• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •  متن

  • درس خارج فقه بحث "صوم" حضرت آية الله العظمى جوادى آملى سال تحصيلى 74-75 جلسه 68
    بحث در اين بود كه تعمد بقاء بر جنابت جزء مفطرات صوم هست يا نه؟ بحث در دو مقام بود. مقام اول اينكه آيا مفطر صوم هست يا نه؟ مقام ثانى هم آنكه اگر مفطر صوم هست، فقط قضا دارد؟ يا قضا و كفاره هر دو؟ صاحب عروه (ره) بحث قضا و كفار را جداى از بحث ابطال صوم و فساد صوم ذكر كردند. بنابراين بحث در مقام ثانى به موطن خاص خود ارجاع مى‏شود.در مقام اول اگر ثابت شد كه اين حكم الزامى است و مفسد صوم است، بحث مى‏شود كه آيا اين حكم مختص به ماه مبارك رمضان است يا قضاى ماه مبارك رمضان ملحق به اداء است؟ و بر فرض كه قضا ملحق به اداء باشد حكم مطلق صوم است يا خصوص صوم واجب؟ اينها فروعات زيرمجموعه اصل بحث است. مطلب دوم اين بود كه اقوال در مسأله دو تاست. گرچه اهل سنت قائل نيستند به اينكه تعمد بر بقاء مفطر است الا قليل از آنها كه به آنها اسناد داده شد به طورى كه مى‏توان گفت اهل سنت بقاء عمدى بر جنابت را مفطر نمى‏دانند (ممكن است شاذى در بين اينها باشد كه فتوا به بطلان داده باشند) اما معروف بين اماميه اين است كه بقاء عمدى بر جنابت مفطر صوم است. فقط به مرحوم صدوق (ره) اسناد خلاف داده شد و به مقدس اردبيلى (ره) و به ميرداماد (ره) اما اسناد خلاف به مرحوم صدوق (ره) بنابر استظهار صاحب مدارك اين است كه مرحوم صاحب مدارك بعد از اينكه روايت حماد را از مقنعه مرحوم صدوق نقل كرده است، فرموده به اينكه چون دعوى مرحوم صدوق اين است كه در اين كتاب بنابر روايت فتوا مى‏دهد و هرچه را كه نقل كرده است به او عمل مى‏كند، بنابراين چون مستفاد از روايت حماد هم اين است كه بقاء بر جنابت مبطل نيست، قهراً مرحوم صدوق قائل به عدم ابطال خواهد بود. اين استظهارى است كه صاحب مدارك از نقل روايت حماد در كتاب مقنعه صدوق مى‏كند. ديگران كه اين استظهار را ندارند مى‏فرمايند به اينكه مرحوم صدوق گاهى ممكن است در كتاب مقنع، روايتين متعارضين را نقل كند چه اينكه در طليعه من لايحضر اين حرف را دارد. مرحوم صدوق در من لا يحضر در طليعه‏اش اين حرف را دارد كه من چيزى را در اين كتاب نقل مى‏كنم كه بين من و خداى من حجت است و به او عمل مى‏كنم. در حاليكه در همين من لايحضر روايتهاى متعارض را نقل مى‏كند. ايشان كه به روايت متعارض عمل نخواهد كرد، يقيناً جمع بندى مى‏كند. ظاهر و اظهر دارد. نص و ظاهر دارد. مطلق و مقيّد دارد و مانند آن. پس يك توجيهى بايد براى اين سخنان قائل شد. يعنى‏
    آنچه را كه من معتبر مى‏دانم نه آن كه عمل مى‏كنم. روايتهاى كه متعارض دارند معتبرند. حجتند. در مقام اجتهاد بالاخره انسان جمع بندى مى‏كند. يكى را بر ديگرى مقدم مى‏دارد. پس معناى عمل آن است كه چيزى كه پيش من مورد اعتماد است نقل مى‏كنم. نه به تك تك اينها عمل مى‏كنم. پس اگر اين استظهارى كه صاحب مدارك در مدارك كرده است تام نباشد نمى‏توان گفت كه مرحوم صدوق جزء مخالفين است و بقاء عمدى را مبطل نمى‏داند. ولى آنچه را كه مرحوم صاحب حدايق در كتاب حدايق از ارشاد مقدس اردبيلى نقل مى‏كند آن است كه مقدس اردبيلى (ره) به صورت صريح به صدوق اسناد مى‏دهد. مى‏فرمايد محروم صدوق قائل به عدم بطلان است. اين اسناد صريح مقدس اردبيلى در ارشاد يا روى همين استظهار صاحب مدارك است كه چون مرحوم صدوق نقل كرده و هرچه را كه نقل كرده است عمل مى‏كند پس يقيناً به اين روايت عمل‏كرده است. پس دو حرف شد، يكى اينكه وجه مخالفت مرحوم صدوق همان است كه صاحب مدارك گفته است كه چون صدوق (ره) اين حديث مخالف را در مقنع نقل كرده است و طريقه صدوق اين است كه هرچه را نقل مى‏كند عمل مى‏كند، بنابراين ايشان مخالف در مسأله است. دوم راهى است كه مقدس اردبيلى طى كرده است. مقدس اردبيلى اين سخن را بازگو نكرد كه چون صدوق در مقنع نقل كرده است و طريقه او اين است كه هرچه را نقل كرده است عمل مى‏كند پس به اين روايت عمل كرده است، شايد فتواى صدوق را از جاى ديگر به دست آورده است. غرض آن است كه مرحوم صاحب مدارك مخالفت را به صدوق اسناد مى‏دهد روى استنباطى كه خود دارد، ولى مرحوم مقدس اردبيلى در ارشاد به صورت صريح مخالفت را به صدوق اسناد مى‏دهد. در همين زمينه مرحوم صاحب حدايق مى‏گويد اين آقايان كه به صورت صريح مخالفت نكردند براى اينكه خود مقدس اردبيلى گرچه به وى اسناد داده شده كه ايشان مخالف در مسأله‏اند ولى در اين مسأله اشكال مى‏كند، گرچه ميل دارد كه ترجيح بدهد قول به عدم فساد و عدم ابطال را. بالاخره سخن را با اشكال پيش مى‏برد. آنچه كه مهم است اين است كه مى‏فرمايد فتوايى است كه محقق داماد (ره) در رساله رضاييه داده است در رساله رضاييه به طور صريح فتوا داد كه به اينكه بقاء عمدى بر جنابت مبطل صوم نيست. فعلاً آنكه مخالف رسمى مسأله است طبق تحقيق صاحب حدايق محقق ميرداماد است در رساله رضاييه. و خوب محقق داماد و اينها بعد از صاحب شرايع هستند لذا وقتى محقق در شرايع مى‏فرمايند بقاء عمدى بر جنابت مبطل صوم است على الاشهر، بعضى از شارحان بر او نقدى دارند كه اين على الاشهر گفتن صحيح نيست. بايد
    بگوييد: على المشهور نه على الاشهر، چون مشهور مهمتر از اشهر است. اگر گفتند اشهر، معنايش اين است كه قول مخالف نسبت به قول مقابل معروف است و مشهور است منتها اين قول اشهر است اما اگر گفتند على المشهور يعنى قول مقابل شاذ و نادر است. پس مشهور مهمتر از اظهر است. كثير بالاتر از اكثر است. اگر گفتند اكثر اين چنين فتوا دادند يعنى مخالفين كثيرند اما اگر گفتند كثير فتوا دادند يعنى مخالفين قليلند. اينكه در تعبيرات صاحب جواهر و امثال صاحب جواهر مى‏بينيد از اشهر به مشهور ترقى مى‏كنند مى‏گويند اين مطلب اشهر است بل المشهور است براى اينكه مشهور بالاتر از اشهر است. روى همين جهت بر متن شرايع نقدى كردند كه شما چرا فرموديد على الاشهر اين على الاشهر نشان مى‏دهد كه قول ديگر مشهور است در حاليكه قول ديگر شاذ و نادر است. خوب اين بحث اقوال مسأله.مطلب سوم اين بود كه چون اجماعى در كار نيست كه ديگران به او استدلال كرده‏اند سراير را ملاحظه فرموديد ابن ادريس در سرائر به صورت صريح دارد كه سند اين كار اجماع است. مشكل ابن ادريس اين است كه به خبر واحد عمل نمى‏كند، ديگران به خبر واحد عمل مى‏كنند اجماع درست مى‏شود، آن وقت ابن ادريس به اجماع تمسك مى‏كند.اين گونه از اجماعاتى كه در باب روايات معتبر و صحيح وجود دارد كه معتبر نيست!. آنها خبر واحد را حجت مى‏دانند به استناد خبر واحد عمل مى‏كنند مى‏شود شهرت، يك قدرى تقويت مى‏كنند مى‏شود اجماع، آنگاه ابن ادريس به اجماع تمسك مى‏كند. حرفى كه در اصول مى‏زنند كه اجماع جايگاهى ندارند متأسفانه در فقه به آن حرف عمل نشده است همين گلايه‏اى كه خود مرحوم شيخ و بعد از شيخ دارند. ابن ادريس (ره) به خبر واحد عمل نمى‏كند و صريح سخن ابن ادريس در سرائر اين است كه مستند ما اجماع است خوب اين همه روايات صحيحى كه در باب هست شما احتمال مى‏دهيد يك اجماع تعبدى وراى اين صحاح منعقد شده باشد؟! اين بسيار بعيد است. قهراً نوع فقها به اين خبرهاى واحد كه چندين روايت اينها صحيح است به آن عمل كردند. فتوا رواج پيدا كرد، به حد شهرت رسيد. رواج بيشترى پيدا كرد به حد اجماع رسيد. بعد ابن ادريس به اين اجماع تمسك كرد. در بين متأخرين صاحب رياض (ره) مى‏فرمايد كه اجماع هو الحجة مثل اينكه ثقل استدلال روى دوش اجماع است در حاليكه چنين اجماعى هيچ اعتبارى ندارد. (س:...) (پاسخ استاد:)چون ايشان خبر را قبول دارند ديگران هم به همين خبر عمل كردند. پس نبايد به اجماع اتفاق كنند. چون معروف بين فقهاء اعتماد به خبر واحد است. خود ابن ادريس است كه مخالف مسأله است، مشايخ ابن ادريس خبر واحد را حجت مى‏دانند آن وقت همين مشايخشان كه خبر واحد را حجت مى‏دانند و همين صحاح را نقل كردند به آن عمل مى‏كنند. لااقل احتمال است. اجماع محتمل المدرك كه اجماع نيست. ايشان بايد احراز كند كه مشايخ ايشان ابداً به اين روايات و صحاح اعتبارى نكردند و همشان بدون تكيه به روايت فتوا دادند كه ايشان بتوانند اجماع تعبدى استنباط كنند. مطلب بعدى اين بود كه چون روايات صحيحى در باب هست احتمال اينكه اين اجماع تعبد محض باشد بسيار ضعيف است. آن وقت مى‏شود مؤيّد. پس بايد بحث را متوجه سند اين آقايان كرد. سند اين آقايان دو طايفه نصوص است كه بعضى از اين نصوص دلالت مى‏كند بر اينكه تعمد بقاء بر جنابت مبطل صوم است، طايفه ديگر آن است كه بقاء بر جنابت مبطل نيست. آنچه كه معروف بين اصحاب است كه بقاء عمدى بر جنابت مبطل صوم است، سند قرآنى ندارد يعنى به آيه‏اى از آيات استدلال نكردند و اما آنچه كه به مرحوم صدوق و به مقدس اردبيلى و محقق داماد و مانند آن استناد داده شد، براى آنها سند قرآنى هم ذكر كردند. سند قرآنى همان بود كه در نوبت قبل به عرض رسيد و دو جمله از آيه احل لكم ليلة الصيام الرفث الى نسائكم استدلال كردند يكى همين اطلاق «احل لكم ليلة الصيام الرفث الى نسائكم» يكى هم «فالآن باشروهن وابتغوا ما كتب الله لكم وكلوا واشربوا حتى يتبين لكم الخيط الأبيض من الخيط الأسود من الفجر كه تقرير استدلال به اين دو جمله آيه و نقد اين دو تقرير در نوبت قبلى به عرض رسيد. پس آيه‏اى در قرآن نيست كه دلالت كند به اينكه بقاء عمدى بر جنابت (نه بقاء بر جنابت عمدى جنابت ممكن است عمدى باشد بقاء سهوى، جنابت ممكن است سهوى باشد بقاء عمدى، عمده بقاء عمدى بر جنابت است جنابت خواه عمدى خواه سهوى يعنى در حال احتلام، آنچه كه محور بحث است بقاء بر جنابت عمدى نيست، بقاء عمدى بر جنابت است ولو جنابت به عنوان احتلام پديد آمده باشد) مفطر است. پس محور اصلى نصوص باب است اگر روايات باب، دلالت كرد بر اينكه اين مبطل صوم است آنگاه نوبت به فروع زير مجموعه مى‏رسد كه آيا اين مختص ماه مبارك رمضان است يانه؟ سرّ اينكه اين بحثهاى فرعى و جانبى در كنار اين مسأله مطرح است آن است كه در باب اكل و شرب و مانند آن ما نصى نداريم كه اين اكل و شرب مال ماه مبارك رمضان است. اكل و شرب مفطر صوم بما هو صوم است ولى درباره بقاء عمدى بر جنابت آنجا سؤال كردند كه آيا قضا حكم اداء را دارد يا نه؟ و صوم واجب ديگر حكم ماه رمضان را دارد يانه؟ صوم مستحبى حكم اين را دارد يا نه؟ بعضى از نصوص تسويه كردند به اينكه اگر كسىعمداً باقى بود بر جنابت، آن روز را روزه مستحبى بگيرد اگر ماه مبارك رمضان باشد در بعضى از اين نصوص آمده است كه «فان شهر رمضان لايشبهه شى‏ء» چيزى شبيه ماه رمضان نيست. معلوم مى‏شود كه مسأله بقاء عمدى بر جنابت نظير اكل و شرب نيست كه مال صوم بما هو صوم باشد. اين بقاء عمدى مال صوم شهر رمضان است. لذا يك بحثى در كنار اين شده است كه آيا قضا ملحق به اداء است؟ اينقدر احتمال اختصاص داده شد كه اين فقط مخصوص صوم رمضان باشد براى اينكه در آن روايت معتبر دارد كه «فان شهر رمضان لايشبهه شى‏ء»يك همچنين تعبيرى كه درباره اكل و شرب و كذب عمدى و مانند آن وارد نشده است. (س:...) (پاسخ استاد:) همين نصوص مخصوصاً همين باب است وگرنه در باب اكل و شرب ما كه چنين تعبيرى نداشتيم. اكل و شرب و كذب عمدى و ساير مفطرات بحثش گذشت. در كجا ما يك چنين روايتى داشتيم كه اين حكم مخصوص ماه رمضان است؟! در خصوص بقاء عمدى بر جنابت يعنى در اين باب آمده است كه «مع صوم ذلك اليوم و لايدرك فضل يومه» و در خصوص اين بقاء عمدى بر جنابت است در آنجاها كه يك چنين چيزى نبوده است. پس بحث قرآنى به عنوان دليل بر مسأله كه معروف بين اصحاب است نداريم. آنها كه به آن استدلال كردند يعنى دو جمله از آيه احل لكم ليلة الصيام الرفث الى نسائكم آنها ناتمام بود. پس محور اصلى بحث نصوص خاصه است. نصوص خاصه هم دو طايفه است. يك طايفه دلالت مى‏كند بر اينكه بقاء عمدى بر جنابت مفطر است. طايفه ديگر دلالت مى‏كند بر اينكه بقاء عمدى مفطر نيست. مقتضاى جمع دلالى آن است كه آن طايفه‏اى كه دلالت مى‏كند بر اينكه بقاء عمدى مفطر است حمل شود بر استحباب. يعنى مستحب است انسان قضاى آن روز را بعد به جا بياورد. حكم وضعى ندارد. براى اينكه آن طايفه مقابل به صورت صريح دلالت مى‏كند بر اينكه بقاء عمدى، مفطر صوم نيست. اين مقتضاى جمع بين نص و ظاهر يا ظاهر و اظهر آن است كه چنين جمع دلالى شود. آن رواياتى كه مى‏گويد مفطر صوم نيست آنها اخذ شود، آن رواياتى كه مى‏گويد مفطر صوم است، حمل بر استحباب مى‏شود. اين مقتضاى جمع دلالى است. لكن همان نصوصى كه مى‏گويد مفطر صوم نيست شاهد جمع سندى دارد نه جمع دلالى، يعنى شاهدى در آنها هست كه بايد برابر نصوص علاجيه «خذ ما خالف العامة» عمل شود يعنى شواهدى در آنها هست كه دلالت مى‏كند بر اينكه آنها تقيةً صادر شده است. براى اينكه امام معصوم (ع) مثل امام صادق (ع) از پدرش امام محمد باقر (ع) نقل مى‏كند كه او مى‏فرمايد از عايشه چنين نقل شده است پيداست كه اين تقيه است يك معصومى از غير معصوم دارد چيزى را نقل مى‏كند كه مورد قبول نيست. پيداست در يك محفلى، در يك مجلسى، در يك حالتى نقل كرد، كه مجبور بود اين تقيه را بكند. اگر اين شاهد داخلى بر جمع سندى نبود، البته جمع دلالى مقدم بود. يعنى مى‏گفتيم آن رواياتى كه مى‏گويد مفطر نيست آنها مقدم است و اين رواياتى كه مى‏گويد مفطر هست حمل بر استحباب مى‏شود.(س:...) (پاسخ استاد:) خود اهل بيت چطور از عايشه نقل مى‏كنند كه اقدام كرد به كارى كه «حربك حربى» اين پيداست كه تقيه مى‏كند. سخن از حد فسق كذشته است «حربك حربى» خيلى پيام بلندترى دارد.(س:...) (پاسخ استاد:) چرا آن كسى كه معصوم است همين وجود مبارك امام باقر (ع) در خانه‏اش نشسته است، يك كسى در زده است، كنيز رفته در را باز كند، آن كسى كه مى‏خواست وارد شود گناهى كرده است. وجود مبارك امام باقر (ع) فرمود «ادخل لا ام لك ازعمت ان هذه الجدران يحجب بين ابصارنا» فرمود: اى كاش مادر نمى‏داشتى تو را بزايد، دارى من را امتحان مى‏كنى، خيال مى‏كنى اين ديوار نمى‏گذارد من ببينم تو چكارى مى‏كنى. اين كسى كه معصوم است و علم غيب دارد چه حاجت دارد از عايشه نقل كند. آن وقت از پدرش نقل كند كه پدرش از عايشه (كه عايشه شود سلسله روات معصومين) اين پيداست كه مورد تقيه است.(س:...) (پاسخ استاد:) نه، اگر خود شاهد داخلى دارد فرمود كه هؤلاء اقشاب اينچنين مى‏گويند من اين چنين نمى‏گويم يا پدرم از عايشه نقل كرده است اين موهم تقيه است. اين همه روايت صحيح در باب هست.(س:...) (پاسخ استاد:) آن دسته‏اى كه مى‏گويد مبطل نيست، شاهد تقيه در آنها هست. اگر البته شاهد تقيه نبود مقتضاى جمع دلالى اين بود كه آنها كه مى‏گويند مبطل نيست آنها اخذ شود. آنهايى كه مى‏گويد مبطل هست حمل بر استحباب شود.(س:...) (پاسخ استاد:) نبوى نمى‏خواهد، براى ما علوى و باقرى و صادقى همه نبوى است. الان فقه ما روى فقه امام صادق (ع) است. آنچه را كه اينها نقل مى‏كند از وحى الهى نقل مى‏كنند كه پيامبر به اينها منتقل كرد.روايات باب چندتايش خوانده شد باب 16 از ابواب ما يمسك عنه الصائم از كتاب شريف رسائل چند روايت خوانده شد. كه بعضى از اينها دلالت مى‏كرد بر ابطال بعضى دلالت مى‏كند بر قضا. بعضى دلالت مى‏كرد بر قضا و كفاره، آنچه را كه بعضى از اينها جامع بود بين قضا و كفاره. بعضى‏ها فقط كفاره داشت آنيكه كفاره دارد روى تلازم، قضا هم ثابت مى‏شود. اما آن روايتى كه قضا دارد، دلالت بر كفاره ندارد. چون قضا مستلزم كفاره نيست. ولى كفاره مستلزم قضاست. ولى آن روايتى كه دلالت بر قضا دارد كفاره را نفى نمى‏كند. پس اگر روايت كفاره را ثابت كرده است، التزاماً قضا را تثبيت مى‏كند و آن روايتى كه قضا را ثابت كرده است، چون كفاره را نفى نمى‏كند، منافات با ثبوت كفاره ندارد.(س:...) (پاسخ استاد:) در مقام بيان باشد حداكثر آن است كه مطلق است. كفاره مقيد اوست. اگر سؤال كردند به اينكه كسى كه عمداً باقى مانده است چه كند؟ مى‏فرمايد به اينكه يقضى ذلك اليوم. ما از كجا بفهميم كه در صدد بيان تمام خصوصيات است اين قضا را گفته است كفاره را نگفته است!؟ حداكثر آن است كه با سكوت آن روايت معتبرى دارد كه كفاره هست. خوب آن ظهورش قوى‏تر از ظهور سكوتى اين روايت است كه كفاره را ذكر نكرده است. روايت اول تا چهارم تقريباً خوانده شد روايت پنجم باب 16 از ابواب ما يمسك عنه الصائم اين بود كه مرحوم شيخ طوسى (ره) باسناده عن سعد عن محمد بن الحسين عن محمد بن على عن محمد بن عيسى عن احمد بن محمد بن ابى نصر بزنطى معروف عن حماد بن عثمان عن حبيب الخثعمى عن ابى عبدالله (ع) قال: كان رسول الله (ص) يصلى صلاة الليل فى شهر رمضان ثم يجنب ثم يؤخر الغسل متعمداً حتى يطلع الفجر اين روايت كه دارد «كان» يعنى به طور مستمر اين كار را مى‏كرد. خوب حضاضت را كه دارد. در سيره پيغمبر (ص) مراجعه بفرمايد مى‏بينيد به اينكه مى‏گويد حضرت اذا احدث اگر حضرت محدث مى‏شد دست به هيچ كارى نمى‏زد حتى يتطهر، ولو به حدث اصغر، او تمام كار را با طهارت انجام مى‏داد. اين در سيره آن حضرت است اين چنين نيست كه صبر مى‏كرد تا موقع نماز وضو بگيرد. اذا احدث ولو به حدث اصغر، اين دست به هيچ كارى نمى‏زد حتى يتطهر فوراً وضو مى‏گرفت بعد كارهايش را انجام مى‏داد. سؤال‏ها و مشكلات مردم را حل مى كرد. چيزى را به مردم ياد مى داد يا خودش ذكرى مى گفت. اين حرف كليدى سيره است. از طرف ديگر روايات فراوانى در باب اعتكاف آمده است چون آن اعتكاف محور اصلى‏اش ماه مبارك رمضان است مى‏فرمايد ماه رجب هم معتكف مى‏شوند وگرنه محور اصلى اعتكاف ماه مبارك رمضان است آن هم دهه آخر كه آن نصوصى كه وارد شده است در باب اعتكاف ماه مبارك رمضان نص خاصى در باب اعتكاف ايام رجب كه نيامده است! آنچه كه آمده است درباره ماه مبارك رمضان است مخصوصاً دهه آخر، خوب وجود مبارك پيغمبر (ص) دهه آخر ماه مبارك رمضان در مسجد (خود كل دهه را در مسجد مى‏گوييم) اين روايت مى‏گويد كه كان كه او هميشه اين كار را مى‏كرد افراد عادى اين كار را نمى‏كنند، «كان» هر شب جنب مى‏شد پيداست كه اين خلاف است!!(س:...) (پاسخ استاد:) «كان»، معنايش استمرار است. مگر اينكه دليل خارجى داشته باشيم «كان رسول الله (ص) يصلى صلاة الليل فى شهر رمضان ثم يجنب» اين يك اصطلاح خاصى است خود اصحاب مى‏فهميدند به اينكه اين روايت را امام (ع) براى بيان حكم واقعى فرمود يا فقط خواست طرف را ساكت كند؟يك بيان لطيفى است كه رايج بود بين اصحاب و مرحوم صاحب جواهر هم به آن تكيه مى‏كند نه در اين بحث در بحثهاى ديگر همين تعبيرى كه ما در عرف داريم كه سرش شيره ماليده است اين سرش را شيره ماليده تعبير رايج بين اصحاب بود مى‏گفتند: «آتاه من جراب النور» خوب «آتاه من جراب النور» يعنى اين مطلبى را كه امام به اين شخص فرمود از همان آن ظرف نور چيزى به او داد. مطلب علمى به او نداد، خواست ساكتش كند. اين روايت تقيه را مى‏گويند اصحاب مى‏فهميدند اگر كسى يك روايتى از امام (ع) نقل مى‏كرد كه با خطوط كلى روايات اهل بيت هم آهنگ نبود اين اصحاب مى‏فهميدند مى‏گفتند «آتاه من جراب النور» سرش را شيره ماليده است چون اينها خط فكرى را مى‏فهميدند. آن پيغمبر (ص) كه اذا احدث ولو به حدث اصغر تا وضو نمى‏گرفت كار نمى‏كرد آن پيغمبر (ص) كه دعوش اين بود در عشره آخر مستقيماً در مسجد معتكف مى‏شد درباره چنين پيغمبرى گفته شود «كان»، اين «كان» ظاهرش مستمر است. نماز شبش را مى‏خواند بعد جنب مى‏شد اين شاهد داخلى. و در تأييد همين بعضى از روايات هست كه مى‏خوانيم كه وجود مبارك امام معصوم (ع) مى‏فرمود كه پدر من از عايشه چنين چيزى را نقل كرد پيداست كه اين تقيه است. مرحوم محقق (ره) ظاهراً در معتبر است وقتى آن روايت را نقل كرده است و موثقه را نقل كرده است كه بقاء عمدى بر جنابت مفطر صوم است فرمود و عليه اعتماد العلماء، علماى ما و اصحاب ما به اين اعتماد دارند اين يك سلسله بحثهاى اطلاق و تقييدى است كه انسان چه دور باشد چه نزديك باشد از روايات بهره‏اى مى‏برد يك وقت است كه نه، آن وقت خط فكرى اصلى ائمه (ع) را مى‏داند مى‏فهمد به اينكه اين روايت از چه راهى صادر شده است. آن اصحاب اولى كاملاً اين راه را مى‏فهميدند كه امام اين مطلبى را كه به اين راوى گفته است در صدد بيان حكم الله الواقعى بود يا در صدد تقيه، اينكه مرحوم محقق دارد و عليه اعتماد علمائنا يا العلماء نشان مى‏دهد كه محور اصلى اين است وگرنه، همه اين بزرگان اين حرفها را فرمودند و به ديگران منتقل كردند كه اظهر مقدم بر ظاهر است. نص مقدم بر ظاهر است آن روايت خود تقريباً صريح است كه اين بقاء عمدى مبطل نيست، آن رواياتى كه ظاهر در ابطال است حمل بر استحباب مى‏شود. يعنى مستحب است كه آن روز را انسان دوباره قضا بجا بياورد و اين يك راه عادى است، چرا كه هيچ كسى اين راه را نرفته الا شاذّ.بعضى از اين نصوص در باب سيزدهم از ابواب ما يمسك عنه الصائم آمده است كه رواياتش قبلاً گذشت. روايت سومش همان روايت حماد است كه مرحوم صدوق در مقنعه نقل كرده است كه «سأل ابا عبدالله (ع)يعنى حماد بن عثمان از وجود مبارك امام صادق سؤال كرد عن رجل اجنب فى شهر رمضان فى اول الليل و اخر الغسل حتى يطلع الفجر فقال (ع): كان رسول الله (ص) يجامع نسائه (معلوم مى‏شود كه مخصوص عايشه نيست) من اول الليل ثم يؤخر الغسل حتى يطلع الفجر» اين «كان» است مفيد استمرار است، استبعاد غالب فقهاى ما اين است كه صلاة ليل كه نصاً و فتواً برآن حضرت واجب بود صلات الليل كه نصاً و فتواً بر پيغمبر (ص) جايز بود چنين روايت اصلاً جايگاه درونى‏اش فاسد است تا چه رسد به اينكه با بيرون اين را بسنجيد.ظاهرش آن است كه غالب شبها اين كار را مى‏كرد در حاليكه نماز شب مثل ساير نمازها بر آن حضرت واجب است «ثم يؤخر الغسل حتى يطلع الفجر ولا اقول كما يقول هؤلاء الاقشاب يقضى يوماً مكانه»» قشب يعنى آدم بى خرد، «يقضى يوماً مكانه» من نمى‏گويم آن حرفى كه آنها مى‏زنند يعنى درست است يعنى قضا ندارد(س:...) (پاسخ استاد:) اين تأييد مى‏كند تقيه را چون اهل سنت كه قائل به قضا نبودند. ديگران قائل به قضا نبودند براى اينكه اتاهم بجراب النور شود چون معروف بين اماميه قضا است در جايى كه مجبور مى‏شوند امامان معصوم (ع) به يك طاغوت بگويند امير المؤمنين حالا شما بگيريد رواياتى كه وجود مبارك امام كاظم (ع) در برابر هارون به او خطاب مى‏كند يا امير المؤمنين در آن فضاى خفقان بالاخره يك چنين حرفى مى‏زنند اين عباسيه بدتر از مروانيه و امويه كردند. آنها اگر دو سه امام را شهيد كردند اينها بيش از هشت، ده امام را يا شهيد كردند يا زندانى كردند. وقتى يك حجت خدا مجبور شود يك طاغوت را بگويد يا امير المؤمنين، آن وقت اين جور حرفها را مجبورند بزنند. آن گاه فرمود من حرفى كه اين بى‏خردها مى‏گويند من نمى‏گويم اين بى‏خردها مى‏گويند قضا ندارد ما نمى‏گويم قضا دارد اين بى‏خردها چه كسانى هستند؟ شاگردان آنها هستند. يعنى اماميه كه قائل به قضاء هستند شاگردان اهل بيت هستند. از آنها گرفته‏اند حضرت مى‏فرمود من حرفى كه اين نابخردان مى‏زنند من نمى‏زنم. آنها مى‏گويند قضا دارد ما نمى‏گوييم قضا دارد. خوب پيداست كه تقيه است. اين همه روايات صريح و معتبرى كه آمده است قضا دارد آدم بگويد اينها گفته اقشاب است. اين شاهد داخلى دارد.روايت 6 باب 13 از ابواب ما يمسك عنه الصائم هم اين است: مرحوم صدوق به اسناد خودش عن سعد بن اسماعيل عن ابيه اسماعيل بن عيسى قال سألت الرضا (ع) عن رجل اصابته جنابة فى شهر رمضان فنام عمداً حتى يصبح، اى شى‏ء عليه؟ قال: لايضر هذا و لايفطر و لايبالى (هيچ عيبى ندارد) فان ابى (ع)(پدرم يعنى امام كاظم (ع)) قال: قالت عايشة ان رسول الله (ص) اصبح جنباً من جماع غير احتلام قال لايفطر و لايبالى و رجل اصابته جنابة فبقى نائماً حتى يصبح، اى شى‏ء يجب عليه؟ قال: لا شى‏ء عليه يغتسل» اينكه وجود مبارك امام رضا از پدر بزرگوارش امام كاظم (ع) نقل كند كه عايشه چنين گفته است، معلوم مى‏شود كه بوى تقيه مى‏دهد. آنها كه اهل بيت هستند بايد از فاطمه زهرا (س) نقل كند از امير المؤمنين (ع) نقل كنند روايات را آنها نقل كنند اينكه از عايشه نقل مى‏كند معلوم مى‏شود براى اينكه جلب رضاى يك طاغى نابخشودنى است. پس هم اين اسناد به عايشه مهم است هم خود آن محتوا كه پيغمبر مستمراً اين كار را مى‏كرد موهم است. لذا معروف بين اصحاب همين است كه به آن صحاح عمل كردند و گفتند به اينكه بقاء عمدى بر جنابت مفطر است. حالا تتمه‏اش انشاء الله نوبت بعد پايان