سه شنبه 25 ارديبهشت 1403 - 4 ذيقعده 1445 - 14 مي 2024
تبیان، دستیار زندگی
در حال بار گزاری ....
مشکی
سفید
سبز
آبی
قرمز
نارنجی
بنفش
طلایی
همه
متن
فیلم
صدا
تصویر
دانلود
Persian
Persian
کوردی
العربیة
اردو
Türkçe
Русский
English
Français
مرور بخشها
دین
زندگی
جامعه
فرهنگ
صفحه اصلی تبیان
شبکه اجتماعی
مشاوره
آموزش
فیلم
صوت
تصاویر
حوزه
کتابخانه
دانلود
وبلاگ
فروشگاه اینترنتی
عبارت مورد نظر :
لیست دوره ها
>
دروس خارج فقه
>
کتاب صوم (آیت الله جوادی آملی)
>
جلسه 92
متن
درس خارج فقه بحث "صوم" حضرت آية الله العظمى جوادى آملى سال تحصيلى 74-75 جلسه 92
دهمين چيزى كه روزه را باطل مىكند، طبق نظر صاحب عروه (ره)، تعمد قىّ است، كه فرمودند:«العاشر تعمد القىّء و ان كان للضروة من رفع مرض او نحوه و لابأس بما كان سهواً او من غير اختيار والمدار على الصدق العرفى، فخروج مثل النوات او الدود لايعد منه»قبل از ورود در بحث اين مفطر دهم، آن نكتهاى كه مربوط به بحث ديروز بود، بايد مورد عنايت باشد. اينكه گفته مىشود عام يا مطلق سه فرد را شامل مىشود: فردى كه قطعاً مصداق احتقان است و فردى كه مشكوك است آن را هم شامل مىشود، و فرد ديگر البته ش امل نمىشود، اين به لحاظ مقام اثبات است، وگرنه به لحاظ مقام ثبوت، مشكوك و غير مشكوك نخواهيم داشت. چون در مقام اثبات شخص مىخواهد امتثال كند، به دليل استدلال كند. اين دليل، هم معلوم الاندراج را شامل مىشود، هم مشكوك را، اين نكتهاى بود مربوط به بحث ديروز.اما مطالبى كه مربوط به اين مفطر دهم است. بعضى از اين مطالب مربوط به بيان مبادى تصورى بحث است، بعضى مربوط به اقوال مسأله، و بعضى مربوط به ادله مسأله. آنچه كه در مطلب اول به مبادى تصورى بحث برمىگردد، آن است كه در مفطرات ديگر عنوان تعمد را ذكر نكردند، نگفتند اكل عمدى يا شرب عمدى يا كذب عمدى يا ارتماس عمدى و مانند آن.براى اينكه همه اين مفطرات، مبطل اينها در حال عمد است. در حال سهو اصلاً مبطل نيست مگر مسأله جنابت، كه جنابت سهوى در حكم جنابت عمدى بود، وگرنه تا اين دهمين مفطر را ملاحظه فرموديد، هيچ جا سخن از عمد نبود، گرچه در مسأله بقاء عمدى بر جنابت هم تعمد ذكر شد، براى اينكه آنجا يك نكته داشت كه مشابه آن نكته اينجا هم هست. پس شما يك سير اجمالى كه در اين ده مفطر مىكنيد مىبينيد: اكل و شرب و ارتماس و تعمد، مسأله قىّ و مسأله بقاء بر جنابت و امثال ذلك، هشت تاى اينها يكسان بيان مىشود. دوتاى اينها به سبك ديگر بيان مىشود، آنها كه به عنوان اولى مبطل شناخته شده است: اكل، شرب، كذب و ارتماس و مانند آن، اما درباره بقاء بر جنابت و همچنين مسأله قىّ، مىفرمايند: «البقاء العمدى على الجنابة»، يا در مسأله قىّ مىفرمايند:«تعمد القىّ» اين نه براى آن است كه سهوى اينها مبطل نيست و عمدى اينها مبطل است. براى اينكه سهوى هيچ كدام از مفطرات مبطل نيست، مگر در باب جنابت. آن هم اگر كسى علم به جنابت داشت و بعد فراموشش شد، طبق نص خاص قضا دارد، و گرنه در هيچ مورد كار سهوى مبطل نيست. اكل سهوى، شرب سهوى، رمس سهوى و
مانند آن مبطل نيست.پس اين تقىّيد به تعمد، در مقابل سهو نيست. چه اينكه در مقابل اضطرار هم نيست. زيرا عمد به معناى اختيار نيست، تا اضطرار را خارج كند. براى اينكه اضطرار در هيچ جا مثل سهو نيست. همه جا مثل اختيار است. اگر كسى به خوردن غذا مضطر شده است، روزه او باطل مىشود. مضطر مىشود به اينكه براى نجات غريق سر در آب فرو ببرد، يا مضطر شده است كه براى درمان، احتقان كند كه بحثش قبلاً گذشت. اگر احتقان براى درمان هم باشد، روزه را باطل مىكند.پس اين عمد در مقابل سهو نيست. اين عمد به معناى اختيار در مقابل اضطرار نيست، ثانياً. اگر اين چنين نيست. پس چرا در آن هشت مورد، تعمد اخذ نشده است، به اين دو مورد تعمد اخذ شده است. يعنى در مسأله بقاء عمدى بر جنابت و در مسأله قىّ، تعمد اخذ شده است. براى آن است كه در آن موارد، شخص مصدر فعل است. اكل و شرب و ارتماس و كذب و امثال ذلك، شخص مصدر فعل است. مبدأ فعل است. فعلى كه از فاعل صادر مىشود اين سه حال دارد: يا عمدى است، يا شبه عمد است يا خطا، چه اينكه در باب عمد گفتند: يك وقت است كه فعل از فاعل صادر مىشود عمداً، يك وقت از شبه عمد، يك وقت خطأ. يك وقت است كه نه، شخص مصدر فعل نيست، مورد فعل است، نه مصدر فعل. مثل يك رانندهاى كه به سبك مجاز در راه مجاز حركت مىكند، يك موتور سوارى خود را به اتومبيل او مىزند، و آسيب مىبيند. اينجا اين راننده مورد فعل است نه مصدر فعل، آنجا كه مصدر فعل است و حادثهاى پديد آمد، حالا يا عمدى است ياشبه عمد يا خطأ، اما آنجا كه به هيچ وجه فعل به يكى از انحاء ثلاثه، به فاعل اسناد ندارد و اين شخص مورد فعل است، آنجا نه قتل خطأى است، نه شبه عمد است، نه عمد.براى اينكه شخص مورد فعل است، نه مصدر فعل. در باب جنابت و همچنين در باب قىّ، گاهى شخص مصدر فعل است، گاهى مورد فعل، آنجا كه مصدر فعل است، مثل اينكه اجنب نفسه. آنجا كه مورد فعل است كالاحتلام، وقتى كه در آن روايت از امام ع(ع) سؤال مىكند كه چطور اجناب روزه را باطل مىكند، ولى احتلام باطل نمىكند، فرمود: در اجناب شخص ناكح است و در احتلام شخص مورد نكاح، شيطان با او بازى كرده است.در مسأله قىّ هم به شرح ايضاً، قىّ يك وقت است عمدى است، براى دو حال، يك وقت است سهوى است، يك وقت است نه عمد است نه سهو. آنجا كه عمد است براى دو حال: يك وقت است عمد به حال اختيار، شخص احساس مىكند كه اگر قىّ كند راحت تر مىشود، ضرورىتر ندارد. يك وقت است كه بيمارى فشار آورده است، مضطر است كه قىّ كند.پس يك وقت است كه تقىّ عمدى اختيارى است، يك وقت است تقىّ عمدى اضطرارى است. اينها دو قسم تقىّ عمدى است: يك وقت است تقىّ سهوى است، يادش رفته روزه دار است، قىّ كرده است. همه اين موارد شخص مصدر فعل است. مبدأ فعل است. منتها حالا يا اختياراً يا اضطراراً يا سهواً، اين كار را كرده است. هر كار سهوى اگر كار شخص است بايد به اختيار برگردد. اين شخص عالم است به اينكه اين كار قىّ است و دارد قىّ مىكند، و تقىّ كرده است. منتها روزه داشتن يادش رفته است، اينكه مىگويند: سهو است، نه قىّ سهوى است، قىّ عمدى است روزهيادش رفته است.پس در اينگونه از موارد شخص مصدر فعل است. حالا يا اختياراً يا اضطراراً، علم به روزه يا سهواً عن الصوم، در همه موارد مىشود گفت: شخص مصدر فعل است. يك وقت است نه، در اثر فشار دستگاه گوارش قىّ عارض مىشود. اينجا شخص مورد فعل است، نه مصدر فعل. اينكه در كتابهاى فقهى مىگويند: تعمد قىّ، نه براى آن است كه اين در مقابل سهو است، تا اشكال بشود كه اين اختصاص به قىّ ندارد، همه مفطرات همينطور است. اين براى بدار و به هم خوردگى قهرى حال است، كه فان بدره القىّ در آن حال انسان قدرت بر كنترل ندارد، شخص مورد قىّ است، نه مصدر قىّ. اينكه گفتند: تعمّد، در مقابل سهو نيست تا اشكال بشود به اينكه همه مفطرات همينطور است، چرا در باب اكل و شرب نگفتند، «الاكل العمدى يا تعمد الاكل، تعمد الشرب، تعمد الرمس» و مانند آن، در خصوص قىّ گفتند، براى اينكه دراكل و شرب، انسان هميشه مصدر فعل است، ما اكل قهرى نداريم، اگر يك وقت دهان كسى را باز كردند چيزى را در دهان آن ريختند اكل نيست. اينكه گفتند: تعمد القىّ يعنى آنجا كه شخص مبدأ و مصدر فاعلى قىّ باشد نه مورد قىّ.اين اولين مطلب كه در بيان مبدأ تصورى مسأله بود. دوم اينكه قىّ آن است كه غذاى خورده برگردد، غذا برگردد حالا اگر كسى يك ميوهاى را با هسته خورد و هستهاش برگشت، نمىگويد: قىّ كرده است. برگشت هسته را نمىگويند قىّ، و اين امر عرفى است. پس اگر روزهدارى ميوهاى را خورد و هسته آن يا هبّه بعضى از ميوهها كه به صورت غذا تلقى نشده است، برگشت، اين را نمىگويند: قىّ، اينها خلاصه امورى كه در مطلب اول كه مربوط به بيان تصورى بحث است ذكر شد.اما اقوال در مسأله، در سه مرحله بين صاحبنظران گفتگو است: يكى از نظر حكم تكلفى و يكى از نظر قضا و يكى از نظر كفاره. درباره حكم تكليفى مرحوم ابن ادريس و مانند او قائل به حرمت تعبدى محضند. ديگران مىگويند: اين حرمتش براى آن است كه تعمد قىّ مفطر است، و افطار عمدى حرام است، وگرنه خودش يك حرمت ذاتى داشته باشد،چنين نيست. اين حرمت تكليفى از آن وضع نشأت گرفته است. چون اين مبطل است و ابطال صوم حرام است، از اين جهت حرام است.مرحوم ابن ادريس ممكن است هم فكرى هم داشته باشند، ايشان قائل هستند به اينكه تعمد قىّ در حال روزه واجب حرام است، و ثمره اصلى اين بحث در ساير صيام روشن مىشود، در روزههاى كه افطار آن حرام نيست. ساير فقها مىگويند: تعمد قىّ حرام نيست، ولى اگر چنانچه از ابن ادريس بپرسيم كه صائم بماانه صائم مىتواند قىّ كند يا نه؟ اگر اين يك حرمت تكليفى محض باشد، بايد فتوا به حرمت بدهند، چرا؟ براى اينكه اين يكى از محرمات تعبدى حال صوم است.نظير اينكه محقق (ره) در باب ارتماس در آب، اين فتوا را مىدهد. اين ثمره فقهى است كه اگر ما بگوييم: اين حكم مستقيماً حكم تكليفى است در روزههايى كه ابطال آن هم جايز است، اين كار حرام است، براى اينكه صائم نبايد اين كار را بكند، و اگر گفتيم: اين حكم تكليفى از وضع نشأت مىگيرد آنجايى كه ابطال روزه حرام است، تعمد قىّ مىشود حرام، چون مبطل است. آنجا كه ابطال روزه حرام نيست، مثل قضاى موسّع مثل روزه مستحبى، آنجا كه ابطال صوم حرام نيست، تعمّد قىّ حرام نخواهد بود. به هر تقدير مرحوم ابن ادريس و ععدهاى از فقها نظر شريفشان، حرمت تعبدى است. اين مقام اول.مقام دوم كه درباره قضا است، مشهور بين علما بلكه ادعاى اجماع شده است كه تعمد قىّ مايه بطلان روزه است و قضا دارد. درباره كفاره كه مقام ثالث بحث است، آن هم مورد اختلاف است، از يك سو صاحب جواهر و امثال او اصرار دارند كه بزرگان كفاره را نفى كردند، بعد مرحوم حاج آقا رضا، همان راه صاحب جواهر را طى مىكند، كفاره را نفى مىكند. بعضى از فقهاى بزرگ و مشايخ ما (ره) اينها قائلند به اينكه كفاره دارد، اين هم سير قول در مسأله.(س:...) (پاسخ استاد:) در مسأله ارتماس، محقق و امثال ايشان بايد اين را جواب بدهند، ايشان مىفرمودند كه خود احتقان هم همين بود، مرحوم محقق درباره احتقان در شرايع مردد است كه آيا اين مفسد صوم است يا نه؟ ولى در معتبر فتوا مىدهد كه مفسد صوم است. مىفرمايد: لحكمتى خدا آن را حرام كرده است، كه لايصح ابدائها، ما چه چيز مىدانيم كه چه حكمتى دارد؟ براى اينكه «لايجوز للصائم ان يحتقن» صائم حق ندارد اطلاق صائم صوم واجب و مستحب را مىگيرد، معين و غير معين را.اجماعى كه صاحب جواهر خيلى روى آن تكيه مىكند، چه در بحث وجوب قضا چه در نفى كفاره، يك اجماع تعبدى محض نيست با داشتن اين همه نصوص صحيح و موثق، بعيد است كه يك اجماع تعبدى در مسأله باشد. نوعاً بزرگان به همين نصوص باب استدلال كردند. پس اجماع تعبدى به آن معنا نيست.مطلب بعدى آن است كه اصل اولى و حاكم در مسأله همان صحيحه حلبى است كه مفطرات را، منحصر كرده است. روايت 1 باب 1 از ابواب ما يمسك عنه الصائم. اين بود كه «لايضر الصائم ما صنع اذا اجتنب ثلاث خصال: الطعام و الشراب و النساء والارتماس »، طعام و شراب را يكى حساب كردند و ارتماس هم يكى، اين اصلى اولى است. هر دليلى كه دلالت كند بر اينكه چيز ديگرى غير از اين امور مفطر است، بايد بتواند اين اطلاق را تقييد كند.پس اصل اولى درباب مفطرات همان صحيحه محمد بن مسلم است كه روايت 1 باب 1 از ابواب ما يمسك عنه الصائم است. حالا ببينيم روايات مسأله تعمد قىّ توان تقييد آن را دارد يا ندارد؟ افرادى مثل محقق و ابن ادريس مىگويند: در بعضى از قسمتهايش توان آن را ندارد، و تعمد قىّ مفطر نيست. معروف آن است كه تعمد قىّ مفطر است و توان تقييد اطلاق صحيحه محمد بن مسلم را دارد.مطلب بعدى آن است كه روايات باب قىّ دو طايفه است: يك طايفه كه اكثرى روايات باب را تشكيل مىدهد اين است كه قىّ مفطر است، بعضى از روايات كه آنها معتبرند و قابل احتجاجند، دلالت مىكنند بر اينكه قىّ مفطر نيست. نحوه جمع بين اين دوطايفه آيا به اين است كه در هيئت اينها تصرف كنيم نه در ماده، يعنى آن طايفهاى كه مىگويد: تعمد قىّ مفطر است آنها را حمل كنيم بر استحباب، و اين روايتى كه مىگويد: قىّ مفطر نيست را حمل كنيم بر اينكه روزه او صحيح است و منافاتى ندارد به اينكه دوباره قضا مستحبى بجا بياورد، و يا تصرف در ماده كنيم، اين روايتى كه مىگويد: قىّ مفطر نيست را حمل كنيم بر صورت قىّ غير اختيارى.يعنى آن قيى كه انسان مورد قىّ است، نه مصدر و مبدأ، و آن رواياتى كه مىگويد: قىّ مفطر است، حمل كنيم به جايى كه شخص مصدر فعل است، معروف بين اصحاب همين راه دوم در جمع است، و شاهد جمع در خود روايات است. پس چيزى كه در باب باشد و ما بتوانيم مستقيماً به آن براى روشن شدن فتوا تمسك كنيم نيست. اجماع يا يك شهرت قطعى كه كاشف تعبدى باشند وجود ندارد. عمده همين روايات باب 29 از ابواب ما يمسك عنه الصائم است، روايات فراوانى دارد يعنى ده روايت دارد كه اين نه يا ده روايت ارزيابى شود، معلوم مىشود كه دو طايفه است، و راه جمعش هم تصرف در ماده است نه تصرف در هيئت. يعنى مطلق را مقيّد كرد. آن طايفهاى كه مىگويد: قىّ عيب ندارد حمل مىشود بر جايى كه قىّ غير اختيارى بشود. يعنى شخص مورد قىّ باشد، و آن رواياتى كه مىگويد: قىّ مفطر صوم است حمل مىشود بر جايى كه شخص مبدأ قىّ باشدك. غالب اين نصوص يا صحيح يا موثق و معتبر است.روايت اول باب 29 از ابواب ما يمسك عنه الصائم همان است كه مرحوم كلينى عن على بن ابراهيم عن أبيه، عن محمد بن يحيى، عن أحمد بن محمد جميعاً عن ابن أبى عمير، عن حماد، عن الحبى (كه اين صحيح است) عن أبى عبدالله (ع) «قال: اذا تقيّا الصائم فقد أفطر (صائم اگر قىّ كرد افطر صومه) و ان ذرعه من غير أن يتقيّا فليتم صومه»، ذرعه يعنى: بادره اگر قىّ بدار كرد مبادرت كرد كه شخص مورد قىّ شد، نه مصدر قىّ. اين عيب ندارد.يك وقت است كه حالش به هم مىخورد و قدرت كنترل ندارد اين مىشود ذرعه القىّ. اين نه عمدى است نه شبه عمد، نه سهوى، و اضطرارى هم نيست. اضطرار در مقابل اختيار از اقسام قىّ عمدى است، مثل احتقان اضطرارى، احتقان اختيارى كه دو قسم از اقسام احتقان عمدى است. يك وقت شخص يك راهى دارد براى درمان، ولى مىبيند اين احتقان آسانتر است. يك وقت است مىبيند نه، تنها راه همين احتقان است، احتقان مىكند. به هر تقدير احتقان اضطرارى در مقابل احتقان اختيارى، از اقسام احتقان عمدى است كه در نصوص مسأله قبل گذشت. در همه گونه از موارد شخص مصدر فعل است. اما يك وقت است كه هيچ كنترلى در اختيار شخص نيست. شخص مورد فعل است، نظير احتلام در باب جنابت. «وان ذرعه من غير أن يتقيأ»، ملاحظه مىفرماييد كه اين فعل را نفى كرده است. يعنى شخص قىّ نكرده است بالقول المطلق نه عمدى نه سهوى، قىّ نكرده است «فليتم صومه». روايت دوم كه خيلى مساسى با اين مسأله ندارد ولى خود تبركاً مىخوانيم اين است «وأما صوم الاباحة لمن أكل أو شرب ناسياً أو تقيأ من غير تعمد فقد أباح الله له ذلك و أجزأ عنه صومه»، صومش مجزى است كه اين در حقيقت مفطر صوم نيست. اگر يك چيزى درباره صوم اباحه اينطور بود، در صوم واجب آن هم، واجب معيّن مثل رمضان به طريق اولى، حالا اين روايت خيلى مورد استشهاد نيست.روايت سوم مرحوم كلينى عن محمد بن اسماعيل، عن الفضل بن شاذان، و عن أبى على الاشعرى عن محمّد بن عبدالجبّار جميعاً عن صفوان بن يحيى، عن ابن مسكان، عن الحبلى، عن أبى عبدالله (ع)«قال: اذا تقيّأ الصائم فعليه قضاء ذلك اليوم، و ان ذرعه من غير أن تقيّأ فليتم صومه» يعنى اگر قىّ كرد، حالا خواه اختيارى قىّ كرد، خواه اضطرارى قىّ كرد روزهاش باطل است. يك وقت است كه نه، قىّ مبادرت مىكند كه اين شخص مصدر قىّ نيست، مورد قىّ هست روزه او صحيح است.(س:...) (پاسخ استاد:)اگر حالش به هم بخورد و عرق كند و چيزى از دهانش خارج نشود كه اين جاى توهم نيست كه مبطل صوم باشد. اما قىّ هست تقىّ نيست.
آخرين مطالب
حوزه علميه
پیام های تسلیت مراجع تقلید، علما و...
حکومت، مردم را کریمانه اداره کند نه فقیرانه
انگیزه بانوان از ورود به حوزههای علمیه...
آیهای که باید در دستور کار مبلغین باشد
مسائل روز جامعه با نگاه تخصصی قابل...
ویژگیهای نماینده مجلس تراز انقلاب
تاکید آیت الله العظمی جوادی آملی بر...
حوزه علمیه در عرصه بانکداری اسلامی...
توصیههای اخلاقی استاد حوزه به طلاب...
لباس محرومیت زدایی از چهره مردم بر...