• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •  متن

  • درس خارج فقه بحث "صوم" حضرت آية الله العظمى جوادى آملى سال تحصيلى 74-75 جلسه 22
    مسئله دوازدهم چند فرع را به همراه داشت كه بعضى از فروع گذشت و فروع ديگرى هم مانده است يكى از آن فروعى كه منده است اين است كه در نيت ماه مبارك رمضان و همچنين واجب معين، اگر كسى جهلاً يا نسياناً شب نيت نكرد تا نيت را ادامه بدهد، يا هنگام طلوع فجرنيت نكرد، و روز يادش آمد و نيت كرده است كافى است، پس اگر كسى معذور بود در اثر چهل به موضوع يا نسيان به موضوع و اول فجر نيت نكرد، و روز جاهل بود عالم شد، يا ناسى بود متذكر شد، اگر اين عذرش قبل از زوال برطرف شد و نيت كرد، روزه آن روز صحيح است، و اگر بعد از زوال متذكر شد، يا عالم شد و نيت كرد، آن روز روزه‏اش باطل است، گرچه امساك تأدبى دارد. اين كار بر خلاف قاعده است، همانطورى كه ملاحظه فرموديد، براى اينكه صوم يك عبادتى است، محدود هم اول وقتش مشخص است، هم آخر وقتش معين، بايد كل اين عمل عبادى و قصدى، هم به قصد صوم، و هم به قصد قربت انجام بشود، در حالى كه مقدارى از اين وقت نه قصد داشت و نه قربت. اين اصل مسئله.ولى از نظر فتوى اين حكم تا حدودى مورد اتفاق اصحاب است. در بعضى از فروع گذشته مرحوم سيد مرتضى - رضوان اللّه عليه - مخالف بود، در اين فرع ايشان هم مخالف نيستند، فقط از ابن ابى عقيل، قول به خلاف نقل شده است، كه ادامه مثلاً نيت است تا پايان روز يا تحتم نيّت است در شب، بالاخره، غير از ايشان كسى در مسئله مخالف نيست، به وجوهى استدلال شده است كه آن وجوه را نوعاً محققين ناتمام دانسته‏اند. قسمت مهمى كه به او تكيه مى‏كنند، همان اتفاق اصحاب است، و اين وجوه را احياناً تأييدا ذكر مى‏كنند. بعضى از اين وجوه را مرحوم صاحب مدارك ذكر كرده است، بعضى را ديگران، صاحب حدائق نوع اين وجوه را خدشه مى‏كنند، بعد هم نوبت به صاحب جواهر مى‏رسد، ايشان هم مخدوش مى‏دانند، بعد هم نوبت به آقايان ديگر مى‏رسد، آنها هم خدشه مى‏كنند. مرحوم علامّه در تذكره، و در منتهى سخنى دارد كه موافق با معتبر محقق است، از معتبر محقق بر مى‏آيد كه اين قول مورد پذيرش اصحاب است. و بعضى از فقهاى اهل سنت به بعضى از نصوص استدلال كرده‏اند، كه آن نصوص پيش ما سنداً و دلالة نا تمام است، فرمايش مرحوم محقق در معتبر بحث كتاب صوم اين است، جلد دوم معتبر به طبع جديد، صفحه ششصد و چهل و پنچ (645): «مسئله: وقت نية الصوم المعيّن (اين شب هست) حتى يطلع الفجر، و لا يجوز تأخيرها مع العلم، ولو اخّرها و طلع الفجر فسد صوم ذلك اليوم و وجب قضاءه ( اين برابر با قاعده است)
    و ان تركها ناسياً، او لعذر جاز تجديدها الى الزوال» اين را بصورت ارسال مسلّم گفته‏اند، لكن از اهل خلاف مطالبى را نقل مى‏كنند كه تا حدودى در اين مسئله با اماميه موافق هستند، مى‏فرمايد و قال ابو حنيفه: يجوز تجديدها الى الزوال فى شهر رمضان و نذر المعين الى الزوال، و لا يفسد الصوم بالاخلال بها ليلاً، لما روى (كه) ان ليلة الشك، اين روايت در نوع كتابهاى ما آمده ورد شده است. آن روايت اين است كه «ان ليلة الشك اصبح الناس، روزى كه فرداى آن مشكوك بود آيا جزء ماه مبارك رمضان است يا نه، مردم صبح كردند، بعد ديدند اعرابى آمد و شهادت داد كه ماه را ديد، و آنگاه طبق اين نقل وجود مبارك پيغمبر - صل اللّه عليه وآله وسلّم - به منادى دستور داد، منادى يعنى مؤذن كه «اذا نودى للصلاة من يوم الجمعة» 9 / جمعه، يعنى اذان گفته بشود، «واذا ناديتم الى الصلاة اتخذوها هزوا» يعنى اذا اذنتم للصلاة، در اين دو جاى قرآن وقتى ندا گفته شد، منظور همان اذان نماز است، «اذا نودى للصلاة» يعنى اذان گفته مى‏شود يا «اذا ناديتم الى الصلاة اتخذوها هزوا». «فامر النبى صلى اللّه عليه وآله و سلم، منادياً ينادى، كه اين منادى در اينجا به معنى مؤذن نيست ونقلهاى ديگرى كه ذكر شده است، آن درباره بلال است، ولى اين منادى همان منادى معروف است، يعنى اعلام مى‏كند، «فامر النبى » حالا بعد به سند اين روايت كه رسيديم معلوم مى‏شود كه در بعضى از نقلها سخن از بلال است و امثال ذلك و گرنه اينجا منادى منظور همان اعلام كننده است، نه مؤذّن، «فامر النبى صل اللّه عليه وآله وسلم منادياً ينادى: من لم يأكل، فليصم و من اكل فليمسك» دستور از طرف حضرت رسيد اعلام كردند، اگر كسى تا حال مفطرى بجا نياورده، منظور از خوردن مطلق مفطر است، اگر كسى مفطرى انجام نداده، قصد روزه كند و روزه او صحيح است واگر كسى مفطرى انجام داده، روزه او صحيح نيست، ولى تأدباً امساك كند. «من لم يأكل فليصم و من اكل فليمسك» اين اولين دليل ابى حنيفه، و لانه صوم لم يثبت فى الذمة چون هنوز معلوم نبود، جاهل بودند كه ماه مبارك رمضان هست يا نه، و ماه ديده نشد، چون تاكنون چيزى در ذمّه ثابت نشد، پس، فجاز ان ينويه قبل الزوال كالنفل» همانطورى كه روزه مستحبى را مى‏شود در روز نيتش را انجام داد، اين روزه واجبى كه در ذمّه ثابت نشد چون مجهول بود ماه رؤيت نشد، مى‏شود نيت آن را روز انجام داد. اين سخن ابو حنيفه طبق نقل مرحوم محقق در معتبر. «وقال الشافعى لا يصح الا بنيته من الليل» چنين صومى مانند صومها ديگر تا شب نيت نشود باطل است، «وفى مقارنتها للفجر وجهان» كه آيا حتماً اين نيت بايد در شب انجام بگيرد، برابر آن حديث كه از پيغمبر - صل اللّه عليه وآله و سلم - نقل شد، «لا صيام لمن‏
    لم يبيت الليل» كسى كه شب تبييت نكرد، بيتوته نكرد، يعنى قصد روزه نكرد در شب رمضان، روزه او باطل است، يا نه منظور آن است كه چون قِران نيت با فجر دشوار است، گفته‏اند همان شب نيت بكند و نيّت را ادامه بدهد، «وفى مقارنتها للفجر وجهان، و لا يجزى النية نهاراً، سواء فاتت لعذر او لغيره» پس اگر كسى معذور بود، تفاوت معذور و غير معذور در بطلان صوم و لزوم قضا نيست، تفاوتشان در حكم تكليفى است كه غير معذور معصيت كرده است، و بايد كفاره هم بپردازد، معذور معصيت نكرده است و كفاره ندارد، و گرنه در بطلان صوم و لزوم قضاء فرقى بين معذور و غير معذور نيست، «ولا يجزى (آن» نية نهاراً سواء فاتت لعذر او لغيره، لقوله - صل اللّه عليه وآله و سلم - من لم يبيت الصيام من الليل فلا صيام له» خوب، پس سخن ابوحنيفه مشخص شد، سخن شافعى هم با اين توضيح مشخص شد. مرحوم محقق در معتبر مى‏فرمايد :«لنا ان من ترك النية عامداً» چون اصل فتواى ايشان اين بود كه وقت اختيارى نيت همان شب است يا طليعه فجر، وقت اضطرارى نيت تا قبل از زوال است، اضطرار براى جهل يا عذر، اين دو فتوى را مرحوم محقق از خودشان ذكر كرده‏اند، بعد حرف ابوحنيفه و حرف شافعى را ذكر كردند، حالا دارند براى حرف خودشان استدلال مى‏كنند، «لنا ان من ترك النية عامداً، كه مربوط به آن فرع اوّل است، فقد اخل بشرط الصحة فيكون صومه فاسدا لعدم شرطه ولا ينعقد بعد ذلك، اما درباره فرع دوم كه فرمودند، در حال عذر نيت تا زوال شمس فرصت دارد، مى‏فرمايند: وليس لذلك مع العذر، در حال عذر اگر كسى نيت را ترك كرد، اين باعث بطلان روزه نمى‏شود، و يحتج لما ذكرنا بقوله صل اللّه عليه وآله وسلم «لاصيام لمن لم يجمع من الليل، كسى كه اجماع و عزم و تصميم شب براى روزه نكرده است، روزه او صحيح نيست، و على العذر بما رواه ابوحنيفه، چون بيان مرحوم محقق درباره دو فرع بود، فرع اول اين است كه: وقت اختيارى همان شب است، يا مقارنت با فجر، وقت اضطراى كه مربوط به جهل يا نسيان است، تا زوال شمس است، دليل آن فتواى اول همان (لاصيام لمن لم يجمع» است، با آن قاعده عقلى كه بالاخره صوم مشروط به قصد قرب و عنوان است و اگر شرط فاسد بود، خوب مشروط هم باطل است، براى حتى صوم در حال عذر، يعنى جهل يا نسيان به همين سخن ابو حنيفه استدلال شده است، «وعلى العذر بما رواه ابو حنيفه من كون النبى صل اللّه عليه وآله وسلم امر بالصيام مع العذر وهو عدم العلم بالهلال» عذر جهل است، بعد مى‏فرمايند به اينكه گرچه روايت درباره خصوص جهل آمده است كه يوم الشك بود، جهل بسيط همان شك است، امّا «ويساويه النسيان» نسيان هم ملحق به‏
    جهل است، اين خلاصه سخن مرحوم محقق در معتبر.به همين روال هم از مرحوم علامه نقل شده است، چه تذكره، چه منتهى؛ لكن مرحوم صاحب مدارك در جلد شش مدارك براى اين سخن دليل ديگرى هم ذكر كرده‏اند، ايشان در جلد ششم مدارك گذشته از اينكه فرمايشات محقق را در معتبر تا حدودى اشاره مى‏كنند، مى‏فرمايند «ويمكن اين يستدل عليه، در جلد 6 مدارك صفحه 22، مى‏فرمايند، يمكن ان يستدل عليه بفحوى ما دل على الانعقاد الصوم من المريض و المسافر» مى‏فرمايند به اينكه اگر مسافرى قبل از ظهر به وطن رسيد يا به محل اقامت رسيد، مريضى قبل از ظهر درمان شد، اينها مى‏توانند نيت بكنند و روزه آنها، آن روز صحيح است، اما طبق فحواى آنچه كه درباره مريض، يا آنچه كه در باره مسافر وارد شده است، تعدى مى‏كنيم به جاهل و ناسى، معيار عذر است، يعنى اگر كسى در اثر عذر نتوانست نيت بكند، همين كه عذرش تا زوال برطرف شد مى‏تواند نيت بكند و روزه آن روز صحيح است، اين استدلال مرحوم صاحب مدارك است در همان جلد 6 مدارك كه «يمكن ان يستدل عليه بفحوى ما دل على الانعقاد الصوم من المريض و المسافر اذا زال عذرهما قبل الزوال» بعدهم اگر دست ما از اين ادله اجتهادى كوتاه شد به دليل فقاهتى رسيد نوبت به اصل رسيد، اصل هم عدم اعتبار تبييت نيّت است مع النسيان، ما نمى‏دانيم كه در حال نسيان هم لازم است انسان در شب نيت بكند، يا نيت در شب مخصوص كسى است كه متذكر باشد، در حال نسيان چنين حكمى نيست؟ (س: ...) (پاسخ استاد:) حالا تا برسيم به نقد مرحوم آقاى خوى و امثال مرحوم آقاى خوى - رضوان اللّه عليهم‏اجمعين - كه ايشان اين نقد را دارند. اين سير بحث بود، پس آنچه كه مرحوم علامه در تذكره و منتهى دارند، مسبوق است به سخن مرحوم محقق رضوان اللّه عليه، مرحوم محقق به همين حديث استدلال كرده‏است. منتهى از ملاكى كه بر آمد، ناسى را به جاهل ملحق كردند، كه فرمودند كه گرچه اين حديث درباره جهل است امّا «و يساويه النسيان» مرحوم صاحب مدارك رضوان اللّه عليه فرمودند اگر دست‏ها از دليل اجتهادى كوتاه شده به دليل فقاهى رسيد، اصل عدم اعتبار تبييت نيّة حاكم است. بعضى‏ها هم به حديث رفع تمسك كرده‏اند كه «رفع ما لايعلمون» يكى از آن فقره‏هاى نه‏گانه جهل است و يكى هم نسيان، رفع عن امتى التسع، سهو است و نسيان، و از طرفى هم مالا يعلمون. مرحوم صاحب حدائق - رضوان اللّه عليه - نوع اين ادله را چه آنچه كه در معتبر محقق آمده، چه آنچه كه در مدارك صاحب مدارك آمده، چه آنچه كه ديگران افزوده‏اند بعنوان حديث رفع، نوع اينها را نقل مى‏كنند و نقد مى‏كنند و رد مى‏كنند، كه‏
    عصاره آن نقدها در جواهر مرحوم صاحب جواهر آمده است، با اشاره، ولى اصل اين نقدها در مدارك مرحوم صاحب مدارك است صاحب حدائق در جلد سيزده حدائق صفحه بيست و يك مى‏فرمايند به اينكه اين، چندين اشكال دارد، قاعده اوليه كه بطلان است، براى اينكه قاعده اوليه اقتضاء مى‏كند، عبادتى كه قصدى است و قربت هم در آن شرط است يعنى هم بايد قصد عنوان بشود، هم قصد قربت، هيچكدام از اينها را ندارد، در اثر جهل به موضوع يا نسيان، قاعده اولى بطلان است، اگر ما خواستيم فتوى به صحة بدهيم، بايد يك دليل تامى باشد كه بر خلاف قاعده بتواند مقاومت كند، به اين روايت كه شما استدلال كرديد، چندين شبه وارد است. اولاً در جوامع روائى ما اصلاً چنين روايتى نيست، اين از طريق اهل سنت نقل شده است، اين يك، و از طرفى هم محتواى اين حديث چيزى نيست كه با خطوط كلّى فقه ما هماهنگ باشد. يكى از آن جهاتش اين است كه اعرابى آمده شهادت داد، با اينكه «الاعراب اشد كذا و كذا و كذا» چطور يك اعرابى مجهول شهادت بدهد، شهادت ثابت بشود، عدالت او از كجا حراز شد، اين يك، بر فرض عدالت او اثبات بشود، بايد عدلين باشد، بينه عادله باشد، اين كه يك شاهد است. اين دو، اگر خواستيد بگوئيد پيغمبر صل اللّه عليه وآله وسلم به علم غيب خود عمل كرد، خوب آن سخنى است، حق، كه او مى‏تواند، به همه چيز به اذن اللّه عالم است، ولى ظاهر روايت اين است كه حضرت به استناد شهادت او حكم كرده است كه اول ماه است يك اعرابى ناشناخته كه عدل آنها مشكوك است، بر فرض اگر عادل باشند، اينها دو نفر بايد باشند نه يكى اين ثابت نمى‏شود، پس خطوط كلى كه از اين روايت برمى‏آيد با آنچه كه در فقه ما است هماهنگ نيست. و از طرفى هم، آنچه را كه شما ادعاء مى‏كنيد، اين روايت آن حد را نمى‏گويد، چون اين روايت به حسب ظاهر اطلاق دارد كه مردم در يوم الشك وضعشان روشن نبود، فرداى آن روز اعرابى آمد، شهادت داد، و پيغمبر صل اللّه عليه وآله وسلم به منادى دستور داد كه اعلام كنند هر كسى چيزى نخورده، روزه بگيرد، خوب اين معلوم نبود، قبل از ظهر است، بعد از ظهر است، هر دو را ميگيرد، در حالى كه شما مى‏گوئيد تا قبل از ظهر صحيح است، بعد از ظهر باطل است سندتان كه نمى‏تواند، چنين روايتى باشد، اين روايت فرق بين قبل از ظهر و بعد از ظهر نگذاشت. محذور ديگر اين است كه اين مخصوص حال جهل است، شما نسيان را هم به جهل ملحق كرديد، مگر ما نداريم مواردى كه بين جهل و نسيان در فقه فرق است، خوب اگر كسى جاهل باشد كه لباس او آلوده است، در لباس آلوده نماز بخواند، بعد بفهمد، نمازش صحيح است، اما اگر مى‏دانست لباسش آلوده است، يادش‏
    رفته كه تطهير كند، در لباس منسى النجاسة نماز خوانده است نمازش باطل است، ما از اين موارد كه فراوان داريم كه بين جهل و نسيان فرق گذاشته‏اند. شما از كجا قطع پيدا كرديد كه نسيان مثل جهل است، پس اينكه محقق در معتبر فرمود: «ويساويه النسيان» يعنى اين حديث گرچه در مورد جهل آمده است، اما نسيان مساوى جهل است، اين ناتمام است، و اما آنچه را كه مرحوم صاحب مدارك استدلال كرده است، كه بگوئيد از راه فحوى و مانند آن؛ فحوى در صورتى است كه، يا اين منصوص العلّه باشد، يا شما طبق ملاكات خارجى يقين داشته باشيد كه نسيان بالاتر از جهل است، وقتى كه در جهل عفو شد در نسيان بطريق اولى، در حالى كه اينچنين نيست چون ما مواردى كه داريم، مى‏بينيم كه در بعضى از موارد در جهل عفو شده است ولى در نسيان عفو نشده است، نظير بطلان صلاة در صوم منسى النجاسه، پس استدلال به فحوى هم تام نيست براى اينكه اين متوقف است براى اينكه شما علت را احراز كنيد و ثابت كنيد، كه اين علت در فرع بطريق اولى موجود است تا اصل و اين ممنوع است. امّا آنچه را كه مرحوم صاحب مدارك اضافه كرده است كه فرمود، نصوصى كه در باب مسافر و مريض آمده است، ثابت مى‏كند كه اگر كسى معذور بود و در اثر عذر نتوانست نيت بكند، اگر قبل از زوال عذرش برطرف شد، نيت بكند روزه او صحيح است، شامل مى‏شود حال جهل و نسيان را، آن دو موردى كه دليل وارد شده است، يكى سفر، يكى مرض، اصل قرار مى‏گيرد، مى‏شود از آنها تعدى كرد به مورد جهل و نسيان در آنجا چند شبهه است، اولا اين دو مورد نيست و يك مورد است، درباره مريض گفتند ما نص خاص نداريم، درباره خصوص مسافر نص خاص داريم آن نصّى كه وارد شده است درباره مسافر است كه اگر مسافر قبل از ظهر به محل اقامت، يا به وطنش رسيده است و چيزى نخورده، نيّت بكند و روزه او درست است، اما درباره مريض طبق بعضى از وجوه ملحق به مسافر شد، و گرنه ما يك نص معتبرى درباره مريض نداريم، هذا اولا، و ثانياً شما از كجا احراز كرديد كه مكلف و غير مكلف همسان هم هستند، خود آن روايتى كه وارد شده است، درباره مسافر است، مسافر اصلا مكلف نبود تا نيت بكند، جاهل و ناسى مكلف هستند، منتهى نمى‏دانند، ماه مبارك رمضان است، "من شهد منكم الشهر فليصمه" اگر كسى حاضر در بلداست، ماه مبارك رمضان هم آمده، منتهى او ماه را نديده، دارد ماه شعبان را استصحاب مى‏كند، او معذور است در ترك صوم و گرنه مكلف هست، روزه از او صحيح است ولو بالفعل او معذور باشد، ولى از مسافر و مريض صحيح نيست، نه تنها واجب نيست، از كسى كه روزه صحيح نيست، شما تعدّى‏
    كرديد به كسى كه روزه از او صحيح است. مسافر در سفر، حال در حال صوم مستحبى حساب ديگرى دارد، اما الان بحث در واجب ماه مبارك رمضان و واجب معين است كه اولين فرع است، اولين قسم از اين اقسام سه‏گانه است روزه ماه مبارك رمضان يا واجب معين كه اولين قسم از اقسام صوم است، درباره مريض و مسافر اصلا صوم آنها صحيح نيست، درباره جاهل و ناسى، صوم صحيح است، منتهى آنها چون عالم و متذكر نيستند، نمى‏توانند نيت كنند، اگر روايتى درباره كسى كه روزه از او صحيح نبود و در اثر عدم صحة نيت نكرده است، حالا كه قبل از ظهور به شهرش رسيده، دليل آمده كه اگر نيت بكنى كافى است، شما از اين تعدى مى‏كنيد به جائى كه روزه نه تنها از او صحيح است بلكه بر او واجب است، منتهى او جاهل است، به چه معيار شما ملاك را يكى مى‏دانيد؟ مى‏گوئيد كه حكم جاهل و ناسى، همان حكم مريض و مسافر است، پس آن مقيس عليه شما مشكل دارد، يك اين قياستان هم باطل است، دو مقيس عليه مشكلش اين است كه اين روايت در خصوص مسافر آمده است، نه هم مسافر هم مريض، قياستان هم مشكل است، براى اينكه آنها كسانى نبودند كه روزه از آنها صحيح باشد، ولى جاهل و ناسى روزه واقعا از آنها صحيح است، منتهى اينها معذورند در ترك صوم (سوال و جواب) لذا معذور بود نيّت نكرد (سوال و جواب) به عكس آنكه نيت نكرد، براى اينكه نيت از او متمشى نبود، بخواهيم كسى را كه نيت مى‏شود از او متمشى باشد و صحيح باشد، او را ملحق بكنيم، بگوئيم، حالا كه نيت نكرديد مثل مسافر يا مريض هستيد خوب در ممثل روزه از مسافر و مريض صحيح نبود، نيتش هم فوت شده، در جاهل و ناسى روزه صحيح است در ظرف صحة صوم اينهانيت نكردند، درباره مريض و مسافر آن وقتى كه نيت نكردند، كار خوبى كردند، چون روزه صحيح نبود، اما جاهل و ناسى آن وقتى كه‏نيت نكردند، كار بدى كردند، براى اين كه روزه بر آنها صحيح بود، براى اينكه مكلف بودند، منتهى جهل به موضوع داشتند، ما از كجا جزم پيدا كنيم به تساوى ملاك، بگوئيم به اينكه آن كسى كه نيت نكرده در اثر اينكه نيت او صحيح نبود و روزه او صحيح نبود، نيت نكرده است و كسى كه اگر نيت مى‏كرد صحيح بود و ورزه او صحيح بود، حالا اين شخصى كه نيت نكرده مثل او است، بنابراين اين نقد مرحوم صاحب حدائق كه بطور كلى البته، بدون تشريح و تبيين ذكر كرده‏اند، بعد هم مرحوم صاحب جواهر همه اينها را رديف كرده‏ا است و فرموده به اينكه اين نقدها وارد است، از همين جاها نشأت مى‏گيرد، و اما اين وجوهى كه بعنوان دليل فقاهى، يكى در مدارك است و يكى هم ديگران نقل كرده‏اند، كه اصالة عدم النية و اعتبار
    التبييت و مانند آن اينها هم ناتمام است. براى اينكه ما اگر شبهه حكميه داشته باشيم، كه آيا نيت معتبر است يا نه؟ تبييت معتبر است يا نه؟ البته بعد از فحص از عام و خاص و امثال ذلك اگر ما از دليل فقهى، دليل اجتهادى فراغتى پيدا كرديم و دليلى پيدا نكرديم و نوبت به اصل برسد، در اقل و اكثر قاعده برائت اين است، درست است. اما ما مشكل شبهه حكميه نداريم، ما در اينكه روزه يك امر قصدى است شكى نداريم، روزه يك امر قربى است شكى نداريم، صحة او متقوم به اين دو شى‏ء است، يكى قصد صوم، يكى بعنوان قربت شكى نداريم، و قاعده اوليه هم اين است كه بايد طليعه روزه با قصد عنوان و با قصد قربت همراه باشد، و چون طليعه اين كار سخت است، گفته‏اند، شب نيت بكند و ادامه بدهد، همه اينها حكم فقهيش روشن است، شما مى‏گوئيد اصل عدم اعتبار تبييت است مع نسيان يعنى چه؟ چه چيزى را مى‏خواهيد ثابت كنيد؟ در حال نسيان چه چيزى را مى‏خواهيد ثابت كنيد؟ حال نسيان كه تكليف را بر نمى‏دارد، چيز جديدى نمى‏آورد، مقتضاى قاعده اولى اين است، پس اين بيان صاحب مدارك كه اصل عدم اعتبار تبييت نيت است مع النسيان اين هم ناتمام است براى اينكه آن حكم فقهيش ثابت شد كه هم قصد، هم نيت بمعنى قربت در صوم معتبر است. و اما حديث رفعى كه به آن استدلال شده است، آن را صاحب حدائق و ديگران هم رد مى‏كنند مى‏فرمايند به اينكه در حديث رفع، منظورتان اين است كه اين عمل، بعضى از اين عمل كه در حال نسيان گذشت، بى نيت صحيح است، بعدش، با نيت، چه چيزى را شما مى‏خواهيد بگوئيد در حديث رفع!؟ صاحب حدائق مى‏فرمايد مقتضاى حديث رفع، فقط رفع مواخذه است نه عقاب، البته اين دو نظر هست، كه آيا حديث رفع، حكم تكليفى محض را برمى‏دارد، يا وضعى را هم بر مى‏دارد؟ "رفع عن امتى تسع" يعنى فقط عقاب برداشته شد از اين امور يا نه گذشته از اين عقاب، آن احكام وضعى هم برداشته شد؟؟ سيدنا الاستاد، مرحوم آقاى داماد رضوان الله عليه، نظر شريفشان اين بود كه اين فقط حكم تكليفى را برمى‏دارد، سيدنا الاستاد، امام رضوان الله عليه نظر شريفشان اين بود كه اعم از تكليفى و وضعى را بر مى‏دارد، و هو الحق. ولى بالاخره صاحب حدائق حرفش اين است كه اين حكم تكليفى را بر مى‏دارد، حكم تكليفى را چون بر مى‏دارد، وضعى به قوت خودش باقى است، لكن مشكلى كه هست، چيزى ديگر است، و آن اين است كه شما الان مى‏خواهيد بگوئيد كه‏اين عمل واحد كه بعضى از آنها بى نيت گذشت صحيح است، براى اينكه در ظرف نسيان معتبر نيست؟ يك عمل واحد؟! اگر كل روز گذشته بود، امرش دائر نفى و اثبات بود، اماالان مى‏خواهيد
    تبعيض قائل بشويد، بعد هم مى‏خواهيد بگوئيد به اينكه تا قبل از ظهر. خوب تا قبل از ظهرش را از كجا مى‏گوئيد؟ اولا اين آقايانى كه گفته‏اند چرا بعد ازظهر به اين حديث (رفع النسيان) تمسك نمى‏كنيد؟ اين حديث كه زيرش ننوشته قبل ازظهر يا بعداز ظهر، چه اينكه آن اصل عدم اعتبار تبييت النية، برفرض تماميتش كه ننوشته كه قبل از ظهر يا بعد از ظهر. مدعاى شما اين است كه بعدازظهر اگر جاهل عالم شد، يا ناسى متذكر شد ديگر روزه او باطل است گرچه تادباً امساك مى‏كند، خوب اگر حديث رفع است، اصل عدم اعتبار تبييت است، اينها كه قبل از ظهر و بعدازظهر ندارد. بنابراين، اين احاديث به نظر صاحب حدائق مخصوص حكم تكليفى است نه وضعى. بر فرض هم كه باشد، بالاخره اين قبل ازظهر و بعدازظهر ندارد. از اين جهت خود صاحب حدائق در پايان بحث مى‏فرمايند به اينكه "و المسئلة لا تخلو عن شوب الاشكال" بعد به همان روال، آمده در فرمايشات مرحوم آقاى خوئى رضوان الله عليه، ايشان هم فرمودند، مسئله مشكل است و طبق قاعده بايد حكم به بطلان بكنيم، اگر يك اجماع تعبدى ثابت بشود كه حق است و گرنه، نه. اما شيخنا الاستاد مرحوم حاج محمدتقى آملى رضوان الله عليه، وفاقاً للجواهر و ساير آقايانى كه به اينگونه ازاجماعات اعتنا دارند يا به شهرت قدمائى خيلى اعتناء مى‏كنند، اينها فتوى به صحت مى‏دهند. كه صاحب عروة همين راه را طى كرده و آقايان ديگرى كه در اين مسئله فتوى به خلاف ندادند، همين راه را طى كرده‏اند، چون شما وقتى سير مى‏كنيد مى‏بينيد هيچ دليلى كه قانع كننده باشد برخلاف اين قاعده انسان فتوى به صحة بدهد نيست، مگر همان اجماعى كه ادّعا شده است. چون هيچ دليل اجتهادى، يا دليل فقاهتى تامّى وجود ندارد برخلاف آن قاعده فتوى بدهد، چون قاعده اوليّه بطلان بود.مطلب ديگر آن است كه درباره آن سند كه اين روايت "جاء اعرابى" كه محقق در معتبر نقل كرده است و همان را صاحب حدائق دارد، بعضى از محققينى كه درباره مسانيد روايات سخن گفته‏اند، گفته‏اند به اينكه اين در هيچ جوامعى از جوامع روائى اهل سنت هم ما با اين وضع نديديم، چه اينكه در جوامع خودمان هم نديديم، بعضى ها هم به صحيح بخارى اسناد داده‏اند، هم به سنن بيهقى اسناد داده‏اند، ولى در همان ذيل اين صفحه 18 حدائق، آنجا تحقيقى كرده‏اند، گفته‏اند ما اين مضمون را در هيچ جا نديديم، نه در كتاب فقهى آنها، نه در كتاب روائى آنها كه يك اعرابى آمده باشد، شهادت داده باشد، و وجود مبارك پيغمبر صل الله عليه و آله و سلم بنابر آن حكم كرده باشد، اما فقط محقق نقل كرده است، حالا محقق اين را از كدام قسمت از كتابهاى آنها نقل كرد، اين مطالعه ديگر طلب‏
    مى‏كند، شما هم به اين جلد دوم معتبر محقق صفحه ششصد و چهل و پنج و ششصد و چهل و شش (646 - 645) ملاحظه بفرمائيد، مى‏فرمايند به اينكه: ايشان مى‏گويند ابوحنيفه فتوى داده است مى‏شود تا قبل از ظهر نيت كرد "لما روى ان ليلة الشك اصبح الناس و جاء اعرابى شهد روية الهلال، فامر النبى صل الله عليه و آله و سلم، مناديا ينادى من لم ياكل فليصم و من اكل فليمسك" اين در ذيل اين معتبر آمده است كه اين در صحيح بخارى آحاد چهار است، در سنن ابى داوود صوم چهارده است، در سنن نسائى بحث صيام، صفحه (68 و 66)هست در سنن بيهقى جلد چهارم، صفحه دويست و سيزده (213) هست. ولى آن كسى كه ذيل حدائق، تحقيقات او هست، گفت به اين مضمون ما در هيچكدام از جوامع آنها پيدا نكرديم، به هر تقدير، برفرض هم باشد، اعتبارى ندارد. حالا اگر كسى بخواهد بگويد كه اين روايت مورد عمل هست و ضعف سندى اين روايت به عمل اصحاب منجبر است، اين احراز نشده است، براى اينكه چون در طريق ما نيست و علماء و فقهاء ما نقل نكرده‏اند و در جوامع ما نيست، بعيد است كه مستند حرف فقهاى ما، يك چنين روايتى باشد، كه در جوامع ما نيست پس حتى بنابر حرف كسانى كه قائل به جبران ضعف هستند از راه عمل، نمى‏شود اين مبنا را اينجا پياده كرد، براى اينكه استناد احراز نشده است (سوال و جواب) خودش معتبر است، آن كه اينجا "لما روى - كه - ان اعرابى" نزد آنها هم مرسل است، آن مشكلش ارسال است و گرنه، مومن بودن كه شرط نيست، فاسق بودن و كاذب بودن ضرر دارد، و گرنه امامى بودن كه شرط نيست، اگر يك موثق حديثى را نقل بكند حجت است، سخن در اين است كه چنين وضعى وجود ندارد، حتى مرسل، آن آقائى كه تحقيق كرده است در ذيل حدائق مى‏گويد با اين وزن، و با اين وضع ما نديديم جائى بر فرض باشد مرسل است. شيخنا الاستاد مرحوم حاج شيخ محمد تقى آملى رضوان الله عليه آن اشكال كه اين دليل مدعاى شما را ثابت نمى‏كند، با يك تفطنى پاسخ مى‏دهند، يكى از اشكالات اين بود كه مدعاى شما اين است كه تا ظهر اگر كسى متذكر شد و نيت كرد روزه‏اش صحيح است، بعد از ظهر اگر متذكر شد، جاهل بود عالم شد، ناسى بود متذكر شد، نيت كرد روزه‏اش باطل است، گرچه تأدباً بايد امساك كند، مى‏فرمايد اين تفصيل بين قبل از زوال و بعد از زوال كه از اين حديث مرسل در نمى‏آيد، ايشان مى‏فرمايند به اينكه اين حديث اصولا، بعدازظهر را نمى‏گيرد، ناظر به همان قبل‏ازظهراست براى اينكه دارد "فاصبح الناس" اين اصبح الناس ظاهرش همان قبل‏ازظهر است و اين طرف روز است، نه آن طرف روز. مطلب نهائى آن است كه اينكه در كتابهاى فقهى خود
    ما هم فتوى داده‏اند كه اگر كسى جاهل بود يا ناسى بود در اثر عذر جهل يا نسيان، نيت نكرده است تا ظهر فرصت دارد، معنايش اين نيست كه اگر جاهل قبل‏ازظهر عالم شد، يا ناسى قبل ازظهر متذكر شد، عمداً مى‏تواند تاظهر تاخير بيندازد، براى اينكه همان لحظه بايد نيت بكند، و گرنه مى‏شود تاخير عمدى، مى‏شود تفويت عمدى، اينكه مى‏گويند تا قبل‏ازظهر، معنايش اين است، اگر كسى تا ظهر عذرش برطرف شد و نيت كرد كافى است، نه معنايش اين است كه حالا چون شب يادش رفته يا جاهل بوده است، روز هم اگر يادش آمده، عمداً حق تاخير دارد الى الزوال، حالا ببينيم مسئله همانطورى كه صاحب حدائق گفت و امثال ذلك مشلكل است، يا اينطورى كه اين آقايان فرموده‏اند برابر او صحيح خواهد بود. و الحمد لله رب العالمين.پايان