• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •  متن

  • درس خارج فقه بحث "صوم" حضرت آية الله العظمى جوادى آملى سال تحصيلى 74-75 جلسه 54
    بحث در مفطريت وصول غبار غليظ بود. آيا مفطر است يا نه؟ محل بحث هم روشن شد و آن اينكه اگر وصول غبار غليظ يا غير غليظ، اين مصداق اكل باشد، خارج از محل بحث است چون قبلاً ثابت شد كه هرچه كه اكل بر او صادق باشد مفطر است خواه مأكول خوراكى باشد يا نه، معتاد باشد يا نه. مطلب دوم آن است كه اصل اولى برابر صحيحه ابن مسلم حصر مفطرات است در همان چند چيز اگر دليل بخواهد مفطر بودن يك شى‏ء جديدى را اثبات كند، بايد آن اصل را، آن اطلاق يا عموم را تقييد بزند و بايد صلاحيت براى تقييد و تخصيص داشته باشد.مطلب سوم آن است كه شهرت محقق در كار نيست چه رسد به اجماع، زيرا هم در بين متقدمين اختلاف هست هم بين متأخرين گذشته از اينكه خود متأخرين هم با هم اختلاف دارند، پس آنچه كه مرحوم صاحب رياض در رياض به عنوان اجماع ذكر كرده است، تام نيست، براى اينكه اجماع محقق قطعى بر هيچكدام از دو طرف در مسأله نيست. كه انسان بگويد اجماع است و اين اجماع حجت، بر فرض شهرت يا اجماع باشد مستند اجماع همين روايتى است كه از سليمان بن حفص نقل شده است، با بودن چنين روايتى بعيد است كه اجماع تعبدى محض منعقد شده باشد.مطلب بعدى آن است كه نه تنها بين متقدمين و متأخرين اختلاف است، بلكه يك فقيه در يك كتاب چند جور فتوا داده است، مثلاً مرحوم محقق (ره) در شرايع مى فرمايد كه آيا ايصال غبار غليظ مفطر است يا نه؟ "فيه خلاف" گرچه مفطر بودن را تقويت مى‏كند. همين محقق (ره) در معتبر مفطر بودن را تضعيف مى‏كند و خلاصه نظر محقق در معتبر اين است كه غبار غليظ مفطر نيست و همين محقق در المخصتر النافع كه متن رياض است فتوا به مفطر بودن مى‏دهد. بنابراين اين چنين نيست كه مسلم باشد پيش قدما يا پيش متأخرين يا حتى پيش يك فقيه مسلم باشد اين مربوط به تطور نظر و ابداع احتمالات است. اين بزرگوار (كه يك فقيه نامى است) سه جور در اين سه كتاب فتوا داده است. بنابراين تمام بحثهاى محورى متوجه نصوص خاصه مسأله است و كسى كه همه اشكالات را يكجا جمع كرده است و خيلى قاطع دربرابر روايت ايستاد و يكسان هم فتوا داد صاحب مدارك (ره) است. مرحوم صاحب مدارك سه چهار اشكال مى‏كند به اين روايت و نظرش به اينجا منتهى مى‏شود كه غبار مفطر نيست چه غليظ چه غير غليظ، قهراً دخان هم كه به غبار ملحق مى‏شود آن هم مفطر نيست چه غليظ چه غير غليظ، يعنى شرب تتن و استعمال تنباكو و سيگار
    ومانند به نظر آن بزرگوارها مفطر نيست براى اينكه در خصوص دخان يا دليل بر جواز هست يا لااقل دليل بر منع نيست و اگر بخواهند فتوا به مفطريتش بدهند بايد آن را ملحق به غبار غليظ بكنند چون غبار است كه منصوص است.مرحوم صاحب مدارك همه اين اشكالات را ذكر كرد در نتيجه مى‏فرمايند به اينكه هيچكدام از اينها مفطر نيست و صاحب مدارك مى‏فرمايد: آنها كه به روايت مى‏خواهند عمل بكنند و غبار را مفطر مى‏دانند نبايد بين غليظ و غير غليظ فرق بگذارند چون آن روايت مطلق است. قهراً بعضى از مراحل دخان ملحق به غبار خواهد بود. خلاصه اشكالهاى مرحوم صاحب مدارك كه در نوبت قبل هم اشاره شد اين است كه ايشان مى‏فرمايند: اولاً اين روايت نيست چون مضمره است معلوم نيست از چه كسى است معلوم نيست كه اصلاً روايت هست يا روايت نيست شايد از يك فقيهى سؤال كرده باشد همين اشكال اضمار را مرحوم محقق در متن معتبر دارد كه "لم نعلم القائل" اينكه سليمان مى‏گويد "سمعته يقول" معلوم نيست آن قائل چه كسى است آيا معصوم (ع) يا يكى از فقهاء است اين اولين اشكال به عنوان اضمار. اين اشكال پاسخ داده شد كه بزرگان از محدثين اين را در كتاب حديث آوردند و مرحوم شيخ طوسى از صفار اين را نقل مى‏كند كه آن كتاب معروف صفار ممهض است براى جمع احاديث نقل احاديث و حرف غير معصوم را كه صفار در كتاب حديث نقل نمى‏كند و مرحوم شيخ طوسى با يك سند معتبر از صفار اين حديث را نقل مى‏كند خوب كتابى كه اينچنين است براى جمع احاديث و مرحوم شيخ طوسى (ره) با يك سند خاصى كه به صاحب آن كتاب دارد اين را به عنوان حديث نقل مى‏كند پس اضمار مضر نيست و شايد منشأ اضمار همان تقطيع حديث باشد يعنى راوى در محضر امام (ع) نشسته است امام (ع) چندين جمله را مى‏فرمايد كه بعضى مربوط به صوم است بعضى مربوط به عبادات ديگر يا معاملات است اين شخص آن صدر حديث را نقل مى‏كند مى‏فرمايد: "سمعت ابا عبدالله يقول" اين جمله اول را نقل مى‏كند بعد جمله بعدى را "و سمعته يقول و يقول و يقول" اين تقطيع حديث است نه اضمار.(س:...) (پاسخ استاد:) اگر مضمره است حديثى است مضمر يك وقت است كه مشكل اين است كه اين حديث است يا حديث نيست، وقتى ديگر مشكل ديگر آن است كه اين حديث هست يقيناً حديث هست ولى نمى‏دانيم از كدام امام است. آنكه مى‏گويند عمل اصحاب جابراست يعنى اگر چيزى حديث بودن آن مسلم شد به فتواى بعضيها عمل اصحاب جابر است، ولى مشكل مرحوم محقق در معتبر و صاحب مدارك در مدارك اين است كه اصلاً معلوم نيست اين‏
    حديث است يا نه، اگر ما بدانيم كه آن قائل امام (ع) است ندانيم كدام امام است، اين مى‏شود حديث مضمر اما اگر نمى‏دانيم كه آن قائل امام است يا فقيه، اصلاً حديث بودن او مشكوك است نمى‏دانيم حديث است يا حديث نيست اين است كه مى‏فرمايند وقتى مرحوم شيخ طوسى با سند معتبر از صفار نقل مى‏كند و صفار هم آن كتاب را فقط براى نقل احاديث نوشته است اين معلوم مى‏شود كه حديث است وگرنه نقل قول يك فقيه كه سند نمى‏خواهد با اسناد خاص خودش مثلاً شيخ طوسى از فلان فقيه نقل مى‏كند. (س:...) (پاسخ استاد:) اين جا مشخص است مى‏گويد أقول خود كلينى چند جا به عنوان أقول دارد آنجا مشخص است اما هرگز نمى‏گويد و سمعته مرحوم كلينى در كافى در بعضى از بخشها مى‏گويد أقول خوب معلوم است حديث نيست وگرنه حرف ديگرى را نقل نمى‏كند به هيچ عنوان. اگر آنجا باشد محفوف به قرينه است اما نمى‏گويد كه مثلاً كلينى بگويد حدثنى محمد بن عيسى عن سليمان قال سمعته. اين اصلاً دأب هيچ فقيهى نيست كه از يك كسى بخواهد مطلب نقل بكند با سند نقل بكند. اگر اين كتاب است براى نقل حديث و اگر ناقل با سند دارد نقل مى‏كند مى‏گويد حدثنى محمد بن عيسى عن سليمان بن حفص قال سمعته. پس اين فرمايش مرحوم محقق در معتبر اگر به اين برمى‏گردد كه قائل معلوم نيست لازم نيست قائل معلوم باشد قائل امام معصوم (ع) است هركدام باشند فرمايششان حجت است اگر مى‏خواهيد بگويد "لم نعلم القائل" يعنى لم نعلم كه قائل معصوم است يا غير معصوم در اصل حديث بودن او شك داشته باشيد اين خيلى مستعبد است كه كتاب حديثى كه ممهض است براى حديث بدون قرينه حرف غير امام نقل بشود اولاً. و مرحوم شيخ طوسى كه يك محدث معروف است با سند يك حرفى را نقل بكند آن هم از غير امام ثانياً، اينها نشان مى‏دهد كه حديث است. حديث بودنش مشكلى ندارد. مرحوم صاحب مدارك مى‏گويد اين مشتمل است بر عده‏اى از مجاهيل عده‏اى از مجاهيل منظور ايشان كيست؟ محمد بن عيسى است كه مجهول نيست مى‏ماند سليمان بن جعفر البته سليمان بن جعفر مجهول است كسى به نام سليمان بن جعفر در رجال نيست، اما آنچه كه محمد بن عيسى نقل مى‏كند غالباً از سليمان بن حفص نقل مى‏كند به قرينه ساير نقلهاى محمد بن عيسى معلوم مى‏شود اين سليمان سليمان بن حفص است نه سليمان بن جعفر، سليمان بن حفص هم طبق نظر مرحوم آقاى خويى چون در اسناد كامل الزياره است (گرچه شنيديم ايشان از اين فرمايششان برگشتند) مى‏گويند مورد وثوق است ولى برفرض اين روايت از اين جهت به ايشان برگشته باشند و اسناد كامل الزياره مورد وثوقش نباشد از اين جهت كه هيچ دليلى در باب نيست مگر همين روايت، اگر روايتى ديگر است مثل موثقه عمرو بن سعيد آن معارض است ولى بسيارى از بزرگان فتوا دادند به اينكه غبار اگر به حلق برسد مفسد صوم است. آدم اطمينان پيدا مى‏كنند كه سندشان همين خبر سليمان بن حفص است. به هر تقدير خود مرحوم آقاى خويى از رجاليون خوبى است مورد اطمينان است ولى آنچه كه هست اين است كه هيچ روايتى در باب نيست مگر همين روايت سليمان و اگر روايتى هست روايت موثقه عمرو بن سعيد است كه تازه معارض است آن با اينكه موثقه هست و معارض است معمولاً بسيارى از بزرگان فتوا دادند به اينكه غبار مفسد صوم است اين معلوم مى‏شود به همين روايت عمل كرده‏اند. اينجا حرف مرحوم محقق زنده است كه فتواى ائمه را به وسيله اصحابشان مى‏فهميم و ملاك در حجيت خبر وثوق به صدور است و آن وثوق گاهى از موثق بودن راوى به دست مى‏آيد گاهى از قرائن ديگر، گاهى از قوت متن به دست مى‏آيد، گاهى از عمل اصحاب به دست مى‏آيد، گاهى از موثق بودن راوى وگرنه اين دليل تعبدى ندارد كه خبرى كه حجت است فقط از راه موثق بودن راوى حجت است مهمترين دليلش بناء عقلاء است براى حجيت خبر واحد بناء عقلاء از راه وثوق است وگرنه يك دليل تعبدى براى حجيت خبر نيست اگر ما وثوق پيدا كرديم به تعبير مرحوم آخوند صاحب كفايه از غير راه راوى خوب مى‏شود حجت وثوق عقلايى و نوعى هرجا حاصل شد به آن شى‏ء بها مى‏دهد و با عمل اصحاب فتواى اصحاب به اينكه غبار مفطر است انسان اطمينان پيدا مى‏كند منشأشان همين روايت است پس اين مشكل صاحب مدارك قابل دفع است. مشكل ايشان اين است كه اصولاً ايشان صحيح اعلايى هستند و مبناى صاحب مدارك مورد قبول محقق هم نيست براى اينكه همين محقق درالمختصر النافع كه متن رياض است صريحاً طبق حرف ساير بزرگان مفطر بودن او را فتوا داده است. اينچنين نيست كه مثلاً آن بيانى كه محقق در معتبر دارد روى همان بيان ايستاده باشد محقق در معتبر دارد به اينكه اين روايت ضعيف است لم نعلم القائل و همين محقق در مختصر فتوا به مفطر بودن مى‏دهد. مى‏ماند اشكال سومش مربوط به دلالت است.اشكال چهارم مربوط به مجموع سند و دلالت است يك وقت اشكال در اين است كه سند اين روايت تام نيست يك وقت اشكال در اين است كه اين روايت از نظر دلالت خدشه دارد يك وقت اشكال در اين است اين روايت گرچه سنداً تام است دلالتاً تام است يا با صرف نظر از سند و دلالت معارضى در مقابل دارد اشكال به تعارض اشكال بيرون است اشكال به سند يا اشكال به متن اشكال درون است خلاصه يك محذور درونى براى روايت است يك محذور بيرونى. تاكنون دو جهت از جهاتى كه مربوط به سند بود ذكر شد اما اين جهت مربوط به دلالت است مرحوم صاحب مدارك و عده ديگر مى‏فرمايند: اشكال دلالى اين روايت آن است كه اين مشتمل است بر چيزى كه كسى به آن ملتزم نيست و فتوا نمى‏دهد براى اينكه اين دارد مضمضه مفطر صوم است، استنشاق مفطر صوم است استشمام رايحه غليظ مفطر صوم ايصال غبار غليظ هم مفطر صوم است آن سه قسم را هيچكس فتوا نمى‏دهد كه اين چهارمى هم مثل آنها. روايت 1 باب 22 از ابواب ما يمسك عنه الصائم اين است محمد بن الحسن باسناده عن محمد بن الحسن الصفار، عن محمد بن عيسى، عن سليمان بن جعفر(حفص) المروزى قال: سمعته يقول: «اذا تمضمض الصائم فى شهر رمضان أو استنشق متعمداً أو شم رائحة غليظة أو كنس بيتاً فدخل فى انفه و حلقه غبار فعليه صوم شهرين متتابعين» هيچكدام از آن سه شى‏ء اول مفطر نيست چطور اين چهارمى مفطر است مضمضه كه مفطر نيست اگر مضمضه كرد اذا تمضمض الصائم فى شهر رمضان مضمضه كه مفطر نيست استنشاق عمدى كه مفطر نيست استشمام رائحه غليظ كه مفطر نيست هيچكدام از اينها مفطر نيست چهارمى كه اگر اتاقى را رفت و رو كرد و در بينى او و حلق او غبارى وارد شده است بايد كفاره بپردازد اين معمول به نيست اين اشكال سومى كه مربوط به احتجاج است و به متن برمى‏گردد، كارى به سند ندارد. مطلب ديگرى كه در مدارك نيست اين است كه اين روايت دخول غبار در أنف را هم مبطل مى‏داند در حاليكه أنف را كه احدى نگفت كه. يك وقت است كه از راه بينى يا راه دهان به حلق مى‏رسد و از حلق پايين مى‏رود اين ايصال غبار غليظ است الى الجوف ولى روايت مى‏گويد كه اگر غبارى در بينى او يا در حلق او برود بايد كفاره بپردازد خوب وصول غبار به بينى كه مفطر نيست. اگر منظور آن است كه يا از راه دهان يا از راه بينى خوب بايد اين در مقابل دهان قرار بگيرد نه در مقابل حلق يعنى خواه از راه بينى خواه از راه دهان به حلق برسد و پايين برود مفطر است در حاليكه روايت وصول به بينى را در مقابل وصول به حلق قرار داد. «فان ذلك له مفطر مثل الأكل و الشرب والنكاح» كفاره را از آن تصريح به صوم شهرين متتابعين استفاده كردند و قضا را از دو راه يكى از راه تلازم يكى از راه تصريح تلازم به اينكه هرجا كفاره است يقيناً قضا هست عكس نيست كه هر جا قضا باشد كفاره باشد اما از آنطرف هرجا كفاره هست قضا هست اينكه فرمود فعليه صوم شهرين متتابعين دلالت مى‏كند بر قضا و تلازم و از طرفى هم تصريح فرمود «فان ذلك له مفطر مثل الاكل و الشرب و النكاح» غرض آن است كه اشكال دلالى صاحب مدارك و امثال ايشان اين است كه اين روايت مشتمل است بر چيزى كه قابل التزام نيست اين سه اشكال كه دوتايش به سند برگشت يكى‏اش به دلالت مربوط به آن است كه اين اشكالات درونى روايت است حالا يا به سند روايت است يا به دلالت روايت. اشكال بعدى صاحب مدارك اشكال چهارمى است كه اشكال بيرونى است مى‏فرمايد با قطع نظر از سند و دلالت در مقابل او يك روايت ديگرى است وقتى در مقابل او يك روايتى بود و معارض بود اين دو روايت اذا تعارضا تساقطا رجوع مى‏كنيم به اصل يا عموم و اطلاق در مسأله اگر عموم و اطلاق كه دليل اجتهادى بود نداشتيم نوبت به اصل مى‏رسد ما اطلاقى كه در مسأله داريم همان صحيحه محمد بن مسلم است كه فرمود: «ما يضر الصائم اذا اجتنب الاكل و الشرب والنكاح والارتماس» بقيه خرج بالدليل و هرچه با دليل خارج نشده است مشمول اين اطلاق حصر است و اگر هم از صحيحه ابن مسلم صرفنظر بكنيم اصل حاكم در مسأله برائت است اين خلاصه نظر صاحب مدارك. اشكال بيرونى صاحب مدارك اين است كه مى‏فرمايد اين روايت سليمان بن حفص يا سليمان بن جعفر به تعبير ايشان مجهول است با خبر عمرو بن سعيد معارض است و آن خبر روايت دوم همين باب 22 از ابواب ما يمسك عنه الصائم است كه مرحوم شيخ طوسى باسناده عن أحمد بن الحسن بن على بن فضال، عن عمرو بن سعيد، (كه در معتبر بودن اين سند اشكالى نكردند) عن الرضا (ع) قال: «سألته عن الصائم يتدخن بعود أو بغير ذلك فتدخل الدخنة فى حلقه، فقال جائز لابأس به، قال: و سألته عن الصائم يدخل الغبار فى حلقه، قال: لابأس.» اين سؤال مى‏كند كه روزه‏دار عود دود مى‏كند يا چيزى ديگرى دود مى‏كند مشغول طبخ است، دخان و دود در حلقش مى‏رود فقال جائز لابأس به. آن جمله اولى ممكن است كسى بگويد بحث در غبار است نه دخان غبار در دستگاه گوارش وارد مى‏شود دخان در دستگاه تنفس و ريه وارد مى‏شود كارى به روده و امثال ذلك ندارد اما عمده ذيل است قال و سألته عن الصائم يدخل الغبار فى حلقه همان غبارى كه روايت سليمان منع كرد همين غبار را روايت عمرو بن سعيد تجويز مى‏كند قال (ع) لابأس به. هيچ مشكلى براى صائم نيست وقتى كه لابأس شد يعنى نه قضا دارد و نه كفاره. اين تعارضى كه بين موثقه عمرو بن سعيد است با روايت سليمان اگر باعث تعارض شد آنگاه رجوع مى‏شود به همان اصل حاكم كه مستفاد از صحيحه ابن مسلم است نحوه جمع هم به اين است كه يا در ماده تصرف بكنند يا در هيأت صاحب مدارك و امثال ايشان تصرف در هيأت كردند گفتند به اينكه اين لابأس صريح در جواز است آن حكم كه فعليه صوم اين ظهور در وجوب است اين صريح مقدم بر آن ظاهر است آنجا كه دارد فعليه صوم شهرين متتابعين ظهور در وجوب دارد اصل تكليفش صريح است اعم از وجوب و استحباب ولى ظهور در وجوب دارد فعليه صوم شهرين متتابعين‏و اين روايت عمرو بن سعيد صريح در جواز است صريحاً فرمود لابأس اين صراحت بر آن ظهور مقدم مى‏شود قهراً آن ظهور حمل بر تنزه و كراهت مى‏شود يا استحباب خلاف مى‏شود و مانند آن مستحب است اعاده كند مستحب است كفاره بدهد و مانند آن. اين خاصيت جمع دلالى است كه اينها تصرف در هيأت كردند كه آن وجوب منظور نيست استحباب است در حكم تصرف كردند ولى ديگران آمدند در ماده تصرف كردند گفتند به اينكه روايت سليمان بن جعفر يا سليمان بن حفص مطلق است روايت عمرو بن سعيد مقيد است جمع دلالى اقتضا مى‏كند كه ما آن مطلق را بر اين مقيد حمل بكنيم براى اينكه آن روايت دارد كه اگر كسى رفت و رويى كرد در روايت موثقه عمرو بن سعيد كه مطلق است اين است كه دارد و سألته عن الصائم يدخل الغبار فى حلقه اين مطلق است آيا عمداً داخل شد يا غير عمد اين فقال لابأس. اما در روايت سليمان به دو قرينه مى‏توان گفت اين مخصوص به عمد است يكى اينكه در صدر سائل پرسيد اذا تمضمض الصائم فى شهر رمضان او استنشق متعمداً معلوم مى‏شود كه بحث در مورد عمد است و در ذيل هم آمده است گفته او كنس بيتاً فدخل فى أنفه و حلقه غبار خوب اين هم حالت عمد است گرچه ايصال غبار عمد نيست ولى رفت و رو عمد است كسى كه دارد جارو مى‏كند اين به طور متعارف مى‏داند اين گرد و خاك برخاسته به حلق او مى‏رسد اگر تحفظ نكند اين مى‏شود ايصال عمدى. اين يك چيزى علم غيب نيست كه بگويد من نمى‏دانم. پس به اين دو قرينه خبر سليمان مخصوص عمد است ولى خبر عمرو بن سعيد مطلق است دارد كه صائمى است كه يدخل الغبار فى حلقه اين كار عمدى نكرده است رفت و رويى نكرده خوب اين مطلق بر آن مقيد كه حمل شد جمعش اين است كه اگر ايصال غبار عمدى بود مفطر است عمدى نبود مفطر نيست. يكى از اشكالاتى كه در آن مسأله است همان را عرض مى‏كنيم. راه سومى هم هست و آن اين است كه تصرف در ماده است به نحوى كه صاحب وسايل و امثال صاحب وسايل دارند. آن اين است كه ايشان حمل كرده گفته به اينكه خبر سليمان كه مى‏گويد مفطر است در صورتى است كه غبار غليظ باشد اما اين خبر عمرو بن سعيد كه مى‏گويد جايز است حمل شده است‏بر غبار و دخان غير غليظ و آن روايتى كه منع كرده است حمل مى‏شود برغليظ اين است كه چون بعضى از فقهاء فرق گذاشتند بين غليظ و غير غليظ گفتند غبار غليظ مفطر است، غبار غير غليظ مفطر نيست شايد در كلمات آن بزرگان ايشان اين را ديده و آن را قبول كرده گرچه خودشان وجوه ديگرى هم ذكر مى‏كنند.مرحوم صاحب وسايل مى‏فرمايد: أقول هذا يعنى خبر عمرو بن سعيد كه مى‏فرمايد جايز است محمول است بر غبار و دخان غير غليظ اين يك حمل او على عدم التعمد كه ديگران هم فرمودند "او عدم امكان التحرز ولا اشعار فيه بتعمد الادخال بل ظاهره عدم التعمد" و اما روايت اولى محمول بر تعمد است. گاهى اشكال مى‏كنند در روايت اول كه روايت اول را نمى‏شود حمل بر عمد كرد چرا؟ براى اينكه تفصيل قاطع شركت است در روايت اولى روايت سليمان مسأله مضمضه و استنشاق را مقيد به عمد كرد بنابر اينكه متعمداً قيد باشد براى هر دو فرمود اذا تمضمض الصائم فى شهر رمضان او استنشق متعمداً كه متعمداً قيد باشد براى هر دو آنگاه آن دو امر بعدى‏را به تعمد قيد نكرد فرمود او شم رائحة غليظة او كنس بيتاً فدخل فى أنفه و حلقه غبار از اين كه آن دو امر اول را مقيد به عمد كرد و اين دو امر بعدى را مقيد به عمد نكرد معلوم مى‏شود اين هم مطلق است. لكن اين بعيد است براى اينكه از نحوه ترتب حكم برمى‏آيد كه اين مربوط به عمد است براى اينكه شديدترين حكم را در اينجا مترتب كرده است و آن كفاره است فرمود: فعليه صوم شهرين متتابعين تنها بطلان نيست ما بطلان را از دو راه استفاده كرديم يكى از راه تلازم يكى از راه تصريح به اينكه فانه مفطر كالاكل و الشرب والنكاح اما آن راه اولى را كه راه تلازم است مهمترين تكليف را بر او بار كرده است فرمود فعليه صوم شهرين متتابعين‏صوم شهرين متتابعين در حالت غير عمد مترتب است اين معلوم مى‏شود آن كلمه متعمداً را اين وسط ذكر كرده است كه قبلى و بعدى هر دو را شامل بشود يعنى اذا تمضمض الصائم فى شهر رمضان او استنشق متعمداً او شم رائحة غليظة او كنس فدخل فى أنفه و حلقه غبار متعمداً حكمش چيست؟ فرمود فعليه صوم شهرين متتابعين. از ترتيب‏كفاره معلوم مى‏شود حكم مال عمد است وگرنه در جاهاى استحبابى يا جاهايى كه احتياطى باشد كه يك چنين حكم شديدى بار نيست. بنابر اين اين بيان مرحوم صاحب وسايل كه حمل بر غليظ و غير غليظ شد اين شايد مشكل باشد و اشكال صاحب مدارك هم وارد باشد كه اين شاهد جمع ندارد اگر غبار هست كه هر دو مبطل است و اگر مفطر نيست هيچكدام مفطر نيست و اگر منظور آن است كه اين مصداق اكل است اين گفته خارج از بحث است اگر مصداق اكل است غليظ و غير غليظ هر دو مفطر است چه اينكه در بحث شرب گفتند به اينكه اگر سوزنى را تر كنند و دوباره به دهان برگردانند مفطراست براى اينكه نم مبطل است خوب اگر نم خارج مبطل بود براى اينكه شرب صادق است ولو عرف احياناً در تطبيق مسامحه بكند مرجع نيست در مفهوم گيرى مرجع است اينجا هم اگر غبار مفطر هست چه غليظ چه غير غليظ. بنابراين از اين موارد تا حدودى اگر اقوى مفطر بودن نباشد احوط وجوبى مفطر بودن هست مشكل مسأله دخان است، دخان را خود اين روايت فرمود جائز است كه يتدخن بعود او غيره فيدخل فى حلقه دخان فقال لابأس. اين اصلاً معارض ندارد روايتش موثقه هم هست معتبر هم است روايت موثقه عمرو بن سعيد مى‏گويد كسى عود دود كرده در حلقش رفته است مى‏فرمايد عيب ندارد معارض هم ندارد اينجا. اگر معارض داشته باشد خوب حمل مى‏شود اطلاق تقييد و مانند آن اما الان جريان سيگار كشيدن مثل آن است كه كسى بگويد اشهد ان علياً ولى الله در اذان نيست،الان در يك حدى است كه مذهب اين را نمى‏پذيرد بنابراين الان اگر كسى بگويد كه مثلاً سيگار كشيدن در ماه مبارك رمضان مفطر صوم نيست به تعبير آقاى حكيم (ره) اين رسيده به حد كالضرورى مى‏گويند اين ديگر روزه دار نيست اين ماحى صوم است گرچه سيره‏اى در كار نيست براى اينكه قبلاً شرب تتن و امثال ذلك نبود. اما اينها مى‏خواهند بگويند به اينكه شرب كه در روايت هست مصداقش قبلاً نبود الان هست الان عرب به سيگار كشيدن و قليان كشيدن مى‏گويند شرب تتن يكى از مصداقى كه شرب بر آن اطلاق مى‏كنند همين است. قبلاً اصلاً سيگارى نبود چپقى‏نبود توتونى نبود تنباكويى نبود قليانى نبود تا ما بگوييم اصحاب تحرز مى‏كردند و شاگردان ائمه اجتناب مى‏كردند اينجور كه نبود منتها مشكل روايى اين است كه شرب مفطر است اين يك. و الآن عرب نه اينكه لغت شرب را اختراع كرده باشد عرب سيگار كشيدن يا قليان كشيدن را مى‏گويند شرب تتن اين مصداق بعد پديد آمد كل ما صدق عليه انه شرب فهو مفطر اينكه اين مشكل را به همراه دارد نمى‏شود گفت كه سيگار كشيدن عيب ندارد قليان كشيدن عيب ندارد. اين محذور فقهى را دارد گذشته از آن نكته‏اى مرحوم حكيم (ره) دارد كه فرمود كالضرورى است. اينكه صاحب عروه (ره) فرمودند احتياط وجوبى هم كردند كه تنباك را ملحق كردند به غبار غليظ حكمش اين است راهش هم اين است هم آن ارتكاز متشرعه ولو سيره نباشد و هم اطلاق كلمه شرب بر تتن و امثال تتن حالا اگر راه ديگرى هم باشد در تتمه بحث فردا مطرح مى‏شود انشاء الله.والحمدلله رب العالمينپايان