پنج شنبه 27 ارديبهشت 1403 - 6 ذيقعده 1445 - 16 مي 2024
تبیان، دستیار زندگی
در حال بار گزاری ....
مشکی
سفید
سبز
آبی
قرمز
نارنجی
بنفش
طلایی
همه
متن
فیلم
صدا
تصویر
دانلود
Persian
Persian
کوردی
العربیة
اردو
Türkçe
Русский
English
Français
مرور بخشها
دین
زندگی
جامعه
فرهنگ
صفحه اصلی تبیان
شبکه اجتماعی
مشاوره
آموزش
فیلم
صوت
تصاویر
حوزه
کتابخانه
دانلود
وبلاگ
فروشگاه اینترنتی
عبارت مورد نظر :
لیست دوره ها
>
دروس خارج فقه
>
کتاب نکاح (آیت الله مکارم شیرازی )
>
جلسه 350
متن
تاريخ:1381/6/26
موضوع بحث:احكام نكاح
نام استاد:حضرت آيت الله مكارم شيرازى
مكان:مسجد اعظم قم
بسم الله الرّحمان الرّحيم و به نستعين و صل الله على سيدنا محمد و على آل الطّيبين الطّاهرين المعصومين لا صيمابقية الله المنتظر ارواحنا له الفدا و لا حول و لا قوة الاّ بالله العلى العظيم.
بحث در مسأله هفتم از مسائل محرّمات بالمصاهره بود. خلاصه بحث اين بود بنا بر اين كه بگوييم زناى سابق موجبمحرّمات بالمصاهره مىشود و زناى لاحق بر عقد نمىشود اگر شك كرديم كه آيا اين عمل منافى سابق بوده است كهموجب حرمت بشود يا به عقيده ما كراهت يا عمل منافى لاحق بوده است كه موجب حرمت يا كراهت نشود. در متنتحرير الوسيله فرمودهاند اگر شك كنيم مطلقا حكم به حلّيت مىشود. عروه هم همين مطلب را در مسأله 31 دارد. آنهم مىگويد مطلقا حكم به حلّيت مىشود. دليلش هم گفتيم اصالت الحل نمىدانيم اين مرئه مشمول حرمت است يامشمول حلّيت است. كلّ شىءٍ لك حلال حتّى تعرف انّه حرام. و ديروز عرض كردم در روايت اصالة الحلّيه كه روايتمسعدة ابن صدقه است در آن جا يكى از امثله همين مرئه را زده است. كه اگر مرئهاى است مشكوك است آيا خواهررضاعى تو است يا نه؟ هذا حلال. كلّ شىء لك حلال. ما نحن فيه هم همين است. ولى مرحوم آقاى حكيم آمده استبراى اين مسأله سه شاخه درست كرده است. سه صورت. گفته است اين هم مثل جاهاى ديگر است. دو حادث واقعشده است. يكى عمل منافى و دوم هم عقد. نمىدانيم كدام لاحق، كدام سابق. در جاهاى ديگر سه صورت براىحادثين درست مىكنيد اين جا هم درست كنيد.
صورت اولى آن است كه تاريخ عقد معلوم است. روز شنبه عقد واقع شده است. امّا عمل منافى قبل از شنبه بودهاست يا بعد از شنبه. نمىدانيم. در اين جا حكم به حلّيت مىشود. عقدى واقع شده است. تاريخش هم معلوم است.عمل منافى قبلش بوده است. اصل اين است كه قبل نبوده است. يعنى استسحاب عدم عمل منافى قبل از شنبه.خوب اگر نبوده است حلال است. امّا وقع بعده ما كار به وقع بعده كه لازمهاش است نداريم. موضوع اثر لحوق نيست.موضوع اثر عدم سبقت است. سابق بر عقد عمل منافى نباشد كه حرام بشود. اصل اين است كه نبوده است. پس حرامنيست. صورت دوم عكس آن است.
سؤال؟ خوب تاريخش را عقب مىاندازيم ديگر. چرا؟ چون زمان اينها متفاوت است. يا فردا است يا امروز. مااستسحاب مىكنيم و اين را به عقب مىاندازيم. استسحاب در آن جاى اقل و اكثر باشد جارى مىشود. آنى كه زمانشمتأخر است اقل است. اين كه زمانش متأخر است اكثر است. علم اجمالى بين اقل و اكثر اگر داشته باشيد نسبت به اكثراستسحاب عدم جارى مىشود. اشكالى ندارد. به هر حال. سؤال؟ بله. يقين داريم در ده سال قبل نه عمل منافى بود،نه عقد. هيچ كدام نبود. سؤال؟ استسحاب عدم وقتى تاريخ معين باشد ندارد. مگر فراموش كردهايد آن چه در اصولخواندهايد؟ معلوم التّاريخ استسحاب ندارد. استسحاب مال آن جايى است كه تاريخ معلوم نيست. فعلى هذا معلومالتّاريخ كه عقد است استسحاب ندارد. مجهول التّاريخ كه عمل منافى است استسحاب عدمش مىشود. نتيجهاش ايناست كه قبل از عقد عمل منافى نبوده است پس حلال است.
صورت دوم عكس است. اين است كه تاريخ عمل منافى معلوم است. شنبه عمل منافى بوده است. امّا عقد قبلشبوده است يا بعدش بوده است نمىدانيم. اگر عقد قبلاً بوده است عمل منافى بى اثر. لاحق است ديگر. عقد اگر جمعهبوده است عمل منافى بى اثر. اگر بعد بوده است عقد يكشنبه بوده است عمل منافى مؤثر واقع مىشود. حالا شكداريم. چه كنيم؟ مرحوم آقاى حكيم در جلد 12 مستمسك در ذيل اين مسأله مىگويند ما مىآييم در مجهول التّاريخاستسحاب را جارى مىكنيم و حرمت را اين جا ثابت مىكنيم. صورت قبل حلّيت را ثابت كرديم با استسحاب، اين جاحرمت را ثابت مىكنيم. چرا؟ براى اين كه موضوع حكم امر مركّبى است. امر مركّب از چه؟ عقدى واقع شده باشد وعمل منافى قبل آن. اگر ما بتوانيم ثابت كنيم عقدى واقع شده باشد و عمل منافى قبل از آن. به عبارت ديگر بگويم بهتراست. عمل منافى واقع شده باشد و عقد هنوز نيامده است. اين باعث حرمت است. درست است؟ عمل منافى آمد.عقد هم نيامده است. اين مىشود سابق ديگر. هذا يوجب الحرمه. پس موضوع ما مركّب است از يك امر وجودى،يك امر عدمى. امر وجودى اين است كه عمل منافى واقع شد. امر عدمى اين است كه عقد واقع نشد. هذا سببٌللحرمه.
سؤال؟ جامع كدام است؟ اسم كلّىاش همان است كه مىگوييد سابق، لاحق. اين همان سابق است ديگر. عمل منافىسابق است. وقتى عمل منافى آمده است و عقد نيامده است اسمش سابق مىشود ديگر. ما در اصول و فقه مىرسيمبه اين كه اگر موضوع ما مركّب از دو جزء باشد، يك جزء را باليقين احراز كنيم و يك جزء را به استسحاب، اشكالىندارد. ما نماز را خوانديم. حمد و سوره و ركوع و سجود. وضو را با استسحاب درست كرديم. عيب دارد؟ حالا وضوشرط است. شرط و جزء تفاوتى ندارد. وضو را به استسحاب درست كرديم. وضو داشتيم. الان هم داريم. هذا محرزٌبالاستسحاب. امّا تكبير و حمد و سوره چه؟ بالوجدان؟ نمازمان درست است.
سؤال؟ تا مادامى كه كشف خلاف نشود. حالا، در ما نحن فيه هم مىگوييم عمل منافى قطعاً روز شنبه واقع شد. تاريخهم معلوم. امّا عقد بود يا نه؟ استسحاب مىگويد عقد نبود. پس جزئى بالوجدان، كه عمل منافى باشد. و جزئىبالاستسحاب كه عدم العقد باشد. موضوع حاصل شد و هذا حرام. پس ياد مباركتان باشد. در جاهايى كه چيزى مركّبباشد از اجزائى يا از شرط و مشروطى ما چيزى را به وجدان و چيزى را به اصل احراز كرديم اشكالى ندارد. ولكنعرض ما در اين است كه آيا موضوع اين جا مركّب است يا موضوع امر بسيط است؟ اگر امر بسيط باشد، نمىتوانيم يكجزء را بالوجدان و يك جزء را بالاصل بعد بگوييم لازمه عقلىاش امر بسيط است. اگر گفتيم لازمه عقلى، چه مىشودآن وقت؟ اصل مثبت مىشود. حجّت نيست. آيا سبق و لحوق يك امر بسيط است يا مركّب است؟ هذا سابقٌ، هذالاحقٌ. اين عنوان از عناوين بسيط است. منتهى منتزع مىشود اين عنوان بسيط از آن نسبتى كه بين آن دو شىء است.يكى امروز آمده است، يكى فردا عنوان سابق بر اين انتزاع مىشود، عنوان لاحق براى آن. اينها از عناوين بسيطه است.و اگر بخواهيد جزئى بالوجدان و جزئى بالاصل درست كنيد و بعد بگوييد مركّب كه حاصل شد، آن عنوان بسيط را كهلازمه عقلى است انتزاع مىكنيم، اين اصل مثبت صحيح النّسب است. اصل مثبت است. فبناعاً على ذالك ما ايراد بهمحضر مبارك آيت الله حكيم داريم كه آقا اين اصل مثبت است. شما اثبات حرمت نمىكنيد. نمىتوانيد اثبات حرمتكنيد.
سؤال؟ اثبات حلّيت اصالة الاباه است. سؤال؟ قسم اول كه اثبات حلّيت مىگويند ما لازم نيست سابق بودن و لاحقبودن را اثبات كنيم. ما شك داريم اين هذا حلالٌ، آن هذا حرامٌ. ما چه كار به عنوان سبق و لحوق داريم؟ امام فرموداست كلّ شىء لك حلال حتّى تعرف انّه حرام. كار به استسحاب ندارد. آن اصلاً استسحاب نيست. آن كلّ شىء لكحلال است. راجع به استسحاب، در آن جا ببينيد ما مىگوييم ما مىخواهيم عنوان سابق را نفى كنيم. بگوييم بابا سابقبر اين چيزى حاصل نشده است. امّا لازمهاش كه لاحق است آن جا كارى به اين نداريم كه اصل مثبت است. اگر ما نفىسابق بكنيم براى اثبات لاحق، اين اصل مثبت مىشود. لازمه عقلى مىشود. امّا اگر من بگويم قبل از آنى كه عقدىواقع بشود عمل منافى نبود. تا آخر هم نبود. اين باعث مىشود كه حلّيت حاصل بشود. امّا اگر ما بخواهيم لحوق را كهلازمهاش است بگوييم، آن اصل مثبت مىشود.
سؤال؟ مىگوييم عقد قبل از زنا نبوده است. خوب چه مىشود؟ يك خورده حرمت را ثابت كنيد ديگر. خوب اگر عقدنبوده است از آثار نبودن عقد كه حرمت نمىشود. از آثار وقوع الزّنا قبل العقد حرمت است. حرمت اثر عدم عقدنيست. حرمت اثر سبق است. كه از زنا قبل العقد سابقٌ على العقد. شما به عدم عقد نمىتوانيد عنوان السّابق را ثابتكنيد. خلاصه كنم. باز هم روى آن فكر كنيد. هر كجا موضوع مركّب است جزئى بالاصل، جزئى بالوجدان مانعى ندارد.هر كجا موضوع بسيط است ما نمىتوانيم جزئى بالاصل، جزئى بالوجدان. چون لازمهاش را بايد بگيريم كه اصل مثبتمىشود لازمه عقلى. و لذا نه امام در مسأله تفصيل داده است كه بگويد يك صورت حلال، يك صورت حرام. نه عروهو محشّين عروه تفصيل دادند. همهشان گفتند حلال است. حال آن كه اگر حرف آقاى حكيم درست باشد، يك صورتمسأله حرام مىشود و آن آنجايى است كه تاريخ عمل منافى معلوم باشد. ايشان مىگويد حرام است. در حالى كه نه درتحرير، نه در عروه، نه محشّين عروه تا آن جايى كه من ديدم، كسى تفصيلى در اين مسأله نداده است. كه بگويد يكصورت مسأله حرام است.
و امّا صورت سوم. مجهوله التّارخ شد. نمىدانيم عمل منافى قبل بوده است يا عقد قبل بوده است. نه تاريخ اين معلوماست، نه تاريخ آن معلوم است. مرحوم آقاى حكيم مىخواهد بگويد اين هم حرام است. چرا؟ لاصالة الفساد فىالعقود. هر كجا عقدى ما بخواهيم شك كنيم در صحّتش اصل فساد است. و اگر عموماتى داشته باشيم كه دالّ برحلّيت باشد و در اين جا هم عمومات اوفوا بالعقود جارى نمىشود. تكرار مىكنم. مىخواهم يك سؤال از شما بكنم.جواب سؤال را بگوييد. اينها مسائل اصولى است همه. تكرار مىكنم. ايشان مىگويد اگر مجهوله التّاريخ شد، شكّ درصحّت عقد داريم. شكّ در صحّت عقد هم كه كرديم اصل فساد است. مگر جايى كه عمومى جارى بشود. اوفوابالعقود بيايد و بگويد عقد صحيح است. و در اين جا عمومات جارى نمىشود. چرا؟ در ما نحن فيه كه مجهوله التّاريخاست، نمىتوانيم اوفوا بالعقود را جارى كنيم و اين عقد را عقد صحيحى كنيم. چرا؟ شبهه موضوعيه است. تمسّك بهعمومات در شبهات موضوعيه باطل است. تمسّك به عمومات در شبهات حكميه مىشود. اگر مولا گفت اكرم العلمامن نمىدانم زيد از علما است يا غير علما، نمىتوانم به اكرم العلما متمسّك بشوم. چون نمىدانم كه زيد از علما استيا نه. شبهات موضوعيه است. ما نحن فيه هم ما نمىدانيم كه سابق بوده است يا لاحق بوده است. موضوع خارجى رانمىدانيم. و الاّ شارع مقدّس گفته است اوفوا بالعقود الاّ آن عقدى كه قبلش عمل منافى عفّت باشد. حكم شكنداريم. يقين داريم همه عقود صحيح است، الاّ آن عقدى كه قبلش عمل منافى باشد. آن باطل است. حكم شكنداريم. موضوع خارجى را نمىدانيم كه اين قبل بوده است، آن قبل بوده است. و تمسّك به عمومات در شبهاتموضوعيه جايز نيست.
نتيجه چه شد؟ اصالت الفساد را ايشان جارى كرده است. يعنى دو صورت شد حرام. يكى مجهوله التّاريخ به خاطراصالة الفساد. يكى هم در آن جايى كه تاريخ عمل منافى معلوم باشد، آن يكى مجهول. اين هم عقد باطل است. ولى ماديروز عرض كرديم اگر نظرتان باشد. اين جا جاى اصالة الفساد نيست. اين جا يك اصل موضوعى قبل از آن داريم. كلّشىءٍ لك حلال چرا شكّ در فساد داريم. چون نمىدانيم اين مرئه حلال است يا حرام است. تو قاعده حلّيت در مرئهجارى كن. شكّ در صحّت عقد نخواهيم كرد. المرئة حلال پس عقدى كه خوانديم صحيح است. اين مرئه نمىدانيمجزء محارم ما است يا نه، مىگوييم نيست. حلال است. كلّ شىء لك حلال. بعد اصالة الفساد ديگر جارى نمىشود.مرئه حلال عقدش هم حلال است.
سؤال؟ صحّت عقد وقتى است كه اين زن جزء محارم من نباشد. من به اصالة الباهه گفتم جزء محارم نيست. سؤال؟حلّيت شأنى را داريم مىگوييم. نه حلّيت فعلى. ببينيد. من نمىدانم اين خواهر رضاعى من است يا نه، اگر خواهررضاعى باشد حرام است. اگر نباشد حلال است. حلال يعنى حلالٌ شأنى. يعنى مىتوانم عقدش كنم. نه حلالٌ فعلى.درست؟ شك دارم خواهر رضاعى من است يا نيست. مادر من خيلى شير داده است به اين و آن. شك كرديم كلّ شىءلك حلال كه اين منصوص است. در روايت هم دارد كه همين است. و حلال است. وقتى گفت حلال عقدى كهمىخوانيم حلّيت فعلى مىآورد. آن حلّيت بالقوّه و شأنى با عقد خواندن تبديل به حلّيت فعليه مىشود. از مسألههفت گذشتيم. يك چند تا مسائل اصوليه مختلف مال باب استسحاب و اصل مثبت و موضوع مركّب و اصل حكميه واصل موضوعى و عدم جواز تمسّك به عام در شبهه مصداقى و يك مرورى بر همه اين مسائل اصوليه در اين مسألههفتم كرديم. برويم سراغ مسأله هشت.
مسأله هشت را من عبارت تحرير را بخوانم كه كوتاه است. مانعى ندارد. لو لمس امرئةً اجنبيه. از مسأله عمل منافىآمديم بالاتر. لمس. دست داد به يك مرئه اجنبيه. يا تقبيل كرد. يا دست داد. او نظر اليها بشهوه. يك نگاه شهوت آلودبه مرئه اجنبيه كرد. لم تحرم الملموسه و المنظوره. آن ملموسه يا آن منظوره حرام نمىشود على اب الّامس كه بگوييماين حكم زنا دارد. على اب الّامس. بنابراين وقتى كه پسر لمس كرد اين مرئه اجنبيه را اين شبيه زنا مىشود. حرام استبر پدرش. عكسش هم همين طور است. اگر پدر نظر و لمس حرام كرد مىگوييم اين شبيه زنا مىشود. حرام مىشود برپدر. ايشان مىگويد لم تحرم. لم تحرم الملموسه و المنظوره على اب الّامس و النّاظر و ابنهما. نه بر ابنش حراممىشود، نه بر ابش. حكم زنا ندارد. حالا اگر كسى در اين جا قائل به حرمت شد. گفت منظوره و ملموسه حرام بر اب وبر ابن است. چه غوغايى پيدا مىشود در اجتماع. خوب نظر حرام كه در خيلى از چشم چرانىها است. پس دمساعت، يك نگاه حرام به اين كرد. اين بر پدر و پسر اين نمىتواند اين را نمىتواند بگيرد. نگاه حرام به او كرد، پدر وپسر نمىتواند او را بگيرد. در فاميل نگاه به هر كدام از اين دختر عمّهها و دختر خالهها و اينها كرد فرزند و پدرنمىتوانند بگيرند. اين چه غوغايى مىشود اگر كسى اين را قائل بشود. حالا كه ايشان قائل نشده است. نعم. در اين جامعلوم نيست كه قائل داشته باشيم. اصلاً اين جا را متعرّض نشدند. حالا من عرض مىكنم. آنى كه متعرّض شدند همهمملوكه است. مسأله ما دو شق دارد. شقّ اول حرّه است. زن آزاد است. لمس و نظر حرام نه حلال. اين گفتند موجبحرمت نمىشود. روايت هم قبلاً داشتيم. تقبيل موجب حرمت نمىشود. اينها را داشتيم. امّا اگر مملوكهاش باشد كهنظر و لمسش حلال است، اگر انجام شد، آيا اين مملوكه حرام بر پسر و پدر مىشود يا نمىشود. اين شديداً محلّ دعوااست. مملوكهاى وجود ندارد كه ما بخواهيم بحث كنيم. ما مىرويم سراغ اين بحث به خاطر اين كه ببينيم عروه هم ازكنار اين در مىآيد كه محلّ ابتلا شديد زمان ما خواهد شد يا نه. تجربه نشان داده است براى شما كا ما هيچ كجا سراغمملوكه و مملوك نمىرويم. امّا اين مسأله را مجبور هستيم كه برويم. چون يك حدّش مىخورد به حرّه. بعضىهامىخواهند از اين تجاوز كنند و به آن جا هم بروند. و اگر بروند غوغا است. وا مصيبتا است. ما به خاطر اين مىرويمسراغ مملوكه. خواهيد ديد روايات مملوكه را مىخوانيم، روايات معارضش را مىخوانيم، جمع بينهما را مىگوييم،اقوال سه گانه مسأله را مىگوييم. در حالى كه ما كارى به مملوكه نداريم. امّا اين جا استثناعاً به خاطر آن تعميمى كهبعضىها مىخواهند بدهند ما سراغ اين ناچار هستيم برويم.
سؤال؟ مملوكه الاّ على ازواجكم او ما ملكت ايمانكم. صريح قرآن است كه ملك يمين خودش حلّيت مىآورد. ملكيمين جانشين عقد است. احتياج به عقد ندارد. الاّ على ازواجكم او ما ملكت. آن روزى كه ملك يمين حاصل شد بهعقد اين در آمد كانّ آن وقت نظر و لمس حلال است. اگر اين نظر و لمس حلال واقع شد، آيا بر پدر اين ناظر و لامسحرام مىشود؟ بر پسرش حرام مىشود؟ اين جا معركه آراء است.
سؤال؟ نكاح نيست. جانشين نكاح است. سؤال؟ بله. حالا اقوال عامّه و خاصّه را متعرض مىشود و عرض مىكنم.بعد ببينيم چه مىشود. نعم. اين شاخه دوم مسأله است. اين مسأله مهم اين است كه جاى بحثش را درست دقت كنيدو پيدا كنيد تا اشتباهى پيدا نشود. اين نعم كه شاخه دوم اين بحث است، مركز بحث اين جا است. نعم لو كانت للابجاريه. اب جاريهاى دارد. ملموسه بشهوه. اين ملموسه حلال است. حرام نيست. او منظوره بشهوه حلال است. اومنظورةٍ الى ما لا يحلّ النّظر اليها لغيره. يك نگاهى بكند، نگاهى كه براى غير مالك حرام است. ان كان نظره بشهوه. نگاهبه مالك، نگاه شهوت آلودى باشد. او نظر الى فرجها ولو بغير شهوه. مثلاً طبيب است. مالك ممكن طبيب باشد.بخواهد سزارين بكند اين را. بخواهد معالجاتى بكند. بخواهد چه كند. نظر، نظر شهوت به فرج نيست. نظر معالجهاست. ولو بشهوه هم نباشد، بالخصوص اين مورد گفتند موجب حرمت مىشود. ولو بغير شهوت حرم على ابنه. اينمملوكه منظوره، مملوكه ملموسه حرام شد على الابن. و كذا العكس على الاقواء. عكسش هم اگر مال ابن باشد، بر ابحرام مىشود. خوب نتيجه بگيرم و پايه مسأله را بگذارم. شرحش بعد. نتيجه اين شد كه مسأله ما دو شاخه دارد. يكىدر حرّه است كه نظر هم نظر حرام است. نظر او لمس حراماً. اين را كسى متعرّض نشده است. يا كم. نمىگوييم كسىمتعرّض نشده است. مىخوانيم حالا. داريم خيلى كم. و حكم به حرمت هم نكردند. گفتند حرام نيست. زنا موجبحرام است. تازه زنايش هم ما بحث داشتيم. ديگر به طريق اولى اين را نمىگوييم حرام است. و امّا صورت دوم مسأله،آن جايى كه نظر به مملوكه و ملموسه باشد. لمس باشد، حلالاً باشد. در آن جا است كه محلّ دعوا و نزاع است. سهقول در اين جا است. من اقوال را بگويم. بعداً عبارات را مىخوانيم.
قول اول حرمت است. حرام است. در امه منظوره و ملموسه ابن بر اب حرام و منظوره و ملموسه اب بر ابن حراماست. و به قول صاحب جواهر مشهور است. روايت هم زياد داريم. كلمات قوم هم زياد است. عرض مىكنيم. كلماتعامّه را هم بعد مىگوييم.
قول دوم اين است كه حلال است. كه اين قول در اقليت است.
قول سوم اين است كه قائل به تفصيل بشويم. بگوييم منظوره و ملموسه اب بر ابن حرام، احترام به پدر بايد بگذارد. امّاملموسه و منظوره ابن حرام نيست. حالا روى اين مسأله مطالعه كنيد. روايتش در چندين باب از وسائل است. و اقوالعامّه و خاصّه انشاء الله فردا بحث كنيم. از كنارش ببينيم حرّه هم در مىآيد يا نمىآيد. و صل الله على سيدنا محمد وآله الطاهرين.
آخرين مطالب
حوزه علميه
پیام های تسلیت مراجع تقلید، علما و...
حکومت، مردم را کریمانه اداره کند نه فقیرانه
انگیزه بانوان از ورود به حوزههای علمیه...
آیهای که باید در دستور کار مبلغین باشد
مسائل روز جامعه با نگاه تخصصی قابل...
ویژگیهای نماینده مجلس تراز انقلاب
تاکید آیت الله العظمی جوادی آملی بر...
حوزه علمیه در عرصه بانکداری اسلامی...
توصیههای اخلاقی استاد حوزه به طلاب...
لباس محرومیت زدایی از چهره مردم بر...