• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •   خلاصه
  • خلاصة درس 35:
    تفصيل بحث واژه «نساءئهن» و نقل (حقولا مختلف در اين باره موضوع اين جلسه مي باشد
    الف)- معناي «نسائهن» و معناي ما ملکت ايمانهن در آيه شريفه
    1) بحث ما در معناي «نسائهن» است آيا جميع نساء مورد نظر است يا ضنف خاصه از نساء
    2) تنافي در کلام صاحب جواهر در تفسير«نسائهن» و «نا ملکت ايمانهن»
    ب)مصحح اضافه«نساء» به«هن» با توجه به معناي نساء چيست؟
    1- نظر علامه مجلسي: مراد جنس است يعني هم جنسهاي خودشان از «حرمت ابداء زينت» متثني هستند. استاد شأن اصبانه را در اينجا تخصيص مي دانند.
    2- نظر صاحب قلائد الدر: در مورد اضافه نساء به هن.
    2-1- طرداً للباب استاد افناء مبنا براي چنين اموري صحيح نيست
    2-2- جرياً علي الغالب: يعني گرچه در مقام ثبوت مطلق نساء است ولي براي غلبه اختصاص به ملازمان و مباشران دارد. بدون اينکه خصوصيتي در آن باشد.
    استاد: اين احتمال نادرست است، زيرا ملازمان و معاشران و اقربا در مقايسه با مطلق نساء در واقعيت اند.
    3- نظر ابوبکر حصاص:مراد از «نسائهن»حرام است.
    نقد استاد:
    اگر نيت بين مضاف و مضاف اليه جزء و کل است و کل احرار است جزء هم به طور طبيعي بايد احراز باشد.
    4- نظر آقاي خوئي: ايشان نيز مراد از نسائهن را احراز دانسته اند.
    «والسلام»
  •  متن

  • 19/8/1377سه شنبه

    درس شماره (35)

    سال اول

    كتاب النكاح

    خلاصه جلسات قبلى و اين جلسه :

    در جلسات گذشته در باره معناى «غض بصر» و شأن نزول آيه شريفه صحبت
    كرديم و اجمالى در باره واژه «نسائهنّ» عرض كرديم، اينك در اين جلسه به تفصيل در باره «نسائهنّ» صحبت مى كنيم و اقوال مختلف را در اين باره نقل كرده و مورد بررسى قرار مى دهيم.

    آيه شريفه غضّ بصر

    «قل للمؤمنين يغضّوا من أبصارهم و يحفظوا فروجهم ذلك ازكى لهم ان الله خبير بما يصنعون و قل للمؤمنات يعضضن من أبصارهنّ و يحفظن فروجهن ولايبدين زينتهنّ الا ما ظهر منها و ليضربن بخمرهنّ على جيوبهنّ و لا يبدين زينتهنّ الا لبعولتهنّ أو آباءهنّ أو آباء بعولتهنّ أو ابنائهنّ أو ابناء بعولتهنّ أو اخوانهنّ أو بنى اخوانهنّ أو بنى أخواتهنّ أو نسائهنّ أو ما ملكت ايمانهنّ أو التابعين غير اولى الاربة من الرجال أو الطفل الذين لم يظهروا على عورات النساء و لايضربن بارجلهنّ ليعلم ما يخفين من زينتهنّ و توبوا الى الله جميعاً ايها المؤمنون لعلّكم تفلحون»

    (سوره نور، آيات 30 و 31)

    1 - زنها موظفند زينت هاى خود را مخفى كنند مگر زينت هاى آشكار، مراد از زينتهاى ظاهره چيست؟ 2 - زنها زينت هاى خود را آشكار نسازند مگر براى برخى از اصناف، از جمله آنها محارم، نسائهنّ و مماليك و .

    و فعلاً بحث ما در معناى نسائهنّ است.

    الف - معناى «نسائهنّ» و معناى ما ملكت ايمانهن» در آيه شريفه:

    1 ) بحث ما در معناى «نسائهنّ» است، آيا جميع نساء مورد نظر است يا صنف خاصى از نساء؟

    قبل از ورود به بحث، ذكر نكته اى لازم است و آن اين كه ما مباحث مربوط به عبيد و اماء را به دليل عدم ابتلاء مطرح نمى كنيم و تنها به مقدارى كه جزء مبادى استنباط مباحث مبتلا به باشد، اكتفا مى كنيم.
    عنوان «ما ملكت ايمانهنّ» را در آيه شريفه، از آنجا كه در بحث فعلى ما و روشن
    شدن معناى «نسائهنّ» دخيل است، به ناچار مورد بحث قرار خواهيم داد.
    براى تفسير «نسائهنّ»، ابتدا بايد مبنا در معناى «ماملكت ايمانهنّ» روشن شود، زيرا اگر كسى «ماملكت ايمانهنّ» را در آيه شريفه مختص «اماء» بداند، مراد از نسائهن نمى تواند همه زن ها باشد و اگر كسى نسائهنّ را بر جميع زنان تفسير كرد، نمى تواند ماملكت ايمانهنّ را بر خصوص «اماء» حمل نمايد.

    درباره «ماملكت ايمانهنّ» دو ديدگاه وجود دارد:

    1- مشهور: مقصود، خصوص اماء است يعنى زن مجاز نيست مواضع زينت
    خود را براى غلامش آشكار سازد و استثناء جواز ابداء مختص كنيز است.
    2- مقصود، اعم از اماء و عبيد است و زن مجاز است مواضع زينت خود را براى غلامان و كنيزان خود هم آشكار سازد.
    هر دو قول هم در ميان علماى اماميه وجود دارد و هم در ميان علماى عامّه.
    اگر كسى «نسائهنّ» را مطلق نساء دانست، چه مؤمنه و چه كافره، چه حرّه و چه أمة، چنان چه «ماملكت ايمانهنّ» را خصوص اماء بداند، عطف آن بر «نسائهن» لغو خواهد بود، زيرا نسائهن شامل اماء هم مى شود.
    به ناچار بايد «ماملكت ايمانهنّ» را
    اعم از اماء و عبيد بداند تا لغويت لازم نيايد.

    2 ) تنافى در كلام صاحب جواهر در تفسير «نسائهن» و «ماملكت ايمانهن»

    صاحب جواهر در اينجا، احتمال داده كه مراد از نسائهنّ، مطلق نساء است يعنى ابداء زينت براى مماثل جايز است.
    (1)
    اين سخن، با بيان ايشان در بحث «نگاه خصى به مالكش يا اجنبيه»(2) ظاهراً منافات دارد.
    در آن بحث در باره «ما ملكت ايمانهن» به طور قاطع و با مبالغه آن را بر «اماء» تفسير كرده و با اين كه بزرگانى چون شهيد ثانى و افراد متعدد ديگر «ما ملكت ايمانهنّ» را اعم از عبيد و اماء شمرده اند، مع ذلك صاحب جواهر با شدت مخالفين اختصاص به اماءرا گويى تفسيق كرده و حرام دانسته است.

    توجيه كلام صاحب جواهر

    بين اين دو سخن صاحب جواهر در اين بحث و آن بحث تهافتى به چشم مى خورد، ولى مى توان از اين تنافى ظاهرى پاسخ داد.
    همان طور كه مرحوم آخوند در بحث واجب مطلق و مشروط مى فرمايد كه اطلاق و اشتراط از مفاهيم اضافيه است ممكن است از جهتى مشروط باشد و از جهتى ديگر مطلق؛ در اينجا هم كه صاحب جواهر «نسائهنّ» را بر مطلق نساء تفسير كرده، در مقام نفى شرط ايمان است يعنى مطلق نساء چه مؤمنه و چه كافره مستثنى هستند و زن مؤمن مى تواند زينت خود را بر آنان آشكار سازد.
    و اين كه نتيجه گرفتند آيه در صدد بيان اين معناست كه ابداء زينت براى امثالهن جايز است يعنى «امثالهن من الحرائر» ، «نسائهن» از جهت حريت و رقيت اطلاق ندارد، تنها از جهت ايمان و
    كفر اطلاق دارد، بنابر اين مراد از «نسائهنّ» زنهاى احرارند اعم از اين كه مؤمنه باشند يا كافره، لذا عطف «ماملكت ايمانهنّ» كه خصوص - اماء - هستند بر «نسائهنّ» صحيح خواهد بود و لغويتى لازم نمى آيد.
    شاهد اين مطلب عبارتى است كه از كشاف براى تأئيد، نقل مى كنند.
    زمخشرى در كشاف اظهار داشته (3) كه دو جمله «نسائهن أو ماملكت ايمانهنّ»
    عبارت از كسانى هستند كه در خدمت شخص اند، نسائهنّ يعنى خدمتكاران و «ماملكت ايمانهنّ» يعنى كنيزها، نقل اين عبارت به عنوان تأييد نشان گر آن است كه اطلاق مورد نظر ايشان از ناحيه حريت و رقيت نيست، بلكه از ناحيه ايمان و كفر است.
    به هر حال، اگر بخواهيم «نسائهنّ» را بر مطلق نساء تفسير كنيم، در «ماملكت ايمانهنّ» بايد با نظر مشهور مخالفت كنيم و آن را اعم از عبيد و اماء بدانيم.
    اين بحث را بايد بعداً پيگيرى كنيم كه مراد از «ماملكت ايمانهنّ» چيست؟

    ب - مصحّح اضافه «نساء» به «هنّ» با توجه به معناى نساء

    چيست؟ اگر «نسائهنّ» را بر مطلق نساء حمل كرديم، اضافه «نساء» به «هنّ» چه وجهى دارد؟ شأن اضافه تخصيص است، «غلام» عنوان كلى است، وقتى به «زيد» اضافه شد، تخصص به زيد پيدا مى كند.

    در وجه اضافه «نساء» به «هنّ» احتمالاتى مطرح است:

    1 ) نظر علامه مجلسى

    علامه مجلسى

    مى فرمايدمراد جنس است يعنى هم جنس هاى خودشان از «حرمت ابداء زينت» مستثنى هستند، حمل بر اين معنا، در ضمن ذكر علت هم هست.
    چرا مستثنى هستند؟ چون هم جنس خودشان هستند، و استثناى هم جنس هم هست.

    پاسخ استاد:

    اگر اين مطلب در قالب صفت و موصوف بيان مى شد، مانعى پيش نمى آمد، اگر هم جنس بودن به عنوان صفت ذكر شود، بحثى نيست، اگر به صورت صفت توضيحى ذكر مى شد، چنان چه در مقام بيان حكمت رايج است مثل «ربائبكم الّلاتى فى حجوركم» كه در مقام احتراز نيست، بلكه در مقام تعليل است، مشكلى بروز نمى كرد و ذكر صفت در حكم تعليل بود يعنى زنهايى كه هم جنس خودتان هستند و هم جنس بودن، علت يا حكمت استثناء است.
    ولى در اينجا نساء به ضمير اضافه شده و شأن اضافه، رفع توسعه و كسب
    تخصيص است و در اينجا هيچ گونه تخصيصى صورت نگرفته است.
    و در اين جهت تفاوتى نمى كند كه مضاف اليه معرفه باشد يا نكره، بلكه اگر معرفه باشد، اضافه شدن، فوق تخصيص است.

    2 ) نظر صاحب قلائد الدّرر

    شيخ احمد جزايرى در «قلائد الدّرر» دو احتمال در خصوص اضافه «نساء» به «هنّ» مطرح كرده است:(4)
    يكى، طرداً للباب

    پاسخ استاد

    ولى افناء معنا براى چنين امورى صحيح نيست و نكته ديگرى لازم است تا مصحّح اضافه باشد.

    ديگرى، جرياً على الغالب يعنى گرچه در مقام ثبوت مطلق نساء است ولى براى غلبه، اختصاص به ملازمان و معاشران دارد، بدون اين كه خصوصيتى در آنان باشد.

    پاسخ استاد

    اين احتمال نادرست است، زيرا ملازمان و معاشران و اقربا در مقايسه با مطلق نساء، در اقليت اند:
    در ميان زنانى كه مورد ابتلاى انسان در كوچه هاى مكه و مدينه و مسجد الحرام و مشاهد مشرفه در عصر صدور روايات بوده، تعداد معاشران و نزديكان بسيار كم است، چندان غلبه اى در كار نيست تا بتوان ملاك ثبوتى را متضيق كرد و در مقام ذكر دايره اش را محدود نمود.
    گاهى براى عملى شدن مسأله يا محل ابتلا بودن آن و براى تحقق بخشيدن خارجى يك امر ثبوتى، مى توان در مقام ذكر تصرفاتى كرد و ملاكى را متضيق نمود، اما نه در هر موردى، خلاصه بايد اين تصرف وجهى داشته باشد و دراينجا با توجه به نادر بودن اقربا و آشنايان انسان نسبت به زنهاى مورد ابتلا، نمى توان چنين احتمالى را
    پذيرفت.
    نتيجه آن كه بايد «نساء» را در آيه شريفه، متضيق بدانيم و آن را بر مطلق نساء حمل نكنيم، و اگر در «ما ملكت ايمانهنّ» هم، با رأى مشهور موافقت شد و بر خصوص اماء تفسير شد، لغويتى در عطف پيش نمى آيد.
    اين كه مراد از «نسائهنّ» چيست؟ مطلب ديگرى است ولى براى گريز از لغويت در عطف و نيز چون اضافه به ضمير بدون تخصيص پيدا كردن، عرفيت ندارد، هيچ يك از احتمالات ياد شده مصحّحى بر اضافه نيست.
    اجمالاً اين كه
    نبايد «نسائهن» را بر مطلق نساء حمل كنيم.
    لذا همه مفسران براى فرار از لغويت، مفهوم آن را متضيق كرده اند.
    پس از اين كه معلوم شد كه «نسائهن» بايد معناى متضيقى داشته باشد، مراد از آن چيست؟ كدام قسم از نساء مورد نظر است؟

    3 ) نظر ابوبكر جصّاص

    ابوبكر جصاص(5) در احكام القرآن مى گويد: مراد از «نسائهن» حرائر است.

    «حريّت» يكى از نكاتى است كه در اضافه ملاحظه مى شود و اساساً اضافه، اضافه حريتى است.
    مثل: «و استشهدوا شهيدين من رجالكم» كه مراد از رجال، رجال احرار است و در «وانكحوا الايامى منكم» هر چند اضافه نيست ولى در حكم اضافه است يعنى «اياميكم» به معناى اشخاص بدون همسر، ولى احرار.

    نقد استاد

    اين سخن اشكال واضحى دارد و آن اين است كه در صورتى كه نسبت بين مضاف و مضاف اليه، جزء و كل است، و كل «احرار» است، به طور طبيعى جزء هم از احرار خواهد بود، اينكه ما اضافه حريتى را منكر مى شويم يا مى گوييم مورد بحث
    است، در جايى است كه نسبت، جزء و كل نباشد.
    در هر دو آيه فوق ضمير «كم» احرارند، لذا «رجال» و «ايامى» هم احرار خواهند بود ولى اين تمثيل ارتباطى به مورد بحث ما ندارد، از سنت معلوم مى شود كه (كم) در رجالكم، احرارند.
    در مانحن فيه نسبت «نساء» و «هنّ» نسبت جزء و كل نيست تا مراد از «نساء» به تبع «هنّ»، احرار باشند.
    در اينجا مضاف اليه اشخاصند نه كل، به زينب، به فاطمه، به زهرا، به بتول مى گويد: ابداء زينت نكن.
    مضاف اليه مجموعه اى نيست تا حريت در آن درج شده باشد تا به مضاف سرايت كند.

    اين سخن اشكال ديگرى هم دارد كه بعداً عرض خواهيم كرد.

    4 ) نظر آقاى خوئى

    آقاى خوئى بيانى دارند(6) و مراد از نسائهن را هم، احرار دانسته اند.
    به اين بيان كه مستثنى در آيه شريفه، احكام انحلالى است، «الا لبعولتهنّ» يعنى زنان زينتهاى خود را آشكار نكنند مگر براى شوهرانشان بدين معنا كه هر زنى مى تواند زينت خود
    را براى شوهر خودش آشكار كند نه بر عنوان كلى بعل، هم چنين در ساير مستثنيات، هر زنى مجاز است زينتش را به برادر يا برادر زاده خودش، آشكار سازد، نه عنوان كلى برادر يا برادر زاده اما در مورد «نسائهنّ» چنين نيست، و آيه شريفه نمى گويد شما مجازيد زينتهاى خود را به زنان خاصى آشكار كنيد، بلكه طبيعت نساء مورد نظر است، معقول نيست كه هر زنى فقط بتواند به يك زن ابداء زينت كند نه زن ديگرى، چون طبيعت نساء على وجه الاطلاق نمى تواند مراد باشد و خلاف ظاهر اضافه است و لزوماً بايد طبقه خاصى مراد باشد، به قرينه «ماملكت ايمانهنّ» ، زن هاى احرار مورد نظر است، پس زنان مومن نبايد زينت هاى خود را آشكار كنند مگر براى چند طائفه و از آن جمله زن هاى احرار و زن هاى كنيز، اين را آقايان ملاحظه بفرمايند فردا بايد بحث شود.

    « والسلام »

    1) - جواهر الكلام ج 29، ص 72 «ثم أن ظاهر المصنف و غيره بل هوالمشهور عدم الفرق فى جواز نظر المرأة الى مثلها بين المسلمة والكافرة ... خلافاًللشيخ فى أحد قوليه من أن الذميه لاتنظر الى المسلمة ... فيجب عليها الستر منها لقوله تعالى «و لا يبدين زينتهن الا الى قوله تعالى أو نسائهن والذمية ليست منهن ... نعم يقوى الجواز (= جواز نظر الذميه الى المسلمة) ... و احتمال اراده مطلق النساء من نسائهن (= يعنى النساء المسلمه و الذميه و ...)
    2) - همان، ص 97 «الا انه لما كان من المعلوم عدم اندراج الاماء فى النساء ذكرها بالخصوص فلا تكرار حينئذ كما توهم، بل الظاهر عدم ارادة خصوص المملوكة بالنسبة الى مالكها بل المراد المملوكة ولو لغيرها، و كذا النساء مع احتمال ارادة خصوص ذلك و يتمم الباقى بعدم القول بالفصل، كل ذلك بعد الاغضاء عما هو معلوم من دين متدينى الاماميه من عدم ذلك فلا يحل لمؤمن التردد فى ذلك مخافة أن يكون ذلك منه سبباً للجرأة من غيره»
    3) - قال فى الكشاف: «الظاهر أنه عنى بنسائهنّ أو ما ملكت ايمانهنّ من فى صحبتهنّ و خدمتهنّ من الحرائر و الاماء» (جواهر ج 29/ 72)
    4) - قال فى «قلائد الدّرر فى بيان آيات الاحكام بالاثر» ج 3، ص 169: و اما النساء والمراد مطلق النساء فلما عرفت من أن المحرّم هو رؤية العورة لاغير، و قيل المراد النساء المؤمنات دون الكافرات حتى نقل عن الشيخ فى أحد قوليه أن الذميّه لاتنظر الى المسلمة حتى الوجه والكفين لانه الذى تفيده الاضافة فى الآية المذكورة، و لما رواه ابن بابويه فى الصحيح عن حفص بن البخترى عن أبى عبدالله عليه السلام قال: لاينبغى للمرأة أن تنكشف بين اليهوديه والنصرانيه فانهنّ يصفن ذلك لازواجهنّ، و فيه نظر لاحتمال أن يكون استعمال الاضافة هنا طرداً للباب أو للجرى على الغالب بأن يكون المراد أقاربها و من يتبعها و تلازمه و يلازمها بالمعاشرة ...»
    5) - ابوبكر جصّاص حنفى و از اصحاب الرأى است، و آنها چون كمتر روايتى را معتبر مى دانند و به روايات پايبند نيستند، نوعاً سعى مى كنند تا شواهدى را از خود قرآن براى نظر خود دست و پا كنند، و البته وى در اين زمينه فردى قوى است.
    6) - مبانى العروة الوثقى، ص 42

  •   پرسش و پاسخ
  • -هاي درس شماره 35



    1-چرا بحث اماء و عبيدي «ما ملكت ايمانهن» از مبادي استنباط مبحث ابداء زينت براي نسائهن است؟


    درست است كه بحث در مسائل مربوط به عبيد و اماء كه موضوع آن در زمان كنوني معدوم شده، غير لازم و چه بسا بيهوده و اتلاف عمر است، اما برخي از آن مسائل به دليل اينكه به نحوي در تعابير وارده در آيات و روايات، با مسائل مبتلا به وابسته شده، و گاهي بررسي آنها زمينه رفع ابهامات مسائل مبتلا به است، بحث در آنها زمينه رفع ابهامات مسائل مبتلا به است، بحث در آنها ثمربخش مي باشد. در آيه غض، «أو ما ملكت» به «نسائهن» عطف شده و درست بودن معناي هر كدام، از نظر وسعت و ضيق مفهوم، به ديگري وابسته است. در اينجا روشن شدن مسئله ابداء زينت زنان مسلمان براي زنان ذمي و كافر، به مسئله ابداء زينت مالكه نسبت به عبد خود بستگي دارد، در صورتي كه ثابت شود كه ابداء زينت مالكه براي عبد خود جايز است «ماملكت» در آيه عام مي شود يعني مالكه هم براي كنيز و هم براي عبد خود جواز ابداء زينت دارد، و قهراً معلوم مي شود كه معناي «نسائهن» معناي عامي نخواهد بود و بايد به دنبال معنائي متضيق براي آن بود و اجمالاً معلوم مي شود كه زنان نمي توانند نسبت به همه زنان ابداء زينت كنند و در مورد برخي از زنان ممنوعيت ابداء زينت دارند.


    2-استاد دام ظله كه فرمودند در معناي خاص و عام داشتن، «نسائهن» و «ما ملكت» در مقابل يكديگر است و لازمه عام گرفتن يكي، خاص گرفتن ديگري است، بنابراين، ايشان كه براي فرار از لغويت عطف در آيه غض، متضيق بودن معناي «نسائهن» را اختيار نمودند، قهراً در «ماملكت» بايد معناي عام را اختيار نمايند و در اين صورت با نظر مشهور در مورد اختصاص «ماملكت» به اماء، چه خواهند گفت؟


    مشكل اساسي در مسئله، لغويت عطف است و اين در صورتي است كه «نسائهن» را عام و شامل همه زنان بگيريم چون اماء نيز داخل در «نسائهن» مي باشند و عطف لغو خواهد بود، اما اگر معناي نسائهن و معطوف عليه را متضيق بگيريم و آن را در مورد صنف خاصي از زنان بدانيم، در اينجا چه در مورد «ماملكت» قائل به قول مشهور شوند و آن را به اماء اختصاص بدهند و چه آن را اعم و شامل عبيد نيز بدانند، مشكل لغويت نخواهد بود، زيرا در صورت اعم بودن، در معطوف، عبيد هم وجود دارد و عين نساء نخواهد شد، و در صورت اختصاص به اماء، با مخصوص بودن معطوف و «ما ملكت» به اماء و صنف ديگري از زنان، عطف دو صنف مختلف زنان بر يكديگر مي شود و لغويتي نخواهد بود. البته لازم به ذكر است كه استاد دام ظله در جلسات آينده، معناي خاص مؤمنات را براي «نسائهن» اختيار مي نمايند و «ماملكت» را اعم از عبيد و اماء مي گيرند و شهوت را در اختصاص «ما ملكت» به اماء نمي پذيرند (به درس 38 صفحه 5 و 10 مراجعه شود). ?? ?? ?? ?? 1


  •   خودآزمایی
  • 1 - ارتباط معناي نسائهن و ما ملکت را بيان نمائيد.
    2 - نظر صاحب جواهر در معناي نساء را بيان نمائيد.
    3 - ايراد وارد بر کلام جواهر را تقرير نمائيد.
    4 - تقريب استاد از کلام جواهر را بيان نمائيد.
    5 - کلام علامه مجلسي در معناي نسائهن را ذکر نمائيد.
    6 - مناقشه استاد بر کلام مجلسي را بيان نمائيد.
    7 - نظر و ادله قلائد الدور را در معناي نسائهن را تقرير فرمائيد.
    8 - پاسخ استاد به قلائد را ذکر فرمائيد.
    9 - بيان ابوبکر حصاص در معناي نسانهن چگونه است؟
    10 - رد استاد بر کلام حصاص را تبيين نمائيد.
    11 - تقريب استاد از کلام آقاي خويي در مراد از نسائهن را ذکر نمائيد. ((والسلام))