• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •  متن
  • تاريخ:1381/7/6
    موضوع بحث:احكام نكاح
    نام استاد:حضرت آيت الله مكارم شيرازى
    مكان:مسجد اعظم قم
    بسم الله الرّحمان الرّحيم و به نستعين و صل الله على سيدنا محمد و على آل الطّيبين الطّاهرين المعصومين لا صيمابقية الله المنتظر ارواحنا له الفدا و لا حول و لا قوة الاّ بالله العلى العظيم.
    پيش از آن كه وارد بحث امروز بشويم دو نكته را لازم است من تذكّر بدهم. نكته اول اين بود كه ما در بحث حرمت ربيبه‏اشتراط دخول را داشتيم و من سؤال كردم از آقايان كه چه فلسفه‏اى مى‏تواند اشتراط دخول داشته باشد. در زوجةالاب و زوجة الابن و امّ الزّوجه هيچ كدام اشتراط دخول نيست. فقط در اين چهار تا در مورد ربيبه اشتراط دخول است.من تصريح كردم بعضى از آقايان هم باز نوشته بودند ما اگر فلسفه احكامى هم ندانيم عمل مى‏كنيم. چون علم مامحدود است. علم خداوند نامحدود است. ولى بتوانيم بدانيم از طرق صحيح بهتر است. به هر حال درباره اين كه چرامشروط به دخول است خيلى از آقايان نامه نوشته بودند و وجوهى را ذكر كرده بودند كه بايد عرض كنم هيچ كدام قانع‏كننده نبود. ولى از ميان آنها يكى كه بهتر از بقيه بود اين بود كه ربيبه متعدد مى‏تواند باشد. و دخترانى هستند كه شانس‏ازدواج هم دارند. ممكن است اين زن چند تا دختر داشته باشد. بعداً هم شوهر ديگرى كند و چند تا دختر داشته‏باشد. و اينها هم بالاخره نبايد شانس ازدواجشان را كم كرد. شارع مقدّس در اين جا آمده است و يك قيودى گذاشته‏است كه با آن قيود به اصطلاح امكان ازدواج براى اينها بيشتر باشد. كه آن قيد، قيد دخول با ام است. اگر قيد دخول باام نشد، آن وقت دختران فعلى و دختران آينده و هيچ كدام اينها محروم از ازدواج با اين شخص نخواهند شد. البتّه‏عرض كردم. نمى‏خواهم بگويم اين قانع كننده است. تا اندازه‏اى مى‏شود اين را مطرح كرد و باز هم فكر كنيد آيامى‏توانيم پيدا كنيم يا نه در عين حال بله جايزه نبردند ولى در عين حال من براى اين كه آقايان زحمت كشيدند، به 3 نفراز آقايان آقاى محمود سقّايى، آقاى شمس الدّين ديّانى، آقاى احمدى عابدى ما به هر كدامشان يك دوره اخلاق درقرآن دوره سه جلدى كتابى است كه 5 سال مى‏توانيد از روى آن سخنرانى كنيد. فردا من مى‏گويم حواله‏اش را بياورندهمين جا بدهند كه نخواهند بيايند آن جا سرگردان بشوند. اين يك مطلب.
    و امّا مطلب ديگر ما درباره حديثى كه مرحوم احمد ابن محمد ابن عيسى در نوادرش نوشته بود يك چيزى حدساًگفتيم. گفتيم امّا سند كه دارد ربيع ابن عبد الله به عقيده ما بايد ربيع ابن عبدالله باشد. بعيد است. بعضى از آقايان‏زحمت كشيدند و از كامپيوتر 80 كتاب رجالى را بررسى كردند. در هيچ كتاب رجالى اسم ربيع ابن عبد الله نيست. مال‏شيعه كه از ائمه نقل كرده باشند. نه اين است كه اهل سنّت و به عكس. در بعضى از مصادر اين ربعى ابن عبد الله بود.يعنى در بعضى از مصادر كه از نوادر نقل مى‏كنند بعضى از آقايان نوادر را مؤسسه امام مهدى تحقيق كرده است و منتشركرده است. همين حديث نوادر كه در اين نشريه مؤسسه امام مهدى منتشر شده است، آن جا ربعى ابن عبد الله است.ربيع نيست. يعنى حدس ما...شد.
    و امّا راجع به اين كه يحرم على ابيه يا يحرم على ابنه است. در اين جا داشت يحرم على ابيه. ما گفتيم احتمالاً ابنه‏باشد. در بعضى از نسخ ابنه پيدا شد. بنابراين هم ربعى ابن عبدالله در بعضى از نسخ پيدا شد، هم به جاى ابيه ابنه پيداشد. اين دوتايى كه به حدس روى قرائنى گفتيم، جنبه حسّى پيدا كرد و معلوم شد كه واقع حديث همين است. نوادراحمد ابن محمد ابن عيسى عن ربعى ابن عبد الله بعد هم يحرم على ابنه است. نه يحرم على ابيه. نتيجه‏اش اين‏مى‏شود طايفه سوم حديثى ندارد. يك حديث داشت كه آن هم به جاى ابيه ابنه شد. برگشت به طايفه دوم. خوب‏برويم سراغ اصل مطلب.
    بحث در اين بود كه ما روايات زيادى داشتيم دالّ بر حرمت. يكى دو تاروايت خوب هم داشتيم دالّ بر جواز. جمع بين روايات حرمت و روايات‏جواز چيست؟ روايت حرمت مى‏گفت ملموسه و منظوره اب براى ابن حرام‏و بالعكس. روايات حلّيت مى‏گفت ملموسه و منظوره حلال. جمع بينهماچيست؟ سه طريق جمع در اين جا گفته شده است.
    اولين طريق جمع اين كه حمل كنيم بر كراهت. يك جمعى است كه شناخته‏شده در فقه است. هر كجا بين روايات مجوّزه و ناهيه گرفتار شديم، مى‏گوييم‏روايات ناهيه ظاهر است و روايات مجوّزه نص است. و نص مقدّم بر لاحق‏است. بنابراين نص را مى‏گيرد. ما ظاهر را رها مى‏كنيم. نتيجه‏اش كراهت‏مى‏شود. روايات ناهيه حمل بر كراهت مى‏شود. روايت مجوّزه هم كه صريح‏است در جواز. اين يك طريق.
    و طريق دوم اين است كه مرحوم صاحب جواهر هم دارد. بعضى ديگر هم‏دارند. اين است كه ما اين جا بياييم تقييد كنيم. روايات ناهيه مى‏گفت اگر نظرو لمس بشهوه باشد، مقيّدش كنيم به شهوت. امّا مجوّزه بگوييم نه. بغيرشهوه. پس اگر نظر و لمس بدون شهوت باشد، موجب حرمت نيست وداخل در روايات مجوّزه است. اگر نظر و لمس به شهوت بوده باشد، داخل‏در روايات تحريم است. خوب جمع بين مطلق و مقيّد هم يك جمعى است‏كه معمول است و معروف است.
    يك جمع ديگرى هم داريم و آن اين است روايات مجوزّه حمل بشود بر نظرو لمس حلال. اگر نظر و لمس حلال باشد بر بچّه حرام مى‏شود. بر پدر حرام‏مى‏شود. امّا روايات ناهيه حمل بشود بر نظر و لمس حلال. اگر نظر و لمس‏حلال باشد اين باعث سرايت حرمت مى‏شود. حكم زوجه پيدا مى‏كند. امّارواياتى كه مجوّز است، حمل مى‏شود بر نظر و لمس حرام. اگر نگاه به‏حرمت كرديد، حرام موجب تحريم حلال نمى‏شود. نگاه حرام باعث تحريم‏حلال نمى‏شود. پس سه راه جمع شد. يكى حمل بر كراهت، يكى تقييدكنيم و بگوييم آن جايى كه بشهوتٍ باشد حرام، آن جايى كه بشهوتٍ نباشدحلال. يكى حمل كنيم بر آن جايى كه نظر، نظر حلال است. يا نظر، نظر حرام‏است. اگر نظر، نظر حلال بود موجب حرمت مى‏شود. امّا اگر نظر، نظر حرام‏بود موجب حرمت نمى‏شود. لانّ الحرام لا يوجب تحريم الحلال. حالا ازاينها كدام بهتر است؟ على القاعده جمع بر كراهت، جمع شناخته شده‏ترى‏هست. حالا اين جا مشهور قويّاً مخالفت كردند و مخالفت مشهور كارمشكلى هست مانع شده است اين كه آقايان حمل بر كراهت كنند. ولى مافكر مى‏كنيم حمل بر كراهت بهترين طريق است كه در ما نحن فيه در جاى‏ديگر هم اين جمع شناخته شده است. منتهى شهرت خلاف يك خورده كاررا مشكل مى‏كند و مهم اين است كه حالا اين مسأله محلّ ابتلا نيست.مملوكه در عصر و زمان ما محلّ ابتلا نيست. ما اين را مقدّمتاً ذكر كرديم براى‏بقيهنا شى‏ءٌ كه الان مى‏رويم سراغش. حالا اين جمع‏ها را پسنديد، نپسنديد،كراهت گفتيد، حرمت گفتيد فعلاً محلّ ابتلا نيست. نه مملوكه ابى هست، نه‏مملوكه ابنى هست كه ما بخواهيم دعوا درباره‏اش كنيم.
    سؤال؟ مادامى كه دخول نشود، حرام نيست. يا دول يا شبيه دخول. مادامى‏كه نشود موجب حرمت نيست. كراهت است.
    سؤال؟ شأنى ما مى‏گوييم؟ شأنى باشد چه اشكال دارد. فرق نمى‏كند. خوب‏بگذرم.
    بقيهنا شى‏ءٌ. ما بيشتر اين بحث را براى بقيه هنا شى‏ءٌ آورديم. آيا اين حكم‏مملوكه در حر هم جارى است كه اگر پدر نظر شهوت آلودى به زن آزادى‏بكند كه طبعاً حرام هم هست. آيا بر ابن حرام مى‏شود يا اين كه پسر نظر ولمس شهوت آلودى به زن آزادى كند اين زن بر پدر حرام مى‏شود يا حرام‏نمى‏شود؟ در اين جا قول به حرمت از شخص شناخته شده‏اى در دست‏نيست. غالباً متعرّض نشدند. امّا متعّرض بشوند و بگويند حرام، شخص‏شناخته شده‏اى نداريم. فقط ولد علاّمه فخر المحققين در ايضاء نقل مى‏كندكه هنا قولٌ بالتّحريم. همين. كه انّ النّظر المحرّم الى الاجنبيه يحرّم امّها وبنتها. كه يك ذرّه اين با بحث ما فرق دارد. ولى نتيجه‏اش يكى است. اگر نگاه‏بكند به اجنبيه نگاه حرام، مادر اين اجنبيه مثل مادرزنش مى‏شود. دخترش‏هم مثل دختر زنش مى‏شود. و اين نظر هم جانشين دخول به اُم مى‏شود كه‏ربيبه حرام مى‏شود. گفتيم هنا قولٌ. خوب اگر آن جا گفتيم، نسبت به زوجةالاب و زوجة الابن هم مى‏آيد كه اگر ابنى نگاه بكند به زنى نگاه محرّم بر ابش‏حرام مى‏شود. نگاه كند ابى بر زنى نگاه محرّم بر ابن حرام مى‏شود. همه اين‏چهار تا را بگوييم. بگوييم با نظر حرام آثار حرمت بار مى‏شود. قولى كه‏نداريم يك قول شناخته شده‏اى. دليل چه؟ ما دو تا روايت داشتيم كه از آن‏دو تا روايت مى‏توان اين را فهميد. يكى روايت 3 باب 3 بود، يكى 2 باب 3از ابواب محرّمات بالمصاهره بود.
    من 3 باب 3 را بخوانم كه بهتر است. سند و دلالتش بهتر است. عن جميل‏ابن درّاج سند، سند صحيحى است. قال قلت لابى عبد الله (ع) الرّجل ينظرالى الجاريه يريد شراعها. نگاهى به جاريه‏اى مى‏كند يريد شراعها هنوزملكش نشده است. اتحلّ لابنه؟ حلال است براى ابنش؟ فقال نعم. خوب تااين جا به درد ما نمى‏خورد. حلال است براى ابن. الاّ ان يكون نظر الى‏عورتها. اگر نگاه به عورت او كند هنوز نخريده است. مى‏خواهد بخرد. آيايك چنين كارى مى‏كردند، نمى‏كردند؟ اگر نظر به عورتش كند، در حالى كه‏هنوز نخريده است كه نظر، نظر حرام است، اين باعث حرمت بر ابن‏مى‏شود. اين فى الجمله مدّعا را ثابت مى‏كند. و آن اين است كه نظر كردن به‏عورت حراماً باعث حرمت بر اب مى‏شود. يا باعث حرمت بر ابن مى‏شود.
    سؤال؟ جاريه را نخريده است هنوز. جاريه‏اى كه نخريده مثل حرّه است. چه‏فرقى مى‏كند؟ جاريه‏اى كه نخريدند با حرّه تفاوتى نمى‏كند.
    امّا حديث 2 باب 3. همان حديث عبد الله ابن يحيى كاهلى است. كه از نظرسند اشكال دارد. از نظر دلالت هم كرهه داشت. در صورتى مى‏توانيم به‏روايت كاهلى استدلال كنيم كه كرهه را حمل بر حرمت كنيم. بگوييم‏حضرت مى‏فرمايد پدرى دست گذاشت روى جاريه فرزندش. لمس به‏شهوت. خوب اين لمس به شهوت پدر حرام است ديگر. آن جاريه مال‏پسرش است دست به شهوت كه گذاشت حرام است. آن وقت در اين جاامام فرمود كرهه. كرهه را بگوييم به معنى حرمه. معنى‏اش اين مى‏شود كه‏لمس حرام باعث حرمت مى‏شود. خوب اين هم كه دلالت خيلى خوبى‏ندارد. چون كرهه حمل بر حرمت كردنش مشكل است. حمل بر كراهت‏فقهى نگوييم، حمل بر اعم بگوييم. بگوييم كرهه اعم از حرمت است وكراهت. فعلى هذا دلالت ندارد. نتيجه اين شد روايت اول كه مخصوص نگاه‏به فرج شد حراماً. اين باعث حرمت مى‏شود. روايت 2، عام بود. امّا كرهه‏داشت كه ظهورش در حرمت بعيد است. بلكه حمل بر اعم مى‏شود. خوب‏ما مى‏خواهيم عرض كنيم كه دو دليل داريم. براى اين كه موجب حرمت‏نمى‏شود. اين دو روايت براى حرمت بود. ما دو دليل مهم داريم كه موجب‏حرمت نمى‏شود.
    دليل اول. اين است كه اگر نظرتان باشد ما گفتيم مزنىّ بهاى اب بر ابن حرام‏نيست. نظر و لمس كه ديگر بالاتر از مزنى بها نيست. ما تقويت كرديم. مزنىّ‏بهاى اب بر ابن حرام نيست. و مزنىّ بهاى ابن هم بر اب حرام نيست. كراهت‏گفتيم. وقتى زنا موجب حرمت نشود، نظر و لمس حرام موجب حرمت‏مى‏شود؟ اين بحث براى كسى خوب است كه در آن جا قائل به حرمت شده‏باشد. مزنىّ بهاى اب را براى ابن حرام مى‏داند. مزنىّ بهاى ابن را براى اب‏حرام مى‏داند. براى آنها خوب است. امّا براى ما كه حلال مى‏دانيم مع‏الكراهه، ديگر نظر و لمس حرام بالاتر از زنا كه نيست. لا يوجب الحرمه اين‏يك دليل قوى خوب، روايات متعدد هم ما داشتيم در بحث سابق.
    سؤال؟ حالا آنى كه قائل به حرمت مزنىّ بها است ممكن است بگوييم. امّامايى كه قائل به حرمت مزنىّ بها نيستيم، ما كه ديگر نظر و لمس را بالاتر از زنانمى‏دانيم. اين يك دليل. دليل دوم اين است اين مسأله از مسائلى است كه لوكان لبان. واقعاً اگر نظر و لمس حرام باعث حرمت بر اب و ابن بشود باعث‏اين شايع باشد در ميان مسلمين. چون خيلى محلّ ابتلا است. يك مجلس‏عروسى مى‏گيرند. همه آرايش مى‏كنند و مى‏آيند. همه تمام و كمال مى‏آيند واينها چند نفر چشم چران هم باشد نگاه به اين زن‏ها بكند آن وقت مادر اينهاحرام مى‏شود، دختر اينها حرام مى‏شود. دخترانى آن جا هستند كه دختران‏بر پدرها حرام مى‏شود. دخترها بر پسرش حرام مى‏شود. خيلى حرام اين جاپيدا مى‏شود. يا از كوچه عبور مى‏كند. آدم چشم چرانى است. در جاهاى بدحجاب هم هست. نگاه مى‏كند از دم مى‏رود. همه اينها حرام مى‏شوند برپسرش، همه اينها حرام مى‏شوند بر پدرش. خوب اين چيزى است كه خيلى‏دامنه‏اش وسيع است اگر فتوايى به حرمت بود با اين شدّت ابتلا بايد ائمّه‏معصومين صريحاً گفته باشند. اين مصداق لو كان لبان است. نمى‏شود باوركرد يك چنين مسأله‏اى كه اين همه محلّ ابتلا است و مصداق زيادى درعرف دارد نگفته باشند. از اين كه نگفتند، ما مى‏فهميم حرام نبوده است.بنابراين آن نتيجه نهايى كه ما مى‏خواستيم گرفتيم. و آن اين است كه ما دليلى‏بر حرمت نداريم. بلكه دليل بر حلّيت داريم. دو روايت بر حرمت بود كه هردو مشكل داشت. ما دو دليل بر حلّيت آورديم كه مشكلى ندارد.
    سؤال؟ صحبت شما حداقل نظر را مى‏گويد در حالى كه روايت جرّدهاداشت. همه روايات جرّدها نداشت. گفتيم روايات را روى هم كه بريزيم هرگونه نظر و لمس در مملوكه مى‏گويد. در مملوكه هم كسى قائل به حرمت‏بشود بعيد نيست. حالا ولو ما گفتيم ممكن است جمع بين روايت و كراهت‏بشود. ولى حرمت مشهور است. امّا نظر و لمس حرام اين باعث حرمت‏بشود، اين دامنه‏اش خيلى وسيع و گسترده است؟
    سؤال؟ مى‏گويند ممكن از ائمّه صادر شده باشد روايتى كه به ما نرسيده‏باشد. اين بسيار بعيد است اين مسأله شديد الابتلا يك روايت، دو روايت‏داشته باشد. بايد روايات عديده‏اى داشته باشد. اگر روايت عديده هم‏داشت، يداً بيد به ما مى‏رسيد. خدا رحمت كند مرحوم آقاى بروجردى رامى‏فرمود فقه ما از زمان معصومين تا زمان ما متّصل است. ما هيچ زمانى‏نداريم فطرتى در فقه واقع شده باشد. ماها از متوسّطين مى‏گيريم. آنها ازقدماى فقها مى‏گيرند. آنها از اصحاب ائمّه مى‏گيرند. آنها مى‏روند به اصحاب‏امام صادق و اصحاب پيغمبر. در فقه مخصوصاً فقخه شيعه فطرت نداريم.مسائلى كه در فقه بوده است و محلّ ابتلا بوده است، اينها نمى‏شود بگوييم‏فراموش شده است و به ما نرسيده است. بله اگر زمانى بود كه فطرتى در فقه‏پيدا شده بود، مى‏گفتيم در آن فطرت اين روايت از بين رفته است. زمان‏فطرتى خوشبختانه ما در فقهمان نبوده است. از اين نظر مشكلى نداريم.برويم سراغ مسأله 9. مسأله 9 را من مطرح كنم. مطالعه كنيد. من كسالت‏شديدى داشتم. مصموميّتى پيدا كرده بودم كه مى‏خواستم نيايم. ولى آمدم‏كه استشفاء به درس و من معتقد هستم به درس و بحث و اينها هم مى‏شوداستشفاء جست. و امّا مسأله 6 .9 تا مسأله در تحرير الوسيله است. از 9شروع مى‏شود تا 15. مسأله 9 و 10 و 11 و 12 و 13 و 14 و 15 اين 6 تا. اين6 تا كه خدمت شما عرض كنم، درباره يك مطلب است. مسأله 9 اصل‏مطلب است و بقيه شاخ و برگش است. اساس مسأله اين است كه نمى‏توان‏دختر خواهر و دختر برادر را بر عمّه و خاله ازدواج كرد. يعنى كسى زنى را درهباله نكاح دارد. در زوجيّت دارد. نمى‏تواند دختر خواهر اين زن را بگيرد.دختر برادر اين زن را هم نمى‏تواند بگيرد. مگر اذن بدهد. پس خواهر زاده وبرادر زاده را هووى عمّه و خاله كردن جايز نيست. مگر به رضاى آنها. خواه‏عقد دائم باشد يا منقطع باشد. خواه عمّه و خاله با خبر بشوند، خواه نشوند.خواه در زمان عقد مطّلعش كنيم، خواه تا ابد مطلّع نشود. آدم مخفى كارى‏است كه رفته است دختر خواهر و دختر برادر را گرفته است. عمّه و خاله هم‏تا آخر عمر با خبر نشدند. يك چنين آدم مرموزى پيدا شد كه نمى‏شود. دراين جا مى‏گويند همه اينها حرام است. و اگر گرفت يعنى رفت عقد كرد دخترخواهر و دختر برادر را بر عمّه و خاله گرفت. يعنى جمع كرد بين عمّه و دختربرادر. بين خاله و دختر خواهر. اگر جمع بينهما كرد يكون فضوليّا. عقد، عقدفضولى است. اگر اجازه داد صحيح مى‏شود.
    سؤال؟ دخول كه تا اجازه نداده است حرام است. عقد فضولى يعنى هيچ‏چيز. يك جسم بى روح است. اجازه است كه مثل دم مسيحايى عقد فضولى‏را روح مى‏دهد و زنده مى‏كند. بعضى‏ها خيال مى‏كنند عقد فضولى يك‏چيزى است. اجازه‏اى كنارش است. همه كاره اجازه است. روح اجازه است.اين يك صورتى است. يك نقشه‏اى است. او بايد بيايد درستش كند. عيناًمثل اين است كه شما قراردادى را در محضر مى‏نويسيد كه امضا نكردى. اين‏قرارداد ده صفحه هم باشد كه در محضر نوشتى و امضا نكردى چيزى‏است؟ نه. تا آن امضا نيايد هيچ چيز نيست. اين فضولى است.
    سؤال؟ عقد وقتى اجازه داد صحيح مى‏شود. جمع بينهما جايز مى‏شود. اگراجازه نداد باطل مى‏شود. مطالعه كنيد فردا. و صل الله على سيدنا محمد وآله الطاهرين.