جمعه 28 ارديبهشت 1403 - 7 ذيقعده 1445 - 17 مي 2024
تبیان، دستیار زندگی
در حال بار گزاری ....
مشکی
سفید
سبز
آبی
قرمز
نارنجی
بنفش
طلایی
همه
متن
فیلم
صدا
تصویر
دانلود
Persian
Persian
کوردی
العربیة
اردو
Türkçe
Русский
English
Français
مرور بخشها
دین
زندگی
جامعه
فرهنگ
صفحه اصلی تبیان
شبکه اجتماعی
مشاوره
آموزش
فیلم
صوت
تصاویر
حوزه
کتابخانه
دانلود
وبلاگ
فروشگاه اینترنتی
عبارت مورد نظر :
لیست دوره ها
>
دروس خارج فقه
>
کتاب نکاح (آیت الله مکارم شیرازی )
>
جلسه 153
متن
تاريخ: 1379/8/28
موضوع درس: نكاح
نام استاد: آيت الله مكارم شيرازى
مكان: مسجد اعظم قم
بحث در مسأله دهم از مسائل عقد النّكاح بود. بحث در اين بود كه آيا وصى ولايت بر صغير و صغيره در امر نكاح دارديا ندارد. يعنى اگر ضرورتى ايجاب كرد كه در صغر آنها را ازدواج كنند. وصى حقّ اين كار را دارد يا نه؟ آن اول را كهگفتيم حق دارد. هم به وسيله آيات، هم روايات، هم سيره عقلايى كه شارع مقدس امضا كرده است. يا به تعبير ديگرحقيقت وصيت را شكافتن و از حقيقت وصيت مطلب را استفاده كردن. قول اول تمام شد.
روايات گفتيم 4 روايت يا 5 روايت. ولى 5 روايت است. چون محمد ابن مسلم يك روايت از امام صادق دارد و يكروايت از امام باقر. اين دو روايت مىشود. بنابراين 5 روايت. برويم سراغ قول دوم كه مشهور است، يا اكثر است ومىگويد وصى حق ندارد. دليلى كه براى آن قول آورده مىشود اولاً همان اصل است. اصل عدم ولايت احدٌ علىاحد. كسى را بر كسى ولايت نيست. اين اصل را يكى دو بار بازش كرديم. گفتيم عدم شمول اوفوا بالعقود نسبت به اينجا چون اوفوا بالعقود مىگويد عقودكم. عقد شما. عقد ديگرى بر من لازم الوفا نيست. بايد ولايت ثابت بشود تا عقداو، عقد من بشود. بنابراين عقد عدم ولايت است. علاوه بر اين چند حديث هم در اين جا داريم. اين احاديث را منمىخوانم. سه حديثش به يك مضمون است، و يك حديث هم به مضمون ديگرى است. آن سه حديثى كه به يكمضمون هستند، حديث 1 باب 12، و 8 باب 6 از ابواب عقد النّكاح و حديث 2 باب 33 از مقدمات طلاق. جلد 15.حالا اين دو تايى را كه در جلد 14 است بخوانم. آن هم با اين يك مضمون است. حديث 1 باب 12، عن محمد ابنمسلم حديث صحيح السّند است. احمد ابن محمد ابن عيسى، محمد ابن ابى همير، سفّان، علاء، محمد ابن مسلمهمه از اجلاّ هستند. عن ابى جعفر، امام باقر (ع) فى السّبيل يتزوّج السّبيعه، سبيع و سبيعه ازدواج مىكنند. يتوارتانشعاع از ارث بود. ارث هم لازمه نكاح است. يعنى نكاحشان صحيح است كه اگر يكى فوت كند و اموالى داشته باشدديگرى از او ارث ببرد؟ اين توارث فرع صحّت نكاح است. فقال، امام در جواب چنين فرمود، اذا كان ابواهما الّذانزوّجاهما اگر پدر مادر او يا پدر جدّ او كسانى باشند كه اينها را تزويج كرده باشند فنعم يعنى اگر پدر اين را ازدواجشكرده است، بله ازدواج صحيح است. از اذا شرطيه مفهوم گرفتهاند. گفتند ديگرى نه، وصى نه، برادر نه، عمو نه، اذا كانابواهما الّذان زوّجاهما، آنها اگر تزويج كرده باشند سبيعه و سبيع عقد صحيح است. ارث هست. امّا غير اينها حتّىوصى نه. حالا بفرماييد از نظر اعرابى اين جا چرا الّذان است؟ خبر كان مگر منصوب نيست؟ اذا كان ابواهما الّذينزوّجاهما بايد بگوييم. چرا الّذان؟ الّذان صفت است. خبرش كو؟ فنعم خبر است. جزاى اذا است. فنعم جزا. مطابقاين معنى الّذان بايد خبر باشد. چون معنىاش اين است، اگر پدر او را ازدواج كرده است، نعم. جزا خبر كان بشود، كانشرط است. جزا نيست خبر شرط باشد. به هر حال حالا نسخ ديگر را هم ببينيد كه همين است، همين نيست. ظاهرشكه خالى از اشكال نيست. حالا برويم سراغ معنى. خوب تا به اين جا ما از مفهوم اين اذا شرطيه استفاده كرديم. تنهاكسى كه ولايت بر صغير و صغيره دارد پدر است يا پدر و جد است. اگر ابواهما معنى وسيعى داشته باشد. اگر پدر اينصغير، پدر آن صغيره، آنها آمده باشند ازدواج كرده باشند، حالا توسعه بدهيم...ندارد روايت. روايت فقط پدر دارد.پدر اين، پدر آن. اگر اينها سبب ازدواج باشند نعم. غير اينها هيچ كس نه. اين يك حديث.
حديث دوم كه 8 باب 6 بود، آن هم همين مضمون است. آن هم از محمد ابن مسلم است. آن هم همين سند است.مضمونش يك كم فرق دارد. و به احتمال قوى يك حديث است. يك جا تقطيع شده است، يك جا كاملتر نقل شدهاست. عن محمد ابن مسلم قال، سألت ابا جعفر اين هم سند صحيح است. ابا جعفر (ع) عن السّبيع يزوّج السّبيعه.سبيع و سبيعه ازدواج مىكنند. قال ان كان، آن اذا بود، اين ان شرطيه است كه واضحتر است. ان كان ابواهما الّذانزوّجاهما فنعم جايز. پدرهاى اين دو تا سبب تزويج شده باشند، تزويج صحيح، وراثت ثابت. باز هم به مفهوم انشرطيه عمل كنيم، بگوييم ديگران ولايتشان قبول نيست. بله، مفوم شرط است ديگر. قديمها مفهوم شرط حجّت بود.و بهترين مفاهيم مفهوم شرط بود.
و امّا حديث سوم كه در جلد 15 است، آن هم همين مضمون است. منتهى راوى با اين فرق دارد. روايت عبيد ابنزراره است كه در باب 33 از مقدمات طلاق حديث دوم آمده است. آن هم مىگويد همين است. آن هم قضيه شرطيهاست. اگر پدرها متصدّى ازدواج باشند، ازدواج صحيح است و وراثت ثابت است. خوب اين سه تا حديث كهمضمون هر سه يكى بود. آيا استدلال به اين سه حديث درست است يا قابل مناقشه است؟ به عقيده ما از دو جهتقابل مناقشه است. اولين جهتى كه قابل مناقشه است، اين است كه وصى به منزلة الاب است. وصى اب هم مثل وكيلاب است. اگر اب وكيلى بگيرد و برود نكاح كند، آن هم منفى است؟ يا وكيل اب را قبول مىكنيد؟ مىگوييد انّ الوكيلبمنزلة الاب. وصى هم به منزلة الاب است. وصى از خودش ولايتى ندارد. فعلى هذا حديث مىگويد اب و كلّ من كانبمنزلة الاب، پدر و هر كسى به منزله پدر بوده باشد. و الوصىُّ بمنزلة الاب. اين يك جواب كه انصافاً جواب خوبىاست و بعضىها هم ذكر فرمودهاند. و امّا جواب دوم اين است كه اين حصر، حصر اضافى است. نسبت به بيگانههااست. اگر پدر يعنى نه بيگانهها. و لذا جد را نگفته است. جد در اين حديث نيست. آن هم ولايتى ندارد. در حالى كهجد ولايت دارد. حاكم شرع در صورتى كه اين نه وصى دارد، نه قيّم دارد، هيچ چيز ندارد. ضرورت هم ايجاب كرد.حاكم شرع حق ندارد؟ ابواهما يعنى پدر دختر، پدر پسر. هر دو صغير بودند. ابواهما...به خاطر پدر پسر و پدر دختراست. جد نمىشود. بگوييم اب شامل جد مىشود. على كلّ حال جواب دوم اين است كه اين حصر...اضافى است.در مقابل بيگانگان. امّا وصى و حاكم شرع و جد، اينها بيگانه نيستند. حديث نمىخواهد اينها را بزند. حديث نفى اينهانمىكند. حالا سلّمنا دلالت داشته باشد، بعد مقايسه مىكنيم معارضه اينها را با آن 5 روايتى كه آن جا داشتيم. عندالمعارضه ببينيم چه مىشود. فعلاً بحث تعارض را نمىكنيم. مسلّم است دلالت ندارد اينها. امّا سلّمنا دلالت داشتهباشد عند التّعارض ببينيم تكليف چه مىشود. بعد صحبت مىكنيم. برويم سراغ حديث 4.
حديث 4 اين است كه...منطوق است، نه مفهوم. توى منطوق روايت دارد وصى نه. نفى عقد وصى شده است.حديث را مىخوانم. حديث 1 باب 7 از ابواب عقد النّكاح است. حديث مفصّل است. يك دست اندازهايى داردحديث. دقّت كنيد. من مىخوانم. موقع خواندن توجّه بكنيد. حديث عن محمد ابن اسماعيل ابن بزى است. محمدابن اسماعيل ابن بزى از اصحاب امام رضا (ع) است. مرد جليل القدرى است، با شخصيت است، از ثقات است، ازمشاهير است. روات قبلش هم معتبر هستند. محمد ابن يعقوب است، عن محمد ابن يحيى است. عن احمد ابنمحمد است. احمد ابن محمد ابن عيسى است ظاهراً. عن محمد ابن اسماعيل ابن بزى. شخصيتهاى والا مقامىاست. اين روايت صحيحه است. قال، سأله رجلٌ از چه كسى سؤال كرد؟ ندارد. مرسله است. مضمره است. مگر اينكه بگوييم از آن جايى كه ابن بزى به عنوان اصحاب امام رضا شناخته شده است و هر چه دارد از امام على ابن موسىالرّضا سلام الله عليه دارد، سأله اشاره به سأل الرّضا (ع) است...به هر حال مضمره است. سأله رجلٍ عن رجلٍ مات.مردى موت و ترك اخوين ميّت دو برادر داشت. و ابنتً. يك دختر، دو برادر. حالا ببينيم اين دو برادر چه بلايى سر ايندختر بردارشان آوردند. و البنت صغيره. دختر صغيره بود. فعمد. عمد به معنى اقدام كرد. احد الاخوين الوصى. اينجا شاهد است. احد الاخوين الوصى. يكى از اين دو برادر كه وصى هم بود، اقدام كرد به چه؟ فزوّج الابنتً ابنه. دختررا براى پسر خودش ازدواج كرد. ثمّ مات اب الابن المزوّج. چه كسى مرد؟ پدر آن پسر. پسرى كه شوهر آن دختر برادرشد. ثمّ مات اب الابن المزوّج. اين برادر هم به آن برادر مرحومش ملحق شد. در حالى كه پسر و دختر، دختر برادرشرا داده بود به پسر خودش. فلمّا ان مات. وقتى كه آن برادرى كه وصى بود مرد، آن برادر دوم ميدان را خالى ديد. قالالآخر اخى لم يزوّج ابنه. نه، برادرم اقدام نكرده است براى ازدواج. حاشا كرد. منكر شد. فزوّج الجارية من ابن...دختربرادر مرحومش را به پسر خودش داد. آن ازدواجى هم كه قبلاً با پسر برادرش شده بود، آن هم ناديده گرفت. يا واقعاًخبر نداشت. بسيار ضعيف است كه برادر از حال برادر بى خبر باشد اين قدر. يا با خبر بود. ديد كه اين لقمه خوبىاست براى پسر خودش. اى بسا يك پر و پولى هم اين دختر داشته است. كه به خاطر آن پر و پولشمىخواهد...ازدواجش كند. به هر حال كرد. فقيل للجاريه اىّ الزّوجين...فقيل للجاريه معنىاش اين است كه دختربزرگ شد، بالغ شد. به او گفتند دو تا شوهر برايت انتخاب كردهاند. پسر آن برادر، پسر اين برادر. كدام را امضا مىكنى؟اىّ الزّوجين احبّ اليك؟ الاوّل او الآخر. قالت الآخر. دومى را من پذيرفتم. خوب تا اين جا دقت كنيد. دو تا عقدخوانده شده است، يكى از ناحيه وصى، يكى از ناحيه بيگانه. اين برادر ديگر ظاهرش وصى نبوده است. با اين كه يكىاز ناحيه وصى مىگويد، يكى از ناحيه غير وصى مىگويد، اين انتخاب كرد غير وصى را. حالا ببينيم امام چه جوابمىگويد. مىگويد عقد دومى درست است. پس وصى بى اثر است. يا عقد اولى درست است. وصى مؤثر است. ثمّ انّالاخصّان مات. برادر دوم هم مرحوم شد. هر سه برادر رفتند. و اين دختر ماند و آن دو پسر. ثمّ انّ الاخصّان مات. وللاخ الاول ابن الاكبر من الابن المزّج. اين برادر اول كه وصى بود، غير از اين پسر يك پسر بزرگترى هم دارد. غير از اينپسر كه عقدش را خوانده است با آن دختر، يك پسر بزرگترى هم دارد. پس فقط پسرها و دختر باقى مانده است. با اينقيد كه يك پسر بزرگترى هم غير از آن پسر مزوّج براى آن برادر اول هست. يعنى...فقال، للجاريه اخطارى ايّهما حبّاليه الزّوج الاول او الزّوج الآخر. پسر دو مرتبه آمد به دختر گفت: انتخاب كن. شوهر اول را مىخواهى كه برادر من استيا شوهر دوم را مىخواهى؟ انتخاب كن. در اين جا ديگر...بريده مىشود. اين كه گفتم روايت اضطراب دارد، ندارد ايندختر كه انتخاب كرد. فقال. امام فرمود. فقال ظاهرش اين است كه امام فرمود. الرّوايت فيها يا فقال ابن بزى فرمود. فقالالرّوايت فيها انّ هذا الزّوج الاخير. روايت فيها يعنى چه؟ روايت چه؟ روايت كجا؟ روايت پيغمبر؟ روايت امام صادق؟امام رضا استناد به روايت پيشين مىكند. روايت يك خورده اين دست اندازها را دارد. مضمره كه هست. اين جايشهم كه بريده شد. معلوم نشد دختر چه كسى را انتخاب كرد. حالا هم امام مىفرمايد، الرّوايت فيها. روايت در اين مسألهانّها لزوج الاخير. مال شوهر دوم است. چرا؟ و ذالك اين ذالك را دقت كنيد كه شاهد اصلى ما اين جا است. و ذالكانّها قد كانت ادركت. اين به خاطر اين است كه بالغ شده بود. حين زوّجها در آن موقعى كه تزويجش به دوّمى كرد،معلوم مىشود كه در موقع تزويج دوم بالغ شده است. چون بالغ بوده است، فليس لها ان تنقض فليس لها اين دختر حقندارد ان تنقض نقض كند. ما عقدته عقدى كه با رضايت بسته است، بعد ادراكها، بعد از بلوغ. ما بگوييم اين روايتمىگويد نه عقد برادر اول درست است كه وصى بوده است و نه عقد برادر دوم. هيچ كدام درست نبوده است. اين بالغشده است و آنى را كه انتخاب كرده است، آن ملاك است. بالاخره شاهد بحث ما است. وصى، بى وصى. تأثيرى نداردعقد اين. امام فرمود، عقد، عقد دومى است. چون در حال بلوغ واقع شده است. يعنى قبل از بلوغ هيچ عقدى مؤثّرنبوده است. حتّى عقد وصى. اين روايت 4 حال و هواى بهترى دارد. چرا؟ به علّت اين كه مفهوم اينها نيست. باصراحت سخن از وصى مىگويد. مىگويد عقد وصى بى اثر است.
سؤال؟ نه. بلوغ چه خصوصيتى دارد؟ اگر عقد در حال صغر درست شد وقتى بالغ شد كه نمىتواند به هم بزند. سؤال؟وصى در حال بلوغ نبوده است. سبيع و سبيعه بوده است. فرض اين است.
اين روايت قابل خدشه است. اولاً اضطرابى در متن دارد. اضمار هم دارد. الرّوايت فيها هم معلوم نيست اين تعبير چهرقم تعبيرى است كه شبيه روايات معصومين نيست. خوب، اين دغدغه در متن هست. ثانياً يحتمل عدم صحّت عقدوصى به خاطر اين است كه متّهم است. وصى متّهم است. براى پسر خودش آمده عقد كرده است. مصلحت موصى لهرا در نظر نگرفته است براى پسر خودش. اين براى پسر خودش، آن براى پسر خودش، اين نشان مىدهد كه آن دخترامتيازى داشته است. يا امتياز شكل و شمايلى، يا پول و ثروتى را هر دو. و اينها دست و پا مىكردند كه هر كدام براىپسر خودش عقدش كند. واقعاً جاى اتّهام است. و اگر وصى متّهم باشد كه رعايت مصالح را نكرده است. بلكه مصالحخويش را در نظر گرفته است، عقد وصى زير سؤال مىرود. عقد وصى در صورتى صحيح است كه مصالح موصى له رادر نظر گرفته باشد. و اين جا بعيد به نظر مىرسد كه مصالح را در نظر گرفته باشد. از اين جهت ما مىگوييم اين جااشكال دارد. اين يك اشكالى است كه به نظر ما مىرسد و به عقيده ما اشكال هم مىچسبد به روايت. با توجّه بهدعوايى كه سر اين دختر بوده است، معلوم مىشود كه يك امتيازاتى داشته است كه هر كدام مىخواستند آن را درواقع در اختيار بچّهشان بگيرند.
يك جوابى هم مرحوم آيت الله عضمى آقاى خويى دارد در مستند العروه كه آن جواب هم بد نيست. ايشان مىفرمايدشايد اين وصى در مال است فقط. چون بسيارى از اوصياء، اوصياء مال هستند. نه اوصياء همه چيز. شايد دامنهوصايت كوتاه بوده است. و لااقل هم...شكّ دامنه وصايت چه قدر وسعت داشته است. شك هم بكنيم عدم است.شك كنيم كه آيا وصايت فقط دايرهاش در اموال بوده است يا شامل نكاح و اينها هم مىشد. اصل عدم عموم ولايتاست. فعلى هذا به اين حديث علاوه بر اضمار و اضطراب در سند متن دو تا اشكال وارد مىشود. يك اتهام وصىاست. يكى هم عدم وسعت دايره وصايت. حالا سلّمنا اين 4 تا روايت با همه اين اشكالاتى كه عرض كرديم دلالتىداشته باشد. در معارضه با آن ادلّه سابق چگونه هستند. ما 5 تا حديث داشتيم كه مىفرمود كسى كه بيدى عقدة النّكاحيكىاش وصى است. اين مشكلات را هم آن احاديث نداشت. ما آن احاديث را اظهر از اين احاديث مىدانيم. اقوا ازاين احاديث مىدانيم. احاديث معتبر السّند. معرضٌ...نبود. اشهر و مشهور بود ديگر. آن هم گروه زيادى به آن فتوا دادهبودند. مشهور و شاز نبود.
سؤال؟ حالا مىرسيم. صبر كنيد.
بناعاً على ذالك ما كه اين روايات را باز تكرار مىكنم ما اين 4 تا روايت را اصلاً منهاى تعارض كافى نمىدانيم. كافىنبود. كوتاه بود. سلّمنا در مقام معارضه هم ما آنها را صريحتر و قوىتر مىدانيم. فعلى هذا آن قول اول را كه وصى حقدارد انتخاب مىكنيم. اجازه بدهيد قول سوم را هم عرض كنم كه جواب آقا هم از آن معلوم مىشود.
قول سوم مىگفت در صورتى كه تصريح به نكاح كرده باشد درست است. چرا؟ براى اين كه داخل در فمن بدّلهمىشود. فمن بدّله بعد ما سمع فانّما اسمه على الّذين يبدّلون. اگر كسى تبديلش بكند وصيت را بعد از آنى كه بشنوند،گناهش به گردن او است. يعنى لا يجوز تبديل الوصيه. عرضم اين است تصريح كرده است. اين جا را مشهور فمن بدّلهبدانيد. آن جايى را كه تصريح نكرده است بگوييد نه. روايات نافيه نفى مىكند. از قول سوم هم جواب عرض مىكنيم.عرض مىكنيم بحث ما آن جايى است كه ظهور عرفى در عموم داشته باشد. مع الفرق بين التّصريح بالنّكاح او الظّهورفى العموم من الاموال و النّكاح. تكرار مىكنم. ما عنوان مسأله گفتيم آن جايى است كه وصايت ظهور در امر داشتهباشد. اگر نداشته باشد جاى دعوا نيست. وصايت مال اموال است. جاى اين نيست كه نكاح را بگيرد. ما آن جايىمىگوييم كه ظهور در عام داشته باشد. الاموال و النّكاح اگر ظهور حجّت است، مع الفرق بين ظهورى كه حجّت استو تصريح. هر دو حجّت هستند. هر دو مشمول فمن بدّله بعد ما سمع است. هر دو داخل در فمن بدّله مىشود. و مناين جمله را آخر كار اين مسأله عرض كنم. گمان مىكنم يك مقدارى نزاع بين بزرگان نزاع لفظى است در آن جا. آنهايىكه مىگويند صحيح نيست، مىگويند دايره وصايت شامل نمىشود. فقط اموال را مىگيرد. و لذا گفتند اگر تصريحبكند قبول است. آنهايى كه مىگويند جايز است ولايت وصى، مىگويند مال آن جايى است كه عموميت داشته باشد.يا تصريح يا اصلاح و عموم. شايد يك مقدار هم نزاع اين جا نزاع لفظى باشد. خوب جمع بندى كنيم. بگذريم. ماعقيدهمان بر اين شد كه اگر تصريح بكند به نكاح يا اطلاق به عمومى داشته باشد كه شمال نكاح هم بشود ما مىگوييمآن وصى حق دارد. اگر وصى اين كار را نكند چه بكند؟ منصوب براى اين كارها است. بقيهنا شىٌ عنوان مىكنم كه روىآن مطالعه كنيد براى فردا. بقيهنا شىٌ. و آن اين است كه اين مسأله مجنون چيست؟ وصى ولايت بر مجنون دارد؟ امامقدس السرّه اسمى از مجنون نبرده است در تحرير الوسيله. در حالى كه در عروه در مسأله 12 اوّل مجنون را عنوان كردهاست بعد سبيع را. آيا وصى ولايت بر مجنون دارد؟ مجنون هم دو رقم است. مجنون متّصل جنونه بالصّغر و مجنونمنفصل. جنونه عن الصّغر. در اين مسأله هيچ روايت نيست در مجنون. بايد برويم سراغ قواعد. سيره عقلاء. آيا وصىبر مجنون ولايتى دارد يا نه؟ اگر دارد قسم اول را ولايت دارد يا هر دو قسم را ولايت دارد؟ صاحب جواهر و ديگرانمتعرّض اين مسأله شدهاند. مطالعه مىفرماييد براى فردا ان شاء الله الرّحمان. و صلّ الله على سيدنا محمد و آلمحمد.
آخرين مطالب
حوزه علميه
پیام های تسلیت مراجع تقلید، علما و...
حکومت، مردم را کریمانه اداره کند نه فقیرانه
انگیزه بانوان از ورود به حوزههای علمیه...
آیهای که باید در دستور کار مبلغین باشد
مسائل روز جامعه با نگاه تخصصی قابل...
ویژگیهای نماینده مجلس تراز انقلاب
تاکید آیت الله العظمی جوادی آملی بر...
حوزه علمیه در عرصه بانکداری اسلامی...
توصیههای اخلاقی استاد حوزه به طلاب...
لباس محرومیت زدایی از چهره مردم بر...