شنبه 29 ارديبهشت 1403 - 8 ذيقعده 1445 - 18 مي 2024
تبیان، دستیار زندگی
در حال بار گزاری ....
مشکی
سفید
سبز
آبی
قرمز
نارنجی
بنفش
طلایی
همه
متن
فیلم
صدا
تصویر
دانلود
Persian
Persian
کوردی
العربیة
اردو
Türkçe
Русский
English
Français
مرور بخشها
دین
زندگی
جامعه
فرهنگ
صفحه اصلی تبیان
شبکه اجتماعی
مشاوره
آموزش
فیلم
صوت
تصاویر
حوزه
کتابخانه
دانلود
وبلاگ
فروشگاه اینترنتی
عبارت مورد نظر :
لیست دوره ها
>
دروس خارج فقه
>
کتاب طهارة (آیت الله میرزا جواد تبریزی (ره))
>
جلسه 125
متن
بسم الله الرحمن الرحيم.
موضوع درس: درس خارج فقه بحث طهارت
شماره نوار:125 آ
نام استاد: آية الله تبريزى
تهيه شده در سال 1365 ه.ش
توسط دفتر تبليغات اسلامى حوزه علميه قم واحد صوت.
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم. بسم الله الرحمن الرحيم.
كلام در رواياتى بود كه از آن روايات استفاده مىشد بول ان ماء مطلقا، او من الامكان از اعيان نجسه است. و كذا الغايط يكى از رواياتى كه استفاد مىشود بول الانسان از اعيانه نجسه است، اين روايتى است كه خدمت شما عرض مىشود كه اين روايت را صاحب الوسائل نقل كرده است در ابواب تخلّى. اين روايت صحيحه عيسى ابن القاسم است. روايت با بركتى است حيث اين كه على نظر بر نجاست بول حكم ديگرى كه مهم است استفاده مىشود. باب، باب 31 از ابواب احكام الخلوت است. محمد ابن الحسن باسناده عن الحسين ابن سعيد، روايت دومى است در باب 31. عن صفوان، صفوان ابن يحيى است. حسين ابن سعيد از او نقل مىكند كثيرا. صفوان هم نقل مىكند از عيسى ابن القاسم كه از اجلا است. و از اصحاب امام صادق سلام الله عليه است. مىفرمايد سألت اباعبد الله عليه السلام عن رجل قال فى موضع ليس فيه ماء، آب ندارد چون كه استنجاء از بول بايد با آب بشود. فمسح ذكره بحجرٍ به حجرى مسح ذكر كرده است. يعنى عين بول را ازاله كرده است و قد عرِق ذكره و... ذكر و... اينها عرق كردهاند. قهرا رطوبت مسريه پيدا مىكند. قال يغسل ذكره و فخظين. هم بايد او را بشويد هم فخظين را بشويد. علاوه بر اين كه از اين روايت مباركه استفاده مىشود نجاست البول استفاده مىشود بر اين كه متنجس منجس است. ولكن متنجسى كه به عين النجس، نجس شده باشد. فقط اين مقدار استفاده مىشود. متنجسى كه، چون كه زوال عين شده بود به حجر. متنجسى كه به عين النجس، نجس است او منجس شىء طاهر هم مىشود كه فخظين است.
و هكذا دلالت مىكند بر نجاست غايط الانسان كه از اعيان نجسه است اين صحيحه على ابن جعفر. صحيحه على ابن جعفر در ابواب مطلق، باب، باب 8 است از ابواب المطلق. آنجا روايت 13 است و باسناده عن احمد ابن محمد بن يحيى، شيخ نقل مىكند به سندش از كتاب محمد ابن احمد بن يحيى الاشعرى كه سندش صحيح است كما ذكرنا. آن محمد ابن احمد ابن يحيى هم نقل مىكند عن الامركى، ابن على ابن بوفكى كه از اجلا است. هميشه غالبا روايت مىكند از على ابن جعفر. اينجا هم همين جور است. عن على ابن جعفر عن اخيه موسى ابن جعفر سلام الله عليه. قال سألته عن الدجاجه و الحمامه و اشباههما و... ازره. ازره را اينها پا مىگذارند. قدر متيقن از ازره مدفوع انسان است. حيث اين كه اطلاق الازره، يك كلمه را مىگويم يادتان باشد، اين اطلاق الازره بر مدفوع ساير حيوانات محل اشكال است. بين اللغويين. بعضى لغويين تصريح كردهاند، كه به مناسبتى كه، به مدفوع انسان ازره گفتهاند مناسبتش اين است كه پى سايه برمىگردد انسان كه در سايهاى، در مكان خلوتى اين كار را بكند. اين تخلّى را به آن مناسبت ازره گفته شده است. على كل تقدير متيقن ازره انسان است. و اما مدفوع غير حيوانات اين هم مسلم است كه مدفوع مطلق الحيوان ازره اطلاق نمىشود. خرع گفته مىشود، روس گفته مىشود. يا انسان است يا كل حيوانى كه مدفوع او بوى گند داشته باشد. مثل الانسان. ازره به اينها گفته مىشود، نه به آنى كه يخرج من مطلق الحيوان. اين مخرج مطلق الحيوان. ثم تدخل فى الماء يتوضء منه لصلاتى ام لا، از آن آبى كه او پايش ازره دارد و او وارد شده است وضو گرفته مىشود يا نه؟ قال لا الاّ يكون الماء كثيرا قدر كرٌ، مگر به اندازه كر بشود. از اين صحيحه مباركه استفاده مىشود در اين كه آن ازره از
اعيان نجس است و شىء طاهر كه يكى از آنها آب قليل است به اصابت بر او را هم نجس مىكند. و كيف ما كان اين معنا كه بول و غايط از انسان از نجاسات است اين لا كلام فيه. آن روايتى كه وارد شده است در استنجاء از غايط. استنجاء از غايط، آن روايت را هم ملزم بكنيد اين معنى كانّ از ضروريات الفقه است كه اين دو تا به حسب روايات محكوم به نجاست است و فرقى هم نمىكند انسان صغير بشود يا كبير بشود. حتى طفلى بوده باشد طفل، طفل رضى بوده باشد. فرقى نمىكند بول و غايط از اينها محكوم به نجاست است.
آنى كه بعضىها كانّ خدشه كردهاند كه شايد بول الرضى يعنى رضى كه ولد است بول او شايد پاك بوده باشد، مادامى كه شيرخوار است اين وهم خالص است. علاوه بر اطلاقاتى كه فرمود عن الثوب يصيب البول، اين شامل مىشود آنجايى را كه ثوب زنى بول آن شيرخواره به او اصابت كند كه امر متعارفى است. علاوه بر اين كه آن اطلاقات آنجا را مىگيرد و اطلاقات مقتضى اين است كه بول هم نجس است، دلالت مىكند بر اين تعميم، يعنى عمده وهم هم اين روايت است كه اين دلالت بر عكس دارد، طهارت دلالتى ندارد. اين روايت در باب سوم از ابواب نجاسات صحيحه حلبى است. روايت دومى است. عن على ابن ابراهيم عن ابيه ابن ابى عمير عن حماد، عن الحلبى. حماد ابن عثمان هم از حلبى نقل مىكند كه محمد ابن حلبى است ظاهرش. از اجلاست، حلبيون همهاشان از اجلا هستند. قال سألت ابا عبد الله عليه السلام، عن بول الصبى قال تصب عليه الماء. بول صبى به او آب ريخته مىشود. فان كال قد اكل فاغسل بالماء. اگر شيرخوار نبوده باشد، ولو شيرخوار هم بوده باشد، ولكن غذا هم مىخورد. اينجور بوده باشد فغسله بالماء. به ماء غسل كن. اين روايت، دلالتى ندارد كه بول صبى پاك است. آن دلالتى كه مىكند اين است كه غسل معتبر نيست. در اين غسل معتبر نيست در تطهير بول صبى. صبّ الماء كافى است. ولو در اشيائى كه قابل غسل بوده باشند. كه غسل آنها به واسطه عصر مىشود. على ما تقدم و سيعطى انشاء الله.
امام عليه السلام مىفرمايد در اينها غسل معتبر نيست فقط آن فرشى كه بچه اينجور، بچه رضى اينجور شيرخوار مثلا بولش به آنجا ريخته شده است آب بريزد، به همان آب ريختن پاك مىشود. آب غالب. صبّ معتبر است ولكن غسل معتبر نيست. اين روايت مدلولش اين است و مدلول اين روايت، نجاست است كه منتهى مطهرش صب است. بعله اين روايت دلالت به نجاست دارد و مطلقات هم هست، پس من غير فرق بين كبيره و صغيره و ذكره و انثى بول محكوم به نجاست است.
آن وقت مىرسد كلام در حيواناتى كه آن حيوانات غير مأكول هستند. سؤال؟ از صب مىفهميم كه اسئلته عليه السلام عن البول قال صبّ عليه الماء مرتين. صب هم همين جور است. منتهى اينجا مطلق صب معتبر است. غسل معتبر نيست. يعنى در جاهايى كه عصر لازم است، عصر لزومى ندارد و كيف ما كان اين نسبت به بول و غايط الانسان و اما خرع از حيواناتى كه غير مأكول اللحم هستند و صاحب نفس سائله دارند، و غير طيور هستند نجاست بول و مدفوع اينها. به اين معنى دلالت مىكند، بعضى الروايات كه از آن رواياتى كه هست مىخوانيم، يكى از اين روايات كه عمده در باب هست صحيحه عبد الله ابن سنان است. صحيحه عبد الله ابن سنان در باب هشت از ابواب النجاسات روايت دومى است. على ابن ابراهيم عن ابيه، كلينى نقل مىكند از على ابن ابراهيم از پدرش عن عبدالله ابن مغيره كه از اجلا است عن عبد الله ابن سنان هم واضح است. اين روايت را ما صحيحه مىگوييم چون كه به واسطه على ابن ابراهيم بعضىها حسنه مىگويند. نه آن در بحث خودش، در جاى خودش ذكر خواهيم كرد كه پدر ايشان دراجلا است كه اصل كافى، عمدهاش معتمد به روايات اين جليله است. اين شخص دليل است. روايت صحيحه است آنجا دارد اغسل ثوبك من ابوال ما يأكل لحم، ظاهر اين روايت اين است، ثوبت را كه از بول خودت مىشستى، كه گفتيم او منجس ثوب بود، يا فرض بفرماييد فخذ را كه مىشستى از بول، آنى كه متفاها عرفى اين است اين اغسل ثوبك ابوال ما لا يأكل لحم همان اغسل است. به همان لسان است. يعنى متفاها عرفى همين است كه اين بولى كه هست ثوب را نجس كرده است و ثوب را بايد بشويى. ولو آن حيوانى كه لا يأكل لحم بولش كه اصابت به ثوبت كرده است خشك شده باشد. به واسطه... ثوب عينش هم زايل شده باشد. اين روايت مىگويد بر اين كه اغسل ثوبك، ارشاد بر اين است كه آن مطهرش غسل است، بايد غسل بشود. اين معنايش اين است كه او منجس است، او نجس است و منجس ثوب است يعنى آنى كه از اغسل ثوبك من بولك كه مدلول روايات متقدمه بود همين معنا استفاده مىشود از اين روايت. اين ارشاد است كه مطهر اين ثوب غسل ثوب است و اين مطهر بودن فرع بر تنجس ثوب است. و تنجس الثوب هم فرع نجاست البول است. از اين استفاده مىشود عرفا بر اين كه اين بول ما لا يأكل از اعيان نجسه است كبول الانسان. علاوه بر اين كه بعضى از مطلقاتى كه سابقا گفتيم آن مطلقات شامل بول غير انسان هم مىشد بعضىها. يعنى كسى ادعا بكند كه آنها بعضىهايشان مطلق است و بول غير مأول را هم مىگيرد اين شخص گزافى نگفته است.
باز دلالت مىكند بر اين حكم كه همين جوراست موثقه ثمائه است. موثقه ثمائه در همين باب هشت روايت اولى است. محمد ابن يعقوب عن على ابن ابراهيم عن ابيه عن عبد الله مغيره عن ثمائه. عن ابى عبد الله عليه السلام. آنجا دارد بر اين كه قال ان اصاب الثوب شى من بول السنّور فلا تصحح الصلاة فيه حتى يغسله، اگر به ثوبت از بول گربه اصابت كرد، حتى اين كه آن ثوب را بشويى. بنابر اين كه حتى يغسله ضميرش به ثوب برمىگردد نه به بول. بگويم يك چيزى يادتان باشد، اگر اين ضمير برگردد به بول يعنى اين اصاب الثوب شى من بول السنور فلا تصح صلاة فيه، حتى يغسله. ظاهر اين يغسله اين است كه آن كه لا يصح صلاة فيه او را بشويى كه ثوب است. اين دلالت مىكند بر اين كه ثوب نجس شده است چون كه اغسل الثوب من بول السنور مثل يغسل الثوب من ابوال مالا يأكل لحم است. ظهور در ارشاد نجاست پيدا مىكند. البته ظهور است، اين صراحت نيست. ظهور اين كه اين اغسل همان اغسلى است كه در روايات بول انسان بود. صراحت نيست. اما اگر ضمير به بول برگردد. كما اين كه در بعضى روايات خواهيم گفت، اين نكته را در ذهنتان بسپاريد. اگر گفته بود اين اصحاب شى من بول السنور فلا تصح الصلاة فى حتى تغسل البول اين دلالت به نجاست نداشت. اين فقط ظاهر داشت. ظاهر بود كه بول مانعيت از صلات دارد. و منهنا است كه انشاء الله خواهيد ديد ما ملتزم نخواهيم شد كه عرق جنب از حرام نجس است. و ملتزم نخواهيم شد بر اين كه عرق ابل جلاله نجس است. خواهيم گفت مانعيت از صلات دارد. عرق جنب از حرام و هكذا عرق ابل جلاله اينها مانعيت دارد. چون كه لسان روايات آنها اين است كه لا تصح الصلاة حتى تغسل العرق. عرق را بشويى. عرق ابل الجلال را از اين انتزاع تنجس نمىشود. اين عرق را بدان جهت عرق را اگر، تغسل العرق يعنى عرق را ازاله كنى، بدان جهت مىگوييم چون كه از اين استفاده مانعيت مىشود خوب مانعيت را مىشود با چيز ديگر هم رفع كرد. با فرك اگر انسان جورى بكند كه عرق ريخته بشود، عيبى ندارد. غسل لزومى ندارد، چون تنجسى ندارد. رواياتى كه ما از آنها تنجس استفاده مىكنيم جايى است كه آن مقصود، آنى كه عمره به غسله ثوب بوده باشد، بدن بوده باشد كه عن الجسد يصيبه البول صبّ على الجسد الماء مرتين.كه ظاهرش صبّ بر جسد است. اين معلوم مىشود كه جسد تنجس پيدا كرده است. احتياج به مطهر دارد.
و در يك جايى ضمير برگشت به خود آن عين، كه خورده است به شى كه با آن عين را بشويى از او استفاده تنجس نمىشود. تنجس شىء. اينجا هم عرض كرديم ظاهر روايت اين است كه ان اصاب الثوب شىء من بول السنور فلا تصح الصلاة فى الثوب حتى يغسله، ظاهرش اين است. ضمير فيه و يغسله به يك چيز برمىگردد و آن ثوبى است كه اصاب بول السنور. كه از اين استفاده تنجس مىشود. پس اين روايت و آن صحيحه عبد الله ابن سنان و هكذا فرض بفرماييد بر اين كه مطلقات در روايات متقدمه كافى است در اين معنا كه بول غير مأكول اينها هم محكوم به نجاست هستند. اغسل ثوبك من ابوال ما لا يأكل لحم، ارشاد به نجاست بول، و منجسيتش ثوب و غير ثوب را، ثوب خصوصيتى ندارد. هر چيزى است، چون كه قالبا به ثوب انسان اصابت مىكند. ثوب محل ابتلاء است. ثوب خصوصيتى ندارد. بعله فرش هم همين جور است، حصير هم همين جور است. جسم انسان هم همين جور است، اگر اصابت بكند بايد او را بشويد. منتهى كلام اين است كه حكم كرد عروه كه اين غير مأكول بايد نفس سائله داشته باشد. اين قيدش كه غير مأكول نفس سائله داشته باشد انشاء الله زود مىرسيم. رواياتى را دلالت مىكنيم كه ذكر مىكنيم كه آن روايات مدلولشان و ظاهرشان اين است بول از حيوانى كه ولو غير مأكول است، غير مأكول حتى تصريع شده است در روايات نه به عنوان غير مأكول، به عنوان مثال فرض كنيد آن حيوانات كوچكى كه حشرات هستند غير مأكول هستند. حرام الاكل هستند. مع ذالك امام عليه السلام فرموده است آنها چيزى را فاسد نمىكند. يعنى بولشان چيزى را فاسد نمىكند. كه روايات را مىرسيم اين طلب شما باشد. اين قيد را مىگذريم كه بايد صاحب نفس سائله بوده باشد. كلام در قيد ثانى است كه غير الطيور بوده باشد. اگر غير مأكول، مسئله، مسئله محل ابتلا است درست توجه كنيد، بعله آن بلادى كه در آن بلاد گرمسير است و طيور خشاف و امثال ذالك در آنجاها خيلى است، در تابستان مثل قطرات باران به سر و صورت انسان در بعضى مواقع مىريزند كه ما هم ديدهايم خودمان، مسئله، مسئله محل ابتلا است. طيور ولو غير مأكول اللحم بوده باشد بول اينها محكوم است به طهارت نجس نيست. و خونشان هم محكوم به طهارت است. در اين قول و خرع طيورى كه غير مأكول اللحم است صدوق قدس الله نفس الله شريف در فقيه اينجور فرموده است، در من لا يحضر الفقيه، فرموده است بول و روس از كل طائرين محكوم به طهارت است، طاهر است و اين قول نقل شده است از ابن ابى عقيل هم از ضعفى هم، آنها هم ملتزم شدهاند به طهارت. شيخ در مبصوت اين قول را اختيار كرده است و فرموده است بر اين كه طيور، طائر، رجى الطيور، يعنى آنى كه از طيور خارج مىشود من البول و غير البول كه خرعه بوده باشد محكوم به طهارت است. الاّ الاخشاف، خشاف را ايشان استثنا كرده است در مبصوت. كانّ در خشاف ملتزم شده است كه بول و مدفوع او محكوم به نجاست است. او را استثنا كرده است. خشاف را.
عرض مىكنم اين را استثنا كرده است و گفته است كه نه اين نجس است و اجتناب لازم است. در مقابل اين قول، قول مشهور است. قول مشهور اين است كه بول و رجى الطيور، آنى كه از طيور خارج مىشود؛ آن رجى الطيور محكوم هستند به نجاست. طيور غير مأكول اللحم. طيورى كه غير مأكول اللحم هستند آنها مثل حيوانات غير طيور هستند. چه جور بول و خرع آنها محكوم به نجاست بود بول و خرع اين طيور غير مأكول اللحمها آن هم محكوم به نجاست است. مشهور اين را ملتزم شدهاند. ظاهرا اين است كه شهرت عند القدما و متأخرين هم همين جور است. مبنى برنجاست است. و بعضىها مثل صاحب المدارك تفسير دادهاند، فرمودهاند بر اين كه خرع اين طيورى كه غير مأكول اللحمها است پاك است. و اما بولشان، در طهارت بولشان تردد و اشكال است. و اين حرف را از مجلسى قدس الله سره هم نقل كردهاند و كيف ما كان منشاء اختلاف در مسئله اختلاف به حسب الروايات است. اين صحيحه عبد الله سنانى كه بر خدمت شما عرض شد فرمود اغسل ثوبك من ابوال ما لا يأكل لحم، اطلاق دارد. ما لا يأكل لحم از جنس طيور بوده باشد يا از غير جنس طيور باشد؟ اطلاق دارد. ولكن در مقابل اين صحيحه يك موثقه ابى بصير است. بنابر اين كه اين مذهب اين ابى بصير واقفى است بنا بر اين كه مشهور است مذهب على ابن فضال و روايت از غير على ابن فضال نقل شده است بعله كه اين مذهبش همين جور واقفى است موثقه تعبير مىكنند. خيلى هم تمام نيست. يك وقتى اگر موفق شديم بحث خواهيم كرد. ولكن در اصطلاح به اين موثقه مىگويند. يحيى ابن اب القاسم ابى بصير است، روايت او است. در باب دهم از باب نجاسات بعله روايت اولى است، محمد ابن يعقوب عن على ابن ابراهيم، عن ابيه عن عبد الله مغيره، عن جميل ابن دراج، اجلا و ثقات عن ابى بصير كه بواسطه ابى بصير موثقه مىگويند. بناعا بر اين كه واقفى است يا مختلط المذهب است. عن ابى عبد الله عليه السلام كل شىء يطير فلابأس ببوله و خرعه. هر چيزى، هر حيوانى كه بپرند ديگر حلال اللحم بوده باشد، حرام الحم، كل شىء يطير در اين صورت لابأس بخرعه و بوله، بول و خرع او اشكالى ندارد. اين را اينجور فرمودهاند.
خوب وقتى كه اينجور شد اين دو تا روايت نسبت ما به ايشان من خصوص من وجه مىشود. آن اغسل ثوبت من ابوال ما لا يأكل لحم لا يأكل غير الطير بوده باشد اين روايت موثقه كار ندارد. اگر طير، طير مأكول اللحم بوده باشد فرض بفرماييد مثل كبوتر،كل شى يطير فلا بأس بوله و خرعه مىگيرد آن صحيحه كارى ندارد. او گفته است ما لا يأكل لحم. حمامه كه مأكول اللحم است با او كارى ندارد. اجتماع اين دو تا روايت در طير غير مأكول اللحم مىشود. اغسل ثوبك من ابوال ما لا يأكل لحم، مىگويد بشور نجس است. كل شىء يطير فلا بأس بوله و خرعه مىگويد بر اين كه اين پاك است. اصل در ما نحن فيه در آن طيرى كه غير مأكول اللحم است بايد به اين موثقه تمسك كرد. چرا؟ چون كه دلالت اين به مورد الاجتماع بالعموم وضعى است. كل شى يطير. ولكن دلالت او كه اغسل ثوبك من ابوال ما لا يأكل لحم دلالت او بالاطلاق است. با بود دلالت وضعى نوبت به دلالت اطلاقى نمىرسد. اگر كسى مسلك مرحوم آخوند را قائل شد. گفت اگر مطلق در مقام تخاطب مطلق شد بعد آن با عام وضعى شاخ به شاخ مىشود. چون كه مقدمات حكمت تمام است و اطلاق منعقد است بدان جهت ظهور اطلاقى پيدا كرده است، اين با ظهور مىجنگد. اگراين را هم گفتيم، مشهور كه عكس كردهاند در اين طير غير مأكول اللحم آن امور صحيحه را مقدم كردهاند. آنها چند وجه گفتهاند. يكى اين است كه گفتهاند او اصحُ سردا است كه مىگويد ما لا يأكل لحم بولش نجس است ولو طائر بوده باشد اطلاقش مىگيرد. خودش هم متعدد است چون كه گفتيم بعضى مطلقات هم دلالت مىكرد. بول سنّور هم دلالت مىكرد كه نجس است. آن صحيحه معاجد است و مؤيد است و سندش اصح است از اين موثقه پس او مقدم مىشود كه دلالت مىكرد غير، غير مأكول اللحم او هم نجس است. او را مقدم مىكنيم در مورد معارضه.
و بعضىها وجه ديگرى گفتهاند كه وجه دومى مىشود. گفتهاند بر اين كه آن صحيحه بلكه من حيث السند مىچربد، مطابق با فتو المشهور است، مطابق با شهرت است. شهرت از مرجحات متعارضين است. اين را هم گفتهاند. كه اينها مىدانيد كه دردى را دوا نمىكند. براى اين كه اگر مراد، شهرت فتوايى باشد، شهرت فتوايى مرجح نيست قيمتى ندارد، آنى كه دخيل است شهرت در روايت است. شهرت در روايت معنايش اين است كه انشاء الله در بحث اصول يك بحث كرديم باز هم مىرسيم. شهرت در روايت به معنا ظهور روايت است. يعنى اين روايت صدورش از امام عليه السلام ظاهر است. شهرت به معناى لغوى است. بدان جهت مجمع من عليه فرض كرده است در آن مقبوله. يعنى نقلش مسلم است كه قول شما است. شهرت معنايش اين است كه طرفش روايت شازى بشود. كه لا يعرفه الاّ قليل من اصحاب الحديث. اين مسلم نيست حدودش. گفتيم اين از مرجحات نيست. آنى كه مشهور است او سنت مىشود، قول قطعى معصوم مىشود. آنى كه شاز است غير سنت مىشود. روايتى كه ما معارضه با سنت است خبر واحد حجيتى ندارد. آن شهرت را گفتيم. و در ما نحن فيه اينجور شهرتى در بين نيست. دو تا روايت است نسبت ما به ايشان من خصوص من وجه است. آن در مورد اجتماع بعضى را بعضى مطلقات تأييد مىكنند. غير از اين آن شهرت به آن معنا نداريم. هر دو خبر واحد هستند، پس اينها قيمتى ندارد. اين سندش اصح است اول الكلام است على ما ذكرنا. لافرض سندش هم از اين بهتر بوده باشد سند بهتر بودن مرجح روايت نيست يعنى صفات راوى. صفات راوى در بحث قضا، بحث كرديم. قضا، قاضى اگر در شبهه حكميه بوده باشد يعنى يك زنى آمده است مىگويد شوهرم مرده است. زمين دارد، خيلى زمين گرفته بود، از زمين ارث مىخواهم. پسرش آمده است مىگويد كه ما نمىدهيم چون كه زن ارث نمىبرد. آمدهاند پيش حاكم شرع. حاكم شرع هم،(شبهه شبهه حكمى است)، حاكم شرع هم مىبيند دو تا، جاى بينه و يمين نيست اينجا. شبهه، شبهه حكمى است. حاكم شرع مىبيند در مسئله دو تا روايت است، يكى مىگويد زن ارث مىبرد از اَرَثَ يكى مىگويد نه نمىبرد. اينجاست كه حاكم بايد در فصل خصومت آن رواياتى كه رواتش اعدل هستند و اوثق فى الحديث هستند بر طبق او قضاوت كند و فصل خصومت كند. اين باب قضا است مربوط به باب افتاء نيست كه مجتهد كبراى كلى تعيين مىكند براى مستفتى. اينجا صفات راوى مرجح بوده باشد داستانش انشاء الله در باب تعادل ترجيح.
بدان جهت اين وجه هم از كار مىافتد. مىماند وجهى كه شيخ انصارى در طهارتش ذكر كرده است. قدس الله سره، كه فرموده است بايد صحيحه يا حسنه برا مقدم بر اين مسئله بكنيد. چرا يا شيخ اين كار را بكنيم؟ ايشان فرموده است براى اين كه قرينه خارجيهاى داريم در ما نحن فيه كه آن صحيحهاى كه هست آن صحيحه بايد مقدم بشود. آن صحيحه كدام است يا شيخ؟ اينجور فرموده است ايشان، به موثقه عمار موسى ثاباتى است. اين موثقه را علامه در مختلف از كتاب عمار ابن موسى ثاباتى نقل كرده است كه گفته است اين روايت را از كتاب عمار نقل مىكنم كه اين روايت 20 است در باب فرض كنيد نه از ابواب نجاسات. روايت بيستم است، عن حسن ابن اليوسف المطهر العلامه فى المختلف نقلا من كتاب عمار ابن موسى عن صادق عليه السلام، آنجا امام صادق فرموده است قرء الخطاب، اين پرستو كه معروف است قرء او لابأس به، پاك است، اشكالى ندارد. هو من ما يأكل، اين من ما يأكل است يعنى مأكول اللحم است. ولكن كره اكره، خوردنش مكروه است. ذبح آن حيوان و خوردنش مكروه است لانه استجار به، پناه آورده است به خانه تو. و آوا منزلت و كل طير يستجير بك فاجره او را امان بده، نه اين كه بكشى، بخورى. ايشان فرموده است بر اين كه اين روايت شاهد بر اين است كه در محل اجتماع بايد صحيحه مقدم بشود. چرا؟ براى اين كه امام عليه السلام در مقام اين كه خرع خطاب پاك است، تعليل فرمود اين را بر اين كه و هو من ما يأكل لحم، مأكول اللحم است، طائر است ديگر. اگر خرع طيور على الاطلاق پاك بود مأكول اللحمها، او غير مأكول اللحمها اين تعليل درست نمىشد. بايد تعليل بفرمايد لانّه من الطيور آوا من منزلك، به تو پناه آورده است و كل طير آوا الى منزلك فخرع طاهر و هكذا، اين را هم شيخ فرموده است با آن جلالتش. نفرماييد اين روايت سند ندارد. بايد بفرماييد كه سند ندارد ولكن اين روايت را خود شيخ الطوائفه در تهذيب نقل كرده است. توجه كرديد، و سندش را هم فرموده است. فرموده است همان سند معروف است. باسناد شيخ عن محمد ابن احمد ابن يحيى عن ابن حسن فضال، عن عمر ابن سعيد، عن مصدق ابن صدقه عن عمار ابن موسى كه همان سند مكرر است. به اين سند نقل كرده است ولكن در آن نقل شيخ خرع ندارد. فقط همين جور است كه الخطاب لا بأس به. يعنى خطاب خودش پاك است.
و ديگر به خرع مربوط نمىشود اين، تا كسى بگويد كه شيخ انصارى كه خرع را طهارتش را تعليل فرموده است. اين خرع را ندارد، پس هر استدلالى به اين روايت ناتمام مىشود. چون آنى كه سند دارد خرع ندارد، آن نقلى كه خرع دارد سند ندارد. كسى اگر گمان كرد، يعنى اطمينان پيدا كرد كه در نقل شيخ سقطى هست، چون در خطا لا بأس به يك معناى درستى ندارد. چون كه هيچ احتمال نمىدهد كه خطّاب از اعيان نجسه باشد. پس خرع بوده است، خوب قبول كرديم، اطمينان پيدا كرديم فرضا، بوده است. خوب مىگويم يا شيخ انصارى چه تعليلى در اين روايت است؟ خرع خطّاب لا بأس به هو لا يأكل لحم، دو تا حكم را بيان مىفرمايد. تعليل نيست. خود خطّاب پاك است و خطّاب هم مأكول اللحم نيست ولكن نخور. چون كه آوا الى منزله. اين چه ربطى به طهارت خرع دارد. نه واو هست كه بگوييم در معناى فرض بفرماييد جمله حاليه در مقام تعليل است، نه چيزى خرع خطّاب لابأس به هو من ما يأكل لحم. دو تا حكم را بيان مىفرمايد. اين فرمايش شيخ هم رفت در كنار. باقى ماند در مسئله آنى كه توجه كرديد، گفته شده است كه در مقام تعارض بايد آن موثقه مقدم بشود در مورد معارضه. چرا موثقه بايد مقدم بشود، يك وجهش را كه عرض كرديم. وجه صحيحى هم هست. مطلق اگر با عام وضعى معارضه كرد بايد او مقدم بشود. من هم يادم نيست كه اين را كسى هم فرموده باشد ولكن جايش هست اين جا. اين يكى.
دومى اين است كه مرحوم آقاى حكيم فرموده است و ديگران هم فرمودهاند اختصاص به ايشان ندارد. فرمودهاند بر اين كه اگر صحيحه را مقدم بكنيم، حمل موثقه، حملش بر فرد نادر يا بر فرد معدوم مىشود. چرا؟ چون كه آن طيورى كه مأكول اللحم است، آنها بول ندارند. فقط آنها مدفوع دارند. كبوتر را ديدهايد، همهاش مدفوع است ديگر. مثل مرغ و خروس است فرق نمىكند اينها بول ندارند. يك حيوانى بشود طائر، مأكول اللحم، بول داشته باشد، خرع داشته باشد، دو را داشته باشد اين را سراغ نداريم. اگر باشد هم خيلى نادر است. يك فرد نادرى است. خوب اگر ما اين روايت را حمل بكنيم كه كل شىء يطير فلا بأس ببوله و بخرعه حمل كردهايم اين را بر طائر مأكول اللحم ديگر. اگر صحيحه را مقدم كرديم. خوب طائر مأكول اللحم كل شىء يطير و اكل لحم، لحمش هم مأكول بشود حمل اينجورى شد. بول او پاك است، بول ندارد كه اگر هم داشته باشد فرد نادر است. نمىشود روايتى عامى را حمل كرد و يك چيزى كه در فردى كه معدوم است اگر موجود هم بشود نادر است. اين نمىشود. اين يك وجه است. در اين وجه قابل خدشه است. براى اين كه در طيورى كه، بعله من درست نمىدانم ميزان علمىاش را، ولكن آنى كه در ذهن است و مسلم است جاى هيچ شبهه نيست درباره طيور مأكول اللحمها، بلكه در همه آنها دو تا مخرج نيست، كه يك مخرج بول بشود يك مخرج غايط. از يك مخرج، هر چه هست از آنجا درمىآيد. آنى كه در مىآيد خرع تنها است يا مخلوط به بول است نه بعيد نيست مخلوط به بول بوده باشد. يعنى هر دو از يك جا درمىآيد. خليط هم هستند. وقتى كه اينجور شد امام عليه السلام مىفرمايد فلا بعث به بوله و خرعه عيبى ندارد هم بول دارد هم خرع دارد ولو مأكول اللحم است. اين كه نمىشود دليل بشود. عمده وجه دومى است كه هم مرحوم حكيم و هم ديگران سابقا هم ما مكرر عرض كردهايم. گفتهاند بر اين كه اگر بنا بشود، آن صحيحه را مقدم بكنيم عنوان طائر در اين موثقه ذكرش لغو مىشود. ذكر بايد اين عنوان طائر را، بگذاريد بماند اين تفسير.
آخرين مطالب
حوزه علميه
پیام های تسلیت مراجع تقلید، علما و...
حکومت، مردم را کریمانه اداره کند نه فقیرانه
انگیزه بانوان از ورود به حوزههای علمیه...
آیهای که باید در دستور کار مبلغین باشد
مسائل روز جامعه با نگاه تخصصی قابل...
ویژگیهای نماینده مجلس تراز انقلاب
تاکید آیت الله العظمی جوادی آملی بر...
حوزه علمیه در عرصه بانکداری اسلامی...
توصیههای اخلاقی استاد حوزه به طلاب...
لباس محرومیت زدایی از چهره مردم بر...