• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •  متن
  • تاريخ:1381/3/20
    موضوع بحث:احكام نكاح
    نام استاد:حضرت آيت الله مكارم شيرازى
    مكان:مسجد اعظم قم
    بسم الله الرّحمان الرّحيم و به نستعين و صل الله على سيدنا محمد و على آل الطّيبين الطّاهرين المعصومين لا صيمابقية الله المنتظر ارواحنا له الفدا و لا حول و لا قوة الاّ بالله العلى العظيم.
    قبل از آن كه من وارد تكميل بحث گذشته بشوم يك اشاره‏اى بايد به يك نكته داشته باشم. و آن اين است كه مسائل‏فقه در واقع سه گونه است. دلائل روشن، آيه روايات، اجماع، اختلاف اقوال نيست. در اين‏ها اجتهاد آسان است. يعنى‏افراد زود مجتهد متجزّى در اين گونه مسائل مى‏شوند. بخش ديگرى از مسائل نيمه پيچيده است. گرچه اختلاف‏اقوالى هست، ولى مدارك براى يك طرف مثلاً قول مشهور مدارك روشنى هست.
    قسم سوّمى از مسائل پيچيده است. دليل بر پيچيدگى هم اختلاف شديد اقوال است. اقوال عامّه، خاصّه، مختلف. هركسى در كتابى...كرده است. دليل پيچيدگى هم اين است كه ادلّه در تضارب است، در تعارض است. براى يادگرفتن‏فوت و فنّ اجتهاد و رسيدن به مقام...و عالى اجتهاد اين قسم سوم بيشتر بايد مورد توجّه قرار بگيرد. انسان در مسائل‏پيچيده وارد بشود ورودش، خروجش، چينش اقوال، چينش ادلّه، نتيجه‏گيرى‏ها، فروع مترتّبه، اين قدرت استنباط واجتهاد به انسان مى‏دهد. و مسائل پيچيده در فقه تقريباً مشّخص است. جاهاى معيّنى دارد مسائل پيچيده. يكى از آن‏مسائل پيچيده همين مسأله‏اى است كه ما الان در آن هستيم. دليل آن هم اين اختلاف شديدى است كه در اقوال بين‏عامّه و خاصّه است و در هر طرف بزرگانى هستند. ادلّه هم از دو طرف فراوان و متضارب و متعارض. راه حلّ تضارب وتعارض ادلّه را پيدا كردن و از مسأله سالم بيرون آمدن بعد فروع مسأله را هم روشن ساختن، اين كار مهم فقيه است. باتوجّه به اين مقدمه من يك جمع بندى از بحث‏هاى گذشته مى‏كنم . مى‏رويم در ادامه اين بحث. ما تا به حال دليل قول‏به حرمت را در مسأله زنا كه باعث تحريم مصاهرات چهارگانه مى‏شود، ديديم. سه طايفه از روايات بود. طايفه به‏دلالت مطابقى مى‏گفت حرام است. طايفه دومى بود به دلالت مفهومى مى‏گفت حرام است. طايفه سومى بود كه به‏قياس اولويت مى‏گفت حرام است. تا به حال اين سه گروه از روايات را در مسأله برّرسى كرديم.
    يك طايفه چهارمى هم هست. امروز مى‏خوانيم و بعد مى‏رويم سراغ ادلّه قائلين به حلّيت. ببينيم آنها چه در...دارند وبه ميدان آورده‏اند. طايفه چهارم دو روايت است كه در باب 9 است. يعنى 9 از ابواب محرّمات بالمصاهره از جلد 14وسائل است. حديث 1 و حديث 2 اين باب. اينها هم به دلالت منطوقى است. امّا درباره مزنىّ بهاى اب و مزنىّ بهاى‏ابن است. ما تا به حال هر چه داشتيم درباره امّ الزّوجه و ربيبه و اخت داشتيم. توى روايات امّ الزّوجه، ربيبه، اخت بود.اين دو روايت درباره مزنىّ بهاى اب نسبت به ابن، مزنىّ بهاى ابن نسبت به اب. درباره اين است. حديث 1 عن ابى‏بصير. قال سألته عن الرّجل يفجر بالمرئه فجورى نسبت به زنى داشته است. اتحلّ لابنه؟ آيا اين حكم زوجه اب رادارد؟ حرام است يا حلال است؟ يا عكسش. او يفجر به الابن. ابن فجور كرده است. اتحلّ لابيه؟ قال لا. فرمود نه.خوب اينها را القاء خصوصيت مى‏كنيم در امّ الزّوجه و بنت الزّوجه هم مى‏بريم. كما اينكه از آنها القاء خصوصيت‏مى‏كنيم. اين جا هم مى‏آوريم. حالا ذيل را دقت كنيد كه اين يكى از شواهدى است كه در مسأله حلّيت بعداً ما روى آن‏تكيه مى‏كنيم انشاء الله. ذيل را. قال لا. ان كان الاب او الابن مسحها واحدٌ منهما فلا تحل. اگر اب يا ابن مسحها لمس‏كنند. آيا اين مسحها به معنى دخل بها است؟ يا نه آن طورى كه بعضى‏ها از ظاهرش فرمودند مى‏گويند ملموسه اب برابن حرام است. ملموسه ابن بر اب حرام است. همان لمس كافى است براى حرمت. ان كان الاب او الابن مسحها كه‏اين مسحها دو معنى مى‏توانست داشته باشد واحدٌ منهما فلا تحل. خوب اين حكم حرمت را جارى كرده است.
    سؤال؟ آن وقت آن روايات كه مى‏گفت ملاعبه عيب ندارد، فقط دخول عيب دارد. اين مى‏گويد عيب دارد، اينهانشانه‏هايى است براى كراهتى كه بايد بعد، حالا عجله نكنيد. زود است هنوز. بگذاريد آهسته آهسته جلو برويم. عن‏على ابن جعفر. حديث 2 اين باب. عن اخيه سؤال؟ دو احتمال دارد. مسحها يك احتمال دخول است و يك احتمال‏ظاهرش اين است كه مسح هر گونه لمس است. معنى‏اش اين است كه اگر ملاعبه‏اى هم بكند حرام است. خيلى‏خوب، تعارض كه پيدا نمى‏كند. صدرش مى‏گويد دخول باعث حرمت است، ذيل مى‏گويد علاوه بر دخول مسح هم‏باعث حرمت است. آن علاوه بر دخول را دارد مى‏گويد. با آن رواياتى كه مى‏گفت ما دون دخول موجب حرمت‏نيست، با آنها منافات پيدا مى‏كند. نه اين جا. عن على ابن جعفر. حديث 2 باب 9 است. عن اخيه موسى ابن جعفرعليهما السّلام قال سألته عن رجلٍ زنا بامرتةٍ هل يحلّ لابنه ان يتزوّجها. زناى به امرئه‏اى بوده است. فجور به امرئه‏اى‏بوده است. آيا مى‏تواند ابن نكاحش كند؟ قال، لا. خوب، اين مجموعه احاديثى بود كه ما در چهار طايفه براى قول به‏حرمت ذكر كرديم. نتيجه‏اش اين شد. بعضى به منطوق، بعضى به مفهوم، بعضى به قياس اولويت. بعضى هم به القاءخصوصيت. از اين جا ما القاء خصوصيت مى‏كنيم. مى‏گوييم درباره ام و درباره بنت هم هست. سؤال؟ يك احتمال‏مسحها اين است كنايه از دخول باشد. در قرآن هم داريم. من قبل ان تمسحهنّ او تفرضوا لهنّ فريضه. در اين جا من يك‏نكته‏اى بگويم و بعد برويم سراغ ادلّه قول دوم.
    و آن نكته اين است اينها گرچه در موارد خاصّه وارد شده است، هيچ كدامش تمام موارد را نگفته است. بعضى ام راگفتند. بعضى بنت را گفتند. بعضى امّ بنت گفتند. بعضى اب گفتند. بعضى اب و ابن گفتند. تمام موارد چهاگانه‏محرّمات بالمصاهره توى هيچ كدام اينها نيست. امّا وقتى اينها را ضميمه به هم بكنيم،...بعضها الى بعض مى‏توانيم‏عموميّت را استفاده كنيم. مضافاً روايات مشتمله بر تعليل. كدام تعليل؟ انّ الحرام لا يحرّم الحلال. اين كه درباره زناى‏لاحق بود اين تعليل، نشان مى‏دهد همه اينها از يك باب است. اگر زناى لاحق باشد، هيچ كدام از اين حلال‏ها حرام‏نمى‏شود. اگر زناى سابق باشد، حرام مى‏شوند. همه مثل هم هستند. عنوان حرام و حلال مطرح است. بنت‏خصوصيت ندارد. ام خصوصيت ندارد. زوجه اب و زوجه ابن خصوصيت ندارد. همه‏اش يكنواخت است. بنابراين‏انضمام بعضى به بعضى به اضافه تعليلاتى كه در زناى لاحق آمده بود مى‏تواند شاهد بر عدم تفاوت ميان محرّمات‏چهارگانه بشود. خوب برويم سراغ ادلّه قول به حلّيت. در قول به حلّيت هم روايات متعدد داريم. منتهى دو طايفه‏بيشتر نيست. آنها فيها صحها. موثّق و صحيحه هم متعدد دارد. چندين روايتش صحيحه و موثّقه است. تضافر هم كه‏دارد. فعلى هذا اينها هر دو در حدّ حجّيت است. و امّا دو طايفه اولى آنهايى است كه به منطوق دلالت دارد و آنها شش‏تا روايت هستند كه در باب 6 است. كه 4 تايش سندش تقريباً معتبر است. يكى هم احتمال دارد كه معتبر باشد. حديث6 و 7 و 9 و 10 و 11 و 12. اين 6 تا حديث است در باب 6. دانه دانه من مى‏خوانم.
    و امّا حديث 6 كه معتبر است. حديث سعيد ابن يسار است. قال سألت ابا عبد الله (ع) عن رجلٍ فجر بامرئه. فجوريتزوّج ابنتها؟ قال نعم. آنها مى‏گفت لا، اين صريحاً مى‏گويد نعم. استدلال هم مى‏كند. نعم يا سعيد. انّ الحرام لا يفسدالحلال. حرام باعث فساد حلال نمى‏شود. اين تعليل در ما بعد الزناى لاحق استدلال شده بود. اين جا در زناى سابق‏استدلال شده است اين تعليل. آيا اين تعليل مال لاحق است؟ مال سابق است؟ آيا حلال، حلال فعلى است؟ حلال،حلال تقديرى و شأنى است؟ اين را مى‏رسيم. اجازه بدهيد بعداً درباره اين تعليل بحث مى‏كنيم. همين اندازه بدانيداين تعليل در حلال فعلى استدلال شده است، اينجا هم كه حلال تقديرى هست، در اين جا هم استدلال شده است.
    و امّا حديث 7. عن حشام ابن المسنّى. حشام ابن المسمّامجهول الحال است. معلوم نيست ثقه باشد. چيزى درباره‏اش‏نگفتند. مدحى، ذنبى نيست. ولى در نسخى داريم هاشم ابن المسنّى. نه حشام. هاشم. در بعضى از منابع اصلى هاشم‏است. در تهذيب هاشم است. اگر هاشم ابن مسمّاباشد ثقةٌ. چند نفر از بزرگان علماى رجال توثيق كردند هاشم ابن‏مسمّارا. اين كه گفتم يك حديثش يحتمل ثقه باشد يحتمل نباشد همين است. كه اگر حشام ابن مسمّاباشد مجهول‏است، اگر هاشم ابن مسمّاباشد معلوم الحال و ثقه است. خوب چه مى‏گويد؟ سؤال؟ در منابع اصلى هاشم است. دربعضى از منابع اصلى يا بيشترين منابع اصلى هاشم است. احتمال اتّحاد اين دو تا هم داده شده است. عن ابى عبد الله(ع) انّه سئل عن الرّجل يعطى المرئه حراماً سؤال؟ آنها هم هاشم نوشتند. خود اين چاپ قديم هم نسخه بدل هاشم‏دارد. از كتاب تهذيب هم در پاورقى از هاشم نقل كرده است. انّه سئل عن الرّجل يعطى المرئته حراماً. يعطى مى‏گويد.يعطى خيلى ظهور در دخول دارد. ايتزوّجها خود اين زن است. كه عطا حراماً فجور به او كرد. به خود همين فاجره‏مى‏خواهد. قال نعم، و امّها و ابنتها. خودش كه كارى نداريم فعلاً. امّها و ابنتها را مى‏گويد. مى‏فرمايد آن هم جايز است وخوب اين صريح است.
    حديث 9 مرسله زراره است. عن زراره قبلش ارسال دارد. ان من رواه است. قلت لابى جعفر رجلٌ فجر بامرئه. فجور به‏امرئه‏اى كرد. هل يجوز له ان يتزوّج ابنتها؟ ابنه‏اش حلال است؟ قال، جوابى داد عام. قال ما حرّم حرامٌ حلالاً قطّع هيچ‏حرامى حلالى را حرام نكرد كه شامل تمام موارد مورد بحث ما مى‏شود. مرسله است. امّا دلالت قوى است. خوب اين‏روايات وقتى روى هم بريزيم ثقه، غير ثقه، تضافر اينها كار خودش را مى‏كند.
    حديث 10 كه ما مى‏گوييم محتمل است متّحد باشد با حديث 7. عن ابن ابى همير عن حشام ابن مسنّى. باز هم اين جاحشام ابن مسمّادارد. نسخه بدلش هم هاشم ابن مسمّا دارد. در تهذيب هاشم باز دارد. اين با آن يكى مى‏شود. قال‏كنت عند ابى عبد الله (ع) فقال له رجل. رجلٌ فجر بامرئةٍ اتحلّ له ابنتها؟ قال نعم. آن تعليل نداشت. اين دارد. انّ‏الحرام لا يفسد الحلال. اين هم دلالتش كاملاً خوب است. و بودن ابن ابى همير هم در سند يك مقدار باعث قوّت‏مى‏شود كه اگر حشام هم باشد، چون ابن ابى همير حالا مى‏گويند بعضى لا ورى الاّ ان ثقه بعضى مى‏گويند لا يرسل الاّان ثقه على كلّ حال وجود ابن ابى همير تا اندازه‏اى مؤيد است.
    و امّا حديث 11 و 12. حديث 11 كه آن هم معتبر است عن حنّان ابن سدير قال كنت عند ابى عبد الله (ع) اذا سأله‏سعيد همان سعيد ابن يسار لابد بوده است كه جناب حنّان هم آن جا شاهد و ناظر بوده است. عن رجلٍ تزوّج امرئتاًسفاهاً. هل تحلّ له ابنتها؟ قال نعم. انّ الحرام لا يحرّم الحلال. سؤال؟ ايشان مى‏گويند ربيبه را مى‏گويد. تعليلش باعث‏تعميم است. بعضى‏هايش كه داشت امّها و بنتها. هر دو را داشت.
    حديث 12 اين هم معتبره سفّان است. قال سأله المرزبان منتهى اين مضمره است. سأله عن مرزبان عن رجلٍ. سؤال؟به اعتبار اين كه سفّان هم ظاهراً از اصحاب اجماع بزرگان است. اين از كسى غير از امام سؤال نمى‏كند به‏عنوان...اطاعت. سؤال؟ مرزبان كارى با آن نداريم. خوب باشد يا بد باشد تأثيرى ندارد. سفّان مى‏گويد نشسته بودم.ديدم مرزبان سؤال كرد. و جواب امام را با گوش خودم شنيدم. سفّان با گوش خودش شنيده است. مرزبان هر كه‏مى‏خواهد باشد. عن رجلٍ يفجر بالمرئه و هى جارية قومٍ آخرين. مرئه جاريه بود، كنيز بود. ثمّ الشّترى ابنتها. ابنه‏اش راخريد. اتحلّ له ذالك؟ قال، لا يحرّم الحرام الحلاله. اين ولو در مورد كنيز است، ولى حسن مسأله اين است كه تعليل‏دارد و اين تعليل سببٌ لتّعميم. اين 6 تا روايت بود كه بازگشت به 5 تا مى‏كرد. و امّا طايفه دوّم رواياتى است كه در باب10 است. ما 4 تا روايت در باب 10 داريم كه اين 4 تا روايت بعضى‏هايش مرسله است. اين 4 روايت در باب مسأله‏خاصّى است. راجع به فجور به عمّه و خاله است. كسى...فجور به عمّه يا خاله كند. مى‏دانيد حدّش چيست؟ حدّش‏اعدام است. فجور به محارم يوجب الاعدام. فجور به عنف يوجب الاعدام. فجور به كسى كه محسنه بوده شد فجوركند سببٌ بالاعدام. به وسيله رجم. على كلّ حالٍ، سؤال؟ مسأله، مسأله اعدام است ديگر. حالا هر چه بوده باشد. آن‏يك بحث ديگرى است.
    حديث 1 محمد ابن مسلم سند هم معتبر است قال سأل رجلٌ ابا عبد الله (ع) و أنا جالسٌ عن رجلٍ ناله من خالته فى‏شبائب در جوانى‏اش شيطان بر او مسلّط شد. نال من خالته اين ناله آيا دخول است؟ ملاعبه است؟ ثمّ الرتدع. متوجه‏شد كه چه بد غلطى كرده است. برگشت. يتزوّج ابنتها حالا مى‏خواهد بنت الخاله را بگيرد. قال لا. فرمود نه. قلت انّه لم‏يكن افضاع اليها دخولى نكرده است. انّما كان شى‏ءٌ دون شى‏ء. يعنى چه شى‏ءٌ دون شى‏ء؟ ملاعبه بوده است. دخول‏نبوده است. شى‏ء اولى ملاعبه است. شى‏ء دومى دخول است. انّما كان شى‏ءٌ دون شى‏ء. چيزى نه چيزى.
    سؤال؟ نه. انّما كان شى‏ءٌ دون شى‏ء امام چه فرمود؟ قال لا يصدّق. دروغ مى‏گويد. و لا كرامه. خوب اين كه حرمت‏است. ما براى چه اين را آورديم اين جا؟ اگر همه جا زنا موجب حرمت است، چه خصوصيتى دارد كه از خاله سؤال‏كند. حالا دومى و سومى و چهارمى را بخوانيم. يك خورده روشن‏تر مى‏شود. ما مى‏خواهيم از مفهوم اينها بفهميم. كه‏بگوييم در عمّه و خاله هست حرمت و فتوا هم مى‏دهيم. منتهى بيشتر فتوا روى خاله مى‏دهيم. چون عمّه در اين‏روايت نيست. جز در مرسلات هست. حالا اگر در عمّه و خاله فتوا داديم كه مشهور و معروف است و مخالف هم كم‏دارد، آن وقت آيا در همه جا حرام است عمّه و خاله بالخصوص...ذكر شده است.
    حديث 2 عن ابى ايّوب عن ابى عبد الله (ع) قال سأله محمد ابن مسلم و أنا جالس عن رجلٍ نال من خالته و هو شابٌ‏ثمّ ارتدع همان مضمون است. منتهى آن مضمون را از محمد ابن مسلم نقل كرديم. اين مضمون را ابو ايّوب مى‏گويد من‏هم بودم كه محمد ابن مسلم سؤال كرد. اين دو روايت مى‏شود. آن يكى محمد ابن مسلم خودش سؤال كرده بود وجواب نقل مى‏كند. دومى ابو ايّوب خضّاض كه از ثقات است مى‏گويد من هم بودم. ثمّ الرتدع ايتزوّج ابنتها؟ قال لا. نه.قال انّه لم يكن افضاع اليها. دخول نبوده است. انّما كان شى‏ءٌ دون ذالك. شى‏ءٌ دون شى‏ء يعنى دون دخول. انّما كان‏شى‏ءٌ دون ذالك...كذب دروغ مى‏گويد. دخول بوده است. حرام است. خوب اين دو تا هر دو يادتان باشد. مال خاله‏است.
    حديث 3 قال سيد المرتضى فى الانتصار من ما ظنّ از چيزهايى كه گمان شده است انفراد الامامية به كه اماميه منفردهستند بانّ من زنا بعمّته او خالته. عمّه و خاله هر دو در اين مرسله است. حرمت عليه بنتاهما على التّعبيد تا آن جايى‏كه ثمّ الستدلّ على التّحريم بالاجماع و الاخبار استدلال به اجماع و اخبار مى‏كند. يعنى اخبارى كه در خصوص عمّه وخاله است. چرا عمّه؟ چرا خاله؟ همه جا حرام است بنا بر قول اول.
    حديث 4 مرسله ابن ادريس است. و قد روى انّ من فجر بعمّته او خالته لم تحلّ له ابنتاهما ابداً. عمّه و خاله. معلوم‏مى‏شود...آن دو حديثى است كه ما داشتيم. يك حديث ديگرى دست سيّد مرتضى بوده است. يك حديث ديگرى‏دست ابن ادريس بوده است كه در روايت هم عمّه بوده است و هم خاله بوده است. احتمال اين كه آن دو روايت باشدنيست. ابدا. لم تحلّ له ابنتاهما ابدا اورد ذالك شيخنا ابو جعفر فى نهايته شيخ طوسى در نهايه‏اش فتوا داده است به‏مضمون اين حديث. و شيخنا المفيد فى مقنعته. شيخ مفيد هم فتوا داده است در عمّه و خاله و السّيد المرتضى فى‏انتصاره معلوم مى‏شود كه اخبارى غير از اين اخبار هم بوده است. هم عمّه داشته است. هم خاله داشته است. به‏طورى كه سيّد مرتضى، شيخ مفيد، شيخ طوسى در كتابهايى كه معمولاً متون روايات را مى‏آوردند به آن فتوا داده‏اند.خوب من مى‏گويم اين طايفه دوم يحتمل كسى بگويد اينها مفهوم دارد. يحتمل هم بگويد...يحتمل بگويد كه اين‏مفهوم دارد كه اين يختص به عمّه و خاله است. ولو مفهوم لقب است. امّا قيود در مقام احتراز است. مفهوم دارد.بنابراين ممكن است كسى از اينها، سؤال؟ نه. معنى‏اش اين است كه ديگرى‏اش حرام نيست. من مى‏خواهم از اينهإے؛ّّاستدلال كنم براى قول به حلّيت. اگر مفهوم داشته باشد معنى‏اش اين است كه منحصراً حرام اينها است. در غير عمّه وخاله سبب حرمت نمى‏شود. اگر هم اصرار داريد كه آقا ما از اينها مفهوم نمى‏فهميم اثبات شى‏ء نفى ما ادا نمى‏كند.خوب مؤيد است. لا اقل در اين كه اين هم جزء مؤيدات بوده باشد. حالا ما خيلى سفت نايستاديم كه بگوييم اينهامفهوم دارد. سؤال؟ نه. چرا عمّه و خاله فقط؟ خيلى خوب. اگر احتمال قوى بدهيد كه ما مى‏گوييم. كه حكم منحصر به‏عمّه و خاله است و قيد، قيد احترازى است، خوب مؤيد مى‏شود. يا اگر گفت نه ظهور دارد قيد احترازى دليل مى‏شود.به هر حال ما به اين 4 روايت دل نبستيم. دلبستگى ما به آن 5 حديث قبلى است كه در ميانش صحا و معتبرات داشت‏و با صراحت هم گفته بود حلال. تعليل هم داشت. عموميت هم داشت. چينش روايات در مقابل هم تمام شد. 4طايفه آن جا. 2 طايفه اين جا. آنها صحا داشتند. اينها صحا داشتند. ثقات داشتند. دلالت داشتند. فردا مى‏رويم سراغ‏جمع بين اينها تا مسأله را انشاء الله به يك جايى برسانيم. و صلّ الله على سيدنا محمد و آله الطاهرين.