• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •  متن
  • تاريخ:1378/8/19
    موضوع بحث: احكام نكاح
    مكان: مسجد اعظم قم
    بسم الله الرحمن الرحيم. و به نستعين صلى الله على سيدنا محمد و آله الطاهرين. لا صيما بقية الله المنتظر ارواحنا فداه. و لاحول و لا قوة الا بالله العلى العظيم.
    در ادامه آيات اخلاقى سوره حجرات بعنوان تذكر اخلاقى روز چهارشنبه به آيه ششم مى‏رسيم. يا ايها الذين آمنوا، ان جائكم‏فاسقا بنباء فتبينوا. ان تصيبوا قوما بجهاله فتصبحوا على ما فعلتم نادمين.
    آيه از آيات معروفى است كه در بحث خبر وارد، در علم اصول صحبت درباره آن بسيار زياد شده. من نمى‏خواهم بحثهاى‏اصولى را در اينجا تكرار كنم. بلكه آن جنبه‏هاى اخلاقى آيه را يادآور ميشوم. شأن نزول معروفى آيه دارد كه در بسيارى ازكتب عامه، خاصه، نوشته شده است. و خلاصه‏اش تقريبا چنين است كه وليد ابن عقبه مأمور شد از سوى پيغمبر اكرم(ص)براى گرفتن زكات از قبيله بنى المصطلق. هنگامى كه به سوى قبيله آمد با يك جمعى از لشگر اسلام، جمعيت قبيله به استقبال‏او آمدند. اونهم روى سوء ظنى كه به اينها داشت و سابقا عداوتى بينشون بود، تصور كرد اينها آمده‏اند براى مبارزه با او. تحقيق‏بيشترى هم نكرد. مى‏بايست تحقيق بكند. آيا براى جنگ است يا براى استقبال؟ تحقيق نكرد برگشت خدمت پيغمبر اكرم.عرض كرد اينها قيام بر ضد حكومت اسلامى كردند و حاضر به پرداخت زكات نيستند. آن تخيل خودش را بصورت قطع به‏پيغمبر عرض كرد. پيغمبر به بعضى از يارانش مأموريت داد برخيزيد و برويد ببينيد واقعا همينه يا اشتباهه. تحقيق كنيد. و بدون‏تحقيق كار نكنيد، پيغمبر تأكيد كرد روى اين مسئله تحقيق. اگر ديديد اينها حاضر به دادن زكات نيستند، هر كس منكر دادن‏زكات شد آنوقت اون قيام بر ضد حكومت كرده. اگر ديديد اينچنين است با آنها پيكار كنيد. اون فرماندهى كه مأمور از طرف‏پيغمبر اكرم بود آمد سراغ اين قبيله و در كنار اين كمين كردند. مخفى شدند. ديدند صداى اذان و نماز و همه چيز از اين قبيله‏بلند است و يك آدمهاى مؤمنى هستند، مشكلى ندارند. و برگشتند خدمت پيغمبر اكرم و عرض كردند اينها آدمهاى مؤمن‏حسابى هستند و حاضر هم هستند زكات بدهند و مشكلى ندارند.
    كى اين آيه نازل شد؟ بعد از آنى كه وليد خبر داد و پيش از آنى كه پيغمبر نفر دوم را بفرستد. آنوقت آيه نازل شد. معلوم ميشه‏وليد ظاهر الصلاح بوده، پيغمبر هم مى‏خواسته اعتماد بكند، آيه نازل شد كه اعتماد به حرف اين مرد نكن، اين مرد فاسقه، وبايد تقيين بكنى. ولذا نفر دوم را پيغمبر مأمور به تقيين كرد. حالا آيا اين آيه دلالت داره بر حجيت خبر عادل؟ آيا مفهوم مفهوم‏وصف است؟ مفهوم شرط است؟ آيا تقيينى كه در ذيل آيه هست ان تصيبوا قوما بجهاله، آيا اين شامل حال خبر عادل هم‏ميشود؟ نميشود؟ ميدونيد يك بحثهاى مفصلى در هر حال ميگه اگر توى دست اندازهاى بحثهاى علمى نيندازيمش، آيه‏دلالتش بر حجيت خبر واضحه. شما به هر كسى بگيد. بگيد آقا، آدم فاسق اگر خبرى از من آورد گوش نده. عرف مى‏فهمه كه‏آدم عادل، ثقه، بايد تصديق بكنيد. يا بگيد اگر يك آدم فاسقى بيايد يك حرفى درباره من بزنه گوش نكن، پشيمان ميشوى.فتصبحوا على ما فعلتهم نادمين. معلوم ميشه اگر آدم ثقه بشه، معمولا پشيمانى نداره. آدم ثقه خطا ميكنه، اما معمولا پشيمانى‏نداره.
    بنابراين نه تعليل ذيل آيه منافى حجيت خبر عادله، مفهوم هم مفهوم شرط نيست، مفهوم وصفه. ما در انوار الاصول مفصل‏نوشته‏ايم. مفهوم وصف در اينجاها حجته، چون در مقام احترازه. يك فاسق را نپذير. مقام مقام احترازه. تمام قيودى كه درجمله‏ها در مقام اعتراض ذكر ميشه ولو مفهوم...حجته. اينهم در مقام احترازه. بنابراين بحثهاى علميش هم اگر ما به عرف‏مراجعه كنيم، اونهم مشكلى نداره.
    و اما اون بحث اخلاقى كه از اين استفاده ميشه. اولا استفاده ميشه كه مسلمان بايد در خبرها بر افراد ثقه تكيه كنه. تأكيد كردن‏بر حرفهاى اين و اون جامعه را مختل ميكنه. هر كسى از يك گوشه‏اى بلند بشود و خبرى بدهد، توى اين روزنامه و توى اون‏روزنامه بنويسند و بدون اينكه منبع خبر را تحقيق كنيد، اين سبب ميشه ان تصيبوكم ان رجاله، آبروى اشخاص ميره. بعضى‏هادر محيطهاى مختلف، حتى محيط ما، حكومت اسلامى، زبانشون چاك و بند نداره، قلمشون چاك و بند نداره. بدون تحقيق‏مى‏نويسند، بدون تحقيق مى‏گويند. ماها بايد بيدار باشيم، اعتنا نكنيم. ان تصيبكم ان رجاله ميشه. مصيبتهايى ممكن است‏بوجود بيايد بخاطر اين جهالت، يعنى ندانم كارى. بخاطر اين ندانم كارى اعتماد بر قلمهاى غير موثق و زبانهاى غير ثقه باعث‏مصائبى ميشه.
    از اينجا فراتر برويم در سطح جهان. اين خبرگزاريها، خبرگزاريها عمدتا افراد غيرثقه‏اى هستند. گاهى يا بسيارى از اوقات براى جلب اعتماد مردم سعى مى‏كنندخبرهاى راستى بگويند تا اعتمادها جلب بشه تا دروغهايشون را در آن خبرهاى‏راست جاسازى بكنند. معروفه. الان بعضى از اين راديوهاى خارجى هست‏انسان نگاه ميكنه خبرهاى خوبى ميدهد، تحليل‏هاى خوبى مى‏كنه، اما سمش رادر همينها پنهان مى‏كنه. بخصوص اينكه رسانه‏هاى جمعى دنيا قسمت عمده‏اى‏از آن، در اختيار يهوديها هست، صهيونيست‏ها هست. اينها مطالب را تحريف‏مى‏كنند، مخفى مى‏كنند، كوچك را بزرگ مى‏كنند، بزرگ را كوچك مى‏كنند،تيترهايى كه خودشون مايلند مى‏دهند، اگر اعتماد به اينها بشه ان تصيبوا قومابجهاله و تصبحوا على ما فعلتم نادمين.
    برادرها، هرگز كسى كه تنها پيش شما مى‏آيد از كسى چيزى نقل مى‏كند، تنها به‏قاضى مى‏آيد، قضاوت نكنيد. ما خيلى از اين مسئله رنج برده‏ايم و افرادى‏آمده‏اند و يك طرف سكه را نقل مى‏كنه. آدم ميگه حق با اونه. بعد تحقيق مى‏كنه‏اونور سكه مى‏بينيد نه آقا! تمام آنچه مربوط به نفعش بوده گفته راست گفته، اماهر چه به ضررش بوده يكيش نگفته. هيچوقت به قول يك نفر درباره ديگرى‏قضاوت نكنيد تا تحقيق نكنيد. افراد فقط آنچه به حالشون مفيده مى‏گويند. آنچه‏به زيانشون هست نمى‏گويند. تخلفات مخالفشون را مى‏گويند. تخلفات خودشون‏را نمى‏گويند. سعى بايد كرد، مخصوصا براى روحانيين، براى آقايان اهل علم كه‏با مردم سروكار دارند، اعتماد به افراد غيرثقه باعث مصائب مهمى در زمينه فرد وجامعه است. چقدر تعبير زيبايى هست. ان تصيبكم بجهاله. مصيبتهايى به افراد وجامعه وارد ميشود بخاطر جهالت و نادانى و بدون تحقيق كار كردن. فتبينوا،تحقيق كنيد، تبين كنيد.
    الان شما نگاه كنيد در دنياى امروز. يك سخنرانى فلان وزير، فلان رئيس، فلان‏مسئول كرده. دست اين روزنامه مى‏دهى، انسان مى‏بيند بعله، معنى اين سخنرانى‏اين است كه روابط با فلان دولت برقرار بشه. عين همين را مى‏دهى به دست‏روزنامه يك تيتر ديگرى بهش ميزنه، معنيش اين است كه بايد رابطه برقرار كرد.سخنرانى واحد. عبارت هم عينا يكى. اما اين مطابق ميل خودش تفسير ميكنه،اون مطابق ميل خودش تفسير مى‏كنه. خبر دروغ چند رقمه، اين را دقت كنيد. يك‏وقت آدم صريحا دروغ ميگه. زيد آمده، ميگه نيامده. اين خبر كذبه. گاهى نه.صريحا نيست. ولى لوازم اون، لوازم دروغى است. مثل اينكه گاهى ميشود ازشيطنتهاى خبرگزاريها هست، مى‏خواهند يك كسى را بدنام كنند، مى‏گويند فلان‏كس را با دوستانش در خارج از شهر ديده‏اند، اما از اينكه اينها مشغول قمار وشراب بوده‏اند، اطلاعى در دست نيست. نه قمارى بوده، نه شرابى بوده، نه‏چيزى بوده. دروغ هم نميگه. ظاهرش نگاه مى‏كنى. اما يك ذهنيتى مى‏اندازه. اين‏شيطنت خيلى زياد شده. اين در واقع يك نوع دروغ مخفيه. نوع سوم دروغ،همين تيترهايى كه مى‏دهند به كلمات اشخاص. چه خوب است يك قانونى دراين مملكت باشد كسى كه مى‏خواهد نقل كند كلام كسى را در روزنامه منظور اورا تيتر بده، نه منظور خودش را. من چى مى‏خواستم، اون را شما بايد بگيد. نه‏شما چى مى‏خواهيد. الان امروز هر كسى از سخن من يك چيزى پيدا بكنه اون رابزرگ مى‏كنه، اينها دروغه ديگه، دروغ اين است كه كلام فلانكس كه براى فلان‏مطلب بوده است، شما يك گوشه‏اش را بچسبى، شكل وارونه به آن كلام بدهى.حرام اين، اينها كذبه. اينها انواع و اقسام دروغهاست. دروغهاى مخفى، دروغهاى‏آشكار. جامعه وقتى مى‏رسد به سلامت كه از اين دروغها بپرهيزه. نوع چهارم‏دروغ اين است. يك چيز كوچك را بزرگ كنند، يك چيز بزرگ را كوچك كنند.خبرى واقع شده، با بى اعتنايى يه خط كوچولو در يك گوشه‏اى بنويسند. خبر راپيدا كردى؟ بعله ما نوشتيم. يك خط كوچولو! يعنى يك مسئله مهمى را خيلى‏كوچك مى‏كنند. يا يك مسئله خيلى كوچكى را مى‏آيد در صفحه اول، فلان...اينهم دروغه. دروغ انواعى داره. و متأسفانه تا وضع دنيا اينچنينه، خبرگزاريهااينچنينند، بدانيد و آگاه باشيد كه اينها غالبا در اختيار سرمايه داران بزرگ هستند،اخبار دنيا را آنچنان تنظيم مى‏كنند كه حافظ منافع آنها باشه. در اختيار حكومتهاى‏استكبارى هستند، اخبار دنيا را چنان تنظيم مى‏كنند كه به نفع آنها باشه. بدون‏استثناء اينند. وقتى كه اخلاق حاكم نباشه اصلا همينطوره. حداقل ما در زندگى‏شخصيمون بدون تحقيق، بدون تبيين، كار نكنيم، به شايعات گوش ندهيم، به‏خبرهاى يكطرفه گوش ندهيم، به مى‏گويند و شايد چنين باشد گوش نديم. گاهى‏خبرهايى مى‏آيند به ما نقل مى‏كنند درباره خودمون كه روحمون خبر نداره.مى‏گويند تا نباشد چيزكى مردم نگويند چيزها. اصلا يك در ميليون هم درست‏نيست، يك در ميليارد هم درست نيست. ولى مى‏گويند. نبايد اينها باشه.
    يا ايها الذين آمنوا، خطاب به افراد باايمانه، اگر ايمان بياوريد بايد به اين عمل‏بكنيد. غير مؤمنين نيستند و نمى‏توانند. يا ايها الذين آمنوا ان جائكم فاسقا بنباءفتبينوا ان تصيبوا قوما بجهاله فتصبحوا على ما فعلتم نادمين. پشيمان مى‏شوند درزندگى دنياييشون.
    خوب برگرديم به درس فقهيمون. روايتى ما ديروز نقل كرديم از ابن وهب كه‏بحث بود معاوية ابن وهبه يا شخص ديگريست. بعضى از آقايون تحقيق بيشترى‏كردند اين روايت را در جاهاى ديگرى هم از كافى و تهذيب پيدا كرده‏اند. كافى‏جلد 3، صفحه 206. ما صفحه 155 نقل كرديم، جاى ديگرى از كافى صفحه206 هم داره. جلد 3 صفحه 206. تهذيب هم جلد 1 صفحه 344. در اين دو جابه جاى ابن وهب، وهب ابن وهبه. نه معاوية ابن وهب. وهب ابن وهب. اگر اين‏باشه تكليف روايت يكسره ميشود. چونكه وهب ابن وهب ثقه نيست. بجاى‏المرئه تموت فى بطنها ولد، يموت داره، همون يموتى كه ما مى‏گفتيم، يموت بايدباشه تموت نبايد باشه، در اينجا يموت داره. آخرش هم يك جمله اضافه داره.اونهم خوبه. اذا لم ترفق به النساء. اذا لم ترفق به النساء. مقيد كرده آنجاهايى كه‏زنها از عهده نيايند. نيايند مرد دستش را در رحم مى‏كنه بچه مرده را بيرون‏مى‏آورد، يا قطعه قطعه مى‏كنه بيرون مى‏آوره تا مادر از مرگ حتمى نجات پيدابكند. اينهم اذا لم ترفق به النساء، جواب بعضى آقايونى كه مى‏گفتند اين رجال‏يعنى محرم. يعنى شوهر. نه. از اذا لم ترفق به النساء معلوم ميشه منظور نامحرمه.
    دلالت حديث خوبه براى جواز لمس و نظر در هنگام ضرورت. آنموقعى كه بچه‏توى شكم مادر مرده، جان مادر در خطره. ولى سند وهب ابن وهب است. نه‏معاوية ابن وهب. ثقه نيست. براى تأييد و انضمام به بقيه احاديث در مسير اثبات‏اين استثناء خوبه. من از فروع كافى جلد سوم نقل كرده بودم، صفحه 155. اين‏آقايون از دو جاى ديگر پيدا كرده بودند. دو نفر از آقايون با من تماس گرفتند كه‏هردو زحمت كشيده بودند و پيدا كرده بودند. با تشكر از زحماتشون. خيلى‏خوب.
    بحث ما رسيد به يك روايتى كه صاحب جواهر به اون استدلال كرده براى اين‏بحث. و ما آن روايت را كافى نمى‏دانيم. سند روايت خوب بود. محمد ابن حسن‏صفار مكاتبه‏اى به امام حسن عسگرى عليه السلام كرده. و جالب اين است درسند داره الى ابى محمد، يعنى اسم امام زمان سلام الله عليه برده شده. من اين‏جمله را فراموش كردم بگويم كه امروز روز اول ماه شعبان است و ماه پيغمبراست و ماه شادى است و ماه امام حسين و امام زمان و امام زين العابدين است وتوجه داشته باشيد. امسال شيعيان خالص و مخلص تصميمشون بر اين است كه‏انشاء الله ماه شعبان را از هر سال باشكوه‏تر و پرجوشتر بگيرند در مقابل آن‏حركات زشتى كه... انجام دادند و هتك و بى احترامى كردند مى‏خواهند عملااخلاصشون را ثابت كنند. شما هم اقوامتون را بسيج كنيد براى بزرگداشت بيشترو بهتر از ساحت قدس امام زمان ارواحنا فداه. به هر وسيله‏اى كه شد بايد ابرازارادت كرد. شاهدم بر اين بود. الى ابى محمد. اين شاهد براى امرى است كه مادر قواعد الفقهيه، در ذيل قاعده قرعه نوشته‏ايم كه امروز بردن نام امام زمان‏مانعى ندارد. توى كتابهاى روايت ما جايش سه نقطه نگذاشته‏اند ديگه. اينكه‏مى‏گويند ممنوع بوده مال آن زمان تقيه بوده. الان مشكلى نيست بردن نام آن‏حضرت در زيارت آل ياسين هم كه ديده‏ايد. نام حضرت وليعصر سلام الله عليه‏برده شده است. امام حسن عسگريه ديگه. چرا مى‏گويند ابو محمد؟ چون پدرمحمد بوده. ما كه نگفتيم (اللهم صل على محمد و آل محمد و عجل فرجهم).
    بهرحال سؤالى هم درباره آقايون همين بليطهاى باصطلاح بهزيستى كرده بودند وآن فتوايى كه از ما منتشر شده، من انشاء الله توضيحى درباره‏اش شنبه خواهم‏داد. بسيار خوب.
    و اما متن حديث. فى رجل اراد ان يشهد على امرائة ليس بها بمحرم. مردى‏مى‏خواهد شهادت بدهد، اين سؤال صفاره. بر زنى كه محرمش نيست. هل يجوزله ان يشهد عليها من وراء الستر. ميشه شهادت بدهد از پشت پرده؟ و يسمع‏كلامها. سخنش را بشنود؟ اذا شهد عدلان انها فلانه بنت فلان. دو تا از محارمش‏شهادت بدهند، عاقل باشند كه اين، فلان زن، دختر فلان مرده. آيا اين مقداركافيه؟ اذا شهد عدلان انها فلانه بنت فلان، الذى تشهدك، يعنى اين زن تو را داره‏بعنوان شاهد تعيين مى‏كنه. و هذا كلامها. اين صدا صداى اون زنه. فاطمه بنت‏مثلا حسين. و هذا كلامها. او لا تجوز الشهاده عليها. يا شهادت جايز نيست؟ حتى‏تبرزن تا آن زن بارز بشه، ظاهر بشه، حتى تبرزن و تثبتها، با ث سه نقطه، و تثبتهابعينها. دقيقا ببينه و بشناسه. اين سؤال. خلاصه در مسئله شهادت نگاه بكنه يا نه؟فوقع، امام عليه السلام نامه را جواب دادند، توقيع همان جواب نامه است. تنقب،يعنى فتنقب، نقاب ميزنه آن زن و تظهر لشهود، بعد جلوى شهود هم نقابش رابرميداره، انشاء الله، چون در موقع شهادته جايز است، نقاب بزنه بيايد در ميان‏جمعيت، در مقابل شهود هم نقابش را برداره. تنقب و تظهر لشهود انشاء الله.خوب اين چرا دلالت نداره؟ معلومه، روى مبناى ما دلالتى نداره. چون درشهادت نگاه به صورت مى‏كنند، ديگه بيش از صورت معمولا نيست. وجه وكفين هم كه روى مبناى ما و مشهور مستثناست. روى مبناى ما و مشهورمستثناست. يك كراهتى داره. امام مى‏فرمايد بخاطر شهادت كراهت برطرف‏ميشه. ولى جاهايى كه حرامه، بقيه بدن چى؟ آيا آنهم بخاطر شهادت برطرف‏ميشه؟ صورت ظاهرش شدنش گفتيم مكروهه. اين نقاب هم بخاطر رعايت‏كراهت، ظاهر شدنش براى شهود لضروره، ضرورت كراهت را برداشته روى‏مبناى ما، ربطى به مسئله حرمت نداره. بعله. اگر مثلا بدنش را شوهرش زده وكبود كرده، آستينش را بالا مى‏زنه كبودى بدنش را نشان بده. خوب، اين شاهدبر... شد. ضرورت بر شهادت باعث شد كه نگاه به نامحرم بكنه. اما بحث درنقاب است و صورت است و وجه كفينه. اينكه روى مبناى ما و صاحب جواهر،حرام نبود. كراهتى داشت، كراهت بوسيله شهادت برداشته شد، هيچ ارتباطى به‏بحث ما نداره. بنابراين دلالت دلالت ضعيفى هست. خوب تلخص من جميع ماذكرنا. جمع‏بندى كنيم.
    از تمام اين بحثهايى كه گفتيم، چه قاعده اهم و مهم و ضرورت، و چه روايات‏عامه و چه روايات خاصه. از مجموع اينها به طور قطع و يقين ثابت شد كه درمواردى كه هدف مهمترى به خطر بيفته، جواز نظر و لمس ثابت است. براى‏نجات از خطر مهمتر، براى دفع ضرورتها، نظر و لمس حرام، حلال ميشود. كمااينكه اكل ميته كه حرام بود، در مقام ضرورت، حلال ميشود. حالا اين ضرورت‏مربوط به شهادت باشه، مربوط به معالجه باشد، مربوط به بيع باشد، مربوط به‏نكاح باشد، مربوط به غرق و حلق بوده باشد، يا مورد ديگر. عنوان يكيه ومصادق هم متعدد. دو مطلب باقى مانده، انشاء الله مى‏توانيم امروز تمامش كنيم‏و جلسه بعد برويم به سراغ انشاء الله مسئله 23. (سؤال) بعله بيع مى‏گويند در بيع‏هم مى‏گويند بعنوان ضرورت. بيع در بعضى اوقات لازمه. مثلا خانه‏اى رافروختيم به يك زنى، يك مقدار نقد يك مقدار نسيه. فلان بهمان. فردا اين نقد ونسيه كم و زياد بشود، مشكل پيدا بكنه، خوب من بايد مشترى خودم را بشناسم،ببينم. منتهى بيع هم بيشتر صورت را بايد نگاه كرد. جايزه. نحن هنا عمران امراول واضحه، و آن اين است كه بسيارى از فقها وقتى وارد بحث استثنا شده‏اندتصحيح كرده‏اند. گفته‏اند به مقدار الحاجه نظر و لمس جايز مى‏شود. دليل اون هم‏روشن است. خيال نشود حالا كه نظر و لمس جايز شد همه كار مى‏توانى بكنى. نه‏از ضرورات تتغير بقدرها. كسى كه اين... به ميت است به مقدارى كه جانش ازخطر نجات پيدا بكند. كسى كه در قحطى ناچار است از اموال ديگرى استفاده‏بكند و او راضى نباشد به مقدار نياز نه اين به قول مردم شكمى از عزا دربياورد وهر چه مى‏خواهد بخورد. نه از ضرورات فتقدر به قدرها. دليلش هم واضح است.اصل حرمت بود. قائده اوليه لمس و نظر حرام. به چه مقدار استثنا شد؟ به مقداردفع ضرورت و حاجت. زايد بر آن تحت قائله باقى مى‏ماند شك و ترديدى هم‏در اين معنا نيست.
    و اما نكته دوم، نكته دوم يكى از مسائل... هست. اون اين است كه آيا لازم است‏در نظام پزشكى حكومت اسلامى چنان برنامه ريزى شود كه زنان بيمار محتاج‏نامحرم نشوند و مردان بيمار هم محتاج زنان نامحرم نشوند. آيا لازم است اين‏معنا؟ آيا اين طرحى كه به عنوان طرح انطباق پزشكى در موازين اسلامى رفت به‏مجلس و تصويب هم شد، آيا اين لازم است يا لازم نيست؟ آيا اين وظيفه شرعى‏است يا جزء مستحبات است؟ جواب از روى موازين فقهى ما اين كار، كار واجبى‏است، واجب. چرا؟ براى اين كه اگر من بدانم من مسافر بدانم اگر زاد و توشه‏كافى برنگيرم در بيان مضطر به اكل ميته مى‏شوم. آيا واجب است زاد و توشه باخودم ببرم؟ يا نه بروم اونجا مضطر به اكل ميته بشوم و بخورم و هيچ اشكالى هم‏ندارد. هر فقيهى مى‏گويد اگر يقين دارى و احتمال قوى مى‏دهى به اين كه چنين‏اضطرارى حاصل خواهد شد بايد مقدماتى بچينى كه منتهى به اضطرار نشود. به‏جاى حرام از مباح استفاده كنى. يك قائده عقلى است. من مى‏دانم هدف مولا به‏خطر مى‏افتد. من مى‏دانم مولا توى اين بيابان تشنه مى‏شود. توى اين بيابان آب‏نيست. قبلا هم آب مى‏توانم با خودم بردارم اگر برندارم مولا در بيابان تشنه شد وناراحت شد آبى پيدا نشد آيا حق دارد اين عبد را مؤاخذه كند. تو كه مى‏دانستى‏چرا برنداشتى؟ به حكم عقل. درست است اگر تخلف كرد با خودش غذا نبرد دربيابان گرفتار شد واجب است اكل ميته كند، ولى در عين حال معصيت كار هم‏هست. آيا وجوب عقلى است يا شرعى است؟ مى‏دانيد يك بحثى دارند در كسى‏كه توسط اغز مغضوبه كه آيا بيرون آمدن وجوب عقلى است يا وجوب شرعى‏است؟ آيا واقعا مصداق معصيت است يا به تعبير مرحوم آخوند در كفايه تجرى‏عليه حكم المعصيه. خوب معصيت در او جارى مى‏شود. كدامش؟ اين‏دعواهاش بماند اونجا. مسلم واجب است اين مقدمه و مسلم اگر تخلف هم بكندمعصيت كار است.
    مى‏ياييم در ما نحن فيه ما مى‏دانيم اگر دانشگاه پزشكى براى زنان جداگانه، براى‏مردان جداگانه نداشته باشيم، اگر بيمارستانهامون را جدا نكنيم، اگر به اندازه‏كافى طبيب زن و طبيب مرد نداشته باشيم گرفتار اون ضرورت مى‏شويم. گاهى‏مى‏شود قابله زن مرد مى‏شود. طبيب زن، جراح مرد زن مى‏شود. آيا اين واجب‏است ما جلوى اين ضرورت را بگيريم؟ مثل اونجايى كه توى بيابان مى‏رفتيم وگرفتار اكل ميته مى‏شديم قبلا غذا با خودمون ببريم با علم و آگاهى كه داشتيم‏حالا هم علم و آگاهى داريم كه اگر ما اين كار را نكنيم ما گرفتار چنين ضرورتى‏مى‏شويم. بگوييم آقا در اين شهر طبيب به اندازه كافى نيست بايد زنها بروند پيش‏مردها. حتى قابله هم نيست. جاهايى كه زايمان خطرناك مى‏شود بايد ازطبيب‏هاى مرد استفاده كنيم. نداريم طبيب ماهر زن. همين تمام، يا بايد برويم‏دنبال مقدمات براى دو سال ديگر، پنج سال ديگر. از حالا مقدمه چينى كنيم.شك نيست كه در حكومت اسلامى ما طبق موازين فقهى ما بر حكومت اسلامى‏لازم است كه اين ضرورتها را با مقدمه چينى‏هاى لازم از بين ببرد. دنيا چكارمى‏كند؟ ما مقلد مادى‏هاى دنيا و مادى پرستان دنيا نيستيم ما تابع فرهنگ‏خودمان و مذهب خودمان هستيم. و صل الله على سيدنا محمد و آله الطاهرين.