جمعه 28 ارديبهشت 1403 - 7 ذيقعده 1445 - 17 مي 2024
تبیان، دستیار زندگی
در حال بار گزاری ....
مشکی
سفید
سبز
آبی
قرمز
نارنجی
بنفش
طلایی
همه
متن
فیلم
صدا
تصویر
دانلود
Persian
Persian
کوردی
العربیة
اردو
Türkçe
Русский
English
Français
مرور بخشها
دین
زندگی
جامعه
فرهنگ
صفحه اصلی تبیان
شبکه اجتماعی
مشاوره
آموزش
فیلم
صوت
تصاویر
حوزه
کتابخانه
دانلود
وبلاگ
فروشگاه اینترنتی
عبارت مورد نظر :
لیست دوره ها
>
دروس خارج فقه
>
کتاب نکاح (آیت الله مکارم شیرازی )
>
جلسه 154
متن
درس خارج فقه حضرت آيت الله عظمى مكارم شيرازى
تاريخ: 1379/8/29
مكان: مسجد اعظم قم
موضوع: احكام نكاح و ملحقات آن
بسم الله الرّحمان الرّحيم و به نستعين و صل الله على سيدنا محمد و على آل الطّيبين الطّاهرين المعصومين لا صيمابقية الله المنتظر ارواحنا له الفدا و لا حول و لا قوة الاّ بالله العلى العظيم.
اول بشارت به شما بدهم كه تا روز چهار شنبه درس هست. نگران و ناراحت نباشيد ان شاء الله.
و امّا برويم سراغ بقيهنا شىءٌ. در ذيل مسأله 10 از مسائل عقد النّكاح مطلبى باقى مانده است كه مرحوم امام قدسالسرّه الشّريف در تحرير الوسيله عنوان نكردهاند. امّا صاحب العروه بيان كرده است. و آن درباره ولايت وصى برمجنون. آيا وصى ولايت بر مجنون دارد يا ندارد؟ جنون هم مىدانيم دو رقم است. يكى متّصل به صغر است كه ازبچّگى اين ديوانه بوده است. حالا هم بلغ فاسد العقل. يكى اين كه در بچّگى عاقل بوده است، بعد از بلوغ هم مدّتىعاقل بوده است. بعد از فاصلهاى به عللى فاسد العقل شده است. ضربه مغزى وارد شده است، بيمارى پيدا كردهاست، بين عقل و جنون اين قدر فاصله نيست كه ما خيال مىكنيم. با يك غذاى نا مناسب، يك ضربه مختصر ممكناست يك چنين حالتى پيدا بشود پناه بر خدا. اين قسم دوم هم با دو قسم مىشود كه اين را دقت كنيد. قسم دوم كه بافاصله است دو قسم است كه مجموعاً سه قسم مىشود. يكى آن است كه در حيات اب شد. يعنى پدر زنده بود، پسرهم عاقل بود. بالغ هم شد. 20 سالش كه شد، در حيات پدر ديوانه شد. و پدر از دنيا رفت در حالى كه اين يك بچّه 20سالهاش ديوانه بود. يك وقتى نه، پدر كه زنده بود اين بچّه بالغ بود و عاقل. پدر كه از دنيا رفت فاسد العقل شد. يا ازمرگ پدر يا به هر دليل ديگر. بنابراين يكى جنون متّصل شد، دوم منفصل شد. منفصل هم دو رقم است. يك وقت درحيات پدر منفصلاً ديوانه شد. 20 ساله بود و پدر زنده بود و ديوانه شد يا بعد از ممات پدر منفصلاً ديوانه شد. اينها درمسأله ما مهم است. تأثير مىگذارد.
قبل از آن كه حكم وصى را درباره مجنون عرض كنم اين نكته را لازم مىدانم كه عرض كنم كه اگر خوب دقت بفرماييددر مباحثى كه ما اين جا داشتيم، بحث ولايت اولياء نه فقط براى نكاح، براى همه ابواب تقريباً حل مىشود. چونريشههاى دليلها همه اين جا بحث شد. در ابواب عقود، معاملات، جاهاى ديگر هم تكليف ولايت بر مجنون اجمالاًمعلوم مىشود. به هر حال در اين مسأله نصّ خاصّى نداريم. يعنى يك روايتى كه درباره ديوانه باشد، نداريم. ما هستيمو مقتضاى قواعد. اول مقدارى از اقوال را من اشاره كنم. مرحوم محقق يزدى در عروه مىگويد وصى ولايت بر مجنوندارد. بدون اين كه تفصيلى بدهد. كدام يك از اين اقسام سه گانه؟ تفصيلى نداريم. مىگويد و للوصى ولايتٌ علىالمجنون. وصى ولايت بر مجنون دارد. كدام مجنون؟ قيدى نزده است. متن عروه مطلق است. ولى از كلمات ديگراناستفاده مىشود كه ولايت وصى بر مجنون مال قسم اول است. من بلغ فاسد العقل. عبارت جواهر را مىخوانم.جواهر جلد 29، صفحه 191. مىفرمايد للوصى عن يزوّج من بلغ فاسد العقل. اصلاً موضوع...فاسد العقل. غير آناصلاً نمىگويد. اذا كان به ضرورتٌ الى النّكاح. نيازى به نكاح داشته باشد تزويج مىكند ديوانه را. بل نفى بعضهمالخلاف. گفتند خلافى نيست و مسأله اجماعى است كه وصى ولايت بر مجنون بلغ فاسد العقل دارد. بل نفى بعضهمالخلاف عن ثبوتها فى ذالك. ثبوتها. ضمير به چه برمىگردد؟ ولايت. فى ذالك كجا؟ من بلغ فاسد العقل. بل ان ظاهرالكفايه الاجماع عليه. مرحوم سبزوارى در كفايه ادّعاى اجماع كرده است كه اين جا چنين است. ولى ديديد ظاهرعبارت جواهر اين بود كه اصلاً جنون منفصل محل بحث نيست. آن چه محل بحث است، جنون متّصل است. مرحومآيت الله حكيم هم در مستمسك وقتى كه به شرح كلام عروه مىرسد، مىگويد كلام عروه مطلق است. همه انواعجنون را مىگيرد. متّصل و منفصل همه را مىگيرد. در حالى كه ظاهر الاصحاب اختصاص به منفصل است، متصلاست. دقت فرموديد؟ مرحوم آيت الله حكيم مىگويد ظاهر عروه عموميت ولايت للمجنون است در حالى كه ظاهراصحاب اختصاص به جنون متّصل است. از مجموعه اين گفتگوها استفاده مىشود كه در جنون متّصل بحثى نيست.ولى در جنون منفصل بحث است. جنونى كه نتواند انتخاب كند زوجه را. ممكن است زنش بدهند كه عاقل بشود.ممكن است آدم عاقل را هم وقتى كه زن مىدهند ديوانه بشود. هر دو احتمال دارد. بسيار خوب. چرا در اين منفصلتأمل است؟ براى اين كه نسبت به خود اب و جد هم بحث است كه آيا در منفصل ولايت دارد يا ندارد؟ بعضىهامىگويند اب و جد در مجنون منفصل ولايتى ندارند. بايد رفت سراغ حاكم شرع. ولى من لا ولى له حاكم شرع است وجنون منفصل پدر آن ولايت را ندارد. وقتى كه پدر ولايت ندارد ديگر وصى پدر به طريق اولى. خوب حالا برويم سراغادلّه. ببينيم قواعد ما چه اقتضايى در اين مسأله مىكند. سؤال؟ حالا ببينيم. اجازه بدهيد. من مىرسم به امّهات مسأله.چون در مسأله نصّى نيست. اصل هم عدم ولايت است كه معلوم است. برويم ببينيم دليل بر ولايت چيست. ما همانراه صاف و صراط مستقيمى را كه در صغير داشتيم، همان راه را مىآييم در مجنون هم طى مىكنيم. حالا اول مجنونمتصل را بحث كنيم. خوب، پدرى هست. از دنيا مىخواهد برود. ولايت هم بر مجنون دارد. مىبيند فردا اين مجنونبالغ مىشود. وصيت مىكند. قيّم قرار مىدهد. خوب اين قيّم ظاهر وصيت هم فرضمان اين است كه عام است. تنهاوصيت بر اموال نيست. اين بچّه ديوانه است. بزرگ هم كه مىشود بايد يك كسى سرپرستى اموالش را بكند.سرپرستى ازدواجش را هم بايد بكند. يعنى وصى جانشين پدر شد. پدرى كه ولايت بر مجنون متصل دارد. وصى هميقوم قام الاب ان كان الوصية ابلاغ. هم به حكم بناى عقلا و سيره عقلاييه الوصى يقوم قام الاب ان كان الوصية ابلاغ. وهم به حكم فمن بدلّه بعد ما سمع آيه قرآن مىگويد اين آقا وصيت كرده است اين بچّه ديوانه مرا مراقب باش تا آخرعمر. هر چه نياز داشت، مراقب باش. آيه هم مىگويد، فمن بدلّه بعد ما سمع فانّما اسمه على الّذين يبدلّون. عموموصيت را امضا مىكند. پس هم از طريق بناى عقلا و هم از طريق عموم آيه شريفه فمن بدلّه بعد از آنى كه فرض كرديموصيت داراى اطلاق بود. داراى عموم بود. يا تصريح كرد. برو نظارت بر امر اين فرزند ناقص العقل بكن حتّى فى امرالنّكاح. حتّى در امر نكاح. يا تصريح، يا اطلاق. هر دو حجّت است. هر دو مشمول فمن بدلّه است. بنابراين اين راهصافى است كه ما در صغير هم طى كرديم در مجنون هم طير مىكنيم. اين در صورتى كه بلغ فاسد العقل. و امّا اگرمنفصل باشد. و اين منفصل گاهى در حيات پدر است و گاهى بعد از ممات اين منفصل واقع مىشود. اول بايد ببينيمپدر ولايت بر مجنون منفصل دارد يا ندارد. مشهور در اذهان فقها شايد اين است كه پدر بر مجنون منفصل ولايتىندارد. دليلى نداريم. حاكم شرع ولايت دارد بر مجنون منفصل. عرض ما اين است كه اين خلاف سيره عقلا است.واقعاً اگر يك بچّهاى 20 ساله شد و ديوانه شد، مسئول نگهدارى اين بچّه دولت است يا پدرش است.
سؤال؟ با استظهار عاقل بوده است. عاقل شد، بالغ شد، ولايت بريده شد. استسحاب عدم الولايت. نه استسحابولايت. بلغ كامل العقل. ثمّ جنّ مجنون شد. استسحاب عدم ولايت است. استسحاب كه موضوعش عوض شدهاست، استسحابى كه در شبهات حكميه است، استسحابى كه هزار عيب و ولا دارد. خوب، من سؤال مىكنم سيرهعقلا چيست؟ يك بچّهاى در يك خانوادهاى ديوانه شد. چه كسى بايد اين بچّه را جمع و جور بكند؟ دولت يا پدر ياكميته امداد. باباى گردن كفت پولدارى بالاى سرش است. اگر برود به دولت خبر بدهد كه آقا بياييد اين را ببريد و شماادارهاش بكنيد. تعجّب مىكنند. پدر دارد. حالا يك وقتى يك مجنون زنجيرى مىشود كه همه جا را ويران مىكند. آنرا مىبرند در يك مركزى كه حكومت آن را نگهدارى بكند. امّا مادامى كه ديوانهاى است كه بى ضرر و بى آزار است،اين را كه نمىاندازند گردن حكومت اسلامى و دولت. در كدام ملّت اين را مىاندازند؟ نه. فعلى هذا سيره عقلا بر ايناست كه پدر را مسئول مىدانند و ولى مىدانند حتّى در آن جايى كه جنون منفصل باشد.
سؤال؟ او از كار افتاده است. ما او را كار نداريم. آن پير را هم نه. اگر پسر دارد، پسر بايد اداره كند. مگر ما نمىگوييم پدرواجب النّفقه بچّه است؟ واجب النّفقه است. بايد ادارهاش هم بكند. اين فرهنگ غربىها هست كه بچهشان از اولبلوغ بيرون مىكنند. پير مرد و پير زن را كه بيرون مىكنند حرفى نيست. پسر و دختر را هم بيرون مىكنند. بالغ شدى،برو دنبال كار و زندگى و خانهاى تشكيل بده. اصلاً كارى ندارند. روابط عاطفى در ميان آنها خيلى ضعيف است. كسىنقل مىكرد و مىگفت در انگلستان بوديم و سوار ماشين بوديم و از چراغ قرمزى مىخواستيم عبور كنيم و يكانگليسى بغل دست ما نشسته بود. بعد يك جوانى آمد و از مقابل آن رد شد. آن يك اشاره به اين كرد، اين يك اشاره بهآن كرد. گفتيم كه بود؟ گفت اين پسرم است. شنيدهام كه گويا ازدواج هم كرده است. كه اصلاً بى خبر از همه چيز همهستند. ما فرهنگ جامعههاى دينى را ما داريم بحث مىكنيم. اينها مسئول مجانينشان هستند تا مادامى كه توان دارند.حالا كه اين طور است پدر مسئوليت دارد، ما مىگوييم همان را انتقال مىدهد به وصى. اين آقايانى كه در وصى ايرادكردند، در پدر هم ايراد دارند. ما مىگوييم نه در پدر ايراد است و نه در وصى. نخير دارند. چرا؟ باز به همان حكم سيرهعقلاييه كه امضا از طرف شارع شده است و به حكم عموم ادلّه وصايت. و هكذا آن فرد خطىتر از همه. اين است كه بامنفصل بعد ممات الاب باشد. بعد از آنى كه پدر مرد. بچّه چند سالى گذشت و بر اثر حادثهاى ديوانه شد. اگر وصايتعام بوده است يك وقت مىگويد عمومش شامل اين جا نمىشود شايد.
امّا اگر وصايت عام بوده است. گفته است اين بچّههاى من تحت سرپرستى تو تصريح بكند حتّى اگر بعد از مردن منديوانه بشوند. تصريح بكند. بعله. جنون منفصل در اختيار پدر است و اگر وصيت كند در اختيار فرزند هم هست.منتهى اين فرع بر اين است كه دليل وصايت شمولش نسبت به اين صورت سوم هم بشود. اگر شمولى راجع به اينصورت سوم نداشته باشد، دليل وصايت كوتاه است. نه اين است كه حكم كوتاه است، موضوع كوتاه است. تصريحنكند شايد اطلاق منصرف باشد. امّا اگر اطلاق شامل اين صورت هم بشود، موضوع مطلق باشد، يعنى وصيت مطلقباشد، حكم فمن بدّله شامل مىشود. سؤال؟ اگر تصريح بكند مىگيرد. اگر تصريح بكند و بگويد اين بچّههاى من تاآخر عمر تحت مراقبت تو باشند اگر ناقص العقل شدند. مثل اين كه يك پدرى است كه يك بيمارى ارثى درخانوادهاش مىداند. كه اين بچّه بعد از 20 سالگى مىداند كه در معرض جنون است. يك بيمارى ارثى دارند. مىگويداين بچّه من بعد از من ديوانه مىشود. مراقبش باش. تصريح بكند، چه اشكالى دارد؟ فمن بدلّه شامل مىشود. به هرحال جمع بندى كنم و برويم سراغ مسأله 11 معطلّتان نكنيم. اگر ما مسأله 11 و 12 را بخوانيم، مىرسيم به مسأله 13كه احكام عقد فضولى است كه در باب نكاح است كه خود آن هم يك بحث مفصل مهمى است. از مسأله 13 بحثفضولى در عقد نكاح شروع مىشود. ان شاء الله 12 11 را تمامش مىكنيم. تا به اين جا جمع بندى چه شد؟ وصىهم ولايت بر صغير دارد، هم ولايت بر مجنون دارد، منتهى مجنونى كه نيازمند به نكاح است. صغيرى كه نكاح برايشضرورت دارد. صغير اگر ضرورت نداشته باشد كه ما مىگوييم اصلاً نبايد نكاح كرد. مجنون هم اگر نيازى داشت.ضرورتى داشت. ما مىگوييم وصى ولايت دارد. اقسام سه گانه جنون را همه را شامل مىشود در اين جا. سؤال؟ درمجنون اين جا هم مىگوييم. اگر مصلحت بداند مىشود. در صغير ضرورت قيد دارد. چون احتياج ندارد. خود پدر همبر صغير در غير موارد ضرورت ولايت ندارد. چون نيازى ندارد. مجنون نياز دارد. كبير است. صغير نياز ندارد. اين كهفرق بين مجنون و صغير گذاشتند، چون كه صغير نيازى ندارد. امّا اگر يك ضرورت قطعيهاى براى اين بچّه پيش بيايدكه اگر ازدواج نكند، هلاك مىشود. چون كسى نيست اين جا سرپرستى كند، ازدواجش كند. در فاميل هم آنها يكآدمهاى غريبه هستند در مقابل دشمن مقاومت مثلاً ضرورتى اگر بوده باشد. كبير به ضرورت نياز هست. امّا صغير نيازنيست. و لذا مقيّدش مىكنيم به حال ضرورت. هذا تمام الكلام فى المسألة العاشره. امّا مسأله هادية العشره. مسأله 11.راجع به ولايت حاكم است.
سؤال؟ ولى بر چه؟ سفيه؟ سفيه و مجنون تفاوتى نمىكند در اين مسأله. هيچ فرقى بين سفيه و مجنون در اين مسألهنيست. مجنون كه مىگوييم سفيه را هم شامل مىشود. مراد اين است حدّ نصاب عقل نداشته باشد. هيچ چيز ندارد. ياكمبود دارد. بالاخره زير حدّ نصال است. زير حدّ نصاب كه شد، احتياج به ولى دارد. زير حدّ نصاب يك وقت هيچ چيزندارد، يك وقتى كمبود دارد. و امّا مسأله 11 راجع به ولايت حاكم است. آيا حاكم ولايت بر صغير دارد؟ بر مجنوندارد؟ بر كبير دارد؟ مسأله 4 صورت دارد كه مرحوم امام قدس الله سرّه الشّريف 3 صورت از 4 صورت را در اين مسألهبيان كردهاند. من كلام ايشان را مىخوانم و 3 صورت ايشان را از عبارت بيرون مىآورم ان شاء الله. بعد آن صورت 4 كهدر كلام ايشان مذكور نيست در كلام بعضى ديگر، از فقها آمده است عرض خواهم كرد. صورت اولش اين جا است.ليس للحاكم ولايتٌ على النّكاح على الصّغير ذكراً كان او انثى. مذكر باشد، يا مؤنث باشد. حاكم ولايت بر نكاح صغيرندارد. نه صغير، نه صغيره. مع فقد الاب و الجد. در صورت فقدان اب و جد. اب و جد باشند كه بعثى نيست حقندارد. اب و جد هم نباشد، باز هم ولايت ندارد. چرا؟ چرا اين كه حاجتى ندارد. صغير نيازى ندارد. چون نيازى نداردحاكم شرع هم ولايتى بر اين امر ندارد. بعد يك استثنا مىزنند به اين كه اگر ضرورتى پيدا كرد مثل همان مثالى كه منعرض كردم. گاهى مىبينند براى حفظ جان اين صغير بايد اين را به ازدواج فلان فاميل در بياورند و بفرستند آنجا و آنهاحفظ مىكنند. اين جا ما نمىتوانيم نگه بداريم. مىآيند، مىدزدند، مىبرند، ناامن است شهر. يا نه، مىخواهندمحرميتى پيدا بشود. صغيرى آمده است در يك خانوادهاى، اگر محرم نشود، ايجاد مشكل براى صغير و براى خانوادهمىشود. خوب اجازه مىدهيم كه يك عقد موقتى برايش بخوانند براى اين كه يك محرميتى برايش پيدا بشود و وجوداين صغير قابل تحمل در اين خانواده باشد. استثناى ايشان اين است. ولو قضت الحاجه يعنى اقتضا كند احتياج. والضّروره و المصلحت الّازمة المراعات.
اين سه چيز برمىگردد به يك چيز. حاجه، و الضّروره و المصلحه، الّزامة المراعات. اگر اينها اقتضا كردن چه چيز را؟النّكاح اين انّكاح مفعول قضت است. قضت فعل و الحاجه فاعل و النّكاحه مفعول. بحيث التّرتّب على تركه المفسدةٌيلزم التّحفظ عنها. مفسدهاى است كه بايد از آن پرهيز كرد. يلزم التّحفظ عنها قام الحاكم به. يعنى حاكم چه كار مىكند؟اقدام به نكاح صغير و صغيره مىكند. باز خوب شد كه ايشان يك استثنايى زدهاند. خيلىها كه استثنايى هم نزدهاند.همين طور گفتند حاكم ولايت بر صغير و صغيره ندارد. لابد ناظر به غالب بودند كه حاجتى ندارد. امّا اگر ضرورتى،حاجتى ايجاب كند، حاكم اقدام مىكند. بعد ايشان مىفرمايند احتياطاً از وصى هم اجازه بگيرد. و لا يترك الاحتياطبالضمّ اجازة الوصى للاب او الجد. وصى پدر يا وصى جد. احتياط آن را احتياط اين است كه ضميمه كند. مع وجوده.ضمير وجوده به چه برمىگردد؟ وصى. اگر وصى باشد. اگر نباشد كه حاكم مستقل است. وصى مطلق نهوصى...سؤال؟ چرا؟ بعضىها وصى را كه نمىدانستند. ما گفتيم وصى مىتواند. خيلىها مىگويند وسيع حق نداردنسبت به نكاح. فقط نسبت به اموال حق دارد. ما گفتيم كه وصى با وجود وصى نوبت به حاكم نمىرسد. خوب احتياطمىكند بين اينها احتمال كه هست جمع بينهما مىكند. اين يك صورت مسأله بود. صغير و صغيره. و امّا مجنون متصلو منفصل آن دو صورت مسأله را هم مىگويم. و كذا فى من بلغ فاسد العقل. مجنون متصل است. بلغ فاسد العقل.حاكم شرع ولايت دارد. او تجدد فساد عقله. فساد عقل بعد پيدا شد. اذا كان البلوغ و التّجدد فى زمن حيات الاب والجد. اين قيد چرا؟ اذا كان البلوغ و التّجدد فى زمن حيات الاب و الجد. اين قيد نظرتان باشد. بايد ببينيم اين از كجإے؛ّّ سرچشمه مىگيرد. خوب اين سه صورت. صورت اول صغير و صغيره ولايت نيست. صورت دوم مجنون متصلولايت هست. صورت سوم مجنون منفصل با اين قيدى كه ذكر كردم آن هم ولايت هست. و امّا يك صورت چهارمىهم مسأله دارد. كجا است؟ كبيره. پدرش فوت كرده است، جدّش فوت كرده است، باكره كبيره رشيده. اگر قائل بهاستقلالش نبوديم. اگر قائل به استقلال كبيره رشيده بوديم، كه پدر هم دخالت نمىكند به طريق اولى حاكم هم دخالتنمىكند. امّا اگر گفتيم پدر ولايت بر باكره رشيده بالغه دارد، پدر مرد. دختر مستقل شد؟ يا بايد اجازه حاكم شرع بگيردو دادگاه. برود از آنها اجازه بگيرد مىخواهد ازدواج كند. چه كار كند؟ خيلىها گفتند نه. حاكم در اين قسم چهارم همولايت ندارد. دختر آزاد شد. پدر مرحوم شد، جد مرحوم شد، دختر آزاد شد. بالغه رشيده خودش مىرود هر شوهرىكه خواست انتخاب مىكند. وصى هم كه نظارت بر كار او نبايد داشته باشد. حاكم شرع هم نه. آيا اين طور است ياحاكم شرع ولايتى دارد؟ اين چهار صورت مسأله است كه ما بايد حلّش كنيم. اجازه بدهيد من يك اشارهاى...بكنم درمسأله. فردا ان شاء الله برويم سراغ ادلّه.
از كسانى كه اقوال را جمع و جور در اين مسأله نقل كردند، خيلىها اقوال را نقل كردند ولى صاحب رياض در جلد 2،در صفحه 81 اقوال را در اين مسأله جمع و جور كرده است. مىفرمايد فلا يزوّج صغيرٍ. من فراموش كردم بگويم كهصاحب رياض در شرح اين كلام ماتٍ متن رياض مال كيست؟ مال محقق است. مختصر النّافع است. متن رياضالمختصر النّافع للمحقق. صاحب رياض آمده و مختصر النّافع محقق را شرح كرده است. عبارت محقق اين است. و لايزوّج الوصى و كذا الحاكم. اين مختصر النّافع است. لا يزوّج الوصى، وصى كار به صغير و صغيره ندارد. و كذا الحاكم.صاحب رياض در شرح چنين مىگويد، فلا يزوج الصّغيرين مطلقا. صغيرين را مطلقا وصى باشد، وصى نباشد، هر چهباشد حاكم شرع حق ندارد. فى المشهور. مشهور اين است كه حاكم دستش بريده است از صغير و صغيره. و البالغين.دختر و پسر فاسدى العقل جنون متصل. حاكم حق ندارد. مع وجود الاب و الجد اجماع. اگر پدر و جد زنده هستند،آنها بايد به پسر مجنونشان برسند نه حاكم. مساوى هستند اب و جد. فرقى ندارد. و يزوّجهما مع فقدهما مع الغبطه.يزوّجهما كى؟ حاكم شرع. هما؟ كبير و كبيره فاسدى العقل. مع الغبطه؟ با مصلحت با نياز اجماعاً ادّعاى اجماع كردهاست. فقدهما؟ فقد اب و جد. اگر آنها نباشند، حاكم شرع دخالت مىكند ديوانه متصل را لانّه وليهما فى المال. لانّهيعنى حاكم شرع. وليهما يعنى مجنون و مجنونه. متصل در مالشان كه ولى است. و يتولّى نكاحهما. درست؟ اينها رامىگويد. بعد دلائلى ذكر مىكند تا مىرسد به اين جا كه مىگويد دلائل مسيس حاجت احتياج است. حاكم ولى من لاولى له است. محتاج هستند اينها. خوب مىگويد همين دليل در صغير و صغيره هم جارى مىشود. چرا در صغير وصغيره نگفتند؟ صغير و صغيره گفتيم نه. حاكم حق ندارد. صاحب رياض مىگويد اگر در فاسدى العقل دليل شما نيازاست، اگر نياز در صغير و صغيره هم پيدا بشود پدر و جد هم ندارد، حاكم دخالت كند. ولى من لا ولى له. بقيه ان شاءالله الرّحمان فردا.
آخرين مطالب
حوزه علميه
پیام های تسلیت مراجع تقلید، علما و...
حکومت، مردم را کریمانه اداره کند نه فقیرانه
انگیزه بانوان از ورود به حوزههای علمیه...
آیهای که باید در دستور کار مبلغین باشد
مسائل روز جامعه با نگاه تخصصی قابل...
ویژگیهای نماینده مجلس تراز انقلاب
تاکید آیت الله العظمی جوادی آملی بر...
حوزه علمیه در عرصه بانکداری اسلامی...
توصیههای اخلاقی استاد حوزه به طلاب...
لباس محرومیت زدایی از چهره مردم بر...