• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •  متن
  • 1378/8/22
    موضوع بحث: احكام نكاح
    مكان: مسجد اعظم قم
    بسم الله الرحمن الرحيم. و به نستعين صلى الله على سيدنا محمد و آله الطاهرين. لا صيما بقية الله المنتظر ارواحنا فداه. و لاحول و لا قوة الا بالله العلى العظيم.
    مطابق برخى از تواريخ امروز 4 ماه شعبان است مصادف است با ميلاد پرچم دار كربلا حضرت قمر بنى هاشم سلام الله عليه‏اشعار زيبايى خواندند توسلى پيدا كرديم فردا هم كه روز ميلاد مبارك امام سجاد است همه اينها را به شما تبريك عرض‏مى‏كنم و اميدوارم بر همه مسلمانها مبارك باشد. بعله روز جانباز هم هست به مناسبت روز تولد قمر بنى هاشم سلام الله‏عليه.
    قبل از آنكه وارد مسئله 23 بشويم، ما قول داده بوديم درباره اين برنامه‏اى كه اخيرا در مورد بهزيستى چيده‏اند صحبتى كنيم.مرتب سؤال مى‏كنند كه آيا اين جوائزى كه به اين صورت خاص داده مى‏شود از مردم، وجوهى مى‏گيرند يا به نام مسابقه درپاسخ سؤالات يا بدون آن و قسمتى از آن وجوه را تبديل به جوائز گرانقيمت مى‏كنند و تقسيم مى‏كنند. قسمتى از آن را هم‏براى زلزله زده‏ها و بيماران، نيازمندان خلاصه كارهاى خيريه از نظر شرع مقدس اسلام اين چه حكمى دارد؟ گاهى اين‏سؤالشون را هم... برش ذكر مى‏كنند. اول اونجايى كه همه مردم به قصد كار خير بدهند. دوم اونجايى كه همه مردم به قصدشركت در قرعه‏كشى بدهند، سوم اونجايى كه قسمتى از مردم نيتشون كار خير است چه در قرعه‏كشى دخالتشان بدهند چه‏ندهند و عده‏اى از مردم چنين نيست. چهارم اونجايى كه به كسانى كه جواب سؤالها را صحيح بدهند جايزه داده بشود پنجم‏اونجايى كه از اين پول چيزى ندهند اينها را بدهند به فقرا و نيازمندان و زلزله زده‏ها و امثال اينها از بودجه ديگرى، از خودشان‏جوائز را تهيه كنند. اين چه حكمى دارد؟ جواب اين است كه ما به جايى كه بياييم صور را زياد كنيم بهتر اين است كه درواقعيت خارجيه عينيه است اين را جواب بدهيم اينكه همه مردم به نيت كار خير بدهند يا اكثريت چنين باشد، اگر شركت درقرعه‏كشى هم ندهند آنها را هيچ ناراحت نمى‏شوند، مطالبه چيزى هم ندارند، يك خواب و خياله. قبلا هم از ما سؤال كردندبه اينصورت، ما هم جواب داديم اشكالى ندارد اگر اينطور باشه. اما در عمل مى‏بينيم واقعيت يا همه مردم يا 99% يا 50%بالاخره نيتشون اين است كه در آن مراسم شركت كنند. و اگر هم بفهمند اينها در قرعه‏كشى شركت ندادند قطعا ناراحت‏مى‏شوند، اعتراض هم مى‏كنند. اين دليل بر اين است كه دادن اين پولها مشروط به يك شرطه. و آن شركت در قرعه‏كشى‏كردنه. بنابراين ما فرض مسئله را اينچنين بيان كنيم. گروهى جمع شده‏اند، پولهايى ازشون جمع آورى ميشود و اينها مشروطبه اين است كه اينها در قرعه‏كشى شركت كنند. همه اين پول يا قسمتى از اين پول يا از بيرون خارج از اين پول، بايد قرعه‏كشى‏بشود و به اينها كه قرعه مى‏رسد، بدهند. رضايتشون مشروط به اينه. قراردادشون منوط به اينه. همه هم نباشند جمع زيادى‏اينچنينند. آيا اين شرعا صحيح است يا شرعا صحيح نيست؟
    جواب اين است كه آن اصول كلى كه ما داريم لا تاكلوا اموالكم بينكم بالباطل، يكى از مصاديقش همينه. اكل مال به باطله. من‏چه كارى كردم كه پنجاه ميليون تومان به من بدهند. جواب يك سؤال ساده‏اى داده‏ام. اينكه درست نيست. آيا كار مهم ديگرى‏انجام دادم؟ نه. يعنى پول بى جهت، اين را مى‏گويند اكل مال به باطل. كه داخل در عناوين شرعيه هم نيست. نه هبه هست، نه‏وقفه، نه مصالحه بدون عوضه، نه يك چيزى است عوض هم داره. و بعلاوه قرآن مجيد كه مى‏فرمايد ازلام حرامه، ازلام‏همينه. انما الخمر و الميسر و الانصاب و الازلام رجس من عمل الشيطان. ازلام اين بوده. كه يك عده جمع ميشدند يك شترمى‏خريدند. بعد از آنى كه اين شتر را مى‏خريدند ذبح مى‏كردند. بعد مى‏آمدند چوبهاى تيزى بود و مى‏كردند توى كيسه‏اى واينها را بهم مى‏زدند و قرعه‏كشى مى‏كردند بيرون مى‏آوردند. نفر اول برنده ميشد، نفر دوم برنده ميشد، نفر سوم برنده ميشد...نفر هفتم برنده ميشد. هفت قسمت مثلا مى‏كردند. ده نفر بودند. آن سه نفر باقيمانده، بايد اون پولها را آنها بپردازند. در آنجاپول را عدد محدودى مى‏دادند و برنده ديگران مى‏شدند. ولى اين تفاوتى نمى‏كنه از نظر فقهى كه پول را همه بدهند وقرعه‏كشى بكنند يا پول را بعضى بدهند كه بازنده مى‏شوند. آنهايى كه قرعه به نامشون مى‏آيد برنده باشند بدون اينكه چيزى‏بدهند. آنهايى كه قرعه به نامشون نمى‏آيد بازنده بشوند. نه. تفاوتى از نظر ماهيت فقهى اين كار نيست. اينكه همه پول بدهند وقرعه‏كشى كنند و سهم يك عده‏اى بيفته، يا نه، بعضى پول بدهند. بهرحال اين همونه، بخت آزمايى سابق زمان طاغوته. منتهى‏قبول داريم كه كار خير ازش ميشه. آيا مجرد كار خير شدن دليل بر جواز ميشه؟ يك كسى بگه من قمار مى‏زنم حضرت عباسى‏تمام درآمدم را خرج فقرا مى‏كنم. يك ريال از قمار هم براى خودم برنميدارم، همه‏اش را ميدهم به فقرا. آيا اين مجوز قمارميشه؟ (سؤال) و اما اگر پول را از منبع ثالث بدهند، درست؟ بازهم شما پول را مى‏دهيد به شرط اينكه از منبع ثالث به شماپول بدهند. آيا شما پول را بلاعوض داده‏اى براى كار خير يا مشروطه؟ بازهم مشروط به شركت در قرعه‏كشى‏ه. ما ميگيم حتى‏در مسابقات ورزشى، اينهم معلوم باشد، كسانى كه اسب سوارى مى‏كنند، اگر در اين مسابقه اسب سواران بين خودشون‏قراردادى بگذارند اشكالى نداره، شرعا جايزه. اما اگر تماشاچى‏ها كه الان در دنياى امروز معموله، تماشاچى‏ها قرار مدارمى‏گذارند، پولى مى‏دهند قرار مدار مى‏گذارند فلان اسب برنده ميشه. اگر برنده شد آنها حق مى‏برند، جايزه‏اى مى‏برند.تماشاچى جايزه ببره اكل مال به باطله. فقط اسب سوار هر نوع شرط بندى در اسلام حرامه الا در آن دو يا سه موردمخصوص. آنجا حلاله. و الا الرهن و الرهانه، رهانه به معنى شرط بندى، هر گونه رهانه حرامه، منصوصه، روايات حتى اگر درمسابقات فوتبال كه بچه‏ها بازى مى‏كنند، قرار بگذارند هر تيمى كه برنده شد بايد يك بستنى بهش بدهند، آنى كه بازنده شدبايد پول بستنى را بدهد، اينها حرامه همه‏اش. هر گونه شرط بندى، الرهانه، كل رهن فى الاسلام حرام، الا همون. حالامى‏آيند شرطبندى مى‏كنند، قرعه‏كشى مى‏كنند، از پول ديگرى بدهند، از اون پول بدهند، تنها در يك صورت صحيحه. و آن‏اين است تمام افراد نيتشون خير باشه. حتى اگر يك نفر هم نباشه پولش آلوده است. تمام افراد نيتشون كار خير باشد،قرعه‏كشى كردند، دادند، ندادند. مثال اين را ما مى‏زنيم پس اندازهايى كه توى بانكها مى‏كنند. عده‏اى هستند پولشون را پس‏انداز مى‏كنند، مى‏خواهند پولشون از بين نره، حالا قرعه‏كشى هم بكنند، نكنند، اين پس اندازش را مى‏كنه. اگر اينطور بوده‏باشد جوايزى كه به آنها مى‏دهند اشكال نداره، براى اينكه پس اندازش را مشروط نكرده به اين كه قرعه‏كشى بكنند. اگرمشروط كرده باشه اونهم اشكال پيدا مى‏كنه. اگر واقعا به نيت پس انداز نيست، مشروط به شركت در قرعه‏كشى است، اونهم‏اين اشكال شرعى را پيدا مى‏كنه. هرگونه شرط بندى داخل اكل مال به باطله و شبيه قماره، روايات متعدد داره اين مسئله، دربحث قمار و ملحقات قمار مى‏بينيد. نگاه كنيد كه اينها جزء ملحقاته و اشكال داره. حالا كار خير ازش مى‏كنند يا كار شر. من‏يك نكته ديگر، اجازه بدهيد حالا، هر كسى انكار كنه مالك اون پول نميشه، رد مظالم ميشه. براى اينكه شرط بنديه. و اصلااين كار را نبايد شركت كرد. و من تعجب مى‏كنم، حداقل شبهه‏ناك هست يا نيست؟ چرا يك كار شبهه‏ناكى بكنند براى امورخيريه. امور خيريه راههاى بهترى داره و بدانيد و آگاه باشيد يكى از آثار سوء اجتماعى اين كار اين است عده‏اى گرفتارموهومات مى‏شوند و دل به كار، تلاش، كوشش، سعى نمى‏بندند. در انتظار اين مى‏نشينند اين ماه شانس و اقبال در خانه‏اشون‏در بزنه. خوب نشد، ماه آينده. نشد، سال آينده. دل به كار نميده، راه درآمد در اسلام سعى و تلاش و كوششه. هر چيزى كه‏تضعيف كنه آن را، از نظر اسلام كار درستى نيست. من يك اشاره‏اى كردم. و الاّ شرح اين مسئله در ملحقات و ابواب قمارمسئله بخت آزمايى ما در انوار الفقاهه، كتاب مكاسب محرمه، در آنجا هم بحث كرده‏ايم، بحث بيشتر را در آنجا خواهيد ديد.(سؤال) اگر شرط كنه در قرعه‏كشى شركت كنه و اگر برنده شد پول بهش داده بشود، يعنى قرعه‏كشى شركت كنه، كه پول‏گيرش نياد يا اگر آمد نگيره! قرعه‏كشى مقدمه است، مى‏دونم، مظنه اينه كه گيرش بيايد، محتمله كه گيرش بيايد، اين به‏احتمال پول داره كار مى‏كنه. اگر اين احتمال در نظر، فقط در قرعه كشى شركت مى‏كنه براى تعظيم شعائر اسلامى! نه به نيت‏اينكه پولى گيرش بيايد. اين باشه بعله. همين اشكال داره ديگه. شرط ميكنه همين را. معنى شرطبندى همينه.
    مسئله بيست و سه. كما يحرم على الرجل، متن تحرير الوسيله را مى‏خوانم، مسئله بيست و سه. كما يحرم على الرجل ان نظرالى الاجنبيه يجب عليه تستر يجب عليها التستر من الاجانب. همانگونه كه نگاه كردن به اجنبيه حرام است، حجاب داشتن‏اجنبيه از اجانب واجب است. حرام را تشبيه به واجب كرده‏اند. تشبيه‏اش از نظر اينكه هر دويش حكم الزاميه. همانطور كه‏نگاه كردن بر زن حرامه به مرد مى‏گويند نگاه نكن، به زن هم مى‏گويند خودت را بپوشان. اين در مورد نساء.
    ولى در مورد رجال ايشون مى‏گويند چنين نيست. و لا يجب على الرجال التستر. بر مردان پوشانيدن بدن واجب نيست. و ان‏كان يحرم على النساء و ان كان يحرم على النساء ان نظر اليهم. در مسائل گذشته داشتيم كه زنها هم نمى‏توانند به مردان نگاه‏كنند ادا ماستثنى. الا وجه و كفين و كه بعد گفتيم سر و گردن و مقدارى از سينه و مقدارى از دستها و پيراهن آستين كوتاه، كمى‏از ساق پا، اينها را هم ما ملحق كرديم. گفتيم اينها نگاه كردن بهش اشكال نداره، ولى مازاد بر آن زنها نمى‏توانند به بدن‏مردهاى بيگانه نگاه كنند. ولى مى‏گويند بر مردان حجاب لازم نيست، واجب نيست.حتى مى‏تواند پيراهنش را از تن دربياوردو با يك شورت بيايد در كوچه و بازار. حجاب بر آنها واجب نيست. زنها نبايد نگاه بكنند. يك صورت استثناء مى‏كنند. و آن‏جايى كه مرد عامدا، عالما به بدن مرد داره نگاه مى‏كنه و اين مرد هم ميدانه كه عالما و عامدا بهش نگاه مى‏كنند. در اينجا ازباب... گفته‏اند مرد نبايد بى حجاب باشه، بايد بدنش را بپوشانه. ولى ايشان قبول نمى‏كنند. گروه ديگر هم از بزرگان قبول‏نكردند.
    و اذا علموا، ضمير علموا به كى برميگرده؟ به رجال. بان النساء يتعمدن ان نظر اليهم. مردان علم پيدا كردند كه گروهى از زنها،يا بعضى از زنها، دارند عمدا نگاه مى‏كنند. اين عمدا نگاه مى‏كنند نه معناش اين است كه نظر تلذذ و ريبه دارند. نه. عمدا نگاه‏مى‏كنند. مقابل سهوا، تصادفا. موضوع بحث آن جايى است كه نظر عمدى باشه، حرام باشه. چون نظر حرام منحصر به تلذذ وغيره نيست. مطلقا حرامه. در اينجا فالاحوط التستر منهن. احتياط آن است كه مردان خود را در چنين مواردى بپوشانند. و ان‏كان الاقوى عدم وجوبه. بنابر اين احتياطى كه قبلش گفته واجب است يا مستحب؟ احتياط مستحب بود از نظر امام قدس سره‏الشريف.
    سؤال؟ اون به حكم ثانوى مى‏شود. وجوب تسطر بر مردان به حكم ثانوى مى‏شود چون عنوان اعانت بر اسم يكى از احكام‏ثانويه است. اگر اجازه بدهيد بهش مى‏رسيم و بحثش را مفصل عنوان خواهيم كرد انشاء الله. خوب اين مسئله در واقع مسئله‏حجاب بود. مسئله وجوب حجاب همين مسئله است. منتهى مسئله وجوب حجاب بر مردان بر زنان و مقدارى هم بر مردان‏واجب است، واجب نيست و محل بحث. اين مسئله از مسائل مهمه است. مخصوصا در عصر و زمان ما. زمانى بود در جرائدزمان طاغوت عده‏اى از مزدوران قلم به دست در روزنامه‏ها حجاب را به كلى منكر شدند گفتند حجاب در اسلام نبوده است‏و زنان مسلمان اوليه هم حجابى نداشته‏اند. اين چيزهايى است كه بعدا پيدا شد منكرش شدند و با وقاحت هم نوشتند. يك‏عده‏اى در مقابل اونها به پا خواستند مقالات يا كتابهايى درباره اهميت حجاب نوشتند. يك مسئله از مسائل مهمه در اسلام وعلى رقم اهميتى كه دارد كمتر بحث ازش شده است. ملاحظه كنيد كتابهاى فقهى ما را به عنوان يك مسئله مستقل حجاب رابحث نكرده‏اند. در عروه خوب بحث مستقل دارد، در تحرير الوسيله هم بحث مستقيم دارد، و جالب اين است كه مرحوم‏آيت الله حكيم در مستمسك به شرع مسئله حجاب كه مى‏رسد با چند جمله كوتاه از آن مى‏گذرد. على رقم اهميتى كه داردخيلى كم درباره‏اش بحث كرده‏اند. ظاهرا دليلش هم اين بوده كه از مسلمات است، از واضحات است از اجماليات است بلكه‏از ضروريات دين اسلام است. حجاب از ضروريات است. مخصوصا در ايام ما كه ديگر همه مردم دنيا فهميده‏اند يكى ازبرنامه‏هاى فرهنگ اسلام مسئله حجاب زنان است.
    يعرفها المخالف و المعايق، همه فهميدند و يواش يواش تبديل شده است به يك شعار. هر كجا ديديد زنى، دخترى يك‏روسرى سرش كرد معنيش اين است كه من مسلمان و مقيد به فرهنگ اسلام هستم و به همين دليل هم هست از اين يك ذره‏روسرى وحشت مى‏كنند، مى‏ترسند. اگر ديدن در يك دانشگاهى يك عده از زنان مسلمان، دختران مسلمان روسرى به سركرده‏اند حجاب مختصرى پوشيده‏اند وحشت مى‏كنند كه اسلام در اينجا نفوذ كرده است و در مقابل نفوذ اسلام چكار بايدكرد؟ اصلا اين را دليل بر نفوذ اسلام در آن منطقه مى‏دانند و به همين دليل هم اگر فقهاى ما بحث زيادى درباره آن نكرده‏اند يااصلا متعرض نشده‏اند و به طور ضمنى در مباحث ديگر از اين مسئله گذشته‏اند. چون بحث‏هاى نظر كه مى‏كنند در لا به لاى‏بحث‏هاى نظر بحث هايى كه راجع به حجاب هم استفاده مى‏شود. اگر اونها چنين كردند ما در اين شرايط چنين نبايد بكنيم.اين بحث مستوفا از نظر ادله دنبال مى‏كنيم. اين مسئله از نظر اقوال عرض كردم اجمالى است، ضرورى است و سه دليل عمده‏دارد. دليل اول همان ضرورت است. ضرورى بودن اين ديگر مثل اجماع نيست كه بگوييد...؟ نه چيزى كه جزء ضرورت دين‏شد اين خود دليل بر لزوم عام. معنى ضرورى دين را هم اين مى‏كنند، مى‏گويند كسانى كه يك مقدار معاشرت با مسلمانهابكنند مى‏فهمند كه همه مسلمانها پابند هستند. كسانى كه يك مقدار با مسلمانها معاشرت كنند مى‏فهمند كه پابند به آن هستنداين را مى‏گويند ضرورت دين. حالا كه اونهايى هم كه معاشر نيستند اونها هم مى‏دانند كه اين همه مسلمين الاختلاف فرقهم‏پايبندند به مسئله حجاب. سنى و شيعه و مالكى و حنفى و حنبلى و شافعى و اينها ندارد همه. اين خود يك دليل محكم دليل‏اول.
    و اما دليل دوم آيات زيادى از قرآن مجيد داريم. كه شش تا آيه هست. البته اين كه مى‏گوييم شش تا آيه بعضى از آيات مشتمل‏بر چند جمله جداگانه مستقلند كه ما اونها را به حساب آيه گذاشته‏ايم. شش تا كه مى‏گوييم به حساب او مى‏گوييم. يك آيه‏ممكن است چند جمله داشته باشد كه هر كدام مستقلا دلالت دارد. خوب آياتى كه ازش استفاده مى‏شود اولش آيه 31 سوره‏نور است. جمله ولا يبدين زينتهم الا ما... اين كار به مسئله نظر ندارد. كار به مسئله ابداع است. حجاب است. زنان زينت‏خودشان را ظاهر نكنند. مگر مقدارى كه آشكار است. مقدار آشكار را سابقا بحث مفصلى داشتيم گفتيم وجه و كفين است.زايد بر اون را آشكار نكنند. خوب زينت را آشكار نكنند محل زينت چى؟ به طريق اولى محلش را آشكار نكنند. اصلابعضى‏ها گفته‏اند مراد از زينت محّال زينت است نه خود زينت. ما مى‏گوييم هر دو هست. بنابر اين فى الجمله آيه دستور به‏حجاب داده است. نه زينتهاى مخفى را آشكار كنند نه محل اونها را. بنابر اين يك زن نبايد با سر برهنه، سينه برهنه، پاى‏برهنه، دست برهنه در انزار ظاهر بشود. سؤال؟ مى‏گويند همه جاى بدن محل زينت نيست. زينت موازين مخصوصه‏اى دارد.حق با شماست. آيه يك مقدار، ولى بقيه بدن به طريقه اولى ملحق مى‏شود. وقتى مچ دست را نبايد ظاهر كنيم، سينه و پشت‏را به طريق اولى نبايد. محل خلخالى كه به پا هست نبايد ظاهر كنند ران‏ها به طريق اولى هست. بنابر اين حجاب مقداريش ازاين آيه استفاده مى‏شود به دلالت مطابقه‏اى مقداريش هم به دلالت التزاميه. و اما آيه دوم يعنى جمله دوم. باز در همين آيه 31سوره نور است و ليضربن بخمرهن على جنوبهم. اين مستقل است. اگر نبود، جز همين يك جمله كافى بود. سابقا خمار، جلداينها را تفسير كرديم به اينجا رسيديم. منظور از... اين است كه دنباله‏هاى خمار و روسريشون را بياورند گلو و سينه هاشون رابپوشانند. در مقابل سنتى كه در زمان جاهليت بود، گاهى مقنعه‏ها را روسرى‏ها را اون لبه‏هاش را مى‏انداختند پشت سر به‏طورى كه تمام گردن و مقدارى از سينه نمايان بود. قرآن با نام امر دستور مى‏دهد... البته باز اين نسبت به گلو و مقدارى از سينه‏را شامل مى‏شود و بيشتر از اون را شامل نمى‏شود. اما بقيه به طريق اولاست. به دلالت مطابقه‏اى و به دلالت التزامى.
    سؤال؟ بعله، ايشان ميخواهند بگويند لباس پوشيدن براى انسان يك امر فطرى هست. و بنابر اين فطرت هم دليلى هست‏براى اين مسئله. اين يك استدلال قابل گفت و گو و مناقشه هست. چانه زدن درش هست. كه نه اقوامى را مى‏شناسيم در ميان‏بشر كه اينها برهنه بودند فقط يك مختصرى دور كمر مى‏بستند. الان هم هستند اقوام برهنه و اينها، اين فطرت نيست، عادت‏است. اشتباه عادت به فطرت نكنيد. قابل چانه زدن است و لذا ما اين دليل قرار نمى‏دهيم.
    سوم، و لا يبلين باز همان آيه 31 سوره نور است كه ما به سه قسمت از آن استدلال كرديم. ولا يبلين زينتهن الا لبعولتهن. كه‏گفتيم اين زينت باطنه را داره ميگه. استثناء كرده از شوهران، او آبائهن، و محارم. بنابراين اجانب نبايد آن زينت را ببينند، نبايدمحل زينت را ببينند، نبايد آن قسمت از بدن را ببينند. حالا خواه مراد از زينت خود زينت باشه يا زينت و محل زينت بوده‏باشد يا فقط محل زينت بوده باشد، هر چه باشد دلالت بر بحث ما دارد.
    و اما چهارم هم بگم بقيه بمانه. آيه 60 سوره نور، آيه 60. و لا يضربن لارجلهن. ليعدم ما يخفين من زينتهن. من الان اينجانوشته‏ام اما نمى‏دانم شماره آيه 60 سوره نوره يا 60 سوره احزابه. احتمالا نوره. اين را مى‏بينيم اگر اشتباه بود اصلاحش‏مى‏كنيم. بعله؟ دوباره همين آيه بالاست. درسته، يك و دو، سوره نور، همون 31، اين چهار تا همون 31 سوره نور ميشه،دنباله همون آيه 31. ميگه و لا يضربن بارجلهن. پاهاشون را به زمين نزنند. ليعدم ما يخفين من زينتهن. تا علم حاصل بشود به‏آن زينت مخفى آنها. در واقع نه تنها نشان دادن خلخالى كه به پا بوده حرام بوده، صداى اون را هم اجانب بشنوند، اينهم‏حرامه. ظاهر آيه حرمته. ولو در فقه كمتر بحث كرده‏اند روى مسئله خلخال، ولى ظاهر آيه حرمته. ميگه اين صداى‏وسوسه‏انگيز اين خلخالى كه به پاى اين زن است، به گوش اجانب نرسد. ديدن خودش چطور؟ ديدن محلش چطور؟ ديدن‏ساير بدن چطور؟ آنها بطريق اولى ثابت ميشه. وقتى صداى آن، اظهار كردنش حرام باشه، نشان دادنش بطريق اولى حرامه.اين چهار تا آيه، يعنى چهار تا جمله از يك آيه كه هر كدام مستقلا دلالت مى‏كرد. فردا مى‏رويم سراغ بقيه آيات. و صلى الله‏على سيدنا محمد و آله الطاهرين.