• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •  متن

  • درس خارج فقه بحث "صوم" حضرت آية الله العظمى جوادى آملى سال تحصيلى 74-75 جلسه 20
    مسئله دوازده : «آخر وقت النيّه فى الواجب المعيّن رمضان كان او غيره عند طلوع الفجر الصادق» مسئله دوازده عهده‏دار بحث در سه مقام است. مقام اوّل درباره وقتِ نيّتِ واجبِ معيّن، مقام ثانى وقت نيت واجب غير معين و مقام ثالث وقت نيت صوم مندوب. بحث در اين مقامات سه گانه از چند امر است:امر اول: صوم عنوان قصدى است، نظير اداء الدين و مانند آن - صرف اداء و امتثال كافى نيست، نظير غسل ثوب يا غسل بدن نيست، بلكه يك عنوان قصدى است تا اين عنوان قصد نشود محقق نخواهد شد. امر دوم: صوم يك امر عبادى است، صرف قصد صوم كافى نيست، بلكه بايد قربه الى اللّه انجام بشود.بعد از فراغ از اين دو امر كه صوم عنوان قصدى و عبادى است، بدون قصد صوم، يا بدون قصد قربت امتثال حاصل نمى‏شود، آنگاه درباره امر سوم سخن به ميان مى‏آيد «النيّه ماهى؟» يا «القصد ما هو؟» چه قصد در آن امر اوّل كه صوم عنوان قصدى است، چه قربت در امر دوم كه عبادى بودن صوم را تأمين مى‏كند، هر كدام از اينها اعم از تفصيل و اجمال است و اعم از اخطار و داعى است، خواه بصورت تعيين و تفصيل قصد كند يا اجمال، خواه بصورت اخطار از ذهن بگذراند، يا انگيزه و داعى به كار وادارش كند، در تمام حالات اربع يعنى اعم از تفصيل و اجمال، اعم از اخطار و داعى، هم قصد صادق است، هم قربت. صوم كه عنوان قصدى است به هر كدام از اين صور چهارگانه قصد محقق بشود، كافى است، صوم كه امر عبادى است، آن قربت به هر كدام از اين احوال چهارگانه محقق بشود، كافى است. اگر تفصيل لازم نبود، اجمال كافى بود، اگر اخطار لازم نبود، همان انگيزه و داعى كافى بود، در مقام عمل سهل است، نه در مقام تحقيق فقهى.در مقام تحقيق فقهى، هيچ فرقى بين اين امور چهار گانه نيست، بالاخره يا تفصيلاً يا اجمالاً، يا اخطاراً يا داعياً، هر كدام از اين چهار وجه كه لازم بود، وقتش چه زمانى است؟ كه اين مسئله دوازده عهده‏دار تعيين وقت نيّت است. امّا آيا اينكه نيّت بايد تفصيلاً بشود، يا اجمالاً؟ يا اخطاراً لازم است يا داعياً كافى است؟، اينها در آن محورهاى اصلى بحث نيّت گذشت. اين مسئله دوازده عهده‏دار هيچكدام از اين امور ياد شده نيست، فقط عهده‏دار اين است كه وقت نيّت چه زمانى است. مطلب بعدى كه بايد در همين محل نزاع روشن بشود، آن است كه فعلاً بحث در آخر وقت نيّت نيست، يعنى آخر نيّت نيست، چون آخر نيت به ختم عمل است، هر عمل وقتى منقطع شد و خاتمه يافت، نيتش هم خاتمه پيدا مى‏كند، عمده در تعيين وقت نيت است كه چه زمانى‏
    نيت حاصل بشود؟، يك، و آيا اگر در اوّل عمل حاصل نشد و قبل از عمل حاصل شد، كافى است يا نه؟ و اگر در اوّل عمل حاصل نشد و در وسطهاى عمل حاصل شد، مجزى است يا نه؟ قبل از ورود در بحث بايد قاعده اوليه مشخص بشود كه هر جا دليل خاصى برخلاف اين قاعده نبود، اين قاعده محكّم بشود. قاعده اولى آن است كه چون قصد روحِ عملِ قصدى است و قربت روحِ عملِ عبادى است، اگر يك عملى قصدى و عبادى بود، روح اين عمل كه قصد عنوان است و عبادت، بايد در متن اين عمل حضور داشته باشد. اگر مقدارى از اين عمل بدون قصد عنوان يا بدون قصد قربت گذشت، قاعده اوّلى اين است كه آن عمل باطل باشد، اگر در حال سهو، جهل، غفلت، نسيان و مانند آن دليل خاصّى اقامه شد، آن از اين قاعده تخصيص مى‏خورد و گرنه مقتضاى قاعده اوّلى اين است كه اگر در يك عملى قصد مأخوذ بود يا قربت اخذ شده است، بايد متن آن عمل با قصد و همچنين قربت آميخته باشد، حالا يا عين نيّت يا حكم نيّت، به هر تقدير بايد حضور داشته باشد، اينها خطوط كلى بحث است كه در همان طليعه فصل گذشت. چون قاعده اولى اين است كه عمل با نيت شروع بشود، و در بعضى از امور اين كار آسان است، مثل نيت وضوء، نيت غسل، نيت نماز و مانند آن، در بعضى از امور اين كار سخت است مثل نيت روزه، براى اينكه انسان بايد از اول فجر صادق روزه بگيرد و تشخيص فجر صادق هم بسيار دشوار است، تشخيص مغرب شرعى سخت نيست، اما تشخيص فجر كار آسانى نيست، اين تبّينِ خيط ابيض و اسود، مقدور همه نيست، يا در بسيارى از مواقع كه هوا ابرى است، اين كار ممكن نيست، بنابراين اگر چنانچه هيچ جزئى از اجزاء عمل بدون نيت روا نيست و تشخيص اوّلين جزء عمل كه همان اوّل فجر است، كار دشوارى است، چه بايد كرد كه اولين جزء بى نيت نباشد و از اين تعسّر يا تعذّر هم نجات پيدا كنيم؟! براى اين كار گفتند مى‏شود مقدارى قبل ازفجر انسان نيّت بكند، ده دقيقه، پنج دقيقه، دو دقيقه، يك دقيقه كه اطمينان داشته باشد، اول فجر را با صوم ادراك كرده است. فتواى اين بزرگان در اين سه مقام اين است: كه واجب معين يك وقت اختيارى دارد، يك وقت اضطرارى، نظير وقوف عرفه، كه يك وقت اضطرارى دارد، يك وقت اختيارى، وقت اختيارى نيت در واجب معين همان اول فجر است كه تأخير از او روا نيست. اگر بخواهد يك لحظه عمداً نيت را تأخير بيندازد، اين به منزله ترك عمدى آن صوم است وقت اضطراريش آن است كه اگر جهلاً، سهواً يا نسياناً، نيت نكرده است، نيّت به هر كدام از اين معانى كه ياد شد، اگر كسى تفصيلى است تفصيلى، اجمالى است اجمالى، اخطارى است اخطارى،
    داعى است داعى ، به هر معنائى كه معتبر است، سهواً يا نسياناً و يا جهلاً يادش رفت كه نيّت بكند يا قصد بكند و مفطرى انجام نداده است، تا قبل از ظهر فرصت دارد كه نيّت بكند، پس وقت اضطرارى نيّت تا قبل از زوال است. يعنى نزديك زوال، وقت اختياريش اول فجر است، اين در واجب معين. در باب واجب غير معين نظير نذر غير معين، نذر مطلق، يا نظير قضا، كسى قضائى بعهده او است و معين هم نيست، براى اينكه هنوز فرصت هست، تا ماه مبارك رمضان آينده، ايشان شب قصد روزه نكرد، طليعه صبح هم قصد روزه نكرد، بعد از طلوع آفتاب هم قصد روزه نكرد، نزديكهاى ظهر ديد كه مناسب است كه امروز روزه بگيرد، روزه قضا بعهده او است، نيّت قضا مى‏كند، اين واجب غير معيّن را گفتند اختياراً، تا قبل از زوال مى‏تواند نيّت بكند.درباره صوم مندوب كه مقام ثالث بحث است، مى‏فرمايند وقت اختياريش تا نزديك مغرب است، يعنى اگر كسى در يكى از روزهاى شريف ماه رجب قصد روزه نداشت نه شب قصد كرد، نه قبل از ظهر و نه بعد از ظهر، نزديكهاى غروب ديد تا حال چيزى نخورده است، مفطرى هم انجام نداده است، گفت خوب چه بهتر ما اين فيض را درك كنيم، يك لحظه مانده به مغرب قصد روزه مى‏كند و همان روز ثواب روزه مستحبى را مى‏برد.همه اين سه مقام مى‏بينيم بر خلاف آن قاعده، حكمى را به همراه دارد، هم در واجب معيّن وقت اضطراريش توسعه دارد، هم در واجب غير معين عمداً توسعه دارد، اختياريش اصولاً تا ظهر است، و هم در صوم مندوب اختياريش اصولاً تا غروب است، فضلاً از اضطرارى. همه اينها بر خلاف قاعده است، چون نيت كه در گذشته اثر نمى‏كند. نه گذشته كه بى نيّت بود، او را منوى مى‏كند، نه تبديل و تغيير ايجاد مى‏كند، در حالى كه در بحث نيت دو تعبد شده است، يكى اينكه اگر گذشته همراه با نيت نبود، او را بمنزله منوى مى‏كند، يكى اينكه در گذشته اگر نيت خلاف داشت، آن را به نيت وفاق بر مى‏گرداند، امّا آنجا كه نيت نداشت و به حكم منوى به صحيح محكوم مى‏كند؛ همين مثالهاى گذشته، كه اگر كسى يادش رفته بود تا ظهر نيّت روزه رمضان بكند، يا واجب معين ديگر و نزديك ظهر متذكر شد و نيت كرد، گذشته كه منوى نبود، در حكم منوى محسوب مى‏شود، يا صوم مندوب كه نزديك غروب كسى نيّت كرده است و قبلاً اصلاً نيّت نداشت، اين در گذشته اثر مى‏گذارد غير منوى را منوى مى‏كند. ((س: ...) (پاسخ استاد:) خوب شرط متأخر هم شرطيّتش اگر از ايك دليل خاصى استفاء شد، قهراً بر خلاف قاعده است در همه موارد، تا تعبّد خاص نيايد چه در عبادات، چه در معاملات، انسان كه نمى‏تواند فتوى‏ بدهد، در شرط متأخر
    هم اگر تعبّد خاص نبود، كسى نمى‏توانست فتوى‏ به صحت بدهد. منتهى تعبّد يك مدار معقولى دارد، چون شرط متأخّر خلاف قوانين عقلى است، آنجا يك تمهلى كرده‏اند كه حالا وصف تحقق يا مانند آن شرط است و اين وصف تحقق هم اكنون آن شى‏ء را همراهى مى‏كند.)غرض در مسئله، دو بحث است، يكى اينكه اگر آينده در گذشته بخواهد اثر بكند، اين بر خلاف است، بايد دليل خاص او را تثبيت بكند، دوم آن است كه بر خلاف عقل است، بايد يك وصفى توجيه بشود كه بگوئيم آنچه معتبر است اين وصف است و اين وصف هم در گذشته بوده‏است، آنچه كه مخالف دليل است، نص طلب مى‏كند، آنچه كه مخالف عقل است، توجيه مى‏طلبد. خلاف عقل را كه نمى‏شود با دليل لفظى ثابت كرد، لذا نوع بزرگان در شرط متأخّر به زحمت افتاده‏اند كه چگونه اين را توجيه كنند، هرگز دليل نقلى آن توان را ندارد كه يك محال عقلى را بر كسى تحميل كند. در همه موارد ياد شده، يعنى در هر سه مقام اعم از اختيارى يا اضطرارى، يك چيزى كه بر خلاف قاعده ثابت شده است و همه اينها محتاج به نص است. يا گاهى آينده در گذشته اثر مى‏كند نه به اين نحو كه غير منوى را منوى بكند بلكه منوى را برمى‏گرداند به منوى ديگر، مثل همان صوم يوم الشك، كه كسى در يوم الشك به نيت آخر شعبان روزه گرفت، بعد معلوم شد كه ماه ديده شد و امروز اوّل ماه مبارك رمضان است نيتش بر مى‏گردد، حتى از اين به بعد به قصد صوم رمضان، او در مرحله بقاء صائم است ولى همين كه نسبت به آينده، در مرحله بقاء به قصد صوم رمضان روزه مى‏گيرد، الآن كه وقت احداث نيت نيست لكن همين باعث مى‏شود كه گذشته بر مى‏گردد از يك منوى به منوى ديگر، چون ايشان در گذشته به نيت آخر شعبان روزه گرفت و هم اكنون بر مى‏گردد به حساب اول رمضان محسوب مى‏شود. پس اين تعبّد گاهى غير منوى را منوى مى‏كند، گاهى منوى را به منوى ديگر تبديل مى‏كند، نظير عدول در نيّت، اين عدول در نيّت همين است كه كسى نماز ظهر را نخوانده وارد نماز عصر شد، در اثناء نماز فهميد كه نماز ظهر را نخوانده است و هر دو هم عنوان قصدى است اين عدول گذشته را تصحيح مى‏كند، همه اينها بر خلاف قاعده است منتهى تعبّد اينها را تثبيت كرده است. آيا در اينگونه از موارد ما دليل خاص داريم يا نه؟ آن را بايد از ادله اثبات كرد. فعلاً بحث در اين است كه در حال اختيار نمى‏شود نيت صوم را اعم از اينكه بمعناى قصد صوم باشد كه عنوان قصدى است و اعم از قصد قربت را كه عنوان عبادى بودن را تأمين مى‏كند، از اول فجر تأخير انداخت، اين بر خلاف قاعده نيست، مطابق با قاعده است، و اجماعى هم در مسئله نيست كه انسان به استناد اجماع فتوى‏ بدهد، چون‏
    نوع مجمعين به همين وجوه عقلى استدلال كرده‏اند و اگر در مسئله گفتند سيد مرتضى "رضوان اللّه عليه" و مانند آن مخالف هستند، نمى‏شود گفت اينها مخالف اجماع هستند، آيا مخالفت اينها به اجماع آسيب مى‏رساند يا نه، چون خود سيد مرتضى يا ابن زهرة، اين بزرگان هم به وجوه اعتبارى تمسك جسته‏اند، اينها هيچكدام به يك تعبد قطعى كه به آنها رسيده باشد، به متأخرين نرسيده باشد تمسّك نكرده‏اند.پس تا اينجا حكم روشن است كه نيت عمداً در واجب معين نبايد از اول فجر بگذرد، و چون اين كار متعسّر است، يا متعذر است، مقدمه وجودى يا علمى آن عبارت از اين است كه يك لحظه قبل از فجر انسان نيت بكند كه اول فجر را با نيت درك كرده باشد، آنهم لازم خواهد بود.((س: ...) (پاسخ استاد:)بله، معتبِر عاقل است معتبِر نمى‏تواند خلاف عقل را اعتبار كند، مثل اينكه بگويد در حين انشاء بيع انشاء نكرده است، مگر جمع نقيضين در اعتباريات ممكن است؟! يا جمع ضدين در اعتباريات ممكن است؟! الآن ما بگوئيم شخص هم بيع را انشاء كرد، هم نكرد، هر دو اعتبارى است، اينچنين نيست كه اگر يك چيزى اعتبارى شد، در فضاى اعتبار هيچ نظمى حاكم نيست، در فضاى اعتبار استحاله اعتبارى هست، ضرورت اعتبارى هست، امكان اعتبارى، در فضاى تكوين استحاله تكوين است، ضرورت تكوين هست و امكان تكوين. اينچنين نيست كه اگر امرى اعتبارى شد، نظمى نداشه باشد.) ((س: ...) (پاسخ استاد:) بسيار خوب، اين شى‏ء را مى‏گويد به اينكه من بقيّه را عفو كردم، من بقيّه را قبول دارم و مانند آن. كارهاى اعتبارى همينطور است، اين علامت است به علّت. در اين علوم ادبى هم همين است، مى‏گويند «لام» در گذشته اثر مى‏كند، مى‏گويند اين «لام» كه آورديد، گذشته را هم اثر مى‏كند، آن را هم نصب مى‏دهد. اين يك عمل غير معقول است كه آينده در گذشته اثر بكند، اما اين علامت است كه در كتابهاى نحوى مى‏گويند، مى‏گويند «لام» در گذشته اثر مى‏گذارد، يعنى آن قبلى را مى‏شود نصب داد، براى لام بعدى. اين روحش به علامت بر مى‏گردد،يعنى اگر چنانچه اين كلمه «لام» در بعد قرار گرفت، اين نشانه آن است كه قبلش را مى‏شود نصب داد، قبلش را نصب كن، نه اينكه اين اثر مى‏گذارد، اين عوامل نحو در حقيقت علائم نحو است، نه عوامل نحو. يكى رفع مى‏دهد، يكى نصب مى‏دهد، رافع و جار و ناصب، آن متكلّم و لافظ است نه اين حرف «ان و ان وفى ولا» منتهى اينها را آن ادبا علامت قرار داده‏اند، كه اگر يك وقتى كسى خواست رفع يا نصب يا جر تلفظ بكند، علامتش اين است كه اگر «فى» آورد معلوم مى‏شود بعد مى‏خواهد با «جر» تلفظ بكند، نه اينكه اين «فى» جرّ مى‏دهد. خوب، به هر
    تقدير كارهاى اعتبارى يك نظمى دارد، روح اينها به علامت بر مى‏گردد، يا به عفو بر مى‏گردد و گرنه ممكن نيست كه شارع مقدس بفرمايد كه من عملى مى‏خواهم كه "من البد و الى الختم" هم قصد را داشته باشد و هم قربت را و در حال سهو و نسيان اين شى‏ء هم شرط است، كه اين شرطيتش مطلق است، يعنى در حال سهو و نسيان و جهل هم شرط است، مع ذلك اگر كسى نيت نكرده است، تا قبل از ظهر من از او قبول مى‏كنم، اين روحش يا به عفو و تخفيف برمى‏گردد يا به اغماض از شرطيت و گرنه ممكن نيست كه در فضاى اعتبار، كسى دو نقيض را اعتبار كند، دو ضد را اعتبار كند. در علوم ادبى هم همينطور است، نمى‏شود گفت: اين «فى» هم علامت هست، هم علامت نيست.)((س: ...) (پاسخ استاد:) نه، آن ديگر من البدو الى الختم دو ركن را دارا است. «حتى يتبيّن لكم الخيط الابيض من الخيط الاسود من الفجر ثم اتموا الصيام الى الليل» (187 / بقره). اين هم بدء را دارا است، هم ختم را دارا است، روز كوتاه و بلند مى‏شود، فرقى نمى‏كند. امّا اگر چيزى شرط شد، با حفظ شرطيتش شارع مقدس فرمود من قبول دارم، اين روحش به تناقض بر مى‏گردد. براى توجيه اين، بايد گفت از شرطيتش صرف نظر كرد، يعنى اين در حال سهو شرط نيست، در حال جهل و نسيان شرط نيست.)بعضى از امور هستند كه جزو مقدمات علمى كار هستند، بعضى از امور هستند كه جزو مقدمات وجودى كار هستند. مقدمه علمى مثل آن است كه اگر كسى نمى‏داند قبله به كدام سمت است، به چهار سمت نماز بخواند، يا اگر امرش مردد به كمتر است در همان كمتر نماز بخواند، اين تكرار بعنوان مقدمه علمى است، نه مقدمه وجودى، مقدمه علمى آن است كه اگر شخص در مقام امتثال بخواهد علم پيدا كند كه اين تكليف آمده است، بايد اين مقدمات را انجام بدهد، كه علم مكلّف به امتثال متوقف بر اين امور است، اينها را مى‏گويند مقدمات علمى؛ مقدمات وجودى آن است كه اصلاً اين شى‏ء وجود پيدا نمى‏كند، مگر با تكرارش يا با اضافه كردنش، نه علم مكلّف حاصل نمى‏شود مگر با تكرار، بلكه او اصلاً وجود پيدا نمى‏كند مگر با اين. در مسئله نماز به چهار طرف اين جز و مقدمات علمى است، براى اينكه واقعاً اگر هر كدام از اين نمازهاى چهارگانه، قبله بود، آن محقق شد، پس نماز به طرف قبله واقعاً متوقف بر چهار نماز نيست، ولى مكلّف براى اينكه علم داشته باشد به طرف قبله نماز خوانده است، چهار نماز مى‏خواند، اين را مى‏گويند مقدمات علمى. ولى اگر گفتند از آرنج تا انگشتان را بشور، اينها مرزبندى نشد كه مثلاً تا آن ميلى‏متر اول جزء آرنج است، از ميلى‏متر بعد جزء آرنج نيست، مرزبندى نشد، توقف دارد شستن‏
    دست از آرنج تا سر انگشت، اينكه مقدار خاصى هم از اطرافش شسته بشود، اين را مى‏گويند مقدمات وجودى، براى اينكه اين اصلاً به آن گره خورده است، شستن اين آغاز مرفق، توفّف دارد كه يك مقدارى هم از اطرافش شسته بشود، وجوداً متوقف است نه تنها علماً. ( (س: ...) (پاسخ استاد:) هر جا كه وجوداً متوقف است، علماً هم متوقف هست، براى اينكه بايد علم پيدا كند، امّا اين در خارج به او گره خورده است، بر خلاف قسم اول، در قسم اول اگر به هر كدام از اين چهار طرف نماز خواند و قبله بود، صلاة الى القبله، محقق شد وجوداً هرگز توقف ندارد بر چهار نماز، منتهى چون شخص شاك است، اينها جزء مقدمات علمى او است ولى در بعضى از امور كه گره خورده است، نمى‏شود از آغاز مرفق شست مگر اينكه مقدارى هم اطرافش را بشويد، اصلا وجوداً گره خورده است، اما قبله كه يك طرف است به اطراف سه گانه ديگر هيچ گرهى نخورده است.) پس يك مقدمات علمى داريم، يك مقدمات وجودى، در جريان اوّل وقت اين مقدمه علمى است نه مقدمه وجودى، يعنى اين سير خاص مشخص است، مرز بندى شده است، حساب نجومى و رياضيش هم مشخص است، گفته شد مثلا الان اول اذان صبح، پنج و دو دقيقه و هشت ثانيه است، اين طبق معادلات رياضى مشخص است، منتهى‏ براى ما تشخيص دادن اين كار سهل است، اين تبين خيط ابيض را سود سهل است و گرنه آن وجوداً مشخص است، راه خاص خود را دارد، يعنى پنج و دو دقيقه و هشت ثانيه، آن راس اذان صبح است، آن اول طلوع فجر است، جايش مشخص است، به چيز ديگرى گره نخورده است، قبلش شب است بعدش هم روز، بر خلاف اين آرنج كه با خيلى از گوشتها و پوستها گره خورده است. اگر انسان بخواهد، آغاز آرنج را بشويد، بايد يك مقدارى اطرافش را هم بشويد تا شسته بشود. در مسئله اول وقت نيّت، جزء مقدمات علمى است،نه مقدمات وجودى، براى اينكه مشخص علم پيدا كند كه اول صبح را با نيّت وارد شده است، بايد مثلا يك لحظه، دو لحظه قبل هم نيّت بكند، احتياطاً، تا اينكه او را درك كرده باشد. اما عمده در تقديم نيت است، كه آيا مى‏شود نيّت روزه فردا را در شب انجام داد يا نه؟ بزرگان نوعاً گفته‏اند به اينكه در شب مى‏شود نيت روزه را كرد. اين معروف بين اصحاب است كه جايز است، انسانى كه قصد روزه فردا را دارد، شب نيت بكند، نه اينها سخنشان به اجماع تعبدى وابسته است نه مخالفت سيد مرتضى يا ابن ابى عضيل "رضوان الله عليها"، به فتوى آسيب مى‏رساند. حرف اين بزرگان كه مى‏گويند تقديم نيت در شب روا است، اينها مطابق با قاعده است چرا؟ براى اينكه هر عمل قصدى و قربى كه اين دو ركن در او معتبر است يا قصد محض كه يك ركن در او معتبر است، حدش و تحديدش نسبت به آينده است، نه نسبت به گذشته، يعنى مى‏گويد، همينكه عمل شروع مى‏شود، نبايد بى‏نيّت باشد، نمى‏گويد از قبل نيّت نكن، بعضى از امور محدود من الطرفين هستند، مثل نصاب شتر و غير شتر در زكات كه اگر كمتر از اين حد شد، اصلا زكات ندارد، اگر بيشتر از اين حد باشد، به آن حد بعدى رسيد، اين زكات را ندارد، زكات ديگر دارد. اين محدود من الطرفين است. يا نظير دماء كه گاهى اگر مثلا كمتر از سه بود، حكمش چيست بيشتر از سه بود حكمش چيست كه محدود من الطرفين است. بعضى از امور است كه محدود من طرف واحد است، نه من الطرفين نظير مسافت، گفتند كمتر از هشت فرسخ نباشد، اينكه گفته شرط قصر صلاة هشت فرسخ است، نه يعنى بيشتر از هشت فرسخ نباشد، بلكه منظور اين است كه كمتر از هشت فرسخ نباشد، هشت فرسخ و بيشتر. يا اگر گفتند كر، همان سه و جب و نيم در سه وجب و نيم در سه وجب و نيم است، يعنى كمتر از اين نباشد، بيش از اين حدّى ندارد.پس بعضى از امور محدود من الجانبين هستند، بعضى از امور محدود من جانب واحد هستند. اينكه در باره نيت گفته مى‏شد كه وقت نيت اول صبح است، يعنى عمداً از اول طلوع فجر تاخير نيفتد، نه اينكه قبلش جايز نيست، همه عناوين قصدى اينطور است حالا قبل از اينكه مابه بحث عبادى برسيم، همين بحثهاى قصدى عرفى هم همينطور است اگر كسى مى‏خواهد، مالى را بعنوان اداء دين به كسى بدهد، در حين تأديه بايد قصد اداء دين كند، يعنى اگر پرداخت كرد بعد نمى‏تواند قصد بكند مگر اينكه آن عين باقى باشد، استرداد كند و مانند آن، و گرنه در حين پرداخت مال بايد قصد اداء دين كند، اما معنايش اين نيست كه اگر قبل قصد كرده است‏و آن قصد همچنان مستمر بود، اين ضرر دارد كسى پولى را در جيب گذاشته به اين قصد كه برود دينش را اداء كند و اين قصد همچنان هست تا اينكه دائن را مى‏بيند، پول را به او تسليم مى‏كند، اين قصد از قبل آمده و استمرار پيدا كرده است. در جريان نيت روزه هم همينطور است، كسى از شب قصد كرده است كه فردا روزه بگيرد، اين قصد همچنان هست تا طليعه صبح، اينكه گفته شد اول نيت، اول طلوع صبح است، اين تحديدش نسبت به آينده است، نه نسبت به گذشته، يعنى از اول صبح تاخير نيفتد، نه اينكه مقدم بر اول صبح نشود، چون اين چنين است، تحديدى كه از ابن ابى‏عقيل يا مانند آن آمده است كه: از نصف شب نمى‏تواند جلو بيندازد، اين هم روا نيست براى اينكه وقت خاصى براى او ذكر نشده است اگر از قبل نيت كرده است، يعنى از سر شب نيت كرده است كه فردا روزه بگيرد، اين نيت همچنان ادامه داشت، وقتى كه صبح طالع مى‏شود، او به قصد روزه قربة الى الله كه هر دو عنصر را دارا است وارد صبح شد. و در اين جهت فرق نمى‏كند خواه آن ظرفى كه نيت مى‏كند، روزه بر او واجب باشد، يا روزه بر او واجب نباشد.((سوال و جواب) نشانه‏اش همين است، به چه دليل نيت قبل كافى است؟، به دليل سيره متشرعه و ارتكاز همه مسلمين، خوب خيلى از اينها نيت مى‏كنند روزه بگيرند، بعد مى‏خوابند و بعد از اذان بيدار مى‏شوند، اين معلوم مى‏شود كه لازم نيست ظرف حدوث نيت با طلوع فجر همراه باشد، اينكه سيره همه متشرعه است و ارتكاز همه مسلمين است كه لازم نيست انسان هنگام اذان صبح بيدار باشد، نشادن مى‏دهد كه اگر نيت بود و همان ارتكاز در صحنه ذهنش بود، و بعد ازاذان صبح بيدار شد، يا بيدار نشد، بعد از طلوع فجر بيدار شد، روزه او صحيح است، اين ارتكاز همه متشرعه است، از اينكه نوم عند طلوع الفجر ضرر ندارد، معلوم مى‏شود كه لازم نيست احداث نيت عند طلوع الفجر باشد، بلكه در هنگام طلوع فجر بايد با نيت باشد، خواه آن وقت نيت كرده است يا از قبل نيت داشت و اين استمرار آن نيت بود.)از اينجا معلوم مى‏شود بيان مرحوم آقاى خوئى "رضوان الله تعالى عليه" از اين جهت ناتمام است. ايشان فرمودند به اينكه اگر كسى روز قبل نيت بكند، يعنى عصر روز آخر شعبان نيت بكند كه من فردا را روزه مى‏گيرم، اين نيّت همچنان باقى باشد، اين كافى نيست، براى اينكه در ظرفى كه اين شخص نيت مى‏كند مكلف نيست، هنوز ماه مبارك رمضان نيامده، هنوز صوم بر او واجب نشده است، ايشان نيت مى‏كند كه من فردا را روزه بگيرم، اين كافى نيست.اولاً عمده ظرف امتثال است، نه ظرف نيت، اين نيت قبلى كه لغو است، چه شب چه روز، چه شب ماه رمضان، چه شب ماه شعبان، چه روز ماه شعبان، اين نيت به لحاظ ظرف امتثال است، در ظرف امتثال هم كه اين مكلف است.مضافأ به اينكه اين نيّت ادامه دارد، اين هم البته ايشان عنايت دارند، كه كسى در عصر آخرين روز ماه شعبان نيت كرده است كه فردا را روزه بگيرم، اين احداث نيت سودمند نيست چون در ظرفى نيت كرده است كه تكليف نداشت، ولى در مرحله بقاء كه شب همين نيت باقى است، و چون فردا مثلا بر او روزه واجب است اين بقاء شايد به حساب بيايد، ولى عمده در صحت نيت، ظرف امتثال است در ظرف امتثال اين شخص مكلف مامور به صوم است.لذا سيدنا الاستاد، امام رضوان الله عليه، مى‏فرمايد: روز قبلش هم نيت كند صحيح است. اگر كسى در روز شعبان نيت كرده است كه من مى‏خواهم روزه بگيرم، همچنان اين نيت باقى باشد، چون فرض بر اين است كه نيت كرده است، اين نيت استمرار دارد، تا طلوع فجر، اگر به ترديد بر گردد يا عزم بر خلاف برگردد كه خارج از بحث است ديگر نيت محسوب نمى‏شود، اگر نيت بكند و ديگر بر نگردد، خواه ظرف حدوث نيت شب ماه رمضان باشد، يا روز شعبان باشد، يا شب ماه شعبان باشد، يك كسى از قبل نيّت كرده است كه اين ماه رمضانى كه در پيش است، مى‏خواهم روزه بگيرم، قصد روزه دارد قربة الى الله، هم عنوان قصدى تامين است، هم عنوان قربى تأمين است و اين نيّت همچنان در ذهن او، در نفس او هست تا طليعه فجر ماه مبارك رمضان، كافى است. ((سوال و جواب) نوم ضرر ندارد، نوم در خصوص ماه رمضان هم ضرر ندارد، در طليعه فصل كه مسئله نيت بود، نوم در ماه مبارك رمضان همه گفته‏اند جايز است)((سوال و جواب) اين آدم خوابيده نيت ارتكازيش كافى است، در صوم بيش از اين نيت كه اگر بيدارش بكنند، بگويند در چه حالتى، بگويد: روزه‏ام لازم نيست.) (سوال و جواب) طليعه بحث تحرير محل نزاع براى همين بود، يك وقت است انسان بحث مى‏كند "النية ماهى؟" آيا تفصيل است، اجمال است، اخطار است، داعى است، اين در طليعه بحث گذشت، مسئله دوازده اين است كه وقت نيّت چه زمانى است. تحرير محل نزاع در اوائل بحث براى همين بود كه ما هر چه در نيت گفتيم، تفصيلا لازم است، تفصيلاً اجمالاً لازم است اجمالا، اخطاراً معتبر است اخطاراً، داعيأ كافى است داعياً) ((سوال ...اگر داعى فرض بكنيم تمام اين بحثها از بين مى‏رود) (جواب استاد) نه آسانتر است نه از بين مى‏رود، آسانتر است براى مكلف، نه آسانتر است براى فقيه، فقيه بايد شرايطش را تامين كند، اين مكلف در مقام امتثال راحت‏تر است. در بحث فقهى هيچ آسانى و دشوارى ندارد. اگر ما گفتيم نيّت تفصيل است هيچ فرقى نيست، اين تفصيل بايد باشد، گفتيم اجمال است، اجمال، گفتيم اخطار است اخطار، گفتيم داعى است، داعى در بحثهاى فقهى هيچ فرقى بين اين امور چهارگانه نيست، ولى براى مكلفين سخت و آسان دارد، اگر گفتيم داعى است، براى همه آسان است، اينكه در بعضى از كتابها آمده است "و الامر اسهل" يعنى "اسهل للمكلف لا اسهل للفقيه" فقيه بايد بگويد نيت هر چه هست بايد در اول عمل باشد، اگر نيت اخطار بود، اخطار بايد اول عمل باشد، اگر شخص قبلا نيت كرده همين اخطار در حال بقاء وجود داشت، كه اين شخص در حال طلوع فجر با حال اخطار همراه بود يا با داعى همراه بود، باز كافى است، اين مشكل فقيه را حل نمى‏كند، مشكل صائم را حل مى‏كند.) ((سوال و جواب) ايشان الان كه نيت نمى‏كند، جزماً نيت دارد كه ماه مبارك رمضان روزه بگيرد، يوم الشك بخثى نيست، اين الان يقين دارد، چون اول ماه، ماه را ديده است و امروز هم سى‏ام ماه شعبان است و سى روز از ماه شعبان با رويت هلال شعبان گذشت، يقين دارد امشب اول ماه است، پس عمده ظرف امتثال است نه ظرف احداث نيّت، يك و هر كدام از اين امور چهارگانه را گفتيم، مشكل فقيه نيست، اين مشكل صائم است.) و الحمد لله رب العالمين.پايان