• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •  متن

  • درس خارج فقه بحث "صوم" حضرت آية الله العظمى جوادى آملى سال تحصيلى 74-75 جلسه 49
    بحث در اين بود كه دروغ بر خدا و پيغمبر (ص) و ائمه (ع) مبطل صوم است. قدما مى‏گفتند مبطل صوم است. متأخرين مى‏فرمودند كه مبطل صوم نيست و منشأش اين دو فتوا هم، دو برداشت متفاوت از نصوص باب است. روايات باب (همانطورى كه قرائت شد) دلالت مى‏كند بر اين كه تعمد كذب مبطل صوم است. نقدى كه متأخرين داشتند يا به سند برمى‏گشت، يا به دلالت.مرحوم محقق در معتبر دارد عثمان بن عيسى و سماعه اينها واقفى‏اند و سند از اين نظر محذور دارد. پاسخ اين نقد آن است كه واقفى بودن ضرر ندارد، چه اينكه امامى بودن شرط نيست، شرط پذيرش يك خبر، وثوق راوى است. اگر راوى ثقه باشد خبر مقبول است و اگر نباشد خبر مردود است، خواه امامى باشد، خواه غير امامى. بعضى از امور است كه امامى بودن دخيل است، مثل اينكه گفتند زكات را به مستمند امامى بدهيد، اين نص خاص دارد و مانند آن . مگر آنچه كه به مؤلفة القلوب و امثال ذلك برسد كه از بحث بيرون است. يك وقت ما تعبد خاصى نداريم در پذيرش يك روايت، عمده وثوق است و بناء عقلا است، بناء عقلا بر اين است اگر به يك خبرى اطمينان دارد به يك مخبرى مطمئن است، به خبر او اعتماد پيدا مى‏كند. پس منشأ حجيت خبر واحد همانطورى كه بناء عقلا بر آن مستمر شد، وثوق است و اين وثوق از هر راهى به دست بيايد، عدل و امامى بودن شرط نيست، خواه شخص عادل باشد يا نه، ولى موثق است دروغ نمى‏گويد، خواه امامى باشد يا نه. پس اين نقد مرحوم محقق بر اين موثقه‏اى كه عثمان بن عيسى و سماعه در او هستند وارد نيست. (س:...) (پاسخ استاد:) نظير فتواى صاحب مدارك است اينها صحيح اعلايى هستند صحيح اعلايى شرطش آن است كه همه حلقات سند عدل و امامى باشند. اگر كسى واقفى بود به صرف وقوف، واقف شدن مانع نيست ايشان بايد دليل اقامه كنند كه اين شخص توثيق نشد و حال اينكه استدلال محقق (ره) در معتبر اين است كه اين در رجال توثيق نشد استدلالش در معتبر اين است كه امامى نيستند "هما واقفيان" وقتى سند از نقد مرحوم محقق مصون ماند دلالتش تام است وقتى كه سؤال مى‏كنند به اينكه دروغ مايه بطلان روزه است و سؤال مى‏كنند منظور از كذب چيست؟ مى‏فرمايد "يكذب على الله و رسوله (ص) "اما مربوط به جريان ائمه (ع) را ندارد ولى روايت بعدى كه مال منصور بن يونس عن ابى بصير است كه روايت دوم اين باب بود اين كذب بر خدا و پيغمبر (ص) و ائمه (ع) هر سه را دارد، منتها نقدى كه مرحوم‏
    محقق بر اين روايت دارند نقد دلالى است، نه نقد سندى از نظر سند چون واقفى و امثال واقفى در آن قرار ندارند.اشكالى كه محقق دارند اين است كه مى‏فرمايند اين روايت مشتمل است بر چيزى است كه نمى‏شود به آن ملتزم شد و آن اين است كه دروغ هم روزه را باطل مى‏كند و هم ناقض وضو است در حاليكه احدى فتوا نمى‏دهد كه دروغ ناقض وضو باشد اين را خود ايشان تفطن دارند و رد كردند فرمودند اين اشكال وارد نيست براى اينكه اگر روايتى مشتمل بر دو جمله بود يك جمله‏اش عمل نشد و يك جمله‏اش عمل شد مثل عام مخصص است كه در باقى حجت است يا مطلقى است كه تقييد خورده در ماوارى قيد حجت است و مانند آن پس اين هم محذورى ندارد.مطلب بعدى، نقدى است كه بر روايت سوم اين باب وارد است و آن اين است كه باز مرحوم شيخ طوسى (ره) به اسنادش از عثمان بن عيسى عن سماعه نقل مى‏كند قال سألته عن رجل كذب فى شهر رمضان فقال قد افطر و عليه قضاءه وهو صائم يقضى صومه و وضوءه اذا تعمد» يعنى اگر در كذب متعمد بود بايد اگر وضو دارد وضويش را دوباره تجديد كند و اگر روزه‏دار بود بايد روزه‏اش را قضا به جا بياورد. (س:...) (پاسخ استاد:) اگر مبنا اين چنين باشد بله اما اگر نه دو فرع بود مثلاً وصيت كرد كه فلان باغ را صرف فلان كار خير بكنيد و فلان خانه را صرف فلان كار. بعد معلوم شد اين خانه غصبى است خوب چرا وصيت درباره آن باغ حجت نباشد مگر اينكه مبنا ناتمام باشد يعنى او اصلاً مالك هيچكدام از آنها نباشد. اين روايت سوم دو نقد دارد يكى اينكه همان نقد روايت دوم وارد هست و آن اين است كه در اين روايت سوم مثل روايت دوم دروغ را ناقض وضو دانست در حاليكه دروغ ناقض وضو نيست نقد ديگر آن است كه صدر و ذيل اين روايت متهافت است براى اينكه فرمود اگر كسى در ماه رمضان دروغ ببندد روزه او باطل مى‏شود قد افطر و عليه قضاءه بعد فرمود وهو صائم يقضى صومه اگر روايت به همان جمله اولى ختم مى‏شد مشكلى نبود.روايت اين است كه عن رجل كذب فى شهر رمضان اين كذب البته مطلق است به آن نصوص خاص تقييد مى‏شود كه منظور كذب بر خدا و پيغمبر (ص) و ائمه (ع) است. فقال قد افطر و عليه قضاءه اگر روايت همين مقدار بود محذورى نداشت ولى ذيلش اين است كه بعد از اينكه فرمود قد افطر و عليه قضاءه فرمود وهو صائم يقضى صومه قائلين به صحت صوم و اينكه كذب مفطر نيست به اين جمله استشهاد كرده‏اند گفتند وهو صائم يقضى صومه يعنى در عين حال كه دروغ بست روزه‏دار است روزه او صحيح است قهراً آن قضا مى‏شود قضاى احتياطى و استحبابى. براى اينكه نفرمود يقضى صومه بلكه فرمود
    وهو صائم يقضى صومه معلوم مى‏شود كذب مفطر نيست كذب باعث زوال كمال صوم است نه باعث زوال صحت صوم. (س:...) (پاسخ استاد:) يك وقت است نظير وجوب اتمام حج است كه اگر حج فاسد شد اتمامش واجب است و قضا هم لازم اما حج فاسد را بايد اتمام كرد يك وقت است كه نه روزه صحيح است براى اينكه فرمود وهو صائم يعنى روزه‏اش صحيح است منتها قضا هم دارد. آنها خواستند استشهاد كنند به اينكه اين روزه صحيح است و چون روزه صحيح است قضاء مى‏شود مستحب مى‏شود احتياط. پس نظير سائر ادله‏اى است كه مى‏گويد «لاصلاة لجار المسجد الا فى المسجد» مى‏شود نفى كمال نه نفى صحت. پس روايت سوم از دو جهت اشكال دارد و نه تنها نمى‏تواند دليلى باشد براى اينكه تعمد كذب مفطر است بلكه از اين طرف دليلى است كه تعمد كذب مفطر نيست چون حضرت فرمود اگر كسى دروغ بگويد افطر و عليه قضاءه و هو صائم يقضى صومه اينكه مى‏فرمايد در عين حال صائم هست منتها قضا به جا مى‏آورد نشانه آن است كه اين قضا براى تدارك آن كمال از دست رفته است نه تدارك صحت از دست رفته پاسخ اين نقد هم آن است كه به هر تقدير بايد تهافت صدر و ذيل اين حديث پاسخ داده بشود. چون ظاهرش اين است كه اين روزه‏اش صحيح است و قضا هم بايد به جا بياورد قبلش دارد افطر و عليه قضاءه ذيلش دارد وهو صائم يقضى صومه دو جا تعبير به قضا كرده يك جا تعبير به افطار كرده يك جا تعبير به صوم اين چهار تعبير دو تايش مطابق هم هستند و دوتايش مخالف هم هستند. آنجا كه فرمود افطر با اينكه فرمود وهو صائم اينها متهافتند. آنجا كه فرمود عليه قضاءه يقضى صومه وهو صائم باز اينها متهافتند براى اينكه اگر صائم باشد ديگر قضا لازم نيست و اگر قضا لازم باشد معلوم مى‏شود آن مفطر است نه صائم و اما اينكه فرمود افطر و عليه قضاءه اينها با هم هماهنگ هستند يا يقضى صومه اينها با هم هماهنگ هستند ولى قسمتهاى مهم اين حديث با هم هماهنگ هستند آنجا كه دو بار فرمود عليه قضاءه يكجا فرمود عليه قضاءه يكجا فرمود يقضى اين نشانه بطلان صوم است. يكجا فرمود افطر اين نشانه‏بطلان صوم است پس با سه تعبير بطلان صوم را تفهيم كرد يكى افطر يكى عليه قضاءه يكى يقضى صومه فقط با يك تعبير دارد وهو صائم اين نشانه آن است كه روزه صحيح است اين ممكن است منظور اين باشد كسى در حال روزه اگر چنانچه دروغ بگويد اين روزه‏اش افطار مى‏شود بايد قضا به جا بياورد اين وهو صائم يعنى من كذب وهو صائم فقد افطر و عليه قضاءه و اگر كسى اين توجيه را نپذيرفت حداكثر آن است كه اين روايت بشود مجمل چون نه قدما مى‏توانند به اين‏
    موثقه استدلال كنند و نه متأخرين براى اينكه روايتى كه اضطراب داخلى دارد نه سند است براى صحت صوم نه دليل است براى بطلان صوم اين يك اضطراب داخلى دارد. وقتى اضطراب داخلى داشت سند براى هيچكدام از دو گروه نبود علمش به اهلش مردود است وقتى علمش به اهلش مردود بود آن موثقه اول، موثقه دوم روايات معتبر اين باب كه مصون از اين تهافت صدر و ذيل هستند دلالتشان تام است و دلالت مى‏كند بر اينكه كذب بر خدا و پيغمبر (ص) مفطر صوم است. در تتمه اين صاحب عروه (ره) فرمود به اينكه حالا اگر ثابت شد كذب برخدا و پيغمبر (ص) و ائمه (ع) مفطر صوم است حالا فروعات جزئى را در ذيل مطرح مى‏كنند.(س:...) (پاسخ استاد:) آن موثقه اولى كه كذب بر ائمه (ع) در آن نيست اين معارض نيست با موثقه بعدى كه كذب ائمه (ع) را دارد براى اينكه آن كه حصر نكرده است. آن فرمود كه كذب بر خدا و پيغمبر (ص) مبطل است موثقه دوم مى‏فرمايد كذب بر خدا و پيغمبر (ص) و ائمه (ع) مفطر است. عمده آن است كه اين كذب مطلق است يا مربوط به امور دينى است درباره ذات اقدس اله كذبش يا به نظام تكوين برمى‏گردد يا به نظام تشريع كارهاى عادى مثل اكل و شرب و ذهاب و اياب كه درباره ذات اقدس اله مطرح نيست يا درباره نظام آفرينش خدا است يا درباره نظامت تشريعى خدا. ولى درباره پيغمبر (ص) وائمه (ع) چندين جور ممكن است اخبار كذب راه پيدا كند بخشى از اينها مربوط به عقايد است بخشى مربوط به مسائل فقهى و حقوقى است بخشى مربوط به مسائل موعظه و اخلاق و نصيحت است بخشى مربوط به وقايع ميدان جنگ و صلح است كه حكم فقهى و مانند آن ندارد و حاكى از بعضى اوصاف آنها است و بخش پنجم هم مربوط به احوال واوصاف عادى اينهاست. درباره ذات اقدس اله چه تكوينش چه تشريعش هست يعنى مى‏شود گفت كذب برخدا بالقول المطلق مبطل صوم است براى اينكه كارهاى عادى كه ندارد هرچه هست يا مربوط به نظام تكوين است مثل آفرينش است مثل آفرينش يا نظام تشريع است كه دستور حكم به حلال و حرام درباره پيغمبر (ص) و ائمه (ع) آن سه بخشش مفروق عنها است يعنى آنچه كه به عقايد برمى‏گردد يا آنچه كه به مسائل فقهى و حقوقى برمى‏گردد يا آنچه كه به مسائل اخلاقى برمى‏گردد اگر كسى دروغ بگويد روزه‏اش باطل است يعنى بگويد پيغمبر (ص) فرمود اوصاف الهى اين چنين است اسماء الهى اين چنين است اسم اعظم فلان است و خدا داراى چند اسم است اينكه مربوط به عقايد و معارف اوليه است يا در مسائل حقوقى و فقهى كه اينها يك بخش است كه پيغمبر (ص) فلان چيز را حق قرار دارد و فلان چيز را واجب قرار داد يا
    فلان چيز مكروه و مستحب قرار داد اينها مشمول است بدون ترديد. بخش سوم روايات اخلاقى است موعظه است كسى در ماه مبارك رمضان دستور تقوا و نصيحت و امثال ذلك را بازگو مى‏كند يك روايت جعلى را بخواند كه بى‏رغبتى به دنيا اينقدر خوب است علاقه به دنيا اينقدر بد است مسأله اخلاقى است موعظه است اما يك روايتى را كه جعل كرده يا ديگران جعل كرده‏اند آن دارد مى‏خواند و به پيغمبر (ص) و ائمه (ع) نسبت مى‏دهد اين هم داخل است چون تمام اين اقسام سه گانه به امور دين برمى‏گردد قسم چهارم مسأله اعتقادى يا مسأله حقوقى فقهى يا مسأله اخلاقى نيست ولى كاشف از شجاعت و شهامت اينهاست مثلاً بگويد سيد الشهدا در روز عاشورا اين مقدار كُشت كه برشجاعت اينها بيافزايد. اغراقى كند مبالغه‏اى كند دروغى را نقل كند اينها هم داخل است براى اينكه گرچه امور دينى نيستند ولى از اطلاق كذب منصرف نيستند ما كه دليلى نداريم بر اين كه كذب بر خدا و پيغمبر و ائمه (ع) در امور فقهى و حقوقى مبطل است دارد كذب اين قسم چهارم منصرف نيست اما قسم پنجم احتمال انصراف هست مثلاً كسى دروغ بگويد بگويد من رفتم در فلان روز خدمت پيغمبر (ص) يا امام (ع) برسم حضرت خوابيده بود اين هيچكدام از اقسام چهارگانه نيست آيا چنين دروغى مبطل روزه است يا نه البته كذب است معصيت است و گناه‏كبيره است و مانند آن. عده‏اى خواستند نظر بدهند كه اين قسم چهارم مورد انصراف است براى اينكه وقتى گفتند كذب بر خدا و پيغمبر يعنى فى ما يرجع الى الدين لكن دليل بر اين انصراف نيست چون موارد ديگرى اين تعبيرات مايه انصراف هست ولى قرينه آن روايات را همراهى مى‏كند اينجا هيچكدام از آن قرائنى كه الان اشاره مى‏شود وجود ندارد. مثلاً بعضى از روايات هست كه پيامبر (ص) فرمود «من كذب على متعمداً فليتبوء مقعده من النار ستكفر على الغاله» بعد فرمود به اينكه از ما اگر چيزى نقل كردند اين را بر قرآن عرضه كنيد اگر مطابق با قرآن بود گفته ماست اگر مطابق با قرآن نبود گفته مانيست چنين تعبيراتى نشان مى‏دهد كه كذب درباره مسائل دينى است حالا يا مربوط به عقايد است يا حقوق است يا اخلاق است يا فقه است امثال ذلك پس اگر فرمود من كذب على متعمداً فليتبوء مقعده من النار چنين روايتى معلوم مى‏شود كه كذب در مسائل عادى مراد نيست براى اينكه در ذيلش دارد اگر رواياتى از ما نقل كردند بر قرآن عرضه كنيد معلوم مى‏شود درباره معارف است. بنابراين اگر اخبار به يكى از اين چهار نحو برگردد كه خوب كذب است و مبطل به نحو پنجم برگردد دو وجه بود بعضى خواستند بگويند اين نصوصى كه دارد تعمد كذب مفطر است از اينها منصرف است‏
    بعضى خواستند بگويند نه نصوص مطلق است اين قسم را هم شامل مى‏شود. اين بزرگوارانى كه حق با اينهاست مى‏فرمايند دليل بر انصراف نيست كذب چه مربوط به امور دنيا چه مربوط به امور دين همه را شامل مى‏شود آنها دارند دفاع مى‏كنند مى‏فرمايند به اينكه خود كذب كه مطلق است اگر كسى خواست بگويد منصرف است بايد به وسيله يكى از اين سه چهار وجه بگويد منصرف است كه در جاهاى ديگر مى‏گويند در جاهاى ديگر مى‏گويند كه منظور از صدق و كذب در مسائل دينى است اعم از اصول دين، فروع دين، اخلاقيات و مانند آن چه آنجاقرينه‏اى هست اما در خصوص مقام كه قرينه نيست اطلاق محكّم است آن سه چهار موردى كه قرينه است يك موردش همين بود كه اشاره شد و آن اين است كه پيغمبر (ص) فرمود ستكفر على الغاله من كذب على متعمداً فليتبوء مقعده من النار منظور از اين كذب درباره مسائل دينى است چرا براى اينكه حضرت فرمود به اينكه چون ممكن است بر من دروغ ببندد هرچه كه از من نقل كردند شما بر قرآن كريم عرضه كنيد اگر مطابق با قرآن بود گفته من است مطابق با قرآن نبود گفته من نيست معلوم مى‏شود به مسائل دينى برمى‏گردد حالا اگر كسى به پيغمبر (ص) نسبت داد كه ايشان ساعت سه بعد از ظهر روز شنبه كه من خدمت حضرت رفتم، حضرت خوابيده بود يك امر عادى است اين را چگونه بر قرآن عرضه كند خواب سه بعدازظهر نه واجب است نه مستحب نه حرام است نه مكروه اين جزء مباحات است. (س:...) (پاسخ استاد:) آنجا چرا مربوط به مسائل دينى است براى اينكه يك قرينه‏اى در آن سلسله از نصوص هست كه دلالت مى‏كند كه منظور از اين كذب كذب امور دينى است براى اينكه فرمود نسبت به ما دروغ مى‏بندند هرچه كه از ما نقل كردند بر قرآن عرضه كنيد اين معلوم مى‏شود مسائل دينى است در خصوص مقام ما كه يك چنين قرينه‏اى نداريم اين نصوص مقام مى‏گويد من كذب على رسول الله فقد افطر اين نمونه اول.نمونه دوم بعضى از ائمه (ع) فرمودند اگر كسى نسبت به ما دروغ ببندد نسبت به آباء ما دروغ بست اگر كسى نسبت به آباء ما دروغ ببندد نسبت به رسول خدا (ص) دروغ بست و مانند آن. اين خودش قرينه است كه منظور از اين كذب، كذب در مسائل اعتقادى و دينى است و حقوقى و اخلاقى كه از دين استفاده مى‏شود پس اين دو نمونه كه آنجا قرينه هست و در مقام ما قرينه نيست نمونه سوم آن است كه بعضى از ائمه (ع) فرمودند حديثى كه از ما شنيده‏ايد اينرا مى‏توانيد به آباء كرام ما اسناد بدهيد مى‏تواند به امير المؤمنين (ع) اسناد بدهيد و مانند آن. در اينجا معلوم مى‏شود آن حديث مربوط به مسائل دينى است چرا براى اينكه همه اينها
    درباره مسائل دينى يك پيام دارند و چون چنين قرينه‏اى هست مى‏توان گفت در آنجا منظور اخبار در مورد مسائل دينى است نمى‏شود از آنجا شاهدى اقامه كرد به اينكه اينجا هم كه فرمود كسى بر ما دروغ ببندد يعنى درباره خصوص مسائل دينى اين سه نمونه. نمونه چهارم در همان جريان مقبوله عمر بن حنظله و مشهوره ابى خديجه و امثال ذلك است كه الراد علينا كالراد على رسول الله (ص) و الراد على الرسول كالراد على اللّه خوب آنجا هم پيداست كه درباره مسائل اعتقادى است درباره مسائل فقهى است درباره مسائل حقوقى است قضايى است و مانند آن. (س:...) (پاسخ استاد:) چون امام به ما انه امام هركارى كه مى‏كند كه مربوط به مسائل دينى است اين حكم اللّه است هر كدام از ائمه (ع) در زمان امام ديگر هم قرار مى‏گرفتند همين برنامه را داشتند اينجا چون ما قرينه داريم وقتى گفتند هرچيزى از ما شنيديد به پدرانمان اسناد بدهيد اگر حرف ما را نفى كرديد حرف پدرانمان را نفى كرديد اين معلوم مى‏شود كه در مورد مسائل دينى است اما در خصوص مقام كه دارد كذب بر ائمه (ع) مايه بطلان روزه است اينجا هيچ قرينه‏اى است كه از قرائن چهارگانه‏اى كه ياد شده است آن را همراهى نمى‏كند كه ما بگوئيم اينها مربوط به مسائل دينى است. (س:...) (پاسخ استاد:) حضرت امير (ع) فرمود اگر شرايط اين چنين است تقيه كنيد حكم اين را فرموده. امير المؤمنين (ع) اگر فرموده منظورش اين است كه با حفظ همه شرايط نه با حذف بعضى از شرايط و گرنه اين كه اسناد نيست يعنى آنچه را كه مثلاً امام صادق (ع) گفتند با حفظ همه شرايط به امير المؤمنين (ع) اسناد بدهيد نه اينكه با حذف بعضى از شرايط. پس اين چهار موردى كه ذكر شد يكى درباره من كذب يكى درباره اينكه حرفى كه از ما شنيديد به پدران ما نسبت بدهيد يكى درباره اينكه كسى حرف ما را دروغ بر ما ببندد بر آنها بحث يكى اينكه حرف ما را رد بكند آنها را رد كرده است اينگونه از امور چهارگانه و اشباه اينها نشان مى‏دهد كه درباره مسائل دينى است اما مقام ما هيچكدام از اين شواهد را ندارد. اما اين فرع بعدى كه آيا اخبار بايد به لغت عربى باشد يا غير عربى خوب اين را همانطورى كه فرمودند هيچ نقشى ندارد مبادا كسى خيال بكند حالا چون قرآن عربى است اگر كسى فارسى دروغ بگويد يا به زبان ديگر بگويد مثلاً باطل نيست چون صدق و كذب بر وصف خبر است آن محتوا است كارى به لفظ ندارد چون كارى به لفظ ندارد حالا كسى بگويد كه ما كه عربى حرف نزديم و امام صادق (ع) عربى تكلم مى‏كرد يا قرآن عربى تكلم مى‏كند فرمود صدق و كذب مال آن محتوا است كارى به لفظ ندارد بعد از اين مرحله مى‏گذرند مى‏گويند اصلاً لفظ دخيل نيست اشاره‏
    باشد كتابت باشد ايماء باشد لفظ باشد فعل باشد سكوت باشد تقرير باشد هر كارى كه انسان انجام بدهد با آن كار مطلبى را به خدا يا پيغمبر (ص) يا يكى از ائمه (ع) اسناد بدهد و اين عالماً عامداً بر خلاف اسناد بدهد اين مى‏شود كذب بر اينها و مفطر صوم است عمده اسناد است گاهى كسى روايتى را جعل كرده مى‏خواند از او سؤال مى‏كند در حالر وزه كه اين روايت صحيح است او در عين حالى كه عالم است عامد است اين روايت دروغ است با سر اشاره مى‏كند آرى مى‏فرمايند روزه‏اش باطل مى‏شود چطور در داد و ستد گفت با معاطات يا امثال ذلك كافى است گفتند فروختى؟ با سر اشاره كند كافى است. او بايد بفهمد همينكه با سر اشاره كرد مطلبى را فهماند بالاخره اينجا هم همانطورى كه در متعارفات و امثال ذلك و بيوع و امثال ذلك اثر دارد در اخبارات و امثال ذلك اثر دارد پس اولاً لفظ معتبر نيست بر فرض هم باشد عربى و عبرى سريانى و امثال ذلك يكسان است عمده اين است كه آيا مى‏شود انبياء ديگر وهمچنين فاطمه زهرا (ع) به وجود مبارك پيغمبر اسلام وائمه (ع) ملحق كرد يا نه صاحب عروه (ره) و ديگران فرمودند اقوى الحاق است منتها بايد اين را توضيح بدهند اينجا اقوى الحاق است بالقول مطلق نمى‏شود حالا اگر كسى گفت وجود مبارك عيسى (ع) در فلان روز بعد از ظهر خوابيده بود چه دليل است بر اينكه اين مفطر صوم باشد و آن صحيحه محمد بن مسلم را تقييد كند ما درباره پيغمبر (ص) و ائمه (ع) اين روايت مطلق داشتيم و منظور از رسول هم منصرف مى‏شود به خصوص پيغمبر اسلام جنس نيست كه شامل جميع انبياء و مرسلين بشود على الرسول كه نفرمود فرمود على رسوله اين على رسوله منصرف مى‏شود به خصوص پيغمبر اسلام (ص) كذب بر سائر انبياء و مرسلين و همچنين فاطمه زهرا (ع) چرا مفطر باشد اين كذب اگر چنانچه به امور دينى برگردد يعنى بگويد عيساى مسيح در شريعتش اين چنين گفته است اين كذبش به كذب بر خدا برمى‏گردد يا بگويد داوود شريعتش اين بود سليمان شريعتش بود ابراهيم (ع) شريعتش اين بود اگر به مسائل دينى برگردد كذب بر انبياء گذشته به كذب بر خدا برمى‏گردد يعنى خدا اينچنين فرمود اما اگر به مسائل عادى برگردد كه وجود مبارك ابراهيم (ع) در فلان روز مثلاً پنج گوسفند را به چرا برد اين نه امر دينى است نه امر اعتقادى است نه فقهى است. دليل بر الحاق نيست. (س:...) (پاسخ استاد:) درباره حضرت زهرا (ع) آنجا هم همينطور است اگر درباره مسائل دينى باشد بله. چون معصوم است و سخن او حجت است خود حضرت امير المؤمنين (ع) به فرمايش فاطمه زهرا در نهج البلاغه استدلال كرده در مسائل فقهى اگر كسى مطلبى از
    مطالب آن چهارگانه كه مربوط به عقايد باشد يا فقه باشد يا حقوق باشد يا اخلاق باشد به حضرت زهرا (ع) اسناد بدهد اين بازگشتش به اين است كه كذب بر پيغمبر است كذب بر خدا اما درباره مسائل دنياى كه به دين برنمى‏گردد مثلاً مى‏فرمايد آن روزى كه پيغمبر (ص) رحلت كرده بود فاطمه زهرا فلان جامه را در بر كرده بود كه هيچيك از آن اقسام چهارگانه نيست خوب اين به چه دليل روزه باطل باشد اما اگر همين را درباره حضرت اميرالمؤمنين (ع) بگويد كذب هست براى اينكه خود روايت دارد كه كذب بر ائمه (ع) اطلاق دارد. (س:...) (پاسخ استاد:) دو حرف است يك وقت است كه انسان مى‏خواهد مقامات معنوى را بررسى كند يك وقتى مى‏خواهد از اين روايت اطلاق بفهمد، اطلاق كه ندارد روايت خصوص همين ذات اقدس اله و پيغمبر (ص) و ائمه (ع) دارد. غرض اين است كه به امور دينى اگر برگردد بله برگشتش به كذب بر خدا و پيغمبر (ص) است.حالا اگر آقايان اجازه بدهند به خواست خدا اين هفته را مرخصى مى‏گيريم تا انشاء هفته بعد به خواست خدا.والحمدلله رب العالمينپايان