• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •  متن

  • درس خارج فقه بحث "صوم" حضرت آية الله العظمى جوادى آملى سال تحصيلى 74-75 جلسه 34
    مسأله 22 در نيت قطع يا قاطع همچينين در ترديد در حال نيت است. فرق مسأله 22 با 21 اين است كه در 21 شخص به نيت افطار وارد صبح مى‏شد يعنى در ماه مبارك رمضان به قصد افطار صبح مى‏كرد يعنى قصد روزه نداشت. ولى در مسأله 22 قصد روزه كرده است و روزه هم منعقد شد، الان يا نيّت قطع دارد يا نيّت قاطع پس فرق مسأله 22 با 21 در اين جهت است. مطلب دوم آن است كه فرق نيّت قطع و نيّت قاطع آن است كه در نيّت قطع شخص تصميم مى‏گيرد كه از حالت روزه بيرون بيايد چون روزه يك امر قصدى و عبادى است همان طورى كه گاهى در حال روزه قصد ريا مى‏كند و آن قربت را به هم مى‏زند و در نتيجه عبادت راباطل مى‏كند، گاهى قصد مى‏كند كه از روزه بيرون بيايد چون روزه صرف امساك از مفطرات نيست، بلكه عنوان قصدى است بايد قصد بشود اگر كسى قصد نكرد از اين جهت به روزه آسيب مى‏رساند پس نيّت قطع يعنى تصميم بگيرد از حالت روزه بيرون بيايد، اما نيّت قاطع آن است كه يكى از مفطرات را مرتكب بشود،در نيّت قطع كارى به مفطرات ندارد چون روزه امساك از مفطرات است، با قصد اين شخص اين قصد را از دست مى‏دهد، صرف ترك مفطرات كه روزه نيست. نيّت قاطع آن است كه تصميم مى‏گيرد يكى از چيزهايى كه روزه را باطل مى‏كند انجام بدهد در نيّت قاطع شرط آن است كه بداند كه فلان شى‏ء قاطع، مفطر است. مثلاً بداند ارتماس مبطل روزه است ولى عالماً عامداً قصد ارتماس داشته باشد. پس اگر قصد كرد يك كارى انجام بدهد كه آن كار مبطل روزه است ولى اين شخص نمى‏داند تا آن كار را انجام نداد روزه‏اش باطل نيست، ولى اگر علم داردكه فلان شى‏ء، فلان عمل مبطل روزه است. عالماً عامداً قصد انجام فلان كار كه مبطل روزه است در ذهنش ترسيم كرد اين مى‏شود نيّت قاطع. محور بحث هم جايى است كه وقت تجديد نيّت اختيارى گذشت يعنى اگر در واجب معيّن است اين كار را قبل از زوال انجام مى‏دهد اگر واجب غير معيّن است اين كار را بعد از زوال انجام مى‏دهد در صورتى كه وقت نيّت اختيارى گذشته باشد اگر كسى عالماً عامداً نيّت قطع يا نيّت قاطع داشته باشد داخل در محل بحث است يعنى در واجب معيّن قبل از ظهر و واجب غير معيّن بعد از ظهر اين كه گفته مى‏شود كه در واجب معيّن قبل از ظهر يعنى در واجب معيّن مطلقا چه قبل از ظهر، چه بعد از ظهر نيّت قطع يا نيّت قاطع، داخل در محل بحث است ودر واجب غير معيّن نيّت قطع يا نيّت قاطع بعد از ظهر محل بحث است وگرنه در واجب معيّن اختصاص به قبل از ظهر
    ندارد چون وقت نيّت اختيارى با طلوع صبح منقضى مى‏شود در واجب معيّن وقت اضطراريش تا ظهر ادامه دارد كه آن خارج از بحث است ولى وقت اختياريش تا طلوع صبح منقضى خواهد شد. در واجب غير معيّن وقت اختياريش تا ظهر ادامه دارد چه اينكه در صوم مندوب وقت اختياريش تا غروب ادامه دارد پس بحث در نيّت قطع و نيّت قاطع جايى است كه وقت اختيارى نيّت آن روز سپرى شده باشد و وقت اختيارى در واجب معيّن با طلوع صبح منقضى مى‏شود در واجب غير معيّن با زوال شمس سپرى مى‏شود. در مندوب با غروب آفتاب سپرى مى‏شود. اينها حريم بحث است. پس نيّت قطع با اصل مسأله‏اى كه نيّت قطع يا نيّت قاطع بكند با مسأله 21 چه فرقى دارد اين مطلب اول. مطلب دوم اينكه فرق بين نيّت قطع و قاطع چيست؟ و مطلب سوم آن است كه وقت اختيارى نيّت بايد سپرى شده باشد؟ و وقت اختيارى نيّت در واجب معيّن با طلوع فجر است در واجب غير معيّن با زوال شمس است در مندوب با غروب آفتاب است. حالا اين فضاى بحث. در چنين فضايى عده زيادى از فقها (ره) فتوا دادند به اينكه نيّت قطع يا نيّت قاطع ضرر ندارد و اگر شخص دوباره برگردد جا براى تجديد نيّت هست لكن گروهى از محققان نظر شريفشان اين است كه نيّت قطع و نيّت قاطع مبطل روزه است و تجديد نيّت اثرى ندارد پس آن تحرير محل بحث كه مقام اول بود اين هم اقوال مسأله كه مقام ثانى بحث است. و اجماع تعبدى در كار نيست نص خاصى هم مورد استدلال نيست كه طرفين منشأ اختلافشان كيفيت استنباط از نص خاص باشد. بلكه منشأ اختلاف اين دو گروه از فقها (ره) همان نحوه تحليلى است كه اينها در حقيقت از صوم دارند و در نيّت صوم دارند. و اشتراط صحت صوم به نيّت دارند. گروه اول كه مى‏فرمايند نيّت قطع يا نيّت قاطع ضرر ندارد به وجوهى استدلال كرده‏اند. وجه اول آن است كه يقيناً انسان صائم مى‏تواند در روز ماه مبارك رمضان بخوابد خوابيدن كه مبطل روزه نيست معلوم مى‏شود كه حضور ذهنى و خطور قلب و مانند آن در دوام روزه معتبرنيست. اگر دوام نيّت و مانند آن در روزه معتبر بود آن طورى كه در نماز معتبر هست بايد خواب و مانند آن مبطل روزه باشد در حاليكه مبطل نيست اين وجه اول. وجه دوم فرمايششان دليلشان اين است كه مفطرات به لسان شرع محدود است و مشخص. كه چند چيز مبطل روزه است و در هيچ روايتى نيافتيم كه قطع نيّت يا نيّت قاطع يا نيّت قطع اين جزو مفطرات باشد اين دو. سوم اينكه تجديد نيّت كه لازم نيست وجه اول آن بود كه غفلت و نوم ضرر ندارد وجه سوم آن است كه تجديد نيّت و اخطار آن فى كل زمانه لازم نيست. چون اگر تجديد نيّت‏
    و اخطار آن فى كل زمان لازم نبود پس بنابراين از دست دادن نيّت هم ضرر ندارد در صورتى از دست دادن نيّت به صورت نيّت قطع يا قاطع ضرر دارد كه احضار نيّت، تجديد نيّت و مانند آن بقاءً لازم باشد وقتى بقاءً لازم نيست از دست دادن نيّت صوم با قصد قاطع يا نيّت قطع ضرر ندارد. چهارم اين است كه اگر نوبت به شك برسد ما استصحباب صحت مى‏كنيم مى‏گوييم اين شخص روزه دار قبل از نيّت قطع يا نيّت قاطع صوم او صحيح بود الان كما كان. به اين وجوه چهارگانه و مانند آن گاهى استشهاد مى‏كنند كه اين وجوه چهارگانه اين چنين نيست كه همه اينها در كلمات تك تك اينها يافت بشود بطور پراكنده بعضى به استصحاب بعضى به اينكه مفطرات محدود است و مانند آن استشهاد مى‏كنند. اما نظر كسانى كه قائلند كه نيّت قطع يا نيّت قاطع ضرر دارد طرزى تقرير مى‏شود كه ضمن اثبات نظر آنها شبهات يا ادله قائلين به صحت و كفايت تجديد عزم مثلاً آن هم از بين برود. و آن اين است كه گرچه مفطرات محدود است و اما حقيقت صوم عبارت از ترك مفطرات محض نيست چون صوم اگر ترك مفطرات بود اگر كسى بى‏نيّت خوابيده و از اول صبح تا پايان روز خوابيده بود و هنگام غروب بيدار شد اين بايد صائم باشد يا اگر كسى جايى محبوس بود و چيزى به او نرسيد از خوراكى و آشاميدنى و مانند آن و آن هيچ يك از مفطرات را انجام نداد بايد صائم باشد در حاليكه اين صائم نيست زيرا صوم صرف ترك مفطرات نيست بلكه حقيقت صوم امساك از مفطرات و ترك مفطرات است به قصد صوم، صوم يك امر قصدى است اگر يك امر قصدى شد همانطورى كه ترك مفطرات اگر نقض شد به فعل مفطرات روزه باطل است اين قصد هم اگر نقض شد به نيّت قطع يا نيّت قاطع روزه باطل است. البته لغتاً اين شخص امساك كرده است اما شرعاً كه صائم نيست پس اگر در حقيقت صوم ترك مفطرات است به قصد صوم اگر ترك مفطرات بود و اين قصد حاصل نبود روزه صحيح نيست، روزه‏اش مشروع نيست اين نيازى به استنباط از ادله خارجى ندارد خود تحليل معناى صوم ما را به اينجا راهنمايى مى‏كند. قهراً اين تحليل ثابت مى‏كند كه نيّت قطع يا نيّت قاطع ضرر دارد اولاً. و هم ادله‏اى كه قائلين به صحت استدلال كرده‏اند آنها را ناتمام مى‏داند ثانياً. وقتى ما حقيقت صوم را چنين بررسى كرديم ديگر جا براى استصحاب صحت نمى‏ماند. و جا براى تمسك به اينكه مفطرات محدود است نمى‏ماند. براى اينكه او مفطرات معناش آن است كه منوى را مشخص مى‏كند نه نيّت را. صوم عبارت است: قصد ترك مفطرات است. و اما جريان خواب و مانند آن اگر كسى بخواهد اخطار را لازم بداند. آنگاه استشهاد به خواب و مانند آن خوب است شما مى‏گوييد صائم شرعاً مى‏تواند بخوابد اگر كسى روزه دار بود و در حالت روزه خوابيد روزه او صحيح است چون نوم در حال صوم ضرر ندارد بيدارى شرط نيست معلوم مى‏شود كه اخطار لازم نيست تمسك به نوم براى آن خوب است كه كسى بخواهد اخطار را نفى بكند و اما اصل قصد را نمى‏شود با صحت خواب يا جواز خواب از ميان برد. چون انسان خوابيده آن ارتكاز قبلى را دارد چون حقيقت نيّت همان داعى بود و داعى در حال خواب هم هست و اگر شخص خوابيده اگر مى‏توانست حرف بزند مى‏گفت: من آن داعى را دارم منتها در حال خواب اخطار نيست حضور به بال نيست اين هم كه لازم نيست پس آنچه كه در حقيقت صوم لازم است در حال خواب وجود دارد آنچه كه در حال خواب موجود نيست در حقيقت صوم معتبر نيست و اين نيّت قطع يا نيّت قاطع آن داعى را از بين مى‏برد نه تنها اخطار را. بنابراين تمسك مسأله خواب مشكل را حل نمى‏كند چه اينكه تمسك به حصر مفطرات در امور يا معهود باز مشكل را حل نمى‏كند چه اينكه تمسك به اينكه در حالت بقاء و استدام نيّت تجديد نيّت لازم نيست باز مشكل را حل نمى‏كند چون تجديد نيّت لازم نيست معناش اين است كه اخطار بعد از اخطار و احضار بعد از احضار لازم نيست همان بار اول كه داعى داشت آن داعى كفايت مى‏كند لازم نيست كه به خاطر بياورد يا در ذهن احضار كند و مانند آن پس تحليل حقيقت صوم ما را به اين امر راهنمايى مى‏كند كه نيّت قطع يا نيّت قاطع قطعاً ضرر دارد و مايه بطلان صوم است و آن ادله را هم از بين مى‏برد حالا يك مطلب ديگرى است كه در هر نيّت قاطع يك نيّت قطعى هست آيا مى‏شود ما يك جايى نيّت قاطع داشته باشيم و مسبوق به نيّت قطع نباشد يا نه على حده به خواست خدا بايد بحث شود. مطلب بعدى فرع بعدى در اين زمينه آن است كه اكنون تحليل معناى نيّت قطع و نيّت قاطع ثابت كرد كه اينها به حال روزه ضرر دارند معلوم مى‏شود فرقى ندارد، فرقى نمى‏كند بين حال و استقبال. يك وقت است كه شخص تا الآن روزه‏دار بود ولى قصد دارد از يك ساعت به بعد از حال روزه بيرون بيايد اين مى‏شود نيّت قصد يعنى قصد كرده است كه از يكساعت به بعد از حالت روزه بيرون بيايد يا قصد كرد كه يك ساعت به بعد غذا بخورد آب بنوشد گاهى اين نيّت قطع حال است گاهى استقبال، گاهى هم اكنون قصد مى‏كندكه ازروزه بيرون بيايد يا هم اكنون قصد مى‏كرد آب بنوشد گاهى قصد مى‏كند بعد از يكساعت از روزه بيرون بيايد يا آب بنوشد اگر بعضى از بزرگان نظير صاحب جواهر (ره) و مانند آن خواستند فرق بگذارند بين حال و استقبال، دليلشان اين است مى‏فرمايند: اگر شخص قصد كرد كه هم اكنون از روزه بيرون بيايد خوب به نيّت صوم آسيب رسانده چون اين نيّت يك لحظه آسيب ديد و وقت اختيارى او هم سپرى شد لذا تجديد نيّت سودمند نيست ولى اگر قصد كرد كه بعد از يكساعت از نيّت بيرون بيايد و بعد از يكساعت يكى از مفطرات را مرتكب بشود تا الان كه نيّت داشت هنوز كه آن ساعت بعد نرسيده كه اين شخص از روزه بيرون بيايد يا قصد مفطرى داشته باشد اگر در اين وسطها تجديد نيّت كرد و منصرف شد اين نيّت قطع يا نيّت قاطع ضرر ندارد پس اگر نيّت قطع يا نيّت قاطع حال بود يعنى هم اكنون قصد كرد كه از روزه بيرون بيايد اين باطل و تجديد نيّت سودمند نيست ولى اگر به لحاظ استقبال بود يعنى قصد كرد كه بعد از يكساعت از روزه بيرون بيايد يا مفطرى از مفطرات را مرتكب بشود بعد پشيمان شده نيّتش را ادامه داده و تجديد نيّت كرده اين ضرر ندارد. اين هم ناتمام است فرق بين حال و استقبال ندارد چرا؟ براى اينكه در حقيقت صوم از آن جهت كه يك واجب ارتباطى است و از طلوع فجر شروع مى‏شود تا پايان روز و اين حقيقت كه واجب ارتباطى است يك امر قصدى است حالا اگر احضار و اخطار لازم نبود داعى او مرتب بايد وجود داشته باشد داعى يك امر استمرارى به اين است كه هم اكنون داعى دارد كه تا پايان روز روزه بگيرد اين بايد در طليعه امر باشد در اول وقت يعنى اول مرحله‏اى كه مى‏خواهد وارد روز بشود داعى او اين است كه تا پايان روز روزه بگيرد و همين داعى بايد در حالت بقاء استدامه داشته باشد يعنى هر لحظه اين داعى بايد در او باشد كه تا پايان روز روزه دار است نه اينكه هر لحظه براى همان لحظه داعى داشته باشد چون صوم يك واجب ارتباطى است هر لحظه بايد داعى اين امر ارتباطى كه تا پايان روز است در ذهنش باشد حالا ولو اخطار نباشد، احضار نباشد، داعى كافى باشد. اما بايد داعى اين امر حضور داشته باشد يعنى داعى دارد كه تا پايان روز روزه بگيرد. اگر قصد كرد كه بعد از يكساعت اين روزه‏اش را افطار كند با اين داعى ناهماهنگ است با اين نيّت ناهماهنگ است براى اينكه او در روزه نيّت مى‏كند كه تا پايان روز، روزه داشته باشد حالا ولو نيّت داعى باشد پس اگر كفت يا چنين نيّت كرد كه من بعد از يكساعت از حالت روزه بيرون مى‏آيم يا فلان مفطر را انجام مى‏دهم اگر نيّت قطع يا نيّت قاطع كرد با اين داعى ناسازگار است پس اگر روزه نظير بعضى از امور مركب بود هر لحظه براى خود يك نيّت جديد طلب مى‏كرد هر جزئى براى خود مستقل بود يك واجب استقلالى بود آنگاه نيّت ترك هر جزئى، همزمان با او جزء ضرر داشت و نسبت به جزء بعدى ضرر نداشت (س:...) (پاسخ استاد:) در حال صوم اين داعى وجود دارد. اين داعى بر صوم تاشب اين در ذهن او وجود دارد خواب كه با داعى منافى است خواب با آن حضور قلب و خطور قلب منافى است. داعى او اين است كه تا پايان روز، روزه داشته باشد اين داعى همچنان هست اگر كسى بگويد من بعد از يكساعت از حالت روزه بيرون مى‏آيم يا فلان مفطر را مرتكب مى‏شوم با چنين داعى ناسازگار است چون تا آخر روز با اين داعى داشته باشد اگر روزه يك مركب بود از واجبهاى استقلالى كه هرساعتى و هر زمانى براى خود تكليف جدايى مى‏داشت آنگاه قصد قطع يا قصد قاطع براى آينده فعلاً ضرر ندارد اگر كسى قبل از اينكه آن زمان آينده برسد تجديد نيّت كرده باشد اشكال ندارد اما در حقيقت صوم اخذ شده است كه اين واجب ارتباطى است و از هم اكنون بايد تصميم داشته باشد يا داعى داشته باشد كه روزه بگيرد تا پايان روز نسبت به آينده هم اكنون بايد داعى داشته باشد اگرآمد نسبت به آينده نيّت قطع يا نيّت قاطع كرد با اين داعى كه هم اكنون بايد باشد نا هماهنگ است (س:...) (پاسخ استاد:) در اول بحث روشن شد كه بحث در جايى است كه وقت اختيارى گذشته باشد و اين شخص هم چون عالماً عامداً قصد قطع يا قاطع مى‏كند قهراً سخن از وقت اضطرارى هم به ميان نمى‏آيد براى اينكه اين سهو و نسيان كه نيست چون در سهو ونسيان نه تنها نيّت قاطع ضرر ندارد خود قاطع را هم اگر مرتكب بشود ضرر ندارد يك وقت كسى سهواً قصد كرده كه آب بنوشد يادش رفته كه روزه دار است اين ضرر ندارد براى اينكه سهواً آب هم مى‏نوشيد ضرر نداشت خوب پس بنابراين هم روشن شد كه فرق بين حال و استقبال نيست و هم روشن شد كه فرق بين نيّت قطع و نيّت قاطع نيست از اين جهت و در همه موارد باطل است و هم روشن شد كه منشأ بطلان اين نيست كه مفطرى از مفطرات را مرتكب شد و آن آقايان بفرمايند كه مفطرات محصور است و نيّت قطع يا نيّت قاطع جزو مفطرات نيست بلكه منشأ بطلان آن است كه اگر ما حقيقت صوم را تحليل بكنيم مى‏بينيم آنجا اصلاً صوم منتفى است صوم شرعى منتفى است (س:...) (پاسخ استاد:) اما چون يقين به رفتن دارد قصد رفتن دارد، حكمش شرعى‏اش اين است كه مادامى كه در محل خودش است نمازش هم چهار ركعتى است و حكم صائم صوم هم است و روزه نيست اما خوردنش هم جائز نيست براى اينكه بايد از حد ترخص خارج بشود با قصد سفر. اگر از حد ترخص خارج نشد يا از حد ترخص خارج شد نه به قصد سفر باز حق خوردن ندارد اين مال جواز افطار است اما در حقيقت چنين كسى چون جزم كرده كه سفر بكند صائم نيست نيّت صوم هم ندارد به آن صورت لذا حكم قضا على الحده متوجه اوست (س:...) (پاسخ استاد:) چون نيّت ندارد روزه او صحيح نيست، قبل از طلوع فجر يا بعد از طلوع فجر، اگر قبل از طلوع فجر برگشت جاى نيّت اختيارى باقى است نيّت مى‏كند، اما اگر بعد از طلوع فجر برگشت بحث جدايى طلب مى‏كند براى اينكه نيّت روزه نداشت. بنابراين وقت اختيارى كه بگذرد اين شخص نمى‏تواند تجديد نيّت بكند اين فروعى بود كه مربوط به بخش اول مسأله 22 است. همين فروع نشان مى‏دهد كه در مقام بعد هم حكم همين است كه محققين فرمودند و آن ترديد است اگر كسى در حالت روزه مردد بود كه آيا روزه‏اش را ادامه بدهد يا نه يا مردد بود كه فلان مفطر را مرتكب بشود يا نه منشأ ترديد هم بايد طرزى تصميم بشود كه با نيّت و استدامه نيّت مخالف نباشد يك وقت است كه يك كسى در مسأله‏اى شك كرده نمى‏داند كه فلان شى‏ء مبطل روزه است يا نه و آن را انجام داد مثلاً سهواً ارتماس كرد يا مانند آن. بعد الآن نمى‏داند كه روزه‏اش صحيح است يا نه و چون نمى‏داند روزه‏اش صحيح است يا نه اين نيّت صوم ديگر به صورت جد از او متمشى نيست و او مردد است مى‏گويد: فلان كار كه من كردم نمى‏دانم روزه‏ام باطل شد يا نه؟ اگر روزه او باطل باشد كه روزه دار نيست و اگر روزه او صحيح باشد كه الآن روزه دار هست قهراً مردد است چنين ترديدى آيا مبطل روزه است يا نه؟ مى‏فرمايد به اينكه ترديد مثل نيّت قطع يا نيّت قاطع اين مبطل روزه است مادامى كه منشأ خاص شرعى نداشته باشد بيان ذلك اين است كه جزم به عدم روزه ضرر ندارد تا ما بگوئيم شخصى كه مردد است جزم به عدم كه نداشت بلكه آنچه شرط است و معتبر است، جزم به روزه است اين جزم به روزه در دو حالت آسيب مى‏بيند يك حالت جزم به ترك روزه است يك حالت، حالت ترديد پس اگر جزم به عدم روزه مفطر بود و مضر بود، ترديد مضرنبود ولى آنچه كه شرط است جزم به روزه است و هر چه كه با به جزم روزه ناسازگار باشد مايه بطلان صوم است و آن دو چيز است گاهى نيّت خلاف است، گاهى ترديد. پس از ترديد همان آسيبى به صوم مى‏رسد كه از نيّت خلاف مى‏رسد و ترديد هم دو قسم است گاهى ترديد در اصل صوم است، مردد است كه صوم را ادامه بدهد يا نه، گاهى ترديد در ارتكاب مفطر است كه نمى‏داند فلان مفطر را انجام بدهد يا نه همانطور كه نيّت قطع غير از نيّت قاطع است، ترديد هم گاهى، ترديد دارد بر قطع روزه گاهى ترديد دارد در انجام قاطع پس گاهى ترديد در كنار نيّت قطع است، گاهى ترديد در كنار نيّت قاطع، گاهى مردد است كه صائم باشد يا نه، گاهى مردد است كه فلان مفطر را انجام بدهد يا نه، همانطورى كه نيّت قطع دارد ترديد در قطع هم ضرر دارد همانطورى كه نيّت قاطع ضرر دارد، ترديد در قاطع هم ضرر دارد به اين شرط كه منشأ اين ترديد آن سؤال شرعى نباشد يك وقت يك حادثه‏اى پديد مى‏آيد و شخص شك مى‏كند و چون شك مى‏كند در صحت صوم و بقاء صوم مردد مى‏شود تا بپرسد مى‏فرمايند اين ترديد تا به بپرسد و روزه‏اش را ادامه بدهد اين ضرر ندارد اين نه براى آن است كه ما در يك حكم عقلى قائل به تخصيص شديم اين تخصصاً خارج است بيان ذلك اين است كه ما كه عبارت لفظى نداشت از قبيل عام يا خاص تا ما بگوئيم اين ترديد كه مبطل است منصرف است به جايى كه مربوط به شك در صحت و بطلان شرعى شى‏ء نباشد. اگر ما دليل لفظ از قبيل عموم اطلاق مى‏داشتيم بر اينكه ترديد مبطل روزه است آنگاه اين قسم خاص از ترديد را خارج مى‏كرديم اين بايد مثلاً به اين استناد باشد كه مخصص چيست، مقيد چيست و مانند آن. و اما با تحليل عقلى اين فتوا داده شد و نه با استناد به دليل لفظى، در تحليل عقلى اين چنين بيان مى‏شد چيزى كه مخالف نيّت روزه است با نيّت روزه هماهنگ نيست، نيّت قطع يا ترديد در قطع، نيّت قاطع يا ترديد در قاطع با آن داعى روزه تا پايان روز ناهماهنگ است ولى اگر كسى جداً مى‏خواهد روزه دار باشد يك كارى اتفاق افتاد نمى‏داند كه اينكار روزه او را باطل مى‏كند يا نه و چون نمى‏داند روزه او را باطل مى‏كند الان مردد است كه صائم است يا صائم نيست؟ انگيزه او همچنان در نهانش هست كه روزه بگيرد داعى روزه گرفتن تا پايان روز همچنان در قلبش زنده است منتها الان كه مردد است منشأش اين نيست كه مى‏خواهد روزه بگيرد يا نه منشأش اين است كه نمى‏داند فلان حادثه كه پيش آمد شرعاً مبطل روزه است يانه پس آن داعى اول و اصيل را همچنان دارا است لذا اگر ترديد منشأ شك در صحت و بطلان شرعى صوم باشد اين ترديد ضرر ندارد براى اينكه اين ترديد در حقيقت با آن داعى مخالف نيست (س:...) (پاسخ استاد:) پس بطلان روزه استناد دارد به آن شى‏ء نه با آن داعى ونه ترك داعى يا با ترديد الان فهميد كه روزه او بوسيله فلان شى‏ء باطل شده است پس اين ترديد نقشى در بطلان نداشت اگر جزم به قطع دارد نمى‏خواهد روزه بگيرد چون روزه اين است كه داعى داشته باشد تا پايان روز لله امساك كند، اين شخصى كه جزم دارد كه مى‏خواهد از روزه بيرون بيايد به عنوان نيّت قطع يا جزم دارد كه فلان مفطر را ارتكاب مى‏كند به عنوان نيّت قاطع اين حالت با لزوم داعى صوم الى الليل ناسازگار است ديگر (س:...) (پاسخ استاد:) تا سفر نكرد كه روزه‏اش باطل نيست وقتى سفر كرده است منشأش را هم ذكر كرده آن روزه او مى‏شود باطل اگر بعد از ظهر است كه اين مبطل نيست اگر قبل از ظهر است خوب مبطل است و منتها راه دارد شرعاً به او اجازه دادند كه اين كار را انجام بدهد در مسأله 22 اين فروع را ملاحظه فرموديد كه ذكر كردند «لو نوى القطع او القاطع فى صوم الواجب المعيّن بطل صومه» اين از اول اگر مى‏فرمودند به اينكه وقت اختيارى گذشت ديگر لازم نبود كه مثلاً بعد استدراك كند چون اگر واجب معيّن محور بحث است همان جا بايد ذكر بشود قبل از زوال نه پايان فرع ذكر بشود «سواء نواهما من حينه» از هم اكنون قصد دارد كه از روزه بيرون بيايد يا مفطرى را مرتكب بشود «او فيما يأتى و كذا لو تردد» جزم به خلاف ضرر ندارد تا ترديد ضرر نداشته باشد بلكه جزم به وفاق شرط است، لذا ترديد هم ضرر دارد «نعم لو كان تردده من جهة الشك فى بطلان صومه و عدم بطلان لعروض عارض لم يبطل و ان استمر ذلك الى ان يسأل» گرچه يكى دو ساعت در حالت ترديد به سر برد تا حكم شرعى را سؤال بكند. «ولا فرق فى البطلان بنية قطع او القاطع او تردد بين ان يرجع الى نية الصوم قبل الزوال ام لا» اين روزه خود را باطل كرده است مثل اينكه اگر ريا بكند دوباره برگردد هرگز اين عمل باطل صحيح نخواهد شد، اگر نيّت قطع كرد و اين روزه گسيخت و باطل شد هرگز با تجديد نيّت اين عمل باطل صحيح نخواهد شد. واما در غير واجب معيّن «يصح لو رجع قبل الزوال» ولى اگر در همان تحرير محل بحث اين چنين گفته بشود كه محل بحث جايى است كه وقت اختيارى گذشته است ديگر درباره واجب معيّن كل روز محور بحث است در واجب غير معيّن خصوص بعد از ظهر محور بحث است در صوم مندوب خصوص روز تا نزديكهاى غروب محور بحث است (چون حال ما مساعد نيست فردا را اجازه بدهيد مانيائيم)والحمدلله رب العالمين پايان