين بوده باشد كه تمام مياه مخلوق در آسمان، مخلوق در آسمان بوده‏اند و از آسمان آمده بود زمين. فرموده است اگر كسى اين حرف را بگويد جوابش اين است كه ما قبول كرديم كه اين مياه مخلوق فى الارض بوده‏اند. اين كه خداوند مى‏فرمايد و انزلنا من السماء، مراد اين است كه وانزلنا امر ماء را. چون كه امرى كه هست امرش از آسمان نازل ميشود. مثل آن آيه ديگر ميشود كه و انزل الحديد فيه بعث شديد، معلوم است حديد بصورت حديد از آسمان نمى‏آيد. اين مخلوق فى الارض است. اينكه مى‏فرمايد و انزلنا الحديد فيه بعث شديد، معنايش اين است كه امرش از آسمان مى‏آيد. در آن آيه ديگر كانه خداوند متعال اينجور فرموده است... شى‏ء عندنا خزائنه هيچ چيز نيست كه يكيش ماء است، آن خزائنش پيش ماست و ننزله ما بقدر معلوم. به اندازه معلومى اين را نازل مى‏كنيم.
    پس اگر و انزلنا من السماء مائا طهورا، خود آب نبوده باشد كه از آسمان آمده، امرش از آسمان آمده. امر تمام مياهى كه هست از آسمان نازل شده است بدان جهت اين آيه مباركه تمام مياهى كه روى زمين است مى‏گيرد. اگر اين مياه از آسمان نازل شده‏اند خوب انزلنا من السماء مائا، تقديرى ندارند. و اگر اين مياه اصلش مخلوق فى الارض بودند و انزلنا من السماء معنايش اين ميشه و انزلنا من السماء امر الماء، كه آن ماء طهور است. اين حاصل جوابى كه از مناقشه اولى جواب داده‏اند.
    عرض مى‏كنم اين معنى كه از اين آيه مباركه استفاده بشود يا از غير اين آيه مباركه استفاده بشود يا فرض بكنيد از روايات استفاده بشود كه كل مياهى كه فى الارض هستند، اينها نازل من السماء هستند، از سماء نازل شده‏اند، كل المياه، اينكه بعض المياه كه در زمين هستند از آسمان نازل شده‏اند در اون شكى نيست، و اما كل المياه، اينها از آسمان نازل شده‏اند اين معنى دلالتى در اين آيات، و بلكه در روايات دلالتى به اين معنى نيست. بلكه عكسش معلوم است. خوب معلوم است اين مياهى كه در روى زمين هستند، اينها حاصل مى‏شوند از.... اين ثلوجى كه بعضى از آسمان مى‏آيد. اينها كه مى‏آيند برفى كه آب نيست، برف است. ثلوج نازل مى‏شود. اين برف بواسطه حرارت آفتاب و حرارت فرض كنيد زمين، آب ميشود بصورت آب ميشوند، نهر ميشوند، اين ثلوجى كه مى‏آيد اينها نازل من السماء ثلجا است، ماء نيست. و انزلنا من السماء، ظاهر آيه اين است كه آب، در صورتى كه آب بود از سماء آمد. اين را نميشود گفت تمام مياهى كه هست، تمام مياه همينجور هستند كه بصورت آب آمده‏اند، اين اگر آمده باشد قطعى است، خلافش قطعى است. بصورت آب از آسمان نيامده‏اند تمام مياه. بلكه از بعض روايات ظاهر ميشود كه مياه، ماء السمائى كه هست، ماء السماء غير الماء الارض است و ظاهر آيه‏اى كه و انزلنا من السماء مائا طهورا، ماء السماء است. اين مائى كه تسرى از سماء است اين غير از مياه ديگر كه ماء السماء نمى‏گويند، ماء الارض مى‏گويند، غير اوست.
    در اين صحيحه محمد ابن مسلم، امام عليه السلام اينجور مى‏فرمايد. در اين صحيحه محمد ابن مسلم در جلد 17، باب 22 از ابواب ماء الشرب السماء استحباب شرب ماء السماء، آنجا در صحيحه محمد ابن مسلم، روايت اوليست، محمد ابن يعقوب عن محمد ابن يحيى كه شيخ كلينى است، عن محمد ابن احمد، همون محمد ابن احمد اشعرى است، كه از ثقاة است و صاحب كتاب نوادر الحكمه، از يعقوب ابن يزيد نقل مى‏كند كه از اجلى است، از عمر ابن يقطين، عن على ابن ابراهيم، عن خلف ابن حماد عن محمد ابن مسلم، سند صحيح است. قال سمعت ابا جعفر عليه السلام يقول، قال رسول الله صلى الله عليه و آله الله عزوجل و انزلنا من السماء مائا مباركا. قال ليس من ماء فى الارض الا و قد خالطه ماء السماء. هيچ مائى در اين زمين نيست مگر اينكه ماء السماء به او مخلوط شده است. معلوم ميشود بر اينكه پس تمام مياه ماء السماء نيستند، در مياه ماء فى الارض است، در مقابل ماء السماء.
    و الحاصل، اين معنى كه تمام مياه مخلوط در آسمان شده‏اند و از آسمان آمده‏اند به زمين، اين معنى را ما نمى‏توانيم اثبات بكنيم، لا بالروايه و لا بالآيات. بعله، فى الجمله آب از آسمان نازل ميشود، اما تمام مياه مطلقه‏اى كه موجود فى الارض هستند من البهار و غير ذلك، همه اينها از آسمان نازل شده‏اند خودشون، اين را ما نمى‏توانيم استفاده بكنيم از آيات و روايات.
    و اما مائى كه ايشان فرموده‏اند، ولات امرشه، و انزلنا من السماء، مثل و انزلنا الحديد فيه بعث شديد، اين كانه درست نيست. چونكه در آيه و انزلنا الحديد فيه بعث شديد، كلمه سماء نيست. و انزلنا من السماء الحديد! فيه بعث شديد. اينجور نيست. و انزلنا الحديد است فيه بعث شديد. در معناى نزول، از آسمان آمدن نخوابيده است. حديد خودش مخلوق فى الارض است با وجود اينكه از انزل اطلاق... چرا؟ مثل انزلنا السكينة فى قلوب المؤمنين، يعنى خلقنا. در آن آيه مباركه كه مى‏فرمايد و انزلنا السكينة فى قلوب المؤمنين، اينكه از آسمان نيامده بود، اين مخلوق در قلوب مؤمنين است. ولى كلمه انزل، دلالت از آسمان آمدن ندارد. مى‏گويند انزله على حكم الامين، معنايش اين نيست كه از آسمان آمد. و انزله على حكم الامين يعنى واگذار كرد به هر چه او حكم بكنه. و انزلنا الحديد فيه بعث شديد، يعنى خلقنا الحديد فيه بعث شديد. معنايش همين است. مثل و انزلنا السكينه فى قلوب المؤمنين. و آن آيه ديگر كه و ان شى‏ء عندنا شى‏ء الا عندنا خزائنه، اين به آسمان مربوط نيست كه. و ان شى‏ء الا عندنا خزائنا، يعنى تحت قدرت ماست، تحت سيطره ماست، ما اين موجود، و مائيم كه اين شى‏ء تحت سيطره ماست و ما ننزله الا بقدر معلوم. معنايش اين است كه از آن شى‏ء خلق نمى‏كنيم مگر آن اندازه معلومى را، آنى كه مقتضاى حكمت است.
    در اين آيات هيچ دلالتى ندارد كه خودش آب مياه از آسمان مى‏آيد يا امرشون از آسمان مى‏آيد، امرشون از آسمان مى‏آيد هم توى اين آيات نيست. ولى قدرت خداوندى است، در سيطره خداوندى است، مثل انزلنا السكينة فى قلوب المؤمنين، مثل و انزلنا الحديد فيه بعث شديد، و امثال ذلك. و كيف ما كان. اين معنى را جواب دادن كه تمام المياه از آسمان آمده‏اند، پس اين آيه مباركه و انزلنا من السماء ماء طهورا همه مياه را مى‏گيرد، اين را ما نمى‏توانيم تصديق بكنيم. بعله. يك چيز ديگر ميشود گفت.
    و آن اين است اين مائى كه طهور است و از آسمان مى‏آيد، غالبا هم اينجور است، ماء را در حال نزول از آسمان استعمال نمى‏كنند. اينى را كه بعد از اينكه جمع شد در...، در ظروف جمع شد و يا فرض بفرمائيد ماء جارى شد و امثال ذلك، اين استعمال مى‏كنند و طهوريت دارد. اينكه در حال نزول غالبا اينجور نيست. اون در حال نزول هم طهور است، خواهيم گفت. و لكن بعد از النزول، بعد از اينكه نازل شد و مستقر شد در يك ظرفى، در يك گودى، در يك نهرى، يك شطى، همينجور استعمال مى‏كنند و طهور ميشود و مطهر ميشود.
    وقتى كه اين آيه مباركه اينها را گرفت، اين آبى كه در روى زمين است و اصلش از آسمان آمده، ولو فعلا بصورت نهر است، ولكن بصورت... است، گودى است كه پر از آب مطر شده است. وقتى كه آن آيه مباركه اينها را گرفت و صحيح است به اينها گفتن كه ماء السماء است، ديگه قطعا فرقى مابين اين آب و مياه ديگرى كه در ارض بودند و فرض، فرقى مابين آنها نيست. ديگر فرقى ندارد، بعد از استقرار ماء مطر. بعد از اينكه فرض كنيد، مستدر شد ماء مطر در ظرفى، در نهرى، فرض كنيد و امثال ذلك، احتمال اينكه ما بگيم مابين ماء و مياه ديگرى نيست. اين معنى را ميشود گفت. (سؤال)
    اما اين جهت كه توصيه شد كه اين آيه مباركه... است صاحب حدائق جواب فرموده است كه اين... نيست به معنى الجنس است. اين معنايش اين نيست كه و انزلنا من السماء مائا طهورا، يك آب طهورى را از آسمان نازل كرديم، معنايش اين نيست. براى اينكه اين آيه مباركه در مقام بيان نعمت، نعمت بر بشر است و آنى كه مناسبت دارد با نعمت با بشر، معناى نكره نيست، معناى جنس است. مثل اينكه خداوند متعال مى‏فرمايد فيها فاكهة و نخل و رمان، ولو فاكهه و نخل و رمان بصورت، صورت نكره هستند، ولكن معناى نكره‏اى مراد نيست، با امتنان ميگه، در بهشت يك دونه خرما هست، يكدونه انار هست، اين معنى محتمل نيست. جنس است. اينجا هم به بركت اينكه مقام، مقام امتنان است، و انزلنا من السماء مائا طهورا، يعنى مائى را كه، خوب ماء جنسش طهور است. اينجور جواب فرموده است. ما اين جواب را اين جهتش را قبول داريم كه ماء آيه مباركه، جنسش مراد است قطعا، نكره محتمل نيست. جنس مراد است، معنايش اين است كه جنس مائى را كه آن جنس طهور است. و لكن كلام اين است كه نمى‏توانيم بگوئيم كه از اين آيه مباركه استفاده ميشود آن جنس الماء على اطلاقه، طهور است. چونكه اين آيه مباركه در مقام بيان حكم الماء نيست. در مقام بيان خود ماء است كه خداوند نعمتش را بر بشر ذكر مى‏فرمايد كه ماء را ما خلق كرديم، ماء طهور را خلق كرديم، در مقام انعام خداوند است كه بر بشر نعمت گذارده است، در مقام بيان اوست. در مقام حكم شرعى ماء نيست. و يكى از مقدمات حكمت كه در اصول ذكر شده است كه او بايد بشود تا ما به اطلاق تمسك كنيم اين است كه مولا در بيان مقام همون حكم بوده باشد. اگر در آيه مباركه اينجور بود كه و انزلنا من السماء مائا و ماء طهورا،... را دارد مى‏گفتيم دو تا را بيان مى‏فرمايد. يك حكم اين است كه آن حكم، حكم شرعى است كه طهوريت الماء است. يكى هم فرض بفرمائيد، نعمتش را بر بشر بيان مى‏كند. كه آب را بر شما نازل كرديم كه اين حكم را دارد.
    بعله. اگر دو تا حكم بود، مى‏گفتيم بعله دو تا حكم است، ظاهر كتاب دو تا حكم است نسبت به حكم ثانى كه الماء طهورا و طهورا مثل و انزلنا الحديد فيه بعث شديد، اون بعث شديد حكم شرعى نيست. اگر حكم شرعى بود، و انزلنا ماء، و هو طهور. اگر اينجا مى‏فرمود بر اينكه فهو طهور، حكم ديگر مى‏فرمود براى ماء، مى‏گفتيم كه اين حكم اصلش اين است كه در مقام بيان است. و در مقام بيان تفضل هم هست، با همديگه تنافى ندارند. و لكن ظاهر آيه شريفه تقول وصف است بر ماء. وصف ظاهرش عبارت از اين است كه او مفعول عنه است. اين مطلوب عنه است. او را فقط براى اينكه مائى كه هست، معرف ماء، توضيح ماء، يا تنوير ماء، فرقى نمى‏كند، ذكر مى‏كند. انزلنا من السماء مائا طهورا، فقط ظاهرش اين است كه در مقام تفضل على العباد است اين آيه مباركه. به انزال مائى كه آن ماء طهور است. اما آن ماء على الاطلاق طهور است، يا يك قيدى دارد. اين آيه در مقام بيان او نيست. ممكن است يك قيدى داشته باشد. مثلا اينكه ماء بايد كر بشود. كما اينكه اينجور است ديگه، ماء اگر خودش متنجس شد ماء قليل كه او را پاك نمى‏كنه، بايد ماء كر پاك كنه، خوب احتمال ميديم كه، يعنى اگر ادله خارجى ديگر نبود، يك ما بوديم و اين آيه مباركه، از اين آيه مباركه استفاده نمى‏كرديم آن... اقسامى كه براى ماء مطلق ايشان، صاحب العروه، ذكر فرمود الجارى و النابع غير الجارى و... و البئر و القليل و الكثير، تمام اينها طهور هستند. اين از اين آيه مباركه استفاده نميشود. چرا؟ جنس مراد است از ماءها، نكره نيست، ولكن در مقام بيان حكم ماء نيست اين آيه شريفه. مثل ساير مطلقاتى ميشود كه حكم بر جنس بار ميشود، چونكه در مقام بيان آن حكم است به اطلاق تمسك مى‏كنيم.
    و اما حكمى بر جنس بار شد و لكن در مقام بيان حكم نبود، اون حكم نبود، اونجا كه به اطلاق تمسك نمى‏كنيم. اينجا هم همينجور است. و انزلنا من السماء مائا طهورا چونكه در مقام بيان حكم شرعى ماء نيست، طهوريت ماء نيست، بدان جهت در اين اطلاقش نمى‏توانيم ما تمسك بكنيم. روى اين لحاظ در (سؤال) اين را عرض كرديم كه گفتيم، جوابش را داديم كه ماء نازل من السماء با اين آبى كه در گودى جمع ميشود، در كاسه جمع ميشود، در نهر جمع ميشود، اينجوره ديگه، اين را استعمال مى‏كنند، مردم اين را استعمال مى‏كنند. اينها را مى‏گيره كه از ماء مطر جمع شده، مابقى را هم ميگيرد. احتمال فرقى نيست. بقول شما ثلج را هم مى‏گيرد كه ذوب شده، اونهم آب است. فرقى نمى‏كند.
    و لكن اين طهور بودن، يعنى مطهر از حدث و خبث بودن، طهور به معناى شرعى، كه مى‏رسيم انشاء الله به توضيحش، اين مال تمام اقسام الماء است و تمام اقسام ماء نازل من السماء است. يعنى عيبى ندارد ما على الاطلاق چه قليل بشود چه كثير، مثلا فرض بكنيد، اين مطهر از حدث و خبث است، از اين آيه استفاده نميشود. چونكه اين آيه ميگه كه مائى كه، هر مائى كه هست، مطهر است از حدث و خبث. اما با چه قيد؟ به حد كر برسد يا رسيدن لازم نيست؟ اين در مقام بيان اين نيست. چونكه در مقام بيان اين نيست تمسك به اطلاق احراز مقام، يك حكمى كه ما مى‏خواهيم بگوئيم اين حكم ثابت بر اين موضوع است، بلا غير، فرقى نمى‏كند، نفس تغيير بلا موضوع... اين حكم به او بار ميشود، اين احتياج به مقدمات حكمت دارد كه ثابت كنيم اين حكم جعل شده است بر اين طبيعت. اما حالا در مقام بيان اين حكم بود، قيدى داشت، بيان مى‏كرد. و مى‏توانست قيد بيان بكند، نكرده است، پس معلوم ميشود حكم مال طبيعت است.
    خوب اين مقدمات در ما نحن فيه جارى نيست. مى‏دونيم كه خداوند متعال در مقام مطهريت ماء از حدث و خبث نيست. (قطع صداى نوار)
    ادامه نوار در طرف ب.
    تعجلش و انعامش به ناس است. كه ماء را نازل كرده است از آسمان. كه مائى كه طهور است. اين وصف است. اين حكم آخر نيست، خبر از حكم آخر نيست كه و انزلنا من السماء ماء و هو طهور، تا بگيم كه حكم آخر است. اين وصفا ذكر شده است در اين آيه، احتياج به مقدمات حكمت دارد، و چونكه احتياج به مقدمات حكمت دارد، مقدمات حكمت در ما نحن فيه جارى نيست كه آيه در مقام بيان نيست. عمده اين اشكال است.
    پس عليهذا تمام مياه را اين آيه مى‏گيرد كه تمام اين مائها طهور هستند، ولى يا على الاطلاق اين طهوريتشون قيدى دارد كه بايد اين مياه به حد كر برسد مثلا، از اين جهت اطلاقى ندارد اين آيه مباركه. پس ملخص كلام ما در مقام اين شد، آن اشكال اولى كه شده بود، از آن اشكال اول جواب داده ميشود. و لكن اين عموميت الماء را به معنايى كه هر مائى در هر حالى مطهر ميشود از حدث و خبث، اين جهت و خصوصيت اطلاق از اين آيه مباركه استفاده نميشود. هذا كل نسبت به اون اشكال اول.
    و اما مناقشه ثانيه كه طهور در ما نحن فيه مبالغه است و مبالغه در جايى كه اصل مطلب لازم بوده باشد مبالغه در او، مبالغه در آن مبداء لازم است كه طهور روى آن حساب ميشه خيلى پاك. و انزلنا من السماء مائا طهورا يعنى و انزلنا من السماء مائى را كه آن ماء خيلى پاك است. اما مطهر از حدث و خبث بودن به اين معنى به مطهريت دلالتى ندارد. جواب گفته شده است از اين معنى كه بعله، اگر ما هم قبول كرديم ظاهر صيغه مبالغه در جائى كه مبداء لازم بوده باشد، مبالغه در آن مبداء لازم است. اگر اين را هم قبول كرديم اينجا طهور به معناى خيلى پاك نيست قطعا، اين را هم قبول كرديم. اينجا اين طهور صيغه مبالغه نيست قطعا. چرا صيغه مبالغه نيست اين طهور؟ براى اينكه اگر طهور معنايش خيلى پاك بوده باشد، كه خيلى پاك است، خيلى پاك است يعنى چه؟ يعنى به اين معنى پاك است ديگر، خيلى پاك است ديگه خيلى پاك بودن معنايش چه بوده باشد؟! اگر طهور به معنى طاهر باشد ديگه اختصاص به ماء ندارد، تمام اشياء توصيف ميشود به طهور. الثوب طهور، الخشب طهور، فرض بفرمائيد هر شيئى ديگه، كل شى‏ء طاهر ميشود. نجاسات معينات هستند، همه اشياء پاك هستند. اين به معناى پاكى كه قطعا نيست. بدان جهت بالوجدان مى‏بينيم كه طهور به خشب و ثوب و فرش و امثالهم اينها اطلاق نميشود. پس معلوم ميشود طهور به معناى طاهر نيست. اين خيلى پاكه يعنى چه؟ خيلى پاكه اگر معنايش اين بوده باشد كه نجس نميشود. ممكن است كسى بگويد كه خيلى پاك است، يعنى نجس نميشود. بعضى‏ها در تنقيه هست فرموده‏اند بر اينكه اين شدت و ضعف، شدت و ضعف در امور اعتباريه نميشود، در امور تكوينيه ممكن است شدت و ضعفى بوده باشد. اين فرض كنيد بعد خيلى سفيد است، مثلا پنبه فرض كنيد خيلى سفيد است، آن يك جسم ديگر سفيديش كمتر است. مى‏تواند فرض كنيد مثل بياض و سواد كه از امور تكوينيه عينيه خارجيه است، شدت و ضعف قبول كند. اما امور اعتباريه قابل شدت و ضعف نيستند. مثل ملكيت، زوجيت. ملكيتش شديد است يا ضعيف است، ملكيتش ضعيف است يا شديد است، اين امور اعتباريه كه يكى از آنها هم طهوريت ماء است، پاك بودن، مراد پاك بودن، پاك بودن شرعى‏است‏ها، آنجا طهارت شرعى است كه در مقابل نجاست. اين طهارت شرعى، يكى از امور اعتباريه است، اين اصلا شدت و ضعف برنمى‏دارد. معنى ندارد كه بگوئيم كه آب خيلى پاك است. اصلا امور اعتباريه و منه الطهاره در مقابل نجاست، قابل شدت و ضعف نيست.
    اين جواب جواب درستى نيست. چرا؟ براى اينكه امور اعتباريه هم قابل شدت و ضعف است. كى گفت اين شدت و ضعف مختص است به امور تكوينيه و خارجيه. امور اعتباريه هم شدت و ضعف دارد. منتهى شدت و ضعف اينها كه اصلشون اعتباريست. شما ملاحظه كنيد تعظيم را. خوب تعظيم امر اعتبارى است ديگر. كسى از در وارد ميشود، يك كسى از جايش يك خورده تكان مى‏خورد، توجه كرديد، اين تعظيم است براى او. سلام مى‏گويد، تعارف مى‏كند. يك كسى بلند قامت پا ميشود. توجه كرديد. يك كسى چند قدم هم جلوتر ميرود. يك كسى تا دم در او را استقبال مى‏كند، مى‏آورد. خوب اينها همه‏اش تعظيم است. اما همه‏اش يك نوع است؟ يكيش ضعيف است، يكيش قوى است ديگه، همينجوره ديگه. بعله، اهانت، تعظيم. اينها امور اعتباريه هستند. شدت و ضعف دارند. خوب وقتى كه شدت و ضعف داشته باشند، مى‏گيم كه طهارت هم يكى از آن اعتباريات است، شدت و ضعف دارد. پس اين معنى كه امور اعتباريه قابل شدت و ضعف نيست، اين بده بستان درست نيست. بعله، شدت و ضعف تكوينى نمى‏شود. اما شدت و ضعف اعتبارى ميشود مثل خودشان. اين احترام، خيلى احترام كرد. در واجبات هم همينجور است، اعتبار وجوب شده است. مى‏گويند فرض بفرمائيد واجب واجب... بعله. واجب حمل سجود، آنجا هم ميشود، وجوبش وجوب... باشد. اگر آنجا كسى بگويد نه، قوت در ملاك است، در وجوب هيچ فرقى نيست، يا در خطاب است كه تكرار، تأكيد شده است، مثل اينكه صلى مكررا خطاب دارد. اينجور كسى بگويد. اما تعظيم و تحقير و اينها، امثال ذلك اينها امور وجدانى هستند. كه اينها امور اعتبارى هستند. شدت و ضعف دارند. اونها منتهى شدت و ضعفشون امر اعتبارى است.
    عمده جوابى كه در ما نحن فيه مى‏شود گفت و بايد گفت كه طهور به معنا خيلى پاك نيست. چون كه خيلى پاكى معنا ندارد يا اين كه نجس نشود. اين شى‏ء پاك است چون كه نجس نمى‏شود. فرقش ما بين خشب و ثوب اين است كان خشب نجس مى‏شود بدان جهت طهور نمى‏گويند. به آب طهور مى‏گويند چون كه نجس نمى‏شود. اگر خيلى پاك است به اين لحاظ بوده باشد، نقض مى‏شود بر اين كه در روايات اطلاق شده است بر اين كه... فرق ما بين تراب و خشب نيست. چه جور خشب نجس مى‏شود، تراب هم همين جور نجس مى‏شود. هيچ فرقى ندارند. فقط ميز تراب از خشب اين است كه تراب مطهر است، طهوريت دارد، هم از خبث هم از حدث. حدثش كه تيمم است، معلوم است ديگر. ائم از خبث مثل... كه پاك مى‏كند. در اطراف طهورين... اين مطهريت دارد پس معلوم مى‏شود كه اگر طهور به معناى خيلى پاك باشد بايد به ارض گفته نشود. طهور اطلاق نشود چون كه ارض با خشب فرقى ندارد. بايد مثلا به بدن حيوان بگويم الحيوان طهور. چرا؟ چون كه خواهيم گفت انشاء الله، بدن حيوان نجس نمى‏شود. ولو مشهور مى‏گويند بدن حيوان نجس مى‏شود به زواله‏اى پاك مى‏شود. خواهيم گفت كه نه اين حرف درست نيست. اونجايى كه اصلا عين ندارد، عين نجس نيست كه نجس نمى‏شود. اونجا هم كه عين دارد فقط عين نجس است والاّ بدن نجس نمى‏شود. چه جور مى‏شه در ماء كر اگر غذر بيافتد ماء كر نجس نمى‏شود اون غذر، مادامى كه فرض كنيد مستهلك نشده است و موجود است غذر است. پس اين كه طهور اطلاق به تراب مى‏شود و به بدن الحيوان و باطن الانسان كه نجس نمى‏شود طهور اطلاق نمى‏شود اين كاشف قطعى است كه طهور در اين آيه مباركه صيغه مبالغه نيست. بلكه اين طهور مثل ودود، مثل رسول و قود... طهور يعنى يتطهر به. اونى كه با او طهارت حاصل مى‏شود.
    و انزلنا من السماء ماء طهورا و انزلنا من السماء ما يتطهر به. معناش همينه. معناى مناسب با اين آيه مباركه همان معناى فعول بر وزن، مثل وقود و رسول و غير الاستعمالاتى كه دارد و در اين استعمالاتى كه هست چه جور رسول ما يرسل به است وقود هم به معنا... است اين هم به معناى اين است كه ما يتطهر به، به اين معناست. خوب اون وقت، وقتى كه اين شد ديگر اون حرف مشهور كه مى‏گويند الماء طاهر فى نفسه طهور را اينجور تفسير مى‏كنند. اطاهر فى نفسه المطهر لغيره. اينجور معنا مى‏كنند. اين معنا مى‏كنند. وقتى كه اين معنا را معنا كردند اين معنا خود معناى طهور نمى‏شود. طهور ما يتطهر به مى‏شود لازمه اين ما يتطهر بودن لازمه‏اش اين است آب اگر پاك بكند لازمه‏اش اين است كه خودش هم پاك بشود. لازمه ما يتطهر به بودن كه خودش اگر پاك نشود چه جور چيز ديگر را پاك مى‏كند؟! اعتقاد اين است كه ما يتطهر به كه شد بايد پاك بشود. اين الطاهر فى نفسه خود معناى طهور نيست. و انزلنا من السماء طهورا. لازمه اتخاذ، لازمه عرفى است كه خود ماء تطهر به شد بايد پاك بشود.
    و لالّ كه فقها هم گفته‏اند الطاهر فى نفسه... نگفته‏اند كه معناش اينه. يعنى مراد از طهور اينه. منتهى به نحو از التزام و معناى متابوى. ثم بعد الكلامى در مقام باقى ماند.