پنج شنبه 27 ارديبهشت 1403 - 6 ذيقعده 1445 - 16 مي 2024
تبیان، دستیار زندگی
در حال بار گزاری ....
مشکی
سفید
سبز
آبی
قرمز
نارنجی
بنفش
طلایی
همه
متن
فیلم
صدا
تصویر
دانلود
Persian
Persian
کوردی
العربیة
اردو
Türkçe
Русский
English
Français
مرور بخشها
دین
زندگی
جامعه
فرهنگ
صفحه اصلی تبیان
شبکه اجتماعی
مشاوره
آموزش
فیلم
صوت
تصاویر
حوزه
کتابخانه
دانلود
وبلاگ
فروشگاه اینترنتی
عبارت مورد نظر :
لیست دوره ها
>
دروس خارج فقه
>
کتاب نکاح (آیت الله مکارم شیرازی )
>
جلسه 359
متن
تاريخ: 1381/7/14
نام استاد: حضرت آيت الله مكارم شيرازى
مكان: مسجد اعظم قم
موضوع بحث: احكام مصاهرت
بسم الله الرحمن الرحيم و به نستعين و صل الله على سيدنا محمد و آله الطاهرين. لا صيما بقية الله المنتظر ارواحنافداه. و لا حول و لا قوة الاّ بالله العلى العظيم.
بحث ما در احكام مصاهرت رسيد به مسئله نهم درباره اينكه بنت الاخ و بنت الاخت را نمىشود بر عمه و خالهازدواج كرد. مگر به اذنهما و رضاهما. اصل اين مسئله را مدتى صحبت كرديم و تمام شد. در ذيل اين مسئله، پنجمسئله ديگر است كه فروع مسئله نهم محسوب مىشود و شاخ و برگهاى آن است و لذا با سرعت بيشترى مىتوانيم ازاين مسئله بگذريم. اولى مسئله دهم. است. عبارت تحرير الوسيله در بيان مسئله دهم چنين است. الظاهر الانه لا فرقفى العمة و الخاله بين الدنيا منهما و العليا. فرقى در عمه و خاله نيست كه عمه و خاله بلا واسطه باشد يا عمه وخالهپدر و عمه و خاله جد و امثال اينها. كما انه لا فرق بين نسبتين منهما و الرضاعيتين. عمه و خاله رضاعى باشد. عمه وخاله نسبى باشد. فرقى بين اينها نمىكند. در تمام اينها اجازهاشان شرط است. در واقع اين مسئله دهم مركب از دو فرعاست. فرع اولى اين است بين عليا و دنيا، بالا و پايين فرق است يا فرقى نيست. فرع دوم اين است كه آيا مسئله رضاعدر اينجا، جانشين مسئله نسب مىشود يا نمىشود؟ در مورد فرع اول خيلىها متعرض نشدهاند. ولى گروهى كهمتعرض شدهاند قالبا گفتهاند لا فرق. قائل به تعميم شدهاند. مرحوم صاحب جواهر وارد اين مسئله كه مىشودمىگويد اقوا التعميم. جواهر جلد بيست و نه صفحه سيصد و شصت و يك. مىگويد الاقوا و التعميم. فرق ندارد. درعروة اوثقى هم در مسئله سيزده از محرمات بالمصاهرت، آنجا مسئله ده است آنجا مسئله سيزده است در محرماتبالمصاهرت متعرض اين مسئله شدهاند و عروه مىگويد لا فرق.
مرحوم آيت الله حكيم در مستمسك جلد چهاردهم صفحه دويست و يك در آنجا بيانى دارد، در بيانش مىفرمايد عنالمبصوت الجزم به. مرحوم شيخ در مبصوت، جازم شده است به اين معنى. كه تعميم باشد. و ان جماعة القول به، ازجماعتى هم نقل مىكند سر بسته كه قائل به اين شدهاند و خود ايشان هم مىگويد هو الاقرب. اقرب تعميم است. بنابراين نتيجه اين شد بسيارى متعرض نشدهاند قليلى كه متعرض شدهاند قائل به تعميم شدهاند. حالا ببينيم دليلشانچيست؟ سؤال؟ عمه خود انسان، عمه پدر انسان، عمه جد انسان، اينها مىشوند عمه بالا. عمه پايين، عمه خودانسان است. گاهى عمه پدر انسان است اين بالا است. عمه جد انسان است اين بالاتر است. آمدهاند دو دليل براى اينمسئله ذكر كردهاند. دليل اول كه اين دو دليل را صاحب جواهر دارد مىگويد الاشتراك فى العلت. علتش يكى است.علت چه بود براى اجازه عمه و خاله؟ اجلالا لهما. در حديث ده باب سى، از محمد ابن مسلم از امام باقر عليه السلامنقل شده بود اجلال لهما. خوب اگر اين علت باشد عمه پدر هم احتياج به اجلال دارد. عمه جد هم بالاخره شايستهاجلال است. اين يك دليل. دليل اگر اين باشد، جوابش معلوم است. جوابش چيست؟ اينها حكمت حكم است. علتنيست. و حكمت عموميت ندارد. فبنائا على ذالك ما بخواهيم به اشتراك در حكم متوسل بشويم نمىتوانيم. اشتراكدر علت. سؤال؟ معمولا الى الشرع معمولا حكمت است. حمل بر قالب مىكنيم. قالب علل در شرع حكمت است.علت قرينه مىخواهد. لااقل من الشك. شك هم بكنيد كه علت است يا حكمت است باز هم نمىتوانيد استدلال بهآن بكنيد. شما كه مىخواهيد استدلال كنيد بايد ثابت كنيد علت... نه ما بايد ثابت كنيم.
دليل دوم عموميت عنوان است. بگوييم عمه عام است. عمه خود انسان عمهاش است، عمه پدر انسان هم عمهاشاست. عمه جدش هم عمهاش است. شمول العنوان، عموم العنوان. صاحب جواهر يك نكتهاى هم اضافه مىكند.مىگويد لا يصيما در مسائل باب نكاح. مانند حرمت عمه و خاله از نظر نسب. عمه و خاله نسبى حرام است يا نه؟خودش، عمه پدر حرام است يا نه؟ عمه جد حرام است يا نه؟ خاله پدر و خاله جد حرام است يا نه؟ چون باب نكاحعموميت دارد. عليا و دنيا را شامل مىشود. اينجا هم، هم لفظ بگوييم عام است هم قرينه باب نكاح هم باعث تعميممىشود. كه لا فرق بين العليا و الدنيا. دليل اول كه قانع كننده نبود. دليل دوم هم قانع كننده نيست. آيا واقعا عمه پدرحقيقتا عمه است يا مجازا عمه است؟ عمه پدر نسبت به من حقيقتا عمه من است؟ يا حقيقتا عمه پدرم است؟ درعرف عمه كه مىگويند عمه خود انسان است نه عمه پدرو عمه جد. محرميت كار نداشته باشيد. اگر كسى نذر كردهاست عمهاش را امروز به مناسبت ايام عيد دعوت كند به خانهاش. عمههايش را. آيا عمههاى بلا فصل است ياعمههاى پدرش را هم بايد دعوت كند. صدق نمىكند عمه. مىگويد عمه پدرم است، عمه جدم است. شرافت يكمسئلهاى است، صدق عنوان يك مسئله ديگر است. ما مىخواهيم دنبال اين برويم كه آيا اطلاق عمه به عمه پدر وعمه جد نسبت به من عمه حقيقى است يا عمه مجازى است. واسطه پدر يعنى حقيقتا عمه پدرم است. اما حقيقتاعمه من هم هست؟ صدق عمه انصافا نمىكند.
من يك عبارتى اينجا يادداشت كردهام براى شما، از مرحوم علامه در تحرير. مرحوم علامه در تحرير جلد سوم، صفحهچهار صد و شصت و يك عبارتى دارد. مىگويد و شمول اللفظ اشكل. شمول لفظ يعنى كدام لفظ؟ يعنى لفظ عمه وخاله نسبت به عمه و خاله شامل بشود. اشكل، اين عبارت خود من بود عبارت علامه در تحرير اين است، سواء كانتالعمة و الخاله حقيقيه او مجازا. مىگويد شامل مىشود خواه عمه حقيقى باشد، خواه مجاز. كالعمة العليا و الخالةالعليا. تصريح مىكند مجاز است. در عين حال قائل به تعميم هم هست. لابد از باب شمول لفظ نبوده است. شايد ازباب عموم علت بوده است. والاّ شما خودت مىگويى مجاز است. وقتى مىگويى مجاز چطور تعميم مىتوانى قائلبشوى. پس العجب من العلامه رضوان الله عليه فى التحرير انه قال و انه مجاز مع ذالك قال بتعميم. و اما، سؤال؟مسئله بحث ما اذن عمه و خاله در آنجا متعرض شديم و اما قياس ما نحن فيه به محارم نسبى قياس مع الفارغ است. مانمىتوانيم محارم نسبى را با اين شبيه بدانيم. محارم نسبى دليل خاص دارد. و قياس هم در مذهب ما نيست. ما بگوييمهمانگونه كه در محارم نسبى فرقى بين عمه على و دنيا نيست، اينجا هم همين طور است. بنابر اين نه قياسش قابلقبول است، نه تأمين لفظ قابل قبول است، نه عموم علت قابل قبول است ما هيچ كدام اينها را نمىتوانيم قابل قبولبدانيم. بنابر اين واقعش اين است كه حكم كردن به حرمت به لزوم اجازه و حرمت بدون اجازه كار بسيار مشكلى است.
سؤال؟ يعنى مىگوييم عمه اب اشرف است. مگر اشرفيت ملاك است؟ مگر شرافت ملاك است؟ گفتيد كه اينها ملاكنيست. معمولا اين علماى بزرگان ما خدا رحمت كند فقهاى ما را قديما حديثا، متقدما، متأخرا به مسائلى كه مىرسندجنبه احتياط هست بيشتر نظرشان مىچربد روى آن طرفى كه احتياط است. اينجا هم چون احتياط اين بوده است كهاذن عمه و خاله اوليا و دنيا هر دو يكسان باشد، هر دو اجازه بدهند لذا بيشتر به سراغ آن رفتهاند. و الاّ واقع مسئلهدليلى براى اين مطلب نداريم. سؤال؟ يعنى اطلاق عمه و خاله الان بحث كرديم. عمه حقيقى نيست، عمه مجازىاست. سؤال؟ صدق نمىكند عرفا. به عمه پدر مىگويند عمه پدر. وقتى مىگويند عمه من، مجازى عمه من است.
و اما فرع دوم اين مسئله. در مسئله ده ما دو فرع داشتيم. يك فرع همين بود درباره اوليا و دنيا، من فراموش كردم اينجمله را بگويم، بنت الاخ و بنت الاخت را چرا بحث نكردهاند؟ آن هم دنيا و عليا شامل مىشود يا نه؟ بنت اخبجايش نوه اخ، بنت اخت نوه اخت. در آنجا هم بگوييد. بگوييد اگر بخواهند نوه برادر را بياورند روى عمه. نوه خواهررا بياورند بالاى سر عمه. خوب چرا آن را نمىگوييد. اگر اين طرف را مىگوييد لا فرق، آنجا هم بگوييد لا فرق. مجازاست، هر دو مجاز است. اصلا متعرضش نشدهاند. در حالى كه اين مسئله هم در ناحيه بنت اخ و بنت اخت قابل طرحاست و هم درباره عمه و خاله. خوب همانگونه كه آن را متعرض نشدند لابد قبول نداشتهاند. ما درباره عمه و خاله دنياو عليا هم همين را مىگوييم. و اما فرع دوم مسئله ده. آيا باب رضاع هم در اينجا وارد است يا نه؟ درباره اينكه شاملمىشود عمه رضاعى خاله رضاعى، يا شامل نمىشود اينجا مشهور و معروف شمول است. باز در اينجا شايد خيلىهامتعرض مسئله هم نشده باشند. اما اينهايى كه قائل شدهاند قائل به شمول شدهاند. كه نسبى و رضاعى در اين بحثيكسان است. مرحوم نراقى در كتاب مستند در جلد هيجدهم صفحه سيصد و هيجده عبارتى دارد. مىفرمايد الظاهركون المسئلة اجماعيه. اين عبارت خوبى است براى فهم اقوال. الظاهر كون المسئله اجماعيه. همه قائل هستند. بعداهم تصريح به اين را از مبصوت و مهذهب و غير اينها نقل مىكند. يعنى همان نقراقى در مستند از مهذب از مبصوت ازغير اينها نقل مىكند. مرحوم علامه هم در تحرير در همان آدرسى كه قبلا عرض كردم ارسله ارسال المسلمات. بنابراين از نظر اقوال مسئله قوى به نظر مىرسد كه قائل قابل ملاحظهاى دارد.
و اما دليل، دو دليل بيشتر در اينجا نيست. دليل اول همان قاعده عام باب رضاع. يحرم من الرضاع ما يحرم من النسب.چرا شامل اينجا نشود؟ خوب بنت الاخ و بنت الاخت بر عمه بدون اجازه حرام است. حالا عمه رضاعى باشد. يا نهبنت الاخت رضاعى باشد. طرفينش را در نظر بگيريد. يا آن ور رضاعى باشد يا اين ور رضاعى باشد يا هر دو. يحرم منالرضاع ما يحرم من النسب. بعضىها مثل اينكه سختشان است اين امور در اينجا را بكار ببندند مىگويند معلوم نيستشامل بشود. چرا؟ چرا شامل نشود، چه چيز كم دارد؟ موردى است، يعنى در اين مورد كبرى منطبق مىشود. آيا بنتالاخ و بنت الاخت نسبى بر عمه و خاله نسبى حرام نيست بدون اجازه؟ حرام است. خوب رضاعىاش هم حراماست. يحرم من الرضاع ما يحرم من النسب. به عقيده ما دليل خوب اين مسئله همين اولى است. لابعث به. دليل قابلقبولى است. و اما دليل دوم صحيحه ابوعبيده حزاء است. حديث هشت باب سى المصاهره. روايت از نظر سندمعتبر. عن الحسن ابن محبوب كه از بزرگان اصحاب و از اصحاب اجماع است. عن على ابن رعاب كه از ثقات است.عن ابى عبيده حزاء كه از ثقات است، سمعت اباعبد الله. چرا سراغ سند برويم؟ چون يك حديث بيشتر فعلا نداريم.بايد سندش را ببينيم. سمعت اباعبد الله عليه السلام، يقول، لا تنكح المرئة على عمتها و لا على خالتها و لا على اختهامن الرضاعه. عمه، خاله، خواهر. صحبت در اين است اين قيد من الرضاع به آخرى برمىگردد يا به هر سه؟ اگر بهآخرى، يعنى خواهر رضاعى را نمىشود بعله. اخت الزوجه رضاعى حرام است. يعنى جمع بين اختين رضاعى همباشد حرام است. فقط به آخرى مىخورد. ارتباطى به بحث ما پيدا نخواهد كرد. اما اگر قيد بزنيم به هر سه. يعنى عمهرضاعى و خاله رضاعى و اخت الزوجه رضاعى. هيچ كدامش جايز نيست. اگر به هر سه برگردد دليل بسيار خوبىمىشود. هم سند معتبر مىشود دلالت هم كه قبول كرديم، تمام.
ولى خوب يك قاعده كلى داريم در اصول. كه لول القرينه، فعل به آخر مىخورد. حالا فكرش كنيد اينجا يك قرينهاىداريم اينجا، آقايان همهاشان گفتهاند به آخر مىخورد و رد شدهاند. يعنى اين كه ما ديدهايم. من فكر مىكنم يك قرينهكوچكى اينجا هست. قرينه چيست؟ اتحاد سياق، وحدت سياق. بيايند اخت رضاعى را عقد كنند بر عمه و خالهنسبى. آخر اين وحدت سياق ندارد. اولش عمه و خاله نسبى. آخرش خواهر رضاعى. اخت الزوجه رضاعى. اين اتحادسياق پيدا نمىكند. آنها نسبى، اين يكى رضاعى. اين يك چيز قارشميشى به قول بعضىها مىشود. جور در نمىآيد باهم. اگر بخواهيم يك دست بشود، وحدت سياق، همان تعبيرى كه در فارسى مىكنيم، مىگوييم يكدست. ظاهرجمله اين است كه يكدست است. اگر يكدست باشد همه اينها رضاعىاش را امام اشكال مىكند. مىگويد نه عمهرضاعى، نه خاله رضاعى، نه اخت الزوجه رضاعى. من فكر مىكنم تا يك حدى، حالا قاطع نتوانيم بگوييم، تا يكحدى مىتوان قرينه اقامه كرد براى اينكه اين قيد به هر سه برگردد. آن وقت اين هم يك دليل ثانى مىشود. مهم آندليل اول است كه دغدغه ندارد. اين دليل دوم خالى از دغدغه و ان قلت و قلت نيست. اما احياء دليل دوم هم خيلىبعيد به نظر نمىرسد. مىگويند در همه قيود قرينه است، هر كجا قرينه است ما مخلص قرينه هستيم. خيلى جاهانيست. اگر قرينهاى نباشد مىگوييم به اخير برمىگردد. اما عند وجود القرينه قائل به عموميت مىشويم. چه كنيم؟
البته مرحوم آخوند يك حرفى داشت اگر نظرتان باشد. بعيد مىدانم خيلىها نظرشان باشد. مىفرمود در اينگونهموارد اين قيدى كه آخر مىآيد اگر به همه برنگردد، حداقل اطلاق بقيه را از كار مىاندازد. چرا؟ عبارت يادتان استچه مىگفتند؟ گفتند الكلام... بما يحتمل القرينيه يوجب سقوط ظهورها. كلامى كه محفوف بشود به چيزى كه احتمالقرينيت دارد. همين ظهور را ساقط مىكند. اگر اين باشد خوب اطلاق عمه و خاله و اينها را آن از كار مىاندازد. حالا بههر حال ما روايتمان كه منحصر نيست در باب عمه و خاله. روايات متعددى راجع به عمه و خاله داريم. آن عمه و خالهنسبى را مىگوييم در جاى ديگر. نمىگوييم چون آنجا اين قيد آمده است شايد خصوص رضاعى مراد است. حالا دراين روايت هر سه احتمالا رضاعى باشد. جاهاى ديگر كه نسبى را داريم. مشكل اطلاقى پيدا نمىكنيم در جاى ديگر.به هر حال بگذرم از اين بحث، اقوا اين شد كه ما رضاع را در اينجا جانشين نسب مىكنيم. خواه در ناحيه عمه و خاله،خواه در ناحيه بنت الاخ و بنت الاخت.
مسئله يازدهم، بحث زيادى ندارد. مسئله يازدهم عبارتش را نمىخوانم، درباره اين است كه اگر عمه و خاله اجازهدادند. امروز اجازه داد. دو روز ديگر پشيمان شد، اجازه را پس گرفت. يك هفته ديگر پشيمان شد، اجازه را پس گرفت.آيا پس گرفتن اجازه مؤثر است يا مؤثر نيست؟ خيلىها متعرض اين نشدهاند. جزء فروعى است كه كمتر متعرضشدهاند. اذن دادند و بعدا پس گرفتند. مىفرمايند دو حالت دارد. يك وقت عقد را خواندهايد، پشيمان مىشوند.اجازه داد و رفتند عقد را خواندند، انكحت و زوجت، قبلت، تمام. حالا مىگويد آقا نه، من مىخواهم دبه دربياورم.مىگويند پشيمانى بعد از عقد مؤثر نيست. كار از كار گذشت. اما اگر قبلا پشيمان بشود ولو يك ماه طول بكشد. اجازهداديد، عقد كه نخوانديد. نمىگويند اجازه، مىگويند اين مؤثر است. من دليل هر دو را اجمالا براى شما عرض كنم. امااينكه اگر بعد از عقد پشيمان بشود اجازه موثر نيست براى اينكه مشمول اطلاقات اجازه نيست. ادله ما كه اجازه راشرط مىكرد قبل العقد بود. همهاش ظاهرش قبل العقد بود. بعد از عقد ابدا. پس ادله شمول ندارد بعد العقد. مىگفتلا يصح نكاح، نكاح ظاهرش ابتداى نكاح است. لا يصح نكاح المرئه على عمتها و خالتها. نه معنىاش اين است بعد ازآن الاّ باذنهما. نه معنىاش اين است بعد از آنى كه عقد كردند حالا مىخواهد اجازه ندهد و پشيمان بشود. يعنى بهعبارت ساده، خيلى پوسكنده عرض كنم، عقد اين بنت اخ و بنت اخت بازيچه عمه بشود. هر ساعتى خواست بگويدبعله، هر ساعتى خواست بگويد نه. بچه دار شده است بگويد صرف نظر كردم، بچه دار نشده است بگويد صرف نظركردم، اين عقد بنت الاخ و بنت الاخت بازيچه عمه... اين كه نيست. معنىاش اين است قبلا ببُر، تمام كن. اجازهمىدهى؟ بسم الله. نمىدهى؟ فى امان الله. ظاهر روايات اين است. انصاف اين است. شارع نخواسته است اين عقدبازيچه او بشود.
ان قلت، به اينكه شك مىكنيم و استسحاب مىكنيم. مىگوييم قبل از آنى كه عقد كند اجازهاش مؤثر بود. مىتوانستبرگردد. حالا هم كه عقد كرده است مىتواند برگردد. فكر مىكنيد اين استسحاب چه اشكالى دارد. موضوع عوضشده است. قبل از عقد، بعد از عقد. زمين تا آسمان موضوع عوض شده است. غير از اينكه استسحاب در شبهاتحكميه را ما جارى نمىدانيم و ما نحن فيه از قبيل شبهات حكميه است، غير از اين اشكال تبدل موضوع را كه همهقبول دارند. اذا تبدل الموضوع، استسحاب جارى نمىشود. بنابر اين عمه و خاله بايد دندان را بكنند. بعد از عقد اينكهبتوانند تغييرى ايجاد كنند. و اما قبل از عقد، قبل از عقد هر وقتى كه پشيمان بشود، اجازه را برمىگيرد. چرا؟ براىاينكه امام مىگويد عقد بايد عن اذن باشد. پريروز اجازه داده است حالا راضى نيست. حالا مىخواهى عقد بخوانى.عقد عن اذن است. وقتى مىگويد عقد عن اذن، به اين عبارت بگويم، عبارت روشنترى است. وقتى امام مىفرمايدعقد بايد عن اذن باشد يعنى اذن حال العقد يا اذن يك ماه قبلى كه منتفى شده است؟ معنى اذن حال العقد است.شبيه اجازه مالك است. در بيع دار. خانه را مىخواهند بفروشند. مالك امروز اجازه داد برويد. رفتند و نمىدانم گواهىشهردارى و دارايى و هزار تا نامه و اينها و آب و برق و گاز و تلفن و همين بساطى كه هست، بايد همه جا را سر بزنند كهمىخواهند اين خانه را بفروشند. همه اينها را گرفتند. مالك گفت راضى نيستم. شما مىگوييد يك ماه قبل راضى بودهاست كافى است! بايد حال العقد راضى باشد. نتيجه بگرم تمام كنم، نتيجه اين مىشود اگر اجازه قبل از عقد منتفىبشود اين انتفاعش عقد را بى اثر مىكند. چرا؟ به علت اينكه اطلاقات ادله ظاهرش مقارنت است. مقارنة للاجازةالعقد. اگر مقارنهاى نبود، سؤال؟ نه مقارن بودن شرط نيست گفتيم بعد هم اجازه بدهد كافى است. اما اگر قبل اجازهداده است منتفى شده است اينكه كسى نمىگويد. گفتيم مقارنت نسبت به ما بعد اشكالى ندارد. يعنى الان اجازهنمىدهد. بعد كه عقد خواندند حكم فضولى پيدا مىكند بعدا اجازه مىدهد. آن عيب ندارد. اما اگر يك عقد اجازهاىقبلا بوده است، حالا پشيمان، كور و پشيمان اجازه نمىدهد، بنابر اين مسئله يازده هم تمام، فردا برويم سراغ مسئلهدوازده. و صل الله على سيدنا محمد و آل محمد.
آخرين مطالب
حوزه علميه
پیام های تسلیت مراجع تقلید، علما و...
حکومت، مردم را کریمانه اداره کند نه فقیرانه
انگیزه بانوان از ورود به حوزههای علمیه...
آیهای که باید در دستور کار مبلغین باشد
مسائل روز جامعه با نگاه تخصصی قابل...
ویژگیهای نماینده مجلس تراز انقلاب
تاکید آیت الله العظمی جوادی آملی بر...
حوزه علمیه در عرصه بانکداری اسلامی...
توصیههای اخلاقی استاد حوزه به طلاب...
لباس محرومیت زدایی از چهره مردم بر...