سه شنبه 25 ارديبهشت 1403 - 4 ذيقعده 1445 - 14 مي 2024
تبیان، دستیار زندگی
در حال بار گزاری ....
مشکی
سفید
سبز
آبی
قرمز
نارنجی
بنفش
طلایی
همه
متن
فیلم
صدا
تصویر
دانلود
Persian
Persian
کوردی
العربیة
اردو
Türkçe
Русский
English
Français
مرور بخشها
دین
زندگی
جامعه
فرهنگ
صفحه اصلی تبیان
شبکه اجتماعی
مشاوره
آموزش
فیلم
صوت
تصاویر
حوزه
کتابخانه
دانلود
وبلاگ
فروشگاه اینترنتی
عبارت مورد نظر :
لیست دوره ها
>
دروس خارج فقه
>
کتاب صوم (آیت الله جوادی آملی)
>
جلسه 95
متن
درس خارج فقه بحث "صوم" حضرت آية الله العظمى جوادى آملى سال تحصيلى 74-75 جلسه 95
مسأله 75 اين است «اذا ابتلع شيئاً سهواً فتذكّر قبل أن يصل الى الحلق وجب اخراجه و صح صومه، و أما ان تذكّر بعد الوصول اليه فلا يجب بل لايجوز اذا صدق عليه القىء و ان شك فى ذلك فالظاهر وجوب اخراجه أيضاً مع امكانه عملاً بأصالة عدم الدخول فى الحلق»مسأله 75 سه فرع را زير مجموعه خود دارد: محور اصلى بحث مسأله 75 اين است كه اگر صائمى سهواً چيزى را بلع كرد و فرو برد، اين يا به حد حلق نمىرسد، يا به حد حلق مىرسد، يا شك در وجوب دارد. از سه حال بيرون نيست. اين تثليث به لحاظ مقام امتثال و اثبات است وگرنه در همه مواردى كه از اين قبيل است به لحاظ واقع، شىء بيش از دو فرع ندارد، يا به حلق رسيده يا نرسيده است. فرع مشكوك به لحاظ مقام امتثال و مقام اثبات است و در خارج بيش از دو فرع نخواهد داشت اين مطلب اول در تعيين مبادى تصورى بحث. مطلب دوم در تعيين مبادى تصورى بحث اين است كه بحث در جايى است كه آن روزه را نمىشود ابطال كرد. روزهاى كه ابطال آن جايز است مثل روزه مستحبى يا واجب غير معيّن، اين فرع در آنجا نيست. براى اينكه اگر علم دارد به اينكه رسيده و بخواهد قى كند و اين شىء را بيرون بياورد، روزه او باطل مىشود. اگر ابطال چنين روزهاى حرام نيست، محذورى ندارد. با توجه به اينكه مقام حكم تكليفى از مقام حكم وضعى جدا است. پس در بحث حكم تكليفى، بحث در جايى است كه ابطال آن روزه حرام است. اگر ابطال آن روزه جايز باشد ديگر امر داير بين محذورين نيست اين هم مطلب دوم. حالا كه معلوم شد محور بحث روزهاى است كه ابطال او حرام است، و در واقع بيش از دو فرع ندارد. لكن در مقام امتثال سه فرع براى آن مطرح مىشود، قهراً بحث در سه فرع خواهد بود: فرع اول اينكه اين كسى كه سهواً چيزى را فرو برد، يعنى به فضاى دهان گذاشت و فرو برد مىداند به حد حلق نرسيده است، در اينجا اخراج آن واجب است - براى اينكه اگر فرو ببرد مىشود اكل و ابطال صوم - بنابراين بايد اخراج كند و روزه او هم صحيح است. چون اين قى نيست. هم در مقام تكليف اخراج چنين چيزى واجب است و هم از نظر وضع، روزه او صحيح است. اما حكم تكليفى كه وجوب اخراج باشد براى اينكه چيزى را به دهان فرو برده و هنوز به مجراى حلق نرسيده است، اگر از آن به بعد برساند مىشود اكل، روزه او حدوثاً سهوى بود ولى بقاءً عمدى مىشود. چون بقاءً عمدى است روزه او باطل مىشود. زيرا ابطال چنين روزهاى حرام است و بايد پرهيز كند و حتماً اين را بيرون
بياورد، و ازطرف ديگر چون از جوف خارج نشده است قى صادق نيست، و چون اين كار قى صادق نيست، كار محرم هم نيست براى اينكه اگر روزهدار باشد و اتمام روزهاش واجب باشد اگر بخواهد فرو ببرد حرام است، بخواهد بيرون بياورد حرام است اگر قى صادق باشد. ولى فرض در اين است كه به جايى نرسيده كه بيرون آوردنش قى باشد. هنوز به حد حلق نرسيده است.پس در اين فرع اول كه به حد حلق نرسيده است از نظر حكم تكليفى اخراجش واجب است، براى اينكه اگر بخواهد فرو ببرد مىشود اكل، و مبطل صوم و بيرون آوردنش هم از نظر حكم وضعى محذورى ندارد، براى اينكه قى نيست. اين خلاصه بحث در فرع اول. اما فرع دوّم جايى است كه به آن مجراى حلق رسيده است، در اين حالت اخراجش واجب نيست، براى اينكه از آن حد خاص گذشته و چون سهواً به آنجا رسيده است، به روزه او آسيب نمىرساند و اگر عمداً بخواهد برگرداند، محذور قى در پيش است. بنابراين نه تنها واجب نيست برگرداند جايز هم نيست. براى اينكه قى صادق است و خود قى در چنين روزهاى حرام است. پس اگر به حلق رسيده است، نه تنها اخراجش واجب نيست جايز هم نيست و روزه او صحيح است. براى اينكه اين سهواً بلع كرده است. ولى اگر رسيد به حدى كه اين شخص، شك دارد كه اين حد، حد حلق است يا نه؟ صاحب عروة (ره) فرمود: در اين فرع سوم هم اخراجش واجب است براى اينكه ما استصحاب مىكنيم عدم وصول الى الحلق را. وقتى عدم وصولى الى الحلق را استصحاب كرديم از آن به بعد بلعش حرام مىشود و اخراجش مىشود واجب، و روزه او هم صحيح است.اين سخن صاحب عروة (ره) مورد نقد غالب آقايانى است كه عروة را شرح كردهاند. آقايان فرمودهاند: اين سبك فتوا دادن با مبناى خود صاحب عروة (ره) سازگار نيست. چون اين همان اصل مثبت است كه نوعاً اصل مثبت را مىگويند: اصل، مثبت لوازم عقليه نيست. فرق اصل و اماره اين است كه اماره چون واقع را نشان مىدهد، همه لوازم بر آن مترتب است. چون تعبّد در مقام عمل است آن قدرت را ندارد كه لوازم عقلى را اثبات كند اينجا لازمه عقلى «عدم الوصول الى الحلق» اين است كه اگر بخواهد فرو ببرد، اكل صادق مىشود. اين لازم عقلى اوست لازم شرعى او كه نيست، چون لازمه عقلى چنين مداراصلى، صدق اكل است. اگر فرو ببرد اكل صادق است و لازمه عقلى حجت نيست.بنابراين اصل در اينجا جارى نخواهد بود و وقتى اصل جارى نبود دليل بر وجوب اخراج نيست. ولى خود آقايان راه را نشان ندادهاند كه پس چه بايدكرد؟ فقط بر صاحب عروة (ره) نقد وارد كردهاند كه اين اصل جارى نيست. پس
اين مسأله 75 سه فرع داشت: فرع اول و محور بحث مشخص بود در آن صومى كه ابطالش حرام است و در دو مقام بحث مىشد مقام تكليف و مقام وضع، در فرع اول تكليفاً اخراج واجب بود و وضعاً صحيح. در مقام دوم تكليفاً جايز نبود و اگر اين كار را مىكرد وضعاً روزه او باطل مىشد و الان اخراجش واجب نيست، بلكه جايز نيست و روزه او هم صحيح است. براى اينكه تا اينجا كه رفت سهواً فرو رفت اگر بخواهد بيرون بياورد يك قى عمدى است كه روزه را باطل مىكند و حرام هم هست.فرع سوم اين است كه نمىداند به آن مجراى حلق رسيده يا نرسيده، صاحب عروة (ره) فرمود: كه اخراجش واجب است عملاً بالاصل، اين آقايان نقدى دارند. امّا راه حل ارائه نكردند گفتند: اين اصل چون مثبت لوازم عقليه نيست، جارى نيست. قهراً وقتى اين اصل جارى نبود لابد برائت جارى است كه آن عدم وجوب اخراج است. ولى والذى ينبغى ان يقال اين است كه ما مسأله حلق، مخرج خاء و امثال ذلك كه در نصوص نداشتيم چه بهتر كه ما مسأله را طرزى طرح كنيم كه خود روايت پاسخگوى نياز ما باشد، و اگر روايت كه دليل اجتهادى است پاسخگوى ما نبود، اصل كه دليل فقاهى است مشكل ما را حل كند.اين چنين بگوييم: اگر كسى چيزى را سهواً در فضاى كام فرو برد و به مجراى گوارش فرو برد يا حدى است كه اكل صادق نيست، يا حدى است كه اكل صادق است، يا مشكوك است. بحث را ببريم در مدار صدق اكل و عدم اكل، كه اگر يك وقتى مشكوك بود مستقيماً مجراى اصل باشد، ما وصول الى الحلق و امثال ذلك كه نداشتيم، اگر چنانچه به جايى رسيديم كه اكل صادق نيست، يعنى تا آنجا كه رسيد، در مصداق عرفى اكل،اكل صادق نيست. اين شىء مشمول عنوان اكل نيست. اين غذا يا غير غذا از دهان پايين رفت به مجراى گوارش رسيد. اما نمىدانيم به حدى رسيد كه اكل صادق است يا نه؟چون اگر دانستيم كه به حدى رسيد كه هنوز اكل صادق نيست، مىگوييم: اخراجش واجب است تكليفاً و اگر بيرون آورد روزه او صحيح است وضعاً، براى اينكه اين از جوف كه بيرون نياورد، بعد الاكل كه بيرون نياورد تا بشود قى، اين قبل الاكل بيرون آورده است، قى نيست. پس روزه او صحيح است و اخراج آن هم واجب است. براى اينكه تاكنون اكل صادق نشد از اين به بعد اكل صادق است. پس اخراجش واجب است تكليفاً و خروجش هم قى نيست وضعاً.فرع دوم آن است كه به جايى رسيده است كه اكل صادق است. اين فرو رفتنش محذورى ندارد. چون سهوى بود. بيرون آوردنش چون مصداق قى است و عمدى است حرام است، و مبطل. پس در فرع دوم تكليفاً اين كار حرام است، و وضعاً اگر چنين كارى را كرد روزه او باطل
مىشود.(س:...) (پاسخ استاد:) ايشان در اين مسأله 75 بحث را بردند به جايى كه ابتلاع و بلع كردن او اكل است و بيرون آوردن او قى، اين محفوظ است. منتها حالا ايشان روى مخرج هاء و خاء بودند كه خود را به زحمت انداختند و شارهان را به كلفت انداختند، و سرانجام چيز تازهاى شارهان ارائه نكردند. فقط اشكالى بر صاحب عروة(ره) كردند.اگر فرع بندى روى مدار خاص خود باشد حكم هر سه فرع روشن است: فرع اول اين است كه تاكنون اكل صادق نبود، وقتى اكل صادق نبود، هم حكم تكليفى روشن است هم حكم وضعى، حكم تكليفىاش وجوب اخراج است و حرمت بلع، و حرمت وضعى آن است كه چون اكل صادق نيست، اگر اين را بالا بياورد قى نيست. پس اگر بالا آورد روزه او صحيح است. فرع دوم آن بود كه به جايى رسيده است كه اكل صادق است، در اينجا نه تنها بيرون آوردن واجب نيست، بلكه جايز هم نيست. براى اينكه مصداق قى هست، خود اين شىء روزه را باطل نكرده است، چون گرچه اكل است ولى سهوى است، بيرون آوردنش قى عمدى است. هم روزه را باطل مىكند هم محرم است. آنگاه فرع سوم تكليفش روشن مىشود و آن اين است كه غذايى را، چيزى را فرو برد نمىدانيم اكل بر آن صادق است يا نه؟ صرف اينكه غذا را در دهان گذاشت، دارد مىجود اين مضغ است نه بلع، يك مقدارى كه به طرف حلق فرو مىبرد، اين مقدمه قريب اكل است، هنوز اكل نيست. وقتى يقيناً فرو برد. يقيناً اكل است.اين وسطها يك مراحل مشكوك دارد كه نمىدانيم كه به اينجا رسيد، اين اكل صادق است، يا صادق نيست. وقتى به اين حد رسيد او متذكر شد، از نسيان به در آمد، آيا فرو ببرد يا نه؟ جايز است يا نه؟ مىگوييم: قبلاً اكل نبود از اين به بعد اكل است و هر آثارى كه بر اكل مترتب است، بر اينجا بار است مىگوييم: تا حال اكل نبود، محذورى ندارد. و از آن به بعد اكل است و از آن به بعد حرام است، بايد جلوى آن را بگيرد، اخراجش واجب بشود آن وقت فتواى صاحب عروة(ره) درست است. منتها از راه خوددش بايد فرع را تنظيم كرد، ديگر كسى نمىگويد: اينجا اصل مثبت لوازم عقلى نيست. براى اينكه محور اصل را، خود اكل و عدم اكل قرار داديم. تاكنون اكل نبود الان كما كان، نه اينكه تا كنون به اين حد از حلق نرسيده است، الان كما كان، تا ناقدان اشكال كنند به اينكه اگر تا كنون به اين حد از حلق نرسيده است، الان كما كان، اين لايثبت انه يصدق عليه الاكل، بعد ذلك الا باصل المثبت. براى اينكه محور اصل را خود اكل و عدم اكل قرار داديم. اگر اين چنين شد حكم فرع ثالث روشن مىشود و آن وجوب اخراج است، و حرمت بلع بدون محذور اصل مثبت، اينها سه فرع در مسأله 75 بود.(س:...) (پاسخ استاد:) بعضى از موارد است كه شرع مقدس تحديد كرده است. نظير تيمم كه فرمود: تا زند و مچ باشد، يا مثلاً در وضو فرمود: تا آرنج باشد و مانند آن. براى اكل كه حدى ذكر نكرده است، يك امر عرفى است قهراً، اين امر عرفى در مقام ثبوت بيش از دو فرع ندارد. در مقام اثبات هميشه مشابه اين مشكل را انسان دارد، كه سه فرع دارد، آب كه از سادهترين مفهومات عرفى است در مقام ثبوت دو فرع دارد در مقام اثبات سه فرع، در مقام ثبوت آب يا مطلق است يا مضاف.فرمود: قسم سومى نداريم ولى در مقام اثبات مىبينيم اين آب گل آلود، مقدارى است كه انسان اوايل يقين دارد آب است كه مخلوط به گل شده است، آن آخرها كه گلش زياد باشد، دوغ آب باشد يقين دارد كه آب نيست، اين مرحله مشكوك است كه آيا مطلق است يا مضاف، مىگويد: قبلاً مطلق بود حالا استصحاب مىكنيم حتى در آب هم كه جزء سادهترين و روشنترين مفهومات است، در مقام اثبات و امتثال، انسان گاهى شك مىكند كه اين مطلق است يا مضاف.اكل هم همينطور است. يك وقت است غذا را در فضاى دهان مىگذارد، اين يقيناً اكل نيست. يك وقتى وارد جوف مىكند اين يقيناً اكل است. يك وقت در بين راه شك مىكند كه اكل صادق است يا صادق نيست. بنابراين اگر بحث در خصوص اكل و عدم اكل باشد، محور اصل و مشكلى ندارد. اما مسأله 76 يك مسأله مبسوطى است كه چند فرع دارد و چند صورت حالا بعضى از صور امروز مطرح مىشود: «اذا كان الصائم بالواجب المعيّن مشتغلاً بالصلاة الواجبة (اى كاش در فروع ديگر اين واجب معين را ذكرمىكرد كه روزهاى كه ابطال آن حرام است حالا اينجا مشخص كرده است)،(اين مسأله در كتاب صلات هم مطرح است) فدخل فى حلقه ذباب أوبق او نحوهما أو شىء من بقايا الطعام الذى بين أسنانه (اگر كسى در حال اشتغال به صوم واجب معيّن و اشتغال به صلات چيزى وارد فضاى دهان او شد، از مأكول يا غير مأكول يا آنچه كه مربوط به ماندهها لاى دندان او بود، در آمد و به فضاى كام او ريخت، در اينجا امر بين محذورين است. فرو ببرد روزه او باطل مىشود، بخواهد با دست و امثال دست بيرون بياورد كه محذورى ندارد، و از بحث خارج است. چون نزديك مجراى حلق است بخواهد بيرون بياورد بايد يك تكلّمى بكند، به تعبير ايشان يك اَخ بگويد كه كلام آدمى از او متولد مىشود و اين غذا يا غير غذا از مجراى حلق بيرون مىآيد، فرض آن است كه نگهداريش ممكن نيست، اخراجش هم با دست و غير دست كه تكلّم عمدى همراه اينها نباشد ممكن نيست، فقط با تكلّم عمدى مىخواهد اين غذا يا غير غذا را از فضاى حلق بيرون بياورد) و توقف اخراجه على ابطال الصلاة بالتكلّم بأخ أو بغير ذلك.كلمه أخ كه به معنى برادر است، اين بايد طورى باشد كه خا و الف جدا بشود كه اخ به معناى برادر خوانده نشود) فان أمكن التحفظ و الامساك الى الفراغ من الصلاة وجب و ان لم يمكن ذلك و دار الأمر بين ابطال الصوم بالبلع أو الصلاة بالاخراج، فان لم يصل الى الحد من الحلق كمخرج الخاء و كان ممّا يحرم بلعه فى حد نفسه كالذباب و نحوه وجب قطع الصلاة باخراجه، ولو فى ضيق وقت الصلاة»،فروعى را ذكر كردند كه فرع اولش اين است، حالا بعد مىرسند به فرع دوم «وان كان مما يحل بعله كذا و كذا» تصوير اين مسأله اين شد كه شخص در حال روزه واجب معين كه ابطال آن حرام است و حفظ آن واجب، مشغول نماز است كه حفظ آن واجب و ابطال آن حرام است، نه روزه اعم از معيّن و غير معيّن است، نه نماز واجب و غير مواجب، نماز مستحبى نيست كه قطعش جايز باشد، نماز واجبى است كه قطعش حرام است. چه اينكه روزه هم، روزه مستحبى نيست، كه قطعش جايز باشد، روزه واجب معينى است كه قطعش حرام است.الان امر داير بين محذورين است. وقتى امر داير بين محذورين است كه نگهدارى اين غذا يا غير غذا در فضاى دهان ممكن نباشد. اگر ممكن باشد بدون محذور، خوب انسان نگه مىدارد تا نمازش به پايان برسد، يا اخراجش به غير تكلّم مثل با دست و امثال دست ممكن باشد، خوب اخراج مىكند، محذورى ندارد. فرض جايى است كه اگر اخراج كند بايد با تكلم باشد، نماز باطل مىشود، و اگر فرو ببرد كه بلع است و روزه باطل مىشود. آيا روزه را مقدم بدارد يا نماز را؟گاهى امر داير بين روزه و نماز است، گاهى امر دائر است بين اينكه كه روزه را باطل مىكند، يك كار حرام ديگرى را انجام مىدهد. مثل اين ذباب و بق و امثال ذلك كه مثال زدند، اينها دو حرمت دارند: يكى اينكه روزه را باطل مىكنند، يكى اينكه جزو خبائث هستند و جزو سمومات يا اشياء زيانبار هستند، كه بالاخره اكلشان حرام است. در اينگونه از موارد چه كند؟ صاحب عروة (ره) و امثال ايشان يك تفصيلى قائل هستند: بين ضيق وقت و وسعت وقت، سر اينكه در وسعت وقت نماز بدل دارد، ولى روزه يك واجب معين است. اصل جا براى ضيق وقت و وسعت وقت نيست، نماز چون يك واجب موسّع است مثلاً گفتند: «اقم الصلاة للدلوك الشمس الى غسق الليل» نماز ظهرين كه از ظهر تا غروب واجب است، يك واجب موسّع است.اما روزه كه از تبيين خيطين الى الليل واجب است، يك واجب مضيّق است. اصلاً روزه فرض اينكه زمان بيش از اين متضمن باشد ندارد، تا بگوييد كه روزه موسع است. بحث را بردند درباره واجب معين كه واجب معين مثل اينكه نذر كرده است فلان روز را روزه بگيرد، نه قضا فعلاً براى او مطرح است7 نه وسعت در وقت. اگر نماز وقتش وسيع باشد گرچه ابطال نماز حرام است، ولى چون وقت وسيع است دوباره مىخواند. اما روزه را كه ابطال كرده است، وقتى براى روزه نمانده تا روزه بگيرد، لذا اينجا صاحب عروة(ره) مىفرمايند: به اينكه اگر وقت وسيع است مىتواند بعداً نماز را بخواند، نماز را ابطال مىكند و روزه را حفظ مىكند. حالا اين وسعت وقت، دو جور است: يك وقت است كه در اوايل وقت يا اواسط وقت اين حالت پديد آمد. چون خيلى فرصت دارد دوباره مىخواند. يك وقت است كه نزديك آخر وقت است، نزديك آخر وقت، بودن وقت براى نماز باقى هست.اما بر اساس قاعده من ادرك، يعنى اين شخص نماز ظهر را قبلاً خوانده است و الان چهار ركعت مانده به نماز عصر كه وقت نماز عصر تمام بشود، چهار ركعت مانده به غروب، ايشان در آخر وقت دارد نماز عصر مىخواند، و اين حالت پديد آمد، در آخر وقت كه به مقدار چهار ركعت فرصت هست، مشغول نماز عصر است، اين حالت پديد آمد. اينجا يك وسعت وقتى هم هست چرا؟ براى اينكه بر اساس قاعده «من ادرك ركعة من الوقت فكأنما ادرك الوقت جميعا» بر اساس آن قاعده كه مستفاد از نصوص است. اگر كسى يك ركعت را در وقت درك كرد مثل آنكه همه نماز را در وقت درك كرد. يعنى اگر كسى نماز چهار ركعتى عصر را به اندازه يك ركعت درك كرد، يك ركعتش در وقت بود، سه ركعتش در خارج وقت، اين به منزله آن است كه تمام نماز در وقت بود. اين قاعده من ادرك در باب صلات محل بحث است كه آيا اين مخصوص فوت است، يا اعم از فوت و تفويت.بيان ذلك اين است كه يك وقت است، يك جوانى نزديك عصر بالغ مىشود يا زنى نزديك عصر طاهر مىشود كه بيش از اين فرصت نيست، اين يك ضيق قهرى است. در اينگونه موارد اگر كسى به اندازه يك ركعت وقت داشت و يك ركعت نمازش در وقت قرار گرفت، بقيه در خارج وقت مثل آن است كه همه در وقت قرار گرفته است، كه اگر مثلاً قصد اداء و قضا لازم بود ايشان مىتواند قصد ادا كند. يعنى با اينكه بيش از يك ركعت به مغرب نمانده است، ايشان كه دارد نماز عصر مىخواند قصد ادا مىكند. براى اينكه بر اساس آن تنزيل، كسى كه يك ركعت را در وقت خوانده است، مثل آن است كه همه را در وقت خوانده است.خوابيدهاى غروب بيدار شده است، كسى موقع غروب بالغ شده است اين را مىگويند: فوت، اگر اعم از فوت و تفويت باشد. معنايش اين است كه عمداً اين كار را نكرده است، عمداً نمازش را تأخير انداخته است تا يك ركعت مانده به مغرب، الان وضو گرفته و نماز مىخواند و سه ركعت هم خارج از وقع قرار مىگيرد، آيا مشمول قاعده «من ادرك ركعة من الوقت كمن ادرك الوقت جميعا» مىشود، يا نه؟ ، به هر تقدير اگر ما گفتيم: اين اعم از فوت و تفويت است، اعم از قهرى و اختيارى است. پس اگر كسى به اندازه يك ركعت وقت داشت هنوز مىگويند: وقتش وسيع است. يعنى شخص مىتواند نمازش را باطل كند ولو به تكلّم به اخ گفتن، با اين تكلم عادى با كلمهاى اين غذا يا غير غذا را، از حلق بيرونبياورد، نماز خودش را باطل كند. روزه را حفظ كند. دوباره شروع كند به نمازخواندن، در حاليكه بيش از يك ركعت وقت براى نماز نيست، سه ركعت در خارج قرار مىگيرد. اين نماز او درست است. ولى اگر گفتيم: اين گونه از ضيقها كه ضيقهاى تفويتى و اختيارى است، مشمول قاعده من ادرك نيست. اينجا نماز او وسعت ندارد. مثل روزه مىشود. امر داير است به اينكه نماز را باطل كند، يا روزه را باطل كند و هر دو جزء مبانى اسلام است. بنى الاسلام على الخمس: يكى نماز است يكى روزه، البته نماز اهميّتش بيشتر است، براى اينكه عمود دين است، آن اندازه كه درباره نماز وارد شده است، درباره روزه وارد نشده است. لكن مهم آن است كه ما نماز و روزه را نبايد به هم بزنيم.البته نماز افضل از روزه است. بايد سنجيد كه آيا قطع نماز همه جا و هميشه حرام است، ولو انسان براى اينكه معصيت نيافتد، نماز را قطع كند حرام است، يا ما دليل كافى و مطلقى نداريم كه قطع نماز حرام است. حتى در اينگونه از موارد، آن «لاتبطل اعمالكم» و مانند آن اگر شامل نماز و امثال نماز بشود، آيا به حرمت قطع صلات اطلاق دارد، كه انسان اگر بخواهد براى نجات از حرام هم نماز خودش را بشكند، باز هم حرام است. الان اين كه شخص نماز خود را قطع مىكند براى اينكه اين غذا فرو نرود و روزه او باطل نشود و به حرام نيافتد. نماز را كه گفتند: براى حاجتهاى عادى مىشود قطع كرد. قطع نماز حرام است، مگر براى حاجتهاى عادى، چه حاجتى براى نجات از حرام بالاتر است. پس در اينگونه از موارد گرچه نماز مهمتر از روزه است، ولى قطع نماز در همه موارد حرام نيست. حتى در مورد حاجت، آنجا چه حاجتى از اين بالاتر، كه شخص مىخواهد به حرام نيافتد، و روزه او آسيب نبيند.بنابراين اينكه ما بگوييم: چون نماز مهم است نمىشود نماز را قطع كرد و حالا ممكن است فرو ببرد و روزه را باطل كند، اين صحح نيست. در اينجا ممكن است نماز را قطع كند و روزه را حفظ كند.(س:...) (پاسخ استاد:) گاهى اجتماع چند حرام است كه مىگويند: اجتماع چند حرام در مقابل يك حرام اثر بيشترى دارد. يكى اينكه چون فرو بردن يك شىء است روزه را باطل مىكند. يكى اينكه آن شىء نظير بق و ذباب و امثال ذلك، محرم الاكل و خبيث است. از اين جهت خوردنش حرام است. اجتماع دو حرام ممكن است، در برابر يك واجب به تناوب مقاومت كنند، ولى حالا ما فرض مىگيريم نظير آن مسأله كه صاحب عروة(ره) فرمودند: «او خرج شىء من بقاء الطعام» حالا خصوص آن مسأله است، بايد حرف را طورى ارائه كرد كه بر همه فروع منطبق باشد. آنجا كه خود شىء محرم الاكل نيست، فى نفسه محرم الاكل نيست، آنجا را هم بگيرد. گذشته از اينكه بر فرض آنجايى كه نظير ذباب و بق است، و دو عنوان برآن منطبق است، آيا اين محرمات صغار مىتواند در برابر نمازى كه عمود دين است، مقاومت كند يا نه؟ غرض آن است كه اين بيانى كه صاحب عروة (ره) تا اين صورت قابل تميم هست. البته دو سه فرع ديگرى هست كه بايد بر روى هم جمع بندى بشود «والحمدلله رب العالمين»پايان
آخرين مطالب
حوزه علميه
پیام های تسلیت مراجع تقلید، علما و...
حکومت، مردم را کریمانه اداره کند نه فقیرانه
انگیزه بانوان از ورود به حوزههای علمیه...
آیهای که باید در دستور کار مبلغین باشد
مسائل روز جامعه با نگاه تخصصی قابل...
ویژگیهای نماینده مجلس تراز انقلاب
تاکید آیت الله العظمی جوادی آملی بر...
حوزه علمیه در عرصه بانکداری اسلامی...
توصیههای اخلاقی استاد حوزه به طلاب...
لباس محرومیت زدایی از چهره مردم بر...