پنج شنبه 27 ارديبهشت 1403 - 6 ذيقعده 1445 - 16 مي 2024
تبیان، دستیار زندگی
در حال بار گزاری ....
مشکی
سفید
سبز
آبی
قرمز
نارنجی
بنفش
طلایی
همه
متن
فیلم
صدا
تصویر
دانلود
Persian
Persian
کوردی
العربیة
اردو
Türkçe
Русский
English
Français
مرور بخشها
دین
زندگی
جامعه
فرهنگ
صفحه اصلی تبیان
شبکه اجتماعی
مشاوره
آموزش
فیلم
صوت
تصاویر
حوزه
کتابخانه
دانلود
وبلاگ
فروشگاه اینترنتی
عبارت مورد نظر :
لیست دوره ها
>
دروس خارج فقه
>
کتاب نکاح (آیت الله مکارم شیرازی )
>
جلسه 356
متن
تاريخ: 1381/7/8
مكان: مسجد اعظم قم
موضوع بحث: احكام مصاهرت
بسم الله الرحمن الرحيم و به نستعين و صل الله على سيدنا محمد (الهم صل على محمد و آله محمد) و على آلهالطاهرين. لا صيما بقية الله المنتظر ارواحنا فداه. و لا حول و لا قوة الاّ بالله العلى العظيم.
كلام در مسئله نهم از مسائل محرمات بالمصاهره فى باب النكاح بود. بحث در اين بود كه بنت الاخ و بنت الاخت رانمىتوان بر عمه و خاله ازدواج كرد. يعنى حوى عمه و خاله قرار داد. عمده دليلى كه در اين مسئله داشتيم، رواياتبود. تا به حال بخشى از روايات را خوانديم كه عمدتا پنج روايت از محمد ابن مسلم بود. البته يك روايت ششمى هماز محمد ابن مسلم در اين باب داريم كه لحنش با آن پنج تا تفاوت دارد و اين را ما جداگانه عنوان خواهيم كرد. بهعنوان شاهد جمع. در اين رواياتى كه تا به حال خواندهايم بعضى مطلق بود بعضى مقيد. يعنى دو طايفه را خواندهايم.طايفه روايات مطلقه كه مىگويد حرام است. اما الاّ باذن، من دونه اذن ندارد. و طايفه روايات مقيده، كه مىگويد به غيراذن حرام است. در ادامه همين دو طايفه امروز احاديث ديگرى را هم مىخوانيم. بعضى مطلق، مىگويد جايز نيست،بعضى مقيد مىگويد من دون اذن جايز نيست. تكليف اين دو طايفه مطلق و مقيد را در مقام جمع روشن مىكنيم و بعدمىرويم سراغ دو طايفه ديگر از احاديث داريم كه مجموعا چهار طايفه مىشود تكليف آنها را هم انشاء الله روشنمىكنيم و مسئله را در اساس جمع و جور مىكنيم و مىرويم سراغ شاخر و برگها و فروع مسئله. نمىدانم آن دو روايتابوعبيده را خواندم يا نخواندم؟ خواندم.
و اما روايات ديگرى كه در ضمينه همين دو طايفه داريم روايات مطلقه و مقيده. روايت چهار سى و نه سى. اينها همجزء روايات مطلقه هستند. و اما چهار سى. روايت سكونى است كه مشكل سندىاش است. عن جعفر، عن ابيه. عنعلى عليه السلام، اطى برجل. تزوج امرئة على خالتها. فجلدها زنى را بر خالهاش ازدواج كرده بود. خوب اين جلدبراى چه بوده است؟ اگر عالم بوده است كه جايز نيست، زنا است و اگر هم مواقعه نكرده باشد بالاخره كار خلافى كردهاست به عنوان تعذير. حالا يا حدى بر او جارى كردهاند، سؤال؟ من چهار باب سى را مىخوانم. در باب بيست همشايند نقل كرده باشند يا نكرده باشند. فجلده اين را تعزير يا حدى بر او جارى كرد وفرق بينهما. جدايشان كرد گفتاين عقد، اين نكاح باطل است. اين از رواياتى است كه قائلين به بطلان كه فضولى هم نيست مىتوانند به آن استنادكنند دليل بر اين است اصلا قابل اصلاح نيست. بايد از هم جدا بشود. و اما روايت نه اين باب. روايت مالك ابن عطيهاست عن ابى عبد الله عليه السلام قال لا تتزوج مرئة على خالتها، و تزوج الخالة على ابنة اخيها. اين فقط خاله و بنتالاخ است. چون فرقى بين خاله و بنت الاخت و عمه و بنت الاخ نگذاشتهاند ما ديگر اينها را همه را جزء يك گروهحساب مىكنيم. خوب اين هم مطلق شد. مىفرمايد ازدواج نكنند. يعنى باطل است. مىدانيد نهى در اينجاها، نهىارشاد به بطلان است. ارشاد به شرطيت است، در ابواب معاملات نهىها معمولا ظهور در حكم وضعى دارند. جزئيتو شرطيت و مانعيت. نه اين است حكم تكليفى مثل وقت النداء است. بنابر اين از اينها بطلان استفاده مىشود. اينجزء مطلقات بود. و اما رواياتى هم داريم كه جزء مقيده بود كه اينها را سابقا خواندهايم. جمع بين اين دو طايفه چهمىشود؟ متعدد هم بودهاند، متظافر هم بودهاند. آن دو روايت ابى عبيد حزاء يكى مطلق بود، يكى مقيد بود. روايتمحمد ابن مسلم بعضى مطلق بودند، بعضى مقيد بودند. بنابر اين مجموعا دو طايفه را خوانديم كه گروهى مطلق،گروهى مقيد و هر دو متظافر بودهاند. جمع بين اينها چيست؟ واضح است. حمل مطلق بر مقيد. بحث ندارد. يكشاهد جمعى هم داريم در اينجا كه روايت ششم محمد ابن مسلم است كه گفتند لحنش با آن پنج روايت متفاوت استو آن روايت، روايت ده باب سى است.
عن محمد ابن مسلم، عن ابى جعفر، باز هم روايت از امام باقر است. قال انمانهى رسول الله. اينجا ديگر حديث از رسول الله نقل شده است با آنها تفاوتدارد. انما نهى رسول الله (ص) عن تزويج المرئه على امتها و خالتها نهىكرده است زن را بر عمه و خالهاش تزويج نكن و حوى آنها قرار نده اجلالاللعمة و الخاله. براى احترام آنها است. فاذا اذنت فى ذالك. وقتى اجازه دادعمه و خاله فلا بعث. اين حديث شاهد جمع است كه اصلا آن روايات ناهيههم بخاطر احترام است. وقتى كه خوب عمه اجازه بدهد كه ديگر مشكلىندارد. اين روايت در ضمن ناظر به روايات اهل سنت هم هست كه ما فردامىخوانيم انشاء الله. اهل سنت روايات متعددى دارد. آنها هم رواياتشانعدهاى مطلق است. نه مطلق مثل ما، مطلق لا يجمع بين العمة و الخاله وبنت الاخ و النت الاخت. حرمت بين جمع. نه ورود احدهما على الاخر.تعدادى از روايات آنها حرمت جمع است. و بخاطر همين هم فتوا دادهاندمطلقا جايز نيست. نه عمه و خاله بر بنت الاخ و بنت و الاخت نه بنت الاخ وبنت الاخت بر عمه و خاله. هيچ. اين روايت محمد ابن مسلم مثل اينكه ناظربه آنها هم هست. كه اگر پيغمبر اكرم نهى از جمع كرده است، اجلالا لعمة والخاله بوده است. بنابر اين يك طرف حرام است. و آن يك طرف هم كهحرام است با اجازه حلال مىشود. اجلالا لعمة و الخاله فاذا اذنة فى ذالكفلا بعث. خوب تا به اينجا دو گروه از روايات را خوانديم و تكليفش روشنشد. مطلق و مقيد جمعى كه بايد بشود، يك جمع مشنورو معروف است. دراينجا روايت گروه سومى داريم كه مثل روايات عامه است. يعنى بخشى ازروايات عامه. مطلق جمع را حرام دانسته است. مطلق جمع را حرام دانستهاست. كه اگر بخواهيم به مقتضاى اين گروه سوم عمل كنيم بايد بگوييم نهاين بر آن وارد بشود، نه آن بر اين وارد بشود. مثل جمع بين اختين بشود كه لايجوز مطلقا. روايات طايفه سوم را بخوانيم.
روايت اب الصباح كنانى است از امام صادق عليه السلام. روايت هفت بابسى است. روايت عن اب الصباح كنانى عن ابى عبد الله. منحصر به اين يكروايت هم نيست متعدد است باز عرض مىكنم منتهى در وسايل نيست. عنابى عبد الله عليه السلام، قال لا يحل لرجل عن يجمع بين المرئه و عمتها. ولا بين المرئه و خالتها. جمع جايز نيست. جمع به هر دو طرف مىگويند.عمه و خاله را وارد كند بر بنت الاخ و بنت الاخت يا بنت الاخر و بنتالاخت را بر عمه و خاله وارد كنند يا يجمع. اين يك روايت، كه هفت بابسى بود. مرحوم محدث نورى هم در مستدرك يك روايت از دعائم الاسلاممىگويد لا يجمع. هر دو طرف مىگويد جمع نمىشود كرد، يعنى نه اينوارد به اين بشود، نه آن وارد به آن بشود. نه در عقد واحد خوانده بشود. لايجمع نيست، كه اگر گفتيم لا يجمع بين هذه الاخت و ذالك الاخت. يعنىچه؟ بسيار خوب بين عمه و مرئه نمىشود جمع كرد. حالا جمع نمىشودكرد يعنى چه؟ يعنى اگر اين ور باشد آن را نمىشود آورد، اگر آن ور باشد،مثل جمع بين اختين است. جمع بين اختن اين و آن ندارد. هيچ كدامش را برهيچ كدامش نمىشود. اين هم مىگويد لا يجمع بينهما. هر دو طرف رامىگويد. مرحوم محدث نورى در مستدرك در جلد چهاردهم مستدرك يكحديث چهار باب سى دارد، يك حديث دو باب بيست و هشت دارد. چهارباب سى و دو باب بيست و هشت هر دو مضمونش همين مضمون روايتاست. اب الصباح كنانى است. جلد چهاردهم مستدرك. مستدرك مجلداتشهم افق مجلدات خود وسايل است. ابوابش يك خرده گاهى كم و زيادمىشود كه اتفاقا اينجا كم و زياد نشده است، باب سى همان باب سى است.بنابر اين چهار باب سى و دو باب بيست و هشت از ابواب محرماتبالمصاهره از جلد چهاردهم مستدرك آن هم همان مضمون روايت ابالصباح الكنانى را مىگويد. كه لا يجمع بين اينها. خوب اين طايفه سوم را اگربخواهيم جمع كنيم با دو طايفه قبل نتيجهاش چه مىشود؟ ظاهر اين استكه نسبت اينها مطلق و مقيد است. آنها مطلق بود، ببخشيد مقيد بود اينمطلق است. مىگويد لا يجمع، نمىشود جمع كرد بين زن و عمه و خالهاش.ما بگوييم معنىاش اين است به قرينه روايات دو طايفه سابق كه هر دو ولوآنها نسبت به هم مطلق و مقيد بودند ولى هر دو نسبت به اين مقيد هستند.دقت كنيد عرضم را، دو طايفه سابق ولو نسبت به هم مطلق و مقيد بودند اماهر دو نسبت به طايفه ثالثه مقيد هستند. چون آنها هر دو يك طرفه مىگفتنديكى با اذن، يكى بدن اذن. طايفه ثالثه دو طرف را دارد مىگويد. ما طايفهثالثه را مقيد مىكنيم به يك طرفه بودن به قرينه دو طايفه قبل كه هر دو يكطرفه را بيان مىكرد. نتيجه اين مىشود يحمل الطايفتان اوليان واحد علىالاخر و يحمل الثالث عليهما. لا يجمع. مخصوصا با توجه به روايت محمدابن مسلم، روايت ششمى كه خوانديم كه روايت دهم باب سى بود مطلبروشنتر مىشود كه اگر پيغمبر نهى از جمع كرده است نه به احترام دختربرادر و دختر خواهر بوده است. به احترام عمه و خاله بوده است. بنابر اين،اين وارد بر او نمىشود. او وارد بر اين مىشود. خود اين روايات محمد ابنمسلم هم شاهد خوبى است كه ما اطلاق طايفه سوم را قيچى كنيم.
باقى ماند طايفه چهارمى در اينجا داريم. اين طايفه چهارم مخالف با رواياتسابقه است. مىگويد لا بعث. عيب ندارد. در تعارض است ديگر. دو تاحديث داريم كه اين دو حديث طايفه چهارم را تشكيل مىدهد. يكى مرسلهابن ابى عقيل است كه حديث يازده باب سى است. حديث يازده از بابسى. علامه در مختلف و غير مختلف از ابن ابى عقيل نقل كرده است انّه روا،عن على ابن جعفر. على ابن جعفر از اصحاب موسى ابن جعفر است. ابنابى عقيل كه بعد از زمان غيبت امام زمان سلام الله عليه آمده استنمىتواند از على ابن جعفر نقل كند. على ابن جعفر برادر موسى ابن جعفرسلام الله عليه و از اصحاب موسى ابن جعفر سلام الله عليه است. فعلى هذانمىتواند. اين مرسله است سند ندارد. قال سألت اخى، موسى. از برادرمموسى ابن جعفر سؤال كردم. عن رجل يتزوج المرئة على امتها. مردى آمدزنى را بر عمهاش، او خالتها، يا بر خالهاش تزويج كرد. قال لا بعث. عيبندارد. خوب اين با صراحت مىگويد عيب ندارد. حالا اگر فقط لا بعث تنهابود يك راهيى داشت اما دنبالش را ببينيد. لان الله عزوجل قال و احل لكمما وراء ذالكم. خداوند گفته است غير از آن محرماتى كه در كتاب الله استهمه حلال است. اين هم مشمول همان اصل است. كلى است كه ما دليل براصل اباهه مسئله آوردهايم در ابتداى مسئله در نظرتان باشد. فعلى هذا هماستدلال در آن هست هم مدعا در آن هست. منتهى روايات سند ندارد. وروايتى كه سند ندارد معرض عنهاى سند هم هست وزنى در مقام استدلالوزنى ندارد. و اما حديث دوم، كه باز هم نفى بعث مىكند. عبارت است ازباز هم روايت ديگرى از على ابن جعفر كه حديث سه باب سى است. سهباب سى. عن على ابن جعفر عن اخيه موسى ابن جعفر سلام الله عليهما.قال سألته عن امرئة تزوج على امتها و خالتها. همام مضمون است. آن سؤالبود اين هم سؤال است. امرئهاى تزوج على امتها و خالتها. قال لا بعث.خوب تا اينجا مثل آن است. لا بعث. ذيلش را ببينيم و قال تزوج العمة والخاله على ابنة الاخ و الابنة الاخت. عمه و خاله بر بنت الاخ و بنت الاختوارد مىشوند و لا تزوج بنت الاخ و الاخت على العمة و الخاله الاّ برضامنهما. اينكه ضدّ او است. اولى گفت لا بعث به اينكه دختر برادر و دخترخواهر بر عمه و خاله وارد بشود لا بعث. ذيل مىگويد نه عمه و خالهمىتواند وارد بر آنها بشود آن دو تا نمىتوانند بر عمه و خاله وارد بشوند. اينروايت چه معنى دارد؟ مطلق و مقيد نيست. ضدّ هم است. دو تا روايتاست يا در يك مجلس امام گفته است يا در دو مجلس بوده است على ابنجعفر با هم جمع كرده است؟ بنابر اين هر چه هست زير سر على ابن جعفراست. چون ديوارى از ديوار او كوتاهتر پيدا نمىشود. بايد بياندازيم گردن او.صدر روايت از فعليت است. ان امرئة تزوج، فعليت است. ذيلش مىگويد لايجوز. اين دو تا قال در يك روايت، اينها چه رقم با هم مىسازد؟ هر دو هميك راوى، هر دو هم يك مروى عنه.
سؤال؟ در يك مجلس امام متناقض گفته است؟! در اينجا يك احتمالاتىهست. ما اول احتمالات اين تناقض را بگوييم و حل كنيم بعد برويم جمعكنيم بين گروه چهارم و طايفه چهارم و روايات سابقه. اولا يك احتمال ايناست كه در بعضى از نسخ لا بعث ندارد. لا دارد. تتزوج لا. آن وقت با ذيلهماهنگ مىشود. اگر ما اين نسخه را بپذيريم كه در پاورقى وسايل آمدهاست اين مىشود لا، ذيل هم مىشود لا. منافات با هم ندارد. احتمال ديگراين است كه ما بگوييم در دو مجلس بوده است. مجلس اول امام در محاصرهمخالفين بوده است و تقيه بوده است. چون آنها قالبا مىگويند نه آن بر اينوارد نه اين بر آن وارد، امام هم فرموده است لا. مجلس دوم كه تقيهاى نبودهاست امام عليه السلام حكم را بيان كرده است كه ورود اين يكى بر آن يكىجايز نيست و عكسش جايز است. اين دو راه حل. سوم اين است كه بگوييمدر يك مجلس بوده اينها همديگر را تفسير مىكنند. اينكه گفتهاند لا بعثيعنى الاّ باذنهما. آن ذيل مىگويد الاّ برضا منهما. پس اول گفتم لا بعث. آخركار هم گفتم لا بعث برضاهما و بدون رضاهما لا يجوز. در واقع اين تناقض رابا سه راه حل، حل كرديم. يكى اين است نسخه اشتباه باشد. دوم اين استدو حديث در دو شرايط از امام صادر شده است و على ابن جعفر اينها را درعبارتش با هم ذكر كرده است يكى در شرايط تقيه بوده است، مطلقا فرمودهاست نه، يكى در شرايط غير تقيه بوده است حكم الله واقعى را بيان فرمودهاست. راه سوم هم اين است كه بگوييم نه هر دو در يك مجلس است نه تقيهبوده است، نه اشتباهى در نسخ بوده است، در واقع امام عليه السلاممىخواهد با روايت دوم، روايت اول را تفسير كند. بگويد اين كه من گفتم لابعث در صورتى كه رضا عمه و خاله بوده باشد. و لا تزوج بنت الاخ والاخت... اگر بدون اجازه باشد نكاحش باطل، اگر با اجازه باشد نكاحصحيح تناقض بر طرف شد.
ملاحظه مىفرماييد اول كه انسان اين روايت را مىخواند يك خرده مشوشمىشود كه اين روايت چرا اينطورى است. اولش اينطور، آخرش اينطور. بعدنگاه مىكند مىبيند، نه راه حلهاى متعددى هست. مىگويند احتمال سومبه امام نمىزيبد. چرا نمىزيبد؟ حالا من مىگويم چرا مىزيبد؟ چرا؟ براىاينكه امام اولش كلام عامه را گفت كه از پيغمبر نقل كردهاند. ذيلش حكم اللهواقعى را خواست بگويد. خواسته بگويد اين عامه هم كه ميگويند جايزنيست بايد مقيد به عدم رضاى عمه كنند. يعنى كلام پيغمبر حق است امامقيدش كنيد. ناظر است به تفسير رواياتى كه از طريق طرق عامه است، فرداانشاء الله مىخوانيم، آنها هم خيلى روايات دارند. بايد يك اشارهاى بهروايات آنها كنيم و جمع بين روايات تمام كنيم. خوب سلمنا، سلمنا كه ايندو روايت از نظر سند مشكلى نداشت و تعارض داشت. در مقام تعارض چهبايد كرد؟ در مقام تعارض اول بايد برويم سراغ جمع دلالى. اگر جمع دلالىنبود بايد اعمال مرجحات كنيم، ديگر غير از اين دو راه كه نداريم. در مقامجمع دلالى همانطور كه آقايان فرمودند، فرمودهاند جمع دلالى اين است كهما حمل كنيم بر مسئله مطلق و مقيد. كه آن روايات مقيد خيلى زياد بودند.اين روايات كه مىگويد لا بعث بسيار كم است اين روايت مطلق را مقيدشمىكنيم به رضا العمة و الخاله و جمع مطلق و مقيد از جمعهاى شناخته شدهدر سراسر فقه، مخصوصا اين مخصوصا را كه مىگويم دقت بفرماييدمخصوصا آنجايى كه مطلق كم باشد مقيدات زياد باشد، مثل ما نحن فيه. دوتا روايت داريم، ظاهرا دو تا روايت هم يك روايت است. مرسله جناب ابنابى عقيل همين روايت ابى جعفر است. صدر روايت على ابن جعفر را نقلكرده است، بيشتر نقل نكرده است. حتى من احتمال مىدهم تعليل به قرآنهم مال خود ابن عقيل باشد. تعليل به احل لحم بماوراء ذالكم حتى ايناحتمال هم به ذهن مىآيد كه حرف خود ابن عقيل باشد. بنابر اين روايتهمان روايت است مستنده است صدر روايت مستنده است يك دانه روايتداريم. مىگويد لا بعث. آن همه روايات مقيد داريم مىگويد الاّ بارضا العمهو الخاله، بنابر اين جمع دلالى در اينجا مشكل مهمى در اينجا ندارد. و اما اگردو پا را در يك كفش كرديم كه آقا ما بايد مرجحات را اعمال كنيم. ما قبولنداريم. مىرويم سراغ اين مرجحات، دو تا از مرحجات در روايات سابقهاست. يكى شهرت، هم شهرت روايى، هم شهرت فتوايى. صاحب جواهرگفت اجماع مستفيض يا متواتر است. روايات هم گفت مستفيض يا متواتراست كه تواتر روايات قبول نكرد ولى استفاضهاش كه هست. فعلى هذاشهرت روايى و فتوايى هر دو هست. دوم هم مخالفت عامه با بعضى از عامهاست. چون بعضى از عامه اجازه دادهاند. لا بعث گفتهاند ولى اكثرشاننگفتهاند. بنابر اين عمدتا همان شهرت پشتيبان است. ولى در مقابل آن لابعث موافق كتاب الله است. لا بعث موافق كتاب الله است. احل لكم ما وراءذالكم. پس يك مرجح عمده روايات مشهور دارد كه حرام است. و يكمرجح عمده هم اين روايت شاز دارد، لا بعث كه موافقت كتاب الله است.آيا مرجحات ترتبى دارند يا تأخير است. نظر مباركتان هست كه اين يكبحثى است كه مرحوم آقاى آخوند هم در كفايه مطرح كردهاند. هل هناكترتيب بين المرجحات. يا بين مرجحات تأخير است. ما در آنجا گفتيم بينمرحجات ترتيب است. اولين مرجح كدام است. شهرت. چون در بيانمرجحات اول شهرت است. سؤال كرد، روايتان مختلفتان، حضرت فرمودخذ بمشتهر بين اصحابك... عرض كرد كه لا هما مشهوران دومى را گفت.كلاهما موافقان كتاب الله او مخالفان؟ سومى را فرمود خذ بمخالفان عام.چون در روايات مرجحه به ترتيب ذكر شده است ما هم ترتيب را مىگيريم واگر به ترتيب عمل كنيم شهرت مقدم است تازه همه اينها در صورتى كه استما اصلا روايت معارضه را كه يك دانه روايت باشد سندش را از كار نياندازيمكه اعراض مشهور و اينها. فعلى كل حال سر جمع مسئله را عرض كنم. چهارگروه روايت داشتيم. دو تا را هم جمع كرديم به تقييد. گروه سومى داشتيم آنرا هم جمع كرديم به تقييد. گروه چهارمى داشتيم آن را هم جمع كرديم بهتقييد و اگر برويم به سراغ مرجحات ترجيح با روايات مشهور است. تا اينجااصل مسئله تمام فقط روايات عامه طلب شما فردا بخوانيم و صل الله علىسيدنا محمد و آله الطاهرين.
آخرين مطالب
حوزه علميه
پیام های تسلیت مراجع تقلید، علما و...
حکومت، مردم را کریمانه اداره کند نه فقیرانه
انگیزه بانوان از ورود به حوزههای علمیه...
آیهای که باید در دستور کار مبلغین باشد
مسائل روز جامعه با نگاه تخصصی قابل...
ویژگیهای نماینده مجلس تراز انقلاب
تاکید آیت الله العظمی جوادی آملی بر...
حوزه علمیه در عرصه بانکداری اسلامی...
توصیههای اخلاقی استاد حوزه به طلاب...
لباس محرومیت زدایی از چهره مردم بر...