• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •  متن
  • تاريخ:1381/3/21
    موضوع بحث:احكام نكاح
    نام استاد:حضرت آيت الله مكارم شيرازى
    مكان:مسجد اعظم قم
    بسم الله الرّحمان الرّحيم و به نستعين و صل الله على سيدنا محمد و على آل الطّيبين الطّاهرين المعصومين لا صيمابقية الله المنتظر ارواحنا له الفدا و لا حول و لا قوة الاّ بالله العلى العظيم.
    كلام در مسأله محرّمات بالمصاهره بود. رسيديم به مسأله پنجم و بحث در اين بود كه اگر به جاى نكاح زنايى واقع‏بشود، آن آثار چهارگانه مصاهرت را دارد يا ندارد. احاديث از طرفين فراوان بودند. احاديثى كه دالّ بر حرمت است. كه‏آثار نكاح را دارد و احاديثى كه دالّ بر حلّيت است و آثار نكاح را ندارد. روايات هم صحا داشتند. هم غير صحا. هم‏تضافر داشتند و تكاثر. بنابراين از نظر سند اشكالى در هيچ كدام از دو طرف نيست. بايد برويم سراغ جمع دلالى.
    مى‏دانيد در تعارض روايات اولين قدم براى حلّ مشكل تعارض جمع دلالى است. يعنى بتوانيم آنها را با هم آن چنان‏جمع كنيم كه منافاتى نداشته باشند. يا به عبارات ديگر ظاهر را حمل بر اظهر كنيم و به وسيله قرائن بگوييم عرف‏مجموع اينها را اين طور تفسير مى‏كند. در اين جا چهار جمع دلالى ذكر شده است. البتّه سه جمع دلالى است. يكى‏حمل بر تقيّه است.
    سؤال؟ بله. روايت طايفه اول هم اكثر است و هم صحا. رفتن سراغ اكثريّت و ترجيح به شهرت مال آن جايى است كه‏جمع دلالى نباشد. اگر صد تا عام داشته باشيم. يك دانه خاص بيايد. نمى‏توانيد بگوييد چون صد تا عام است صد تاروايت داريم اكرم العلماء. يك روايت داريم كه مى‏گويد لا تكرم الفسّاق منهم جمع مى‏كنيم ديگر. نگاه به كثرت روايت‏در جمع دلالى نمى‏كنيم. جمع دلالى كار به مرجحّات ندارد. هر دو طرف كه حجّت باشند، مى‏رويم سراغ جمع دلالى.
    به هر حال، اولين طريقى كه براى جمع دلالى در آن جا گفته‏اند، گفته‏اند آن روايات حرمت مال آن جايى است كه زناى‏سابق باشد. ولى روايات حلّيت مال آن جايى است كه زناى لاحق باشد. اگر سابق بر عقد بوده باشد يوجب الحرمه. اگربعد از عقد باشد لا يوجب. بنابراين گروهى را حمل بر سابق و گروهى را حمل بر لاحق. تعارض از بين مى‏رود. شاهدهم دارد اين جمع. نظر مباركتان باشد، بعضى از احاديث را داشتيم كه هر دو طرف را مى‏گفت. مى‏گفت ان كان سابقاًفيحرم و ان كان لاحقاً لا يحرم. پس احاديثى كه هر دو طرف در آن بيان شده بودند، شاهد جمعى براى ما مى‏شود وتعارض را از بين مى‏برد و نوبتى به مرحّحات نمى‏رسد. نتيجه اين جمع كدام قول است؟ قول به اوّل است. قول به‏حرمت است. نتيجه اين جمع قول به حرمت است. سؤال؟ تعارض و جمع دلالى. يكى را حمل مى‏كنيم بر ما قبل،يكى بر ما قبل. يكى زناى سابق، يكى زناى لاحق. سؤال؟ فعلاً ما داريم بيان مى‏كنيم حرفهايى را كه زدند تا برسيم به‏نقد اين جمع‏ها. اين تفصيل را كه قول اولى‏ها قائل هستند. دومى‏ها قائل نيستند. قائلين به حرمت مى‏گويند حرمت‏مال سابق است. لاحق را هيچ كس حرمت نمى‏گويد. اين قول اول است.
    و امّا جمع دوم. سؤال؟ حالا اجازه بدهيد من طرق جمع را بگويم. حمل دومى اين است كه جمع دومى بگوييم‏رواياتى كه حرمت مى‏گويد، ناظر به دخول است. روايات حلّيت ما دون الدّخول است. اگر دخول حاصل شده است‏حرام است. اگر نشده است انّما كان شى‏ءٌ دون شى‏ء ملاعبه‏اى بوده است،...بوده است، اين حرام نيست. بنابراين‏تعارض از بين مى‏رود به حمل كردن روايات حرمت بر دخول و روايات حلّيت بر ما دون الدّخول.
    سؤال؟ بله. مرحوم صاحب جواهر هم ذكر كرده است. مرحوم شيخ هم گويا ذكر كرده است اين جمع را. نتيجه اين‏جمع باز چه مى‏شود؟ باز هم قول اول مى‏شود. حرمت. باز هم نتيجه اين جمع فتواى به حرمت ناشى از زنا است.شاهد اين جمع براى اين كه تبرّعى نباشد رواياتى است كه هر دو را مى‏گفت. مى‏گفت اگر دخول باشد چنين. اگر شى‏ءٌدون شى‏ء باشد نه. آن رواياتى كه مى‏گفتم ما دون دخول است عيب ندارد، دخول عيب دارد، آنها هم شاهد جمع دوم‏ما مى‏شوند.
    و امّا جمع سوم كه اين جمع نيست يعنى. روايات ناهيه را حمل بر بيان حكم‏واقعى مى‏كنيم و روايات حلّيت را حمل بر تقيّه. چه طور حمل بر تقيّه كنيم؟در حالى كه معلوم نيست مشهور عامّه قائل به حلّيت باشند. بعضى گفته‏اندمشهور عامّه قائل به حرمت است. چگونه ما روايات حلّيت را حمل بر تقيّه‏بكنيم؟ مرحوم صاحب جواهر بيانى دارد براى اين. جواهر جلد 29، صفحه372. خوب دقت كنيد. كه ايشان مى‏گويد اين حمل بر تقيّه احسن المحامل‏است. مى‏گويد و هو احسن المحامل و ذالك لانّ هذا الخبر، اين خبر لا يحرّم‏الحرام الحلال. لانّ هذا الخبر يعنى خبر لا يحرّم الحرام الحلال كما يظهر من‏الانتصار و الهنية و غيرهما، نبوىٌّ. اين خبر نبوى است. عامّه اين خبر راطورى معنى كردند و ما طور ديگر معنى مى‏كنيم. اى لا يفسد الحرام الحلال.و انّه من رواياتهم عنه (ص) اين لا يفسد الحرام الحلال اين از روايات اهل‏سنّت است. رواياتى است كه از پيغمبر كردند و هو صحيحٌ. اين روايت‏صحيح است. امّا عامّه معنى‏اش را نفهميدند. و لكن لم... مراد منه. آنها مرادرا نفهميدند. فظنّوا انّ المراد منه ما يشتمل الحلال تقديراً. آنها خيال كردندحلال تقديرى را هم شامل مى‏شود. در حالى كه منظور حلال فعلى است.يعنى چه؟ يعنى اين روايت مال آن جايى است كه ازدواج كرده‏اند. حلال‏فعلى هم شده است. حالا فجور واقع شده است. اين ازدواج شده است،حلال فعلى شده است، حرام نمى‏شود با فجور. ايشان مى‏گويند مراد پيغمبرهمين بوده است. عامّه خيال كردند زناى سابقى هم مى‏گيرد. هنوز اين زن‏حلال نشده است، حلّيت فعلى نشده است. حلّيت تقديرى است. اگر نكاح‏كند، حلال مى‏شود. خيال كردند آن را هم مى‏گيرد. درست؟
    پس روايات حلّيت مطابق فهم عامّه است كه مى‏گويند سابق را هم مى‏گيرد.روايات حلّيت مطابق فهم عامّه است كه خيال مى‏كنند زناى سابق را هم‏مى‏گيرد. لا يحرّم الحرام الحلال حتّى در زناى سابق. در حالى كه نه. در حالى‏كه اينها بد فهميدند. مراد حلال فعلى است. يعنى زناى سابق بر عقد رانمى‏گيرد. لاحق را مى‏گيرد. بنابراين جواهر مى‏گويد در واقع اين يك حمل برتقيّه‏اى هست. خلاصه حمل بر تقيّه هم اين شد. عامّه حلال تقديرى و فعلى‏را هر دو از اين روايت فهميدند، و بنابراين هر دو را گفتند لا يحرّم. در حاليكه‏نه. بايد حلال فعلى را بگويند لا يحرّم. زناى لاحق را بگويند لا يحرّم. فعلى‏هذا احسن المحامل اين است كه حمل بر تقّيه كنيم و بگوييم امام (ع) درواقع مى‏خواهد تقيّه كند، در آن جاهايى كه حلال تقديرى هم هست اين تقيّه‏است. پس بايد بگوييم منحصر مى‏شود به زناى لاحق. آن حلال است. زناى‏سابق حرام و حديث پيغمبر شامل زناى سابق كه حلّيت تقديرى است،نمى‏شود. صاحب جواهر اصرار دارد اين احسن المحامل است. در حالى كه‏خيلى محمل بعيدى است از نظر ما.
    سؤال؟ چرا. اين حمل درست نيست. ما قبول نداريم. حرف صاحب جواهررا داريم نقل مى‏كنيم. خوب نتيجه اين حمل بر تقيّه كدام قول مى‏شود؟ بازهم قول اول مى‏شود كه زناى سابق مشمول لا يحرّم نيست. موجب حرمت‏است. زناى لاحق موجب حرمت نيست.
    و امّا جمع چهارم. جواهر نگفته است اين را. مرحوم آيت الله حكيم درمستمسك و برخى ديگر دارند. ما هم در تعليقاتمان بر عروه اين جمع رانوشته‏ايم. و آن اين است كه روايات ناهيه حمل بر كراهت بشود. روايات‏مجوّزه حمل بر حلّيت و روايات ناهيه حمل بر كراهت. و اين يك جمعى‏است كه در سراسر فقه داريم. از كتاب ديات تا طهارت، از طهارت تا ديات ومى‏گويند علّت جمع هم اين است كه روايات حلّيت نص است. مى‏گويندحلال است. حلال كه نمى‏شود حرام باشد. حلال، حلال است. امّا روايات‏ناهيه نص نيست. مى‏گويد نه. نه ممكن است كراهت باشد. نه ممكن است‏حرمت باشد. لا قابل حمل بر دو معنى است ولو ظهور در حرمت دارد، ولى‏نصّ در حرمت نيست. مى‏تواند يا به معنى كراهت باشد. امّا روايات حلّيت‏نصّ در حلّيت است. جمع بين نصّ و ظاهر مى‏كنيم و مى‏گوييم روايات‏حلّيت نصّ بر حلّيت است. روايات ناهيه ظاهر در حرمت است نه نص.جمع بين نصّ و ظاهر حمل بر كراهت.
    سؤال؟ نتيجه اين جمع چهارم حلّيت است. هر دو حلال است. منتهى آن‏يكى مكروه است. اين يكى مكروه هم نيست. اين چهار جمع. كه سه‏جمعش نتيجه‏اش قول اول بود و يك جمعش نتيجه‏اش قول دوم بود. شاهدجمع چهارم مى‏گويند كيست. نصّ و ظاهر بودن شاهد نمى‏خواهد. مثل عام‏و خاص است. عام و خاص مى‏گويند عام ظاهر است. خاص نص است.سؤال؟ ظهور را به قرينه نص از كار مى‏اندازيم. هر كجا نصّ ظاهرى باشد،احتياج به قرينه ديگرى ندارد. مثل جمع بين عامّ و خاص، مطلق و مقيّد وامثال ذالك در ابواب فقه زياد است و توجّه بايد به آن داشت و ما نبايد غافل‏باشيم. سؤال؟ ببينيد اين يك جمع شناخته شده‏اى است در تمام فقه. چه‏شده است نسبت به اين جمع اين جا بى اعتنايى شده است. چرا اين جمعى‏كه در تمام ابواب فقه داريم اگر روايت حلّيت و حرمتى داشته باشيم حمل بركراهت مى‏كنند، چرا آنها را اين جا نياورديم. در حالى كه قائل اين طرف‏است، قائل آن طرف است و اين بهترين جمع دلالى است كه ممكن است دراين جا بشود. خوب، اين 4 تا جمع. ما مى‏خواهيم اولى و دومى و سومى راتضعيف كنيم. سؤال؟ لا تحل يعنى كراهت. ظهور دارد ديگر. نص كه نيست.لا تحل در موارد كراهت هم استعمال شده است. لا تحلّ...امّا حلّيت درمورد حرمت هيچ وقت استفاده نمى‏شود. خوب حالا اجازه بدهيد. عجله‏نكنيد. من دارم اينها را دانه دانه بررّسى مى‏كنم.
    سؤال؟ بله ما مؤيد فرمايش شما هستيم ديگر. شرح فرمايش شما رامى‏خواهيم بگوييم. حالا اجازه بدهيد تا ببينيم اين را. نزديك به آخر بحث‏است. سالم اين بحث را از آب در بياوريم. ما در موقع بررسى، سؤال؟ اجازه‏بدهيد. بررسى اين 4 تا جمع را مى‏خواهيم بكنيم. حلّيت سند داشت. 6 تاروايت داشتيم. 3 تايش صحيحه و موثّقه بود. اجازه بدهيد ببينم. صريحاًمى‏گفت يجوز؟ امام مى‏گفت نعم. نعم يعنى چه؟ يعنى لا؟ نعم صريح است.اين را نمى‏شود حملش كنيم بر لا. اين را مى‏گوييم نه. سند هم دارد؟ بله سندهم دارد. عامل هم دارد؟ بله عامل هم دارد.
    سؤال؟ تصريح ندارد. نهى لا است. لا در كراهت، چرا تكرار مى‏كنيد؟ لا الى‏ما شاء الله در حرمت داريم. يك لا داشت. يجوز. فرمود لا. لا در كراهت، هم‏در فقه و هم در روايات استعمال شده است الى ما شاء الله. در حرمت هم.ظهور در حرمت دارد. خيال نكنيد كه من مى‏گويم ظهور ندارد. ظهور دارد امّانصّ در حرمت نيست. روايات حلّيت نعم، نصّ در حلّيت است. قابل حمل‏بر چيزى نيست. خوب حالا مى‏خواهيم بحث كنيم درباره اين 4 تا ببينيم‏كدام، اجازه بدهيد ما يك امروز و يك فردا داريم. اين مسأله را مى‏خواهيم‏كامل كاملش كنيم انشاء الله. ببينيم درباره اين 4 تا طريق جمع دانه دانه‏بررسى كنيم.
    قبل از آن كه بررسى كنيم اين طرق چهارگانه را، برويم سراغ حديث نبوى.ببينيم اين حديث نبوى چه مى‏گويد. مى‏گويد لا يفسد الحرام الحلال. لايحرّم الحلال الحرام. اين چه مى‏گويد؟ تقديرى را مى‏گويد؟ يا فعلى؟ يا هردو را مى‏گويد؟ عرض بنده اين است كه هيچ كدامش تقديرى نيست. هر دوفعلى است. اگر سؤال بشود دختر خاله بر انسان حرام است يا حلال است؟حلال است. حلال تقديرى است يا فعلى است؟ فعلى يعنى يجوز نكاح. اين‏فعلى است. وطى را ما نمى‏گوييم. وطى تقديرى است. بحث در نكاح است.نكاح فعلى است. يجوز نكاحه؟ نعم. يجوز فلاً. بنابراين كه مسلّم گرفتند درعبارات بعضى از فقها كه مى‏گويند مسأله زناى سابق اگر حلّيت بگوييم‏حلّيت تقديرى مى‏شود، لاحق حلّيت فعلى مى‏شود، هر دو فعلى است.چون صحبت وطى نيست. هل يجوز نكاح هذه المرئه؟ نعم. يجوز فعلاً. اين‏تقديرى است. بله حلّيت وجهش تقديرى است. اگر ازدواج كنى، وطى‏حلال مى‏شود. امّا نكاح فعليّت داشت. بنابراين فرق ما قبل از زناى سابق ولاحق فرق بين تقديرى و فعلى نيست. هر دو فعلى هستند. منتهى سابق‏ايجاد نكاح حلّيت دارد، لاحق ادامه نكاح حلّيت دارد. يكى ايجاد نكاح‏است، آيا حلال است با اين زن ازدواج كردن؟ اين ايجاد است. امّا اگر زنش‏بوده است. فجورى به اُم حاصل شده است، سؤال مى‏كند اين زن بر من‏حلال است؟ يعنى ادامه‏اش. يعنى ادامه. يعنى توى خانه من حرام نشد.
    پس هر دو حلّيت فعليه است. منتهى يكى در ايجاد، يكى در ادامه. حالاحديث چه مى‏گويد؟ اين حديث در چند مورد وارد شده است. سه مورداست. يك روايت را خوانديم. در چندين روايت كه روايات باب 6 بود درمورد زناى قبل العقد، زناى سابق در آن جا استدلال به اين روايت كرد. درچندين مورد هم در زناى لاحق. در چندين مورد استدلال به اين حديث شده‏است. در چند مورد هم صدرى نداشت. مى‏گفت لا...حرام الحلال. نه‏لاحقى داشت، نه سابقى داشت. پس مواردى بوده است در خصوص زناى‏سابق. مواردى بوده است در زناى لاحق. مواردى هم بوده است بدون صدرو ذيل. خوب، چه مانعى دارد ما اين را حمل بر عمومش كنيم؟ بگوييم حرام‏حلال را به هم نمى‏زند. خواه حلال ابتدايى باشد، خواه استدامه حلال‏باشد. حرام قدرت ندارد به هم بزند. نكاح حلال است كه امّ الزّوجه درست‏مى‏كند. زنا امّ الزّوجه درست نمى‏كند. بنابراين حلال الهى به وسيله حرام به‏هم نمى‏خورد. چه سابق باشد. چه لاحق باشد. چه ايجاد حلّيت باشد. چه‏استدامه باشد. همه اينها حرام حلال را به هم نمى‏زند. نكاح حلال است كه‏امّ الزّوجه درست مى‏كند. زنا هيچ كارى از او ساخته نيست در اين ابواب. چه‏مانعى دارد ما حمل بر اعم بكنيم؟ اگر ما حمل بر اعم بكنيم، ديگر اين‏فرمايشان صاحب جواهر در آن بند سوم جمع سوم، حمل بر تقيه نوبتى به‏آن نمى‏رسد. ايشان احسن المحامل شمردند. ما به فكر قاصرمان مى‏گوييم‏بدترين محامل است. عامّه هم قول بر حلّيت دارند، هم قول بر حرمت‏دارند. هر دو را دارند. بلكه بعضى‏ها مى‏گويند مشهور اين است كه قول به‏حرمت دارند. فعلى هذا ما نمى‏توانيم به خاطر اين تعليل حديث مشكلى دراين جا ايجاد كنيم و حمل بر تقيه كنيم. تعليل عام است. سابق و لاحق رامى‏گيرد و به نفع قول حلّيت تمام مى‏شود. پس جمع سوم صاحب جواهردرست نيست.
    سؤال؟ لا به معنى كراهت است ديگر. و امّا جمع اول كه بيايم بعضى‏هايش‏را حمل بر زناى سابق كنيم و بگوييم اين حرام. بعضى‏هايش را حمل بر زناى‏لاحق كنيم. بگوييم حلال. روايات حلّيت قابل حمل بر اين نيست. روايات‏حليت در زناى سابق است. چه طور حملش مى‏كنيم بر لاحق. روايات‏حلّيت مال سابق است. شما مى‏گوييد ما حملش مى‏كنيم بر لاحق. مگرمى‏شود؟ از جمله مثلاً اين روايت را من برايتان بخوانم. روايت باب 6 بود.مثلاً اين روايت 6. روايت هم صحيحه است. عن رجلٍ فجر بامرئةٍ يتزوّج‏ابنتها؟ اين زناى سابق است؟ يا لاحق است؟ سابق است. خوب اين را چه‏طور حملش كنيم بر لاحق؟ قال نعم. نعم را فرمود. يا سعيد انّ الحرام لايفسد الحلال را هم فرمود. و روايت مثل اين داريم در روايات حلّيت.صريحش اين است كه سابقاً فجور واقع شده است و بعد از آن مى‏خواهندازدواج كنند. شما اينها را حملش مى‏كنيد بر زناى لاحق؟ پس اين كه حلّيت‏را حمل بر لاحق كنيم، حرمت را حمل بر سابق كنيم، اين طريق جمع درست‏نيست. زيرا روايات حلّيت قابل حمل بر لاحق نيست. عرضم معلوم شد؟ وامّا آن جمع ديگر. سؤال؟ اين مال زناى لاحق است ديگر. مى‏گويد سابق‏حلال است. سؤال؟ مى‏گويد فلا يتزوّج. اين مال سابق است. مى‏گويد حلال‏است. بعد يتزوّج. خوب و امّا آن جمع ديگر را هم بگويم تا بماند آن آخرى‏كه فردا شواهدى هم برايش انشاء الله مى‏آوريم. براى جمع آخرى.
    و امّا اين كه حمل كنيم روايات حلّيت را بر مادون دخول و روايت حرمت بردخول. آيا روايات حلّيت تاب اين معنا را دارد؟ ندارد. دارد فجر. فجر يعنى‏ملاعبه؟ شما مى‏خواهيد روايت حلّيت را حمل بر چه كنيد؟ بر مادون‏دخول. فجر عطا امرئتان. بعضى‏هايش عطا دارد، يعطى دارد. احتياط به‏معنى ملاعبه نيست. فجر به معنى ملاعبه نيست. اين روايات كه مى‏گويدحلال است و اشكالى ندارد زناى قبل هم باشد اشكالى ندارد. شمامى‏خواهيد حملش كنيد بر غير زنا. ملاعبه، تقبيل كلمه فجر حضرت عبّاسى‏حملش بر تقبيل نمى‏شود كرد. احتياط هر كجا مى‏گويند عطى النّساء به‏معنى دخول است. عطيان. در اصطلاح روايات و قرآن اينها، عطيان به معنى‏فاعطوا...انّا شئتم، نه عطيان در لسان آيات و روايات همين دو قول است.توى اين روايت حلّيت عطيان دارد. فجور چه؟ فجور هم ظهور ندارد. يعنى‏تقبيل. خوب اين خيلى بى انصافى است. سؤال؟ ما مى‏گوييم...زنا. به معنى‏زنا است. حضرت فرمودند اگر فجور هم كرده باشد حلال است. دخترش‏حلال است. مادرش حلال است. ولو فجور كرده باشد. روايت حلّيت من‏مى‏گويم فجر دارد. فجور يعنى گناه. در اين جا فجور كه مى‏گويند، تا اين جاهر چه خوانديد فجور را به معنى زنا فهميديد. در يك دقيقه من يك جمع‏بندى كنم تمام. تلخّص من جميع ما ذكرنا اين كه جمع‏هاى سه گانه با روايات‏باب نمى‏سازد. جمع‏هاى سه‏گانه مرحوم صاحب جواهر. الباقى ماند جمع‏چهارم كه ما شواهدى هم بر آن داريم. فردا انشاء الله آخرين درس. الّهم صلّ‏على محمدٍ و آل محمد.