سه شنبه 25 ارديبهشت 1403 - 4 ذيقعده 1445 - 14 مي 2024
تبیان، دستیار زندگی
در حال بار گزاری ....
مشکی
سفید
سبز
آبی
قرمز
نارنجی
بنفش
طلایی
همه
متن
فیلم
صدا
تصویر
دانلود
Persian
Persian
کوردی
العربیة
اردو
Türkçe
Русский
English
Français
مرور بخشها
دین
زندگی
جامعه
فرهنگ
صفحه اصلی تبیان
شبکه اجتماعی
مشاوره
آموزش
فیلم
صوت
تصاویر
حوزه
کتابخانه
دانلود
وبلاگ
فروشگاه اینترنتی
عبارت مورد نظر :
لیست دوره ها
>
دروس خارج فقه
>
کتاب صوم (آیت الله جوادی آملی)
>
جلسه 97
متن
درس خارج فقه بحث "صوم" حضرت آية الله العظمى جوادى آملى سال تحصيلى 74-75 جلسه 97
فصل سوم: «المفطرات المذكورة ما عدا البقاء على الجنابة الذى مر الكلام فيه تفصيلاً انما توجب بطلان الصوم اذا وقعت على وجه العمد و الاختيار، أما مع السهو و عدم القصد فلا توجبه»بعد از مفطرات دهگانه، به احكام اين مفطرات مىپردازند كه آيا اين امور دهگانه مطلقا مفطر صوم است يا نه؟ اگر مطلقا مفطر صوم نيست، در بعضى از حالات مفطر است، در بعضى از حالات مفطر نيست آن حالات مشخص كدام است؟ قبل از ورود در بحث بايد مبادى تصورى بحث روشن شود، اين امورى كه به عنوان مفطرات ياد شده است، گاهى قهراً از صائم سرمىزند و گاهى سهواً از او صادر مىشود و گاهى عمداً. در صورت عمد گاهى با اختيار است گاهى روى اضطرار، مثل كسى كه براى درمان دارويى را مصرف مى كند، و عمداً اختياراً عن علمٍ مىخورد، منتها براى احتياج، آنجا كه قهراً صادر مىشود، شخص مورد فعل است نه مصدر فعل. مثل كسى كه حركت مىكرد لغزيد افتاد، و سرش در آب فرو رفتن، اين روزهدار ارتماس در آب دارد نه عمدى است نه سهوى. براى اينكه فعل او نيست، او به آب نرفت بلكه افتاد، اين مورد فعل است نه مصدر فعل. يك وقت است كه انسان كارى را انجام مىدهد كه كار، كار اوست ولى سهواً انجام مىدهد، سهواً دو صورت است:يك وقت سهو در خود كار است، يك وقت سهو در روزه است، سهو در روزه مشخص است، صائم در روز ماه مبارك رمضان يادش رفته روزهدارد يك مقدارى آب نوشيد. اينجا سهوِ عن الصوم است. يك وقتى سهو عن الفعل است نه سهو على الصوم، مثل اينكه روزهدار مىداند كه روزه است، خواست غذايى كه آشپزى مىكند، به مضمضه در فضاى دهان آزمايش كند، به قصد مضمضه اين قاشق غذا را به دهان برد نه به قصد خوردن، ولى يادش رفت خورد. اين سهو عن صوم نيست كه روزه يادش رفته باشد، اين به جاى مضمضه، خورد. اين سهو عن المضمضه است.يك وقت است كه نه، عالماً عامداً مىداند روزه است، و مىداند اين نوشيدن است و نه مضمضه كردن، ولى مىنوشد. از اين به بعد باز دو قسم است: گاهى للاختيار است، گاهىللاضطرار. آنجا كه اختيار است مثل اينكه مىخواهد معصيت كند. آنجا كه اضطرار است مثل اينكه مىخواهد معالجه كند. يك دارويى را مصرف مىكند علم به دارو دارد، شرب دارو براى او معلوم است و علم به صوم دارد و اين دارو را هم به سهو نمىخورد، عن علمٍ و عمد و قصد مىخورد، اما للاضطرار. پس گاهى در عين حال كه به موضوع عالم است و مىداندكه روزه است،
علم هست، قصد هست، اين دو قسم است: گاهى اختيار است گاهى اضطرار. عالم است كه روزه دارد و قصد خوردن اين را دارد ولى گاهى عمداً مىخورد، مثل كسى كه عاصى است. گاهى اضطراراًمىخورد مثل كسى كه مىخواهد درمان كند. اينها صورىكه در مسأله تصوير مىشود كه در بعضى از موارد شخص مورد فعل است نه مصدر فعل، در بعضى از اين موارد مصدر فعل است عمداً، اختياراً، سهواً، اين مطلب اول. مطلب دوم آن است كه در مقام ثبوت ممكن است همه اينها حكم واحد داشته باشند، براى اينكه از نظر حكم تكليفى بين عمد و سهو از نظر نسيان فرق است، بين عمد و نسيان فرق است از نظر ورود در نار، بين مصدر فعل بودن و مورد فعل بودن، فرق است. اما از نظر حكم وضعى ممكن است هيچ فرقى نباشد. اگر كسى خواست روى قاعده اتلاف مال مردم را ضامن باشد، عمداً مال كسى را تلف كند، آن هم عمدش بالاختيار باشد يا بالاضطرار.هكذا سهواً تلف كند، و هكذا مورد فعل باشد نه مصدر فعل، مثل اينكه در خواب پاى كسى به ظرف ديگرى خورد و آن را شكاند. در همه موارد اين شخص ضامن است و اگر بين اين موارد فرق است در حكم تكليفى فرق است نه در حكم وضعى، آيا وزان مبطليّت و مفطريّت اينها نسبت به صوم همان وزان زمان است، كه جميع اين حكم وضعى را به همراه دارند و همچنين وزان مبطليّت بعضى ازامور است، در صلات، چون در صلات بعضى از اين امور مطلقا مبطل نمازند، كالحَدث. اگر كسى وضو گرفت و مشغول نماز هست، به هر نحوى از انحاء متصور، حدث از او صادر بشود وضوى او نقض مىشود اولاً، چون «لاصلاة الا بطهور»، صلات او منتقض خواهد شد، ثانياً. خواه اين حدث قهرى باشد خواه سهوى باشد، خواه اختيارى باشد، خواه اضطرارى باشد. به هر نحوى كه از اين وجوه مفروضه فرض بشود ناقض طهارت است، اولاً و ناقض صلات است ثانياً. در احكام تكليفى بين اين صور ياد شده فرق است، وگرنه در احكام وضعى كه هيچ فرقى نيست، آيا وزان مفطريّت اين امور دهگانه نسبت به صوم، وزان حدث است نسبت به صلات، يا نه؟ وزان كلام است، كلام مبطل صوم است چه موقع؟ دو صورتش مستثنا است، يك صورتش مبطل است. كلام اگر سبق لسان باشد كه شخص مورد فعل باشد نه مصدر فعل، خواست دعايى بخواند خواست يك جمله قرآنى را در نماز بخواند ولى روى سبق لسان زبانش گشت و يك حرف ديگرى توليد شد و كلام آدمى پديد آمد.چنين كلامى كه روى سبق لسان پديد مىآيد كه مبطل صلات نيست، يا سهواً كلام آدمى را تكلّم كرد، اين هم كه مبطل صلات نيست. منتها سجده سهو دارد. فقط يك
صورتش مبطل صلات است و آن كلام عمدى است. حالا خواه اختياراً باشد خواه اضطراراً، اختياراً مثل اينكه بىخود حرف زد خواست نمازش را باطل كند، اضطراراً مثل اينكه كودكى دارد غرق مىشود يا كودكى مىافتد به ديگرى مىگويد: اين بچه را بگير. روى اضطرار گفته است، معصيت نكرده است. ولى نمازش باطل شده است.آنجايى كه براى حفظ نجات كسى عمداً حرف مىزند، نماز را باطل كرده است گرچه معصيت نكرده است. پس كلام به صورت سبق لسان باشد نماز را باطل نمىكند، به صورت سهو و نسيان باشد نماز را باطل نمىكند، به صورت عمد باشد نماز را باطل مىكند. خواه با اختيار، خواه با اضطرار. آيا وزان مبطليّت اين امور دهگانه نسبت به صوم، وزان كلام است كه بين مورد و مصدر فرق است، بين عمد و سهو فرق است يا نه؟چون همه اين اقسام در فقه نمونه دارد، پس آنچه را كه تعيين كننده كيفيّت ابطال و افطار است، تعبّد خاصه است. براى اينكه همه اينها در فقه نمونه دارد. اين مطلب دوم.مطلب سوم آن است كه محور بحث در خصوص مفطرات مشخص بشود، كه در كجا مىخواهيم بحث كنيم، براى اينكه در اين مفطرات دهگانه، حكم بقاء بر جنابت تا حدودى روشن شد. اما آن نُه مفطر ديگر مانده است. درباره بقاء بر جنابت گفتند: بقاء برجنابت چه عمدى، چه سهوى، چه موردى در جميع ايناقسام در قضاى رمضان، مايه بطلان صوم است. يعنى اگر كسى عمداً خود را جنب كرده است، در شبى كه فردا مىخواهد قضا بجا بياورد. كسى قصد داشت كه فردا روزه بگيرد ولى يادش رفته خود را جنب كرده است. باز چنين روزهاى باطل است.كسى خواب مانده است و بعد از طلوع فجر بيدار شده است و جامه خود را احتلامى يافته است، كه اين اصلاً مورد فعل است نه مصدر فعل. چنين قضايى باطل است.و چون قضاى رمضان مشروط به اين است كه شخص به هيچ نحو، به حال جنابت وارد صبح نشود، لاعمداً، لاسهواً، لااختياراً لااضطراراً و لامورد للفعل.از اين مقدارى بازتر، جريان حالت سهو و نسيان در مثل ماه رمضاناست، در ماه مبارك رمضان اگر كسى جنب شد و قصد داشت غسل كند، منتها يادش رفت بعد از طلوع فجر فهميد، آن روز، روزهاش باطل است. اين بقاى سهوى است. جنابتش هم فرض بفرماييد از خواب كه برخاست جامه را احتلامى يافت، به اين فكر بود كه غسل كند يادش رفت، بعد از طلوع يادش آمد، روزه آن روز باطل است .اين بقاء سهوى است.پس ما در خصوص صوم هم نمونهاى داريم كه در بعضى از موارد مطلقا مبطل صوم است، كالبقاء بر جنابت در قضا، يا بقاء بر جنابت اعم از عمد و سهو در خصوص رمضان، اين چنين است. آيا ساير مفطرات هم مثل بقاء بر جنابت هست يا نه؟ بحث آن مىخواهد. ما از اينكه نمونههاى مختلفى در صلات داريم و از اينكه نمونههاى گوناگونى در خود صوم يافتيم، بايد براى اين مفطرات ديگر بحث مستأنف بشود، كه اينها مطلقا مفطرند يا نه؟ اين هم مطلب بعدى.وقتى وارد مسأله مىشويد مىبينيد ادعاى شهرت و اتفاق در برابر شماست، اين سخنان حق است. اينها هيچكدام جلوى اجتهاد شما را نبايد بگيرد. چون خيلى از آقايان به سراغ روايات آمدند، واز روايات اين مطلب را فهميدند، و گرنه اجماع تعبدى در كار باشد كه انسان به اجماع اكتفا كند مشكل است. در غالب اين موارد ادعاى شهرت شده است، ادعاى اتفاق شده است كه اينها اگر شخص مورد فعل باشد، روزه را باطل نمىكند. اگر نسيان و سهوى باشد روزه را باطل نمىكند، عمدى باشد روزه را باطل مىكند. "اتفاقاً عند الاصحاب، المتسالم بينهم". اين درست است، مسلم است ولى ما بايد فحص كنيم، ما احتمال مىدهيم رواياتى در كار باشد كه آنها به استناد اين روايات، آن قول را فرموده باشند، صرف اينكه اجماعى در كار هست آدم نمىتواند به اين اجماع تمسك كند. وقتى به سراغ نصوص رفتيم مىبينيم روايات فراوانى اين مسأله را تأييد مىكنند، آنگاه انسان، اگر اطمينان پيدا نكند، لااقل يك احتمال معقولى در ذهنش منعقد مىشود كه سند مجمعين همين نصوص است، با چنين احتمال معقول و مقبولى نمىشود اين اجماع را اجماع تعبدى دانست. پس از اجماع مدعا كارى ساخته نيست، مىماند نصوص، نصوص هم دو طايفه است: يكى روايات عامه است، يكى هم نصوص خاصه. نصوص عام نظير «رفع عن امتى تسع»، يكىاش هم «مااستكرهوا»، يكى «مالايعلمون»، يكى «النسيان» و مانند آن.آيا مىشود به آن حديث عامه رفع خطأ و نسيان تمسك كرد و ثابت كرد كه اين مفطرات نه گانه، مفطريتشان مخصوص به حال عمد است يا نه؟ بسيارى از بزرگان اين حديث رفع را ناظر به حكم تكليفى مىدانند، مىگويند: رفع مؤاخذه است، رفع اثم است، آن را ناظر به حكم وضعى نمىدانند. وقتى ناظر به حكم وضعى ندانستند، نمىتوانند مبطليّت را، مفطريّت را به وسيله حديث رفع بردارند، بگويند: اگر به حال سهو و نسيان اين امور پديد آمد روزه باطل نمىشود.پس نمىتواند سند عام باشد، براى اينكه غالب فقها فتوا دادند مفطريّت اين امور مربوط به حال عمد است، در حاليكه بسيارى از بزرگان مىفرمايند: حديث رفع، ناظر به حكم تكليفى است، نه ناظر به حكم وضعى. پس سند آنها نمىتواند اين حديث رفع باشد. بعد از اين طايفه عامّه نوبت به نصوص خاص مىرسد، يعنى رواياتى كه در خصوص باب صوم آمده است. آن رواياتى كه در باب صوم آمده است اصل كلى را به ما ارائه مىكند. ضابطه كلى يعنى يك اصل ضابط، جامع و كلى در محدوده صوم به ما ارائه مىكند. نه در محدوده كل فقه نظير حديث رفع، آن اصلى كه در خصوص محدوده صوم ضابط و جامع است، همان صحيحه اول باب اول از ابواب ما يمسك عنه الصائم است كه اين صحيحه چندين بار خوانده شد.صحيحه محمد بن مسلم بود كه روايت 1 باب 1 از ابواب ما يمسك عنه الصائم است. مىگويد: سمعت ابا جعفر (ع) يقول: لايضر الصائم ما صنع اذا اجتنب ثلاث خصال: الطعام و الشراب و النساء و الارتماس فى الماء» كه اين اصل كلى است يعنى اگر روزهدار از اين امور چهارگانه پرهيز كند، هر كارى انجام بدهد روزه او را باطل نمىكند اين اصل كلى است. اگر خواستيم ثابت شود كه چيزهاى ديگرى مفطر است، هم بايد اصل مفطريّت را با دليل معتبر ثابت كنيم تا مقيّد اطلاق صحيحه محمد بن مسلم باشد، هم كيفيّت مبطليّت آن را ثابت كنيم، حالا اگر ثابت شد كه چيز ديگرى مفطر صوم است، مثل احتقان وبقاء و مانند آن، بايد ثابت شود كه مطلقا مفطر صوم است، يا در حال عمد مفطر صوم است. چون شك در تقييد زائد به منزله شك در اصل تقييد است، مرجع همان اصالت و اطلاق است. اگر ما خواستيم مفطريّت امور ديگرى را ثابت بكنيم بايد اصل مفطريّت آن امور اولاً، و كيفيت مفطريّت آنها ثانياً اثبات بشد تا از اطلاق صحيحه محمد بن مسلم دست برداريم پس صرف اينكه ثابت بشود قى مفطر است احتقان مفطر است اين كافى نيست براى اينكه ما احتمال بدهيم اينها در حال عمد مفطر باشند نه در حال سهو، چون اگر احتمال داديم در حال عمد مفطر باشند نه در حال سهو، آن وقت شك داريم كه در حال سهو اينها مفطر است يا نه؟ آن وقت به اطلاق صحيحه محمد بن مسلم تمسك بكنيم زيرا شك در تقييد زايد، تخصيص زايد به منزله شك در اصل تقييد اصل تخصيص است مرجع اصالة العموم يا اصالة الاطلاق است.اين لسان كه مىگويد: هر كارى بكند عيب ندارد، آنجا خودش كه مورد فعل است، يقيناً عيب ندارد. مىماند نصوص مفطر، نصوص مفطر دارد كه من كذب، من قاء، من بقاء على الجنابة، اينها كه فعل است حداكثر اطلاقشان سهو و نسيان را بگيرد. اما آنجا كه شخص مورد فعل است آنجا را نمىگيرد. آنجا كه احتلام مورد فعل مىشود، بقاء كه مورد نيست، مصدر است. بقاء بر جنابت ممكن است عمدى باشد و ممكن است سهوى باشد.اما يك شيئى كه مثل احتلام است، البته شخص مورد فعل، حالا آنجايى كه پا در استخر لغزيد ارتماس فى الماء حاصل شد، اينجا نمىگويند: ارتمس فى الماء، در آب رفت افتاد!، پس آن نصوصى كهمفطريّت را ثابت مىكند، اگر نظير مبطليّت حدث باشد كه خود ذات اين شخص مبطل باشد، چه شخص مورد باشد چه شخص مصدر باشد، چه عمدى باشد چه سهوى، يؤخذ به. چه اينكه در باب صلات اين چنين است.اما اگر فعلى به فاعل اسناد داده شد، در آنجا عمد و سهو را مىگيرد ولى وقتى مورد فعل بود يقيناً آن را نمىگيرد. ساير موارد، غير از مسأله بقاء بر جنابت، كه حكمش روشن شد آن مفطرات نُه گانه آيا مطلقا مفطر است كالحدث للصلاة يا نه؟ چون ما همه نمونهها را داشتيم، هم در صلات نمونه داشتيم، هم در خصوص صوم نمونه داشتيم. براى اينكه در خصوص صوم، بقاء بر جنابت ولو شب شخص قهرى محتلم شد و بعد الطلوع بيدار شد نمىتواند قضاى رمضان بجا بياورد، با اينكه مورد فعل است. نه در اصل جنابت اختيارى داشت، نه در بقاء اختيارى داشت. اصل جنابت "لعب به الشيطان" بقاءً كه نائم بود. مع ذلك نمىتواند آن روز روزه قضا بجا بياورد. پس همه اين اقسام را ما تعبداً نمونه داريم.(س:...) (پاسخ استاد:) اگر كسى وضو گرفت بعد دروغ گفت، غيبت كرد، تهمت زد و امثال ذلك، ينقص وضوئه.(س...)(پاسخاستاد:) اين مىگويد: كه در حال خطا گناه نيست، اما حالا در حال خطا بطلان هست يا نيست اين لاحجت است، لاحجت هم با حجت معارض نيست. بنابراين صحيحه محمد بن مسلم و مانند آن نظارت به حكم وضعى است. آن حديث رفع ناظر به حكم تكليفى، حالا نصوصى كه در مسأله هست و به آن استشهاد شده است اين است.پس حريم بحث روشن شد كه بحث در اين است كه اين مفطرات نهگانه به استثناى حكم بقاء برجنابت كه قبلاً گذشت، آيا اينها مطلقا مفطر هستند يا نه؟ آنجا كه شخص مورد فعل باشد، تقريباً از اين نصوص خارج است. براى اينكه در اين نصوص فعل، مبطل تلقى شده است. نه آن مصدر و اصل شىء، اگر فعل مبطل بود شخص بايد مصدرفعل باشد، نه مورد فعل، مثل اكل، شرب، "اتى اهله جامع و واقع" اصل نصوص اينها هستند. اگر در نصوص اين افعال مبطلند جايى كه مصادر اين افعال برشخص تحميل شده است و شخص مرود فعل شد، نه منشأ فعل، مشمول اين نصوص نيست.گذشته از اينكه ما اگر درباره خود اين نصوص بررسى كنيم مىبينيم در خيلى از موارد كلمه تعمّد اخذ شده است. اين تعمّد گرچه در كلام سائل هست و در كلام مجيب نيست، الا در بعضى از نصوص، اما سؤال خاص مىشود. وقتى سؤال خاص شد جواب همان مورد را مىگيرد. نسبت به مورد ديگر ساكت است. بيان ذلك اين است يك وقت است كه اين كلمه متعمداً در سخن خود معصوم (ع) است. اين پيام دارد. چون لقب است چون وصف است. چون در مقام تحديد استمعنايش آن است كه عمدش حكم دارد، غير عمدش آن حكم را ندارد. اما يك وقت است كه اين كلمه متعمداً در كلام سائل مأخوذ است نه در كلام امام (ع)، و امام (ع) هم روى فرض سائل جواب مىدهد. در اينجا گرچه مفهوم ندارد. براى اينكه كلام امام نيست. اما اطلاق هم ندارد. فقط مورد سؤال را شامل مىشود. ممكن است سهو هم همين حكم را داشته باشد، ممكن است همين را نداشته باشد. ما مىخواهيم به يك روايتى كه سائل گفت كه اگر كسى عمداً در ماه رمضان غذا خورد چه مىشود؟ حضرت فرمود: روزهاش باطل مىشود. ما بگوييم: اين كلمه عمداً در كلام سائل است. مفهوم كه ندارد. اين سخن حق است كه اگر كلام سائل بود مفهوم ندارد. اما معنايش اين است كه اين سائل از مورد خاص سؤال كرده است. حضرت هم از مورد خاص جواب داده است. با اين روايت نمىشود فهميد كه حكم سهو مخالف اين است. شايد حكم سهو مخالف باشد شايد حكم سهو موافق باشد. اما با اين روايت هم نمىشود فهميد كه حكم سهو هم مثل حكم عمد است. اين عدم الاطلاق است.يك وقت است كه نظير اين قيد مىگويند: مورد غالب شد معنايش اين است كه مفهوم ندارد، نه اينكه با اين روايت اگر يك روايت ديگرى آمد، اين مىتواند با آن معارضه كند. اين چنين نيست. پس حالا اگر روايتى در سؤال آن اخذ شده است كه كسى عمداً آب بنوشد حكمش چيست؟ حضرت فرمود: روزه را باطل مىكند. اين معنايش آن است كه سهو را شامل نمىشود. نه سهو حكمش اين نيست. اما آنجا كه كلمه عمد در كلام خود امام (ع) آمده باشد. امام بفرمايد: اگر كسى عمداً آب نوشيد روزهاش باطل مىشود، يعنى سهواً باطل نمىكند. فرق است كه قيد در كلام سائل باشد يا در كلام امام (ع). اگر در كلام سائل باشد عدم الاطلاق است. اگر در كلام امام باشد تقييد، اگر در كلام سائل باشد، اين روايت مطلق نيست. اگر يك روايت مطلقى آمد اين با او معارض نيست. اين عدم الاطلاق است. ولى اگر در كلام امام (ع) بود عدم الاطلاق نيست. تقييد است. چون تقييد است اگر يك روات مطلق آمد اين مقيّد آنست.(س:...) (پاسخ استاد:) عمد مفروغ عنه است. اما آيا سهو را شامل مىشود؟ آنجا كه شخص مورد فعل است آنجا را مىگيرد يانه؟ در اينكه عمد متيقن است، تقييدى نيست.رويات باب 8 از ابواب ما يمسك عنه الصائم، نوع رواياتش كلمه تعمّد را دارد. منتها اين تعمد در كلام سائل مأخوذ است. صحيحه اول باب 8، آنجاكه عبدالله بن سنان از وجود مبارك امام صادق (ع) نقل مىكند، «فى رجل افطر من شهر رمضان متعمداً يوماً واحدا من غير عذر قال: (ع) يعتق نسمة او يصوم شهرين متتابعين او يطعم ستين مسيكناً فان لم يقدر تصدق بما يطيق»دراين روايت كلمه متعمد در سؤال سائل مأخوذ است. اين سهو را شامل نمىشود. وقتى سهو را شامل نشد. يقيناً آنجا كه شخص مورد فعل است را هم شامل نمىشود، و ما اگر شك كرديم كه حال سهوى مبطل است يا نه؟ حالى كه شخص مورد فعل است، نه مصدر فعل است. باز هم مبطل است يا نه؟ به اطلاق صحيحه محمد بن مسلم تمسك مىكنيم. چون آن اطلاق مىگويد: غيراز امور چهارگانه، چيزى روزه را باطل نمىكند. گذشته از اينكه در روايت 11 اين باب، كلمه متعمداً در بيان خود امام (ع) آمده است.روايت 11 باب 8 كه مرحوم شيخ طوسى عن سعد، عن ابى جعفر، عن محمد بن حسين ابى الخطاب، عن احمد بن محمد بن ابى نصر، عن المشرقى كه درباره مشرقى يك مقدار اشكال سندى كردند، عن ابى الحسن (ع) «قال سألته: عن رجل افطر من شهر رمضان اياماً متعمداً ما عليه من الكفاره؟ فكتب (ع) من افطر يوماً من شهر رمضان متعمداً»اين كلمه متعمداً در جواب خود امام (ع) آمده است. چون در كلام امام آمده است. پس يقيناً سهو و نسيان اين را حكم ندارد. اگر سهو اين حكم را نداشت، يقيناً آنجا كه شخص مورد فعل است به طريق اولى، براى اينكه در مورد سهوى، مثل اينكه آدم يادش رفته است كه روزه دارد براى خنك شدن به استخر مىرود و سرش را در آب فرو مىبرد، آينجا كه روزهاش باطل نباشد. آنجا كه پايش مىلغزد و به آب مىافتد به طريق اولى، آنجا كه مورد فعل است نه مصدر فعل. (س:...) (پاسخ استاد:) چون ما قضا را يا به صراحت از نصوص استفاده كرديم يا بالملازمه، هر جا كفاره باشد يقيناً قضا هست ولاعكس، قضا تصريح نمىطلبد. اما كفاره تصريح مىطلبد. اگر جايى قضا بود ممكن است كفاره نباشد. ولى اگر جايى كفاره بود يقيناً قضا هست. اگر چنين چيزى كفاره داشت، يقيناً مبطل صوم هست، روزه را باطل مىكند به طريق اولى، خود حضرت به نحو عام ذكر كردند، فرمودند: «من افطر من شهر رمضان متعمداً»، كفاره دارد از كفاره به قضا پى مىبريم، ما مىخواهيم ببينيم كه اين مفطر است يا نه؟ اين افطار از دو راه ثابت مىشود يا بالصراحة در قضا، يا بالتلازم.(س:...) (پاسخ استاد:) غرض آن است كه ما نفى قضا را از راه عمد مىفهميم.. چون تلازم بين كفاره و قضا ثابت مىكند كه اگر عمدى بود كفاره دارد، و قضا اگر عمدى نبود كفاره ندارد يقيناً. حالا آن كفارهاى كه روى تلازم با قضايى كه روى كفاره باشد، آن را نداريم. اما هيچ منافاتى ندارد كه يك دليل ديگرى ثابت كند كه در حال سهو قضا دارد. اما آن نفى قضايى كه از راه تلازم به دست مىآيد، از اين روايت به دست مىآيد. روايتهايى كه در باب نسيان آمده است، خود قضا را به صراحه نفى مىكند. آنها كافى است.روايت باب 9 از ابواب ما يمسك عنه الصائم، كه قضا را به صراحه نفى مىكند. چندين روايت است كه بعضى صحيحه است بعضى موثقه، روايت اول مال مرحوم شيخ طوسى است كه از حلبى نقل كرده است از وجود مبارك امام صادق (ع) «انه سئل عن رجل نسى فأكل وشرب ثم ذكر، در سؤال از باب، «ما يعلم منه الجائز» نيامده كه اين محور سؤال چه چيز است عرض كرد كسى اشتباهى خورده است. اين تكليفش چه چيز است؟ نيامد كه آيا روزه را باطل مىكند يا باطل نمىكند؟ آن خصوصيات سؤال سائل ذكر نشده است. چون از جواب كاملاً برمىآيد سائل سؤال كرده است كه رجلى است كه فراموش كرد غذا خورد بعد يادش آمد، اين مربوط به چه چيزى است. «قال: لايفطر، انما هو شىء رزقه الله فليتم صومه» اين درباره خصوص اكل و شرب است، و ساير مفطرات را شامل نمىشود. مگر از روى امور تعليل، "انما هو شىء رزق الله" اين به صراحت قضا را نفى مىكند گرچه در خصوص اكل و شرب است. ولى از تعليل در جواب يا آنچه كه به منزله تعليل است عموم و اطلاق استفاده مىشود.روايت دوم اين باب، «عن الرجل ينسى وهو صائم فجامع اهله فقال: يغتسل و لاشىء عليه» اين هم درباره وقاع. روايت سوم دارد كه «ان هذا فى شهر رمضان و غيره ولايجب منه القضا». روايت چهارم دارد كه حريز از زراره عن ابى جعفر (ع)، «فى المحرم يأتى اهله ناسياً، قال: لا شىء عليه، انما هو بمنزلة من اكل فى شهر رمضان و هو ناس» كه سؤال مىكند كه محرمى است كه نكاح كرده است. حضرت فرمود: عيب ندارد مثل كسى كه در ماه مبارك رمضان سهواً غذا خورده باشد.روايت پنجم اين باب كه مرحوم كلينى نقل مىكند كه موثقه سماعه است نوعاً رواياتش مضمره است. «قال سألته عن رجل صام فى شهر رمضان فاكل و شرب ناسياً قال: (ع) يتم صومه و ليس عليه قضائه». روايت ششم اين باب كه آن هم معتبر است. از وجود مبارك امام صادق (ع) مرحوم كلينى نقل كرده است: «فى الرجل ينسى و يأكل فى شهر رمضان قال: يتم صومه، فانما هو شىء اطعمه الله اياه» اين شىء اطعمه الله، يا شىء رزقه الله، نشان مىدهد كه يك لطفى از طرف خدا براى سهو ونسيان نسيب صائم شده است.روايت 7 همين باب، 9 اين است كه عن على بن الحسين (ع) فى حديث «قال: و أما صوم الاباحة لمن اكل و شرب ناسياً او قاء من غير تعمد، اگر كسى سهواً قى كرده است يا سهواً آبى نوشيد و امثال ذلك «فقد أباح الله له ذلك و أجزأ عنه صومه». روايت 8 اين باب كه نوع اين روايات در بحثهاى ديگر به طور لازم بحث شده است، ابى بصير از وجود مبارك امام صادق (ع) سؤال مىكند.«عن رجل صام فى رمضان فاكل و شرب ناسياً فقال: يتم صومه و ليس عليه قضاء». رووايت نهم اين باب اين است كه «من صام فنسى فاكل و شرب فلايفطر من اجل انه نسى»، فلا يفطر، چرا؟ من اجل انه نسى، گرچه اين بيان وجود مبارك حضرت امير (ع) از صدرش درباره اكل و شرب است. اما تعليلش عام است، مفطرات ديگر را مىگيرد. فرمود: چرا اكل و شرب نسيانى مفطر صوم نيست، فلا يفطر، چرا؟ براى اينكه من اجل انه نسى، براى اينكه فراموش كرد. اگر ارتكاب مفطرات در حال سهو ضرر نداشته باشد، آنجا كه شخص مورد فعل است نه مصدر فعل، به طريق اولى. اگر كسى سهواً سر در آب فرو برد روزهاش باطل نيست. اگر پايش لغزيد و در آب رفت، يقيناً روزهاش باطل نيست. ساير مفطرات هم همينطور است." من اجل انه نسى" فانما هو رزق، رزقه الله تعالى فليتم صومه». روايت ده اين باب اين است. چون اين روايت را قبلاً خوانديم باز هم همين روايت بايد خوانده شود. اينكه به سرعت رد مىشويم براى هم سابق ذهن است. هم براى اينكه فعلاً مسبوق باشيم. چون بعضى از اين روايات سؤالاً يا جواباً دارد كه كسى در ماه رمضان اين كار را كرده است. بعضى از اين روايات دارد:"من صام".فرع بعدى كه صاحب عروه (ره) طرح كرده است اين است كه در اين امور فرقى بين واجب و مستحب و مضيّق و موسع نيست، الا ما خرج بالدليل. اگر در فرع بعدى كه صاحب عروه (ره) فرمودند: كه فرقى بين واجب و مستحب نيست فرق بين موسع و غير موسع نيست، براى اطلاق اين نصوص است. چون در بعضى از اين نصوص سائل مىگويد: در ماه رمضان، در بعضى از نصوص دارد "من صام"، خوب چه واجب چه مستحب چه مضيق چه موسع، اين است كه بار ديگر براى فرع ديگر باز بايد ملحوظ بشود، مثل همين بيانى كه از وجود مبارك حضرت امير (ع) نقل شده است:"من صام، فنسى و اكل او شرب"، فرمود:«لابأس من اجل انه نسى». اينكه صاحب عروه فرمودند: هيچ فرقى بين اقسام صيام نيست. روايت دهم همين باب اين است كه ابى بصير مىگويد: من به امام صادق (ع) عرض كردم: «رجل صام يوماً نافلة اين به صراحت است، تصريح به روزه مستحبى دارد، فاكل و شرب ناسياً، قال: يتم يومه ذلك وليس عليه شىء». روايت يازدهم، عمار ساباطى مىگويد: از وجود مبارك امام صادق (ع) سؤال كردم: «عن الرجل و هو صائم فيجامع اهله، فقال: يغتسل ولاشىء عليه». البته اين محمول بر حال نسيان است.روايت دوازه اين باب كه زراره و ابى بصير هر دو از وجود مبارك ابى جعفر (ع) سؤال كردند: «عن رجل اتى اهله فى شهر رمضان، و اتى اهله وهو محرم و هو لايرى الا ان ذلك حلال له، خيال كرد حلال است. قال ليس عليه شىء». اين روايت به سود اين بحث نيست. براى اينكه اين روايت دارد درحال جهل ضرر ندارد. در حاليكه در حال جهل يقيناً ضرر دارد. چه جاهل قاصر چه جاهل مقصر باشد.لذا در بحث بعدى كه صاحب عروه (ره) فرمود: كه جاهل به قسميه كالعامد است. اين روايت دوباره بايد خوانده شود، و جواب اين روايت داده شود كه خوب چطور حضرت مىفرمود: كه اگر كسى جاهلاً اين كار را بكند عيب ندارد. فتحصل آنجا كه شخص مورد فعل است، مفطر نيست. آنجا كه ناسى است مفطر نيست. مىماند عمد. پايان
آخرين مطالب
حوزه علميه
پیام های تسلیت مراجع تقلید، علما و...
حکومت، مردم را کریمانه اداره کند نه فقیرانه
انگیزه بانوان از ورود به حوزههای علمیه...
آیهای که باید در دستور کار مبلغین باشد
مسائل روز جامعه با نگاه تخصصی قابل...
ویژگیهای نماینده مجلس تراز انقلاب
تاکید آیت الله العظمی جوادی آملی بر...
حوزه علمیه در عرصه بانکداری اسلامی...
توصیههای اخلاقی استاد حوزه به طلاب...
لباس محرومیت زدایی از چهره مردم بر...