• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •  متن
  • 1379/8/25
    مكان: مسجد اعظم قم.
    موضوع بحث: احكام نكاح.
    بسم الله الرحمن الرحيم و به نستعين و صل الله على سيدنا محمد و آله الطاهرين. لا صيما بقية الله المنتظر ارواحنا فداه و لا حول و لاقوة الا بالله العلى العظيم.
    و اما حديث اخلاقى امروز به تناسب ايام ميلاد مبارك مهدى حديث مربوط به آن بزرگوار است. قبلاً يك مقدمه كوتاهى عرض كنم.و نسبت به اين مقدمه دقت بفرماييد. اعتقاد به وجود حضرت مهدى و ايمان به وجود مبارك او اثار سازنده مهمى در جامعه اسلامى‏دارد جامعه را زنده نگه مى‏دارد. اميدوار نگه مى‏دارد. روبه جلو قرار مى‏دهد و اين‏ها مسايلى است كه براى دشمنان سنگين است وبه همين دليل براى تخريب به آن حضرت از دو راه وارد مى‏شوند. راه اول شبحِ افكنى است شايد ده، پانزده تا شبحِ باشد كه دشمنان‏درباره ايمان به وجود مهدى افكنده‏اند و برادران اهل علم هم بايد به شبح هات آشنا باشند و هم به جواب آن شبح هات كه ال آن جاى‏اشكال به آنهانيست. ولى شبح هاتى است كه همه قابل دفاع و قابل جواب است. گاهى از اين راه وارد مى‏شوند مسأله طول عمر رامطرح مى‏كنم. مسأله فايده وجود امام در پشت پرده غيبت را من مطرح مى‏كنم مسائل علائم ظهور را مطرح مى‏كنم و مسائلى ديگر ازاين قبيل البته ما مقدارى از اين شبح هات را در كتاب انقلاب جهانى مهدى در آن جا نوشته‏ايم. و گاهى از راه دومى وارد مى‏شوند وآن اين است كه مى‏گويند حضرت مهدى آمد و رفت و ديگر در انتظار چه كسى هستيد؟ در طول تاريخ ادعاى مهدى بودن كم نبودن‏سوء استفاده از اين حالت انتظار مردم مى‏كردند و ادعاى مهدى بودن مى‏كردند و بعداً كه مهدى آمد تمام شد.
    از جمله همين فرقه زاله است كه اين‏ها اين ارعا را داشته‏اند كسانى كه آشنا به افكار انحرافى زاله هستند كه به طور قطع و يقين تاريخ‏آنهااز تاريخ استعمار سرچشمه مى‏گيرد در آغاز از انگلستان و سپس آمريكا كه ال آن هم مدافع قاطع فرقه زاله همان آمريكايى‏هاهستند كنگره آمريكا نسبت به آنهاحساسيت زيادى دارد به خصوص كه يك رابطه‏اى بين فرقه زاله و صهيونيست‏ها است لابدمى‏دانيد كه مراكز مقدس فرقه زاله در اسرائيل است كه اين‏ها با هم رابطه نزديك دارند. فرقه زاله سه رقم ادعا كرده‏اند اول ادعاى‏بابيت، باب المهدى كه اين شخصى كه آمده است مقدمه ظهور مهدى است و او را باب نهادند به عنوان اين كه مقدمه است. يواش،يواش اطرافيانى پيدا كردند و به دلايل مختلف كسانى اطراف آنهارا گرفتند كه از كلمه باب رفتند بالاتر گفتند كه خود حضرت‏مهدى، مهدى آمده است ديگر در انتظار چه كسى هستيد احاديث پيامبر را قبول داريم آنهامى‏گفتند و احاديث ائمه را قبول داريم آن‏مهدى كه در روايات اسلامى و سنى آمده است ظهور كرد. منتظر نمانيد ديدند كه افرادى پذيرا شدند از اين مرحله رفتند بالاتر وگفتند كه پيغمبر جديدى آمده است و اگر هم مهدى است يعطى به دين الجديد ادعاى دين جديد و كتاب جديد و احكام جديد وبرنامه جديد كردند. اول باب مهدى بعد خود مهدى و بعد پيغمبر جديد و ال آن اين‏ها روى سومى متمركز مى‏شوند و ادعاى كتاب‏جديد و ادعاى احكام جديد و كه خوب كسانى كه به كتاب‏هاى آنهاو تاريخ آنهاو افكار آنهاو پيشوايان آنهاآشنا بشوند مى‏دانند كه ازمنحدترين اين را كه من مى‏گويم بدون هيچ تعصب عرض مى‏كنم از منحدترين گروه‏هاى هستند كه ادعاى دين و مذهبيت كردند.تناقض‏ها نمى‏دانم اشتباها نارسايى‏ها و ارتباطهاى با بيگانگان و اين‏ها خوب اين يك مسأله است كه اين‏ها مى‏گويند مهدى آمد ورفت يعنى ادعاى آنهااين است. اين را داشته باشيد يك سؤالى در مورد مهدى است. سؤال دومى و سؤال اول ما اين شد كه ظهوركرده است يه نه و سؤال دوم اين است كه اذا جاع المهدى سلام الله عليه آيا وضع تمدن امروز بشر چه خواهد شد.
    صنايع پيشرفت‏هاى تمدن بشر همه اين‏ها برچيده مى‏شود و بر مى‏گردد به دوران ساده بشر منهاى تمدن كنونى و صنايع كنونى همه‏اين‏ها محو مى‏شود. يا نه اين‏ها است و تكامل مى‏يابد بسيار بيش از اين جنبه‏هاى مثبتى مى‏ماند و جنبه‏هاى منفى مى‏رود. صنايع درمسير مثبت نيروى انسان در مسير سازندگى نه بمب قرار مى‏گيرد. آيا واقعاً برچيده مى‏شود يا نه پيشرفت مى‏كند اين هم يك سوال وسوال ديگرى كه در اين جا است اين است كه حكومت مهدى صرفاً جنبه‏هاى دينى و مذهبى را تغير مى‏كند يا جنبه‏هاى مادى را هم‏سامان مى‏دهد سامان دهى به فرهنگ دين يا سامان دهى به دين و دنيا اين حديثى كه من مى‏خوانم در واقع جواب گوى ترس سوال‏است آمده است يا نيامده سوال ديگر آيا تمدن كنونى برچيده مى‏شود يا نه صلاح‏هاى كنونى برچيده مى‏شود يا نه سوال سوم آياسامان دهى جنبه‏هاى معنوى دارد و جنبه‏هاى مادى و معنوى دارد جنبه مادى و معنوى تمامش در اين حديث است و اين حديث‏هم از محمد ابن مسلم است عن ابى جعفر عليه سلام از امام باقر عليه سلام است. نه امام صادق مرحوم محدث قومى در سفينه البهاردرباره مهدى حدايهدا، حدا يهدى در ماده حد دو چشم به تناسب اسم مهدى سلام الله عليه رواياتى نقل مى‏كنيم كه اين روايات اين‏است. در اين روايت براى آن حضرت در واقع هشت نشانه بيان شده است و من فهرست وار مى‏خوانم و جلو مى‏روم. البته نام مبارك‏آن حضرت با اسم فاعل از اسم قيام است كه من به جاى آن الحجَ مى‏خوانم امام باقر مى‏فرمايند: الحجَ منصور به رعب خداوند او رايارى مى‏كند به وسيله ترس دشمن رعب و وحشت ما تصيح مى‏كنيم مى‏گوييم كه شبيه همان لشكر رعبى كه خداوند در داستان‏جنگ احزاب و جنگ و بعد از آن با يهود كه وقصب فى قلوبهم و رعب يخربون وبيوتابيهم بعيد المومنين طعتب الرويا به افصارخداوند با اين لشكر نامرئى گاهى تأييد كرده است دوستانش را اين لشگر ترس در دل دشمن يكى از لشكريان حضرت مهدى است‏و كه صحيح آن را عرض كردم در قضاوات اسلامى هم بود كه دشمن به وحشت مى‏افتاده است. و ما گاهى از اين استنباط كرديم كه‏شايد اين براى اين است كه خون‏ريزى كمتر بشود و برعكس حرف‏هاى ناجورى كه بعضى‏ها مى‏زنند كه حضرت مهدى آمد آنقدرخون مى‏ريزد كه خون صفحه زمين را پر مى‏كند تا ركاب حضرت مهدى مى‏آيد و بعد مى‏گويد كه اين خون بهاى نمى‏دانم چه چيزنيست و اين‏ها اين قبيل نقل‏هاى باطل كه در كتب معتبر نيست اين‏ها دور از شأن حضرت مهدى سلام الله عليه است. البته آنهايى كه‏اصلاح‏ناپذير هستند حذف مى‏شوند اما نه چنان است كه بنابراين حذف باشد و اصلاح نباشد. بنابراين كه هدايت بشوند اين نصبت‏به رعب هم اين فايده‏اش همين است. الحجت منصور به رعب و معيد به نصر دومى آن اين است كه الهى مى‏شود نصرت و راهى‏الهى يك چيزى غير از آن لشكر رعب و ترس است.
    و گاهى مى‏شد كه خداوند با وسيله‏اى پيغمبرانش را يارى مى‏داد كه مثلاً در همان جنگ احزاب آن طوفان عجيبى كه آمد و از شن وخاك و خيمه‏هاى مشركان را از جاكند حتى آن ديگ هايى كه روى آتش داشتند و طوفان به قدرى شديد بود كه آنها را واژگون كرد.آنها همه چيزشان به هم خورد و ديدند كه طوفان ادامه دارد. و بمانند بيچاره مى‏شوند دست و پايشان را جمع كردند و رفتند آنهاتأييد به نصر است كه خداوند حوادث مى‏آفريند و به نفع دوستان و به زيان دشمنان سوم تطوى له الارض زمين براى او پيچيده‏مى‏شود. اشاره به طى الارض است يا اشاره به مركب‏هاى بسيار سيريع و سيرى است كه در شرق به غرب و از غرب به شرق باسرعت زيادى مى‏تواند به پيمايد. از احاديث استفاده مى‏شود نه تنها خود مهدى تطوى له الارض اصحاب و يارانش هم طى الارض‏را دارند. البته اينها هر كدامشان بحث‏هاى دارد. چهارم و تظهر له الكنو گنج‏ها براى او ظاهر مى‏شود استخراج مى‏شود. و آنچه كه دراعماق زمين است بيرون مى‏آيد. خوب اينها ظاهر مى‏شود براى چه؟ نگا كنند و تماشا بكنند. بله براى اين كه در مسير رفاه مردم وعدالت به كار برده بشود. پنجم و يدلق سلطانُ المشرق و المغرب سلطه آن حضرت شرق و غرب آدم را مى‏گيرد يعنى تمام عالم زيريك پرچم و تحت يك نظارت قرار مى‏گيرند و مشكل بزرگ دنيا تقسيم شدن دنيا به كشورهاى مختلف است و هر كدام باهمسايه‏اش در حال جنگ است و تا اين مرزها و سر حدها برچيده نشود و دنياى پاكى نشود جنگ‏ها تمام نمى‏شود. مى‏دايند كه‏بيشترين نيروها و امكانات اقتصادى بشر صرف ساخت صلاح‏ها است. صلاح‏ها نيز اين است كه همه مى‏ترسند براى اين‏مرزبندى‏ها است و اگر اين مرزبندى‏ها برچيده بشود و همه بشود دنياى عالم ديگر لشگر براى چه مى‏خواهد. نيروى انتظامى‏مى‏خواهد و اما آن صلاح‏هاى مخرب آن هزينه‏هاى سنگين آنها ديگر مورد نياز نخواهد بود. قسمت عمده منابع بشر در اين‏مسيراست و اينها صرفه جويى مى‏شود و تبديل مى‏شود به وسايل‏هاى پيشرفته بشر. ششم و يظهر الله عّزوجل بهى دينَ خداوندعّزوجل به وسيله حضرت مهدى اين آئين خودش را يارى مى‏كند يظهر به معنى تقويت كردن است از زهر گرفته شده است كه‏پشت است و مى‏گويند كه پشت قوى شد. يظهر الله عّزوجل بهى دينَ ولاكره مشركان، مشركان نخواهند خداوند كمك مى‏كندبنابراين دين هم دين واحد مى‏شود. البته دين در اينجا به معنى آئين توحيد است. از آيات قرآن استفاده مى‏شود و يهود و نصارى‏مى‏مانند به صورت اهل ضمه در حكومت مهدى مى‏مانند اما آئين شرك برچيده مى‏شود و همه خداى يگانه را بر هر بقعه‏اى از بقاع‏امر شهادت لا اله الاّ الله و اما هفتم فلى يبغى فى الاارض خرابُ الى عمَر در تمام زمين نقطه خرابى نمى‏ماند مگر آنكه آن حضرت‏تعمير مى‏كند آن نقطه خراب را يعنى ويرانى در تمام زمين نمى‏ماند كه اگر خراب را شامل حال موات بگيريم كه كما اين كه هست وزمين مواتى هم نمى‏ماند. تمام زمين‏ها آباد مى‏شود. يعنى كره زمين برابر چندين كره كنونى را طبعاً جواب گو خواهد بود. هشتم وينضل روح الله عيسى ابن مريم فىُ سلى خلف و ينضل روح الله عيسى ابن مريم فىُ سلى خلف حضرت روح الله هم نازل مى‏شوداز آسمان و هم ما معتقد هستيم كه حضرت مسيح در آسمان است و هم مسيحيان كسى مى‏داند كه فرق ما با مسيحيان چيست دراعتقد به بقاع حضرت مسيح.
    ما مى‏گويم كه ماقتلو و ما سلبواكشته نشده است و آنها مى‏گويند كه كشته شده است و دفن شد سه روز زير خاك بود بعد از قبربرخواست و به آسمان برگشت. انجيل اين طور مى‏گويد. پس آنها هم اعتقاد به بقاع مهدى دارند و آنها حق ندارند كه اشكالات او رابه ما بكنند. خيلى‏ها عمرش طولانى‏تر از مهدى خواهد بود. و شايد يكى از دلايلى كه نازل مى‏شود به صلى خلفه براى همين است‏كه شبهه‏اى در مسأله طول عمر براى افراد باقى نماند پس صفات ديگر را ممكن است كه داشته باشد. خوب من يك جمله را اشاره‏كنم بحث طولانى شد و طولانى‏تر از اين هم است. از اين معلوم مى‏شود كه ظهور آن حضرت باعث حذف تمدن‏ها و صنايع نيست.
    بلكه جنبه‏هاى مثبت گرفته مى‏شود و قوى‏تر از وسايلى كه پيشرفته‏تر از امروز كه به فكر ما نمى‏رسد در اختيار قرار مى‏گيرد و دوم‏اين كه معلوم مى‏شود همان گونه كه سامان دهى به امور معنوى مى‏شود به مادى هم مى‏شود و تمام كره زمين آباد مى‏شود و گنج‏هاظاهر مى‏شود. و سوم هم معلوم مى‏شود كه اگر حضرت مهدى ظهور كرده بود اين همه ويرانى‏ها و اين همه جنگ‏ها و اين همه ظلم‏و ستم‏ها معنى نداشت. يمدعُ الله الارض عدن و قسطاً كجاست يملعُ به هر حال اميدوارم كه خداوند همه ما را از ياران باوفاى‏حضرت قرار دهد و بتوانيم، بله سوال مى‏كنند كه نماز پشت حضرت مى‏خواند... اجازه بدهيد كه من درباره نماز خواندن عيسى‏پشت سر حضرت مهدى يك وقت ديگر مفصل برايتان صحبت كنم و اين اصلاً چه نكته‏اى دارد و اين نكته دارد و اما بحث امروز كه‏طولانى شد مسأله اخلاقى ما كه چاره‏اى هم نبود بحث امروز را كه داريم درمورد قول دوم است. قول اول را در مسأله گفته‏ايم. قول‏اول چه بود اين بود كه وصيح ولايت بر صغير و صغيره در امر ازدواج و نكاح دارد. اگر ضرورتى حاصل شده است كه نشد كه ديگرهيچ اگر شد ولايت دارد هم تحليل در معنى وصيت كرده‏ايم و بناى عقلاء و سيره عقلاء و هم از آيات كمك گرفته‏ايم و هم ازروايات بسيار خوب و اما روايات درمورد روايات از جمله رواياتى كه استدلال شده است. روايت 1 باب 52 از جلد15 ابواب‏المهور جلد 15 حديث 1 باب 52
    يك حديث اولش است و حديث يك است. اين حديث را دقت كنيد اين حديث از سه بزرگوار نقل شده است و سه حديث است ويكى از كسانى كه سلسله سنات خيلى مفصل و شلوغ است را مطالعه مى‏كنيم ولى ميرسد يكى ابو بصير است و دوم سماء و سوم‏حلبى است. ابو بصير و سماء و حلبى هر سه از امام صادق عليه سلام نقل كرده‏اند. چه چيز را نقل كرده‏اند متن حديث اين بود. عن‏ابى عبدالله فى قول الله عّزوجل و ان فلقتمو هن من قبل التمصوحاً اگر زنان را طلاق داديد قبل از آنكه عروسى بشود واقعه‏اى بشودو قد فرضتن لهن نفريضه منظور از فرضتم نفريظه چيست؟ تعين مهر است و مهرى براى او تعين كرده باشد و نصف ما فرضتم‏نصف مهريه را بايد بپردازد. الى ان يعفون مگر اين كه عف كند چه كسى عف كند. زنان البته در يعفون بحث است ميان مصلين حالا مااين معنى رشن را مى‏گويم مگر اينكه زن به بخشد و بگويد كه من آن نصف را نمى‏خواهم چون احتمال هم داده‏اند كه يغون مردها به‏بخشنند يعنى نصف ديگر آن را به بخشد و تمام آن را بدهد. حالا الى ان يعفون خود زنان به بخشند او يعكف به الذى به يدهى‏عقدالبه نكاح يا آن كسى كه اختيار نكاح را دارد او به بخشد. سوال كردند كه اين الذى به يدهى عقدالبه نكاح كيست؟ گره نكاح دردست كيست؟ هو العب اوله پدر است يا برادر است اول يجل يوصى عليه يا كسى كه وصى است. پس سه كس شدند پدر، برادر،وصى و چهارمى هم دارد ولذى اين چهارمى كيست؟ ولذى يجز امر هو فى مال المرء فيب تاع لها فه توجيز بعضى جاها نيز و يتجردارد.
    فيب تعالى و يغتظر، يغتظر بهتر است. فه اذا اتا فقط جال هر كدام اين‏ها عف كنند جايز است. خوب به فرماييد به بينم اين چهارمى‏كيست؟ وكيل تمام اختيار است. وكيل تمام اختيار در امور مالى و من المور ماليه مهر چون وكيل تمام اختيار است مى‏بخشد. پس‏چهارتا شد خوب اين سه تا سند دارد حداقل و بعضى از اسنادش هم معتبر است. بنابراين اگر تمام اسنادش معتبر نباشد حداقل‏بعضى از اسنادش معتبر است. بنابراين حديث را حديث صحيحه بدانيم و جمعى از فضلى آن را نقل كرده‏اند كه ابو بصير و سماء وحدبى باشد. جد را نفرماييد ابوجد مثل هم است و هر حكمى در اب است. يك خورده حوصله كنيد مى‏رسيم به كلمه اب. بنابراين‏دلالت روشن است و سند هم روشن است. اما يك اشكال متوجه روايت است و آن اين است كه آن كلمه اخت را دارد. برادر به اجماءعلماء ما ولايت ندارد. بنابراين وجود اين برادر در اين حديث كه مى‏گويد كه ولايت دارد. پدر با برادر يكى است و يكسان است‏احكامشان و برادر هم مى‏گويد و وصى هم مى‏گويد با اينكه اجماء بر اين است كه برادر سابقاً هم داشته‏ايم همه اصحاب ما اتفاق نظردارند كه برادر ولايتى ندارد. آن وقت ما با اين چه طور مى‏توانيم به اين حديث عمل كنيم. تجزيه كنيم. مصتحب است كه كبير مستقل‏اجازه بگيرد. بحث ما در آن جا نيست. بحث ما در كبير مستقل نيست. يا صغير است و يا كبير مستقل بحث آنجا است و آنجا است كه‏پدر ولايت دارد و چه ربطى به استحباب است. كبير مستقل دارد. هم براى چه باشد بهترين راه جواب اين است كه بگوييم كه‏برادرى است كه وكيل نيز باشد. يعنى اين دختر اختيارتش را داده است دست برادرش خيلى‏ها اينطور است. در سابق كه بيشتر بود.مى‏گفت آقا اختيار من پدرم مرده است و اختيار من دست برادرم است. برادرانى كه تبديل به اختيار به آنها شده است و حالا اگر كبيرنيز وكالت به او بدهد. صغير هم هستند و ولايت ندارد برادر و اما قرينه به چنين معنى كه ايشان حوصله اشان كم است. دو تا قرينه‏داريم يكى زيد روايت زيد روايت وكيل را مى‏گويد وجود وكيل در زيد است منتها آن وكيل بى‏گانه است و اين وكيلى است كه برادراست. زيد روايت هم وكالت است تعجب نكنيد كه وكالت و روايت در يك حديث جمع نمى‏شود. نه خير وكالت و روايت در يك‏حديث جمع شده است. زيد حديث وكيل است و اين يك قرينه خوب كه مى‏شود وكالت و ولايت در يك حديث با هم ذكر بشود.
    منافات با وحدت ثياد كه آقايان مى‏گويند كه ندارد. و اما قرينه دوم كه از اين بهتراست. حديثى داريم حديث 6 اين باب 5 اين باب‏ببخشيد. عن اسحاقن عمار قال سعلت ابو جعفر ابن محمد عليه سلام عن قول الله الى ان يعفونَ سوال كرديم كه ان يعفونَ چيست؟يعنى عَفونت آخر قال خوب دقت كنيد شاهد خوبى است. المرعت تعفو ان مثل السباع زن از نصف سباع خودش صرفه نظر مى‏كنداين الى يعفونَ اين الى يعفونَ است. قولت اويعف ولذى عقدتُ نكاح اين چيست؟ قولت اويعف ولذى به يديع العقدتُ به نكاح آن‏عقدت نكاح دست كيست؟ قال ابوها كارى به اب نداريم اذا عطا جازء اله و اخوها دقت كنيد اذا كان يقيم بها و اخوها اذا كان يقيمُ بهاآن برادرى كه قيمش است و اختيار دارش است و هول قائم عليها باز تكرار و هول قائم عليها قيام به امر اين دختر برادر مى‏كند. فه‏هو به منزلت العب اين برادرى كه قائم به امر است درباره خواهرش به منزلت العب است و اذا كان اخت اين ديگر ضلش واضح‏ترشد و اذا كان اخت لا يهتم بها برادرى است و كار به كار خواهر ندارد و خواهر هم اختياراتش را در دست اين برادر نداده است.وكالتى نداده است و اذا كان الخت لا يهتم‏ها ولا يقومُ عليها قيام به امور او نمى‏كند و از طرف او معذور نيست. لم يجز عليها امر كاراين برادر در كار اين خواهر تأثيرى ندارد و معلوم مى‏شود كه برادر دو حالت دارد يك برادر يقوم المر است و خواهر راضى است ومى‏گويد كه اختيارم در دست برادرم است. يك برادر بى گانه است ول كرده است و هيچ ربطى به او ندارد و يقوم به امر خواهر نيزاختيارش را در دست او نداده است. يعنى خواهر راضى نيست يعنى برادر اقدام مى‏كند و خواهر ناراضى است. معنى‏اش اين است‏مى‏دانم عرف اين را مى‏فرمايد از اين عبارت يا خواهريى است يا برادرى است كه آمده حمايت خواهرش را بر عهده گرفته است.خوب اگر حمايت خواهرش را بر عهده گرفته است. كارش اين است معنى‏اش اين است كه خودش را تحت حمايت او قرار داده‏است. يعنى وكالت دارد. از اين روايت وكالت، حمايت، به خوبى استفاده مى‏شود. منتها سنداش مرسله است. اياشى مى‏دانيد كه‏تفصير اياشى تفصير بسيار خوبى است. روايات نابى دارد ولى افسوس و صد افسوس كه ايشان گفته است كه مختصر مى‏خواهم‏بشود سندها را انداخته است.
    نمى‏دانست كه ما امروز در به در دنبال اين سندها مى‏گرديم. روايا بسيار خوب و مهمى در روايات است. هم اسنادش را حذف كرده‏ايشان براى اختصاص. بنابراين مرسله شده عملاً براى ما چند تا روايت در اين جا اياشى دارد كه يكى از اينها همين روايت پنجم عن‏اسحاقن عمار است. سند مرسله است. ولى به هر حال معيدى مى‏شود مقيدى ميى شود. براى بحث ما نتيجه اين شد كه ما روايت رانجات داده‏ايم. اين كه كلمه اخت در اين روايت آمده است. مشكلى نكرد. برادر به عنوان وكالت بر كبيره اما وصيع معلوم است كه برصغير است وصيع ؛ قرينه همه‏اش براى صغير است و براى كبير نيست. وصيع وكالت ندارد قيم بر ثقال است. اين عبارت به اين‏خوبى سند دارد متعدد و يك روايت ديگر هم است چون من مى‏خواهم شنبه بر نگردم روى اين مى‏رم سراغ قول دوم يك روايت‏دومى نيز است به همين مضموم توجه داريد در همين جلد14 است و رابى آنهم دو نفر است. يكى ابو بصير است و يكى محمد ابن‏مسلم. حديث 5 باب 8 عين همين مطالب است. منتها يك خورده كم و زياد دارد و من احتمال مى‏دهم كه آن عبارت ابو بصيرش‏همين ابو بصيرى باشد كه در ابواب الوهور است. منتها محمد ابن مسلم اضافى است. يعنى به اين ترتيب مى‏شود چهار تا روايت‏محمد ابن مسلم مى‏شود و ابو بصير و جناب حلبى مى‏شود و سماء بود آنهم همين مشكل اخت مى‏شود و جوابش نيز همان جواب‏است. مشكل نيزحل مى‏شود. بنابراين ما چهار تا روايت داريم در اينجا كه اسناد بعضى آنها اگر نگوييم كه اسناد همه است معتبراست و مشكل اخت در اين جا هست كه ما به اين ترتيبى كه عرض كرديم. پس قول اول با آيات و عبارات و سيره اقولات صابت شد.شنبه انشاء الله سراغ قول دوم مى‏رويم و صلى الله على سيدنا محمداً وآل طاهرين.