• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •  متن
  • تاريخ:1381/3/13
    موضوع بحث:احكام نكاح
    نام استاد:حضرت آيت الله مكارم شيرازى
    مكان:مسجد اعظم قم
    بسم الله الرّحمان الرّحيم و به نستعين و صل الله على سيدنا محمد و على آل الطّيبين الطّاهرين المعصومين لا صيمابقية الله المنتظر ارواحنا له الفدا و لا حول و لا قوة الاّ بالله العلى العظيم.
    درباره مسأله سوم كه بحثش گذشت از مسائل محرّمات بالمصاهره فى باب النّكاح چند نفرى از آقايان مثل اين كه‏مى‏گفتند كه آيا مى‏شود مسأله حرمت جمع بين مادر و دختر را ما از باب قياس اولويت بر جمع بين الاختين اثبات‏كنيم؟ چون دليلش بيشتر اجماع و سيره مسلمين بود. جواب اين است كه بعيد نيست كه ما بگوييم وقتى قرآن مى‏گويدانتجمعوا بين الاختين بين دو خواهر جمع نكنيد، خوب به طريق اولى بين مادر و دختر جمع نكنيد. ولى اگر دليل‏منحصر به اين بود شايد كافى نبود. براى اين كه ما ملاك حكم را نمى‏دانيم چيست. شايد مسأله رقابت بين دو خواهربيش از رقابت بين مادر و دختر باشد كه شارع مقدّس نخواسته است بين دو خواهر رقابتى برقرار بشود. در حالى كه بين‏دختر و مادر يك نوع احترام و محبّتى است. از يك طرف محبّت است، از يك طرف احترام است. اينها با هم بهترمى‏توانند كنار بيايند تا دو خواهر كه همتراز و همرديف هم هستند بخواهند هووى هم باشند مثلاً. بنابراين چون‏ملاكات اين حكم در دست ما نيست، ما بخواهيم بگوييم حتماً قياس اولويت دليلى در اين مسأله مى‏تواند باشدمشكل است. امّا به عنوان يك مؤيد مى‏توان آن را در اين مسأله عنوان كرد. خوب برگرديم برويم به سراغ مسأله‏چهارمى كه داشتيم.
    مسأله چهارم اين بود. سريع مى‏خوانم عبارت تحرير الوسيله را. لا فرق فى حرمة بنت الزّوجه بين ان تكون موجودتاًفى زمان زوجيّت الام او تولّدت بعد خروجها عن الزّوجيه. اين مسأله ربيبه كه حرام است، تفاوتى نمى‏كند بين اين كه‏موجود در زمان زوجيّت باشد يا نه بعد از آنى كه طلاق از اين شوهر گرفت و شوهر ديگرى كرد بچّه‏اى از او متولّد بشودآن بچّه آينده هم بر اين مرد حرام است. فلو عقد على امرئةٍ و دخل بها عقد بر زنى ببندد و دخولى با او بكند ثمّ طلّقهابعد طلاقش بدهد ثمّ تزوّج زن شوهر ديگرى كند و ولدت من الزّوج الثّانى بنتاً دخترى از شوهر دوم گيرش بيايد تحرم‏هذه البنت اين دختر حرام مى‏شود على الزّوج الاول. زوج سابق. گفتيم در اين جا دليل عمده باز اجماع است.اجماعى هم نقل كرديم از كلام حدائق. كه ايشان از سيّد سند در شرح نافع نقل كرده بود. بعضى از آقايان گفتند كه اين‏جمله را تكرار كنيد. كلام سيّد سند مرحوم سيّد على صاحب رياض كه در شرح نافع است فرموده است، هذه الاحكام‏مجمعٌ عليها بين المسلمين. بين همه مسلمان‏ها مورد اجماع است. فلا حاجة الى التّشاغل بادلّتها. نيازى نيست كه مامشغول به ادلّه‏اش باشيم.
    سؤال؟ بله. بله. چون كاشف است. مى‏خوانيم الان. عجله نكنيد.
    خوب دليل بر اين مسأله ببينيم چيست. دليلى كه بر اين مسأله هست سه چيز است.
    اول اجماع كه مسلّم است بين همه مسلمان‏ها و تفاوتى در اين مسأله نيست.
    دوم اطلاق آيه است. و ربائبكم الّاتى فى حجوركم من نسائكم الّاتى دخلتم بهن. بگوييم اطلاق دارد. حجور كه شمامى‏گوييد موضوعيّت ندارد. قيد غالبى است. بنابراين من حجوركم رفت كنار و شد قيد توضيحى. باقى مى‏ماند وربائبكم. ربيبه مطلقا حرام است. خواه متقدّم باشد يا متأخّر. بعداً از شوهر ديگر متولد بشود. ولى آيا مناقشه در اطلاق‏آيه نمى‏توان كرد؟ من نسائكم يعنى آن زمانى كه همسر اين است، ربيبه‏اى در كار باشد. وقتى طلاقش داد ربيبه كه‏متولّد مى‏شود من نسائكم است؟ از همسر اين است؟ به عبارت روشن‏تر مگر نمى‏گوييد مشتق حقيقت در من تلبّس‏است؟ خوب من نسائكم هم شبيه مشتق است. مشتق معنى وسيعى دارد. نه مشتق نحوى. مشتق اصولى است.
    سؤال؟ نه. آن را مسلّم مى‏دانيم حالا بين معاصرين و...الان كه مسلّم است كه‏حقيقت در من تلبّس است. اگر بايد اين متلبّس به نسائكم باشد يعنى درهباله زوجيّت اين زوج باشد، ربيبه پيدا كند. اين ما نحن فيه را شامل‏نمى‏شود. و آن وقتى كه نسائكم بود، ربيبه نداشت. آن وقتى كه ربيبه داردنسائكن نيست. پس من نسائكم الّاتى دخلتم بهن، اين صدق نمى‏كند. آن‏وقت كه ربيبه دارد نسائكم نيست. نساء ديگران است. و آن وقتى كه نسائكم‏بود، ربيبه نداشت. بنابراين تمسّك به اطلاق آيه كار مشكلى هست. همان‏طور كه در امّ الزّوجه هم ما مى‏توانيم بگوييم. اگر كسى زوجه صغيره‏اى‏داشت. ام كه نمى‏شود متجدد بشود. حالا امّ رضاعى كه مى‏شود. زوجه‏صغيره‏اى داشت. طلاقش داد. بعد زنى آن زوجه صغيره مطلّقه را شير داد.اين امّ الزّوجه شاملش مى‏شود؟ آن وقتى كه زوجه بود، اين مادر رضاعى‏نبود. حالا كه از زوجيّت زوج خارج شد، يك مادر رضاعى پيدا كرد. بنابراين‏و امّهاتكم، سؤال؟ اين امّهات نسائكم بايد هم نساء باشد، هم امّهات باشد.آن وقتى كه نساء بود، امّهات نبود. آن وقتى كه امّهات شد، نسائكم نيست. ماتصوّر نمى‏كنيم كه در اين جا ملتزم بشوند كه اگر اين زوجه مطلّقه بعد مادررضاعى پيدا كند مادر رضاعى با شوهر قديمى محرم باشد. خوب وقتى درامّهات نسائكم نمى‏گوييد، در ربائب چرا بگوييد؟ آيه شامل نمى‏شود. اينهاتقويت فكر مى‏كند كه مسأله دليلى جز اجماع ندارد.
    و امّا برويم سراغ روايات. دليل سوم اطلاق روايات است. سؤال؟ ربائبكم‏من نسائكم هم دارد ديگر. بايد هم ربيبه باشد و هم نسائكم باشد. در آن‏واحد. آن زمانى كه ربيبه پيدا كرد نسائكم نبود. آن زمانى كه نسائكم بود ربيبه‏نداشت.
    سؤال؟ بله. اگر اجماع نباشد از آيه نمى‏توانيم در بياوريم. من مى‏خواهم كاررا متمركز كنيم روى آيه در اين جا.
    و امّا اطلاقات روايات. ما يك روايت 3 باب 18 داشتيم و يك 4 باب 18داشتيم. بنده فقط جمله مورد نياز را خدمت شما مى‏خوانم. حديث 3 باب18 عبارتش اين بود. على (ع) فرمود: الرّبائب عليكم حرامٌ من الامّهات الّاتى‏قد دخل بهنّ فى الحجور و غير الحجور سواءٌ. اين اطلاق دارد. از آيه اطلاقش‏بهتر است. ولى آيا اين اطلاق هم منصرف نيست به اين كه بايد نساء مدخولٌ‏بها در هباله نكاح باشد در همان زمان ربيبه هم باشد.
    سؤال؟ فى الحجور و فى غير الحجور. معنى‏اش اين است كه از قبل باشد. نه‏از بعد. اين اطلاق هم به عقيده ما شمولش نسبت به ربيبه‏هاى آينده مشكل‏است و انصرافش به ربيبه فعلى قوى است.
    حديث 4 باب 18 مى‏فرمايد الرّبائب عليكم حرام اطلاق دارد كنّ فى الحجراو لم يكن. بگوييم اين فى الحجر گذشته است. آينده همه اينها را مى‏گيرد.اطلاق دارد. اين اطلاق هم انصافاً مشكل است. اصلاً آينده را ربيبه‏مى‏گويند؟ ربيبه اين است كه در اين خانواده باشد. چيزى كه آينده مى‏آيداين ربيبه آن شوهر سابق است. حالا آمديم 5 تا شوهر كرد. از آن شوهرپنجمى يك دختر گيرش آمد. اين ربيبه آن شوهر اوّل است؟ ماده ربيبه اين‏جا صدق مى‏كند؟
    سؤال؟ احسنت. لغتاً صدق نمى‏كند. خوب اگر صدق نمى‏كند يعنى حقيقت‏شرعيه دارد؟ نه. لم يثبت حقيقت شرعيه اين جا. بنابراين وقتى ملاحظه‏مى‏كنيم، مى‏بينيم دليل عمده مسأله همان اجماع المسلمين است. نه اطلاق‏آيه قطعاً شامل مى‏شود، نه اطلاق روايات.
    سؤال؟ 3 و 4 را من خواندم؟ يك حديث داشتيم مثل اين كه موردش همين‏مورد بود. اجازه بدهيد من آن حديث را هم بخوانم. سؤال؟ خوب بله آن قيدغالبى مى‏شود. اين روايت هست كه سابقاً هم خوانديم اين روايت را.حديث 2 باب 18. عن محمد ابن مسلم. قال سألت احدهما عليهما السّلام‏كه سند حديث هم معتبر است. ان رجلٍ كانت له جاريه فاطقدت فزوّجت‏فولدت ايصلح المولاه الاول ان يتزوّج ابنتها؟ قال، لا. هى حرامٌ و هى ابنته والحرّة و المملوكة فى هذا سوا. اين روايت كه سابقاً هم خوانديم، موردش‏موردى است كه جاريه‏اى بوده است و اطق شده است و شوهرى كرده است‏و دخترى پيدا كرد. امام مى‏فرمايد اين دختر به منزله دختر همان مولاى‏سابق است. حالا اين در باب مملوكه است. آيا مى‏شود از باب مملوكه بياييم‏به غير مملوكه؟ مى‏گويد ذيلش دارد. بنابراين متن اين حديث زوجه مطلّقه‏نيست. بلكه امه معطقه است. امه‏اى بوده است و دخول به آن امه شده است‏و بعد اطق شده است و بعد تزويج شده است. ذيلش مى‏فرمايد و الحرة والمملوكه فى هذا سوا. يعنى اگر اطق هم نشده بود يعنى اين زوجه از اين مردحرّه شده است. حالا كه حرّه شده است فرزندى پيدا كرده است. اين با آن‏حالتى كه مملوك بود، فرقى نمى‏كند. حالا هم كه آزاد شده است مثل آن‏زمانى است كه مملوك است. در آن زمان نسبت به اين مرد اگر بچّه‏اى‏مى‏آورد بچّه‏اش بود. حالا هم كه آزاد شده است اگر فرزندى بياورد، فرزندش‏است.
    سؤال؟ خيلى خوب. قياس اولويت، القاء خصوصيت از اين راه‏ها واردبشويد. ولى به عقيده من عمده باز اجماع است. چرا؟ آيا مى‏شود گفت‏اجماع، اجماع مدركى است؟ به خاطر اين يك حديث يك اطلاق آيه يك‏اطلاق روايات. اجماع به اين محكمى نمى‏شود مستند به يك اطلاق نيم بنديا اين يك روايتى باشد كه در باب مملوكه وارد شده است. آن هم اجماع بين‏المسلمين نه فقط شيعه. گاهى مى‏شود يك مدرك جزئى براى يك حكمى‏پيدا مى‏كنيم. ولى اجماع به قدرى قوى است كه پيدا است مدركش يك‏چنين مدرك جزئى نمى‏تواند باشد. از جاى ديگر آب مى‏خورد اين اجماع.بعد اگر در يك مسأله روايات متعددى داشتيم و اجماعى بود، يحتمل كه اين‏اجماع متّكى به آن مدرك بوده باشد. امّا اجماع بين مسلمين به اين محكمى‏بياييد شما بگوييد مال اطلاق آيه است كه ندارد. اطلاق روايت است كه‏ندارد. اين يك حديث است كه حديثى جناب محمد ابن مسلم باشد.بنابراين به عقيده ما محكم‏ترين دليل در اين مسأله بايد همان اجماعى است‏كه در مسأله بوده باشد. در مسائل باب نكاح اجماعاتى داريم كه مدرك‏حسابى ندارد. و يداً بيد،
    سؤال؟ بعله. مى‏شود القاء خصوصيت كرد. ما هم مى‏گوييم مى‏شود. ولى آياتمام مسلمين كه اجماع دارند به همين يك روايت متكّى هستند؟ قطعاًنيستند. سؤال؟ ما احتمال نمى‏دهيم مدرك اين باشد. نه چنان اجماعى به آن‏محكمى يك چنين مدرك جزئى نمى‏تواند مدركش باشد. ما احتمال‏نمى‏دهيم. فعلى هذا احتمال اين كه مجمعين استناد به اين مدرك كرده‏باشند يك مدرك جزئى ولو در حداقل حجّيت باشد، ولو با قياس اولويت،ولو با القاء خصوصيت، ولو به اطلاقاتى كه قابل خدشه است. نمى‏شوداجماع به آن محكمى متكّى به اين باشد. احتمال نيست. على كلّ حالٍ اصل‏مسأله را ما پذيرفتيم و از اين مسأله گذشتيم.
    در اين جا يك سؤالى هست. و آن اين است كه اگر اين زن يك پسر پيدا كرد.پسر يك دختر پيدا كرد. آيا آن دختر كه نوه اين زن مى‏شود. ربيبه نيست. نوه‏است. آيا اين هم حرام است؟ دخترِ دخترش، دخترِ پسرش، دخترِ خودش‏آيا همه اينها حرام هستند. ادلّه ما غير از اجماع شامل نمى‏شود. ولى اجماع‏چرا شامل نشود؟ تصريح كردند و ان سفلن. ظاهر اين است كه فرقى‏نمى‏كند. به خصوص اين كه در روايت هم داشت به منزله دخترش است.خوب اگر به منزله دخترش شد دخترِ دختر هم حرام است. دخترِ دخترِ دخترهم حرام است. دخترِ پسرِ دختر هم حرام است. بنابراين باز تكيه گاه ما دراين جا اجماع مى‏شود. چيزى محكمى جز اجماع نداريم در اين مسأله.
    فعلى هذا ربيبه و فرزند ربيبه و فرزند زاده ربيبه و همه اينها و ان نزلن و ان‏سفلن همه اينها حرام مى‏شود. عمده دليل ما هم اجماع است. ولو مدارك‏مختصرى ديگرى هم در مسأله هست.
    و امّا مسأله پنجم كه مسأله مهمّى هست. سؤال؟ عروس نه. عروس پسر،چند نفر از آقايان سؤال كردند آيا عروسِ پسرِ زن محرم است؟ نه مسلّم است‏كه نامحرم است. به علّت اين كه حلائل ابنائكم. نه حلائل ربائبكم. حليله‏ربيبه بر انسان حرام نيست. حليله بچّه انسان بر انسان، عروسى خود انسان برانسان حرام است. نه عروس زن انسان.
    سؤال؟ آن كه اشكالى ندارد. على كلّ حال اين سؤالى هم كه چند بار شد كه‏عروس ربيبه حرام است، عروس ربيبه حرام نيست. عروس خود انسان برانسان حرام است. نه عروس ربيبه‏اش. و امّا اين مسأله بايد بگوييم متأسفانه‏مورد ابتلا. بحث در اين است تا به حال ما 4 نوع از محرّمات بالمصاهره رابيان كرديم. اين 4 نوع عبارت بودند از زوجه پدر و زوجه پسر. و سومى از آنهاامّ الزّوجه بود. چهارمى هم ربيبه بود. بنابراين زوجه پدر، زوجه پسر، امّ‏الزّوجه، ربيبه. اين 4 تا در نكاح ثابت است. امّا در وطى به شبهه چگونه‏است و در زنا چگونه است. اگر...با زنى زنا كرده است، آيا مادرش حكم امّ‏الزّوجه دارد، دخترش حكم ربيبه دارد،...بهاى اب بر پسر حرام است؟...پسربر پدر حرام است؟ كه متأسفانه اين سؤال زياد مى‏شود اين روزها گاهى‏چنين چيزهايى واقع شده است. زناى با مادر مى‏خواهد دختر را بگيرد. زناى‏با دختر مى‏خواهد مادر را بگيرد...بهاى پدر را مى‏خواهد پسر بگيرد...پسر رامى‏خواهد پدر بگيرد. اينها چه حكمى دارد؟ اين خوب مسأله مهمى است.در اين جا نسبت به وطى به شبهه مسأله مسلّم است كه وطى به شبهه‏جانشين عقد صحيح مى‏شود در بسيارى از احكام. سؤال؟ وطى به شبهه‏مثل چيست؟ مثل اين است كه همسر ديگرى را با همسر خودش اشتباه‏بكند؟ اين كه كم است. وطى به شبهه در نكاح‏هاى فاسد زياد است. نكاحى‏كرده است كه فاسد بوده است و نمى‏دانسته است. زياد مى‏شود. نكاح فى‏العدّه. نمى‏دانست فاسد است. وطيش وطى به شبهه است. پس تمام مواردنكاح‏هاى فاسد كه جاهل بوده است، وطهايى كه انجام مى‏شود، وطى به‏شبهه است. حالا غير زوجه را هم به زوجه اشتباه كرده است اين هم نادراًممكمن است پيدا بشود. اين هم وطى به شبهه است. لا شك كه اينها حكم‏نكاح حلال دارد. مثل وطى به زوجه است.
    سؤال؟ ولى احكام را دارد. مهريه دارد وطى به شبهه. بچّه‏اى متولد بشود،ارث مى‏برد. بچّه حلال زاده است و محرّمات بالمصاهره هر 4 تايش است.يعنى اگر وطى به شبهه اگر مال پسر باشد حرام بر پدر است، اگر مال پدرباشد، حرام بر پسر است. امّ الزّوجه هم وطى به شبهه حرام است. ربيبه‏اش‏هم حرام است. امّا در زنا چه؟
    سؤال؟ فرق نمى‏كند. شبهه حكميه، شبهه موضوعيه تفاوتى نمى‏كند. وطى‏به شبهه باشد. عن جهلٍ باشد. مقصّر و غير مقصّر هم فرقى نمى‏كند. يادتان‏باشد. آن باب عبادات است كه جاهل مقصّر و جاهل قاصر با هم فرق‏مى‏كند. لا فرق بين الجاهل المقصّر و الجاهل القاصر. همه اينها وطى به شبهه‏است.
    و امّا راجع به زنا اختلاف است. و همين است كه مورد ابتلا واقع مى‏شود كه‏آيا احكام عقد صحيح بر زنا هم جارى مى‏شود يا نه؟ دو قول در اين مسأله‏دارد. هم عامّه اختلاف كردند و هم خاصّه اختلاف كردند. بنده يكى دونمونه از اقوال را نقل كنم. شايد از بهترين كسانى كه اقوال عامّه را در اين جاجمع كرده است، علاّمه در تذكره است. من يك صفحه از كلام علاّمه درتذكره يادداشت كردم. سؤال؟ اجازه بدهيد اول اقوال. بعد برويم سراغ ادلّه.علّامه در تذكره يك عبارت مفصّلى دارد. يك بخشى از آن را من يادداشت‏كردم كه آن يك بخشى هم كه من يادداشت كردم مفصّل است. آدرس‏مى‏دهم و سريع مى‏خوانم. بيان خوبى دارد و نشان مى‏دهد كه چه قدر اين‏مرد در اقوال عامّه مطالعه داشته است كه اقوال تمام فقهاى...را زير نظرداشته است. ايشان در تذكره چاپ قديم را من مى‏گويم جلد 2، صفحه 631.ايشان مى‏فرمايد اقسام الوطيه ثلاثه. اقسام .وطى 3 قسم است.
    مباحٌ و هو الوطى فى نكاحٍ صحيح اين مباح است. او ملك يمين و يتعلّق به‏حرمت المصاهره بلاخلاف. اين قسم اول است. نكاح صحيحى يا ملك‏يمينى تمام احكام مصاهرت چهارگانه‏اى كه گفتيم، همه‏اش در نكاح صحيح‏است. اين كه بحثى ندارد.
    الثّانى وطى بالشبهةٍ و هو الموطوع فى نكاحٍ فاسد. مثال به نكاح فاسد زده‏است او شراعٍ فاسد. كنيزى را با شراع فاسد خريده است و وطى به شبهه‏شده است. لا يعلم بفسادهما. جاهل بالفساد است. او اذا وطى امرئتاً ظنّهازوجته. يا وطى امرئه‏اى بكند كه خيال كند زوجه‏اش است. او امته او...امةالمشترك بينه و بين غيره. امه مشتركه يكى از احكامش اين است كه وطى اين‏امه مشتركه بر هيچ كدام از آن دو مالك جايز هست يا نيست؟ جايز نيست.اين خيال مى‏كرد امه مشتركه وطيش هم مشترك است. و وطى كرد به خيال.اينها همه‏اش و اشباه ذالك اين وطى به شبهه است. ايشان مى‏گويد و هذايتعلّق به التّحريم اجماعاً. وطى به شبهه حرمتش اجماعى است. كتعلّقه‏بالوطى المباح. مثل وطى مباح است.
    سؤال؟ بله حرمت...نسبت به آن چهار تا. زوجه پدر، زوجه پسر و امّ الزّوجه‏و ربيبه. نسبت به اين 4 تا مى‏آورد. سؤال؟ چرا؟ نكحش به وطى به شبهه‏است. اين جا عقدى كه نخوانده است. عقد فاسد بوده است. اين جا ركن‏حرمت همان وطى است. عقدى كه نخواندند كه بگوييد امّ الزّوجه مطلقاحرام است.
    و هذا يتعلّق به التّحريم اجماعاً كتعلّقه بالوطى المباح. پس وطى به شبهه‏حكم وطى به مباح پيدا كرد. قال ابن المنظر يكى از فقهاى عامّه ابن المنظرعلاّمه از او نقل مى‏كند. اجمع كلّ من يحفظ من علماء الامصار. تمام علماى‏امصار اجماع دارند على انّ الرّجل اذا وطى امرئتاً بنكاحٍ فاسدٍ او شراعٍ فاسدانّها تحرم على ابيه و ابنه و اجداده و ولد ولدك. همه علماى امصار اتّفاق‏دارند كه در وطى به شبهه احكام مصاهرت است. و هذا مذهب مالك والاوزاعى و الصّورى و الشّافعى و احمد و اسحاق و ابى سعر و اصحاب‏الرأى و اصحاب النّص. اصحاب رأى چه كسانى هستند؟ حنفى‏ها. اصحاب‏النّص چه كسانى هستند؟ حنبلى‏ها. حنبلى‏ها اخبارى هستند. اصحاب‏النّص هستند و اصحاب الرأى حنفى‏ها هستند. و غير از اصحاب النّص، غيراز حنبلى‏ها، ما را هم آنها جزء اصحاب النّص مى‏دانند. لذا ذيلش دارد واصحاب النّص و هم الاماميه. ما را اصحاب النّص مى‏دانند. خوب من اين دوقسمش را خواندم. يكى كلام علاّمه را در وطى صحيح و شراع صحيح‏خواندم. يكى هم وطى به شبهه كه ناشى از شبهه موضوعيه است و حكميه‏است. باقى ماند زنا كه يك بحث مفصلّى دارد علاّمه. اقوال را در آن جابخوانيم و بعد برويم روايات. مختلف است. تعارض است با همديگر. دوطايفه روايت داريم. كه دو طايفه را بررسى كنيم و ببينيم كدام طرف حق‏است. انشاء الله روز شنبه. من درباره رحلت امام مى‏خواستم صحبت كنم كه‏چهارشنبه تعطيل شد. انشاء الله روز شنبه صحبتى خواهم كرد. و صلّ الله‏على سيدنا محمد و آله الطاهرين.