سه شنبه 25 ارديبهشت 1403 - 4 ذيقعده 1445 - 14 مي 2024
تبیان، دستیار زندگی
در حال بار گزاری ....
مشکی
سفید
سبز
آبی
قرمز
نارنجی
بنفش
طلایی
همه
متن
فیلم
صدا
تصویر
دانلود
Persian
Persian
کوردی
العربیة
اردو
Türkçe
Русский
English
Français
مرور بخشها
دین
زندگی
جامعه
فرهنگ
صفحه اصلی تبیان
شبکه اجتماعی
مشاوره
آموزش
فیلم
صوت
تصاویر
حوزه
کتابخانه
دانلود
وبلاگ
فروشگاه اینترنتی
عبارت مورد نظر :
لیست دوره ها
>
دروس خارج فقه
>
کتاب صوم (آیت الله جوادی آملی)
>
جلسه 31
متن
درس خارج فقه بحث "صوم" حضرت آية الله العظمى جوادى آملى سال تحصيلى 74-75 جلسه 31
در مسأله (17) به استناد فروع مسأله (16) چنين مىفرمايد كه صوم يوم الشك به چهار صورت تصور مىشود. دو صورتش باطل است دو صورتش صحيح است.صورت اول اينست كه به قصد «انه من شعبان» روزه بگيرد يا به نيت استحبابى كه اين صحيح است، صورت دوم كه باطل است كه «بقصد انه من رمضان» روزه بگيرد كه اين باطل است و سرّ اينكه در اين صورت دوم فرمودند اقوى بطلان است ولو كشف شود كه اين جزو رمضان بود اقوى باطل است سرّش آنست كه از مرحوم شيخ طوسى و از قديمين نقل شده است كه اگر كسى در يوم الشك به قصد انه من رمضان روزه بگيرد بعد معلوم شود كه جزو ماه مبارك رمضان بود مجزى است و براى اين حكم هم اجماع ادعا كردهاند. لذا اگر مرحوم صاحب عروه مىفرمايد اقوى بطلان است، براى اينكه در مقابلش مرحوم شيخ طوسى هست و از طرفى هم ادعاى اجماع كرده است، حالا اين داعيه تام است يا نه، مطلب ديگرى است . البته در خلاف اينرا نفرمودند چون در خلاف ادعاى اجماع زياد است در خلاف اين فرمايش ندارد، در جايى ديگر ممكن است گفته باشد، غرض آن است كه چون مرحوم شيخ (ره) و قديمين فرمودند اگر كسى در يوم الشك بقصد انه من رمضان روزه بگيرد بعد معلوم شود كه اين جزو ماه مبارك است روزه او صحيح است، از اين جهت مرحوم صاحب عروه مىفرمايد اقوى بطلان است (البته معروف بين قدما و متأخرين بطلان است) روايت هم همين را ثابت مىكند چه اينكه اين بحث گذشت.پس فرع اول اين است كه اگر كسى يوم الشك «بقصد انه من شعبان» يا به قصد ندب روزه بگيرد صحيح است و اگر در يوم الشك «بقصد انه من رمضان» روزه بگيرد باطل است، حالا فرع سوم آن است كه مردد بين الامرين معيّن نمىكند كه آيا اين به عنوان ندب است يا به عنوان شعبان است يا به عنوان رمضان، مىگويد روزه مىگيرد اگر ماه شعبان بود، جزو ماه شعبان محسوب مىشود و اگر ماه رمضان بود جزو ماه رمضان محسوب مىشود، اين فرع سوم و چهارم كه يكى صحيح است و ديگرى باطل، فرقش آن است كه، اگر بگويد من يا روزه شعبان مىگيريم يا روزه رمضان كه اين به حساب ترديد است ميشود باطل، كه فرع سوم است، ولى اگر نيت كند كه بالاخره براى فردا امرى دارم، يك امرى متوجه من است، فردا يك روزى است كه روزه در او مشروع است، مثل عيدين نيست و نظير ايام تشريق در منى نيست روزه پايانى كه مشكوك است كه آيا پايان شعبان يا اول رمضان است، روزه او مشروع
است، وقتى مشروع بود، يك امرى دارد حالا آن امر يك امر ندبى يا امر فرض يا واجب يا مستحب، يا به عنوان شعبان يا به عنوان رمضان، چون يك امرى دارم امر منجز است بالفعل است من همان امر منجز بالفعل متوجه خودم را نيت مىكنم منتهى نمىدانم با شعبان است يا با رمضان، هر چه هست واقع بشود، اين مىشود نحو چهارم.پس نحو سوم آنست كه ترديد در نيت اوست مىگويد يا نيت شعبان دارم يا نيت رمضان، كه اين مىشود باطل، فرع چهارم كه صحيح است اينست كه، من هيچ ترديدى ندارم چون روزه فردا يقيناً صحيح است اين يك. وقتى صحيح بود امرى هم يقيناً دارد (يا مستحب يا واجب يا وجوبى يا ندبى) اين دو، من همان امر متوجه به خودم را كه بالفعل موجود است همان امر را قصد مىكنم "قربة الى اللّه" و به همان قصد هم روزه مىگيريم، اينست كه مىفرمايد صحيح است، اقوى صحت ولو احوط خلاف است، (كه حالا به تعبير شيخنا الاستاد مرحوم آشيخ محمد تقى آملى (ره) ) مىفرمايد اينجا، جا براى احتياط نيست، عمده تصوير اين نحو سوم و چهارم كه فرق جوهرى آنها چيست، بعد هم دليل مسأله است.چون مشابه اين فرمايش را مرحوم محقق در شرايع دارد عدهاى از شارحان اعتراض كردند كه اين حرف تكرار است سابق و لاحق شبيه هم است، صاحب مدارك دفاع مىكند كه سابق و لاحق شبيه هم نيست، براى اينكه سابق درباره اصل ترديد است، لا حق در باره خصوص "يوم الشك" است لذا تكرار نيست، گرچه آن نقد و دفاع با نقد و دفاعى كه در بحث ما است تفاوت مختصرى دارد ولى غرض آن است كه مرحوم محقق در متن شرايع اول مسئله ترديد را طرح كرد كه اگر كسى در نيتش مردد باشد كه يا واجب است يا مستحب، روزه او باطل است بعد هم مسأله اينكه اگر كسى در يوم الشك روزه بگيرد و بگويد اين يا شعبان است يا رمضان، باطل است. كه اين دومى روى آن ترديد بر نمىگردد، به نصى خاص بر مىگردد.مرحوم آقاى حكيم (ره) مىفرمايد فرقى بين صورت اول و دوم نيست و هر دو صورت صحيح است.مرحوم آقاى خوى (ره) مىفرمايد نه بين فرع و اول و دوم يعنى سوم و چهارم از اين اول و دوم اخيرين بين آنجا كه مىگويد من روزه مىگيرم يا واجب است يا مستحب و بين آنجايى كه مىگويد من امر متوجه خودم را كه بالفعل متوجه من است، همان را قصد مىكنم منتهى نمىدانم واجب است يا مستحب، بين اين دو نحو فرق است وقتى موضوعاً فرق بود، حكماً هم ممكن است فرق داشته باشد و تفاوت حكميش را هم ذكر مىكند. پس الان بحث سوم و چهارم است كه از اين سوم و چهارم به عنوان اول و دوم ذكر مىشود، چون اين انحاء@@
چهارگانه كه صاحب عروه ذكر كرند.نحو اول اين بود كه روزه بگيرد در يوم الشك «بقصد انه من شعبان» كه اين صحيح است و خارج از بحث است، نحو دوم آن است كه در يوم الشك روزه بگيرد «بقصد انه من رمضان» كه اين هم باطل است و خارج از بحث است. نحو سوم و چهارم مردد بين اين صحيح و باطل است، منتهى يك جا ترديد در نيت است و يك جا ترديد منوى. فرع سوم اين است كه روزه مىگيرد، اگر ماه رمضان بود واجب است اگر شعبان بود مستحب. فرع چهارم آن است كه مىگويد من آن امر متوجه بالفعل خودم را نيت مىكنم هر چه هست اگر رمضان بود واجب اگر شعبان بود مستحب، ولى آنچه كه من قصد مىكنم آن امر متوجه بالفعل است.پس بنابراين الان بحث بين فرع سوم و چهارم است كه از سومى به عنوان فرع اول واز چهارمى به عنوان فرع دوم ياد مىشود، ديگر آن اول و دوم هيچ مطرح نيست، چون حكمش گذشت. خوب حالا در اين دو فرع اخير مرحوم آقاى حكيم (ره) مىفرمايد بازگشت اين به اين است كه اين شخص يك امرى دارد آنرا نيت مىكند و به داعى آن امر هم روزه مىگيرد، منتهى نمىداند اين شعبان است تا مستحب باشد يا رمضان است تا واجب باشد، مىگويد من روزه مىگيرم «اصوم ان كان شعبان فندب و ان كان رمضان فواجب» همين امر در فرع دوم است، در فرع دوم من آن مرى كه متوجه خودم هست، آنرا امتثال مىكنم اگر شعبان بود مستحب است اگر رمضان بود واجب. چون بين فرع اول و دوم فرق موضوعى نيست، قهراً فرق حكمى نيست و هر دو صحيح است.پس سه مطلب را ايشان ذكر مىكنند، يكى اينكه بين فرع اول و دوم فرقى نيست (از نظر موضوع)، دوم اينكه چون از نظر موضوع فرق بينشان نيست، حكم هر دو هم بايد يكى باشد، سوم اينست كه آن حكم صحت است نه بطلان، يعنى اولى مثل دومى است نه دومى مثل اولى باشد، چون بعضى دومى را مثل اولى باطل دانستهاند.مرحوم آقاى خوئى (ره) مىفرمايند نه، بين اينها فرق است براى اينكه در فرع اول اين شخص امتثال احتمالى مىكند، كه يك طرفش باطل است و يك طرفش صحيح مىگويد، كه چون اگر فردا "يوم الشك" را «بقصد انه من رمضان» روزه بگيرد، باطل است «بقصد انه شعبان» روزه بگيرد صحيح است، اين شخص مىگويد اگر ماه شعبان بود خوب من داعى براى روزه گرفتن ندارم، يا اگر ماه شعبان باشد روزه او مستحب است و روزه مستحبى از چنين شخصى بدون اذن ديگرى صحيح نيست مثل ولد دارد كه صومش بدون اذن والد صحيح نيست، زوجه كه صومش بدون اذن زوج صحيح نيست، عبد كه بدون اذن مولى صحيح نيست و مانند آن، اگر در اينگونه از موارد ما فرض كرديم كه شخص نمىخواهد روزه مستحبى بگيرد، يا اگر خواست روزه مستحبى بگيرد روزه مستحبى او باطل است بنابراين، چون احتمال رمضان مىدهد به رجاى اينكه رمضان باشد روزه مىگيريد اين امتثال، امتثال احتمالى است، امتثال احتمالى معنايش آن است كه من در صدد امتثال صوم رمضانم، در حالى كه يوم الشك به هيچ وجه نمىشود قصد رمضان كرد نه تعييناً و نه رجاءً يوم الشك فقط بايد به قصد انه من شعبان باشد چون اين شخص دارد نيت مىكند مىگويد به رجاى انه من رمضان و فردا چنين روزهاى مشروع نيست، (براى اينكه يوم الشك او حق ندارد بقصد انه من رمضان روزه بگيرد نه به رجاى انه من رمضان روزه بگيرد) چون اين امتثال احتمالى مثل احتمال يقينى و تفصيلى و تعيينى ممنوع است، چنين روزهاى باطل است، پس در فرع سوم اين شخص دارد امتثال احتمالى مىكند، به عنوان رجاء رمضان روزه مىگيرد، در حالى كه در يوم الشك نمىتوان «بقصد انه من رمضان» روزه گرفت يا به رجاى «انه من رمضان» روزه گرفت. واگر فرع اول باطل است يعنى، اينكه صاحب عروه فتوى داد ماهم پذيرفتيم منشأش نص خاص در مسأله است، «كه نص خاص مىگويد در يوم الشك نمىشود به داعى رمضان روزه گرفت.) استدلال بر بطلان در اين فرع اول سه جهت بود كه (در بحث ديروز) ملاحظه فرموديد، يكى از مرحوم شيخ طوسى نقل شد، يكى از شيخ انصارى (ره) نقل شد، شايد بازگشت هر دو به يك چيز باشد يكى هم مال صاحب مدارك است. آنچه كه از شيخ طوسى و شيخ انصارى (ره) نقل شد، اينست كه: چون براى هر روزه يك سببى است و اين شخص هيچكدام از اين دو سبب را قصد نكرده است تعيين نكرده است، لذا باطل است، نيت فاسد است. مرحوم شيخ انصارى مىفرمايد: حقيقت صوم رمضان با حقيقت صوم غير رمضان دو نوع است و اين شخص چون تعيين نكرده است از اين جهت باطل است. صاحب مدارك همين فرع را كه محقق در متن شرايع دارد كه اگر يوم الشك روزه گرفت (على انه ان كان من شعبان فندب وان كان من رمضان فواجب) باطل است ايشان مىفرمايند دليل ما اينست كه در يوم الشك جز "بقصد انه من شعبان" نمىشود روزه گرفت.فرمايش مرحوم صاحب مدارك اينست، در جلد 6 مدارك صفحه 37 اينچنين مىفرمايد، (بعد از اينكه متن محقق را ذكر مىكند كه اگر كسى در يوم الشك روزه بگيرد به اين نيت كه "ان كان من شعبان فندب و ان كان من رمضان فواجب" باطل است يعنى محقق فتوى مطلق مىدهد) صاحب مدارك مىفرمايد دليل ما اينست «لنا ان صوم يوم الشك انما يقع على وجه الندب» يوم الشك فقط بايد به قصد استحباب روزه گرفت، «ففعله على خلاف ذلك يكون تشريعاً فلا يتحقق به الامتثال» شما اگر قصد ندب نكرديد مىشود تشريع وقتى تشريع شد محرم است وحرمت در عبادات هم مستلزم بطلان اوست، كه همين مطلب يا به عينه يا به تغيير در فرمايشان آقاى خوى است، خوب پس سرّ بطلان اين است كه نص خاص دليل بر بطلان است نه قواعد اوليه. مرحوم علامه (ره) در جلد 6 تذكره طبع جديد صفحه 19 مىفرمايد: «ولو نوى انه واجب او ندب و لم يعيّن» تعيين نكند كه اين واجب است يا مستحب «لم يصح صومه ولو خرج من رمضان» ولو بعداً هم معلوم شود جزو ماه رمضان است اين روزه صحيح نيست «الا ان يجدد النية قبل الزوال» مگر اينكه قبل از زوال معلوم بشود كه ديشب ماه ديده شد و اين شخص نيت را به نيت رمضان برگرداند وگرنه آنچه كه قبلاً انجام داد باطل است، بعد از فاصله يك سطرى و دوسطرى مىفرمايد «ولو نوى انه ان كان من رمضان فهو واجب و ان كان من شعبان فندب لم يصح و هو احد قولى الشيخ (ره) وبه قال شافعى، لان شرط النية الجزم ولم يحصل وللشيخ (ره) قول آخر» و آن قول آخر «الاجزاء» است «ولو بان من رمضان لانه نوى الواقع على التقديرين على وجههما و لانه نوى القربة و هى كافية». از مرحوم شيخ طوسى در اين مسأله دو قول نقل شد مرحوم علامه در تذكره يكجا منشأ بطلان را عدم تعيين دانستند در فرع ديگر منشأ بطلان را عدم جزم دانستند، در خصوص اين مسأله صاحب مدارك منشأ بطلان را دلالت نص خاص دانست، اما آنچه كه در اينجا بايد مطرح بشود «والذى ينبغى ان يقال» اين است كه صاحب عروه چه مىخواهد بگويد و آيا گفته ايشان تام است يا نه؟ الان صاحب عروه بايد اين اصل فرع معلوم شود كه منظورشان چيست؟ مطلب دوم اينست كه وقتى روشن شد منظورشان چيست نظر ايشان صحيح است يا نه؟ در بحث نيت يك اجمال است در مقابل تفصيل، يك ابهام است در مقابل تعيين، يك تعليق است در مقابل تنجيز، در باب نيت اجمال ضرر ندارد براى اينكه تفصيل لازم نيست، يعنى اگر قصد قربت است، اجمالاً كافى است و اگر قصد عنوان است اجمالاً كافى نيست، لازم نبود كه قصد تفصيلى لازم است، چون تفصيل معتبر نيست اجمال ضرر ندارد، لذا گفتند «يكفى تعيين اجمالاً او تفصيلاً» مثل اينكه بگويد به قصد ما فى الذمه. مطلب دوم ابهام است در مقابل تعيين، چون تعيين لازم است يا تفصيلاً يا اجمالاً اگر جايى كه تعيين لازم است، تعيين نشود نه مجملاً نه مفصلاً بلكه مبهم باشد اين در حقيقت امتثال نشد، سرّ لزوم تعيين همان بود كه اراده مكلف بايد مطابق اراده مولا و آمر باشد هر چه را كه او امر كرد اين به همان قصد امتثال كند اگر آمر چيزى را قصد كرده باشد و اگر مكلف چيزى را در ذهن نيت كرده باشد اين دو تا اراده هماهنگ نيست و قهراًامتثال حاصل نمىشود جايى كه تعيين لازم است خواه اجمالاً، خواه تفصيلاً اگر تعيين نشود نه اجمالاً نه تفصيلاً بلكه به ابهام بگذرد اين باطل است.مطلب سوم تعليق در مقابل تنجيز است، در نيت بايد خود نيت و تصميم گيرى جزم باشد ترديد مزاحم با نيت است اصلاً با نيت سازگار نيست (نه با نيت تفصيل نه با نيت اجمالى) جزم مقوم نيت است، اصلاً نيت قصد است عزم در او اخذ شده است چگونه ممكن است يك كسى قصد كند عزم كند ولى مردد باشد، اين دليلش با خودش است، آيا صاحب عروه (ره) كه مىفرمايد در فرع سوم كه اگر كسى نيت بكند بگويد كه اگر جزء شعبان بود مستحب، اگر جز رمضان بود باطل، منشأش آن است كه اين بطور تفصيل نيت نكرده، اين نيست چرا؟ براى اينكه تفصيل لازم نيست، اجمال ضرر ندارد، پس بنابراين سند بطلان فقدان تفصيل نيست، اين يك. و اينكه صاحب عروه (ره) فرمودند اگر چنانچه ايشان روز يوم الشك روزه بگيرد بگويد اگر جزو شعبان بود مستحب است و اگر جزء رمضان بود واجب است چون تعيين نشده از اين جهت باطل است؟ ايشان كه تعيين اداء و قضاء و وجوب و استحباب را لازم ندانسته و مثالهاى ايشان هم در محور اين عناصر چهارگانه است. تعيين در جايى است كه آن خصوصيت را فقيه معتبر بداند، ايشان در همين فرع اول كه نحو سوم است مىفرمايد كه روزه بگيرد، اگر شعبان است به قصد استحباب مستحب باشد و اگر رمضان است واجب باشد چون اين انحاء تعيينش لازم نبود فقدانش هم ضرر ندارد، اين نحو سومى كه ايشان تصوير كردهاند، اينست كه «الثالث ان يصومه على انه ان كان من شعبان كان ندباً او قضاء و ان كان من رمضان كان واجبا» خوب اين واجباً براى آنست كه هم در مقابل ندب مىشود واجب، در مقابل قضاء هم مىشود واجب ادائى. ايشان كه در همان اولين مسأله فرمودند كه تعرض اداء و قضاء لازم نيست تعرض وجوب و ندب لازم نيست، ابهامش چه ضرر دارد؟ اولين مسأله بعد از فصل اين بود كه «لا يشترط التعرض للاداء و القضاء و لالوجوب ولا الندب» مرحوم آقاى بروجردى (ره) و همفكرانشان مىفرمايند كه اداء و قضاء با وجوب و ندب فرق دارد، اداء و قضاء جزو خصوصياتى است كه در متعلق امر اخذ شده قصد آنها لازم است، وجوب و ندب جزو خصوصياتى است كه از ناحيه امر آمده، قصد آنها لازم نيست، بعضىها وجوب و ندب را هم معتبر دانستهاند. خوب حالا صاحب عروه (ره) كه نه قصد اداء و قضاء و تعيين اداء و قضاء را لازم مىداند نه تعيين وجوب و ندب را لازم مىداند اين ابهام چه ضررى دارد موضوع متعدد باشد، وقتى كه خصوصيتها يكسان است بنابراين تعيين اينها هم لازم نيست ابهام اينها چه ضررى دارد؟(س:...) (پاسخ استاد:) ايشان الان دوران امر بين قضاء و اداء گرفته نه به عنوان قضاء و كفاره يا بدل هدى يا صوم اجارهاى، مثال ايشان نشان مىدهد كه ممثل چيست، از مثال ايشان بر مىآيد كه ممثل دوران بين عناوينى است كه قصد آنها لازم نيست.(س:...) (پاسخ استاد:) اگر بخواهد شاهد بشود از مورد مثال نبايد بگذرد يا لااقل در مورد مثال نص است جاى ديگر مشكوك است نسبت به خودش نص است. كسى كه فتوى مىدهد تعرض اداء و قضاء لازم نيست تعرض وجوب و ندب لازم نيست در مقابل هم هستند. بعد بگويند يوم الشك اگر روزه بگيرد به اين قصد كه اگر ماه شعبان بود مستحب است و اگر ماه رمضان بود واجب است خوب قصد وجوب و ندب لازم نيست، ابهامش هم ضرر ندارد ابهام در جايى زيانبار است كه تعيين لازم باشد. پس معلوم مىشود كه بحث صاحب عروه (ره) در اين فرع سومى كه فتوى، به بطلان دادهاند. تعيين نيست يك رنج و تحقيق خوبى است كه مرحوم آقاى خويى كشيدند يك مسأله فقهى مربوط به يك جايى ديگر، در يك گوشه عالم اين حرف به درد مىخورد خوب مربوط به اينجا نيست، يك وقت آدم مىخواهد عروه را معنى كند ايشان چه مىگويد يك. بعد هم بگويد صحيح است يا نه اين دو. پس حرف صاحب عروه گم شد تو اين تقرير. حرف سيد اينجا گم شد. خوب پس بنابراين يك وقت اجمال است در مقابل تفصيل، يك وقت ابهام است در مقابل تعيين هيچ كدام از اين مسائل چهارگانه مطرح نيست. يك وقت است جزم ترديد است در مقابل عزم، اين مطرح است اينكه در متن شرايع و تذكره و فرع چهارم آمده اينست ايشان در فرع چهارم سخن از ترديد دارد مىگويد اين ترديد در منوى است كه در نيت نيست منتهى مشكل كارشان اين است كه فرعبندى فنى نيست فرعبندى فنى اين است كه انسان دو طرف را يعنى دو امر را در دو طرفش قرار بدهد و خود را بين الطرفين قرار بدهد و بگويد اما اقصد "الف" و اما اقصد "باء" مثل اينكه دو تا كتاب است و هر دو هم يك قيمت است هيچ فرقى نمىكند تفاوت در مبيع از اين جهت نيست كه يكى مثلاً اين كتاب باشد و يكى كتابى ديگر هر دو از يك سنخند و يك كتابند و يك جا. ايشان مىگويند يا اينرا مىفروشم اين عين به خصوص داشته در صورتى كه مبيع عين شخصى باشد يا اين عين را مىفروشم يا آن عين را و اين مال باطل است. اما ابيع هذا و اما ابيع ذلك كه از همان اول اين اما و اين ترديد آمده در منطقه انشاء اين اصلاً معلوم نيست چه چيز را انشاء كرده اين باطل است. اما اگر بگويد بعتك اما هذا و اما ذا آن ترديد در مبيع است در مبيع است حالا مبيع بايد معين باشد يا نه، مشكل ديگرى دارد. اگر فرعبندى عروه درست بود اين كلمه اما را اول مىگذاشت "الثالث اما ان يصوم كذا و اما ان يصوم كذا" اين مىشود ترديد در نيت، فرع چهارم آنست كه "يصوم بقصد الامر متعلق للمتوجه اما كذا و اما كذا" آن منطقه اما و اما بعد از نيت است مىشود داخل محدوده منوى، منوى مجهول است خوب باشد اگر اين چنين تقرير شد هم فرع بندى درست مىشود هم حكم موضوع خود را همراهى مىكند شما يك بار ديگر به عبارت عروه ملاحظه فرمائيد الثالث ان يصومه يعنى اين "يوم الشك" را روزه مىگيرد اينجاش منجز است صوم هم عنوان قصدى است امر عبادى هم هست پس قصد صوم كرده قربة الى الله كرده گفت فردا روزه مىگيرم ان يصومه على انه ان كان من شعبان كان ندباً او قضاء مثلاً و ان كان من رمضان كان واجباً و الاقوى بطلانه، اگر سيد الاستاد (ره) فرمود لا تبعد صح فى خصوص هذا الفرع ولو كان الترديد فى النية يعنى اينطورى كه شما تنظيم كرديد وگرنه ترديد در نيت ممكن نيست صحيح باشد در معاملات همين است شما اگر اين مسأله را با همه جوانبش ملاحظه فرمائيد هم مسأله مكاسب براى شما روشن خواهد شد هم مسأله صلاة و صوم و حج عمره هم مشخص خواهد شد همه جا همين حرف است ترديد در انشاء و آيه بطلان آن عقد است همه عقود، ترديد در ايقاد مايع بطلان آن ايقاد است در همه ايقادات براى اينكه قصد عزم است، عزم كه با ترديد سازگار نيست و انسانى كه مردد است اصلاً نمىداند چه انشاء كرده است نه اينكه منطقه انشاء روشن باشد منشأ مجهول باشد يا منطقه نيت روشن باشد محدوده منوى مجهول باشد ولى در فرع چهارم مىفرمايد كه "ان يصومه بنية قربةالمطلقة بقصد ما فى الذمه" اين محدوده نيت است كه هيچ ترديدى در آن نيست. آنگاه "و كان فى ذهنه انه اما من رمضان او غيره بان يكون ترديد فى المنوى لا فى النية" از اينجا معلوم مىشود كه محور بحث مرحوم سيد اينست كه اگر ترديد در نيت باشد باطل است و اگر در منوى بود صحيح است اين مقتضى است. كارى به نص خاص مسأله ندارد مرحوم آقاى خوئى از نظر مقتضاى قاعده اولى مشكلى نداشتند رفتند سراغ نص خاص چون نص خاص مىگويد به اينكه در خصوص اينكه يوم الشك شما بخواهيد روزه بگيريد بايد حتماً بقصد انه من شعبان باشد. كه روح فرمايش ايشان همان فرمايش صاحب مدارك در مىآيد. شما چه بخواهيد قصد رمضان بكنيد و چه بخواهيد رجاء رمضان در سر بپروانيد، باطل است. حالا ما در يوم الشك بحث نمىكنيم در همان روزهاى عادى بحث مىكنيم. كسى بگويد كه من روزه مىگيرم يا به قصد قضا يا به قصد استحبابى، ولى اين چنين نيت بكند، از همان اول بگويد "اما اقصد الندب و اما اقصد القضاء" آيا صحيح است؟! اينجا كه نص خاص نداريم اينجا كه يوم الشك نيست اما اگر اين اما كه علامت ترديد است در منطقه عزم راه پيدا كرد عزم مىشود لاعزم. اما اگر در منطقه معزوم عليه راه پيدا كرد، محور عزم سالم است آن منوى مجهول است، مردد است خوب باشد، پس اگر ترديد در نيت بود، چنين كه نحو ثالث اينچنين تصوير شد، باطل است. اگر ترديد در محور عزم نبود، منطقه عزم، جزم بود بيرون از مدار عزم، ترديد راه پيدا كرد، صحيح است. فرع سوم و چهارم اينست. اين نه احتياج دارد راهى كه صاحب مدارك رفته ما برويم و بگوئيم اين چيز احتمالى و امتثال ترديدى و احتمال رجائى مشمول اين حديث است. حالا اگر اين فرع را در خصوص يوم الشك نباشد در غير يوم الشك باشد آنجا كه يك نص خاص نداريم ولى يك قاعده كلى داشته باشيم حكم همه جا روشن مىشود قهراً اين صورت كه ترديد در منوى است صحيح است براى اينكه منطقه عزم محفوظ است بقيه مجهول است. بقيه كه جزم آن لازم نبود تا ترديد ضرر داشته باشد. آنجا كه جزم لازم است ترديد وجود ندارد. آنجا كه ترديد وجود دارد، جزم لازم نيست. براى اينكه در همان طليعه نيت فرموديد به اينكه تعيين امتثالى كافى است لازم نيست كه تفصيل دهيد. امرى كه متوجه شماست همين به قصد ما فى الذمه تعيين اجمالى است. وقتى شما تعيين كرديد جزم داريد براى اينكه شما هيچ شكى نداريد. همان شىء معين را عزم مىكرديد پس در محدوده نيت كه بايد عزم حاصل باشد هست. در محدوده منوى كه جزم لازم نيست ترديد هست .ترديد ضرر ندارد.اينكه ايشان فرق گذاشتند و فرمودند "الرابع ان يصومه بنية القربة المطلقة" چون به نيت قربة مطلقة در آن فرع سوم هست چون صوم يك امر عبادى است اگر كسى قصد روزه مىكند يقيناً بقصد قربت روزه مىگيرد. "ان يصومه بنية القربة المطلقة بقصد ما فى الذمه" اين قصد ما فى الذمه همان بود كه در طليعه بحث فرمودند يا اينكه در قبل از ورود در مسائل زير مجموعه آن فصل فرمودند كه تعيين اجمالى كافى است "يكفى تعيين اجمالى" كه "ان ينوى مشتغلة ذمته اولاً او ثانياً" همين كه بگويد ما فى الذمه كافى است." و يكفى تعيين اجمالى كان يكون ما فى الذمته واحدا و يقصد ما فى الذمته" اين هم عزم و تنجيز را دارد هم تعيين را دارد. خارج از محدوده نيت ترديد است، ابهام است و ضرر هم ندارد. (س:...) (پاسخ استاد:) لفظ كه نقشى ندارد اين لفظ حاكى آن نيت است. (س:...) (پاسخ استاد:) چه جور صوم است يك وقت است كه آن شخص هنوز تصميم نهايى نگرفته است مىگويد به اينكه اگر نسيه مىخواهد اينقدر اگر نقد مىخواهى اينقدر اين هنوز تصميم نگرفته (س:...) (پاسخ استاد:) اگر شعبان باشد روزه مستحب مىگيريم اگر رمضان باشد روزه واجب مىگيريم پس هنوز حرف آخر را نزده (س:...) (پاسخ استاد:) چنين امساكى دهن بستن محض است صوم نيست. (س:...) (پاسخ استاد:) نه قصد ندارد اين مىشود فرع چهارم، فرع چهارم اين است كه قصد كرده روزه را به قصد ما فى الذمه يعنى قصد روزه كردهاست. روزه عنوان قصدى است قربت و اخلاص هم دارد، آن صبغه و لونش را چون نمىداند بطور اجمال تعيين كرده گفته ما فى الذمه، پس همه اين عناصر سهگانه حاصل است، قصد صوم است قربت هست، آن لونش معين است و اجمال است. بيرون از محدوده نيت براى او مجهول است توى ذهنش اين است كه اگر رمضان بود واجب و اگر شعبان بود مستحب او خارج از محدوده عزم است، آنجا جزم لازم نيست ترديد ضرر ندارد (س:...) (پاسخ استاد:) بله منتهى فرع بنديش درست نيست چون فرع چهارم اين است كه ترديد در نيت باشد بر خلاف ثانى، ترديد در نيت اگر باشد، فرع بنديش وقتى درست است كه ترديد در صف مقدم قرار بگيرد. بگويد اما اصوم من شعبان و اما اصوم رمضان كه الآن از او سؤال كند بگويد چه گفتى بگويد لست ادرى ترديد در بيع چرا باطل است؟ تعليق در انشاء در بيع چرا باطل است.براى اينكه مىگويد اما ابيع نسية اما ابيع نقداً الآن چى فروختى؟ مىگويد هيچ . اين غريزه عرف را كه شما تحليل كنيد به همين صورت در مىآيد. كار علما اين است كه در بخشهاى عبادات توى عمق اين روايات بروند و در بحثهاى معاملات در عمق غرائز عقلاء بروند آنى كه آنها مىفهمند "يدرك و لا يوصف" اما فقيه وصف مىكند. كارش اين است. نه از خود مايه بگذارد. وقتى برود در عمق غريزه عقلاء مىبيند بله اين هنوز حرف آخر را نزده است.(س:...) (پاسخ استاد:) قصد يعنى انگيزه دارد (س:...) (پاسخ استاد:) اين شخص مىخواهد روزه بگيرد نه قصد روزه كرده است خيلى چيزهاست كه مىخواهد. مىخواهد يك آرزو است، بعد مىگويد كه اما "اصوم من شعبان و اما اصوم من رمضان" (س:...) (پاسخ استاد:) نه اما اصوم من شعبان و اما اصوم من رمضان اين بين دو تا نيت سرگردان است (س:...) (پاسخ استاد:)بالاخره يك وقت است مىگويد: اما اصوم اما لا اصوم يا اين فرد واضح است يك وقتى بيايد مثل اينكه بگويد اما ابيع و اما لاابيع او خيلى روشن است يك وقت مىگويد "اما ابيع نقداً و اما ابيع نسية" اينجا را فقيه بحث مىكند مىگويد باطل است (س:...) (پاسخ استاد:) اين كسيكه من اين كار را بكنم مگر ما تمام كارهايمان با انشاء است نه حالا يك وقت ممكن است معاطات باشد فعل باشد و معاطاتى بالاخره گم نبايد باشد در محدوده انشاء اين آقا بايد بداندحرف آخر را زده است در محور انشاء اينچنين است الآن ما در فضاى انشاء داريم نفس مىكشيم پامىشويم، حرف مىزنيم، سوار مىشويم، پياده مىشويم، همين است ديگر، فروختن هم همين است يك كار ابتكارى نيست، هر طورى توى همه كارهاى شبانه روز مىكنيم، خريد و فروشمان هم همين است منتهى در خريد و فروش هم مثل قيام و قيود بايد قصد داشته باشيم به قصد بيع نقديا يا به قصد بيع نسية كه اگر ترديد تو انشاء باشد توى قصد باشد اين باطل است اما اگر ترديد خارج از محدوده انشاء و قصد باشد محذورى ندارد صاحب عروه كه مىفرمايد كه فرع اخير ترديد در منوى است نه در نيت لذا صحيح است براى آنست كه فرع قبلى را ترديد در نيت مىداند و از اين جهت مبطل. والحمدلله رب العالمين. پايان
آخرين مطالب
حوزه علميه
پیام های تسلیت مراجع تقلید، علما و...
حکومت، مردم را کریمانه اداره کند نه فقیرانه
انگیزه بانوان از ورود به حوزههای علمیه...
آیهای که باید در دستور کار مبلغین باشد
مسائل روز جامعه با نگاه تخصصی قابل...
ویژگیهای نماینده مجلس تراز انقلاب
تاکید آیت الله العظمی جوادی آملی بر...
حوزه علمیه در عرصه بانکداری اسلامی...
توصیههای اخلاقی استاد حوزه به طلاب...
لباس محرومیت زدایی از چهره مردم بر...