• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •  متن

  • درس خارج فقه بحث "صوم" حضرت آية الله العظمى جوادى آملى سال تحصيلى 74-75 جلسه 55
    تصميم بحث غبار غليظ اين است كه مهمترين دليل قائلين به مفطر و مفسد بودن غبار، همين روايت سليمان بن جعفر مروزى است. اشكال سندى كه مرحوم صاحب مدارك كردند بعضى به قوت خود باقى است، بعضى قابل دفع است. چون محمد بن عيسى بن عبيد اين چنين نيست كه مجهول باشد، در رجال نجاشى از او كاملاً نام برده شد. گرچه قدحى از او نقل شده است، ولى مدحى كه از او به عمل آمد بيش از قدحى است كه از او شده است. پس جريان محمد بن عيسى بن عبيد قابل پذيرش هست، يعنى مورد اعتماد هست. اما سليمان بن جعفر مجهول است و آيا اين اصلش سليمان بن حفص بود و از باب اشتباه نسخه سليمان بن جعفر نوشته شد؟ كه بعضى از بزرگان حدس زدند يا نه؟ آنكه اين حدس را نمى‏زند نمى‏تواند به اين روايت اعتماد كند. بر فرض سليمان بن حفص باشد، نه سليمان بن جعفر، ولى صرف وقوع سليمان بن حفص در اسناد "كامل الزياره" گرچه مورد پذيرش بعضى از بزرگان هست آنها كه همه اين اسناد را به وثاقت نپذيرفتند باز براى اينها مشكل است. چه اينكه بعضى از بزرگان كه همين اسناد "كامل الزياره" را قبول داشتند، معروف است كه از اين فتوا و نظر شريفشان برگشتند. پس درباره محمد بن عيسى بن عبيد خيلى مشكلى نيست، چون در نجاشى تقويت شده است گرچه قدحى از او نقل شد، ولى سليمان بن جعفر همچنان مجهول است. مطلب بعدى آن است كه پس خود اين حديث را بخواهيم از راه وثاقت داخلى سند تثبيت بكنيم مشكل است، مى‏ماند توثيق خارجى. توثيق خارجى البته مورد قبول هست كه اگر اصحاب به يك روايتى عمل كردند يعنى فتواى اصحاب مطابق مضمون روايت بود اولاً. و در مقام استدلال هم به اين روايت استناد كردند. ثانياً، كه صرف توافق مضمون نباشد بلكه اسناد هم باشد در مقام استدلال چنين چيزى جابر ضعف هست يعنى اگر روايت بودن يك روايتى مسلم است و مضمون او مورد فتواى اصحاب است، در مقام استدلال هم به آن روايت استناد كردند اين به تعبير بعضى از بزرگان نظير حاج آقا رضا همدانى (ره) اين هم به نوبه خود نوعى از تبين است. آيه كه دارد «ان جائكم فاسقٌ بنبأ فتبينوا» تبين براى آن است كه انسان گرفتار ندامت نشود، همان طورى كه وثاقت روات به نوبه خود تبين است استناد اصحاب به يك روايتى به نوبه خود نوعى از تبينِ مصححِ عمل است اين مورد قبول لكن دو اشكال در اين قسمت هست كه بايد او را دفع كرد.اشكال اول اين است كه اگر اين روايت مورد عمل اصحاب باشد بايد
    درباره مضمضه واستنشاق و استشمام رائحه غليظ فتوا به بطلان بدهند در حالى كه ندادند. اين روايت سليمان چهار جزء داشت، مضمضه، استنشاق، استشمام و ايصال غبار داشت. سه جزئش كه اصحاب عمل نكردند آن جزء چهارم را شما مى‏خواهيد به عمل اصحاب تصحيح كنيد، اگر اصحاب به اين روايت استناد جستند و حرف را به اين روايت مستند كردند بايد به تمام اجزاى چهارگانه‏اش عمل بكنند در حاليكه به مضمضه و استنشاق و استشمام عمل نكردند به آن ايصال غبار غليظ شما مى‏گوييد عمل كردند. اين يك اشكال، اشكال ديگر آن است كه در خصوص همان مسأله غبار غليظ كه شما مى‏گوييد اصحاب عمل كردند عده زيادى از اصحاب قائل شدند كه اين قضا دارد قائل به كفاره نشدند، در حاليكه صريح اين جزء چهارم اين است كه بايد كفاره بدهد «فعليه صوم شهرين متتابعين» خوب كجا اصحاب به اين روايت عمل كردند؟ البته بعضيها ممكن است عمل كرده باشند، آن دليل نيست به اينكه جبران ضعف مى‏كند، بايد يك شهرت جابرى شما تثبيت كنيد. روايت همانطورى كه قبلاً ملاحظه فرموديد اين بود مى‏گويد: «سمعته يقول اذاتمضمض الصائم فى شهر رمضان او استنشق متعمداً او شم رائحة غليظة اوكنس‏بيتاًفدخل فى أنفه و حلقه غبار فعليه صوم شهرين متتابعين» اگر اصحاب عمل كردند بايد به هرچهار جمله عمل مى‏كردند در حاليكه به آن سه قسم اول عمل نكردند و در خصوص اين قسم چهارم اگر عمل كرده باشند بايد همه قائل به كفاره باشند، در حاليكه بسيارى از اينها فقط قائل به قضا هستند. مقدارى از اين نقدها در مستند مرحوم نراقى هست چون ايشان از كسانى است كه قائل است به اينكه غبار مبطل و مفسد نيست و اصرار دارد كه ادله ديگران را رد كند. درباره اينكه به اين سه جزء عمل نشده دو مطلب و دو اشكال است، يكى اينكه اگر كسى بخواهد به اين روايت استدلال كند مى‏گويند اين روايت مشتمل است بر اجزايى كه به قسمت مهمش عمل نشده است همانطورى كه عمل اصحاب به يك روايتى جابر ضعف اوست اعراض اصحاب هم موهن اوست اصحاب به سه قسمش عمل نكردند درباره چهارمى محل بحث است. اگر اسناد جابر ضعف است اعراض هم موهن است. چهارمى محل بحث است كه غبار غليظ باشد به آن سه جزء كه اصحاب عمل نكردند اين يك اشكالى است كه موهن روايت است.يك بحث ديگر اين است كه اگر چنانچه اصحاب به اين روايت مى‏خواستند عمل بكنند و شما عمل اصحاب را جابر ضعف مى‏دانيد ما مى‏بينيم جابر وجود ندارد براى اينكه به اين سه قسم عمل نكردند. فالكلام فى مقامين: يك مقام در اين است كه اين‏
    روايت از حجيت مى‏افتد براى اعراض اصحاب، يك مقام در اين است كه اگر كسى بخواهد ضعف اين روايت را با عمل اصحاب جبران بكند، به آنها پاسخ داده مى‏شود كه اين چنين نيست كه عمل اصحاب جابر اين روايت باشد براى اينكه اصحاب به اين روايت عمل نكردند. شما نه جابر داريد، نه موهن داريد. آنكه مى‏گويد موهن دارند و روايت مشتمل است بر چيزى كه اصحاب نگفتند حرف مرحوم صاحب مدارك و امثال صاحب مدارك است كه اين روايت را در اثر ترك عمل به سه جزء از حجيت مى‏اندازند چون چهار اشكالى كه صاحب مدارك داشت يكى‏اش همين بود كه اين روايت مشتمل است بر چيزهايى كه اصحاب به آنها فتوا نداده‏اند. كه اين از حجيت مى‏افتد موهون مى‏شود. ديگران خواستند بگويند به غبار غليظ چون اصحاب عمل كرده‏اند اگر ضعفى در روايت باشد ضعفش منجبر به عمل اصحاب است. آنگاه مقام ثانى بحث اين است كه اگر اصحاب به اين روايت عمل مى‏كردند به آن سه قسم اول هم عمل مى‏كردند معلوم مى‏شود به اين عمل نكردند آنگاه ما جابر نداريم پس دو مطلب است. (س:...) (پاسخ استاد:) آنجا خود روايت سنداً تام بود يك اشكالى كردند كه اين روايت مشتمل است بر يك جزء گفتند كه مورد عمل نشد گفتند اگر روايتى داراى چند جزء و چند حكم باشد و بعضى احكامش عمل شده باشد و بعضى احكام عمل نشده باشد، اين نظير عام مخصص يا مطلق تقييد شده است كه در باقى حجت است. اما يك وقت است كه ما مى‏خواهيم ببينيم خود اين روايت در اثر عمل جبران شده است روايتى است ضعيف. وثاقت اين روايت اول كلام است ما مى‏خواهيم از راه عمل تثبيت بكنيم. اگر كسى بخواهد از راه عمل تثبيت بكند اين محذور را دارد مى‏گويد اصحاب عمل نكردند براى اينكه به آن سه جزء عمل نكردند، اين عمل نكردن اصحاب يا مايه اعراض است كه آن را از حجيت مى‏اندازد اگر خودش قوى باشد يا مانع تحقق جبران است اگر آن ضعيف باشد و ما بخواهيم از راه جبران قوت آن را ترميم بكنيم. (س:...) (پاسخ استاد:) در صورتى كه عمل اصحاب به يك جزء ثابت بشود به تعبير حاج آقا رضا و امثال ايشان به اجماع ممكن است وابسته باشد به شهرت قدما وابسته باشد و مانند آن، ما نمى‏توانيم اثبات بكنيم به اينكه به اين يك جزء عمل كردند. اگر به اين يك جزء عمل كردند به آن سه جزء هم عمل مى‏كردند آن سه جزء عمل نشده و اين يك جزء اول كلام است به تعبير نراقى (ره) اين كه مورد اختلاف است ما ديديم كه يك فقيه در كتابهايش فتواهاى گوناگون داد، هم بين قدما اختلاف بود هم بين متأخرين اختلاف بود. اين تازه اول كلام است اگر يك روايتى حجيتش مسلم باشد نظير جريان رواياتى كه مشتمل بود بر مبطليت كذب آنگاه اگر كسى بگويد اين خبرى كه مى‏گويد كذب على الله و على رسول (ص) وعلى‏الائمه (ع) مفطر صوم است مشتمل است بر يك جزئى ديگر كه كذب ناقض وضو هم هست آنگاه جواب مى‏دهند اين روايت به منزله دو روايت است اين روايتى كه مشتمل بر دو حكم است به منزله دو روايت است كه اگر به يكى عمل شد به ديگر عمل نشد عمل نشدن به يكى مانع حجيت روايت ديگر نيست اينجا اول كلام است مرحوم نراقى مى‏فرمايند اين كه اول كلام است شما حالا مى‏خواهيد آن سه جزء را تثبيت بكنيد اين يكى را نفى بكنيد يا اين يكى را تثبيت بكنيد آن سه جزء را نفى بكنيد، ما مى‏گوييم به دليل اينكه آن سه جزء حمل بر استحباب شده است اين هم حمل بر استحباب مى‏شود. چون روايت دارد كه مضمضمه و استنشاق و استشمام و غبار، كفاره دارد آن سه تا حمل بر استحباب شد اين يكى هم حمل بر استحباب بشود. مرحوم نراقى و امثال ايشان فرمايششان اين است كه آن سه جزء اولى حمل بر استحباب شد چهارمى حمل بر استحباب بشود. مشكل مرحوم حاج آقا رضا و امثال ايشان اين است كه اگر شما مى‏گوييد اصحاب به اين عمل كردند بسيارى از اصحاب فتوا دادند كه كفاره ندارد و قضا دارد در حاليكه اين روايت كفاره را ثابت مى‏كند. پس كجا به آن عمل كردند اينكه مرحوم نراقى به صورت صريح فتوا مى‏دهد به اينكه غبار عيب ندارد مفطر نيست. يك وقت است كسى وحشت مى‏كند مى‏گويد غبار غليظ، بالاخره اجزاى ترابيه دارد خوب اينهم يك چيزى است كه در جوف آدم فرو رفته، اگر به قدرى غليظ باشد كه در جوف فرو برود مصداق اكل باشد تتمه اكل است آنكه در آن حرفى نيست بحث درباره غبار ممحض است كه اكل بر آن صادق نيست چون جويدن با دست لقمه زدن با دندان خورد كردن در فضاى دهان گرداندن اينها هيچكدام مقوم اكل نيست عمده فرو بردن است. بلع در قبال اكل است و مبطل صوم است. عمده آن است كه چيزى وارد جوف نشود اگر اجزاى غبار به قدرى بود كه بلع صادق بود ايصال يك شى‏ء به جوف صادق بود، لازم نيست كه خوراكى باشد مبطل صوم است. اگر به آن حد باشد كه اكل صادق است كه يقيناً از بحث بيرون است الان بحث چون ايصال غبار را در مفطرات ديگر قرار دادند به عنوان مفطر نهم يا دهم ذكر مى‏كنند ممحض است در جايى كه اكل صادق نيست اينكه در كتابهاى فقهى اكل و شرب را جدا ذكر مى‏كنند غبار غليظ را جدا ذكر مى‏كردند كذب و رمس و امثال ذلك را جدا ذكر مى‏كنند هر كدام عنوان خاص خود را دارد ايصال غبارى كه يقيناً نه اكل است و نه شرب و عنوانش جدا است اين مبطل صوم است. آيا ما يك چنين چيزى داريم يا نداريم؟مرحوم نراقى مى‏گويد نداريم. پس اگر بخواهند از راه درون ثابت بكنند آن مشكل را دارد از راه بيرون بخواهند ثابت بكنند، بيرون يعنى به وسيله عمل اين هم دو مقام محل بحث است، يك عده‏اى مثل صاحب مدارك مى‏گويند اين مشكل بيرونى دارد عده‏اى مى‏خواهند بگويند: آن از راه ديگر تصحيح بيرونى دارد آنهايى كه مى‏خواهند بگويند تصحيح بيرونى دارد مى‏گويند از خارج اصحاب به اين عمل كردند. مرحوم صاحب مدارك مى‏گويد: اين مقدار زيادش عمل نشده اين روايت مشتمل است بر چهار جزء كه سه جزء مفتابه نيست به چنين روايتى نمى‏شود استدلال كرد اين كه روايت مشتمل است بر چهار جزئى كه به سه جزئش عمل نشده دو مقام بحث داشت يكى اينكه كسى بيايد اين روايت را از كار بياندازد بگويد اين مورد اعراض اصحاب است از حجيت مى‏افتد تازه اگر موثق باشد از حجيت مى‏افتد. مقام ثانى بحث آن است كه ما نمى‏گوييم اين روايت از حجيت مى‏افتد حجت هست يا حجت نيست راه خاص خود را دارد ولى شما بخواهيد از راه بيرون حجيت و وثاقت آن را ثابت بكنيد مقدورتان نيست براى اينكه اصحاب به آن عمل نكردند. يعنى شما آن عمل جابر را نمى‏توانيد اثبات كنيد يك وقت است كسى حمله مى‏كند مى‏گويد به اينكه روايت اعراض شده است از حجيت مى‏افتد يك وقت است مى‏گويد نه اين روايت اگر حجت است يا اگر حجت نيست راه خاص خود را دارد شما بخواهيد بگوييد چون اصحاب به اين روايت عمل كردند اگر ضعفى داشته باشد به عمل اصحاب جبران بشود اين جابر را نمى‏توانيد اثبات بكنيد براى اينكه اصحاب به سه جزءش عمل نكردند حرف مرحوم نراقى در مستند اين است كه اين روايت مشتمل بر چهار جزء است سه جزءش را شما حمل بر استحباب كرديد خوب چهارمى را حمل بر استحباب كنيد.اگر يك روايتى هيچ محذورى نداشته باشد سندش تام باشد دو جمله جدا باشد و حكم هر دو يكى باشد بوسيله دليل خارج يكى از اين جمله‏ها حمل بر استحباب يا كراهت بشود جمله ديگر در وجوب يا حرمت خود باقى است. يك تعبيرى بعضى از بزرگان فقه داشتند آن تعبير مرحوم نراقى را در مستند به زحمت انداخت اصحاب آن آقايون مى‏گويند به اينكه خبرى كه مشتمل بر دو جمله باشد مثلاً به يك جمله عمل شده به يك جمله عمل نشده اين مثل مطلقى است كه مقيد شده در باقى حجت است مثل عامى است كه مخصص است در باقى حجت است. مرحوم نراقى روى اين حساس است كه اين از باب اطلاق نيست اين از باب تقييد و مانند آن نيست. اينها يك تنزيلى كردند نه اينكه واقعاً از باب اطلاق باشد اطلاق آن است كه يك لفظ باشد مطلق باشد محدوده‏اش را انسان تضعيف كند اما اگر دو لفظ باشد دو كلمه باشد دو جمله باشد به يكى عمل شده به يكى عمل نشده نمى‏گويند اطلاق تقييد مى‏گويند مطلق مقيّد شده كه اين را تنزيل كردند گفتند همانطورى كه اگر يك مطلق داشتيم مقيد شده اين مطلق در محدوده خارج قيدش حجت است اينجا هم اگر روايتى دو جمله داشت يك جمله‏اش عمل شد يك جمله‏اش عمل نشد در مورد جمله‏هايى كه دليل خارج نداريم حجت است. اينجا نصوص خاصه ديگر آمده روايات مضمضمه آمده روايات استنشاق آمده، روايت استشمام آمده تقييد كرده نه اينكه اصحاب عمل نكردند كه روايات ابواب بعدى مثلاً روايت باب 23 درباره مضمضه،استنشاق و امثال ذلك كه جايز است بوسيله روايات ديگر اين حمل بر استحباب شده حالا اگر روايت سليمان چهار جمله داشت، ظاهر اين روايت اين است كه در مضمضه و استنشاق و استشمام و غبار هرچهار تا كفاره است نصوص باب 23 و امثال آن آمده گفته اگر كسى مضمضه كرد محذورى ندارد، استشمام كرد محذورى ندارد، استنشاق كرد محذورى ندارد. سه جزءش به وسيله دليل خارج تخصيص خورده اينها كفاره‏اش حمل بر استحباب مى‏شود. (س:...) (پاسخ استاد:) تخصيص اكثر معنايش اين است كه مثلاً بگويد مضمضه كفاره دارد اكثر موارد مضمضه خارج بشود اقلش بماند آن را نمى‏گويند تخصيص اكثر. تخصيص اكثر در عام يا تقييد اكثر در مطلق مثل اين است كه يك عامى وارد بشود بگويد اكرم العلماء قسم مهم علماء را خارج بكند بگويد الا فلان، الا فلان، الا فلان، يك كم بماند اين مى‏گويد تخصيص اكثر باعث است كه آن عام در عمومش يا مطلق در اطلاقش حجت نيست. اما اينجا تخصيص اكثر نيست اينجا چهار جمله است مستقل هم فرمود اذا تمضمض او استنشق او شم‏رائحة غليظة او كنس بيتاً فدخل فى أنفه و حلقه غبار فعليه صوم شهرين‏متتابعين‏اين چهار جمله است با نصوص باب 23 و ابواب ديگر است ثابت شد كه مضمضه و استنشاق و استشمام اينها كفاره ندارد. خوب اين جمله چهارم چرا به حجيتش باقى نباشد؟پس بنابراين آن سه اشكالى كه جناب صاحب مدارك فرمودند آنها قابل حل است مى‏ماند اين مسأله معارضه با موثقه عمرو بن سعيد اين موثقه عمرو بن سعيد دو جمله است كه نشان مى‏دهد جمله اولى عمد است جمله ثانيه مطلق است چون در جمله اولى موثقه عمرو بن سعيد دارد كه يتدخن كسى كه دارد دود مى‏كند اين امر اختيارى است اما بعد از اينكه جمله اولى تمام شد گفت او دخل‏فى حلقه غبار اين يا ظهور دارد درغير عمد يا مطلق است روايت دوم باب 22 يعنى موثقه عمرو بن سعيد كه از وجود مبارك امام رضا (ع) نقل شد اين بود سألته عن الصائم يتدخن بعود او غير ذلك (س:...) (پاسخ استاد:)اين تدخن مثل‏اينكه بگويد دارد دود مى‏كند عمل اختيارى است نظير كنس بيتاً اين عمل‏اختيارى است آنگاه فرموداين دود در حلقش مى‏رود فقال عليه السلام جائز لابأس به قال و سألته عن الصائم يدخل‏الغبارفى حلقه كاملاً اين جمله از جمله اولى جداست اين يا ظهور دارد در غير عمد يا مطلق است اما آنكه دارد كنس بيتاً فدخل يعنى در حال عادى است در حال شبهه عمد است آن حمل مى‏شود برعمد اين حمل مى‏شود بر غير عمد اين جمع دلالى دارد. اين بيان را مرحوم آسيد محمد داماد (ره) زياد داشتند سيدنا الاستاد ايشان مى‏گفتند ما كار به ظاهر و اظهر نداريم چون امر روشنى است كار به صريح و ظاهر نداريم آنجا هم امر روشنى است بناء عقلاء بر اين است كه جمع عرفيشان همين است ما كار به نحوه تطبيق داريم اگر دو روايتى كه با هم معارضند مباين هم هستند يا عامين من وجهين در مورد اجتماع تعارض دارند قدر متيقن هر كدام را بگيريم مى‏توانيم بين اينها جمع بكنيم يعنى اين را درباره «ثمن العذرةسحت لابأس ببيع العذرة» آن را مكرر اين مثال را ذكر مى‏كردند آنكه دارد ثمن العذرة سحت آن قدر متيقنش مال انسان است غير متيقنش مال حيوانات ديگر آنكه مى‏گويد لابأس بثمن العذره قدر متيقنش مال غير حيوان است اين هيچكدام ظاهر و اظهر نيست هيچكدام نص و ظاهر نيست ولى قدر متيقن گيرى هر كدام يك نحو جمع دلالى است حالا در روايت اولى كه دارد بايد كفاره بپردازد اين شامل عمد و غير عمد مى‏شود قدر متيقنش حال عمد است روايت دوم كه مى‏گويد لابأس شامل عمد و غير عمد مى‏شود قدر متيقنش حال غير عمد است. گذشته از اينكه ظهور لفظى هم اين دو روايت را همراهى مى‏كند براى اينكه اگر در روايت موثقه عمرو بن سعيد كه روايت دوم است آنجا هم عمد مطرح بود خوب سائل نحوه سؤال را عوض نمى‏كرد سائل در جمله اولى سؤال كرد سألت‏عن رجل يتدخن بعود او غير ذلك اين كه دارد دود مى‏كند اين عمل اختيارى است لازمه چنين عمل‏اختيارى هم اين است كه تحفظ بكند خوب كسى كه آشپزى دارد مى‏كند هيزم دود مى‏كند و در برابر اين همه دود قرار دارد خوب اگر تفحظ نكند اين فروبردن عمدى است، مثل كسى كه در باران راه مى‏رود سرش هم رو به هواست دهانش را هم نمى‏بندد خوب اين آب خوردند عمدى است ديگر نمى‏تواند بگويد آب باران در دهانم رفت. خوب نبايد در باران حركت مى‏كردى حالا كه حركت مى‏كردى بايد سرت را خم مى‏كردى حالا كه سرت را خم نكردى دهانت را مى‏بستى اين مى‏شود تحفظ. حالا اگر كسى دارد دود مى‏كند در برابر اين همه دود هيزم قرار دارد دهانش را نمى‏بندد اين ايصال عمدى است ديگر. آن جا يك وقت است دود است يك وقتى بخار است نسبت به دود يك حكم دارد نسبت به بخار يك حكم دارد در ديگ را برمى‏دارد اين عيب ندارد ولو عمديش هم باشد وقتى بخار دارد به حلقش مى‏رود اين عيب ندارد اما غبار به حلقش مى‏رود اشكال دارد دود هم در حكم بخار است، دود و بخار يك حكم دارند غبار يك حكم ديگرى دارد. اينكه سؤال را سائل جداگانه مطرح كرد گفت و سألته عن‏الصائم يدخل فى حلقه الغبار اين نه يكنس فيدخل كه بشود عمد اينكه سؤال را هم عوض كرده معلوم مى‏شود اين نحوه با آن نحوه يتدخن فرق مى‏كند لذا مسأله غبار را يا صريحاً فتوا دادند يا گفتند اقوى يا احتياط وجوبى كردند. ولى درباره دخان و مانند آن محذورى ندارد بنابراين چون اين چنين هست حداكثر نتيجه‏اى كه انسان مى‏گيرد اين است كه احتياط وجوبى است اقوى گفتن مشكل است چه رسد به اينكه صريحاً فتوا بدهد احتياط وجوبى است البته اگرغبار باشد چون اين غليظ و غير غليظ فرق نمى‏كند مگر آنكه طورى باشد كه مورد انصراف باشد چون اين روايت ندارد كه غليظ است دارد يكنس بيتاً فدخل فى أنفه و حلقه غبار. اين استدلال هم تام نيست براى اينكه خيلى‏ها هستند كه رفت و روشان روزانه است، خيلى‏ها هستند كه هفتگى است يكبار مى‏روفند، آنيكه رفت و روشان روزانه است كه غبار غليظ ندارد آن هم در أنف، أنف كه غبار غليظ نمى‏رود حلق چرا. از اينكه فرمود فدخل فى أنفه و حلقه يعنى از راه أنف وارد حلق شد ديگر وگرنه دخول غبار در أنف كه مبطل نيست آن هم اگر رفت و رو روزانه باشد غبارش غليظ نيست هفته‏اى يكبار بروفد يا مثلاً اعضاى خانواده كم باشند رفت و روشان دير هم باشند غبارشان غليظ نيست و اگر كسى نظير رفتگر شهردارى رفت و رو كند بله غبارش غليظ است. اثبات اينكه غبار، غبار غليظ است براى اينكه خانه‏ها وقتى كنس مى‏كنند غبار غليظ پديد مى‏آيد اينكه مشكل است. اين اجماع محقق و شهرتى كه نقل شد يك. همين مرحوم نراقى (ره) كه در مستند مى‏گويد غبار و امثال ذلك مفطر نيست مى‏فرمايد به اينكه اگر اجزايش به قدرى باشد كه بلع صادق باشد البته مفطر هست چه اينكه درباره دخان هم همينطور است. الان اگر كسى بگويد سيگار كشيدن مفطر نيست مثل اينكه كسى بگويد الان كسى حق ندارد در اذان و اقامه شهادت به ولايت بدهد در اين شرايط هست ارتكاز متشرعه اين را نمى‏پذيرد لذا اين هم در حد احتياط وجوبى است و گذشته از اينكه اين آقايان مثل مرحوم نراقى و بعد از ايشان مرحوم حاج آقا رضا مى‏خواهند بگويند يك وقت است شما اجزاى دخانيه را يكجا جمع مى‏كنيد و بلع مى‏كنيد اين ارتكاز متشرعه مانع است. بعضيها هم به اين عادت كردند اين تازه مى‏شود به منزله شرب مرحوم كاشف الغطاء (ره) اين يك فقيه فحلى است به صورت صريح فتوا مى‏دهد كه غبار مبطل نيست در آن قسمتها مرحوم كاشف الغطاء ولى مى‏فرمايد شما اين اجزا را جمع بكنيد به صورت سيگار يا تنباكو بكشيد اين مثل اينكه داريد غذا مى‏خوريد مخصوصاً كسى كه يتلذذ به. اين را مثل اينكه اكل و شرب صادق است مثل اينكه غذا مى‏خوريد گذشته از اينكه در خصوص دخان شرب هم اطلاق شده است اين مشكلى كه دخان دارد و غبار ندارد اين است. درباره دخان چون شرب مفطر است اين يك مقدمه و آنچه كه معيار است صدق اكل و شرب است بما له من مفاهيم العامه مصداق كه دخيل نيست يك ميوه‏اى قبلاً نبود بعدها پيدا شد مأكول هرچه هست عمده صدق اكل و صدق شرب است كل ما صدق عليه انه شرب فهو مفطر. اليوم عرب مسأله تنباكو و سيگار و امثال ذلك را مى‏گويند شرب تتن. (س:...) (پاسخ استاد:) نه، معده كه نداريم، جوف، چه روده چه ريه اينكه مشكلى داشته مسأله جوف بود، لذا گاهى مى‏گفتند اگر نيزه‏اى فرو برود يا نرود آيا مبطل است يا نه؟ ايصال جوف، حالا اگر در ريه فرو كردند نه در روده آنكس كه مى‏گويد مبطل است اگر در ريه هم برود مى‏گويد مبطل است مشكل جوف است نه روده و نه معده. عمده جوف است، چون عمده جوف است اينها در مسأله دخان مشكل دارند مى‏گويند شرب است همين كه از حلق فرو رفته شرب است. اين غلبه وجودى كه انصراف نمى‏آورد همين مرحوم محمد جواد و امثال محمد جواد اينها در الفقه على المذاهب الخمسه (اينها عرب زبان رايجند عرب زبان علمى هم هستند) ايشان هم دارد. ايشان اصولاً به صورت باز فتوا مى‏دهد كه اماميه اينجور مى‏گويد كه شرب بر آن صادق است دخان از آن جهت كه شرب بر آن صادق است. (س:...) (پاسخ استاد:) ما مادامى كه به تحولش پى نبرديم اصالت تشابه ازمان وارد است آن اصل عقلايى است اگر ما يقين داشته باشيم كه اين مورد قبلاً مما يصدق عليه شرب نبود اين منقول است اما چنين يقينى نداريم اصل تشابه ازمان در اينگونه از موارد ثابت مى‏كند كه يك مصداقى است كه جديداً پديد آمد آن مفهوم صالح الانطباق بر اين مصداق منطبق شد.(س:...) (پاسخ استاد:) دود كردن نه دود كشيدن ما كدام روايت را داريم كه دود كشيدن را بگويد تدخين، اين دود كردن را مى‏گويند تدخين نه دود كشيدنى كه در فارسى مى‏گوييم. سيگار كشيدن را نمى‏گويند تدخين اين دود كردن را. يك وقت انسان اجزاى دخانيه و همين مواد مشخص در يك نخ سيگار جمع مى‏كند اينرا مى‏كشد اين آقايانى كه مى‏گفتند دود در حلق كسى برود اشكال ندارد اينجا اشكال كردند. بنابراين چون چنين است در حد احتياط وجوبى انسان مى‏تواند فتوا بدهد گر چه در حد اقوى نتواند.والحمدلله رب العالمين. پايان