• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •  متن

  • بسم الله الرحمن الرحيم.
    موضوع درس: درس خارج فقه بحث طهارت‏
    شماره نوار: 19 آ
    نام استاد: آية الله تبريزى‏
    تهيه شده در سال 1365
    توسط دفتر تبليغات حوزه علميه قم واحد صوت.
    اعوذ بالله من الشيطان الرجيم. بسم الله الرحمن الرحيم.
    عرض كرديم معروف و محكوم قديما و حديثا اين است كه آب متغير مى‏شود و محكوم مى‏شود به نجاسه است اذا فرق بين الجار و الكُر و الماء راكدى كه اين ماء، يعنى ماده ندارد يا ماده است مشهور و معروف اين است كه قديما حديثا بايد تنجس اوصاف عين النجاسه بوده باشد؛ يا عين نجس با آب ملاقات كند و تغيير بدهد عين النجس اوصاف ماء را. يا نجسى بوده باشد كه حاوى بوده باشد اوصاف نجس را اوصاف عين النجاسه را و آب را به اون اوصاف تغيير بدهد. اوصاف عين النجس اوصاف ماء را تغيير بدهد. و اما تغير بماء به اوصاف المتنجس، به اوصاف خود متنجس است مثل شربى كه مسهور بود و متنجس بود به آب كر انداختند رنگ آب كر را تغيير داد، اين آب نجس نمى‏شود بواسطه اين تغير اوصافى كه در آب پيدا شده است بواسطه متنجس نقل شده است نسبت داده شده است به شيخ قدس الله سره كانما ايشان فرموده است اوصاف متنجس هم اگر تغيير بدهد در اوصاف ماء را ولو به اوصاف آب خود متنجس تغير پيدا بكند كانا اون آب نجس مى‏شود. اين نسبت را به شيخ داده‏اند.
    اگر شيخ اين را ملتزم بشود كه ثابت نيست يا شخص آخر ملتزم به اين بشود اونى كه دليل گفته مى‏شود براى اين كه مطلق تغير ولو به اوصاف ماء باشد آب را نجس مى‏كند دليل گفته مى‏شود امرين است. يكى روايت نبوى كه سابقا خوانديم خلق الله ماء طهورا لا ينجسه شى الا ما غير او لونه او ريحه كان ماء اطلاق دارد هم عين النجس را مى‏گيرد هم متنجس را مى‏گيرد. اگر متنجس هم تغيير داد مثل اين سوق مسهور تغيير داد آب را كانا داخل مستثنى مى‏شود خلق الله ماء طهورا الاّ لا ينجسه الشى الا ما غير طعمه او لونه او ريحه اين ماء شامل اين نجس يا متنجس مى‏شود. يا به اين نبوى تمسك مى‏كند يا به استثنايى كه در صحيحه ابن بضيع است. ماء البئر واسع لا يفسدوه شى الا اذا تغير بله، الا لا يتغير از اين جهت... تغير مطلق است. اعم از اين كه تغير به عين النجاسه باشد يا به متنجس بوده باشد كه حامل اوصاف عين النجس است يا به متنجسى بوده باشد كه خودش تغيير داده است اوصاف اين ماء را. كانا اين صحيحه ابن وضيع هم، الا ما يتغير، تغير مطلق است، مقيد نيست كه الا اذا تغير باوصاف النجاسه يعنى به اوصاف عين النجس او به عين النجس تغييرى ندارد،: مطلق است. يا به صحيحه ابن وضيع تمسك مى‏كند. و اما ساير رواياتى كه در اونها فرض شده بود تغيره الماء فى طعمه او ريحه و حتى اون تغيرى كه لونى بود فرض در اين بود كه اونها عين نجس هستند. ميته بود كه فرمود كلما غلب الماء ريح ماء على... و هكذا... بول است كانا بول تغيير مى‏دهد. لون ماء را. در روايات ديگر عرض شده بود، ملاقات ماء با عين النجاسه. اين دو تا روايت هستند كه در اينها كانا تغير مطلق است.
    عرض مى‏كنم اما نبوى فقط تقدم كه اين نبوى نمى‏توانيم ما به او اعتماد بكنيم، اگر خصوصيتى از او استفاده مى‏شود كه از ساير روايات نيست ما نمى‏توانيم به اون كيفيت فتوا بدهيم و ما اين صحيحه ابن وضيع در صحيحه ابن وضيع، سند دارد. سند ندارد يعنى بى سند است.
    و اما فرض بفرماييد صحيحه ابن وضيع، در صحيحه ابن وضيع خودش قرينه دارد كه دلالت دارد بر اين كه مراد از تغير، تغير به، بله، به اوصاف عين النجاست است. چون كه در ذيلش دارد كه حتى يتبرى و... اونى كه در صحيحه نقل شده است تغير
    طعمى و تغير ريحى است. اين تغير ريحى و تغير طعمى بواسطه اون عين النجاستى مى‏شود كه نوعا اون هست بله در داخل، عنوان جيفه است، كه حيوان ميته، حيوان ميته اوست كه مثلا بوى آب را تغيير مى‏دهد و طعم آب را تغيير مى‏دهد...
    فرض بفرماييد لون ماء را يك خرده تغيير داده است اينها يطير الطعم نداره. كسى هم نگاه بكند به اون اخبارى كه وارد شده است قطع يقين پيدا مى‏كند كه مفروض در اون روايات وقوع عين النجس است. عين النجاسه بواسطه اون كه در عين النجس ربما مى‏شود، فرض كنيد ميته است كه ميته هم همين جور است كه اگر بماند در آب، بله غلب مى‏كند ريحش بر آب يا فرض كنيد اينهاست كه اين مى‏كند آب را... اين خباثت طعم و اين خباثت ريح اين مانع نجس است و روايات را كسى ملاحظه بفرمايد مى‏بيند كه در اين روايات مفروض وقوع عين النجاست است وقوع حيوان است، ازره است و امثال ذالك. پس على هذا الاساس در اين روايتى كه ماء البئر لا يفسدوه شى الا لا يتغير نمى‏شود كه متنجس بر اطلاق حمل بشد. يعنى متنجس را هم بگيرد در صورتى كه متنجس حامل اوصاف عين النجاسه نبوده باشد. منتهى عرض كرديم در مقام اگر عين النجاسه تغيير بدهد آب را اين بلا اشكال داخل اخبار الباب است واشكالى هم ندارد و اما متنجس به عين اوصاف نجاسه تغيير بدهد گفتيم دو صورت دارد، دو فرض دارد. يك فرض اين است كه مثل الدم و مثل البولى كه هست تو آب ريخته شده است. آب بواسطه فرض كنيد اين دم يا بول لونش به سفرة ميل پيدا كرد، از آبى خارج نشد ها! آب مطلق است ولكن يك خرده لونش مختصرى عوض شده است. به نحوى كه از ماء مطلق خارج نشده است. در اين صورت اگر فرض كرديم اين آب كه نجس مى‏شود چون تغير پيدا كرده به عين النجس اگر از اين آب برداريم مقدارى را رو آب ديگرى بريزيم كه از اين آب متنجس اول به آب ثانى ريختيم آب ثانى هم يك خرده لونش تغيير پيدا كرد در ما نحن فيه بلا اشكال بله، حكم مى‏شود به نجاست ماء ثانى. چرا؟ چون كه در ما نحن فى دمى كه به آب اول ريخته شده است سرايت او به آب اول سرايت انتشارى است يعنى اجزاء دم منتشر مى‏شود به اين آب سفرة از اون پيدا مى‏شود. بعد اگر اين ماء اسفل مقداريش را به آب ديگرى ريختيم صدق مى‏كند به آب ديگر... اين دم اين آب را هم تغيير كرده است. چون كه اين كه دم آب اولى را تغيير داد، همان دم آب ثانى را هم تغيير داده است. اون اجزاء منتشر در اون آبى است كه آب ثانى است. اين سرايت انتشارى داخل... هم هست اين را هم مى‏شود گفت كه آب نجس مى‏شود و كذالك اذا سال الدم فى الماء و اشباح الدم كه بول و امثال ذالك است. و اما صورت ثانيه بله، سرايت، سرايت بالخاصيت است، نه سرايت انتشارى است.
    مثل حيوانى كه به آب بيافتد و در ميان آب بماند و اون حيوان ميته آب را تغيير بدهد. از اون آبى كه بوش تغيير داده شده است مقدارى برداشتند به كُر ديگرى ريختند اون كر ديگر را هم تغيير داد اين آب اولى كه برداشتيم، آب دومى هم متغير شد. گفتند نه اين مشمول اخبار نيست. چرا؟ براى اين كه در ما نحن فيه اخبار ما اين بود كه فرض شده است كه ماء ملاقات بكند به عين النجس و عين النجسه ميته او را تغيير بدهد. ماء ثانى با ميته ملاقات نكرده است. و اما فرض كنيد اون مطلقاتى كه هست، توجه كرديد اون مطلقات اون مطلقات هم گفتيم كه كانما تمام نيستند، ما نحن فيه اين صورت را نمى‏گيرد. كه اون نبوى من حيث السند ضعيف است كان اون بله، صحيحه ابن وضيع هم ما نحن فيه را نمى‏گيرد. ولكن اگر ظاهر عبارت سيد در عروه را ملاحظه بفرماييد ظاهر كلام ايشان اين است قدس الله سره در اين صورت اين ماء محكوم، توجه كرديد به نجاست است. مى‏فرمايد آب اگر تغيير پيدا بكند به اوصاف عين النجس، به متنجس تغيير پيدا بكند اعتبارى نيست. الاّ اذا كان متنجس حامل اوصاف نجاسه كه در اين صورت اين متنجس آب كر را يا غير كر را، يا آب معتصم را تغيير بدهد آب نجس مى‏شود. دارد عبارتش متنجسى كه حامل اوصاف نجاست است. ائم از اين كه حامل اوصاف نجاست بودن از باب سرايت انتشارى بشود كه فرض اول و صورت اولى است يا از باب تأكيد بوده باشد، انتشارى نبوده باشد، سرايت بوده باشد، سرايت غير انتشارى كما فى فرض ثانى و صورت ثانى ظاهرى دارد كه ايشان، استدلال شده است كه فرقى نيست ما بين السرايتين. ما بين سرايتين انتشارى و ما بين سرايتين غير انتشارى فرقى نيست، استدلال شده است به وجوهى.
    وجه اول اين است كه يعنى وجه اول در گفته ما كه اولين وجه را مى‏گوييم. گفته‏اند بر اين كه اين سرايت انتشارى در حقيقت و در واقع سرايت انتشارى است. حيث اين كه بما اوصاف عين النجس در آب پيدا شده است در صورتين. هم صورت اولى هم صورت ثانيه. بما انه عرض نمى‏تواند از معروضش منتقل بشود به معروض آخر اين انتقال عقلا ممكن نيست پس در اون فرض ميته هم يك اجزاء از ميته منتشر است در آب. اون اجزا صغار است كه حامل هستند توجه كرديد در اين ريح خبيثه را، اين ريح خبيثه وقتى كه از اون آب برداشتيم و به آب دومى ريختيم باز همين است، اجزاء خبيثه است كه آب دومى را هم تغيير مى‏دهد. پس اينجور نيست به قانون اين كه لا ينطق العرض من معروضه الى معروض آخر سرايت غير انتشارى نيست حقيقتا. سرايت، سرايت انتشارى كه فرض اين است كه ادله او را مى‏گيرد. اين را اينجور فرموده‏اند. اين حرف، اين استدلال درست نيست به دو وجه. وجه اول اين است كه اين تغيير دادن آب بر اوصاف، و متغير شدن آب به اوصاف النجاسه اين لازمه‏اش اين نيست كه بله، توجه كرديد، سرايت، سرايت انتشارى بشود ولو به دقيق قبليه و اونى كه ايشان يعنى از مستقل نقل كرده كه انتقال عرض از معروضى به معروض ديگر ممكن نيست اين هم بله، لا يفيدوا شيئا. چرا؟ براى اين كه سابقا ذكرنا يك سرايت، سرايت بالخاصيت و التاثير است كه دو تا شى فرض كنيد، دو تا چيز را به هم مركب مى‏كنيد يك شى ثالث مى‏شود. چون كه خاصيت جزئين اينه. اين جور نيست كه آب وقتى كه بو پيدا مى‏كند اون عفونتى كه در ميته است، از ميته منتقل شده است آمده است به آب وارد شده است. اينجور نيست كه بگيم انتقال عرض از معلولى به معلولى ممكن نيست. خود خاصيت آب همين جور است. در اجزاء لتوبيه هم خاصيتش همين جور است. با شى متعفن خودشون تعفن پيدا مى‏كنند. تعفن ايجاد مى‏شود. نه انتقال عرضى است از معروضى به معروض ديگر.
    مثل اين كه فرض كنيد آب را مى‏گذارند، توجه كرديد تو ديگ مى‏گذارند رو آتش. اون حرارت نار، از نار جدا بشود به آب بياد اينجور نيست، خود خاصيت آب همين جور است. حرارت در او توليد مى‏شود اين سبب است و مؤثر. در ما نحن فيه هم همين جور است اون ميته‏اى كه در آب مى‏افتد، اين آب متعفن مى‏شود اين تأثير بالخاصيت است آب يك خاصيتى دارد كه اين ميته واقع تأثير مى‏كند و اين بو در آب ايجاد مى‏شود. او موجود است نه اين كه اين بوى او منتقل شده است، توجه كرديد به آب. على هذه الاساس اين تأثير بالخاصيتى كه هست در صورت ثانى هم هست. در صورت ثانى هم همين جور است، در صورت ثانى از اون آب برداشتيم به آب ديگر ريختيم اون آب اولى او را در آب دومى ايجاد مى‏كند، موجب مى‏شه از قبيل تأثير بالخاصيه. و اين با مسئله انتقال عرض از معروضى به معروضى ممكن نيست هيچ به او ربطى ندارد.
    على هذه الاساس اگر كسى گفت مستفاده از ادله اين است كه اون آبى كه توش بوده ميته افتاده، او اگر تأثر پيدا كرد از ميته، تغيّر پيدا كرد ولو از باب تأثير بالاخاصيه او نجس است و اما آبى دومى، ولا تغير پيدا كرده است ولكن اين بواسطه ميته نشده است. منظور روايات جايى بود كه ميته بيافتد. و ميته به آب دومى نيافتاده است او را نمى‏گيرد اين ادله. پس در ما نحن فيه سرايت غير انتشارى معقول است هيچ اشكالى ادليه‏اى هم ندارد ولو تأثير، توجه كرديد، تأثير از باب تأثير بالخاصيت است. شاهد بر اين، اين است صاحب عروه بعد ذكر خواهد كرد و ذكر خواهيم كرد اگر فرض بفرماييد عين نجس تو آب افتاد. وقتى كه عين نجس تو آب افتاد، آب تغيّر پيدا كرد و لاكن نه به اوصاف اون نجاسه، عين نجسى تو آب افتاد، بوى آب عوض شد ولكن نه اين كه بوى همان عين النجس است. يك بويى مى‏دهد، بوى ديگرى مى‏دهد اين آب بواسطه عين النجس. يا يك طعم ديگرى پيدا كرد، غير از طعم عين النجاسه. يك طعم ديگرى پيدا كرد ولكن بواسطه اون آب خواهيم گفت اين آب نجس است. آب اگر تغير پيدا شد در لونش او ريحش او طعمش بواسطه وقوع النجاسه نجس مى‏شود اين با تأثير بالخاصيه درست مى‏شود. والاّ با مسأله انتقال عرض درست نمى‏شه. چون كه اگر همان بو بيان تو آب بايستى اين خوب اون باشد، اون طعم بياد تو آب از طعم عين النجس بايد طبق اون طعم بشود. و حال اين كه اطلاق روايات مى‏گيرد، آب تغير پيدا كند طعمش او لونش، او ريحش ولو طعمى است كه سنخ او نيست. طعمى پيدا كرد است ولكن سنخ او نيست يا سنخ اون لون نيست توجه كرديد.
    لون سنخ ديگر است. اين شاهد بر اين است كه اين تأثير، تأثير بالخاصيت است. و سرايت به نحو تأثير بالخاصيه داخل خودش عقلا ممكن است و داخل مدلول اخبار هم هست و هيچ اشكالى هم در اينجا نيست.
    پس على هذه الاساس اگر بنا شد بر اين كه تأثير بالخاصيه هم بشود خوب اشكال اين مى‏شود كه اين مورد اخبار اونجايى است كه ميته بيافتد توى آب و اون آب را تغيير بدهد. اين فقط آب اول را مى‏گيرد، آب ثانى را نمى‏گيرد. چون كه آب ثانى ولو تغير پيدا نكرده است ولكن دليلى نداريم كه اين تغير موجب تنجس آب مى‏شود. اون تغيرى موجب تنجس مى‏شود كه آب ملاقات با اون عين النجس بكند. آب ثانى ملاقات با عين النجس نكرده است، اشكال سرجاى خودش مى‏ماند.
    پس على هذا الاساس اين حرف اولا درست نيست به اين وجه تاثير بالخاصيه داريم. ثانيا قبول كرديم. يك پله آمديم پائين. فرض كرديم كه نه، تاثير بالخاصيه هميشه بايد به انتشار بشود. خوب، خيلى خوب، قبول كرديم. خوب اين عقلا هم اينجور است. عقلا اينجور است كه فرض بفرمائيد انتقال عرض از معروضى به معروض ديگر ممكن نيست، عقل ميگه كه بين ماء اول و ماء ثانى كه تغير پيدا كرده دو تا كه به ماء اول ميته افتاده بود به ماء ثانى ميته نيفتاده بود، عقل ميگه فرقى مابين اينها نيست. چرا فرقى مابين اينها نيست؟ چونكه انتقال عرضى از معروضى به معروض ديگر ممكن نيست. و الا لازم مى‏آيد در آنى عرض بلا معروض بماند، آن آن انتقال، و اين ممكن نيست. پس على هذا اجزاى ميته در آب منتشر شده است. بو مال آنهاست، توجه كرديد؟ آن اجزاى ميته در آب ثانى هم منتشر است. به فرض عقل اين را گفت. ولكن اين كه حكم شرعى نميشود، عرف بايد بفهمد اين را. عرف مى‏گويد ماء اول را ميته‏اى كه تويش افتاده بود تغيير داد و آب دوم را هم آب اول تغيير داد، نميگه ميته تغيير داد. و لسان روايت و آنى كه مدلول روايات است كه استناد تغيير به ميته بوده باشد عرفا، لا بالدقت العقليه كه اهل عرف نمى‏فهمد مسئله برهان انتقال عرض از معروضى به معروض ديگر ممكن است، اين را عقل درك مى‏كند ولكن اهل العرف اين را درك نمى‏كنند به آن بيانى كه سابقا گفتيم. هر چقدر بگوئيم مى‏گويد اينجور نيست. ده دفعه با صابون شسته‏ام، پارچه سفيد يك لكه پيدا مى‏كند مگر. هر چه بگوئى كه اين لكه دم است و لكه نيست، چونكه پارچه نمى‏تواند لون پيدا بكند، اين لون لون دم است. اجزاى دم هستند. انتقال عرض از معروضى به معروض ديگر ممكن است، اهل عرف اينها را نمى‏فهمند.
    پس على هذا لوجهين اين استدلالى كه نيست ماء بين دو صورت سرايت، سرايت انتشارى و سرايت غير انتشارى، اين فرقى نيست؛ اين استدلال اولى درست نيست.
    از اينجا معلوم ميشود استدلال ثانى هم حالش كانه انسان يك خورده دقت پيدا بكند، مى‏بيند استدلال ثانى هم درست نيست. استدلال ثانى اين است كه گفته‏اند ميته‏اى كه به آب مى‏افتد و متعفن ميشود، ميته آب را تغيير مى‏دهد و آن زمان آن حوض به آن عظمت كه پر است، همه‏اش بوى گند ميدهد، اين تمام آب را ميته تغيير نداده است. ميته آن حول و حوش خودش را تغيير ميدهد. ميته وقتى كه متعفن شد، حول و حوشش را تغيير ميدهد. آن آبى كه در محيط ميته است، آنها متغير شد آن آبها هم آبهاى مجاور را تغيير مى‏دهند. و هكذا آن آب مجاور با آن آب، آب مجاورش را تغيير ميدهد، تدريجاها، به مرور زمان. بدين جهت يك وقتى مى‏بينيم كه تمام آب حوض بو مى‏دهد. و الا همه‏اش را ميته بلاواسطه نكرده است. ميته او را مجاورش را، حول و حوشش را تغيير داده، ثم ثم، آن آبهاى... پس اينجور نيست كه در آبهاى متغير بالميته، تمامى آب را ميته تغيير بدهد. خوب بعضى، لكن كثير اين آب را، آن آبى كه محيط به ميته است، اون تغيير داده است. و اينجور است از آن آب برداشتيم به حوض ديگرى ريختيم، حوض ديگرى را هم همان آب تغيير داده. پس اينجور نيست كه در مورد اخبار بايد متغير را عين نجس بدهد. مورد اخبار، اينجور نيست. در مورد اخبار تغير اصلا به ماء حاصل ميشود. ولو آن محيط بالميته، آن بواسطه ميته تغير پيدا كرده. ولكن آبى كه بعد از آن آب محيط است بالميته، اون بواسطه آب تغير پيدا كرده. اينجا هم اين آب دومى به واسطه همان آب تغير پيدا كرده. اينهم ضعفش معلوم شد. مجاورش را تغيير ميدهد تا الى آخر. و لكن ادله ما نمى‏گيرد مگر آن‏
    آب متغيرى را كه ولو به آبهاى مجاور متغير شده باشد ولكن توى اين آب صدق كند كه وقع فيه الميته. فيه الجيفة و الميته. اين معنى بايد عرفا صادق باشد. و بما اينكه در فرضنا هذا اين معنا صادق نيست. چونكه از آب اولى برداشته‏ايم به آب دومى ريخته‏ايم. فيه آب دومى ملاقات به خود ميته نكرده است. چونكه نكرده است اين از مدلول اخبار خارج است. عرف ولو در اين صورت هم تغير بالدقت العقليه، مثل آن تغيرى است كه در ماء اول است. مى‏گويد در ماء اول بعض الماء متغير شده است. همينجور است. ولكن مدلول اخبار آنجايى است كه آبى كه متغير ميشود ولو بآب متغير، تويش ميته افتاده باشد و مفروض اين است كه اين كر رسانى تويش ميته و حيوان نيفتاده است. پس آنها را هم شامل نميشود.
    اين وجه هم وجه درستى نيست. در ما نحن فيه وجه ثالثى گفته‏اند. كه وجه ثالث در هم هست. منتهى ايشان كانه اينجور فرموده‏اند. فرموده‏اند اين آبى را كه متغير است، برمى داريم به آب دومى كه غير متغير است مى‏ريزيم، اين سه صورت بيشتر ندارد. يك صورتش عبارت از اين است كه آن آب ديگر مستهلك ميشود آب دومى در آب اول. چون آب اولى كه ريختيم خيلى است و آب دومى مستهلك ميشود و همه‏اش هم كه متغير است، ايشان مى‏فرمايد حكم مى‏كنيم به نجاست جميع. در اينصورت. چرا؟ چون آن آب دومى كه هست، ريختيم رويش، همه آن آب دومى نجس است. چرا؟ چون آب دومى كه باقى نماند، همه‏اش همون ماء اول است كه تويش ميته افتاده بود. مفروض اين است كه مستهلك شد، آب دومى مستهلك شده است و بما اينكه آب دومى مستهلك شده است، آنجا حكم بنجاست الجميع ميشود. اين يك صورت است. اشكالى هم ندارد. چون آب دومى كه ميته تويش نيفتاده بود نيست اصلا. اين تويش ميته افتاده. آب اولى است. چونكه او مستهلك شده.
    يك وقت عكسشه. آب دومى كم بود و لكن مستهلك شد در ماء اولى. ماء اولى در او مستهلك شد، در ماء ثانى‏ها، ماء اولى مستهلك شد در ماء ثانى و حيث اينكه ماء اولى معدوم شد. خوب ماء اولى كه هست، او معدوم شد. در اين حالت هم بايد حكم بكنيم به طهارت الجمع. چرا؟ چونكه آب دومى كه نجس شده بود، متغير شده بود بواسطه عين النجاسه، نيست. او معدوم شده، و اين آب دومى هم كه تويش ميته نيفتاده است، نجسى نيفتاده است، حكم ميشود فرض بفرمائيد به طهارت الجمع.
    صورت ثالثه اين است كه لا هذا و لا ذاك. هم آب اولى هست و هم آب دومى. هيچكدام در آن ديگرى مستهلك نشده، ولكن قاطى هم شده‏اند. ايشون فرموده در اينصورت اين آب به هم مخلوط شده است ديگر. آب اولى و آب دومى. هيچكدام هم مستهلك نشده. اينجا مقتضاى ادله آنكه آبى كه تويش ميته افتاد و متغير شد نجس است، مقتضايش اين است كه اين آب اولى كه ريخته‏اى توى اين همان آب اولى نجس است. چونكه آب اولى هم با آب دومى مخلوط شد، توجه كرديد، مقتضاى او اين است كه همه آب نجس است. از اينطرف هم در اينجا داريم كه اذا... كل الير لا نجسه شى‏ء الا اذا تغير كه معنى كرديم تغير به واسطه وقوع فرض بكنيد نجس در او. اينهم مقتضايش اين است كه آب اولى پاك است، چونكه نجس درش نيفتاده است. آنكه پاك شد بايد آب دومى هم پاك بشود. چونكه مخلوط ممتزج به هم شده‏اند. ماء ممتزجه نمى‏تواند كه دو تا حكم داشته باشد يا بايد همه‏اش طاهر باشد يا همه‏اش نجس. باز رجوع مى‏كنند به قاعده طهارت. ايشون اين حرف را فرموده‏اند در جواب اين استدلال كسانى كه استدلال مى‏كردند بر اينكه چرا آب دومى نجس است؟ چونكه آب اولى نجس است بلا شبهة. وقتى كه به آب دومى ريختيم و با آن مخلوط شد، بايد آنهم نجس بشود. لان الماء الواحد لا يتامل الحكمان. ماء واحد دو تا حكم را نمى‏تواند متحمل بشود.
    روى اين استدلال، كه آب نمى‏تواند بجميع اولى نجس بود، ريختيم به آب دومى مخلوط شد. چونكه آب واحد شدند به هم مخلوط شدند، نمى‏توانند دو تا حكم پيدا كند آب واحد، يا همه نجس ميشه يا همه پاك. پاك كه ميشه نمى‏توانيم بگوئيم. چون حكم ميگه آن آب اولى نجس است. پس آب دومى هم نجس ميشود. ايشون در رد اين استدلال اين سه فرض را مطرح نموده. كه اولا، آب اولى مستهلك در آب دومى است. و اخرى آب دومى، مستهلك در آب اولى است. و اخرى هيچ استهلاكى‏
    نيست. كانه استهلاكى هم كه نباشد وجوب قاعده طهارت ميشود. اين فرمايشى كه ايشان فرموده است.
    و لكن قول صحيح اين است: تمام اين آب اولى و دومى محكوم به نجاست است. بلا فرق. ما در اينكه آب اولى مستهلك در دومى بشود يا دومى آب اولى مستهلك در دومى بشود يا دومى مستهلك در اول بشود، يا هيچكدام استهلاك پيدا نكند. چونكه آن استهلاكى كه گفتيم حقيقتا استهلاك شى‏ء است هيچ ملاكى نيست. بلا فرق بين اينكه روى ثلاثه كه ايشان تنوير كرد كه در يك صورت حكم به نجاست الجميع كرد، كه آنجايى است كه آب طاهر دومى مستهلك بشود. در يك صورت حكم به طهارت كرد، در صورتى كه آب نجس اولى مستهلك بشود در دومى. در يك صورت رجوع به قاعده طهارت كرد. در تمام اين صور ثلاث با تغير ماء دومى كه فرض اين است، حكم به نجاست ميشود. به چه دليل؟ اين را ما از ذيل صحيحه ابن وزير استفاده كرديم. ماء البئر بلباسه لا يفسده الشى‏ء الا اذا تغير، بعد مى‏فرمايد، و يوض‏ء حتى تغير الطيب و الريح و الطعم. مستفاد از اين صحيحه مباركه اين است: آب مادامى كه طعمش، طيب طعم پيدا نكرده است آن رايحه خبيثه ازش نرفته است، آن ماء البئر محكوم به نجاست است. اينجور بگويم. نصر بايد بشود. و الا چه جور نصر مى‏كنند. اگر يك حيوانى مثلا فرض كنيد يك الاغى، گوسفندى، افتاده است توى چاه، آن را متعفن كرده، آب را متعفن كرده، پس چه جور نصر مى‏كنند؟خوب عادتا اينجور است ديگر. خوب، اول آن حيوان را درمى‏آورند. آن ميته‏اى كه افتاده است، اول او را درآوردند. بعد شروع مى‏كنند به كشيدن ديگر. اينجوره يا نه؟ وقتى كه مى‏كشند هى مى‏كشند از ماده آب مى‏آيد آخه، چون ذلك البئر... به الماده. از آن آب تازه مى‏آيد. در اوايل نصر آن آبى كه از ماده مى‏آيد، او مستهلك در ماء متنجس ميشود. كه ميته تويش افتاده بود. اينجوره ديگه. بعله آن جريان نصر تدريجى است. خصوصا در آبهايى كه رشتى بوده باشند، فوران نداشته باشند،....كشيديم،شروع كرديم دلو اول، دوم، سوم، چهارم. آن دلوى كه از آب ماده مى‏آيد مستهلك ميشود در آن آب. در اواسط نصر، توجه كرديد، چونكه نصر فوران خيلى شده است، نه آب اولى مستهلك شده است نه آب دومى. هر دو هستند. منتهى مخلوط به همديگر. روايت ميگويد كه چون... مى‏آيد هر دويش نجس است. اينجوره ديگر. توجه كرديد. خوب اين آب همه‏اش كه نجس شد، اين آبهايى كه از فواره آمده، اينها را چه چيز نجس كرده؟ آب متغير نجس كرده دگر، و الا ميته كه تويش نيست. ميته را همان اول كشيده‏اند، جنازه ميته را اول آوردند بيرون.
    در اواخر هم همينجور است، در اواخر آن آب اولى كه متغير شده بود، او مستهلك ميشود. چونكه فوران خيلى مى‏كشاند.
    اين سه صورت همه‏اش درست در صحيحه ابن بزى هست. و اين صحيحه ابن بزى دلالت مى‏كند تا مادامى كه تغير نرفته است آب بئر، همه اين آب متغير نجس است. ولو تغير فعليش همان تغير سابقى نيست. از فواره، از ماده آب درآمده، مخلوط شده است. منتهى چون اين قاطى شده است آنها هم متغير شده است. منتهى تغيرشان ضعيف ميشود، شيئا و شيئا ضعيف ميشود و حتى ينتهى. آن تغير. اين صحيحه مباركه دليل بر اين است كه فرقى نيست مابين نجاست ماء البئر، توجه كرديد؟ فرقى نيست ما بين اينكه ميته ماء البئر را تغيير بدهد، يا اينكه آبى كه متغير به ميته است، او تغيير بدهد ماء البئر را فرضا. دقت مى‏كنيد؟ اول اينكه او هم نجس است. انشاء الله توضيحش را فردا عرض مى‏كنم.