پنج شنبه 27 ارديبهشت 1403 - 6 ذيقعده 1445 - 16 مي 2024
تبیان، دستیار زندگی
در حال بار گزاری ....
مشکی
سفید
سبز
آبی
قرمز
نارنجی
بنفش
طلایی
همه
متن
فیلم
صدا
تصویر
دانلود
Persian
Persian
کوردی
العربیة
اردو
Türkçe
Русский
English
Français
مرور بخشها
دین
زندگی
جامعه
فرهنگ
صفحه اصلی تبیان
شبکه اجتماعی
مشاوره
آموزش
فیلم
صوت
تصاویر
حوزه
کتابخانه
دانلود
وبلاگ
فروشگاه اینترنتی
عبارت مورد نظر :
لیست دوره ها
>
دروس خارج فقه
>
کتاب نکاح (آیت الله مکارم شیرازی )
>
جلسه 349
متن
تاريخ:1381/6/25
موضوع بحث:احكام نكاح
نام استاد:حضرت آيت الله مكارم شيرازى
مكان:مسجد اعظم قم
بسم الله الرّحمان الرّحيم و به نستعين و صل الله على سيدنا محمد و على آل الطّيبين الطّاهرين المعصومين لا صيمابقية الله المنتظر ارواحنا له الفدا و لا حول و لا قوة الاّ بالله العلى العظيم.
در آخر بحث ديروز كه مسأله ششم باشد از مسائل مصاهرت ما اشاره به يك نكتهاى كرديم كه يك خورده با عجله ازآن گذشتيم. امروز اين را تحت عنوان بقيهنا شىءٌ اين نكته بار مطرح مىكنيم. بقيهنا شىءٌ و آن اين است كه مسأله وطىدر غير قُبل در سراسر فقه مشكلات زيادى را براى فقها به وجود آورده است و تقريباً كلمات الاصحاب رضوان اللهتعالى عليهم لا يخلوا ان تشويشٍ فى هذه المسأله. گاهى ملحقش كردند به وطى در قبل. گاهى ملحق نكردند. گاهىاحتياط كردند. گاهى مسلّم گرفتند. گاهى ترديد كردند. حالا من 15 مورد را در فقه يادداشت كردم كه اينها را من براىشما ذكر كنم و بعد عرض كنم اين 15 مورد چه طور هست.
اول حكم غسل است. كه آيا وطى فى غير القبل موجب غسل هست يا نيست؟ كه معمولاً احتياط مىكنند و مىگويندغسل واجب است على الاحوط.
دوم حرمت و كفّاره فى حالٍ حيضٍ كه آيا حرام است فى حالٍ حيض كالوطى فى القبل؟ و اگر حرام است كفّاره همدارد؟ بنا بر قول به وجوب كفّاره دارد. معمولاً عدّهاى مىگويند حرام است و كفّاره هم دارد على الاحوط. ولىبعضىها هم محلّ ترديد قرار دارند اين مسأله را.
سوم بطلان صيام به. شخص روزه دار همان گونه كه وطى در قبل عمداً موجب بطلان صومش مىشود، آيا فى غيرالقبل هم باعث بطلان مىشود يا نمىشود؟ آن جا را مسلّم گرفتند. در كلمات فقها نگاه كنيد مىگويند بله. لا فرقموجب بطلان مىشود.
چهارم در حكم اعتكاف است. در اعتكاف وطى است. در قبل موجب بطلان است. جزء محرّمات اعتكاف است. آيافى غير القبل هم همين حكم را دارد يا ندارد؟ آن جا را هم مسلّم گرفتند. در عبادات غالباً يك حكم جارى كردند. يعنىدر اعتكاف مىگويند مثل هم است. در صيام مثل هم است.
پنجم در تروك احرام و كفّارهاش. يكى از تروك احرام هو الجماع. آيا فرقى بين وطى فى القبل و فى غيره هستيانيست؟ آن جا هم جزء عباداتى است كه مسلّم گرفتند. گفتند لا فرق بينهما. و همچنين در كفّارهاش. اگر كفّاره آن جايك شتر است، اين جا هم يك شتر است. ملحق كردند معمولاً به هم. پس پنجم چه شد؟ تروك احرام و كفّاره.
ششم محرّمات بالمصاهره كه همين مسأله ششم ما بود كه محلّ بحث بود. اگر قائل بشويم به اين كه زنا موجب آنمحرّمات چهارگانه مىشود، آيا فرقى هست بين الزّنا فى القبل و فى غيره يا نه؟ اين هم ملاحظه كرديد كه محلّ بحثبود. و ما از اطلاقات ادلّه گفتيم كه تعميم است. سؤال؟ آن يك مورد است. آن در ربائبكم الّاتى فى حجوركم است. آنجا مشروط به دخول است. جاى ديگر كه مشروط به دخول نيست. در ربيبه كه دخول شرطش است، آيا فرق است بيندخول فى القبل و فى غيره يا نه؟ آن جا هم همين بحث مىآيد. جزء محرّمات بالمصاهره است و اين حرف در ربيبههم مىآيد كه شرطش دخول به عام است. آيا اين دخول عام است يا اين دخول خاص است؟
هفتم نكاح يا زناى به ذات البعل. ما يكى نكاح به ذات البعل داريم كه اگر جاهل باشد موجب حرمت مىشود به شرطدخول. نكاح به ذات البعل در صورتى كه جاهل باشد اين زن ذات البعل است. نمىدانست. شوهرش مفقود شده بودو بعد خبر آوردند كه مرده است. بعد معلوم شد نمرده است. ذات البعل بود. حالا نكاح كرد. مىگويند اگر دخول بكندحرام ابدى مىشود. آيا اين دخول عام است يا خاص است؟ خاص فى القبل است يا اعم است؟ و همچنين زناى بهذات البعل كه گفتند باعث حرمت مىشود. آيا اين زناى به ذات البعل كه باعث حرمت مىشود عام است يا خاصاست؟
هشتم نكاح فى العدّه. و همچنين زناى فى العدّه. نكاح فى العدّه اگر جاهل باشد، مىگويند مع الدّخول موجب حرمتابدى مىشود. آيا اين دخول عام است يا اين دخول خاص است؟ و همچنين زناى در عدّه هم محلّ بحث است. كه اگرزناى در عدّه را قائل بشويم موجب حرمت ابدى مىشود، آيا زناى فى العدّه خاص است بالقبل يا عام است؟
نهم، يكى از شروط احسان دخول است. محسنه آن كسى است كه حالا كسى كه زناى محسنه كرده است مردى استكه داراى همسر باشد. ولى مىگويند با اين همسر عروسى هم كرده باشد. دخول هم باشد. اگر كسى ازدواج كرده استو دخول نكرده است، زناى او زناى محسنه نيست. من شرايط الاحسان يعنى محسنه بودن اين است كه همسرى داشتهباشد كه با او عروسى كرده باشد. عقد تنها لا يوجب الاحسان. حالا كه شرطش دخول است آيا دخول خاص است ياعام است؟ سؤال؟ در بعضى جاها فرق نگذاشتند. در بعضى جاها فرق گذاشتند. حالا من مىگويم. بعضى جاها رايكسان گرفتند. بعضى جاها را مسلّم فرق گذاشتند. در اين جا احتمال فرق گذاشتند. در اين جا تصريح كردند به اين كهچون شما مىخواهيد اعدام بكنى تدرع الحدود بالشّبهات اين جايى است كه تدرع مىگيرد او را. ما مىدانيم اگر آندخول فى القبل بوده باشد، آن جا زناى محسنه است و اعدام است. امّا فى غير القبل بوده باشد، يقين نداريم. تدرعالحدود بالشّبهات. اين جا اتّفقاً تصريح كردند كه فرق دارد. بعضى جاها مسلّم گرفتند فرق ندارد. بعضى جاها مسلّمگرفتند كه فرق دارد. بعضى جاها مردد گرفتند.
دهم احكام خود زنا، حدّ زنا. حدّ زنا كه...آيا خاص فى القبل است يا اعم است؟ اين جا را مسلّم گرفتند كه اعم است.حدّ زنا اعم است. امّا آن محسنه اخص است.
يازدهم الولد للفراش. مىگويند يكى از شرايط اجراى حكم فراش دخول است. حالا آيا اين دخول عام است يا ايندخول خاص است؟ كه فرزند ملحق بشود. الولد للفراش. بشرط الدّخول. حالا اين دخول عام است يا خاص است؟اين جا هم از جاهايى است كه عام گرفتند. گفتند عام است. چرا؟ به علّت اين كه بسيار مىشود كه خلاصه سرايتمىكند. توجّه ندارد. نطفه مىريزد بيرون. منتقل مىشود. از مجرايى به مجراى ديگر و بنائاً على ذالك اين جا را هممعمولاً عام گرفتند. ظاهراً نصّى هم در خصوص اين جا داشته باشيم.
دوازده شرط محلّل. در محلّل دخول لازم است. عقد كافى نيست. در محلّل زن سه طلاقه دخول هم لازم است. تنهاعقد كافى نيست. آيا خاص است اين جا يا عام است؟ اين جا را هم ظاهراً عام گرفتند.
سيزدهم تعلّق تمام المهر. مهر مع الدّخول عند الطّلاق كامل بايد بدهند. بدون دخول نصف مىشود. آيا اين دخولى كهشرط تكميل مهر است، آيا خاص است يا عام است؟
چهاردهم شرط لعان. يكى از شرايط لعان اين است كه دخولى با همسرش داشته باشد. و الاّ اگر مرد دخولى نداشتهباشد نفى ولد بدون لعان ممكن است. بگويد ما عروسى نكرديم. اين بچّه متولّد شده مال من نيست. امّا اگر عروسىكرده است. بچّهاى متولّد بشود، بخواهد اين بچّه را از خودش نفى بكند، بگويد بچّه مال من نيست، اين بايد لعان كند.پس يكى از شرايط لعان چه شد؟ دخول شد. آيا اين دخول خاص است يا اين دخول عام است؟ اين چهارده مورد بودكه عرض كردم. سؤال؟ نه در اين مورد عام هم گفتند. گفتند به علّت اين كه فرزند گاهى به وسيله نفوذ كردن و منتقلشدن نطفه از مجرايى به مجراى ديگر از بيرون البتّه حاصل مىشود و خيلى وقتها خودشان هم نمىفهمند. بنابراينگفتند عام است.
پانزدهم. يكى از شرايط مطلّقه ثلاث اين است كه طلاق كه مىدهند رجوع بكند و دخول هم بشود. دوباره طلاقبگيرد. يطلّق ثمّ يرجع ثمّ يدخل بها ثمّ يطلّق. بايد اين طورى باشد. و الاّ نه. البتّه به عقيده بعضى كه مىگويند دخولشرط است در مطلّقه ثلاث.
اين پانزده مورد. منحصر به اينها هم نيست كه من عرض كردم. اين پانزدهتايى است كه من در يك تفكّر اجمالى ديشبيادداشت كردم. اين مسأله را متعرّضش نشدند به صورت جمعى در هيچ كجا. يعنى ما نديديم. و بعيد مىبينم. پراكندهاست در فقه. و اين غالباً مشكل آفرين است و احكامش يكنواخت نيست. سه چهار رقم حكم دارد. يك در بعضى ازجاها الحاق مسلّم است. مثل باب عبادات، صوم، اعتكاف، حج. در اين جا گفتند عام است. بعضى جاها عدم الحاقمسلّم است. مانند همان زناى محسنه كه گفتند ما ملحق نمىكنيم و حكم اعدام جارى نمىكنيم. كه يكى از شرايطشدخول به همسر هست. گفتند دخول همسر را فقط قبلاً احكام زناى محسنه جارى مىكنيم.بعد...اولويت است. مثلحد. در باب حدّ زنا كه در زناى فى القبل هست، فى غيره هم حدّاقل جارى مىكنيم بالاولويت. به علّت اين كه اگرنباشد بايد يك حدّ شديدترى شبيه حدّ لواط جارى كنيم. بعضى جاها هم احتياط كردند. مثل غسل. احتياط كردند.گفتند احتياط اين است كه غسل بكند. ملاحظه مىفرماييد اين مسأله يك مسأله مشوّشى است. حالا من يك قاعدهكلّى عرض كنم. چون وارد شديم در بقيهنا شىءٌ يك قاعده كلّى عرض كنم و بگذريم و برويم سراغ مسأله 7.
قاعده كلّى اين است كه هر مقامى ويژگيهاى خاصّ خودش را دارد. ما نمىتوانيم بگوييم فى تمام الفقه وقتى مىگوينددخول عام است. فى تمام الفقه وقتى مىگوييم دخول خاص است. يك قاعده كلّى ما نداريم. هر جا ويژگيهاى آن مقامرا دارد. گاهى اطلاق ادلّه داريم. به اطلاق عمل مىكنيم. گاهى اطلاق ادلّه نداريم عمل نمىكنيم. گاهى اولويت قطعيهاست عمل مىكنيم. گاهى الحدود تدرى بالشّبهات است عمل نمىكنيم. گاهى نصّ خاص دارد، مىگويد هر دو مثلهم است. عمل مىكنيم. بنابراين المقامات مختلفه و احكامها مختلفه. اين چيزى است كه اگر بخواهند جمع كنند تماماقوال و احكام را يك كتابى براى خودش مىشود كه آيا دخول عام است يا خاص است؟ مقامات مختلفش را در فقهجمع و جور كنند و خودش يك موضوع مهمّى است. خيلى جاها فقها توى آن به دردسر افتادند. خوب اين بقيهنا شىءٌكه ديروز با عجله از آن رد شديم، يك خورده گستردهاش كرديم و از اين بحث گذشتيم و برويم سراغ مسأله 7. عرضكردم قاعده كلّيه اين است كه المقامات مختلفه. بعضىها اطلاق دارد. بعضىها ندارد. بعضىها قاعده الحدود تدرعاست. بعضى ندارد. بعضىاش نصّ خاص دارد. بعضىاش احتياط دارد. مقامات مختلف هستند. اين قاعده كلّى استنبودن قاعده كلّى است در واقع. قاعده كلّى در اين جا اين است كه قاعده كلّى نداريم. و المقامات فى ذالك مختلفةٌجدّا. خوب اين نكتهاى بود كه لازم است براى روشن بودن در مسائل فقه به آن توجّه داشت.
و امّا مسأله هفتم. عبارت تحرير الوسيله را مىخوانم. عبارت اين است. اذا علم بالزّنا و شكّ فى كونه سابقاً على العقداو تارعاً تارى يعنى لاحق. بنى على الصّحه. بنابراين كه ما قائل باشيم زنا موجب حرمت است. ما كه بحث را در اين جاكلّ زنا را كراهت دانستيم. عام، خاص، همهاش. در باب محرّمات بالمصاهره گفتيم باعث حرمت مصاهرت نمىشود.اصل زنا حرام امّا لا يوجب الحرمه فى المصاهره. بلكه يوجب الكراهه فى المصاهره. حالا لو قلنا بالحرمه. آيا اگر شككنيم كه زنا لاحق بوده است يا سابق، لاحق لا يوجب الحرمه. مسلّم است. بعد از آن كه عقد بسته است اگر زنايى بهبنت يا ام بشود، اين باعث نشر حرمت نمىشود. اين را مىگويند زناى لاحق. يا بعد از آنى كه زنى همسر پدر شد اگرنعوذ بالله پسر با آن همسر پدر زنا كند، همسر پدر بر پدر حرام نمىشود. اينها زناى لاحق است. سابق است كهمىگويند حرام مىشود آنهايى كه مىگويند با زنى...بالله زنا كرده است. اين بنتش حرام مىشود برايش. امّش برايشحرام مىشود. يا نسبت به ابش حرام مىشود. نسبت به ابنش حرام مىشود. حالا اگر شك كرديم زنا سابق بوده استيا لاحق بوده است. تاريخ را نمىدانيم چيست. عقدى خوانده شده است. اين عمل منافى هم انجام شده است. امّاعقد جلو بوده است يا عمل منافى؟ نمىدانيم. تاريخ اينها فراموش شده است. كدام قبل بوده است؟ كدام بعد بودهاست؟ در حال شك حكم ظاهرى مسأله چيست؟ مىفرمايد بنى على الصّحه مىگوييم انشاء الله عقد صحيح بودهاست و باطل نبوده است. اين مسأله را در عروه هم متعرّض هستند. در مسأله 31. از ابواب مصاهرت. حالا گفتند اصلدر اين جا صحّت است. چرا اصل صحّت است؟ براى اين كه قاعده اصلى بطلان است ديگر. در هر عقدى شك كنيميا نه، الاصل فى العقود البطلان. چرا صحّت؟ براى اجراى قاعده كلّ شىءٍ حلال. ما نمىدانيم اين مرئه حلال بودهاست يا حرام بوده است. اگر سابق بوده است، حرام بوده است. اگر لاحق بوده است حرام بوده است. نمىدانيم كلّشىءٍ لك حلال آن موقعى كه عقدش كرد، انشاء الله مصداق حلال بوده است. چرا ما كلّ شىءٍ لك حلال جارى كنيم؟و آن اصالت الفساد در عقود كه مبنى بر استحباب است جارى نكنيم؟ قاعده حلّيت مقدّم است بر استسحاب؟ بسيارخوب. شك داريم صحيح است يا نه. اصل بايد بگوييم فساد است. چرا؟...قاعده اصالة الحلّيه جارى مىكنيم. چرا؟يكى اصل موضوعى است. يكى اصل حكمى. در اين كه شك داريم عقد صحيح است يا نه، اصل حكمى است.نمىدانيم محكومٌ بالصحه يا محكومٌ بالفساد. ولى اين شك ناشى شده است از شكّ موضوعى كه اين زن حلال بود ياحرام بود؟ در موضوع شك داريم. شك ما در صحت عقد كه شكّ حكمى هست، مسبب است از شكّ ما در موضوعكه اين زن، زن حلالى بود يا زن حرام. و تا اصل موضوعى در موضوع جارى كنيم نوبت به اصل حكمى نمىرسد.سبب و مسبب هستند. تا اصل سببى هست نوبتى به اصل مسببى نمىرسد. شك داريم كه اين عقد صحيح است يا نه.لماذا؟
چون نمىدانيم اين زن حلال بود يا زن حرام بود. خوب وقتى ما اصالة الحلّيه در اين زن جارى كرديم و گفتيم كلّ شىءٍلك حلال، اتّفاقاً در روايت مسعدة ابن صدقه اگر يادتان باشد همين مثال بود. فرمود و ذالك مثل زوجتك. لانّهارضيعتك. اين زوجهاى كه الان تو دارى شايد خواهر رضاعى تو بوده است يك وقتى و تو نمىدانى. فرمود كلّ شىءٍلك حلال. اين زوجه حلال است. نفرمود اصالة الفساد در عقد جارى مىكنيم. فرمود اصالة الحلّيه در موضوع جارىمىكنيم. نمىدانيم اين زوجه خواهر رضاعى است يا نه؟ مادر من به خيلىها شير داده است. شايد اين هم خواهررضاعى باشد. فرمود كلّ شىءٍ لك حلال. در موضوع اصالة الحلّيه جارى كرد. تا نوبتى نرسد به اصالة الفساد در عقد.دقت كنيد اين مسائل اصولى را. هى...در ذهنتان كنيد و پياده كنيد. تا فراموش نشود. خوب اين كلام امام و دليلش هماين بود كه عرض كرديم. اصالة الصّحه در اين جا جارى مىشود و نوبتى هم به اصالة الفساد در عقد نمىرسد. چوناصل صحت آن جا مقدم است. اصل موضوعى هست. كلّ شىءٍ لك حلال است. و لكن در اين جا بعضىها مثلمرحوم آقاى حكيم آمدند دقتى كردند و گفتند شما چرا آن اقسام ثلاثه كه در حاديثين همه جا جارى مىكنيد در اين جاجارى نمىكنيد. دو حادث واقع شده است. يكى عقد، يكى زنا. نمىدانيد كدام مقدّم، كدام مؤخر. اقسام ثلاثه دارد. يامجهوله التّاريخ است، هر دو تاريخش مجهول. يا معلوم احدهنا. تاريخ عقد معلوم است. روز شنبه عقد را خوانديم. يامثلاً در ماه رجب عقد را خوانديم. امّا آن عمل منافى نمىدانيم جمادى بوده است يا شعبان بوده است. تاريخ عقدمعلوم است. تاريخ آن عمل خلاف معلوم نيست. او بالعكس. مىداند چه وقت اين عمل زنا واقع شده است. امّا تاريخعقد معلوم نيست. آيا همان تقسيمات سه گانهاى كه در جاى ديگر در حادثين مىكنيم، در اين جا هم بكنيم؟ ايشانمىگويد بله. حالا دانه دانه حساب كنيم و بياييم جلو. اگر تاريخ عمل منافى معلوم نشود. تاريخ عقد معلوم باشد. دراين جا استسحاب مىكنيم. مىگوييم عقد واقع يا مىگوييم كه اين عمل منافى واقع شده است. روزش هم معلوماست. تاريخش هم معلوم است. امّا عقد نمىدانيم واقع شده است يا نشده است. مىگوييم اصل عدم تحقق عقداست. تا كى؟ تا زمانى كه عمل منافى واقع شد. پس اين زن حرام شد. به عبارت ديگر موضوع ما مركّب من جزئيناست. يك جزء اين عمل منافى است. يك جزء هم عدم تحقق عقد است. يك جزء بالوجدان، يك جزء بالاصل. جزءاول كه عمل منافى واقع شده است در روز شنبه مثلاً اين بالوجدان است. جزء دوم كه عقد واقع نشده بود. بهاستسحاب مىگوييم نشد. تا شنبه هم نشد. موضوع حاصل شد. موضوع اين بود كه زنى غير معقوده اين عمل منافى براو واقع بشود. و اين سبب حرمت مىشود. پس الموضوع مركّبين من جزئين احدهما بالوجدان و هم الزّنا و الثّانىبالاصالة العدم و هو العقد. پس موضوع مركّب به وسيله وجدان و عقد تحقق پيدا كرد. و موجب حرمت اين زنشد...آيا موضوع در اين جا مركب است يا وسيع است؟ يعنى موضوع مركب شده است از وقوع زنا و عدم العقد يا نهعنوان موضوع السّابق است. اذا كان الزّنا سابقاً اين يك موضوع بسيطى است. ما مىتوانيم با اصل اين را ثابت كنيم يا ازقبيل اصل مثبت است؟ اگر موضوع مركب باشد جزء بالوجدان است و...امّا اگر موضوع السّابق و الّاحق است، اينهاعناوين بسيطه است. ما مىخواهيم سابق بودن زنا را به وسيله استسحاب عدم عقد ثابت كنيم و اين از لوازم عقليهاست و اصل مثبت است. بنابراين چون اصل مثبت مىشود، ما نمىتوانيم بگوييم زنا متّصف به صفت سابقيّت است.اين صورت اولى.
صورت ثانيه عكسش است. عقد معلوم است روز شنبه بوده است. نمىدانيم زنا قبلش واقع شده است يا نشدهاست...مباح است. انشاء الله. كلمه لاحق را ما نمىخواهيم. ما مىخواهيم سابق بر اين زنا واقع نشده باشد. اصل ايناست نشده است....ما چه كار داريم به لاحقاً واقع شده است يا نه. موضوع ما اين است كه اگر سابق باشد حرام است.اصل اين است كه سابق واقع نشد. فهو حلال.
صورت سوم هم اين است كه مجهوله التّاريخ باشد. در مجهوله التّاريخ نظر مباركتان اگر باشد دو مبنا هست. يكى مبناىكسانى كه مىگويند اصول جارى مىشود و يتعارضان و تساقطان. يكى هم مبناى كسانى كه مىگويند اصلاً در مجهولهالتّاريخ اصل جارى نمىشود. حالا كه اصل جارى نشد برويم سراغ چه؟ اصالت الفساد يا نه؟ مثل اين كه اين بحثاحتياج به يك توضيح بيشترى داشته باشد. لازم است كه من فردا برگردم و اين سه صورت را يك خورده برايتانتوضيح بدهم. و صل الله على سيدنا محمد و آله الطاهرين.
آخرين مطالب
حوزه علميه
پیام های تسلیت مراجع تقلید، علما و...
حکومت، مردم را کریمانه اداره کند نه فقیرانه
انگیزه بانوان از ورود به حوزههای علمیه...
آیهای که باید در دستور کار مبلغین باشد
مسائل روز جامعه با نگاه تخصصی قابل...
ویژگیهای نماینده مجلس تراز انقلاب
تاکید آیت الله العظمی جوادی آملی بر...
حوزه علمیه در عرصه بانکداری اسلامی...
توصیههای اخلاقی استاد حوزه به طلاب...
لباس محرومیت زدایی از چهره مردم بر...