سه شنبه 25 ارديبهشت 1403 - 4 ذيقعده 1445 - 14 مي 2024
تبیان، دستیار زندگی
در حال بار گزاری ....
مشکی
سفید
سبز
آبی
قرمز
نارنجی
بنفش
طلایی
همه
متن
فیلم
صدا
تصویر
دانلود
Persian
Persian
کوردی
العربیة
اردو
Türkçe
Русский
English
Français
مرور بخشها
دین
زندگی
جامعه
فرهنگ
صفحه اصلی تبیان
شبکه اجتماعی
مشاوره
آموزش
فیلم
صوت
تصاویر
حوزه
کتابخانه
دانلود
وبلاگ
فروشگاه اینترنتی
عبارت مورد نظر :
لیست دوره ها
>
دروس خارج فقه
>
کتاب صوم (آیت الله جوادی آملی)
>
جلسه 69
متن
درس خارج فقه بحث "صوم" حضرت آية الله العظمى جوادى آملى سال تحصيلى 74-75 جلسه 69
در مسأله بقاء عمدى بر جنابت تا صبح و غسل بعد از طلوع چند قول بود. قول معروف اين بود كه روزه باطل است و قضا دارد و در كفاره سخن ديگرى است. قول ديگر كه غير معروف است اين است كه اين مبطل صوم نيست وقضايش مستحب است نه باطل. يكى از كسانى كه بحث مبسوطى در اين زمينه كرده مرحوم محقق اردبيلى در شرح ارشاد علامه است. ادله طرفين كه نصوص گوناگون است نقل كردند و مائلند به اينكه قول صدوق را تقويت كنند و بگويند اين بقاء عمدى بر جنابت مفطر نيست. استدلالشان به آيه سوره بقره از اين جهت است كه خدا فرمود: «احل لكم ليلة الصيام الرفث الى نسائكم» و اين مطلق است. ليله صيام رفث جائز است. نكاح جائز است خواه اول ليل و خواه آخر ليل و چون تا آخر ليل جايز است معلوم مىشود كه بقاء عمدى بر جنابت مفطر نيست وگرنه جايز نبود. جمله دوم كه فرمود «فالان باشروهن» بعد فرمود «كلوا و اشربوا حتى يتبين لكم الخيط الابيض من الخيط الاسود من الفجر» اصرار مقدس اردبيلى(ره) اين است كه اين «حتى يتبين» غايت است براى هر سه. يعنى هم براى مباشرت هم براى اكل هم براى شرب. اگر غايت است براى هر سه، همانطورى كه شرب و اكل جايز است تا اول طلوع، نكاح هم جايز است تا اول طلوع. بنابراين فرصتى نيست براى غسل يا تيمم بدل از غسل. همانطورى كه تا اول طلوع اكل و شرب جايز است تا اول طلوع مباشرت جايز است. نمىشود گفت به اينكه اين داخل در آن بحث است كه قيدى كه بعد از چند جمله است معلوم نيست به همه برگردد قدر متيقنش آن اخيرى است، چون در اينجا يك قرينه خاص داريم كه اين قيد به هر سه برمىگردد. چون وجهى ندارد كه سه مطلب منهى را ذكر كند، بعد بفرمايد اين سه مطلب كه قبلاً منهى بود الان جايز است و درباره دو مطلب قيد ذكر كند، حدش را مشخص كند، آنگاه درباره آن سومى ذكر نكند. چون اكل و شرب و نكاح هر سه ممنوع بود. و آن روايتى كه دارد نسخ شده است اختصاص به خصوص نكاح ندارد. بعد بفرمايد كه نكاح جايز است، اكل جايز است، شرب جايز است، آنگاه براى اكل و شرب حد ذكر بكند «حتى يتبين لكم الخيط الابيض من الخيط الاسود من الفجر» و براى نكاح حد ذكر نكند. معلوم مىشود اين حتى يتبين غايت است براى هر سه، يعنى مباشرت جايز است حتى التبين همانطورى كه اكل و شرب جايز است حتى التبين. اگر براى اكل و شرب حد است براى مباشرت هم حد است و حدش طلوع فجر است.پس اگر چنانچه طلوع فجر حد جواز
مباشرت است معلوم مىشود بقاء عمدى بر جنابت مبطل نيست. اين تقريب استدلالى است كه مقدس اردبيلى(ره) در شرح ارشاد دارد. از طرفى هم به نصوص باب 13 استشهاد كردند كه آن نصوص هم خوانده مىشود. گرچه به صورت صريح فتوا نمىدهند كه بقاء عمدى بر جنابت مبطل نيست ولى مائل هستند.ديگران آمدند براى نفى اين قول ادلهاى را رديف كردند و گفتند كه از ادله تواتر به دست آمده است كه همان راه را مرحوم آقاى خويى (ره) هم پيروى كردند و طى كردند و آن اين است كه فرمودند: ما اگر خواستيم ببينيم بقاء عمدى بر جنابت مبطل است يا نه؟ تنها نبايد نصوص همين باب و همين مسأله را استقصى كنيم. بلكه از مجموعه رواياتى كه در اين مسأله آمده است اعم از آنچه كه مربوط به خواب اول و دوم و سوم است و اعم از آنچه كه مربوط به نسيان جنابت است كه دارد كسى جنب شد و يادش رفت غسل بكند «حتى انقضى الشهر» ماه مبارك رمضان گذشت حضرت مىفرمايد كه اين شهر را قضا بجا بياورد. خوب اگر جنابت منسى مايه بطلان صوم است و لزوم قضا، بقاء عمدى به طريق اولى. يك طايفه از نصوص دلالت مىكند بر اينكه از امام (ع) سؤال كردند كسى جنب شد يادش رفت غسل بكند و ماه مبارك رمضان را با جنابت گذراند حضرت مىفرمايد بعد از انقضاء شهر قضا بجا بياورد. اين دلالت مىكند بر اينكه اگر كسى عمداً بر جنابت باقى بود به طريق اولى روزهاش باطل است، زيرا اگر جنابت فراموش شده مايه بطلان صوم است جنابت عمدى يعنى بقاء عمدى بر جنابت يقيناً مبطل هست. گاهى ممكن است انسان جهل داشته باشد و مبطل نباشد ولى فراموش كرده باشد و باطل باشد. فرق بين جهل و نسيان در مسأله صلات هست در مسأله صوم هم هست. بيان ذلك اين است كه اگر كسى لباسش آلوده بود و نمىدانست و در لباس آلوده نماز خواند (يعنى به حدث خبثى) اين نمازش درست است. اگر كسى لباسش آلوده بود يا بدنش آلوده بود و او عالم نبود و جاهل به نجاست بود، نمازش درست است. ولى اگر مىدانست لباس يا بدن آلوده است ولى فراموش كرده است تا تطهير كند و بعد از نماز يادش آمده است، آن نماز بايد اعاده شود. همانطورى كه نجاست منسى مثل نجاست معلوم است، اينجا روى نسيان اگر باقى باشد روى جنابت مثل آن است كه عمداً باقى باشد روى جنابت، براى اينكه وقتى از امام (ع) سؤال مىكنند كسى جنب شد و يادش رفت غسل كند و ماه مبارك رمضان گذشت حضرت مىفرمايد بايد قضا به جا بياورد. و اگر در بين ماه غسل جمعه كرده است نسبت به گذشته بايد قضا بجا بياورد نه نسبت به آينده، زيرا غسل جمعه كافى است براى غسل جنابت.به هر
تقدير نشان مىدهد كه جنابت منسى مبطل صوم است. خوب جنابت عمدى به طريق اولى، نه اينكه عمداً خود را جنب كند عمداً بر جنابت باقى باشد. اگر نسياناً بر جنابت باقى باشد روزه باطل باشد اگر عمداً بر جنابت باقى باشد به طريق اولى. اين بيانى بود كه مرحوم حاج آقاى رضا همدانى فرمودند و ديگران و مرحوم آقاى خوى (ره) اين را پذيرفتند.اين سخن ناصواب است براى اينكه ما اگر خواستيم تعدى كنيم از راه اولويت درباره يك روز و مانند آن ممكن است. يعنى اگر كسى از امام (ع) سؤال كرده است كه كسى در روزه ماه مبارك رمضان شب جنب شد يادش رفته است غسل كند. فردا را روزه گرفت. اگر حضرت در اين زمينه بفرمايد قضاى آن روز لازم است، ما مىگوييم: اگر عمداً باقى بود به جنابت به طريق اولى واجب است. ولى اگر سؤال كرد يك ماه، آن نصوص مربوط به شهر رمضان است نه يوم رمضان، يك ماه با جنابت روزه گرفت، فراموش كرد يعنى پايان ماه شعبان جنب شد يادش رفته است غسل بكند يك ماه را با جنابت روزه گرفت حضرت فرمود اين ماه را بايد قضا بجا بياورد. شما چطور يك ماه را با يك روز حساب مىكنيد اگر در يك روز اين سخن وارد شده باشد تعدى از نسيان به عمد از راه اولويت ممكن است يعنى اگر كسى از امام (ع) سؤال بكند كسى شب جنب شد يادش رفته است غسل بكند فردا به حال جنابت روزه داشت در چنين زمينهاى كه شما دليل نداريد كه روزه باطل است اگر در چنين زمينهاى نص خاصى وارد مىشد كه آن روزه باطل است قضا دارد آنگاه مىتوان گفت كه در حال عمد به طريق اولى. ولى اگر سؤال اين باشد كه اگر كسى در ماه شعبان جنب شد، براى ماه مبارك رمضان يادش رفته غسل بكند بعد از ماه فهميد حضرت مىفرمايد به اينكه اين ماه را بايد قضا بجا بياورد.(س:...) (پاسخ استاد:) اگر يك روز بود و يك همچنين حكمى بود آنگاه تعدى به حال عمد به طريق اولى ممكن بود. اما اگر يك ماه را كسى در حال جنابت گذراند حكمش اعاده باشد دليل نيست كه يك روز هم اينچنين است. (س:...) (پاسخ استاد:) در همين مسأله مىگويند بقاء عمدى بر جنابت مبطل است بقاء سهوى كه مبطل نيست. نماز را مىگويند اعاده كنند اما روزه را كه نمىگويند اعاده كنند. اگر كسى شب محتلم شد. شب ماه مبارك رمضان محتلم شد و يادش رفت كه غسل بكند نماز او از باب «لا صلاة الا بطهور» قضا دارد اما روزه كه وارد نشده كه «لا صيام الا بطهور»، نه طهارت شرط صوم است نه حدث مانع آن. بقاء عمدى مبطل است نشانهاش اين است كه اگر كسى نماز خوانده باشد در ماه مبارك رمضان، يعنى اول ظهر نماز خوانده بعد خوابيده و محتلم شد تا غروب اصلاً غسل لازم نيست، براى اينكه غسل براى روزه كه واجب نيست براى نماز واجب است او هم كه نماز خوانده است. (س:...) (پاسخ استاد:) دو حرف است يك روزش را نمىگويند قدر متيقن براى چند روز است. (س:...) (پاسخ استاد:)آنكه مىگويند به قدر متيقن معلوم مىشود كه مال چند روز است، مال يك روز كه ما دليل نداريم. اگر كسى يك روز يعنى شب محتلم شد يادش رفته غسل بكند باقى بود بر جنابت نسياناً براى چند روز نص خاص داريم يا تمام الشهر يا عدة من الشهر ررا نص خاص داريم.(س:...) (پاسخ استاد:) گاهى براى جمع يك حكم است كه براى فرد آن حكم نيست. مثلاً در نماز جمعه يك نفر باشد نماز جمعه منعقد نمىشود آن يكى باشد منعقد نمىشود بالاخره هفت نفر بايد جمع بشوند تا نماز جمعه منعقد بشود. غرض آن است كه اينكه اين روايات را اصحاب نقل مىكنند بعد فرق مىگذارند بين اينكه انسان يك روز نسياناً جنب باشد تا پايان روز، روزه دار باشد يا چند روز، اينكه بين يك روز يا چند روز فرق مىگذارند فارق نص است. اگر كسى يك روز يا چند روز نسياناً غذا مىخورد چطور آنجا نمىگويند روزه قضا دارد!! مىگويند قضا ندارد. اگر كسى پنج، شش روز مرتب فراموش مىكرد روز اول فراموش كرد آب خورد، روز دوم فراموش كرد نان خورد، روز سوم فراموش كرد سيب خورد، روزه او قضا ندارد. همه اين روزهها صحيح است. اين نص خاص است كه مىگويد به اينكه اگر شما فراموش كرديد اين روزها را بايد قضا بياوريد درباره يك روز چرا فتوا نمىدهند؟! مىگويند بقاء عمدى بر جنابت مفطر است نه بقاء نسيانى. سرش آن است كه صوم بما هوصوم مثل صلات نيست آنجا لا صلاة الا بطهور داريم اينجا نداريم. در صلات هم طهارت شرط است هم حدث مانع، در صوم نه طهارت شرط است نه حدث مانع. نشانهاش اين است كه اگر كسى در ماه مبارك رمضان نماز ظهرش را خوانده و خوابيده و بعد محتلم شد تا غروب لازم نيست غسل كند اصلاً. براى اينكه غسل براى نماز است و او هم نمازش را خوانده است، روزه هم مشروط به طهارت نيست، ممنوع به حدث هم نيست.(س:...) (پاسخ استاد:) اين جاهل مقصر به منزله عامد است. بنابراين اينكه مرحوم محقق همدانى فرمود بعد مرحوم آقايى خويى (ره) همين راه را طى كردند كه يكى از طوايف داله بر بطلان آن نصوصى است كه در باب نسيان آمده است اين ناتمام است. آن نصوص هم كم نيست آنها را آمدند ذكر كردند بعد فرمودند ما در باب سه طايفه از روايات داريم اينها را كه رديف كردند جمع بندى كردند گفتند به اينكه اين اگر تواتر لفظى نباشد تواتر اجمالى دارد در حاليكه آن طايفه فراوان هست و خارج از مقام هم هست.(س:...) (پاسخ استاد:) حالا بايد ببينيم در خصوص يوم دليلشان چيست. حالا به خواست خدا درنسيان مىآييد كه اگر چنانچه بقاء غير عمدى شد پس چرا بقاء عمدى را مىگويند مفطر است؟!! پس يكى از مفطرات بقاء بر جنابت است چه عمدى چه غير عمدى!!! (س:...) (پاسخ استاد:) الان سخن از قضا است كه آيا اين جزء مفطرات است يا نه؟ يكى از مفطرات بقاء عمدى بر جنابت را مىشمارند پس بايد بگويند بقاء بر جنابت مفطر است! الان بحث در كفاره نيست بحث در مفطرات است. ممكن است كسى از آن نصوص تعدى بكند القاء خصوصيت بكند ولى مصاق آن نصوص ايام است. يا شهر است به تمامه يا عدة من الشهر است. (س:...) (پاسخ استاد:) بقاء عمدى جزء مفطرات است. اگر اعم از عمد و نسيان مفطر باشد كه ديگر بقاء عمدى مفطر نيست! (س:...) (پاسخ استاد:) چون در خصوص شهر اينكه گفتند در ماه مبارك رمضان مىتواند دو جور نيت بكند يكى اينكه هر شب نيت بكند يكى اينكه از اول براى كل ماه نيت بكند براى آن است كه در كل ماه نيت بكند براى آن است كه در قرآن كريم مسأله شهر معيار قرار گرفت. فرمود «من شهد منكم الشهر فليصم» از اين جهت گفتند يك نيت براى كل ماه كافى است. راه دوم كه راه آسانتر و مناسبتر بلكه احوط است اين است كه لكل يوم نيت بكند چون مسأله شهر حكم واحد را پيدا كرد فرمود «من شهد منكم الشهر فليصم» از اين جهت يك نيت براى كل ماه كافى است اما در خصوص نماز كه ما يك همچنين چيزى نداريم كه نماز چند روز در حكم يك نماز باشد . گذشته از اينكه در خصوص نماز آمده است كه لا صلاة الا بطهور اما در مسأله صوم كه لا صيام الا بطهور نداريم. اگر اين چنين بود كه نسيان هم مثل عمد بود ديگر در مسأله مفطرات نمىفرمودند بقاء عمدى بر جنابت مفطر است!! چون جنابت وقتى حادث مىشود چه عمدى چه سهوى هيچ نقشى ندارد. چه انسان عمداً جنب بشود چه در حال احتلام جنب بشود اين هيچ تفاوتى ندارد در شب. عمده بقاء بر جنابت است به ترك غسل. اين ترك غسل يا عمدى است يا سهوى. عمدىاش را گفتند مفطر است. سهوىاش را كه نگفتند مفطر است. پس معلوم مىشود كه آن نص خاصى كه آمده است مربوط به كل شهر است يا عدة من الايام. آنگاه ما از آن كل شهر تعدى بكنيم به خصوص اين مسأله، اين مشكل است. وگرنه اگر كسى بگويد به اينكه روايات مضمونش اين است كه اگر نسياناً جنب بماند و غسل را ترك كند روزه او باطل است. اگر نسياناً باطل شد عمداً به طريق اولى، اين سخن درست است.(س:...) (پاسخ استاد:) گر چه استقلالى است تكليف واحد نيست.(س:...) (پاسخ استاد:) سى تكليف است. سى عقاب است. سى ثواب است. سى قضا است. سى كفاره است. اما اگر نص خاص براى خود شهر يك حرمتى قائل شد، مثل خود آيه كه فرمود «من شهد منكم الشهر فليصم»، جمع چند شىء ممكن است حكمش، غير از حكم يكى باشد. اگر جمع چند تا تكليف حكمش غير از يك تكليف بود، نمىشود از نسيان او به عمد ديگرى تعدى كرد. يعنى اگر روايتى داشت كه كسى يك ماه مبارك رمضان را نسياناً جنب ماند و روزه گرفت امام (ع) مىفرمايد آن ماه را بايد قضا بجا بياورد ما تعدى بكنيم بگوييم اگر يك روز كسى عمداً باقى مانده است بر جنابت روزه او باطل است به طريق اولى. شما اول بايد القاء خصوصيت بكنيد، بگوييد يك ماه با يك روز فرق ندارد، يعنى اگر يك روز هم نسياناً جنب مانده است قضا دارد. بعد بگوييد چون مستفاد از نصوص اين است كه بقاء نسيانى يك روزه مايه بطلان آن روزه است، بقاء عمدى به طريق اولى. اين درست است. اگر محقق همدانى اين راه را طى كرده بود درست بود و مرحوم آقاى خويى كه بعد به دنبال حركت كردند اين هم درست بود. اما آن بزرگوار راه ناصوابى رفتند، ايشان همان راه را رفتند. مطلب بعدى آن است كه مرحوم مقدس اردبيلى در كتاب شريف شرح ارشادشان مىفرمايند به اينكه اين نصوصى كه دلالت مىكند بر اينكه پيغمبر (ص) جنب مىماند و عمداً غسل نمىكرد تا صبح، شما اين را حمل بر تقيه مىكنيد معيار تقيه در اينجا وجود ندارد. تقيه آن است كه در يك جمعى از امام (ع) مطلبى را سؤال مىكنند حضرت براى پرهيز از خطر (يا خطر براى اسلام يا خطر براى مسلمين) حكمى را بيان مىكند كه اين حكم مطابق با واقع نيست. حالا گاهى تقيه در روايت است گاهى در فتواست. به هر دو قسمش است. خلاصه تقيه در مورد ضرورت است. اما اگر ابتداءً امام (ع) شروع كند به سخن گفتن، خوب چه ضرورت دارد كه اصلاً حرف بزند، كسى كه از او سؤال نكرده است اين روايتى كه دارد پيغمبر (ص) جنب مىشد و تا صبح غسل نمىكرد كسى كه از امام (ع) سؤال نكرده است خوب اگر اين چنين است چه ضرورت داشت كه اصلاً سخن بگويد. حمل بر تقيه در جاى سؤال و امثال سؤال است نه در جاى ابتدايى كه مسبوق به سؤال نيست. حال اصل آن روايت را بار دوم بخوانيم تا معلوم بشود كه استدلال مرحوم مقدس اردبيلى درست است يا درست نيست. (بعضى از اينها در باب 13 بود بعضى هم در باب 16 است ببينم اصلاً هيچكدام از اينها مسبوق به سؤال نيست يا همه اينها مسبوق به سؤال است) روايت باب 16 را كه ملاحظه فرموديد اولىاش از حلبى بود كه سخن از اين سؤال و جواب و تقيه و مانند آن نبود، دومى و سومى هم نبود، چهارمى هم سخن از سنت و سيره پيغمبر (ص) را به همراه نداشت.اما پنجمى حبيب خثعمى از امام صادق (ع) نقل مىكند مىگويد «كان رسول الله (ص) يصلى صلاة الليل فى شهر الرمضان ثم يجنب ثم يؤخر الغسل متعمداً حتى يطلع الفجر»اگر عبارت اين بود كان رسول الله اذا اجنب اخر الغسل اين البته معنايش اين نيست كه در خيلى از شبها جنب مىشد معنايش اين است كه سنتش اين بود هر وقت جنب مىشد غسلش را به تأخير مىانداخت ولو ممكن است در كل سال پنج يا شش بار اتفاق بيافتد اما اگر بفرمايد كان رسول الله يصلى ثم يجنب ثم يؤخر يعنى اين كار را هميشه مىكرد. «كان رسول الله (ص) يصلى صلاة الليل فى شهر الرمضان ثم يجنب ثم يؤخر الغسل متعمداً حتى يطلع الفجر»مرحوم مقدس اردبيلى در شرح ارشاد مىفرمايد به اينكه حمل بر تقيه يك معيارى دارد حالا خواه تقيه در فتوا باشد خواه تقيه در روايات، چون دو قسم است كه مرحوم صاحب وسايل به هر دو قسم اشاره كردند در همان باب 13 در پايان باب 13 به هر دو قسم تقيه اشاره كردند. سخن مقدس اردبيلى اين است كه حمل بر تقيه جايى است كه از امام (ع) در جمع ديگران مطلبى را سؤال مىكنند حضرت مطلبى را مىفرمايد كه با روايات ديگر هماهنگ نيست، اينجا انسان مىتواند حدث بزند كه آن سائل كسى بود كه حضرت از او تقيه كرد. يا در جمع اين افراد كسانى بودند كه حضرت تقيه مىكردند. بالاخره تقيه در ضروره است. اما اينكه مسبوق به سؤال نيست ابتداءً خود امام صادق (ع) يك قصهاى را دارد بيان مىكند خوب اين چه ضرورتى داشت كه حضرت بيان كند تا خلاف واقع گفته بشود. نمىشود حمل بر تقيه كرد.(س:...) (پاسخ استاد:) خوب حالا حضرت چرا چنين كارى را كرده است چرا گفته است؟ چون اين حكم، حكم الله نيست. وقتى حكم الله نباشد تعليم حكم الله واجب است اينجا كه واجب نبود نقد مقدس اردبيلى اين است كه اين خلاف گفتن وقتى جايز است كه ضرورت ايجاب كند. خوب كسى كه از شما سؤال نكرده است چرا خلاف مىگوييد!! يك وقت است كه كسى از كسى سؤال مىكند او ناچار است كه دروغ بگويد. اما حالا كسى از او سؤال نكرده است ابتداءً انسان شروع نمىكند به اخبار كذب.(س:...) (پاسخ استاد:) مىخواهيم بگوييم كه فرمايش مقدس اردبيلى است كه حمل بر تقيه با صرف احتمال عقلى حل نمىشود يك احتمال عقلايى بايد او را همراهى كند براى اينكه ماييم و ظواهر شما مىخواهيد با حمل بر تقيه روايتى را از ظهور و از اينكه ظاهرش بيان حكم واقعى است بياندازيد. اين روايت همانطورى كه ظاهرش اين است كه بقاء عمدى ضرر ندارد. ظاهرش هم اين است كه حضرت در صدد بيان حكم الله الواقعى است. شمامىخواهيد اين را از ظاهر بياندازيد كه در بيان حكم الله نيست و اين تقيه است اين با احتمال عقلى حل نمىشود اين با احتمال عقلايى بايد تأمين بشود. بالاخره يك مصححى مىطلبد. مىگويد اين خلاف ظاهر است.ببينيم آيا اين خلاف ظاهر است يانه؟ پس اولاً آن استمرار حق است كه اصحاب فهميدند، لكن اين حمل بر تقيه در خود روايات به كمك يكديگر مىشود اين مطلب را اثبات كرد و خلاصه آن كمك گيرى اين است كه همانطورى كه درباره قرآن كريم گفته شد «قرآن يفسر بعضه بعضا، ينطق بعضه ببعض، يشهد بعضه لبعض» درباره كلمات عترت طاهرين هم اين چنين است «يفسر بعضه بعضا، ينطق بعضه ببعض، يشهد بعضه لبعض» در غير قرآن و روايات ما يك چنين راهى نداريم. مىشود اين راه را طى نكرد ولى دليل الزامى نيست ما درباره قرآن حتماً بايد اين راه را طى كنيم درباره روايات حتماً بايد اين راه را طى كنيم اما درباره كلمات افراد عادى و علماء و بزرگان نه، اگر خيلى خوشبين باشيم بر اساس اصالة السلامة و اصالة الصحة و مانند ممكن است حمل بر صحت بكنيم ولى ممكن است بگوييم نه، يادش رفته است. خلاف گفته است. تناقض گفته است. اختلاف گفته است. تجديد نظر كرده است و مانند آن. چرا ما درباره قرآن و عترت حتماً بايد بگوييم يفسر بعضه بعضا، ينطق بعضه ببعض، يشهد بعضه لبعض ولى درباره كلمات علماء ما يك چنين الزامى نداريم؟ براى اينكه اختلاف گويى، پراكنده حرف زدن يا در اثر جهل است يا غفلت است يا سهو است يا نسيان يا عصيان است همه اينها از ذات اقدس اله منفى است. از معصومين (ع) به صيانت الهى منفى است. اگر يك اختلافى در قرآن پيدا شد يقيناً مربوط به درك ماست. هيچ ارتباطى به متكلم ندارد چرا؟ براى اينكه دو جور حرف زدن يا براى آن است كه متكلم يادش رفته است. يا قبلاً نمىدانست هم اكنون فهميد. يا عمداً مىخواهد خلاف بگويد. «والتالى باثره مستحيل فالمقدم مثله» اين مىشود قياس استثنايى اگر يك خلافى در قرآن كريم معاذ الله راه پيدا كند اين تناقض و اختلاف يا در اثر آن است كه گوينده معاذ الله قبلاً عالم نبود بعد فهميد يا قبلاً يادش نبود بعد يادش آمد يا نه، عمداً مىخواهد خلاف بگويد «والتالى باثره مستحيل فالمقدم مثله» لذا فرمود «لو كان من عند غير الله لوجودوا فيه اختلاف كثيرا» خودش قياس استنثايى است برهان طلب مىكند خوب چرا قرآن اختلاف ندارد؟ براى اينكه اين آياتى كه در طى بيش از بيست سال نازل شده است اگر يك آيهاى با يك آيه ديگر هماهنگ نباشد منشأ اين ناهماهنگى يكى از اين تالى فاسدهاست و همه مستحيل است پس ناهماهنگى قرآن مستحيل است و همين معنا بالعرض درباره نصوص معصومين (ع) است آنها هم بر اساس «انمايريدالله يطهركم» همين است آن هم در بيان احكام واقعى جهل ندارند. سهو ندارند. عصيان ندارند و همه هم يك نور هستند. نه يك امام در طى مدت عمرش پراكنده حرف مىزند، نه امام اول و امام آخر (ع) پراكنده گويند. اينها يك نورند و روى عصمت چون از همه از يكجا تغذيه مىشوند. لذا كلمات اينها حتماً بايد بعضى مفسر بعضى، ناطق بعضى، شاهد بعض باشد. از اينها كه بگذريم به علماء و بزرگان برسيم هر اندازه كه اينها بزرگ باشند ما ممكن است روى خوش بينى و اصالة الصحة و مانند آن بياييم حرفهاى اينها را با يكديگر تطبيق بكنيم ولى احتمال تناقض مىدهيم كه يادش رفته است و خلاف گفته است. قبلاً متوجه نبود و حالا فهميده است. همه اينها راه دارد. ما يك چنين الزامى نداريم كه كلمات علماء را بر يكديگر حمل بكنيم و بگوييم به اينكه اين مفسر آن است. اين شاهد آن است. اين ناطق آن است. اگر روى اصالة السلامة و خوش بينى اين كار را كرديم، كرديم. اما برهانى براى مسأله نيست. از ما سؤال كنند شايد يادش رفته اين حرف را زده است چه دليلى داريم كه ان شاء الله يادش نرفته است؟! با ان شاء الله مسأله حل نمىشود. ولى درباره قرآن و عترت اين طور نيست به قطع مىگوييم اينها هيچ اختلافى در آنها نيست.رواياتى كه در خصوص تقيه است اينها اينجور است بعضى مسبوق به سؤال است بعضى مسبوق به سؤال نيست بعضى تقيه بر فتواست بعضى تقيه در روايت است چون در همان باب 13 بسيار از اينها مسبوق به سؤال است. روايت 3 باب 13 اين است كه از وجود مبارك امام صادق (ع) سؤال شده است مردى در شب رمضان من اول الليل جنب شده است «و اخر الغسل حتى يطلع الفجر» حضرت فرمود: «كان رسول الله (ص) يجامع نسائه من اول الليل ثم يؤخر الغسل حتى يطلع الفجر و لا اقول كما تقول هؤلاء الاقشاب يقضى يوماً مكانه» بايد به مقدس اردبيلى بگوييم اين كه مسبوق به سؤال است اينجا را قبول داريد كه حمل بر تقيه مىشود آن هم همين است.(س:...) (پاسخ استاد:) از حكم سؤال كرده است. حضرت در بيان آن حكم ناچار بود به طريق قوم فتوا بدهد. گاهى تقيه در فتواست گاهى تقيه روايى است. ذيل همين باب 13 صاحب وسايل (ره) اشاره كرده است. يعنى باب 13 هشت روايت دارد بعد از نقل اين روايتهاى هشتگانه اشاره مىكند صاحب وسايل كه اين روايات را بايد حمل كرد بر حامل خاص و الا «فان كان المراد من هذه الاحاديث ظاهرهم وجب الحمل على التقية فى الفتوى او فى الرواية» گاهى در روايت كردن تقيه است مثل آنجا كه امام رضا (ع) از امام كاظم (ع) نقل مىكند «قال أبى قالت عايشة ان رسول الله (ص) كان كذا» كه اين تقيه در روايت است يا نه، تقيه در روايت نيست تقيه در فتواست مثل همين حديثى كه الان خوانديم. در جمعى نشستند كه حضرت ناچار است براى حفظ دماء مسلمين و اصل اسلام تقيه كند خوب بايد به مقدس اردبيلى (ره) عرض كرد كه اين نصوص را حمل تقيه مىكند و تعبير لا اقول كما اقول هؤلاء الاقشاب - يعنى الان شيعهها و علما و اينها نابخردند!! خوب آنها حرف را از شما ياد گرفتند چطور از اينها به اقشاب تعبير مىكنيد؟! پس بايد حمل بر تقيه شود.(س:...) (پاسخ استاد:) آنها كه قائل به قضا نيستند. آن چهار و پنج تا جزء نوادر است جزء نادرها كه تقيه نيست. تقيه از فتواى رايج است. سه چهارنفرى به زحمت پيدا كردند كه اينها قائلند به اينكه اين مفطر است تقيه مال فتواى رايج است. الان مثلاً در ايران ما كسى نداريم كه فتوايش روى مسائل حنبلى و مالكى باشد. برادران اهل سنت كه در ايران هستند يا حنفى هستند يا شافعى، كسى حنبلى مذهب يا مالكى مذهب نيست. اگر فرض امام (ع) در ايران بود و ايران دو فرقه اهل سنت داشت حنفى داشت و شافعى، آن گاه يك مطلبى را فرمود كه مطابق با مالكيهاست يا مطابق با حنبلىهاست نمىشود اين را حمل بر تقيه كرد براى اينكه در ايران زمين كسى حنبلى و مالكى نيست اينها يا حنفى هستند يا شافعى.تقيه شناسى هم مهارت مىطلبد يعنى بايد بداند به اينكه فتواى رايج آن سرزمين مال ابو حنيفه بود يا شافعى و اين روايت مطابق اوست حالا اگر يك روايتى مطابق بود با فتواى مالكيها و حنبلىها كه در ايران صادر شده است نمىگويد كه تقيه است چه رسد به اينكه فتواى علماى نادر اينهاست. آنها كه حرف اول را نمىزدند در بين اهل سنت خوب حالا پس كسى كه قائل به بطلان صوم است اصحاب اماميه و علماى شيعه است آن وقت وجود مبارك امام (ع) بفرمايد حرفى كه آن نابخردها مىگويند من نمىگويم پيداست تقيه است. لذا ديگران احتمال دادند كه اصلاً چون اين روايت نمىشود به ظاهرش اخذ كرد احتمال دادند كه اين كان اين استفهام، استفهام انكارى باشد. يعنى آيا مىشود پيغمبر اين كار را بكند من آن حرف را نمىزنم اين حرف تمام مىشود «يقضى يوم مكانه» اين يقضى يوم مكانه حرف خود حضرت باشد نه مقول قول اقشاب. چون آنكه ظاهر روايت است اين است كه آنچه را كه اين اقشاب و نابخردان مىگويند من نمىگويم. آنچه را كه اين نابخردان مىگفتند كه روايت 3 باب 13 بود اين است كه ولا اقول كما تقول هؤلاء الاقشاب كه آنها چه مىگويند آنها مىگويند يقضى يوما مكانه من حرفى كه اين اوباش مىزند نمىزنم ديدند نه، اين با سائر روايات هماهنگ نيست احتمال دادند گفتند به اينكه اين كان رسول الله گرچه حرف استفهام ندارد ولى در سياق استفهام انكارى قرار مىگيرد بعد بفرمايد كه «ولا اقول كما تقول هؤلاء الاقشاب» يعنى آن افراد نابخرد كه مىگويند اين بقاء عمدى مبطل نيست من حرف آنها را نمىزنم يعنى اهل سنت، خوب حرف من چيست؟ حرف من اين است كه «يقضى يوما مكانه» من مىگويم مبطل است و مفطر صوم است و قضا دارد اين احتمال را مىدهم. به هر تقدير گرچه اين حمل أخير بعيد است خود روايت نشان مىدهد كه يقيتاً صادر شده است. خوب حالا مقدس اردبيلى (ره) آن روايتى را كه عرض كردند مسبوق به سؤال نيست اين روايت كه مسبوق به سؤال است از اين روايتهايى كه مسبوق به سؤال است كم نيستند خوب اگر اينها حمل بر تقيه مىشوند پس آنها هم حمل بر تقيه مىشوند لذا ايشان نتوانست بالاخره راه را يكطرفه كند و فتوا بدهد به اينكه اين مبطل نيست. بالاخره با اشكال گذراندند فرمودند مسأله مشكل است محل اختلاف است محل اختلاف هم اختلاف نصوص است پس اينكه مشكل را حل نكرد حالا برسيم به ساير بياناتى كه مرحوم مقدس اردبيلى يا ديگران بيان فرمودند. والحمدلله رب العالمينپايان
آخرين مطالب
حوزه علميه
پیام های تسلیت مراجع تقلید، علما و...
حکومت، مردم را کریمانه اداره کند نه فقیرانه
انگیزه بانوان از ورود به حوزههای علمیه...
آیهای که باید در دستور کار مبلغین باشد
مسائل روز جامعه با نگاه تخصصی قابل...
ویژگیهای نماینده مجلس تراز انقلاب
تاکید آیت الله العظمی جوادی آملی بر...
حوزه علمیه در عرصه بانکداری اسلامی...
توصیههای اخلاقی استاد حوزه به طلاب...
لباس محرومیت زدایی از چهره مردم بر...