• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •  متن

  • درس خارج فقه بحث "صوم" حضرت آية الله العظمى جوادى آملى سال تحصيلى 74-75 جلسه 56
    نتيجه بحث در غبار غليظ اين شد كه اگر اين عنوان مفطر باشد، هيچ ارتباطى به مسأله اكل و شرب ندارد، چون فقها اين عنوان را جدا و مقابل اكل و شرب قرار دادند، بنابراين ولو اكل و شرب صادق نباشد، مفطر است. اگر چيزى جزء دخان و مانند آن بود وآنهم غليظ بود و حكم غبار را داشت، اگر فتوى به ابطال و افساد آن دادند عنوان مستقل است و ربطى به مسأله اكل و شرب ندارد. اگر چيزى به عنوان اكل يا شرب مبطل و مفسد باشد بايد از حلق وارد دستگاه گوارش و روده وامثال ذالك شود. ولى اگر چيزى از راه دستگاه تنفس وارد ريه مى‏شود مربوط به مسأله اكل و شرب نيست، اما در اينگونه از موارد كه فتوى به بطلان داده‏اند معلوم مى‏شود ايصال چيزى به جوف، خواه به روده، خواه به ريه، خواه به دستگاه گوارش، خواه به دستگاه تنفس، مبطل است. منتهى بعضى اصلا فتوى به بطلان نداده‏اند، بعضى بين غليظ و غير غليظ فرق گذاشته‏اند، مثل صاحب عروه به نحو قوت و احتياط، بعضى اصلا غير غليظ را مفسد ندانسته‏اند، بعضى مثل مرحوم نراقى (ره) هيچكدام را مفسد نمى‏دانند، در قبال آن مرحوم ميرزاى قمى (ره) در غنائم كاملا فتوى به ابطال و افساد غبار مى‏دهد. منشأ همه اين اختلافها اختلاف برداشتى است كه از اين نصوص دارند و آنچه كه نتيجه بحث شد اين بود كه غبار اگر غليظ باشد به نحو احتياط وجوبى، نه به نحو اقوى، چه رسد به نحو فتواى صريح، اين مفسد صوم است. و اگر غليظ نباشد به طورى كه اين نص خاص از او منصرف باشد، آن مفسد نيست، ولى اگر غليظ نباشد ولى مورد انصراف اين نص نباشد آن هم مفسد است، چون نص بر فرض صحتش هيچ فرقى بين غليظ و غير غليظ قائل نشده است، آن بيانى كه مرحوم كاشف الغطاء (ره) داشتند و مورد قبول بعضى از آقايان مثل مرحوم آقاى خويى (ره) قرار گرفت كه فرق گذاشتند بين آنكه آن غبارى كه خود انسان در اثر رفت و رو و مانند آن بپا كند، يا نه، در اثر طوفان هوا پديد بيايد، ايشان يك فرقى گذاشتند، آن فرق فارق نيست، براى اينكه آنچه در اين روايت آمده است كه «يكنس بيتاً فيدخل فى انفه و حلقه غبار»، اين در حد تمثيل است نه تعيين، حالا اگر كسى مى‏داند در يك هوايى اگر دهانش را نبندد، تحفظ نكند، اين غبار غليظ فرو مى‏رود، اين در حكم تعمّد است، پس آنچه را كه صاحب عروه فرمودند كه فرق ندارد اين غبار غليظ را خود شخص در اثر رفت و رو ايجاد كرده باشد، يا در اثر هوا و باد پديد بيايد حق با ايشان است، و اما اينكه بعضى استبعاد كردند گفتند در اين منطقه‏هايى كه خود
    ائمه (ع) سؤال مى‏كردند و مورد ابتلاى مردم بود مخصوصا در بهار كه عجّه خيز است، اگر ماه مبارك رمضان مصادف با فصل ربيع باشد و عجه هم در آن فصل در عراق كم نيست، اين محل ابتلا است، ائمه مى‏فرمودند، خوب به همين روايت فرمودند ديگر، لازم نيست كه درباره تك تك حوادث و جزئيات سخن بگويند، همينكه فرمودند اگر كسى رفت و رو مى‏كند و غبارى برمى‏خيزد و آن غبار در بينى و حلقش وارد مى‏شود، روزه‏اش باطل است، اين معنايش اين است كه در عجه‏هاى تند و غليظ انسان بايد تحفظ كند، اگر تحفظ نكند مثل آن است كه عمداً در فضاى باران حركت كند، سرش بالا باشد، دهانش هم باز، خوب طبعاً مقدارى آب در دهانش فرو مى‏رود، نبايد گفت حالا كه اينجاها پرباران است، در يك منقطه بارانى، از ائمه سؤال نكردند، حكم اين منطقه را هم نگفتند، مردم غالباً بيرون مى‏روند و در فضاى بارانى حركت مى‏كنند، خوب يك قطرات آبى هم در دهان آنها مى‏چكد، اينها كه نبايد تك تك اين موردها را بگويند، حالا بقيه عبارتهاى صاحب عروه (ره) اشاره بشود، بعد برسيم به مسأله بعدى.صاحب عروه (ره) در مسأله ششم از مفطرات اين چنين فرمودند: «ايصال الغبار الغليظ الى حلقه» چون در روايت غليظ نداشت، ايشان چون روايت مشكل سندى داشت، مشكل دلالى داشت، براى اينكه مشتمل بود بر جمله‏هاى ديگر، قدر متيقن گيرى مى‏كنند در حقيت، «بل و غير الغليظ على الاحوط» براى اينكه چون روايت اگر مورد عمل هست مطلق است، دارد «فدخل فى انفه و حلقه غبار» ديگر غليظ و غير غليظ اخذ نشده است، «سواء كان من الحلال كغبار الدقيق او الحرام كغبار التراب»، چون مسأله غبار اولا مربوط به اكل و شرب نيست، و ثانيا بر فرض مربوط به اكل باشد، اكل، مفسد صوم است، خواه آن مأكول معتاد الاكل باشد مثل خبز يا نه، اينجا مى‏فرمايند ايصال غبار مفسد است، خواه غبار دقيق باشد يعنى آرد، يا غبار تراب، كه يكى حلال است و ديگرى حرام، يك كسى است در انبار آرد تلاش و كوشش مى‏كند، اين آردها را خالى و جابجا مى‏كند، اين غبار آرد كه حلال است به حلقش رفته، اين مفسد است. و يا دارد جايى را رفت و رو مى‏كند، همان انبار را بعد از تخليه آردها دارد رفت و رو مى‏كند، گرد و خاك آن انبار به دهانش رفته، باز هم مفسد است، فرق بين غبار حلال و غبار حرام نيست، «و سواء كان باثارته بنفسه بكنسٍ او نحوه او باثارة غيره» يك وقت است كه خودش دارد رفت و رو مى‏كند، يك وقت است ديگرى دارد مى‏روفد، يك وقت است كه نه، نه خودش رفت و رو مى‏كند و نه ديگرى مى‏روفد بلكه در اثر عجه و طوفانى هوا پديد آمده، چون همه اينها مشمول اطلاق آن حديث است، و اين خصوصيتى ندارد كه‏
    حالا خودانسان جارو و رفت و رو كند، لذا فرمودند «سواء كان باثارته بنفسه بكنس او نحوه او باثارة غيره» كه يك عامل اختيارى است، «بل او باثارة الهوا» فرمود هيچ فرقى‏بين اين سه قسم نيست، «مع تمكن منه و عدم تحفظه» يك وقت است كه تندباد يا اتومبيلى به سرعت حركت كرده، گرد و خاكى در جاده خاكى راه انداخته، او هم متمكن از تحفظ نبود، خوب اين نه براى آنكه اين غبار مفطر نيست، بلكه براى اينكه اختيارى نيست، مثل اينكه غير اختيارى زير باران حركت مى‏كرد، قطرات باران در حلقش ريخت، اگر كسى بتواند تحفظ كند و تحفظ نكند، اين به منزله ايصال عمدى است، پس آن تفصيل مرحوم كاشف الغطاء ناتمام است، و پذيرش مرحوم آقاى خويى هم مثل فرمايش مرحوم كاشف الغطاء است، اينها تمام كلام است مربوط به غبار غليظ، (با اين كشف الغطاء مأنوس باشيد. چون يك كتاب فقهىِ عميقى است و اين سلطه خوبى بر روايات دارد كه نوع فتاواى اين هم مطابق با روايات است، منتهى اسم روايت و استدلال به حديث و امثال ذلك خيلى كم دارد، متن فقهى است منتهى سلطه عجيبى نسبت به متون روايى دارد).مرحوم صاحب جواهر يك جايى در جوار از كاشف الغطاء نقل مى‏كند، فرمود: من مردى به حدت ذهن ايشان نديدم. فرمود «والاقوى الحاق البخار الغيظ و دخان التنباك و نحوه»، اينها تمام مسأله مربوط به غبار بود كه در دستگاه گوارش وارد مى‏شود، اما بخار غليظ يا دخان در دستگاه ريه وارد مى‏شوند نه در دستگاه گوارش و هيچ ارتباطى هم به غبار ندارد، و غبار شامل اين هم نمى‏شود، لكن روى وحدت ملاك روى تنقيه مناط شامل مى‏شود، بلكه در طرف بخار كه نص خاص داشتيم بر جواز، در طرف دخان هم نص خاص داشتيم، كسى سؤال كند به اينكه تدخين مى‏كند، او دود مى‏كند و مانند آن، «فيدخل فى حلقه (مثلا) بخار او دخان» فرمود عيب ندارد، اما اگر بخار غليظ باشد بطورى كه كار غبار را بكند همان حكم را دارد، يك وقت است در اثر ديك بزرگ جوش، وقتى كه در ديك را برمى‏دارد براى تنظيم كار، بخار به قدرى قوى است كه وقتى وارد فضاى دهن او شد تبديل به يك نم مى‏شود، خوب اين از جهت شرب مفطر است، براى اينكه يك نم آب همانطورى كه در مسأله سوزن خياطى مثال زدند اين مفطر صوم باشد، خوب اين هم مفطر صوم است، اين بخار وقتى در فضاى دهن آمد، تبديل به يك قطره يا نم شد، از آن جهت كه شرب است مفطر است، ولى اگر نه با هوا مخلوط باشد و غليظ باشد و آنقدر استنشاق اين هوا كه مشوب با اجزاء ماييه است قوى باشد كه نظير فرو بردن هواى مخلوط به ذرات تراب است، در مسأله غبار چون هواى محض كه نيست، هوايى است‏
    مشوب به ذرات تراب يا جرم ديگر، اين مى‏شود مفطر، حالا اگر هوا مشوب به ذرات آب، آن هم مى‏شود مفطر. خوب خواه اين بخار فراوان در فضاى دهن تبديل به يك نم يا قطره بشود، خوب اين در حقيقت شرب صادق است، يا اينكه نه، در فضاى دهان تبديل به آب نشد، لكن اين اجزاى آب كه همراه هوا است، اين هوا كه بخار غليظ است، آنقدر مشوب به ذرات مايى است كه نظير غبار غليظ خواهد بود، از اين جهت مشمول آن حديث است، وگرنه موثقه عمر بن سعيد گفت بخار عيب ندارد.(س:...) (پاسخ استاد:) آنجا چون غليظ نيست مورد انصراف است، ولى اگر كسى در يك آشپزخانه‏اى دارد اين آب را آنقدر مى‏جوشاند در كارگاه‏هاى مهم كه تبديل كند، نه اين ديكهاى كوچك، اين كارگاه‏هاى مهم آبهاى فراوانى را بجوش مى‏آورند كه تبديل كنند به آب مقطر، يا يك مايع ديگرى را مى‏جوشاند، وقتى در ديك را برداشت آنقدر اين بخار تند و مشوب به ذرات مايى است كه يا در همان فضاى دهان تبديل به يك نم مى‏شود، يا اگر آن هواى مشوب را استنشاق كند مثل آن است كه غبار غليظ را استنشاق كرده است، در غبار غليظ هوايى است مشوب به ذرات تراب، آن هم استنشاق مى‏كند، با ريه نفس مى‏كشد نه با روده بخورد، بنابراين يا شرب صادق است در صورتى كه در فضاى دهان تبديل به يك نم بشود، يا نه، ملحق به غبار غليظ است در صورتى كه هوايى را استنشاق كرده است كه ذرات فراوانى از آب او را همراهى كرد. (س:...) (پاسخ استاد:) وجه الحاق بايد تبيين بشود، با اينكه ما در مسأله بخار و دخان نه تنها دليل بر منع نداشتيم، دليل بر جواز داشتيم، در غبار دليل معارض داشتيم، روايات دو طائفه بودند: يك عده مى‏گفتند جايز است، يك عده مى‏گفتند جايز نيست، ولى در بخار و دخان ما دليل بر منع نداشتيم يك، موثقه عمر بن سعيد هم تجويز كرد دو، آنگاه بايد طورى باشد كه نه اصل اولى براى تصحيح او كافى باشد نه موثقه عمرو بن سعيد كه نص خاص مسأله است براى تصحيح او كافى باشد، (س:...) (پاسخ استاد:) غرض آن است كه در مسأله غبار بعضى‏ها بين غليظ و رقيق فرق نگذاشتند چون آن روايت اگر حجت باشد مطلق است، ولى در مسأله بخار و دخان اصل اولى جواز است يك، اطلاق حصر محمد بن مسلم جواز را اثبات مى‏كند دو، نص خاص عمرو بن سعيد هم تصريح دارد كه بخار يا دخان اگر در حلق صائم برود عيب ندارد سه، آن وقت در چنين فضايى كسى بخواهد بگويد كه بخار مفسد است، دخان مفسد است بايد طورى باشد كه بتواند تبيين كند، اين يكى از دو راه را دارد، يا آن قدر بايد غليظ باشد كه همين كه به فضاى دهان رسيده است تبديل به قطره يا نم بشود، يا نه آنقدر ذراتش مشوب است كه‏
    استنشاق چنين بخار يا دخانى به منزله استنشاق چنان غبار باشد. (س:...) (پاسخ استاد:) ذرات اگر باشد فقط مرحوم شيخ گفته بودند كه «ما لا يدرك الطرف» پاك است، وگرنه يك ذره خون ولو با چشم ديده نشود نجس است ديگر. يك وقت است دقت، دقتِ عقلى است يك وقت دقت عرفى، در مسأله دقتهاى عقلى، جا براى علوم عقلى است، ولى در دقتهاى عرفى عرف هر چقدر دقيق باشد مى‏گويد خودش رفته رنگش مانده، حالا اگر كسى بخواهد ثابت كند كه مثلا اين عرض است و امثال ذلك، انتقال عرض محال است، اولا آن مبنا كه مى‏گويند انتقال عرض محال است، اين را شامل مى‏شود براى اينكه با ذرات خودش همراه است، و ثانيا اين دقتهاى عقلى در مبانى عرف راه ندارد، عرف در اصلِ آن مفهوم دقيق است، در تطبيق مفهوم بر مصداق اگر البته مسامحه كرد آنجا مرجع نيست، غرض آن است اينكه صاحب عروه (ره) و امثال ايشان درباره غبار كه رسيدند مى‏گويند غبار غليظ، بعد غير غليظ را به نحو احتياط وجوبى مثل غبار غليظ مى‏دانند، و بعضى هم صريحا مى‏گويند غبار، چه غليظ چه غير غليظ، ولى وقتى به بخار و دخان رسيدند از همان اول مى‏گويند احتياطش آن است كه از غليظ بپرهيزيد، از غير غليظ اصلا لازم نيست، چرا؟ براى اينكه بخار و دخان دو عنوان است، غبار يك عنوان جداگانه‏اى است، براى غبار يك نص خاصى بر منع بود، حالا سند ضعيف بود، آيا با عمل جبران شد يا نشد مطلب ديگرى است، ولى درباره بخار و دخان اصل اولى جواز است، اطلاق صحيحه ابن مسلم كه حصر كرده جواز است، موثقه عمر بن سعيد كه گفته «يتدخن بعود او غير ذلك فيدخل فى حلقه دخان» فرمود جايز است، با همه اين ادله مطلق و مقيد كه در جواز وارد شده است، آن وقت اگر كسى بخواهد فتوى بدهد كه بخار غليظ يا دخان غليظ مفسد صوم است، بايد بتواند تبيين كند، بايد طورى باشد كه اين بخار يا اين دخان در حد آن غبار باشد، لذا در مسأله غبار صاحب عروه فرمود غليظش به نحو اقوى، غير غليظش به نحو احوط وجوبى مفسد صوم است، ولى در مسأله بخار و دخان از همان اول فرمودند به اينكه آن غليظش ملحق مى‏شود، غليظ اين ملحق به غير غليظ آن است تازه.(س:...) (پاسخ استاد:) اين دود سياهى كه به فضا مى‏آيد و مقدارى هم آن شخص استنشاق مى‏كند هواى ناب كه نيست، اين دود سيگار جز آن است كه اين كاغذ و آن ذرات تنباك با آن هوا همراهى مى‏كنند و دود غليظ سياه مى‏شود، اينكه هواى ناب نيست، اگر هواى ناب بود كه رنگ نداشت، غليظ نبود، سياه نبود، پس چيز ديگرى آن را همراهى مى‏كند، هر چيزى كه دود مى‏شود ولو يك چوبى را آدم دود كند، يك عودى را دود مى‏كند، يك‏
    هواى مشوب است هواى ناب كه نيست.