• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •  متن
  • تاريخ:1381/7/3
    موضوع بحث:احكام نكاح
    نام استاد:حضرت آيت الله مكارم شيرازى
    مكان:مسجد اعظم قم
    بسم الله الرّحمان الرّحيم و به نستعين و صل الله على سيدنا محمد و على آل الطّيبين الطّاهرين المعصومين لا صيمابقية الله المنتظر ارواحنا له الفدا و لا حول و لا قوة الاّ بالله العلى العظيم.
    حديث اخلاقى امروز حديثى است از امام صادق (ع) در باب صفات الشّيعه در جلد 65 بحار صفحه 149. جلد 65بحار را با دقّت مطالعه كنيد. براى اين كه دو بخش مهم دارد. يك فضائل الشيّعه است. يكى صفات الشّيعه.
    فضائل الشّيعه مقامات شيعه را بيان مى‏كند. صفات الشّيعه شرايط و اوصاف آنها را بيان مى‏كند. در كنار آن مقامات‏وظايفى است. بعضى‏ها مقامات الشّيعه را مى‏خوانند براى مردم، صفات الشّيعه را نمى‏خوانند. هر كسى شيعه باشدروز قيامت اين طور است. در موقع مرگ اين طور است. در صراط اين طور است. در بهشت اين طور است. همنشين‏انبياء است. همنشين پيغمبر است.
    امّا صفات الشّيعه، شرايط اين چيست؟ اينها را فراموش مى‏كنند. اين حديث يكى از آن احاديث است. من انشاء الله‏صفات الشّيعه را بيشتر بايد بيان كنم. چون در اين اوضاع و احوال لازم است. قال صادق (ع) امتحنوا شيعتنا شيعيان مارا امتحان كنيد در چه چيز؟امتحنوا شيعتنا عند مواقيت الصّلاة. آيا اينها به اوقات نماز اهميت مى‏دهند يا نمى‏دهند.كارى برايشان پيدا شد، نماز را عقب مى‏اندازند يا كار را عقب مى‏اندازند؟ بعضى‏ها هستند نماز مال موقع بيكارى‏شان‏است. هر كارى پيش آمد مى‏گويد اول اين. مشترى، مراجعه كننده، كارهاى ادارى، كارهاى درسى، بحثى. بعد وقت‏مى‏كنيم. اول الوقت رضوان الله و آخر وقت غفران الله عيبى ندارد. آخر وقت مى‏خوانيم. در حالى كه امام مى‏فرمايديكى از صفات شيعه اين است كه به اوقات نماز اهميت مى‏دهند.
    اخيراً بعضى از اهل سنّت مى‏گويند شيعه واقعى ائمه ما هستيم. بياييد ببينيد ما اهميت به اوقات صلاة مى‏دهيم؟ ياشما؟ آقايانى كه مكّه مشرّف شدند مى‏دانند چه عرض مى‏كنم. اذان را گفتند مى‏دوند براى اين كه خودشان را برسانند.از آن طرف نگاه مى‏كنيد چهار تا شيعه كه ما در آموزش آنها كوتاهى كرديم كوله بارى از سوغات به دوششان است‏دارند مى‏روند هتل. بر خلاف حركت مردم دارند مى‏روند. چه منظره‏اى پيدا مى‏كند؟ حال شيعه كدام هستند؟ امتحنواشيعتنا عند مواقيت الصّلاة. عهدنامه اشتر يك برنامه سياسى كشوردارى است. برنامه عبادت نيست. امّا در عين حال‏امام امير المؤمنين مى‏فرمايد اجعل افضل اوقاتك لصّلاة. مالك نگو من استاندار هستم و بر يك كشور عظيم مصر دارم‏حكومت مى‏كنم و ارباب رجوع است و مشكلات و گرفتارى‏ها است و جنگ است و صلح است و مسائل سياسى،اقتصادى است. نه. الله اكبر كه بلند شد برو نماز. بهترين اوقاتت را براى نماز قرار بده. مردم را اگر مى‏خواهيد امتحان‏كنيد ببينيد كدامشان نمازشان را بهتر مى‏خوانند. به موقع‏تر مى‏خوانند. گاهى ديده مى‏شود صداى اذان بلند شده‏است. صفوف جماعت، مسجد فيضيه اين جا، جاى ديگر مرتّب است، هنوز يك عدّه آقايان نشستند دارند با هم‏حرف مى‏زنند. گاهى عمّامه سر هم هستند. چه كار كنيم؟ چه رقم امتحان بايد كرد شيعه را. امتحنوا شيعتنا عندمواقيت الصّلاة كيف محافظتهم عليها. اين كلمه محافظه معنى دارد. نماز آفات دارد. بايد حفظش كرد. وقت نمازمى‏گذرد. آفات ديگرى متوّجه نماز مى‏شود. بايد نماز را از آفات حفظ كرد. و شما برادران عزيز بايد الگوى مردم‏باشيد. من فراموش نمى‏كنم. آن زمان كه امام قدس السرّه يك مدرّسى بود در حوضه علميه. خوب ما هم جزء بچّه‏طلبه‏هاى آن زمان بوديم. هر چند درس خارج هم مى‏خوانديم. مرحوم آيت الله سعيدى دعوت كرده بود همه ما را دوسه نفر ما بوديم و امام را هم دعوت كرده بود در خدمت امام منزل آقاى سعيدى بوديم. نشسته بوديم و صحبت‏مى‏كرديم و مسائل شرعى و صداى الله اكبر بلند شد امام ديگر كارى به كسى نداشت. صاف بلند شد و شروع كردنمازش را خواندن. يك لحظه شايد تأخير نينداخت. خوب وقتى او بلند بشود ديگران هم بايد بلند شوند و بايستند واينها، مسأله علمى است. بحث علمى داريم. بلندگوها گفت الله اكبر بلند شد ايشان مشغول نماز شد. قانونش اين‏است. هر كجا هستيم، هر چه هستيم، هر كه هستيم بايد به نماز اهميت بدهيم. مخصوصاً نماز صبح را اول وقت. عدّه‏زيادى را مى‏توان پيدا كرد كه نماز صبحشان را با استسحاب مى‏خوانند. نمى‏دانيم آفتاب زده است يا نزده است. لاتنقض اليقين بالشّك. نماز استسحابى، نماز طلبه نيست. امتحنوا شيعتنا با نماز استسحابى درست در نمى‏آيد. از آن وراستسحاب كن. وقتى برخيز كه شك كنى صبح شده است يا نشده است. استسحاب عدم صبح را بكنيم تا يقين پيداكنيم. از آن ور. نه از اين ور. اين اولى.
    و امّا دوم و على اسرارنا امتحانشان كنيد به اسرار ما. و الى اسرارنا كيف‏حفظهم لها عند عدوّنا. امتحانشان كنيد ببينيد حافظ اسرار ما در پيش‏دشمنان هستند يا نيستند. من سابقاً هم عرض كردم مراد از اسرار ظاهراً دراين جا مقامات اهل بيت است. اين مقامات والاى آنها طورى است كه درمقابل دشمنان بگيريم باور نمى‏كنند. مثلاً امام داراى ولايت تكوينى است،امام داراى علم غيب است، امام داراى چه چيز است، ائمّه از انبياء سلف‏بالاتر هستند. يك چنين چيزهايى كه مدارك واضحى دارد. اينها را بگوييم‏باور نمى‏كنند و اى بسا اسباب دردسر مى‏شود. اينها را جزء اسرار ذكرمى‏كردند و مى‏گفتند اسرار ما را پيش دشمنان ما نگوييد. حالا مسأله طورديگرى شده است. غير از اين كه اسرار را مى‏گويند، يك مشت قلو هم دوباره‏شروع شده است. يك وقت قلو مى‏كردند يك عدّه على اللهى بودند حالابعضى از اين مدّاحان بى سواد نادان زينب اللهى شدند. من باز اعلام خطرمى‏كنم. احساس خطر مى‏كنم به شما عزيزان مى‏گويم. سعى كنيد ابتكارمجالس دست عوام نيفتد. اگر كار دست عوام بيفتد خراب. مدّاح مقام بالايى‏دارد. ائمّه به مدّاحين چه قدر احترام مى‏گذاشتند. دعبل خزاعى آمد چه‏مقامى داشت؟ امّا ببينيد چه مدّاحى كرد. دعبل صدها سال بگذرد كهنه‏نمى‏شود اشعار مدارس و آيات دعبه. كميت شاعر مى‏آمد، مدّاح مقام‏بالايى دارد. امّا مدّاحى كه سوادى ندارد بايد در سايه علما اشعارش راعرضه كند به علما. هر چه سر زبانش آمد نگويد. آن وقت واى اگر مسابقه‏بينشان بيفتد. اين قلو كند آن اقلا بشود. آن اقلاى از اقلا بشود. همين طورى‏مثلاً براى جذب نظر عوام شروع بكنند به اين كارها. اين كارها خيلى‏خطرناك است. خيلى ضربه مى‏زند. ائمه بيزار هستند از اين مسائل كه‏بعضى‏ها در پيش گرفتند. به هر حال حفظ اسرار كردن يك مسأله است. قلو وامثال اينها را هم ترك كردن مسأله ديگرى است و مراقب بودن.
    سوم و الى اموالهم امتحانشان كنيد با اموالشان. كيف مواساتهم لاخوانهم‏فيها. چه طور مواسات مى‏كنند. مواسات از دو ريشه لغوى مى‏تواند گرفته‏شده باشد. يكى از مادّه واسا، كه مثال واوى است. واسا. يكى از مادّه آسا كه‏مهموز است. هر دو مى‏شود مواسات. به معنى الاعانه كمك كردن. شيعيان‏ما كسانى هستند كه در اموالشان بهره‏اى است براى ديگران. تشيّع فقط به‏ادّعا و اشهد انّ عليّاً ولى الله گفتن نيست و فقط به مجالس عزادارى و امثال‏اينها نيست. شيعه را با اموالش بايد امتحان كرد. چه اندازه‏اى ديگران دراموال ما سهم دارند؟ ملاحظه مى‏كنيد. در شرايطى ما زندگى مى‏كنيم كه‏واقعاً مشكلات زياد است. 4 مشكل الان داريم.
    يكى مشكل بيكارى است براى جوان‏ها. كه واقعاً منشأ بسيارى از مفاسداجتماعى است. اعتياد يك ريشه اصلى‏اش همين بيكارى است. سرقتها يك‏ريشه مهمّش بيكارى است. خودفروشى‏ها يك ريشه مهمّش بيكارى است.اين يك مشكل.
    مشكل ديگر مشكل ازدواج جوان‏ها است كه آن همان بلاى عظيم است.
    مشكل سوم مشكل مسكن بى مسكن‏ها است. گاهى تمام حقوق و درآمدش‏را بايد بدهد اجاره. براى زندگى از كجا بياورد؟
    مشكل چهارم هم مشكلات تحصيل است. دانشگاه‏ها هم كه اخيراًخيلى‏هايشان پولهاى كلانى مى‏خواهند. مردم هم نمى‏خواهند جوانانشان‏تحصيل نكنند. جوان‏ها ول نمى‏كنند. بايد بروند تحصيل كنند. آن وقت‏مى‏مانند با انبوه مشكلات. حتّى اين ايّام. براى بچّه مدرسه‏اى‏ها براى قلم وكتاب و غيره براى همين‏ها من ديدم بعضى‏ها لنگ هستند. همين. آن وقت‏در مقابل ببينيد چه مخارجى مى‏كنيم. شيعه كه ما مى‏گوييم يك وقت فردشيعه مى‏گوييم و يك وقت جامعه شيعه مى‏گوييم. مملكت شيعه را هم بااين چهار تا بايد امتحان كرد. كشور. آيا بودجه‏هاى كلانش را صرف در چه‏مى‏كند؟ سرگرمى‏هاى سالم و ناسالم. يا اين مسائل و مشكلات چهارگانه؟اين جامعه، جامعه شيعه است؟ كه پولهاى هنگفتش را نمى‏گويم خرج چه‏چيزها مى‏شود. در مسائل بيهوده مصرف كنند. امّا عدّه‏اى در اوليّات زندگى‏لنگ باشند. فرد شيعه هم همين است. حالا برويم هى فضائل شيعه رابخوانيم. روز قيامت در بهشت خانه ما ديوار به ديوار خانه پيغمبر و فاطمه‏زهرا است. امّا صفات شيعه چه؟ كارى به آن بخشش نداريم. بايد گفت هم‏خودمان و هم براى همه مردم. اميدوارم كه انشاء الله خداوند به همه ماتوفيق بدهد. بتوانيم آن چه در روايات اهل بيت به عنوان صفات شيعه آمده‏است انشاء الله در خودمان و در جامعه‏مان پياده كنيم. قال صادق(ع)امتحنوا شيعتنا عند مواقيت الصّلاة كيف محافظتهم عليها و الى اسرارنا كيف‏حفظهم لها عند عدوّنا و الى اموالهم كيف مواساتهم لاخوانهم فيها. برگرديم‏مسأله 8 را امروز انشاء الله بتوانيم جمع و جورش كنيم. برويم سراغ مسأله‏نهم. بحث در اين بود كه اگر مملوكه‏اى باشد پدر او را لمس كند يا نظر شهوت‏كند به پسر حرام است. اگر مملوكه‏اى پسر داشته باشد او را نظر به شهوت يالمس به شهوت كند بر پدر حرام استخ. چند طايفه روايت داشتيم. در قول به‏تحريم.
    رواياتى كه هر دو را مى‏گفت حرام است.
    رواياتى كه فقط اب را نسبت به ابن گفته بود. منظوره و ملموسه اب نسبت به‏ابن حرام است. نسبت به عكسش سكوت بود.
    سوم روايتى بود كه عكسش را مى‏گفت. ملموسه و منظوره ابن براى اب‏حرام است. گفتم اين خيلى كم حديث دارد. آنى را كه خوانديم نيم بند بود.حالا يك حديث ديگرى هم ما پيدا كرديم براى طايفه سوّم كه منظوره وملموسه ابن نسبت به اب باشد. روايت را دقّت كنيد. ما رواه احمد ابن‏محمد ابن عيسى فى نوادره. حديث 5 باب 3 از مصاهرت از جلد 14مستدرك. احمد ابن محمد ابن عيسى رئيس قميين بود و از بزرگان و اجلّا وثقات صاحب كتاب نوادر فى نوادره عن ربيع ابن عبد الله. ربيع ابن عبد الله‏كيست؟ مجهول. مشكل مهم اين است كه اسم ربيع ابن عبد الله در كتب‏رجال نيست. جامع الرّوات كه ندارد، رجال آقاى خويى هم ندارد. آن معجم‏رجال الحديث آيت الله خويى خيلى گسترده است. لااقل بايد اسم ربيع ابن‏عبد الله را داشته باشد. ندارد. مجاهيل آنهايى هستند كه اسمشان را مى‏برند.توثيقشان نمى‏كنند. ذنبشان هم نمى‏كنند. امّا ربيع اسمش را هم نبردند. اين‏جا است كه من حدس مى‏زنم اشتباه باشد. ربيع نيست. ربعى ابن عبد الله‏است. مرد مشهورى است و احاديث زيادى هم دارد. و اتّفاقاً ربعى ابن عبدالله از محمد ابن مسلم كه بعد از آن هست حديث نقل مى‏كند. چون بعدش‏دارد عن ربيع ابن عبد الله عن محمد ابن مسلم. راوى محمد ابن مسلم ربيع‏نيست. ربعى است. از رجال معروف حتّى من اين نسخه آل البيت هم كه ازمستدرك است اصلاحش كردند، نگاه كردم آن جا هم ربيع داشت. حالا چرامن مى‏گويم ربعى ابن عبد الله است؟ براى اين است كه اولاً راوى از محمدابن مسلم ربعى ابن عبد الله است. ثانياً اين روايت مال محمد ابن مسلم‏است. مضمونش عين مضمون حديث چهار باب 3 است. مضمون يكى‏است. راوى هم يكى است. 4 باب 3 وسائل. اين مستدرك بود. آن وسائل‏است. عن ابن ابى همير عن ربعى ابن عبد الله در وسائل در اين حديث ديگرعن ربعى ابن عبد الله است. عن محمد ابن مسلم. راوى همان راوى است.حالا مضمون آن دو تا را هم مى‏خوانم. ببينيد به هم مى‏خورد يا نه. آن وقت‏يك مشكل ديگرى هم در مضمون بايد حل كنيم. حالا مال مستدرك را اول‏بخوانم. عن ابى عبد الله. قال اذا جرّد الرّجل الجاريه و وضع يده عليها فلاتحلّ لابيه. برهنه‏اش كند دست بگذارد بر بدن او فلا تحلّ لابيه اين روايت‏مستدرك است و ربعى ابن عبد الله بود از محمد ابن مسلم. اين مى‏شودطايفه سوم. مال بچّه است نظر و لمس كرده است حرام به پدرش است. اين‏شاهدى براى گروه سوم كه خصوص پدر و پسر را گفته است.
    امّا حديث وسائل كه عن ربعى ابن عبد الله است. به عقيده ما صحيح هم‏اين است. عن محمد ابن مسلم است. عن ابى عبد الله قال اذا جرّد الرّجل‏الجاريه و وضع يده عليها فلا تحلّ لابنه اين دارد. آن داشت لابيه. اين داردفلا تحلّ لابنه ما دو تا اشتباه احتمال مى‏دهيم در آن حديث نوادر احمد ابن‏محمد ابن عيسى هست. يك اشتباهش در سند است كه ربيع غلط است،ربعى درست است. يك اشتباه هم در متن است. لابيه درست نيست. لابنه‏درست است. اگر اين بشود ديگر گروه سوم نخواهد بود. برمى‏گردد به گروه‏چندم؟ برمى‏گردد به گروه دوم. مى‏شود فلا تحلّ لابنه. نه لابيه كه گروه سوم‏باشد. لابنه كه گروه دوم است.
    سؤال؟ بله. چرا؟ من مى‏گويم نسخه وسائل در اين مسأله از نسخه مستدرك‏صحيح‏تر از آب در آمد. چون سند صحيح‏تر است. متن هم به نظر مى‏رسدمال وسائل دقيق‏تر از مستدرك است. تازه مردد هم شديم باز نمى‏توانيم‏شاهد گروه سوم بگيريم. چون نمى‏دانيم لابنه است يا لابيه است. يكى ازشواهدى كه من مى‏خواهم بياورم كه نسخه وسائل درست است، عن ربعى‏ابن عبد الله است ربيع اين است كه جناب آقاى احمد ابن محمد ابن عيسى‏كه بزرگان قميين بود از آدمهايى بود كه از ضعفا و مجاهيل چيزى نقل‏نمى‏كند. مردى بود كه احمد ابن محمد ابن خالد برغى را از قم بيرون كرد.احمد ابن محمد ابن خالد برغى آدم ثقه‏اى بود. امّا از مجاهيل و ضعاف‏مى‏رفت روايت نقل مى‏كرد. به او گفت حق ندارى در قم بمانى. تبعيدش‏كرد. بعد هم كه تنبّهى برايش پيدا شد، برگرداند و احترامش كرد و در تشييع‏جنازه‏اش هم پابرهنه و سربرهنه آمد كه اعاده حيثيت بكند از اين مرد. خوب‏احمد ابن محمد ابن عيسى كه اين قدر سخت‏گير بوده است، خودش مى‏آيداز ربيع مجهول در مجهول نقل مى‏كند؟ لابد ربعى ابن عبد الله است كه مردمعروف و شناخته شده‏اى هست.
    سؤال؟ به نظر ايشان ثقه بوده است، بايد در كتب رجال ثبت شده باشد.اصلاً اسمش نيست. جزء روّات نشمردند. اين دليل بر اين است كه نسخ‏قديمه نداشته است. خوب حالا سه طايفه را گفتم و گذشتيم. برويم سراغ‏معارض‏ها. در مقام معارضه سه تا حديث من مى‏خوانم كه تكليف‏معارضه‏اش را هم امروز روشن كنيم.
    اول روايت على ابن يقطين است كه بهترين روايت است. روايت موثّق‏معتبرى است. حديث هم 3 باب 77 است. از ابواب نكاح عبيد و اماع. آخرجلد 14 است. نكاح العبيد و الاماع باب 77 حديث 3. بهترين دليل معارض‏و طايفه چهارم همين است. عن العبد الصّالح. آن عبد صالحى كه على ابن‏يقطين از او نقل مى‏كند، كيست؟ موسى ابن جعفر سلام الله عليه است.چون از اصحاب و ياران موسى ابن جعفر است. عن الرّجل يقبّل اللجاريه‏يباشرها من غير جماعٍ داخلٍ او خارج. اين يقبّل الرّجل كه معلوم است.تقبيل است. امّا من غير جماعٍ داخلٍ او خارج. داخلش كه معلوم است. مراداز خارج چيست؟ من تصوّرم اين است مراد تفخيض و امثال تخفيض است‏كه اسمش را مى‏شود جماع خارج گذاشت. مقابل جماع داخل كه دخول‏است. امّا در جماع خارج كه تخفيض است و دخول نيست. خوب، اگر اين‏كار را بكند، چه مى‏شود؟ اتحلّ لابنه او لابيه؟ حلال است؟ قال لا بعث.صريحاً مى‏فرمايد لا بعث. تقبيل عيب ندارد. مباشرتهاى ديگر، دست‏گذاشتن عيب ندارد. آنى كه عيب دارد جماعٌ داخل او خارج است. اين عيب‏دارد. لا بعث هم صريح است. سند هم سند معتبرى است. مشكلى از اين‏نظر نيست.
    حديث دوم، اين حديث را سه نفر نقل كردند كه در واقع سه حديث است.عبد الرّحمان ابن الحجّاج و حفص ابن البخترى و على ابن يقطين. واو است.عن نيست. عبد الله ابن حجّاج جدا از امام نقل كرده است. حفص هم جدا،على ابن يقطين هم جدا. قالوا سمعنا ابا عبد الله. معلوم مى‏شود على ابن‏يقطين مطابق اين حديث زمان امام صادق (ع) را هم درك كرده است. قالواسمعنا ابا عبد الله يقول فى الرّجل اين حديث 3 باب 5 مصاهره است. قالواسمعنا ابا عبد الله يقول آن از عبد الصّالح بود. اين از امام صادق است. يقول‏فى الرّجل تكون له الجاريه. افتحلّ لابنه اين جاريه پدر براى پسر حلال‏است؟ فقال، ما لم يكن جماع او مباشرتٌ كالجماع. اين همان جماع خارج‏است ديگر. فلا بعث. پس چرا بعضى‏ها فقط حديث على ابن يقطين راآوردند. عن العبد الصّالح استدلال كردند. خوب اين كه سه تا حديث است‏به جاى يك حديث. اين هم مى‏فرمايد، فلا بعث. آنى كه عيب دارد جماع اوكالجماع است. تخفيض است. غيرش نه. اين دو حديث. يعنى در واقع 4حديث.
    و امّا حديث سوم همان روايت عبد الله ابن يحيى كاهلى است. كه از نظرسند كاهلى محلّ بحث است. اين هم حديث دو باب 3. از همان ابواب‏مصاهرت. عن ابى عبد الله فى حديثٍ قال سألته عن رجل اين حديث رامرحوم صاحب جواهر و بعضى ديگر نقل كردند. ولى خوب ديروز هم‏خوانديم. دلالتى ندارد بر بحث ما. عن رجلٍ تكون له جاريه فيضع ابوه يده‏عليها. پدر كه مالك نيست به حرام دست روى او مى‏گذارد. من شهوتٍ اوينظر منها الى محرّمٍ من شهوتٍ. يعنى پدر تعدّى مى‏كند به كنيز پسر. فكره‏عن يمسّحها ابنه. فرمود براى پسر مشكل مى‏شود. اين حديث خيلى حديث‏عجيبى است. اولاً پدر به حرام آمده است. چه ربطى به بحث ما دارد؟ نظر ولمس حلال را ما داريم مى‏گوييم. ثانياً كره كره لغوى است كه حرمت را هم‏شامل مى‏شود يا كره مصطلح فقهى است كه مقابل حرمت است. ثالثاً انّ‏الحرام لا يحرّم الحلال. كنيز مال بچّه بوده است. حلال بوده است. پدر دست‏گذاشته است كه حرام بشود؟ اين را كه كسى نمى‏گويد. حلال به وسيله حرام‏حرام بشود. قبلاً مملوكه پسر بوده است و بر او حلال بوده است. بعداً پدرآمده است و اين كار غلط را كرده است. چگونه ما مى‏توانيم بگوييم آن حلال‏حرام شد به واسطه حرام. پس اين سومى را حذفش كنيم از ادلّه. آن دوروايت اول كه بازگشت به چهار روايت مى‏كرد فعلاً معارض. جمعش را انشاءالله شنبه خواهيم گفت. و صل الله على سيدنا محمد و آله الطاهرين.