• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •  متن

  • درس خارج فقه بحث "صوم" حضرت آية الله العظمى جوادى آملى سال تحصيلى 74-75 جلسه 53
    مسأله (27 و 28) اين است كه يك وقت قصد كذب دارد بعد معلوم مى‏شود كه اين خبر كاذب نبود، (قصد كرده كه خبر دروغ بدهد و اين خبر را هم گزارش كرد ولى راست در آمد) مسأله 28 به عكس اين است قصد كرد كه راست بگويد و دروغ در آمد، مسأله اول كه قصد كرد دروغ بگويد و راست درآمد اين تعمّد كذب نيست، براى اينكه تعمّد كذبى كه مفطر صوم است مجموع كذب خبرى و كذب مخبرى است، گرچه او قصد دروغ گفتن داشت ولى چون اين خبر دروغ نبود از اين جهت تعمّد كذب حاصل نيست عكسش اينكه قصد كرده است اين خبر معيّن را ارائه كرد به خيال اينكه خبر درست است بعد معلوم شد كه اين خبر دروغ بود، در اينجا كذب خبرى هست ولى كذب مخبرى نيست.پس در فرع اول كه (27) است كذب مخبرى هست مى‏خواهد دروغ بگويد ولى كذب خبرى نيست، چون اين خبر صادق است چون خبر صادق است او تعمّداً دروغ نگفته است گرچه قصد داشت دروغ بگويد، لذا روزه او باطل نيست رجوعش به نيّت قاطع مطلب ديگرى است كه بحث مى‏شود. مسأله (28) آن است كه قصد كرده اين خبر معيّن را كه گمان مى‏كرد صادق است بيان كند بعد معلوم شد كه كاذب است در اينجا كذب خبرى هست ولى او چون تعمّدى ندارد مبطل نيست، اين خلاصه بيان صاحب عروه (ره) در مسأله (27 و 28) و مورد اتفاق اين بزرگان هم هست، هيچكدام تعليقى ندارند. (س:...) (پاسخ استاد:) شخص كاذب مى‏شود، يعنى شخص در صدد كذب است وگرنه اين خبر يا مطابق با واقع است يا نه، اگر مطابق با واقع بود صدق است و اگر نبود كذب است انطباق و عدم انطباق خبر با واقع كه تابع قصد گزارشگر نيست، خبر اگر مطابق با واقع است صدق است و گرنه كذب. تابع قصد و اراده مخبر كه نيست، كه گاهى صدق بشود و گاهى كذب، آن صدق و كذب مخبرى است كه تابع اراده مخبر است. اينكه صاحب عروه (ره) اين مسأله (27 و 28) را ذكر كردند و اين بزرگان هم تعليقه ندارند والذى ينبغى ان يقال اين است كه مشابه اين فرع را كه بين تقييد و بين تطبيق فرق گذاشتند اينجا هم همينطور است يك وقت است كه شخص قصد دارد اين خبر معيّن را بدهد هيچ اخبار ديگر را نمى‏خواهد بدهد ولى خيال كرده اين خبر دروغ است نمى‏خواهد دروغ بگويد، مى‏خواهد اين خبر را بيان كند و خيال كرده اين خبر دروغ است و اين خبر را ارئه كرد و گزارش داد بعد معلوم شد راست است، اين خطاى در تطبيق است. يك وقت است كه مى‏خواهد دروغ بگويد همين كه قصد كذب كرد
    نيّت قاطع كرد آنها كه نيّت قاطع را بنفسها مضر و مبطل مى‏دانند مى‏گويند اين روزه باطل شد و آنهايى كه مى‏گويند نيّت قاطع وقتى مبطل صوم است كه به نيّت قطع برگردد مثل سيدنا الاستاد امام (ره) مى‏فرمايند اگر اين ملتفت بود به تخليه نيّت برمى‏گردد و نيّت قطع دارد در آن حالت باطل است و گرنه باطل نيست. پس يك وقت قصد دارد دروغ بگويد قصد دارد خبر دروغ بگويد و اين يكى را انتخاب كرده است به عنوان اينكه دروغ است اين خطاى در تطبيق است ولى مقصود بالاصاله او گزارش كذب است. اين هم نيّت قاطع دارد، يك وقت است كه نه، بنابر اين ندارد كه دروغ بگويد، مى‏خواهد اين خبر را نقل كند، براى او مهم است اين خبر، منتها خيال كرده اين خبر دروغ است اينجا به چه دليل او نيّت قاطع كرده است؟ اگر لو اراد ان يخبر فاخبر فبان صدقاً آن لو اراد ان يخبر بخبر كاذب فاخبر فبان صدقاً اين چون نيّت قاطع كرده است ضرر دارد او چون از اول قصد كرده كه دروغ بگويد منتها خطاى در تطبيق است خيال كرده اين يكى دروغ است اين را انتخاب كرده است ولى يك وقت است كه نه، از اول قصد كرده اين خبر معيّن را گزارش بدهد اين خبر براى او مهم است و همين را قصد كرده مقصود او بالاصاله گزارش اين خبر است منتها خيال كرده اين دروغ است اين در حقيقت آنچه كه محور اصلى نيّت او را تشكيل مى‏دهد گزارش همين شى‏ء است نه تعمّد بر كذب، منتها خيال كرده اين خبر دروغ است بعد معلوم شده راست است. اين تأمل دارد كه اين هم نيّت قاطع باشد چون آنچه كه مستيقماً متعلق قصد اوست گزارش اين شى‏ء است، نه گزارش كذب پس فرق است بين اينكه كسى مى‏خواهد دروغ بگويد و يك خبرى را به عنوان خبر كاذب انتخاب مى‏كند بعد معلوم مى‏شود اين خبر صدق بود. اين از همان اول قصد تعمّد كذب دارد اين نيّت قاطع دارد يك وقت است نه قصد تعمّد كذب در كار نيست قصد كرده اين خبر معيّن را چون براى او مهم است گزارش بدهد و خيال كرده اين خبر دروغ است.(س:...) (پاسخ استاد:) اين معلوم مى‏شود اين كذب «ال» ال عهد ذهنى يا عهد خارجى است و مانند آن يك خبر معهود ذهنى يا خارجى را در نظر گرفته مى‏خواهد او را بيان كند منتها خيال كرده او دروغ است يك وقت اذا قصد كذباً فاخبر به يك خبرى كه آن خبر در حقيقت صادق بود اين نمى‏دانست فبان صدقاً اينجا درست است اما اذا قصد الكذب اگر قصد كذب كرده است بما انه كذب كشف خلاف ندارد معلوم مى‏شد خبر مشخص خارجى را قصد كرده است كه آن كشف خلاف دارد. (س:...) (پاسخ استاد:) چون به تبع اين است معلوم است نه مقصود، مقصود در جايى كه اذا اراد ان يخبر خبراً كاذباً اين مقصود بالذات است‏
    همينكه نيّت قطعى كرد بشود نيّت قاطع آن ديگر بان كذباً ندارد ولى اما اذا قصد الكذب معلوم مى‏شود اين يك خبر است معهود خارجى يا معهود ذهنى را قصد كرده اين بالاصاله مقصود است آن كذب بودن او معلوم است خيال كرده كه آن كذب است چون معلوم است مقصود بالتبع است مقصود بالتبع را كه اينها نمى‏گيرد كه اين است كه اگر چنانچه كسى قصد كرده است دروغ بگويد اين بان كذباً هم ندارد اگر تطبيق كرده آن مقصود خود را بر يك خبر جزئى از آن به بعد بان كذباً دارد ولى مقصود بالاصاله او گزارش دروغ است خوب اين نيّت قاطع كرده است و هكذا بالعكس اذا قصد الصدق فبان كذباً قصد كرده اين شى‏ء معيّن را گزارش بدهد اين البته چون بان كذباً اين تعمّدى در كار نيست حالا اين نيّت قاطع در كار نيست چون علم ندارد در حقيقت آنچا كه اذا قصد الصدق فبان كذباً يعنى اذا قصد اخبار به شى‏ء معيّن خارجى يا معهود ذهنى را فبان صدقاً آن البته محذورى ندارد. مسأله 29 هم كه حكم روشنى دارد اين است كه اگر گزارشش هزل باشد يعنى معنا را اصلاً قصد نكرده باشد اين صومش باطل نيست. چرا؟ براى اينكه گرچه به حسب ظاهر يك جمله‏اى بيان كرده مبتدا و خبرى دارد موضوع و محمولى دارد لكن كذب صادق نيست در نصوص مفطر و مبطل بودن عنوان قضيه يا خبر اخذ نشده عنوان كذب اخذ شده منتها كذب وصف خبر است خبر هم به يك امر جِدى مى‏گويند به امر شوخى نمى‏گويند، خبر گرچه با قطع نظر از مخبر كه او با جِد گفت يا با هزل خود موضوع و محمول را آدم ببيند بگويد اين جمله خبريه است ولى وقتى كه موضوعى تكليفى شد به عنوان فعل مكلف آن جريان مخبر هم مطرح است وگرنه خود خبر همين كه موضوع و محمول داشته باشد انسان سؤال نمى‏كند گزارشگرش جِد بود يا هزل بود، يك كسى گفت زيد قائم اين مبتدا و خبر را كه ببيند مى‏گويد جمله خبريه است. ديگر خود را محتاج نمى‏بيند سؤال بكند كه گزارشگر به جِد گفت يا به طنز، ولى يك وقتى سخن در خبر است يك وقت سخن در فعل مكلف است آنچه كه مفطر است و مبطل است فعل مكلف است فعل مكلف عبارت از آن است كه اين خبر يك ارتباطى با مخبر دارد پس جريان مخبر هم مطرح است مخبر اگر به جِد گزارش داد موضوع حكم است و اگر به هزل گزارش داد از اين ادله منصرف است. (س:...) (پاسخ استاد:)اگر كسى هازل باشد هيچ حكمى از احكام تكليفى وضعى بر او بار نيست كه شما اول تا آخر معاملاتى را كه ملاحظه مى‏فرماييد مى‏بينيد به اينكه جِد معتبر است حالا اگر كسى به شوخى گفت "بعت" اثرى ندارد يا در محاكم به شوخى شهادت داد يا به شوخى اقرار كرد اقارير، شهادات و بيوع، عقود و ايقاعات همه‏
    اينطور است در عبادت هم همينطور. (س:...) (پاسخ استاد:) خود طنز، خود شوخى موضوع است براى حكم ديگر وگرنه اين خبر لغو است ديگر از آن جهت كه اين شخص لاغى است خوب موضوع است براى احكامى كه انسان چرا اينقدر لغو مى‏گويد يا طنز دارد ولى آنچه كه موضوع حكم است در باب افطار آن كذب خبرى بعلاوه كذب مخبرى است پس مخبر اگر جِد نداشته باشد نه راست است نه دروغ اگر كسى قصد معنا كرده و مى‏خواهد از واقع خبر بدهد يا صادق است يا كاذب اما اگر كسى شوخى كرده در حقيقت معنا را قصد نكرده اين نه صادق است نه كاذب. يك حرف است كه چرا اين خود طنزش و خود اين لعبش موضوع است براى احكام ديگر اما اگر اثر مترتب بر جِد بود اين حكم بار نيست خوب در تمام عقود در تمام ايقاعات اين طور است كه يعتبر الجِد. لاعب مثل نائم است در حال خواب اگر كسى حرف زد اثرى بر او بار نيست حالا ولو آن خبر دروغ اگر روزه‏دارى خوابيد و در حال خواب يك خبر دروغى را گفت اين كه روزه او باطل نيست كذب بر خدا و پيغمبر و اهل بيت (ع) داشت چون اين جِد نداد آن اخبارى كه مى‏گويد مسأله صدق و كذب مخبرى را هم در نظر دارد و اين كذب مخبرى ندارد.(س:...) (پاسخ استاد:) آنكه مى‏گويند «لايصلح الكذب ولو بالهزل» اين در حقيقت از آن كذب جِد حرمت مى‏فهمند از كذب هزل كراهت و نزاهت مى‏فهمند وگرنه اگر كسى شوخى كرده به يك كسى گفته آقا اين دستمالتان افتاده شوخى كرده كه بخندد معصيت كرده نه، روايت حكم اخلاقى دارد وگرنه ببينيد بسيارى از عدول اين طنز را دارند همه شوخى‏ها به كذب خبرى برمى‏گردد يعنى خبر مطابق با واقع نيست همه اينها مى‏شود معصيت؟! مى‏شود معصيت كبيره چون در رديف كذب جِدى است اينكه از امام سجاد (ع) رسيده است كه «لايصلح الكذب ولو بالهزل» آن كذب اخلاقى است وگرنه كذب فقهى مال جِد است ببينيد شما همه متشرعين كما بيش اين كذب هزلى را دارند اينكه مى‏گويند شوخى كردم يعنى اين گزارشى كه دادم درست نبود و قصد جِد نداشتم. مطلب بعدى كه جزو مفطرات ذكر كردند مسأله مفطر ششم «ايصال الغبار الغليظ الى حلق بل غير غليظ» در مسأله غبار مثل ساير مسائل قبل از ورود در منطقه استدلال بايد محور بحث روشن بشود يك وقت است كه با ايصال غبار الى الحلق مسأله اكل صادق است يا مسأله بلع صادق است كه در نصوص اكل و بلع آمده است اين چيز جدايى نيست و مورد اتفاق هم هست و خارج از بحث هم هست اگر اكل مبطل است و اگر بلع مبطل است در صورتيكه ايصال الغبار الى الحلق به اكل يا بلع برگردد اين هم مبطل است و اگر آن چيزى كه به حلق‏
    ايصال شده است تراب باشد و مانند آن كه خوراكى نيست آنها كه مى‏گويند مبطل اكل است خواه مأكول معتاد الاكل باشد مثل خبز يا امثال الخبز نباشد يا معتاد نباشد كالتراب اينجا هم به اطلاق فتوا مى‏دهند آنها كه مى‏گويند اكل شى‏ء معتاد الاكل مفطر است اينجا هم فتوا به عدم بطلان مى‏دهند پس اين چيز جدايى نيست. اگر ايصال الغبار الى الحلق داخل در اكل يا بلع بود حكم آن را دارد اگر گفتند اكل مطلقا مبطل است ولو خوراكى نباشد مثل اكل التراب اينجا هم مى‏گويند ايصال الغبار مبطل است آنها كه گفتند اكل بما انه اكل مفطر نيست بايد مأكول طعام باشد آنهامى‏گويند اينجا مفطر نيست براى اينكه غبار طعام نيست پس بحث از ايصال الغبار الى الحلق بحث مستقلى نخواهد بود لكن از اينكه فقهاء (ره) اين را جداگانه بحث كردند طبعاً للنص براى آن است كه يك عنوان خاصى دارد ولو اكل صدق نكند ولو بلع صدق نكند خودش يك موضوع مخصوصى است اين مطلب اول. مطلب دوم آنكه نه تنها اجماع قطعى در بين اصحاب (ره) نيست شهرت محقق هم نيست چون در بين قدما هم مرحوم صدوق و امثال ذلك فتوا به جواز دادند به عدم مفطريت بر خلاف مسأله قبلى كه تعمّد كذب بود تعمّد كذب تقريباً قدما قائل بودند مفطر است متأخرين اشكال مى‏كردند اينجا در بين قدماء هم عده‏اى قائلند به عدم مفطريت در بين متأخرين هم مثل صاحب مدارك و صاحب شرايع اينها هم قائلند به عدم مفطريت مرحوم محقق (ره) در معتبر بعد از اينكه اين مسأله را نقل كرده است مى‏فرمايد فيه تردد و دليلى بر مفطر بودن و مبطل بودن غبار غليظ نيست مسأله غبار كه حل بشود مسأله دخان به طريق اولى حل خواهد شد. الان بايد ديد كه ايصال غبار من حيث هو مبطل است يا نه و اگر من حيث هو مبطل شد آيا كفاره هم دارد يا فقط قضا اين دو و اگر غبار من حيث هو غبار مبطل است آيا بين غليظ و غير غليظ فرق است يا نه؟ اين سه و اگر غبار مبطل شد آيا بخار هم مبطل است يا نه؟ چون اگر غليظ باشد آن غبار به روده برمى‏گردد يكى به ريه برمى‏گردد اگر آن ذرات ترابى داشته باشد به روده برمى‏گردد كه اكل و شرب صادق باشد وگرنه آنچه كه دود است به ريه برمى‏گردد كارى به روده و تشكيلات دستگاه گوارش ندارد. پس ملاحظه فرموديد نه تنها اجماعى در كار نيست شهرت هم در كار نيست و هم در بين قدما مثل مرحوم صدوقين مخالفند هم در بين متأخرين مثل محقق و صاحب مدارك و مانند آن اگر ما خواستيم بگوييم ايصال الغبار مبطل است يا بايد كه تحت عنوان اكل قرار بگيرد قهراً بين غليظ و غير غليظ فرق مى‏گذارند يا اگر عنوان مستقلى دارد بايد نص خاص دلالت بكند اين بزرگانى كه ايصال غبار را جداگانه مطرح كردند
    براى آن است كه نص خاصى در اين زمينه وارد شده آن نص خاص خوانده مى‏شود ببينيم سنداً تام است و دلالتاً تام يا اينكه از يك جهت مخدوش است يا از هر دو جهت مخدوش. آن روايت 1 باب 22 از ابواب ما يسمك عنه الصائم است روايتى است كه مرحوم شيخ طوسى باسنادش عن محمد بن الحسن الصفار، عن محمد بن عيسى، عن سليمان بن جعفر (حفص) المروزى (آنهاييكه در مرو زندگى مى‏كردند اينها را مى‏گفتند مروزى) قال: سمعته يقول: اذا تمضمض الصائم فى شهر رمضان أو استنشق متعمّداً أو شم رائحة غليظة او كنس بيتاً فدخل فى انفه و حلقه غبار فعليه صوم شهرين متتابعين، فان ذلك له مفطر مثل الاكل و الشرب و النكاح» چون اگر مسأله ايصال غبار به حلق به عنوان اكل و شرب مشمول آن دليل باشد مفطر است اگر به عنوان اكل و شرب مشمول آن دليل نبود يعنى اكل بر او صادق نبود و همچنين بلع بر او صادق نبود قاعده اولى آن است كه اين مفطر نباشد براى اينكه صحيحه محمد بن مسلم كه در باب 1 از ابواب ما يمسك عنه الصائم آمده است يك حصرى دارد كه آن اطلاق حصر حجت است مگر آن مواردى كه به تقييد خارج شده است و آن اين است كه در آن صحيحه محمد بن مسلم مى‏گويد من از امام باقر (ع) شنيدم كه هيچ چيزى روزه را باطل نمى‏كند اگر روزه‏دار از طعام و شراب و نساء و ارتماس فى الماء اجتناب بكند اين صحيحه مفهوم حصرش مطلق است تعمّد كذب و انذار و امثال ذلك خارج شد به دليل ايصال غبار غليظ اگر دليل بر خروجش نباشد داخل در اين است پس ما اگر خواستيم بگوييم ايصال غبار مبطل نيست به همين مفهوم حصر و اطلاق صحيحه تمسك مى‏كنيم ديگر احتياجى به اصالة البرائه و مانند آن از سائر ادله فقاهى نداريم براى اينكه خود دليل اجتهادى دلالت مى‏كند بر عدم افطار عمده اين است كه از روايات 22 ثابت مى‏شود كه اين مفطر است يا نه فرمود «سمعته يقول‏اذا تمضمض صائم فى شهر رمضان اواستنشق متعمّداً أو شم رائحة غليظة او كنس بيتاً فدخل فى انفه و حلقه غبار فعليه صوم شهرين متتابعين، اين كفاره است وقتى كفاره شد دو چيز ثابت مى‏شود يكى بطلان صوم يكى لزوم قضا چون معمولاً آنچه كه معهود در دين است كفاره وقتى واجب است كه روزه باطل باشد و قضا داشته باشد از آن طرف به عكس هست ممكن است روزه باطل باشد و قضا داشته باشد و كفاره نداشته باشد اما از اين طرف موردى ندارد كه جايى كفاره داشته باشد و روزه باطل نباشد خوب اگر روزه باطل است يقيناً قضا هم دارد. «فان ذلك له مفطر مثل الاكل و الشرب و النكاح »اين خلاصه دليل كسانى كه مى‏گويند ايصال الغبار مفطر است يك اشكالى مرحوم محقق در معتبر دارد بعد چند شبهه‏
    در مدارك هست كه مجموع اين شبهات در جواهر آمده آنيكه مرحوم محقق در معتبر دارد مى‏فرمايد: اين روايت ضعف دارد "فانا لانعلم القائل" ضعف اين روايت اين است كه اين گوينده معلوم نيست چه كسى است اين به اصطلاح مضمر است براى اينكه وقتى كه سليمان بن جعفر مى‏گويد: «سمعته يقول» خوب اين يقول قائل چه كسى است؟ (عبارت معتبر غلط چاپ شده است اينجا دارد انا لا نعلم العامل آن عبارت قائل است نه عامل) محقق مى‏گويد ما نمى‏دانيم قائل چه كسى است يعنى اين اصطلاحاً همان روايت مضمر است وقتى روايت مضمره شد از اعتبار مى‏افتد و اگر چنانچه مشكل ديگرى در كار باشد ضعف را از ناحيه اضمار شما بايد اثبات كنيد يا از مجاهل ديگرى كه در اين روايت هست بخواهيد بگوييد كه شهرت اصحاب جابر است اين را هم صغراً اشكال كردند هم كبراً. اولاً شهرتى در كار نيست ملاحظه فرموديد صدوقين قائل به عدم افطارند كه مبطل نيست و ديگران قائل به مفطرند شهرت قدمايى يا شهرت متأخرين در كار نيست بر فرض هم شهرتى باشد شهرت، روايت ضعيف را ترميم مى‏كند ضعف روايت ضعيف را ترميم مى‏كند نه ضعف چيزى كه مشكوك الرواية است اصلاً ما نمى‏دانيم اين روايت است يا نه آنجا كه مى‏گويند شهرت جابر است در صورتى است كه روايت باشد يقيناً روايت است منتها ضعيف است اصحاب به مضمون اين عمل كردند اولاً، و در عمل به اين خبر اسناد داده‏اند ثانياً اگر فتواى اصحاب موافق مضمون اين حديث باشد اولاً و اصحاب در مقام استدلال به اين خبر استناد كرده باشند ثانياً اين دو عنصر محورى كه جمع شد ضعف خبر را جبران مى‏كند پيش كسانى كه شهرت را جابر مى‏دانند بعد از اينكه اين خبر باشد پس اول بايد خبر بودن و حديث بودن احراز بشود بعد آن دو عنصر محورى اينجا اصلاً مشكوك الخبر است معلوم نيست خبر است يا نه مگر اينكه كسى بگويد صرف عمل اصحاب مشكوك الخبر را خبر مى‏كند بعد خبر ضعيف را قوى مى‏كند يعنى چيزى كه ما نمى‏دانيم خبر است يا نه اگر اصحاب به مضمون او عمل كردند اين مى‏شود روايت چون به او استناد كرده‏اند ضعفش هم ترميم مى‏شود همه اينها مؤونه مى‏طلبد كه مشكوك الخبر بشود خبر ضعفش به وسيله عمل جبران بشود خوب آنرا گفته‏اند اما اين اولى تحملش آسان نيست. اما روات، فرمايش محقق در معتبر اين بود كه «انا لانعلم القائل» ما نمى‏دانيم اين سمعته يقول، قائل آن چه كسى است يك روايت مضمره است همان را صاحب مدارك به صورت فنى بيان كرده كه اين مضمر است. بعضيها آمدند گفتند اين روايت مقطوعه است مقطوعه آن است كه سلسله سند وسط قطع بشود مقطوعه غير از مضمره‏
    است اين مقطوع نيست مضمر است مگر اينكه منظورشان از آن مقطوع همين مضمر باشد پس اگر اشكال در اضمار است بايد برطرف بشود.از اين اشكال پاسخ دادند به اينكه مرحوم شيخ طوسى با سند خاص خود از محمد بن حسن صفار نقل مى‏كند او هم در كتاب آماده براى جمع و تدوين حديث مثل بصائر و مانند آن نقل مى‏كند خوب اين روايت محدث نامى و معروف كتابش فقط كتاب حديث است اين كتاب فقط براى جمع آورى اقوال اهل بيت (ع) است اين مى‏آيد حرف ديگران را نقل بكند؟! ما اصولاً خبر اگر مسند باشد و راويان او موثق باشند به چه دليل مى‏گوييم اين خبر حجت است براى وثوق ديگر عمده وثوق است، عمده اطمينان خوب براى هر صاحب فن و صاحب نظرى اطمينان حاصل مى‏شود كه صفارى كه محدث معروف است و كتابش معِد براى جمع احاديث است اين هرگز حرف بيگانه را اينجا نمى‏آورد و منشأ مهم اين اضمارها آن تقطيع است مثلاً راوى در محضر امام (ع) نشسته است امام چندين مطلب را فرمود ايشان در جمله اولى مى‏گويد سمعت ابا جعفر (ع) يقول بعد هر پاراگرافى هر جمله‏اى هر مطلبى را كه بعداً ذكر مى‏كند مى‏گويد: سمعته يقول، سمعته يقول. اين اضمار از تقطيع نشأت گرفته است نه اينكه واقعاً در صدر حديث اضمار بوده است اين چنين نيست يك وقت ما حديث مضمرى داريم مثل اينكه از طليعه شروع مى‏شود "سمعته يقول" آن آقا يادش رفته كه امام چه كسى بود و نگفت اين مى‏شود حديث مضمر. غرض آن است كه سر اعتماد به خبر موثق همان وثوق بناء عقلاء است ما اگر از اين خصوصيتها از اينكه اين شخص محدث نامى در كتابى كه معد براى احاديث است اين حرفها را نوشته از غير اهل بيت هم نقل نمى‏كند يك چنين چيزى ديديم خوب اطمينان پيدا مى‏كنيم كه حديث است ديگر اگر چنانچه حديث است آنگاه مى‏شود گفت كه اگر ضعفى در كار است به عمل اصحاب جبران مى‏شود يا نه، پس جا براى اين دارد پس اضمار با اين سخن پاسخ داده مى‏شود مى‏ماند بيانى كه صاحب مدارك دارد مرحوم محقق در معتبر همين اشكال را دارد كه "مع ان فيها ضعفاً و فيها ضعف لانا لانعلم القائل" اين بيان محقق است در معتبر ولى مرحوم محقق گفته به اينكه گذشته از اضمار اين مشتمل است بر عدة مجاهيل چند مجهول در آن هست مرحوم صاحب مدارك چون صحيح اعلايى است به خيلى از اين روات بها نمى‏دهد. حالا ببينيم كه اين حديث مشتمل بر مجاهيل هست يا نه؟ محمد بن حسن طوسى شيخ طوسى (ره) كه در طليعه حديث است او كه مجهول نيست بعدش محمد بن حسن صفار صاحب بصائر آن هم يكى از محدثان نامى و موثق است مى‏ماند محمد بن‏
    عيسى كه او را هم توثيق كردند او هم مجهول نيست در كتاب رجال نامى دارد توثيق هم شده است و مانند آن مى‏ماند سليمان بن جعفر البته سليمان بن جعفر مجهول است ما كسى به نام سليمان بن جعفر نداريم ولى حدسى كه مى‏زنند اين است كه اين سليمان بن حفص مروزى بود و در كتابت سليمان بن جعفر آمده اشتباهاً به دليل اينكه محمد بن عيسى غالباً از سليمان بن حفص مروزى نقل مى‏كند و سليمان بن حفص هم آنطورى كه مرحوم آقاى خويى (ره) اصرار دارند چون در اسناد كامل الزياره است از اين جهت مورد وثوق است (گرچه مى‏گويند ايشان از اين مبنا برگشته‏اند كه هر كه در اسناد كامل الزياره باشد مورد وثوق باشد مورد پذيرش ايشان نيست) ولى به هر تقدير اگر مجهولى هست همين سليمان بن حفص يا سليمان بن جعفر است كه اين هم در اثر اسناد اصحاب قابل عمل هست كه اگر ايشان از آن مبناى خودشان برنگشته باشند طبق مبناى ايشان اين سليمان بن حفص مورد وثوق است. اشكال ديگرى كه صاحب مدارك كرده كه ملاحظه مى‏فرماييد در مدارك اين است كه اين روايت گذشته از سند دو اشكال دلالى دارد يكى اينكه مشتمل است بر چيزى كه هيچ كس به آن فتوا نمى‏دهد چون اين مضمضه را مبطل مى‏داند اگر كسى مضمضه كرده يا استنشاق كرده يا بوى غليظى را استشام كرده اينها هم مبطل است خوب مضمضه «اذا تمضمض الصائم فى شهر رمضان او استنشق متعمّداً او شم رائحة غليظة او كنس بيتاً فدخل فى انفه و حلقه غبار» اينجا ايصال غبار در كنار مضمضه و استنشاق و استشمام آمده آنجا مقيد نيست به اينكه مضمضه كرده و چيزى در حلقش رفته يا استنشاق كرده چيزى در حلقش رفته يا استشمام كرده چيزى در حلقش رفته فقط درباره كنس و رفت و رو و جارو كردن دارد كه اگر جارو كرد و چيزى به حلقش رفته كذا، آنجا مقيد نيست در حاليكه كسى به او فتوا نمى‏دهد پس اشكال اضمار هست اشكال اشتمال بر مجاهيل است اينها به سند برمى‏گردد و اشكال اينكه اين روايت چند جمله دارد كه هرگز مفتابه نيست و از سوى ديگر معارض هم دارد كه آن روايت بعدى است موثقه همين باب است كه روايت دوم اين باب است و آن اين است كه مرحوم شيخ طوسى عن احمد بن الحسن بن على بن فضال عن عمرو بن سعيد عن الرضا (ع) قال: سألته عن الصائم يتدخن بعود أو بغير ذلك فتدخل الدخنة فى حلقه، فقال: جائز لابأس به قال: و سألته عن الصائم يدخل الغبار فى حلقه، قال: لابأس.» دخان و غبار را فرمود فرمود لابأس.پس چند اشكال سندى داشت صاحب مدارك و دو اشكال دلالى اين دو اشكال دلالى را ديگران هم كرده‏اند كه بعد به جواهر منتقل شده است اين‏
    اشكالهاى دلالى اما اشكال سندى را صاحب مدارك زياد اصرار دارد اما تتمه‏اش براى روز شنبه انشاء الله.والحمدلله رب العالمين پايان