چهارشنبه 26 ارديبهشت 1403 - 5 ذيقعده 1445 - 15 مي 2024
تبیان، دستیار زندگی
در حال بار گزاری ....
مشکی
سفید
سبز
آبی
قرمز
نارنجی
بنفش
طلایی
همه
متن
فیلم
صدا
تصویر
دانلود
Persian
Persian
کوردی
العربیة
اردو
Türkçe
Русский
English
Français
مرور بخشها
دین
زندگی
جامعه
فرهنگ
صفحه اصلی تبیان
شبکه اجتماعی
مشاوره
آموزش
فیلم
صوت
تصاویر
حوزه
کتابخانه
دانلود
وبلاگ
فروشگاه اینترنتی
عبارت مورد نظر :
لیست دوره ها
>
دروس خارج فقه
>
کتاب صوم (آیت الله جوادی آملی)
>
جلسه 86
متن
درس خارج فقه بحث "صوم" حضرت آية الله العظمى جوادى آملى سال تحصيلى 74-75 جلسه 86
بحث در اين بود كه اگر كسى شب ماه مبارك رمضان جنب شد و تصميم دارد بر غسل و احتمال مىدهد كه اگر بخوابد بيدار مىشود و خوابيد و بيدار نشد تا صبح كه از اين خواب اول ياد مىشود، نه قضا دارد و نه كفاره.و اگر بيدار شد يعنى بعد از علم به جنابت با عزم بر غسل و احتمال انتباه و بيدارى خوابيد و بيدار شد و دوباره با همين شرائط و خصوصيات خوابيد و بيدار نشد كه از او به خواب ثانى ياد مىكنند، اينجا فقها فرمودند حكم قضا است نه كفاره. اگر بار سوم خوابيد با همين شرائط يعنى با عزم بر غسل و احتمال بيدارى و بيدار نشد، هم قضا است هم كفاره. اين معروف بين فقها بود.پس بايد در سه فرع بحث مىشد. فرع اول بر اساس جمع بين رواياتى كه به عمل آمد ثابت شد آنچه مشهور است حق است. يعنى در خواب اول نه قضا است نه كفاره. زيرا رواياتى كه دارد اگر كسى جنب بود و بخوابد تا صبح قضا دارد اين مال بقاء عمدى است نه مال كسى كه بنا بر غسل دارد.روايات سه طايفه بود: يك طايفه دلالت مىكرد بر اينكه اگر جنب بعد از علم به جنابت بخوابد و تا صبح بيدار نشود قضا ندارد. يك طايفه دلالت مىكرد بر اينكه قضا دارد. طايفه ثالثه شاهد جمع بود كه مىگفت «نام متعمداً» معلوم مىشود آنجا كه قضا هست در صورتى است كه قصد داشته باشد غسل نكند. كسى كه مصمم بر ترك غسل است چه بيدار باشد چه بخوابد بىتفاوت است. پس طبق اين جمعى كه بين اين دو طايفه از نصوص شده است يعنى روايات باب سيزده و پانزده و شانزده مسأله را حل كرد. روايات باب سيزده مىگفت قضا ندارد. روايات باب پانزده مىگفت قضا دارد. روايات باب شانزده شاهد جمع بود. اين بحثش گذشت.اما خواب ثانى.در خواب ثانى دو مقام محل بحث است. يكى اينكه قضا دارد يكى اينكه كفاره ندارد. چه اينكه در خواب سوم هم دو مقام محل بحث است: يكى اينكه قضا دارد يكى اينكه معروف اين است كه كفاره دارد يا ادعاى اجماع شده است، ولى بسيارى از بزرگان مىفرمايند خواب سوم هم مثل خواب دوم فقط قضا دارد نه كفاره. الان بحث در خواب دوم است و خواب دوم هم دو مقام محل بحث دارد: يكى ثبوت قضا و يكى عدم ثبوت كفاره. براى اثبات قضا در خواب دوم چون اين تعبد محض است، نياز به دليل داريم. چرا تعبد است؟ براى اينكه كسى در شب ماه رمضان جنب شد، بعد از علم به جنابت حالا خواه محتلم شد و بيدار شد يا نه با اجناب عمدى خود را جنب كرد بالاخره الان عالم به جنابت است، بعد از علم به
جنابت به قصد اينكه بيدار مىشود و غسل مىكند خوابيد و بيدار شد و ديد هنوز فرصت هست با همين قصد و با همين احتمال خوابيد و تا صبح بيدار نشد، در چنين وضعى اگر بخواهد قضا داشته باشد تعبد خاص طلب مىكند. چرا؟ چون اين تعمد بقاء بر جنابت كه نيست. اين با عزم بر غسل خوابيده است و عادتش اين بود كه بيدار مىشد يا احتمال معقولِ مقبول مىداد كه بيدار شود حالا چرا بر او قضا واجب باشد؟ اگر قضا واجب است روى تعبد خاص است. اين تعبد خاص را بايد با بررسى مستأنف نصوص باب سيزده و پانزده و شانزده ابواب ما يمسك عنه الصائم بررسى كرد. (س:...) (پاسخ استاد:) اين يك تناسبى است كه اگر شارع مقدس در خواب دوم فرمود قضا دارد ذهن مىپذيرد، نه اينكه اگر شارع نفرموده بود خود انسان هم مىتوانست بگويد. روايت باب سيزده صحيحه عيص بن قاسم مىگويد «سئل ابا عبدالله (ع) عن الرجل ينام فى شهر رمضان فيحتلم ثم يستيقظ ثم ينام قبل ان يغتسل قال لا بأس» اين اگر مخصوص به شب نباشد از شب منصرف نيست. چون بعضى از آقايان اشكال كردند كه اين روايت دارد شهر رمضان، شايد راجع به خواب روز و احتلام روز باشد. اينكه كسى مىخوابد محتلم مىشود و دوباره مىخوابد اين يا مخصوص شب است يا نمىشود آن را از شب منصرف كرد، شب را يقيناً شامل مىشود؛ يك فرد بارزى است.عمده روايات بحث خواب دوم است. در خواب دوم به دو صحيحه استشهاد شده است كه يكى صحيحه معاوية بن عمار است، يكى هم صحيحه ابن ابى يعفور. صحيحه معاوية بن عمار همان روايت اول باب پانزده است كه مرحوم شيخ طوسى (رض) «باسناده عن الحسين بن سعيد عن حماد بن عيسى و فضالة بن ايوب جميعاً عن معاوية بن عمار قال قلت لابى عبدالله (ع) الرجل يجنب فى اول الليل» حالا يا به احتلام يا به اجناب عمدى «ثم ينام حتى يصبح فى شهر رمضان» مىخوابد تا صبح بيدار نمىشود «قال (ع) ليس عليه شىء» اين مىشود خواب اول «قلت فانه استيقظ ثم نام حتى اصبح» به عرض حضرت رساند كه اين شخص بعد از علم به جنابت خوابيد و بيدار شد، دوباره خوابيد (اين مىشود خواب دوم) «قال فاليقض ذلك اليوم عقوبة» سند صحيح است و دلالت هم تام. اين صحيحه معاوية بن عمار دلالت مىكند بر اينكه خواب ثانى قضا دارد، اما آن فرع دوم و مقام ثانىِ بحث كه كفاره دارد يا نه عليحده مطرح مىشود.روايت دومى كه به او استدلال كردند همين صحيحه ابن ابى يعفور است كه روايت دوم باب پانزده از ابواب ما يمسك عنه الصائم است كه مرحوم شيخ طوسى باسنادش «عن صفوان بن يحيى عن منصور بن حازم عن ابن ابى يعفور قال
قلت لابى عبدالله (ع) الرجل يجنب فى شهر رمضان» اين استدلال بنا بر نسخه من لايحضره الفقيه است «ثم يستيقظ ثم ينام» اينكه دارد ثم يستيقظ ثم ينام بعد «ثم يستيقظ ثم ينام حتى يصبح» روى نسخه من لايحضره الفقيه اين مىشود دو خواب. يعنى بعد از علم به جنابت خوابيد و بيدار شد مجدداً خوابيد و بيدار نشد تا صبح «قال (ع) يتم نومه و يقضى يوماً آخر و ان لميستيقظ حتى يصبح اتم يومه و جاز له» يعنى اگر از آن خواب اول بعد از علم به جنابت بيدار نشد تا صبح، روزه فرداى او صحيح است ولى اگر از خواب اول بيدار شد دوباره خوابيد، بايد آن روز را تأدباً امساك كند ولى قضاى او لازم است (اين بنا بر نسخه من لايحضره الفقيه). اما آنچه كه در اين وسايل آمده است كه از مرحوم شيخ طوسى نقل شده است عبارت اين است كه «الرجل يجنب فى شهر رمضان ثم يستيقظ ثم ينام حتى يصبح» از اين ثم يستيقظ معلوم مىشود كه اين جنابتش به صورت احتلام بود، كسى در عالم رؤيا محتلم مىشود، بعد بيدار مىشود كه اين ديگر خواب اول نيست و مىخوابد و تا صبح بيدار نمىشود، حضرت فرمود قضا دارد. اين نسخه مطابق با تهذيبين است يعنى تهذيب و استبصار مرحوم شيخ طوسى دلالت مىكند بر اينكه در خواب اول قضا است. اگر اين روايت خواب اول را بگويد يا حمل بر استحباب مىشود، يا حمل مىشود بر اينكه منظور با قصد بر عدم غسل بود، چون روايات باب سيزده به صورت روشن دلالت داشت كه در خواب اول قضا نيست، آن صريح در نفى قضا بود و اين ظهور در وجوب قضاست، يا در هيئت اين تصرف مىشود كه منظور استحباب قضا است نه وجوب، و يا در ماده اين تصرف مىشود به صورت اطلاق و تقييد كه اين مخصوص به صورت عمد است. پس اگر روى نسخه تهذيبين باشد راهش همين است كه اشاره شده. اين اختلاف نسخ مربوط به اختلاف نسخ وسائل نيست، كه مثلاً وسائل الشيعه بعضى از نسخش ثم يستيقظ ثم ينام داشته باشد و بعضى نداشته باشد بلكه اين اختلاف نسخ به آن اصل برمىگردد. در تهذيبين همانطورى هست كه در اين وسائل آمده. در من لايحضره الفقيه طرز ديگرى است كه در ذيل اين وسائل آمده است. در من لايحضره الفقيه خواب دوم مطرح است در تهذيبين يعنى تهذيب و استبصار خواب اول مطرح است. بنا بر نقل شيخ در خواب اول قضاست و بنابر نقل مرحوم صدوق در خواب دوم قضاست. اين روايت ابن ابى يعفور داير بين زياده و نقيصه است كه اثر روشنى در تباين فقهى دارد، براى اينكه روى نسخه تهذيبين در خواب اول قضاست و روى نقل مرحوم صدوق در خواب دوم قضاست. اگر روى نسخه تهذيب باشد كه دارد در خواب اول قضاست
يكى از دو راه را بايد طى كنيم. يا تصرف در هيئت كه اين قضا را حمل بر استحباب كنيم يا تصرف در ماده كه اين را حمل كنيم بر صورت عزم بر عدم غسل. روى نسخه من لا يحضره الفقيه حرفى درمىآيد كه معروف بين اصحاب است كه خواب اول قضا ندارد خواب دوم قضا دارد. چنين روايتى نه در اين مقام حجت است كه مقام فرع فعلىِ ما است نه در فرع قبلى. يك وقت است كسى مىگويد ما اطمينان داريم كه نقل مرحوم صدوق اضبط از نقل مرحوم شيخ طوسى است براى اينكه مرحوم شيخ طوسى زعامت حوزه از يك طرف و تدريس روزانه از طرف ديگر و تأليف وافر از طرف سوم، مجال تحقيق را از ايشان گرفته است. طورى كه مرحوم صاحب حدائق مىگويد به اينكه كمتر روايتى است كه مرحوم شيخ طوسى در تهذيبين نقل كند مگر اينكه يك مناقشه يا خدشه يا تزلزل سندى يا دلالى در او هست. گرچه اين هم يك مبالغه است به تعبير آقايان و تام نيست. ولى خوب يك وقت است مثل مرحوم كلينى بيست سال زحمت مىكشد روى يك كتاب، خوب غلط او هم كم است و يك وقت است نه كار مرحوم صدوق است كه او هم تلاش و كوشش محدثانه است، او هم امتن و اضبط است. يك وقت است نه مثل مرحوم شيخ طوسى است كه چند درس بايد بگويد، حوزه را هم بايد اداره كند، تأليف هم داشته باشد، زعامت عامه را هم داشته باشد. خوب قهراً تهذيبين به امتنيت كافى نخواهد بود. لكن اينها يك حدثى است. طورى نيست كه فقيه به تواند روى اين فتوى بدهد كه بگويد الا و لابد نسخه تهذيب و استبصار تام نيست و نسخه من لايحضره الفقيه تام است. البته اين يك حدثى است. اگر ما توانستيم روى اين قرائن بفهميم آنچه را كه مرحوم صدوق (رض) نقل كرده است تام است اين صحيحه دوم مثل صحيحه اول يك پيام مشتركى دارد كه در خواب اول قضا نيست و در خواب دوم قضا هست. و اگر نتوانستيم از اين چيزى استفاده كنيم براى اينكه اين اختلاف مال وسائل نيست، اختلاف در مصادر وسائل هست و نمىتوان گفت اصالت عدم الزياده مقدم بر اصالت عدم نقيصه است، آنگاه به همان صحيحه معاوية بن عمار كه روايت اولى است اكتفا مىشود.(س:...) (پاسخ استاد:) نه خيلى روشن نيست. الان شما در اين چاپخانهها مىبينيد كه گاهى يك خط زياد است و يك خط كم. گاهى يك نقطه زياد است و گاهى كم. گاهى يك حرف زياد است و يك حرف كم. اين تصحيحهاى ويرايشى كه آدم نگاه مىكند، مىبيند همان اندازه كه زياده است نقيصه هم هست.. سابقىها اصرار داشتند كه اصالت عدم زياده را بر اصالت عدم نقيصه مقدم بدارند. يعنى بگويند به اينكه اگر يك روايتى دست ما رسيده است و مرحوم كلينى
اين را با يك جملهاى نقل كردند و مرحوم شيخ بدون آن جمله نقل كردند ما بگوييم كه حق با كلينى است براى اينكه اصالت عدم زياده مىگويد به اينكه: در نوشتن اصل اولى اين است كه برابر با آن نسخه مستنسخ من اصل را استصحاب مىكنند، احتمال بدهيم كه كم كرده يا زياد كرده، احتمال كم كردن بيش از احتمال زياد كردن است. در جايى كه امر دائر شود بين زياده و نقيصه اصل عدم زياده جارى است، يعنى ان شاء الله اين جملهاى كه ايشان نوشتهاند اين را از خود زائد نكردهاند. اين مطابق با اصل بود و آنجا كه آن نسخه كه اين را ندارد چون اصل عدم نقيصه جارى نيست معنايش اين است كه آن شخص يادش رفته بنويسد. اين اصل عدم زياده و اصل عدم نقيصه نه در قرآن است نه در روايت. نه اصل معقولى است كه برهان عقلى داشته باشد، مىماند طبع عرف. شما الان به ويرايشىها نگاه مىكنيد مىبينيد كه به همان اندازه كه سهو مىكنند در نقيصه به همان اندازه در زياده سهو مىكنند. اين نقطهها را شما نگاه كنيد. اين حروف را نگاه كنيد. اضافه كردنشان كمتر از كم كردنشان نيست. (س:...) (پاسخ استاد:) نه به آن اندازه كه اصالت عدم زياده جارى شود و اصالت عدم نقيصه جارى نشود و بشود حجت، مثل اصالت عدم سهو و اصالت عدم الغفلة. اينها حجت است براى اينكه غالب مردم در غالب امور متذكرند و اصالت عدم غفله و اصالت عدم سهو و اصالت عدم نسيان جارى است و يك اصل عقلايى است. اما اگر كسى غفلت كند غفلتش به طرف نقيصه بيشتر از طرف زياده است، يك همچنين اصلى نداريم. اين اصل عدم غفلت و اصل عدم سهو و اصل عدم نسيان جزو اصول رايج عقلايى است. غالب عقلا در غالب شئونشان كارها را بدون سهو و نسيان انجام مىدهند. غفلت كم است. سهو كم است. اما حالا اگر كه مىخواهد غفلت كند غالباً به طرف نقيصه غفلت مىكند و نادراً به طرف زياده؟!! يك چنين اصلى ما نداريم. بنابراين اعتمادى به اصالت عدم زياده در اينجا نيست. اگر روى اضبطيت كافى درباره كافى اين حرف را زدند كه امتن است و اضبط است و اگر همان حرف را درباره من لايحضره الفقيه و تهذيبين گفتند، خوب كسى اطمينان پيدا كرد، مىتواند بگويد كه اين صحيحه ابن ابى يعفور مثل صحيحه معاوية بن عمار دلالت مىكند كه در خواب دوم قضا نيست. اما اگر نه اطمينان پيدا نكرد، و يك حدسى است اين مىشود تأييد نه تعليل. بهرتقدير روايت اول كه صحيحه معاوية بن عمار است براى اثبات قضا كافى است. (س:...) (پاسخ استاد:) در همان تبيين مبادى تصورى بحث ملاحظه فرموديد كه روايات باب سيزده خوب روشن كرد كه خواب اول خواب بعد از علم به جنابت است. چون
آنجايى كه شخص مىخوابد و جنب مىشود و بيدار نمىشود اصلاً خواب اول نيست.(س:...) (پاسخ استاد:) احتياط غير از آن است كه انسان بتواند حرف آخر را بزند. روايت باب سيزده را ملاحظه بفرماييد. آنجا كه دارد «فنام» يعنى بعد از علم به احتلام و جنابت خوابيد. اين فاء تفريع نشان مىدهد كه اين نومش بعد از علم به جنابت است. «قال لاشىء عليه» اين مىشود خواب اول. يا صحيحه عيص بن قاسم دارد كه «عن الرجل ينام فى شهر رمضان فيحتلم» در همان خواب «ثم يستيقظ ثم ينام قبل ان يغتسل قال لابأس» اگر آن خوابى كه در او احتلام اتفاق افتاده خواب اول است و بعد خواب دوم در حالى كه احدى نگفته در خواب دوم قضا نيست و در حاليكه غالباً به همين صحيحه عيص بن قاسم تمسك مىكنند. (س:...) (پاسخ استاد:) حالا آن مقام ثانىِ بحث است كه كفاره هست يا نه. الان خود صاحب عروه هم مىفرمايد كفاره ندارد. در خواب دوم چرا قضا ندارد؟ غرض آن است كه در خواب دوم فرق گذاشتهاند. همين روايت اول كه صحيحه معاوية بن عمار بود دلالت مىكند بر اينكه خواب دوم قضا دارد (يك باب پانزده). «عن الرجل يجنب فى اول الليل ثم ينام حتى يُصبح» اين خواب اول است. «قال ليس عليه شىء قلت فانه استيقظ ثم نام حتى اصبح قال فاليقض ذلك اليوم عقوبة» اين مىشود خواب دوم و روايت صحيحه هم هست و معروف بين اصحاب هم هست. اما براى نفى كفاره كه مقام ثانىِ بحث است، بحث در اين خواب دوم يك مقدار آسانتر از خواب سوم است. درباره خواب دوم ادعاى اجماع و شهرت قطعى بر كفاره نشد. بعضىها قائل به كفاره هستند كه صاحب جواهر (رض) مائل به كفاره هستند. مىگويند هرجا قضا هست كفاره هست. و چون اينجا قضا ثابت شده است پس كفاره هم ثابت شده است. اين قاعده طرداً و عكساً مورد نقد است. چه كسى تلازم بين قضا و كفاره را ادعا كرده است؟ در خود فقه يك بابى است در باب صوم كه تفكيك كرده بين مايجب فيه القضا دون الكفاره و بين مايجب فيه القضا و الكفاره. در غالب كتب فقهى بين اين دو باب تفكيك شده است. آنجا كه قضا هست و كفاره نيست. آنجا كه هم قضا است و هم كفاره. اگر كسى در ماه مبارك رمضان عمداً يكى از مفطرات را انجام دهد هم قضا دارد هم كفاره. و اگر كسى به صومش خللى وارد شود از راه نيت آنجا قضا دارد دون كفاره. يا به صومش آسيبى برسد از راه نسيان جنابت آنجا قضا دارد دون كفاره. مواردى كه قضا دارد و كفاره ندارد جدا ذكر كردهاند و مواردى كه هم قضا دارد و هم كفاره جداگانه كه دوتا باب تفكيك شده است. پس تلازمى در كار نيست. (س:...) (پاسخ استاد:) آن مستثنى منه چيست؟ اينجا
استثنا شده؟ اين ادعا است! اين نه نص است نه مقعد اجماع كه هر جا قضا دارد كفاره دارد!! اين تفكيك نشان مىدهد به اينكه تلازمى در كار نيست براى اينكه خود فقها دو باب ذكر كردهاند. يك وقت است كه يك اصل كلى را ذكر مىكنند در ذيلش تبصره است و استثنا و يك وقت است نه دو باب جدا است. باب ما يجب فيه القضا دون الكفاره و باب ما يجب فيه القضا و الكفاره. اصلاً بحثش جدا است. پس معلوم مىشود تلازمى در كار نيست. از طرفى هم اين نصوص در مقام بيان هست و همه اين نصوص كه در باب خواب دوم قضا را گفته و هيچكدام كفاره را ذكر نكرده است و اگر هم شك كنيم اصالة البرائه كافى است. هذا تمام الكلام فى ما يرجع الى النوم الثانى. اما نوم ثالث: نوم ثالث يك اصطلاح فقهى است نه اصطلاح روايى. در روايت گرچه خواب اول و دوم نيامده است، اما دارد نام واستيقظ، ثم نام و استيقظ كه اين راجع به خواب اول و دوم است، اما راجع به خواب سوم اصلاً در روايت خبرى از او نيست كه به عنوان بار سوم نام و لم يستيقظ، نام حتى اصبح. اين خواب سوم يك اصطلاح فقهى است نه اصطلاح روايى، چون در روايت اصلاً به خواب سوم اشاره نشده است. مطلب دوم آن است كه اين خواب سومى كه فقها دارند، منظور سومِ در مقابل چهارم و پنجم نيست. منظور سومِ در مقابل دوم است. وقتى سوم در مقابل دوم شد، يعنى خوابِ غيرِ دوم، قضا و كفاره دارد و چون تحقيق آن است كه در خواب سوم هم، كفاره ندارد يعنى راهى كه صاحب عروه و امثال ايشان طى كردند، اين راه تام است، قهراً اصطلاح عوض خواهد شد و آن اين است كه خواب دوم كه قضا دارد و كفاره ندارد منظور از خواب دوم يعنى ما ليس باول. آنگاه همانطورى كه اهل معقول اصطلاح دارند مىگويند معقول ثانى يعنى ما ليس باول فقها هم اصطلاح دارند، وقتى مىگويند خواب دوم يعنى ماليس باول، چون دوم و سوم و چهارم و پنجم همه همين حكم را دارند. اينكه مىگويند خواب دوم قضا دارد و كفاره ندارد يعنى غير خواب اول. چون الان بيان مرحوم صاحب عروه در مسائل بعدى اين است كه خواب سوم و چهارم و پنجم همه به همين خواب ملحق است. بنابراين فتحصل كه اين نوم ثالث و رابع يك اصطلاح فقهى است نه اصطلاح روايى. در روايت به هيچكدام از اين خوابها اشاره نشده است كه مثلاً «نام و استيقظ» تا بشود خواب اول «ثم نام و استيقظ» تا بشود خواب دوم «ثم نام و استيقظ» بشود سوم و هكذا. فقط به خواب اول و دوم اشاره شده است. در خواب سوم اصلاً سؤالاً و جواباً نيامده است (اين يك). در اصطلاح فقهى است نه در اصطلاح حديثى و اصطلاح فقهى آنها كه مىگويند خواب سوم قضا و كفاره دارد منظورشان از خواب سوم
يعنى خواب غير دوم، نه سومى كه بين دو و چهار است، چون خواب چهارم پنجم و مانند آن را هم همين حكم را دارند. آنها كه مىگويند در خواب سوم كفاره ندارد فقط قضا دارد قهراً خواب سوم مثل خواب دوم خواهد بود، وقتى آنها گفتند خواب دوم قضا دارد و كفاره ندارد خواب دوم يعنى ما ليس باول، همانطورى كه معقول ثانى يعنى ماليس باول و ماده ثانى يعنى ماليس باولى.اما بحث در خواب سوم اين هم مثل خواب دوم در دو مقام است. يك مقام راجع به وجوب قضا و يك مقام راجع به نفى كفاره. براى اثبات قضا همان صحيحه معاوية بن عمار كافى است. براى اينكه اين صحيحه وقتى كه قضا را در خواب دوم لازم مىداند در خواب سوم به طريق اولى. اين ديگر نيازى به دليل جديد ندارد. يك كسى بعد از علم به جنابت خوابيد و بيدار شد و غسل نكرد. دوباره خوابيد و بيدار نشد قضا دارد. اگر چنين شخصى در خواب دوم هم بيدار شود و غسل نكند بار سوم بخوابد و بيدار نشود يقيناً به طريق اولى قضا دارد. پس براى اثبات قضا در خواب سوم به همين صحيحه معاوية بن عمار مىشود استدلال كرد و نيازى به دليل ديگرى نيست. اما مقام ثانىِ بحث كه در خواب سوم كفاره نيست. معروف اين است كه كفاره واجب است و به سه دليل استدلال كردند. يكى به نصوص كفاره كه در همين بابها قبلاً خوانديم كه اگر كسى ماه مبارك رمضان جنب شد و غسل نكرد «يعتق رقبة و يطعم ستين مسكينا و يصوم شهرين متتابعين» يكى هم به آن تلازم بين قضا و كفاره و يكى هم به اجماعى كه ادعا شده است. اما درباره نصوص چون قبلاً مفصلاً بحث شد آن نصوص مخصوص به حالت عمد است. آنجا كه عامداً كسى بخوابد و غسل نكند كفاره دارد، در حاليكه ما الان در فرع چهارم از ان ترسيم چهارگانه بحث مىكنيم. چون ترسيم چهارگانه به اين صورت بازگو شد كه شخص يا غافل است يا ملتفت، اگر ملتفت بود يا عزم بر عدم غسل دارد يا ترديد در غسل دارد يا عزم بر غسل دارد. اگر ملتفت نبود و غافل بود حكم ناسى را دارد كه قضا است دون كفاره. و اگر عزم بر عدم داشت يا مردد در غسل بود اين به منزله عمد در بقاء است، هم قضا دارد و هم كفاره. ولى اگر عزم بر غسل داشت كه فرع چهارم است اين يقيناً مشمول نصوص كفاره نيست. براى اينكه كفاره مال عمد بود يقيناً از آن خارج شد پس نمىشود به نصوص باب كفاره تمسك كرد. دليل دومشان همانكه صاحب جواهر به آن اشاره كردند، تلازم بين قضا و كفاره است. پاسخش همان است كه در فرع قبلى گذشت كه هيچ برهانى بر تلازم بين قضا و كفاره نيست. خيلى از جاها است كه قضا هست و كفاره واجب نيست. چون چنين چيزى نيامده است و ما اطلاق لفظى و يا عمومى نداريم
تا به دنبال مستثنا بگرديم و بگوييم به اينكه چون حالا استثنى نشده پس قضا هست.
آخرين مطالب
حوزه علميه
پیام های تسلیت مراجع تقلید، علما و...
حکومت، مردم را کریمانه اداره کند نه فقیرانه
انگیزه بانوان از ورود به حوزههای علمیه...
آیهای که باید در دستور کار مبلغین باشد
مسائل روز جامعه با نگاه تخصصی قابل...
ویژگیهای نماینده مجلس تراز انقلاب
تاکید آیت الله العظمی جوادی آملی بر...
حوزه علمیه در عرصه بانکداری اسلامی...
توصیههای اخلاقی استاد حوزه به طلاب...
لباس محرومیت زدایی از چهره مردم بر...