• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •  متن
  • 1379/8/24
    مكان: مسجد اعظم قم.
    موضوع بحث: احكام نكاح.
    بسم الله الرحمن الرحيم و به نستعين و صل الله على سيدنا محمد و آله الطاهرين. لا صيما بقية الله المنتظر ارواحنا فداه و لا حول و لا
    قوة الا بالله العلى العظيم.
    كلام در مسأله دهم. از مسايل عقد و نكاح بود. بحث در اين بود كه آيا و صيح هم ولايتى در مسأله نكاح در صغار دارد يا ندارد؟ يعنى‏اگر مصلحت قطعى صغير بر اين باشد كه در ثقل ازدواج كند. آيا مى‏تواند وصيح قيام به هذا العمر كند. همسرى براى او پيدا كندمهرى تعين كند و صالح او را در نظر بگيرد. صغير را ازدواج كند مى‏تواند يا نمى‏تواند. در اين مسأله سه قولى وجود دارد. قول اول‏عدم ولايت، جور المشهود و اولعشهر بود. قول دوم صبوت الولايت مطلقاست. اين هم طرف دارانى داشت در درجه دوم. قول‏سوم تفصيل بين آن جايى كه موصى تصريح به امر نكاح كرده باشد. و آن جايى كه نكرده باشد. در آن جايى كه تصريح به امر نكاح‏كرده است ولايت هست و آن جايى كه نكرده است ولايت نيست. بعد گفتيم كه عنوان مسأله كجا است. آن جايى است كه رسايت‏مطلق باشد. مثلاً بگويد كه بچه هايم را به دست تو سپرده‏ام كارهاى بچه‏هاى من را سرپرستى كن. اگر تصريح به اموال بكند مثلماًولايت ندارد. مى‏گويد كه تو سرپرستى اموال بچه‏هاى من كن اين كه اهل دعوا و اقوال ثلاثه نخواهد داشت. اقوال ثلاثه براى آن‏جايى است كه رسايت مطلق باشد. يعنى به طبيعت الحال شامل اموال و نكاح و امور ديگر بشود. تصريح نكرده است اما عام است‏اين موضوع كلام اين است فراموش نشود. بعد رفتيم سراغ اين مطلب كه اصل در اين مسأله مطابق كدام يك از اين اقوال ثلاثه است.گفتيم كه اصل قول اول است. عدم ولايت، ولايت دليل مى‏خواهد وگرنه اصل عدم الولايت الى احد هركسى مسؤل ابعاد خويش‏است. مسؤل عقود خويش است ديگرى حق ندارد كه از طرف او كارى انجام دهد. الى ما خرج به دليل قاعدين به ولايت بايد صابت‏كنند كه عدم الولايت موافق به الصل تا اين جا بحث هايى بود كه مشهوحاً بيان شد. اجماعاً اشاره كردم تا مرتبط به بحث امروز بشود.انشاء الله برويم سراغ عدله اول ما عدله قول به صبوت الولايه را مى‏گويم چون مختار ما صبوت الولايه است. الى خلاف آن چه كه‏در تحرير الوصيه بيان فرموده بودم. كسانى كه مى‏خواهند اثبات ولايت كنند. رفته‏اند سراغ آيات دو سه تا از آيات قرآن را استدلال‏كرده‏اند. و سراغ روايات چند روايت را استدلال كرده‏اند. عرض ما اين است كه قبل از آن كه ما برويم سراغ آيات و روايات ما بياييم‏معنى وصيت به بينيم معنى‏اش چيست؟ مفهوم وصيت چيست؟ چرا ما از اين جا مسأله را حل نكنيم. راه صاف‏ترى است. ما حكم رامى‏خواهيم بيان كنيم. ما مى‏خواهيم كه از مفهوم وصيت حكم را در بياوريم اصلاً وصيت يعنى چه؟ وصيع چه كاره است.آيا الوصيه‏و من يقوم به امر العموال معنى رسايت اين است قيام به امر اموال مى‏كند. يا محتواى وصيت يك معنى عامى است. يعنى يقوم مقام‏العب فى جميع اموره پدر مى‏گويد كه من مى‏خواهم از اين دنيا پام كشيده مى‏شود خودم بودم مراقب بچه‏ها بودم اموالشان وازدواجشان غير از اين دو هم است. بچه مى‏خواهد كه تحصيل كند كى بايد به بردش مدرسه اسم نويسى كند به مقوم هذا بچه... خودبچه كه نمى‏تواند برود. ولى بايد ببرد اين را رضايت بدهد پيش چه كسى ببرد. گاهى رضايت نامه مى‏گيرند. برائت مى‏گيرند. چه‏كسى بايد برود اين كار را بكند. بقيع اين پدر كه مى‏خواهد از دنيا برود. مى‏گويد من پايم از اين دنيا كشيده مى‏شود. تو به جاى من‏بچه‏هاى من را سرپرستى كن. معنى رضايت اموال فقط نيست. مخصوصاً تعبير به قيمومت هم بود القيم، القيم يعنى اليقوم به امرالطفال قيام به امر اينها گفته است. به عبارت ديگر من به چند عبارت اين مسأله را مى‏گويم كاملاً جا مى‏افتد. به عبارت ديگر مسأله‏رسايت يك حكمت و فلسفه‏اى دارد. فلسفه رسايت چيست؟ حرص اموال است يافلسفه ولايت حفظ اولاد است من جميع الجهادظاهر اين است كه فلسفه رسايت حفظ اولاد است من جميع الجهاد. نكاح را بگذاريم كنار بيمارى بچه را چه كسى بايد رسيدگى كندو چه كسى ببرد جراحى تحصيلات بچه را چه كسى اسمش را امسال مى‏نويسد. آيا بگويم كه وصيح فقط كار به مال دارد. درس‏بخواند بچه يا نخواند. مى‏گويند عجب قيم بى عرضه وصى بى عرضه‏اى دارد. بچه ده سالش شده است و هنوز اسمش را در مدرسه‏ننوشته است. خيانت كرده است و يا بچه مريض بود نبرده‏اش دكتر به بينيد به چه حال و روزى افتاده است. جانش در خطر است‏گناهش به گردن اين قيم است. مردم قيم را در برابر بچه مسؤل مى‏دانند. نه فقط مسول زن بگويد كه آقا من مسؤل حفظ اموالش‏هستم و بقيه‏اش به من چه مربوط است. به عبارت الثالثه رسايت قبل از آنى كه در شرع اسلام بياييد كان بين القلاء، بين عقلاء و اهل‏عرف بوده است. شارع هم امضاء كرده است و تأسيس نكرده است. رسايت همانى كه بين عقلاء بوده شارع مقدس هم امضاء كرده‏است. يك خورده حوصله كنيد ربطى به نبى اولى به المومنين ابدا ندارد. اين بحث اجازه بدهيد يك خورده حوصله كنيد من عبارت‏سوم و چهارم را نيز بگويم. آن وقت صغراى و كبراى را به چينيم روشن مى‏شويم. عرض كردم به عبارت ان ثالثه اين قبل از آنى كه‏در بين شرع باشد بين عقلاء و اهل عرف بوده است. مثل نكاح است مثل هبه است. اين‏ها در عرف عقلاء بوده است. اسلام آمده است‏اين‏ها را امضاء كرده است و بر مى‏گرديم حقيقت رسايت در بين عقلاء نمى‏دونيم چيست؟ عقلاء اهل عرف رسايت را مخصوص به‏اموال مى‏دانند يا جميع جهاد را مى‏دانند. هر نيازى هر ضرورتى براى بچه باشد. مشهود است مى‏گويم نكاح ضرورت ندارد براى‏صغير بسيار خوب ولى اگر يك جا يك درصد ضرورت پيدا كرد. حاجت اش شريعه بود بايد اين نكاح‏اش را خواند. فرض كنيد كه‏اين دختر بچه اگر ال آن ازدواجش كنند و يا بفرستند پيش فلان فاميل از او نگهدارى مى‏كنند. اگر ازدواج نكند و اين جا بماند. فاسدشايد بشودكسى به او نمى‏رسد و تأمين نمى‏شود. مصلحت شديده‏اى پيدا كرد توجه كرديد عقلاء مى‏گويند تمام اين كارها را بايديك كسى انجام دهد تحصيلاً يا مثلاً مداواتن حفظ الموال و نكاح همه چيز را مى‏گويند شارع مقدس هم اين راامضاء كرده است اين‏به عبارتى صادق است. به عبارتاً رابعاً اگر بچه به غير از اموال‏ها حاجتى پيدا كرد آيا در شرع اسلام مسؤلى براى اين بچه پيدا شده‏است يا نه مسؤل هست يا نيست. يا بايد بفهمد حاكم شهر يا بفرمايد وصى القىِ اتفاقاً پيش حاكم شهر هم برويد قيم تعين مى‏كند.حاكم شهر كه نمى‏تواند تمام برو بچه‏هاى ايتام مردم را مستقيماً نظارت كند تعين قيم مى‏كند. حالا تعين قيم را پدر كرده است. پدرمقدم است يا حاكم. القاعده ما مى‏بينيم در شرع در آن جايى كه وظيفه پدر و پسر است و پدر و دختر است پدر مقدم است پدر از دنيارفته و قيمى پيدا كرده است. مى‏گويم كه نه اين قيم بر اموال است و يك قيم ديگر هم براى مسأله نكاح و ساير امور برويد از حاكم‏شرع بگيريد. اگر بگوييد كه بچه مسؤلى ندارد هيچ كس باورش نمى‏شود كه اسلام يك چنين خلعى از نظر سرپرستى و نظارت‏درباره ايتام قائل باشد و اگر بگويم كه مسؤل دارد يا حاكم شرع است و يا وصيع است. القاعده وصيع مقدم است. به بينيد من به چهارتعبير اين مسأله را دنبال كرده‏ام كه از درون مسأله رسايت حكم مسأله را حل كنيم. حالا مى‏آيم يك صغراى و كبراى درست مى‏كنيم.اين در پايان يك صغراى و كبراى مى‏كنيم. صغراى اين است كه پدر اين آقا را براى همه چيز نفى كرده است مخلوط كلام اين است.عام است. عام است اين صغراى نصب هو نصب العب الوصيه لجميع منافع و مصالح الايتام اين صغراى و اما كبراى. رسايت را اين‏آقا قبول كرده است و افو بالعقود شامل او مى‏شود. رسايت عقد است قبول وسيع شرط است. وصيع اگر در حيات او بگويد كه من‏قبول ندارم رسايت را نمى‏تواند اجبارش كنند. بله اگر وصايت به گوش ولى نرسد بعد خبر دار بشود شارع مقدس مى‏فرمايد به‏پذيريد. اعمال ولايت كرده است به شرع چون دست او از دنيا كوتاه است چه كار بكند تو را هم تعين كرده است كه بعد از مردنش‏خبر به تو رسيده است ديگر نفى نكن نفى كنى بچه‏ها بلا تكليف مى‏شوند. اما در حياتش قبول شرط است. پس منشود عقود است.پس داخل در افوا با لعقود مى‏شود. صغرايى كبرايى چيديم و نتيجه گرفتيم كه وصيع حافظ منافع ايتام است. و به مقتذاى افوابا لعقودشارع مقدس امضاء كرده است. و او را موذف به حفظ تمام منافع طفل كرده است اين يك راه خاصى است متأسفانه از اين راه‏نرفته‏اند راه آيات و روايات حالا مى‏خوانيم همه‏اش دست انداز دارد. بالاخره آن‏ها هم دلالت دارد اما بدون دق دقه و بدون بگو مگونيست اين راه، راه صاف‏ترى و روشن‏ترى است كه حصنش اين است كه منحصر به ازدواج هم نيست. تمام منافع و مصالح طفل راشامل مى‏شود. خوب اين دليل اصلى ما بر عموم وصيت به نكاح و ولايت است وصى الى امر نكاح است. اگر از وصيت چنين‏عموميت اثبات نشود هيچ كس نبايد دعوا بكند كه اگر موصى گفته تو فقط حافظ منافع بچه‏هاى من در اموال باش فقط. احدى ازفقه‏ها فتوا مى‏دهد بر عموميت ولايت و تصريح به عدم كرده باشد اصلاً جاى بحث نيست. اين كه بعضى‏ها تفصيل دارند دادند به‏اين‏ها مال آن جايى است كه تصريح به وجود كند يا مطلق بگذارد. و اما اگر تصريح به عدم بكند و محدود بودن دايره وصالت‏وصايت به حفظ اموال احدى نمى‏تواند بگويد كه عموميت دارد. تا به اين جا ما اساس مسأله را به عقيده خودمان ثابت كرديم. حالابرويم سراغ آيات و روايات مى‏گويند كه ولايت پدر اين چيزى است كه دارند بسيارى از فقه‏ها گفته‏اند ولايت پدر اين جزء عدله‏مانعين است. ولايت پدر در حال حياط قابل واگذارى نيست. و كيف بعد الموت مى‏خواهد واگذارى كند توجه كرديد اين جزء عدله‏مانعين است. ما جوابش را مى‏دهيم منتها اگر حوصله نداريد همين جا جوابش را عرض مى‏كنيم. و آن اين است كه در قيد حيات‏دليلى نداريم براى جواز واگذارى ولى در عالم ممات اين صغراى و كبراى دليلش شرعى بود ديگر عموم افوابالعقود عموم عدله‏وصيه وصيت مفهومش عام بود عقدى بود شارع مقدس وصيع را موظف مى‏كند كه افوابالعقده پاى اين بين حافظ منافع و اموال‏نفوظ و نكاح حافظ همه چيز بايد باشد اين جا دليل دارد در حال حيات دليل ندارد واگذارى...الويتى است البته غير از جواب يك‏جواب ديگر هم داريم و حالا من مى‏رسم به آن جا و انشاء الله مى‏گويم و اما برويم سراغ دلايل ديگر در ميان آيات قرآن آياتى است‏كه دلالتش خوب است بر اين مسأله آيه 181 سوره بقره.
    فمن بدلقو بعد ما سمع فانّما اسم هو الذى و يتفعون اناالله سميع العلى اين آيه نهى‏مى‏كند از تبضيل وصيه مى‏گويد وصيت را صغير نديده است. هر كسى صغير بدهدگناهش بر دوش او است. خداوند صميع است مى‏شنود. حرف‏هاى را كه افرادمى‏زنند براى تبديل عليم است از نيت كسانى كه مى‏خواهند تبديل كنند با خبر است.اين مى‏گويد تبديل نكيد و فرض ما اين است كه وصيت عام است و از اول قول گرفتم‏كه اين مفهوم وصيتى كه كرده است عام است و نخواسته است براى اين كه اين جاها به‏درد مى‏خورد. فرض ما اين است كه وصيت عام بوده است. اين را مى‏گويد... مى‏گويدكه احتياجى را به افوابالعقود نداريم آن صغراى و كبراى به چينيم دليل خاص وصيت‏بوده كه لا يجز تبديل الوصيه و صغيره‏ها وصيت هم عام بوده است. بنابراين جاى‏صغير نيست. مناقصِ كردند و ايراد كردند به اين آيه مهم‏ترين ايرادى كه شده اين‏مربوط به اموال ثقل است. آن هم براى والدين است. چرا به قرينه آيه قبل آيه قبل چه‏مى‏گويد كتب اليكم اذا حرضر احدكم المال ان ترك خيراً الوصيه الوالدين و لعقربين‏به المعروف كتب اليكم كه اين گفته‏اند كتبه معنى عجوب نيست و به معنى استعباب‏است. چون وصيت واجب نيست. مگر اين كه انسان مديون باشد چيزى بر ضمه اوباشد من الواجبات و الى وصيت ذاتاً مصتحب است. كتب عليكم مصتحب به... است.اذا حذر احدكم الموت در آستانه مرگ قرار گرفت ان ترك خيراً خير در اين جاچيست؟ مال است چون تركَ دارد ان تركَ خيراً خير به معنى مال است. مال بهترين‏خيرات است و بدترين شرور است. اگر مال را درست ازش استفاده كنيم ديگر چى ازاين بهتر و اگر نه چى از آن بدتر. بر اثر همين اموال است برادر با برادر مى‏جنگد فرزنداز مادر جدا مى‏شود و هزار جنايت مى‏شود. ولى قرآن مى‏گويد كه طبيعت مال خيراست نعمت خدا است شما بد مصرف مى‏كنيد. مثل انگورى كه شرابش كنيد. انگوركه خير بوده است و شما شرابش كرده‏ايد. ان ترك ماترك مال است ديگر الوصيه توالوادين العقربين بلمعقول اين آيه قبل است و بعد مى‏گويد كه فامن بدلقو كسى كه اين‏وصيت را تبديل كند همان وصيت ماليه همان والدين خوب اين اشكالى شده است كه‏مى‏خواهم دايره آيه شريفه را محدود كنم البته تعبير در بعضى از كلمات كه اين‏منحصر به والدين است اين تعبير، تعبير خيلى غلطى است. والدين بر عقربين هر دودارد والدين است عقربين شامل اطفال نيز مى‏شود. اشكالش اين است كه مال است‏مورد، مورد مال است اين را اشكال كنيد نگوييد كه والدين من در بعضى از كلمات‏فقها ديده‏ام اختصاص به والدين دارد. اين تعبير علط است بايد بگوييم كه اختصاص‏به اموال دارد. و اما جواب چند جواب مى‏شود داد جواب اول اين است كه موردمخصص نيست. درست مورد مال است اما من بدله يعنى من بدله وصيه مورد خاص‏است عام نيست اما كبراى عام است.اگر لازم كرده هر حكم بر او وارد شد اختصاص‏به آن مورد داشته باشد مورد مخصص نمى‏تواند داشته باشد شرع نصول‏ها مخصص‏نمى‏تواند باشد. مورد حكم مخصص نمى‏تواند باشد. عام است. اشكال ديگر اين‏است كه جواب ديگر اين است كه دارد قرآن اين را مى‏گويد: كتب اليكم اذا حداعدلملك ان فتح خرياً ان وصيت الوالدين ولعقربين معروف. كلمه به معروف داردمعلوم مى‏شود كه اساس معروف بودن وصيت است مال خصوصيت ندارد. معروف‏باشد يعنى كار پسنديده‏اى باشد. اصلاً معروف يعنى امر پسنديده امر مورد پسنديده‏بكند. اين چيزى كه عقل مى‏پسندد شرع مى‏پسندد اسمش معروف است. منكر ناپسند است اين دارد الوصيه به المعروف حالا نكاح هم جزء معروف شد. مداواى‏بيمار هم جزء معروف شد تحصيلات هم جزء معروف شد. نمى‏شود اين‏ها را جزءوصايا بشماريم. بسيار خوب وقتى كه اين بچه بزرگ مريض شد هيچ كس مسؤليت‏ندارد. سؤال مى‏كنم اصلاً بيمارستان مجانى است. سؤال مى‏كنم ببرد يا نبرد.تحصيلات مجانى است ولش كند به آن چه مربوط است. فقط وصيع بر اموال است.كه انَ غير از مال سرنوشت ديگرى بچه ندارد و معنى ندارد اين و اما ثالثاً ربطى به اين‏بحث ندارد آقا وصيت بيش از يك ثلث ناقص است و چه ارتباطى به اين بحث دارد.ثالثاً ما يك باب داريم در كتاب الوصايا بابى داريم باب 32 جلد13 رسايل باب 32 ازابواب الرسايا در آن جا به اين آيه استدلال شده است به طور عام اختصاص مقابل‏ندارد نگاه كنيد باب 32 از ابواب الرسايا امام به اين آيه استدلال كرده است و استدلال‏به صورت عام كرده است. و اين دليل بر اين است كه استدلال به عام دارد و گرنه امام‏استدلال به علوم و آيه نمى‏كرد. امر نكاح هم اهميت دارد بعضى چيزها يك چيزهايى‏اولى از اموال است. مانعى ندارد الى كل حالاً ما اين يك آيه را با اين انقولت و قولتُ‏اشكالات بالاخره معتقديم كه دلاتش خوب است. فمن بدلهو بعد ما سمع فعنمااسمهو الذين يبدلنَ هميشه هم اين علما بر اين فما بدلهو براى عام استدلال مى‏كنند.الوصيت مثلاً وصيت كرده است كه مرا فلان جا دفن كنيد. اجازه وصيت كرده است كه‏مرا فلان جا دفن كنيد. نماز من را فلان كس بخواند و مراسم من را فلان جا بگيريد. به‏همين فمن بدله استدلال مى‏كند و مى‏گويد وصيت واجب است كه عمل كنند تمام‏رسايا بايد انجام بشود به فمن بدله، فمن بدله عام است. اگر عام نبود كه تمام وصيت‏نامه‏ها من جمله فمن بدله را هم لابد ديده‏ايد. آن محضر داران قديمى كه وارد و آگاه‏بودند با مسايل آخر هر وصيتى مى‏نوشتند فمن بدلهو بعد ما صنح و انما اسمهو الذى‏يبدلون يك مفهم عامى از او مى‏گرفتند تمام وصيت وصيت به مال كرده است وصيت‏به دفع كرده است وصيت به نماز كرده است وصيت به چى كرده است و همه اين‏ها راشامل مى‏شود. از اين آيه گذشتيم.
    مورد مخصص نيست درست است شأن نزول آيه كنما مال است. اما حكم به طبيعت‏حال مال باشد. شأن ورود و نزول را محدود نمى‏كند و آيه دوم يك آيه ديگر هم داريم‏عقلاء به اصل را داريم درست مى‏كنيم. با آيه داريم خلاف اصل را صابت مى‏كنيم‏ديگر همين انت وقولت يك مسأله ان قولتى دارد در مسأله امامَ‏ا است امامت على ابن‏ابى طالب در آن ان قولت نكرده است. جواب مى‏دهيم. مسأله حضرت ولى عصرطول عمر مطرح است. مگر نيست اين هم ان قولت قولت كرده‏اند جواب مى‏دهيم ماجواب كه داديم يك جواب منطقى اشكالات بر طرف شد دلالت آيه روشن مى‏شودقابل قبول مى‏شود آيه دوم آيه 220 آيه بقره است. در باره يتامات در قرآن آياتى است‏كه بعضى از آن‏ها درمورد اموال است كه نمى‏شود درباره آن استدلال كرد خصوص‏اموال است. مى‏گويد كه اموالش را چنين كنيد و چنان كنيد اما اين آيه عام است.يسعلون يتاما كل اصلاحاً لهول خير يسعلون نك ان يتاما قول اصلاح لهوم خير اين‏آيه 220 بقره است از يتاما سوال مى‏كند و اصلاح بر كار اين‏ها خيلى خوب است. اين‏اصلاح عام است. اصلاح يعنى اصلاح اموالهم يا اصلاح ابداع هم اصلاح امرتحصيلهم اصلاح امر نكاح اصلاح عام است ديگر اصلاح مصالح طفل را شامل‏مى‏شود. قل اصلاح لهم خير يعنى حق دارى كه تمام مصالح يتاما را در نظر بگيرى اين‏از آن آيه عمومش روشن‏تر است. واضح‏تر است. منتها يك اشكالى در اين جا شده‏است. كه اين مخاطبش همه هستند شما اجازه مى‏دهيد در كار يتامات دخالت كنند به‏همه اجازه مى‏دهيد كه در كار يتامات دخالت كنند. جواب، جواب روشنى دارد سابقاًهم گفته‏ايم كه بعضى از آيات قرآن خطابات عامى دارد. ولى مسؤل خاصى براى اوتعين شده است. مثلاً از سارق والصارق تقطعو به ايام مخاطب كيست همه. همه بلندمى‏توانند بشوند و دست سارقين راقطع كنند يك مسؤلى عند عقلاء دارد معلوم است‏ديگر حاكم است كه مى‏تواند حاكم است مى‏تواند دست ببرد در يك شرايط خاصى...يعنى هركسى با دستش تازيانه به دست مى‏گيرد. نه مسؤل دارد حكومت يتاما هم‏وقتى مى‏تواند اصلاح اللح خير يعنى قيم به حال يتيم است. هر كسى از در وارد بشودكه نمى‏تواند تصرف بكند. مسئولى دارد بين العقلا. اينها مرجع ضميرهايش بين‏العقلا معلوم است، مرجع ضمير... يا اذا حكمتم بين الاناس ان تحتموا العزم. مخاطب‏همه هستند. همه مى‏توانند قاضى بشوند؟
    منتهى چه كسى اذا... يعنى همه مى‏توانند قاضى بشوند؟ يا قاضى يعنى مع شرايطه؟حكمتم يعنى قضات، مخاطب قضات هستند. يك جا مخاطب حكومت است. يك‏جا مخاطب قضات هستند. يك جا مخاطب قيم است. ما بايد مخاطب را ببينيم‏كيست؟ معمول اين است عام مى‏گويند. چون آنهايى هم كه متولى اين مناسب‏مى‏شوند از طرف عموم كار مى‏كنند. قاضى براى همه كار مى‏كند. حكومت نظام‏اسلامى براى همه كار مى‏كند. قيم هم هر كجا براى اطفال كار مى‏كند. بنابر اين‏مخاطب اسلامى قيّم است. و اين آيه روشنتر از آيه قبل است. كه ديگر آن قلت و قلت‏كمتر از آن مى‏شود. اين دو آيه كه دلالت بر عموميت حكم ولايت نسبت به اوصياءبود و اما روايت انشاء الله الرحمان فردا. و صل الله عليه و آله الطاهرين.