پنج شنبه 27 ارديبهشت 1403 - 6 ذيقعده 1445 - 16 مي 2024
تبیان، دستیار زندگی
در حال بار گزاری ....
مشکی
سفید
سبز
آبی
قرمز
نارنجی
بنفش
طلایی
همه
متن
فیلم
صدا
تصویر
دانلود
Persian
Persian
کوردی
العربیة
اردو
Türkçe
Русский
English
Français
مرور بخشها
دین
زندگی
جامعه
فرهنگ
صفحه اصلی تبیان
شبکه اجتماعی
مشاوره
آموزش
فیلم
صوت
تصاویر
حوزه
کتابخانه
دانلود
وبلاگ
فروشگاه اینترنتی
عبارت مورد نظر :
لیست دوره ها
>
دروس خارج فقه
>
کتاب نکاح (آیت الله مکارم شیرازی )
>
جلسه 352
متن
تاريخ:1381/7/2
موضوع بحث:احكام نكاح
نام استاد:حضرت آيت الله مكارم شيرازى
مكان:مسجد اعظم قم
بسم الله الرّحمان الرّحيم و به نستعين و صل الله على سيدنا محمد و على آل الطّيبين الطّاهرين المعصومين لا صيمابقية الله المنتظر ارواحنا له الفدا و لا حول و لا قوة الاّ بالله العلى العظيم.
بحث در مسأله 8 از مسائل ابواب مصاهرت بود. خود مسأله چيزى است كه امروز محلّ ابتلا نيست. امّا يك دنبالهاىدارد كه آن دنباله شديداً محلّ ابتلا هست. اصل مسأله در اين بود كه اگر پدر داراى مملوكهاى باشد. نظر به شهوت به اوكند يا لمس به شهوت اين مملوكه بر پسر حرام مىشود و هكذا العكس. پسر مملوكهاى داشته باشد و لمس و نظر بهشهوت كند، بر پدر حرام مىشود. مسأله داراى سه قول بود. قول مشهور حرمت بود. هم مشهور عامّه، هم مشهورخاصّه. كلمات را نقل كرديم. و قول دوم حلّيت بود مطلقا، منتهى توأم با كراهت. اين را هم عدد قليلى قائل شده بودند.و قول سوم تفصيل ميان اب و ابن. منظوره و ملموسه اب بر ابن حرام. امّا منظوره و ملموسه ابن بر اب حرام نيست.اقوال را نقل كرديم. برويم سراغ ادلّه.
اول دلائل قول به تحريم. آنهايى كه مىگويند حرام است، دليلشان چيست. گاهى به آيات چسبيدند. از جمله آيه 23سوره نساء. و حلائل ابنائكم. معنى حلائل ابنائكم چيست؟ اين است آنى كه حلال باشد. حالا حلال گاهى من طريقالنّكاح است، گاهى من طريق الملك است. پس حلائل ابنائكم شامل حلّيت من طريق النّكاح و الملك هر دو مىشود.اگر كنيزى جزء حلائل ابناء شد، بر اب حرام است. آن ورش چه؟ مىگويند آن هم به عدم قول به فصل درستشمىكنيم. كسى كه ابن را گفته است بر اب حرام است به عكس به طريق اولى گفته است. يعنى حليله ابن بر اب حرام،حليله اب بر ابن حرام نيست؟ اين قول را كه نداريم. عكسش را داريم. فعلى هذا به اجماع مركّب و عدم القول بالفصلآن ورش هم ثابت مىكنيم. ان قلت لازمه اين حرف اين است كه بدون نظر و لمس هم حليله ابن بر اب حرام باشد.حليله يعنى حلال. مملوكه حلال است. بدون اين كه نظر و لمسى هم بكند بايد بر اب حرام باشد. احدى اين را نگفتهاست كه به مجرّد الملكيّه و الحلّيه بر اب حرام باشد. قلنا. خوب اين مقدار را تخصيص به آن مىزنيم. مىگوييم آنجايى كه منظوره و ملموسه نيست، خارج بالاجماع. يبقى باقى يعنى منظوره و ملموسه باقى مىماند داخل حلائلابنائكم مىشود. وقتى داخل و حلائل ابنائكم شد، بر اب حرام مىشود. عكسش هم به طريق اولى و بالاجماعالمركّب. اين خلاصه استدلال به آيه براى اثبات قول به حرمت.
و امّا الجواب ظاهر حلائل ابنائكم نكاح است. به قرينه مقابله. و لا تنكحوا ما نكح آبائكم. اين جا نكاح است. در آيه22 مىگويد و لا تنكحواما نكح آبائكم. در آيه 23 مىگويد و حلائل ابنائكم.
سؤال؟ ما مىگوييم اصلاً مملوكه از اين آيات خارج شد. يعنى مملوكه داخل اين آيات نيست. حلّيتى كه توى اين آياتاست، حلّيت نكاح است. مال حرّه است. نه مال امه. پس همان طورى كه لا تنكحوا ما نكح آبائكم مال حرّه است نهمال امه، و حلائل ابنائكم هم همين طور است. ما آن جايى است كه حليله يعنى عقدى حر. بنابراين مملوكه از آيات بهكلّى خارج است. لا اقلّ من الانصراف ما نمىتوانيم با اين آيه بيايم ما نحن فيه را تازه آن وقت اطلاق هم دارد غيرملموسه و منظوره را هم مىگيرد. بعد هم بياييم تخصيص بزنيم. اجماع مركّب درست كنيم و اين حرفها. انصافاً كهاين دليل، دليل قانع كنندهاى نيست.
سؤال؟ مىدانم. آيه 22 چه دارد؟ آن نكاح دارد. مىدانم. حرّمّت امّهاتكم مال نسب است. حرّمت و حلائل ابنائكممال چيست؟ ما نسب است؟ نه. مال سبب است. سبب كه شد، نكاح است يا ملك را هم مىگيرد؟ ما مىگوييم بهقرينه آن سببى كه در آيه قبل ذكر شده است، مراد سببيت نكاح است. نه ملك يمين. كدام حلّيت؟ حلّيت ملكى؟سؤال؟ بگوييد اطلاق دارد. تصريح نيست. هم حليّت ملكى را مىگيرد. هم حلّيت نكاح را مىگيرد. اطلاق دارد. چرادست از اطلاقش بر مىدارد. من مىگويم به قرينه ما نكح آبائكم. دست بر مىداريم از اطلاق. به قرينه مخالف. قرينهنمىخواهد يعنى چه؟ ما مىخواهيم دست برداريم. بگوييم منصرف به نكاح است. به قرينه نقطه مقابل. زن پدر براىپسر، زن پسر براى پدر. اينها مقابل هم هستند. آن جا نكاح است. اين جا هم نكاح است.
سؤال؟ چرا حرام نشود؟ خوب دليل مىخواهد. هر چيزى حرمت دليل مىخواهد. اصل حلّيت است. آن چه دليل برحرمت داريم مىگوييم. و آن چه نداريم حلّيت است. بگذرم. و امّا دليل دوم و هو العمده روايات متعددى است كه درابواب مصاهرت آمده است. اين روايات در باب 3 و 4 و 5 در اين جا و در باب 77 نكاح عبيد و اماع. همهاش در جلد14 وسائل است. من اين روايات را مىخوانم. اين روايات سه رقم است. يعنى به عبارات ديگر سه طايفه است. يكطايفهاى است كه مىگويد ملموسه و منكوحه اب بر ابن حرام، ابن بر اب حرام. دو طرف را مىگويد. هم اب را بر ابن،هم ابن را بر اب. اين يك طايفه است. يك طايفه فقط اب را بر ابن مىگيرد. ملموسه و منظوره اب بر ابن حرام است.فقط اين را مىگويد. سكوت دارد. مفهوم هم ندارد. اين هر دو دسته زياد است. هم اوّلى زياد است، هم دوّمى ماهمهاش را هم نمىخوانيم. از هر كدام سه چهار تا مىخوانيم. براى اين كه اصل مسأله را ما خيلى كار نداريم. مالمملوكه است. ما فرعش را كار داريم كه مال نگاه حرام بوده باشد در آزاد.
و طايفه سومى هست كه فقط ابن را مىگويد. ملموسه و منظوره ابن بر ابن حرام. اين خيلى كم است. حالا هر سه طايفهرا من از آن اولى و دومى مقدارى مىخوانم و امّا آن جايى كه اب و ابن را فقط مىگويد. اب و ابن هر دو را مىگويد.حديث 1 باب 5 3 باب 6 3 باب 3 و حديث 1 باب 5. من اين 4 تا را مىخوانم. باز هم است. 1 و 5 و 6 از باب 3 ازابواب مصاهرت و 1 پنج آن هم از باب 5 است از ابواب مصاهرت.
حديث 1. روايت صحيحه است. عن محمد ابن اسماعيل ابن بزى كه از بزرگان است. قال سألت ابا الحسن رضا سلامالله عليه عن الرّجل فكون له الجاريه. جاريهاى دارد. فيقبّلها هل تحلّ لولده. قال بشهوتٍ امام سؤال كرد اين تقبيل،تقبيل بشهوتٍ بوده است؟ قلت نعم. قال ما ترك شيئاً اذا قبّلها بشهوه وقتى تقبيل به شهوت كرد، كار تمام شد ديگر. ثمّقال ابتداعاً منه يعنى خود امام بدون سؤال مجدد اين چنين فرمود. ان جرّدها و نظر اليها بشهوتٍ حرمت على ابيه وابنه دو تا. پدر ناظر و ابنه فرزند ناظر. بر هر دو حرام است. خوب اين روايت هم سندش و هم دلالتش حرمت دارد. هماب است و هم ابن است. نظر به شهوه هم دارد. تقبيل هم در آن است.
حديث 5. عن زراره قال ابو جعفر فى حديثٍ اذا عطى الجاريه و هى حلال عطى الجاريه اين ظاهرش عطيان به معنىالجماع است. و هى حلال، فلا تحل تلك الجاريه لابنه و لا لابيه. اين خوب است. اب و ابن را مىگويد. امّا لمس و نظرنيست. بالاتر از لمس و نظر است. ما نمىتوانيم بگوييم به اولويّت دلالت دارد. اين جزء رواياتى است كه دراين...شمرده شده است. ولى اين مال عطيان است. ظاهرش در معنى جماع است. و امّا حديث 6. آن دلالتش خوباست. روايت عبد الله ابن سنان است. اين هم سندش خوب است. عن ابى عبد الله (ع) فى الرّجل تكون عندهالجاريه. يجرّدها و ينظر الى جسمها نظر شهوتٍ هل تحلّ لابيه؟ اين مال يك طرف. و انفعل ابوه هل تحلّ لابنه؟ اين هممال يك طرف. اگر فرزند اين كار را بكند آيا بر پدر حرام است؟ اگر پدر اين كار را بكند آيا بر فرزند حرام است؟ قال، اذانظر اليها نظر شهوه و نظر منها الى ما يحرم على غيره نگاهى به او كند كه بر ديگرى حرام است. لم يحلّ لابنه براىپسرش حرام مىشود و انفعل ذالك الابن اگر عكس باشد و ابن نگاه كند به مملوكهاش لم تحلّ للاب. دلالت كاملاًخوب است. حرمت را من الجانبين دارد ثابت مىكند. سند هم خوب است. معمولٌ بها هم هست. خوب اين سه تاحديث را داشته باشيد. باز هم داريم. سؤال؟ ما يكى دو حديث معتبر را ذكر كرديم. حديث زياد است. حالا آناحاديث اب هم است. احاديث ابن هم است.
و امّا احاديث اب است فقط. سؤال؟ جرّدها مىگويند خصوصيت دارد در اين دو حديث؟ خصوصيت ندارد. اين براىاين است كه جاريه معمولاً سرشان باز بود. يك مقدار از سر و گردن و يك مقدار سينه و يك مقدار زراع و يك مقدارساق پا و معمول بود در جوارى حجاب آن چنانى نداشتند. اين كه مىگويد جرّدها براى اين كه آن حالت را مىخواهدبگيرد.
سؤال؟ بله. بعد از مالك شدن نظر حلال را داريم مىگوييم. نه نظر حرام. نظر حلال مراد است. بعد از مالكيّت.
و امّا حديث طايفه دوم. 3 باب 3. اين هم حديث صحيح است. عن جميل ابن درّاج قال قلت لابى عبد الله (ع) الرّجلينظر الى الجاريه يريد شراعها اتحلّ لابنه؟ فقال نعم. نگاه كرده است. مالك هم نيست. براى شراع هم مىخواهد. براىابن حلال است. الاّ ان يكون النّظر الى عورتها. معنى اين جمله چيست؟ يعنى قبل از بيع نگاه كند؟ يك چنين چيزىهم معمول بوده است؟ يا نه. مثل استثنا منقطع است. بعد از آن كه مالك شد، نظر الى ما يحرم على غيره؟ ظاهرش ايناست. و الاّ حمل بكنيم بر يك چيز غير متعارفى كه بعد از آنى كه مالك بشود، عند ارادة به اشتراع نظر الى عورتهاباشد، يك همچنين چيزى باشد بعيد به نظر مىرسد. لابد معنىاش اين است كه اذا ملكها و نظر الى عورتها. بگويد آنهم خصوصيت ندارد. ما يحرم على غيره است. چه فرق است بين عورتها و ساير جسدها؟ كه يحرم على غيره.
سؤال؟ من جواب دادم. مىدانم. در موقع شراع نظر به الى عورتها مىشود؟ لابد معنىاش اين است بعد از شراعها.ذيل اشاره به اين است. احدى نگفته است. خيلى خوب. عورتها اين جا هست. كسى در نكاح هم نگفته است الىعورتها. اتحلّ لابنه؟ سؤال ابن است فقط. اتحلّ لابنه؟ فقال نعم. الاّ ان يكون النّظر الى عورتها يعنى بعد عن ملكها. اينمعنىاش اين مىشود كه منظوره اب بر ابن حرام است. امّا مفهوم هم دارد؟ نه. اثبات شىء نفى ما ادا نمىكند.
سؤال؟ بعيد است كه مراد اين باشد. آن هم ممكن است كه كسى بگويد الى عورتها يعنى الى جسمها. بقيه جسم است.و بقيه جسم هم كه لختش كه نمىكنند در موقع فروش. معمول نيست.
و امّا حديث بعد حديث 4 همين باب است. روايت محمد ابن مسلم عن ابى عبد الله روايت 4 باب 3 است. كوتاهاست و مختصر و مفيد. قال اذا جرّد الرّجل الجاريه. اين را برهنه كنند. يعنى جاريه ديگرى را يا جاريه خودش را؟جاريه خودش و وضع يده اليها دست بر او بگذارد. اين لمس است. فلا تحلّ لابنه براى ابنش حلال نيست. آيا اثباتشىء نفى ما ادا مىكند؟ نه. فقط ابن را در اين جا بيان فرموده است.
حديث 7 اين باب. سؤال؟ طايفه اول هر دو را مىگفت. اين يكى مىگويد. مؤيد است. نه اين است كه ملحق است.همهاش حرمت است. اوّلى هر دو طرف را مىگفت. دومى سكوت دارد از يك طرف. بنابراين آن يك طرفى كه بيانمىكند، مانند طايفه اول است. امّا طرف دوم را سكوت دارد.
و امّا حديث 7 اين باب. روايت عبد الله ابن سنان است باز. روايت معتبر. عن ابى عبد الله (ع) فى الرّجل تكون عندهالجاريه. فيكشف ثوبها و يجرّد لا يزيد على ذالك. لا يزيد على ذالك يعنى چه؟ يعنى مواقعهاى واقع نشده است. فقطاين را برهنه كرده است. قال لا تحلّ لابنه اذا رعا فرجها. اين قيد را در اين جا دارد. معنىاش اين است كه هر نظر ولمسى نه. يا بگوييم نه. اذا رعا فرجها از باب اين كه لا تحلّ نظر اليها لغير. بنابراين ساير بدنش هم كه لا تخلّ النّظر لغيرهآن هم داخل در اين است. من اين نكته را بگويم. اين روايات بعضى نظر دارد لمس ندارد. بعضى لمس دارد، نظرممكمن است نداشته باشد. بعضى هم نظر به فرج دارد. بعضى نظر به بدن دارد. همه اينها را روى هم ريختند و القاءخصوصيت كردند. از همه اينها گفتند كه معيار نظر و لمس است كه بر غير حرام است. بعد از ظنّ بعضها الى بعض اينطور نتيجه گرفتيم.
روايت 8 اين باب. روايت اب الصّباح است. عن ابى عبد الله (ع) فى رجلٍ اشترى جاريتاً فيقبّلها تقبيل...قال لا تحلّلولده...يعنى چه لا تحلّ لولده. يعنى الان كه ملك پدر است يا اگر از پدر هم بخرد حرام است. الان كه ملك پدر استكه معلوم است. اين كه احتياج به بيان ندارد. يعنى اگر پدر هم اين را واگذار كند به پسر. يا به ارث به او برسد، يا بهفروش به او برسد، يا به...به او برسد، باز هم لا يحل. چرا؟ چون ملموسه اب است. تقبيل است. لمس است. الى غيرذالك. باز من نمىگويم منحصر به اين روايات است. روايت زياد در اين بحث داريم.
و امّا يك روايت هم داريم كه ظاهرش فقط ابن را مىگويد. روايت حسن بن صدقه است. روايت 2 باب 5 است.سندش هم اشكال دارد. سهل ابن زياد حداقل در سند است كه محل بحث و مورد كلام است. يك بار هم مفصّلدرباره سهل ابن زياد صحبت كرديم. ما دلمان مىخواهد...سهل باشد. چون در بسيارى از اسناد كافى سهل ابن زياداست. اصلاً يكى از مؤيدات وثاقتش هم كثرت روايت كافى از او ذكر كردند. ولى متأسفانه مجموع آن چه درباره سهلابن زياد گفتند وقتى بررسى مىكنيم، نمىتوانيم او را بپذيريم. لا اقل درباره سهل بايد من المتوقفين باشيم. توقف هملازمهاش نپذيرفت اسن. عن الحسن ابن صدقه عن اب الحسن فى حديث اذا الشتريت لابنتك جاريه او لابنك و كانالابن صغيرا اين هم دارد و لم يطعها هلّ لك عن تقبضها. اين هم باز موردش، مورد وطى است. تازه به مفهوم هم دلالتدارد. كه معنىاش اين است كه اگر غير از اين بوده باشد، حرام است. اين حديث را هم مشكل است ما بتوانيم. ماحديث ديگرى هم درباره ابن فقط نيافتيم. و تصوّر ما اين است آنهايى گفتند در اب حرام است، در ابن حرام نيست وبالعكس به خاطر همين است كه احاديث را بيشتر در آن دو قسمت ديدند. ولى على كلّ حال من يك جمع بندى كنم.جمع بندى اين مىشود كه روايت اب و ابن هر دو را مىگيرد. آنها كه روايت معتبر در آن بود. دلالتش هم واضح بود.حداقل دو روايت صحيحهاش را من براى شما خواندم. معتبر است. رواياتى هم داريم كه فقط اب را مىگويد. اين هماضافه مىكنيم. مجموع اين روايات براى اثبات مطلب بعد ظنّ بعضها الى بعض كافى است كه حرمت را ثابت كند.منتهى بعضىاش تقبيل داشت، بعضىهايش نظر داشت. بعضى نظر به فرج داشت. تعبيرات مختلف بود. ما ظنبعضى به بعضى كنيم. القاء خصوصيت كنيم. مىرسيم به كلام مشهور كه گفتهاند هر دو حرام است. ملموسه و منظورهاب بر ابن و ملموسه و منظوره ابن بر اب. ولى در مقابل يك طايفه رابعهاى هست كه آنها مىگويد حلال است. خيلىكم است. حلّيت مىگويد. ما آن طايفه حلّيت را هم بخوانيم و ببينيم چيست. صاحب جواهر مىگويد دو تا روايتبيشتر براى حلّيت نداريم. و اينها را هم اشكال مىكنيم. من يك روايت سومى هم تقريباً پيدا كردم.
و امّا روايات حلّيت يكى 2 باب 3 است. اين روايت از نظر سند مشكل دارد. اين روايت كاهلى است و تعبير صاحبجواهر و ديگران مىگويند روايت كاهلى است. عبد الله ابن يحيى كاهلى، روايت 2 باب 3 از ابواب مصاهرت عن ابىعبد الله (ع) فى حديثٍ قال سألته عن رجلٍ تكون له جاريه فيزع ابوه يده عليها من شهوه او ينظر منها. به چه نگاهمىكنى؟ الى محرّمٍ يعنى نگاه به چيزى مىكند كه براى ديگران حرام است. فكره عن يمسّحاها ابنه. سؤال كه كردم امامكره ان يمسّحها ابنه اين روايت تعبير به كراهت دارد. فقط هم در اب و ابن است. ابن مال...امّا ابن را براى اب ندارد.خوب آيا اين كراهت، كراهت مصطلح فقهى است؟ يا كراهت، كراهت لغوى است كه شامل حرام هم مىشود. اگربگوييم كراهت حقيقيت شرعيه در كلمات معصومين پيدا كرده است، و به معنى مقابل حرمت است، دلالت خوبنيست. كراهت مقابل حرمت است. يا اعم است. بنابراين كره مىگوييم حرمت را نمىرساند. حقيقت شرعيه دارد درمقابل حرمت...اگر اين را بگوييد ايه جزء معارضها مىشود. منتهى در يك شاخه گفته است. حالا چون شاخه دوم بهطريق اولى ممكن است بگوييم وقتى كه اب بر ابن حلال باشد منظوره و ملموسه ابن بر اب به طريق اولى حلالمىشود. عكسش را كه مسلّم گرفتند.
سؤال؟ ملموسه و منظوره پدر بر پسر حرام است. جاريه مال پدر است. الرّجل تكون له الجاريه. مال پدر است. سؤال؟بسيار خوب آن طرفش مىشود. تكون له جاريه فيده ابوه يده عليها من شهوه او ينظر منها الى محرمٍ من شهوه فكرهيمسّحها ابنه. اين را صاحب جواهر متعرض مىشود. توجّه هم به اين نكته دارد. منتهى فرض را بر اين مىگيرند كه ايننظر، نظر حرام نبوده است. مثلاً بعد از تملّك بوده است. بعد از آن كه مالك شد، نگاه كرد. يا بگوييم اگر نظر حرامموجب حرمت بشود، نظر حلال به طريق اولى موجب حرمت مىشود. چون ما نظر حلال را مىگوييم موجب حرمتمىشود. اگر نظر حرام موجب حرمت بشود نظر حلال به طريق اولى موجب حرمت مىشود.
سؤال؟ ما بعد مىرسيم. مىگوييم نظر حرام موجب حرمت نمىشود. نظر حلال است كه موجب حرمت مىشود.حالا اگر روايت گفت نظر حرام، موجب حرمت مىشود. خوب نظر حلال به طريق اولى موجب حرمت مىشود.بحث در اين است اگر فرض را بر اين بگيريم كه اين پدر مالك شد و نظر حلال بود، شاهد بحث...اگر هم فرض بر اينبگيريم كه پدر نظر حرام كرد. نظر حرام پدر باعث حرمت شد نظر حلالش به طريق اولى حرام مىشود. چون احدىعكسش را نگفته است.
سؤال؟ آيا كراهت به معنى مصطلح فقها است؟ اين معنى ثابت نيست. رواياتى كه ما نگاه مىكنيم، آيا در زمانمعصومين هم كراهت حقيقت شرعيه پيدا كرده بود در مقابل حرمت؟ نمىدانيم. اگر ثابت نشود حقيقت شرعيه، بايدحملش بر معنى لغوى كنيم. اگر حمل بر معنى لغوى كرديم، معنى لغوى دلالت بر حرمت ندارد. چرا؟ چون در قرآنمجيد تعدادى از گناهان كبيره را ذكر مىكند. سوره اسراء شايد باشد. بعد مىگويد كلّ ذالك كان سيّعه عند ربّكمكروها. قبلش زنا و گناهان كبيره مهمى را در آيات قبل مىگويد. بعد مىگويد كلّ ذالك كان سيّعه عند ربّك مكروها.مسلّم است زنا مكروه نيست و يا قتل نفس مكروه نيست. اين كراهت لغوى يك مفهوم عامى دارد. اين روايت همسندش مورد بحث است و هم معنى كراهت معنى لغوى است. ولى بهتر از اين روايت على ابن يقطين است كه آندلالتش بر مطلب خوب است و سندش هم معتبر است. فردا مىخوانيم انشاء الله. و صل الله على سيدنا محمد و آلهالطاهرين.
آخرين مطالب
حوزه علميه
پیام های تسلیت مراجع تقلید، علما و...
حکومت، مردم را کریمانه اداره کند نه فقیرانه
انگیزه بانوان از ورود به حوزههای علمیه...
آیهای که باید در دستور کار مبلغین باشد
مسائل روز جامعه با نگاه تخصصی قابل...
ویژگیهای نماینده مجلس تراز انقلاب
تاکید آیت الله العظمی جوادی آملی بر...
حوزه علمیه در عرصه بانکداری اسلامی...
توصیههای اخلاقی استاد حوزه به طلاب...
لباس محرومیت زدایی از چهره مردم بر...