پنج شنبه 27 ارديبهشت 1403 - 6 ذيقعده 1445 - 16 مي 2024
تبیان، دستیار زندگی
در حال بار گزاری ....
مشکی
سفید
سبز
آبی
قرمز
نارنجی
بنفش
طلایی
همه
متن
فیلم
صدا
تصویر
دانلود
Persian
Persian
کوردی
العربیة
اردو
Türkçe
Русский
English
Français
مرور بخشها
دین
زندگی
جامعه
فرهنگ
صفحه اصلی تبیان
شبکه اجتماعی
مشاوره
آموزش
فیلم
صوت
تصاویر
حوزه
کتابخانه
دانلود
وبلاگ
فروشگاه اینترنتی
عبارت مورد نظر :
لیست دوره ها
>
دروس خارج فقه
>
کتاب نکاح (آیت الله مکارم شیرازی )
>
جلسه 155
متن
درس خارج فقه حضرت آيت الله عظمى مكارم شيرازى
تاريخ: 1379/8/30
مكان: مسجد اعظم قم
موضوع بحث: احكام نكاح و ملحقات آن
بسم الله الرّحمان الرّحيم و به نستعين و صل الله على سيدنا محمد و على آل الطّيبين الطّاهرين المعصومين لا صيمابقية الله المنتظر ارواحنا له الفدا و لا حول و لا قوة الاّ بالله العلى العظيم.
كلام در مسأله 11 از مسائل عقد النّكاح بود. درباره ولايت حاكم در صغير و صغيره و مجنون و امثال آن است. گفتيم دراين مسأله 4 صورت است. صورت اولى آن است كه صغير و صغيرهاى هستند و ولى ندارند. آيا حاكم مىتواند در امرازدواجشان دخالت بكند يا نه؟
صورت دوم آن است كه كبير و كبيره مجنونى هست و جنون متصل به حال صغر و ولى هم ندارند. آيا حاكم شرعمىتواند در امر ازدواج اين مجنون ولايت كند؟
صورت سوم هم آن جايى بود كه مجنون غير متصل به صغر، تا 20 سالگى حالش خوب بود. امّا در 20 سالگى حالشمنقلب شد و جنون غير متصل به صغر پيدا كرد. آيا حاكم شرع در امر ازدواجش مىتواند دخالت كند يا نه؟
صورت چهارم هم آن است كه بالغه رشيده باكره. اگر گفتيم اجازه ولى شرط است، ولى از دنيا رفت و اين بالغه باكرهرشيده هنوز ازدواج نكرده است. آيا با از بين رفتن ولى، پدر و جد ساقط مىشود امر ولايت؟ و استقلال پيدا مىكند يانه؟ بايد برود پيش حاكم شرع و از حاكم شرع به جاى پدرش اجازه بگيرد.
اين چهار صورت مسأله بود و اقوال را نقل كرديم. يك كمى از اقوال باقى مانده است كه بخوانم و وارد ادلّه بشويم. بالغكه مىدانيم استقلال دارد. جنون تمام شد. بالغه رشيده عاقله. بنا براين كه استقلال نداشته باشد باكره، اجازه پدربخواهد، پدر فوت كرد، آيا حاكم جانشينش مىشود يا نه، مستقل مىشود؟ صورت چهارم عاقل است. مجنون نيست.عرض كردم كه يك كمى از اقوال باقى ماند. من ديروز اقوال را خواندم. يك مقدار از صاحب جواهر، يك مقدار ازمرحوم صاحب رياض يك جمله ديگرى هم جواهر باز در همان آدرسى كه دادم دارد ايشان. ايشان مىگويد،
سؤال؟ جواهر را نگفتم. جواهر را الان عرض مىكنم. در مورد بالغه رشيده صاحب جواهر ادعاى اجماع مىكند.مىگويد، عند فقد الاب و الجد مستقل مىشود. بالغه باكره رشيده. اگر اب و جد از بين رفتند مستقل مىشود وصاحب جواهر ادّعاى اجماع مىكند. جواهر جلد 29، صفحه 189. در مورد مجنون هم مىگويد، لا خلاف اجده فىولايت الحاكم. مجنون هم مىگويد اجماعى است ولايت حاكم. پس در بالغه رشيده اجماع بر عدم، در مجنون اجماعبر وجود. در صورتى كه فقد اب و جد باشد. يك جملهاى هم از كلمات عامّه نقل كنم. ابن قدامه صاحب كتاب المقنىدر جلد 7 اين كتاب صفحه 350 عبارتى دارد. مىگويد، لا نعلم خلافً بين اهل العلم فى انّ لسلطان، سلطان همانحاكم شرع است. حاكم اسلامى است. فى انّ لسلطان ولايت تزويج المرئه عند عدم اوليائها وقتى اوليائش وجودنداشته باشند حالا هر كجا ولى لازم شد، صغير و صغيره و اينها را ديگر نگفته بود. آن جايى كه ولى بايد اقدام كند اگرمفقود شد، سلطان اقدام مىكند. عند عدم اوليائها او عضلهم. عضل با (ع) و (ض) نه (ع) و (ز). عضل ولا تعضلوهنان ينكحهن ازواجهن اذا تَرى. عضل در اين جا به معنى منع است. به معنى تحجّر است. عضل به معنى تحيّر هم آمدهاست. مىگويند فلان چيز كار معضلى است. معروف است مىگويند معضل. ولى صحيحش معضِل است يعنىمشكل. عند عضلهم در آن جايى است كه آنها مشكلى پيدا كنند. يا در صورتى كه رها كنند اين دختر را. دخالتى دركارش نمىكنند. در اين صورت حاكم شرع دخالت مىكند. و به يقول مالك. اين ولايت حاكم را مالك هم گفته است. وشافعى و به يقول مالك و شافعى و اسحاق و ابو عبيد و اصحاب الرّأى. اصحاب رأى چه كسانى هستند؟ ابو حنيفه وپيروانش. بنابراين ولايت حاكم هم فى الجمله در ميان اهل سنّت طرفدار زيادى دارد. اجمالاً. حاكم ولايت دارد. جمعزيادى قائل شدند. مالك و شافعى و اسحاق و ابو عبيد. بعد اين جمله را دقّت كنيد. اين جمله را دقّت كنيد. كلام مقنىاست. ابن قدامه در مقنى. مىگويد و الاصل فيه قولٌ النّبى (ص) السّلطان ولى من لا ولى له. اين حديثى است كه ما باآن كار داريم. اين حديث مرسل است از نظر ما. عامّى است. امّا مشهور است، معروف است، در كتب فقهاى ما هم نقلشده است كراراً. السّلطان ولى من لا ولى له. حكومت اسلامى، حاكم شرع ولى من لا ولى له است. حالا كه اجمالاًمعلوم شد. ولايت حاكم شرع هم در ميان ما اجمالاً اجماعى است و هم در ميان اهل سيّت ولايت حاكم شرع مشهوراست. برويم سراغ دليل اين مسأله و صورتهاى چهار گانه را از هم جدا كنيم. در اين مسأله نصّ خاصّى نداريم. روايتخاصّى در نكاح نداريم كه حاكم دخالت بكند. ما هستيم و قواعد عامّه. ما هستيم و دايره اختيارات حكومتاسلامى، حاكم شرع. چه قدر دايره اختياراتش وسيع است؟ نكاح را هم مىگيرد؟ نمىگيرد؟ چه بايد بگويد؟ در اينجا من يك مقدمهاى عرض كنم كه هم به درد اين مسأله و هم به درد تمام مسائلى كه ارتباط با حكومت اسلامى پيدامىكند مىخورد. و آن مقدمه اين است. حوادثى كه در جامعه واقع مىشود و امورى كه مورد ابتلاى مردم است، بر دوقسم است.
قسمى از آنها مسئول خاص دارد. متولى خاص دارد. و قسمى ندارد. آن قسمى كه مسئول خاص دارد مثل حضانتفرزند. امر حضانت بر عهده پدر است، بر عهده مادر است. قسمتى پدر، قسمتى مادر. مسئول خاص دارد. نفقه فرزندمسئول خاص دارد. بر عهده پدر است. گاهى هم نداشته باشد بر عهده مادر است اگر دارد. اين مسئول خاص است. وهم چنين موقوفاتى كه متولى دارد خوااه موقوفات عامه باشد يا موقوفات خاصّه باشد. لها متولّن معيّن. اين مسئولخاص دارد. يا شوارع. كوچهها. كوچههايى كه اختصاص به خانههايى دارد. كوچههاى بن بست. اين كوچه بن بستمسئولش همان خانههايى هستند كه در اين كوچه بن بست هستند. متولى خاصّى دارد. و امثال اينها. حالا اينها مثالبود من عرض كردم. حضانت و نفقه و متولّى اوقاف و مسئول كوچههاى بن بست و اينها مثالهايى بود. غير از اينها همهست. چيزهايى كه مسئول معيّنى دارد. اينها يرجع الى مسئوله. در اينها رجوع به مسئول خاصّش مىكنيم. ولى مسائلمهمى در جامعه هست كه مسئول معيّن ندارد. حفظ نظام جامعه. امن سبل. امنيت جادّهها. امن السّبل، قتال العدو،ايستادن در مقابل دشمن، حفظ اموال غيّب و غصّر. غيّب آنهايى كه غائب هستند. رفتهاند مسافرت. سيلى در شهرافتاده است كه اين سيل دارد خانههاى افراد غائب را ويران مىكند. اموالشان هم تلف مىشود. آيا حفظ اموال اينغيّب بر عهده كسى هست يا نيست؟ و غصّر. ايتامى ماندهاند. نه پدر، نه مادر، نه وصى. هيچ. اينها غصّر هستند.غاصران هستند. و امثال ذالك. اينها متولى ندارد. شخص معين مسئول آن نيست. در عرف عقلا از قديم الايّام، قديماًو حديثاً اين گونه كارهاى بدون متولى خاص بر عهده حكومتها است. اصلاً فلسفه تأسيس حكومت براى هميناست. مسائلى است مهم و مورد نياز جامعه و متولى خاصّى ندارد. بايد حكومتى مردمى و الهى در اين جا باشد كه اينمشكلات را بر عهده بگيرد. امنيت سبل، جهاد عدو، حفظ اموال غيّب و غصّر، اصلاح شوارع عامّه. احقاق حقوق،اجراء حدود، اينها همه بر عهده آن حكومتى است كه تشكيل مىشود. و فلسفه تشكيل حكومت اين است. گاهى ازاينها امور حسبيه تعبير مىكنند. يا بخشى، همهاش امور حسبيه است يا بخشى، دو تا احتمال است كه ان شاء الله درجاى خودش بحث خواهيم كرد. يعبّر عنها او عن بعضها. بالامور الحسبيه. اينها را مىگويند امور حسبيه. و اينها برعهده حكومت است. حاكم بايد متولّى اين مسائل بشود. بنابراين دايره اختيارات حكومت چه شد؟ حاكم شرع چهشد؟ دايره اختياراتش تمام امور به عبارت ساده زمين مانده است. امور زمين مانده جامعه كه مسئول خاصّى ندارد. اينامر زمين مانده را از زمين بردارد. و اگر اين كار نباشد هرج و مرج لازم مىآيد. امور زمين مانده، بى صاحب نمىشود.نظام مجتمع به هم مىريزد. يلزم الهرج و المرج و اختلال النظام. اختلال نظام لازم مىآيد. تمام اينها بر عهده حكومتاست. بنابراين دايره اختيارات حاكم نا محدود است. تمام امورى كه متولى خاص ندارد بر عهده او است. و اين روايتالسّلطان ولى من لا ولى له روايت نبوى كه در كلام مقنى بود، در كتب فقهى ما هم هست. من از جمله مواردى كه دركتب فقهى ما نوشتند اين را، رياض در همان جلد 2، صفحه 81 دارد و ديگران هم دارند. غالب فقهاى ما دارند. كهالسّلطان ولى من لا ولى له. در اين بحث در مباحث ديگر اشاره كردهاند. آن هم امضاى اين بناى عقلا است. اين روايتنبوى امضاءٌ لبناءٌ عقلا.
سؤال؟ هنوز نرسيديم. هنوز ما كارى به حلّ مسأله نداريم. ما فعلاً داريم يك مقدمه چينى مىكنيم. تا برويم چهار شاخهمسأله را از هم جدا مىكنيم. دانه دانه. حوصله كنيد. حل خواهيم كرد ان شاء الله. اين روايت امضاء آن بناى عقلايىهست كه السّلطان ولى من لا ولى له. كسى كه ولى ندارد، بارى كه بر زمين افتاده است در جامعه، اين بار را بايد يك نفربردارد. چون ولى خاص ندارد، بايد حكومت و حاكم شرع اين بار را از زمين بردارد. اين هم اختراع اسلام نيست. اينبناى عقلا است كه از هزاران سال قبل در ميان عقلا بوده است، شارع هم آمده امضا كرده است منتهى براى آن متولىحكومت شرايطى قائل شده است. اسلام به هر كسى اجازه حكومت نمىدهد. براى آن متولى امر حكومت شرايطىقائل شده است اسلام. بنابراين اصل حكومت را پذيرفته است. بدون حكومت كه نمىشود. اين كه بعضىها مىگويندآقا در غيبت است. من نمىفهمم آنها چه رقم اين حرف را مىزنند؟ جرأت مىكنند بگويند. در غيبت امام زمان ما بايدكارها را رها كنيم. حدود را تعطيل كنيم، ديات را تعطيل كنيم، مگر مىشود يك جامعه بدون حكومت زندگى كند.خوب اين كارهاى زمين مانده را چه كسى انجام بدهد؟ كه امن سبل كند؟ كه جهاد عدو كند؟ كه جلوى هرج و مرججامعه را بگيرد؟ بگذاريم امام زمان بيايد بگيرد؟ هيچ وقت چنين دستورى به ما نداده است. لابدّ لنّاس من اميرٍ برّ اوفجر حتّى حكومت ظالم مىگويند از هرج و مرج بهتر است. امر داير شده است بين لا حكومه و حكومت ظالم. باز همحكومت ظالم بهتر است. چون حاكمان ظالم هم براى حفظ حكومتشان جادّهها را امن مىكنند. با دشمن مىجنگند.يك كارهايى مىكنند بالاخره. تا حدّى احقاق حقوق مىكنند. تا حدّى اجراى حدود مىكنند. يك كارهايى مىكنند.چون اگر نكنند خودشان سر كار نمىمانند. اين بهتر از لا حكومتى است. هيچ چيز نباشد. دست بگذاريم روى دست وهمه كارها را بسپاريم به دست قضا و قدر. اين كه معنى ندارد. اين مقدّمه.
سؤال؟ چرا ولايت مطلقه است. معنى ولايت مطلقه. يعنى مطلق در زمين ماندهها. معنى ولايت مطلقه يعنى مطلقاست در تمام زمين ماندهها. و زمين ماندهها خيلى زياد است. دايرهاش نا محدود است. هر كارى در جامعه متولىخاص ندارد، حكومت متولى آن است نامحدود. چهار چوبش همين است. برويم حالا بعد از ذكر اين مقدمه واردبشويم در آن چهار تا. اول مىرويم سراغ صغير و صغيره. صغير و صغيرهاى هستند كه اوليائشان را از دست دادهاند.اولياء سه گانه را از دست دادهاند. پدر را از دست داده است، جد را هم از دست داده است، وصى را هم از دست دادهاست. ندارد. اين دو حالت دارد. يك وقتى نيازى ندارد، ضرورتى ندارد به ازدواج. حاكم هم دخالت نمىكند. حق همندارد. زمين نمانده است. بچّهاى است كه نياز به ازدواج ندارد. اموالش را حفظ مىكند حكومت. امّا دخالت در امرازدواجش نمىكند. چون نيازى ندارد. براى چه اين دختر را شوهر بدهد؟ براى چه اين پسر را زن بدهد؟ صغير است،اموالش را حفظ كن. حكومت فقط كار به اموالش دارد. حفظ مىكند زير نظر حكومت. امّا دخالت در امر ازدواجشنمىكند. چون كه ضرورت ندارد. و غالباً هم اين طورى است. ضرورتى نيست. بالنّسبت الى الصّغير و الصّغيره. امّا يكحالتش هم اين است كه يك ضرورتى پيش آمد. فرض نادرى شد كه ضرورت پيدا كرد. من ديروز مثال زدم. يكمملكتى ناامن شد. اين دختر را ما اگر به ازدواج فلان فاميل قوى گردن كلفت بدهيم، جان اين دختر حفظ مىشود. واگر به ازدواج آنها ندهيم، اين در دست و بال اين بستگان ضعيف و ناتوان مىآيند مىربايند، مىدزدند، مىبرند.مىكشند. ضرورتى ايجاب كرده است كه اين دختر شوهر كند در همين بچّگى. يا براى محرميت كه مثال زديم. بالاخرهاين دختر مىخواهد توى اين خانواده بماند. نامحرم بماند دردسر براى خودش و خانواده است. بايد يك محرميتى،عقدى بخوانيم. نه پدرى، نه مادرى، نه وصى، هيچ چيز هم نيست. بلاشك اين كار زمين مانده است. حالا كه زمينمانده است، حاكم شرع دخالت مىكند. و اين كه ادّعاى اجماع كردهاند صاحب جواهر و ديگران كه حاكم بر صغير وصغيره ولايت ندارد، منظورشان لابد صورت غالب است كه عدم الحاجه است. نظرهم يعنى نظر الفقها الى الغالب وهو عدم الحاجه و الاّ اگر حاجت ضرورى پيدا بشود، كدام فقيه مىگويد آقا بگذار زمين بماند. اين دختر از بين برود.نابود بشود. باشد. پس اين آقايانى كه فتوا دادهاند، اجماع ادّعا كردهاند، عند عدم الحاجه است بايد بگوييم. امّا عندمسيس الحاجه همان طور كه امام قدس السرّه تصريح كردهاند اگر مسيس حاجت باشد بلا اشكال است. ما مىگوييم.آنها هم مىگويند. ولو متعرضش نشدهاند. حالا عنوان ثانوى مىخواهيد بگوييد، هر چه مىخواهيد بگوييد، بگوييد.خوب صورت اولى با آن قاعدهاى كه قبلاً عرض كردم حل شد. چه طور مىفرماييد حل نشد؟ ديگر از اين بهتر حلبشود؟ باشد. فى كلّ مكان. اذا كانت الضّرورة حاصله يجوز للحاكم ادتدخّل فيها...فعلاً موضوع ما صغير و صغيرهاست. اين با اين قاعدهاى كه گفتيم حل شد و رد شد.
و امّا در صورت دوّم و سوم را با هم مىگوييم. ثانوى بشود. حكم ثانوى كه حرام نيست. اولى با تمام فقها كه مىگوينداجماع كردهاند بر عدم جواز ما موافق هستيم اگر ضرورتى نباشد و حاجتى نبوده باشد ما مىگوييم. امّا همان طور كهامام فرمودند...و الضّرورة و المصلحة و الّازمة المراعات ان نكاح بحيث ترتّب على تركه مفسده يلزم تحفظ عنها قامالحاكم به. حاكم در اين جا قيام به اين معنا مىكند.
و امّا صورت دوم و سوم اين مسأله كجا بود؟ آن جايى كه مجنون بود. اللجنون المتصل او المنفصل. ولى هم نيست. نهپدرى، نه جدّى، نه وصى. يا ولى بود و ما گفتيم در جنون منفصل حق دخالت ندارد. گفتهاند بعضىها كه در جنونمنفصل ولى حق دخالت ندارد. پس يا ولى ندارد و يا اگر ولى دارد، ولى حقّ دخالتى ندارد. مىشود كار زمين مانده.السّلطان ولى من لا ولى له. و حاجت هم پيدا كرده است اين جناب مجنون. اين ديگر كبير است. اين ديگر فرض نادرنيست. اين ضرورت دارد. صغير فرض نادر بود ضرورتش. امّا كبير مجنون نه، فرض نادرى نيست. و لذا همان فقهايىكه آن جا فتوا مىدادند و مىگفتند نه، در اين جا مىگويند نعم. حاكم ولايت بر اين مجنون دارد. خواه جنون منفصلباشد، خواه جنون منفصل باشد، ولى ندارد. يا اگر دارد دخالت نمىتواند بكند. مىشود بار زمين افتاده. بارهاى زمينافتاده اجتماع بر دوش حكومتها است. نمىتوانند بنشيند حكومت تماشا كند. اين مجنون بر اثر محروميت از نكاحبه بيماريهاى شديدترى مبتلا شود، به مصائب مهمّهاى مبتلا شود، حكومت نمىتواند بى تفاوت در مقابل اين باشد.مسئول است نظارت كند زنى به اين مجنون بدهد. تا اين جا درست. امام قدس السّره يك جملهاى در اين جا دارد كهببينيم معنى اين جمله را مىفهميد چيست. ايشان عبارتشان اين بود كه ديروز در موقع خواندن اشاره كردم. مىفرمايندو كذا فيما بلغ فاسد العقل كذا يعنى ولايت دارد. او تجدد فساد عقله. يعنى جنون منفصل. اذا كان البلوغ و التّجدد فىزمن حيات الاب و الجد. يعنى اين در زمان حيات پدر بالغ شد، چند سالى هم حالش خوب بود، بعد در زمان حياتپدر ديوانه شد و بعد پدر از دنيا رفت. خوب اگر اين طور نباشد چه كنيم؟ جنون بعد از حيات پدر، بلوغ بعد از حياتپدر، تجدد بعد از حيات پدر. مرد. اين ديوانه بلاتكليف شد، اين جا را مىفرماييد حاكم دخالت نكند؟ اين قيد براىچيست؟ اين چه قيدى است؟ اين كه بدتر است. اگر بعد از حيات پدر تجدد جنون بشود ديگر حتماً حاكم شرعمسئولش است. چرا ايشان مىفرمايند اين قيد را مىزنند؟ اين قيد هر چه انسان برايش به نظر نمىرسد جز يك نكته.دقت كنيد. شايد نظر مبارك امام اين باشد. ايشان در مسأله قبل وصى را هم دخالت دادند. گفتند احتياطاً اجازه وصىرا هم بگيريد. بگوييم اين قيد براى دخالت وصى است نه دخالت حاكم/ حاكم كه ولايت بر مجنون دارد. جنونمنفصل بعد وفات پدر، اب. وصى را هم در آن جاها كه در حيات پدر ديوانه شد، وصى را هم دخالت دادهاند. امّا اگربعد از فوت پدر ديوانه شد، ديگر وصى چه كاره است؟ تكرار مىكنم. امام در مسائل قبل با كذا با تعبيرى كه قبلاًداشت، هم حاكم شرع را دخالت داد و هم وصى را. گفت احتياطاً اجازه وصى را هم بگيريد اگر وصى دارد. اين قيدبگوييم ناظر به دخالت دادن وصى است كه اگر در حيات اب بالغ شد، تجدد جنون شد، لعلّ وصى دايره كارش اين رابگيرد پس از وصى هم اجازه بخواهيم. ولى اگر بعد از وفات پدر ديوانه شد، وصى كارى ندارد. فقط حاكم شرع است.
اين آخرين توجيهى است كه ما پيدا كرديم براى كلام امام قدس سرّه. حالا يك خورده اين توجيه ما خلاف ظاهر است،خلاف ظاهر نيست، هيچ محملى غير از اين كه عرض كردم ندارد. و الاّ نمىشود يك ديوانهاى بلاتكليف در جامعهباشد. يعنى بگوييم آن ديوانههايى كه بعد از فوت پدر ديوانه مىشوند رهايشان كنيد و حكومت هيچ نظارتى بركارشان نداشته باشد. اين كه محال است. درست؟ پس دوم و سوم هم تمام شد. من چهارم را هم عرض كنم. اين بحثرا امروز تمامش كنيم. فردا برويم سراغ مسأله مهمى كه بعد داريم. ان شاء الله.
و امّا صورت چهارم، بالغه رشيده باكره است. عاقل است. تا پدرش بود، اجازه پدر را مىگفتيم. ما كه به عنوان اولىنمىگفتيم. مىگفتيم نه، استقلال دارد. به عنوان ثانوى مىگفتيم. عدّه زيادى به عنوان اولى مىگويند. شايد شهرت همبر همان باشد كه به عنوان اولى مىگويند باكره رشيده اجازه پدرش هم شرط است. حالا پدر از دنيا رفت. اين دخترباكره مىخواهد ازدواج كند. اجازه از حاكم شرع بگيرد يا نگيرد؟ فرمودند، نه. اين كار زمين ماندهاى نيست. عاقلاست، بالغ است، رشيده است، خودش راهش را پيدا مىكند. در اين جا گفتهاند استقلال پيدا مىكند. حتّى ادعاىاجماع شده است بر استقلال اين. بنابراين دخترهايى كه باكره هستند و پدرشان از دنيا رفته است، اجازه حاكم را لازمندارند. بابا هم كه نيست اجازه بدهد. جد هم كه نيست اجازه بدهد. بنابراين مستقل است. كامل مىشوند. يك امّايىدارد. كه آخرين جمله بحث امروز است. امّا اگر ديديم مفسده دارد. همان عنوان ثانوى كه ما مىگفتيم. اين دخترهاىباكره را كلاه سرشان مىگذارند اگر بروند بدون اجازه. مفسده دارد، كلاه سرشان مىگذارند. فردا يك ازدواجى مىشودمنجر به طلاق مىشود. طلاقها در جامعه زياد مىشود، اختلافها زياد مىشود. اينها ممكن است بالاخره مفاسدىمتبرع بر آن بشود كه گفتيم غالباً هم مىشود. اگر دخترها مستقل بشوند در اين باكره واقعاً بدون مشورت باشدمشكلات زيادى پيدا مىشود. اگر ديديم مفاسدى پيدا شد، حاكم شرع بايد اجازه بدهد. برود به دادگاه و بگويد منمىخواهم شوهر كنم. دادگاه هم بررسى مىكند كه اين شوهر به دردش مىخورد، نمىخورد، همين كه پاى شوهر همبرسد به دادگاه حساب مىبرد ديگر. فردا نمىتواند با اين دختر طور ديگرى رفتار كند. پاى آن بيايد به ميدان مفسده ازبين مىرود. اگر چنين باشد ما در اين جا مىگوييم اجازه حاكم شرط است و صلّ الله على سيدنا محمدٍ و آل الطّاهرين.
آخرين مطالب
حوزه علميه
پیام های تسلیت مراجع تقلید، علما و...
حکومت، مردم را کریمانه اداره کند نه فقیرانه
انگیزه بانوان از ورود به حوزههای علمیه...
آیهای که باید در دستور کار مبلغین باشد
مسائل روز جامعه با نگاه تخصصی قابل...
ویژگیهای نماینده مجلس تراز انقلاب
تاکید آیت الله العظمی جوادی آملی بر...
حوزه علمیه در عرصه بانکداری اسلامی...
توصیههای اخلاقی استاد حوزه به طلاب...
لباس محرومیت زدایی از چهره مردم بر...