دوشنبه 10 ارديبهشت 1403 - 18 شوال 1445 - 29 آوريل 2024
تبیان، دستیار زندگی
در حال بار گزاری ....
مشکی
سفید
سبز
آبی
قرمز
نارنجی
بنفش
طلایی
همه
متن
فیلم
صدا
تصویر
دانلود
Persian
Persian
کوردی
العربیة
اردو
Türkçe
Русский
English
Français
مرور بخشها
دین
زندگی
جامعه
فرهنگ
صفحه اصلی تبیان
شبکه اجتماعی
مشاوره
آموزش
فیلم
صوت
تصاویر
حوزه
کتابخانه
دانلود
وبلاگ
فروشگاه اینترنتی
عبارت مورد نظر :
لیست دوره ها
>
دروس خارج فقه
>
کتاب نکاح (آیت الله مکارم شیرازی )
>
جلسه 15
متن
1378/7/14
موضوع بحث: احكام نكاح
مكان: مسجد اعظم قم
بسم الله الرحمن الرحيم و به نستعين و صل الله على سيدنا محمد و آله الطاهرين. لا صيما بقية الله المنتظر ارواحنا فداه و لاحول و لا قوة الا بالله العلى العظيم.
بحث اخلاقى امروز، از آيه اول سوره حجرات استفاده مىكنيم. سوره حجرات، كه از سورههاى مدنى است، و در جزءبيست و ششم قرآن مجيد قرار گرفته، 18 تا آيه دارد و در اين 18 آيه دوازده مسأله مهم اخلاقى، بيان شده است. كه اگر مابتوانيم اين دوازده مسأله مهم اخلاقى را در زندگى فردى و اجتماعيمان پياده كنيم؛ هم خودمان و هم جامعه ما سعادتمندخواهيم بود. در اولين آيه، مىفرمايد: يا ايها الذين آمنوا لا تُقدّموا بين يدى اللّه و رسوله و تقوا اللّه انّ اللّه سميعٌ عليم؛ اىكسانى كه ايمان آوردهايد بر خدا و پيغمبر پيشى نگيريد و سبقت مجوئيد، تقوا را پيشه كنيد، خداوند شنوا و دانا است. لاتقدّموا، به معنى لا تتقدموا است و بنابراين فعل لازم است. بعضى احتمال دادهاند تقدّموا به صورت همين ظاهرش باشد وفعل متعددى باشد، يعنى لا تقدّموا شياً على امر اللّه و رسوله. چيزى را بر فرمان خدا و پيغمبر مقدم نداريم. اما اگر، لا تقدموابه معنى لا تتقدموا باشد، معنى لازم داشته باشد، يعنى پيشى نگيريد، جلو نيفتيد، از خدا و پيغمبر جلو نيافتيد. هر دو تقريبا بهيك نتيجه بر مىگردد، چه لازم باشد و چه متعددى، اما اگر معنى لازم باشد لا تتقدموا جلو نيافتيد بر خدا و پيغمبر، معنىجالبترى مىشود. آيا مىشود بر خدا و پيغمبر جلو افتاد؟ سبقت جست؟ منظور از اين چه چيزى است؟
اگر، تفسير مجمع البيان را و تفاسير ديگر را ببينيد، مىبينيد هر كدام، از مفسران احتمالاتى دادهاند. اين جمله را من در اينجاعرض كنم، كه براى، بحثهاى تفسيرى قرآن يك چراغ است مباحث را خيلى روشن مىكند و آن اين است كه در احاديثاسلامى در بسيارى جهات تفسير به مصداق شده، يعنى آيه مفهوم عام و جامعهاى دارد، اما امام دست مىگذارد يك مصداق،يك مصداق روشن، يك مصداق واضح، در كلمات مفسران صدر اسلام هم همين طور بوده، تفسير به مصداق معمول بوده،يك مفهوم جامعى را مىآمدند انگشت روى مصداق خاصش مىگذاردند، آيه رابه همان يك مصداق تفسير مىكردند. امروزما در مقابل مصاديق متعدد، در مقابل تفسير يك آيه قرار مىگيريم، وقتى نگاه مىكنيم مىبينيم همه آن درست است. همه درمفهوم عام و جامعه آيه جمعند. مثال واضع آن همين آيه اول سوره حجرات است، بعضى گفتهاند لا تقدموا بين يدى اللّه ورسوله معنى آن اين است كه، نماز قبل از وقت به جا نياوريد، روزه قبل از وقت نباشد، قربانى قبل از وقت نكنيد. بعضىهاگفتهاند مفهومش اين است كه جلوتر از پيغمبر در موقع راه رفتن، راه نرويد. مؤدب باشيد، بعضى گفتهاند مفهوم آيه اين استقبل از پيغمبر سخن مگوييد، در مجلسى كه بزرگى نشسته است، سائلى سؤال مىكند همه بايد سكوت باشند ببينند آن بزرگچه چيزى مىگويد، جلو از او نيافتند و همچنين تفسيرهاى ديگر و ديگر، ولى همه در مفهوم آيه جمع است، بعضىها پيشىمىگرفتند، بر پيغمبر اكرم. در زمان خود پيغمبر اين چنين بوده در زمان ما هم اين طور است، بعضىها از پيغمبر مقدسترمىشوند، متدينتر مىشوند، محتاطتر مىشوند، در زمان پيغمبر، در تواريخ حتما شما آقايان ديدهايد، پيغمبر ماه رمضان بودحركت كرد آمد؛ به سوى فتح مكه. شايد هم به خاطر اينكه، كفّار باور نمىكردند پيغمبر ماه رمضان حركت كند براى اينكهآنها را غافل گير كند، در مكّه خونى ريخته نشود مكّه بدون جنگ تسخير بشود، پيغمبر وسط ماه رمضان حركت كرد. رسول بهحد ترخّص، فرمود: آب بياوريد افطار كرد. بعضى از مقدس معابهاى اصحاب گفتند: نه، ما روزهمان را نمىخوريم، ما تاغروب امروز روزه مىگيريم، هر چه قدر گفتند پيغمبر افطار كرد، حرف حساب شما چه چيزى است؟ اين مقدستر از پيغمبرشد. شبيه اين معنا در حجة الوداع واقع شد.
پيغمبر فرموده: كسانى كه قربانى همراهشان آوردهاند حجشان، حج قِران است. مُحرِم كه شدند ديگر از احرام بيروننمىتوانند بيايند تا كارش تمام شود. در حج قِران عمره بعد، عمره مفرده است بعد است. در حج طمتع عمره قبل است.فرمود: آنهايى كه قربانى همراه آوردهاند، حجشان قِران است، مُحرِم كه شدند در نيايند، تا تمام بشود. كسانى كه قربانىنياوردهاند، عمرهاشان را به جاى بياورند از محراب بيرون بيايند. بعد هم روز نهم كه شد آماده حج بشوند، بين عمره و حجمحلّند. ازاحرام بيرون آمدند، بعد هم فرمود: من كه پيغمبر شما هستم چون قربانى همراه آوردم از احرام بيرون نمىآيم. اماشمايى كه نياورديد بيرون بياييد. عدهاى گفتند پيغمبر عجب حرفى مىزند! ما برويم عمره تمام كنيم، از عمره احرام بيرونبياييم. بعد نمىدانم هم بستر با همسرانمان شويم. بعد هم برويم براى عرفات در حالى كه آب غسل جنابت از موهاى مامىريزد، نه خير ما همچين چيزى را گوش نمىدهيم. پيغمبر گفته است، نه. اين جا مىشويد متدينتر از پيغمبر، مقدستر ازپيغمبر. در آن زمان افراد قشرى نادان، يا افراد هوس باز، هر چند دانا بودند اين كارها را مىكردند، جلوتراز پيغمبر مىافتادند.در عصر و زمان ما هم هست، هم به صورت ساده هم به صورت پيچيده دقت كنيد مسأله مهمى است. كسى گويا مىگفت: دعاكنيد من موفّق به زيارت خانه خدا نشوم. يعنى چه؟! همه مىگويند آقا التماس دعا. يك بار مىگوييم ده بار ديگر مىگوييمخدا نصيبت و روزى كند. مىگفت نه اصلا آقا ما موفّق نشويم. چرا؟ آنجا مىروم مسجدالحرام نجس است، مسجد النبىنجس است، نمىدانم درست آب نمىكشند، درست تطهير نمىكنند، درست پاك نمىكنند، طهارت و نجاست را نمىشودرعايت كرد. همه چيز ور ماليده به هم است. زمان ما آب بيشتر است يا زمان پيغمبر؟ زمان پيغمبر يك ظرف آب قليل توىخانه مسلمانها و اصحاب پيغمبر بود. هم بچههاى كوچك را مىشستند، هم خودشون را مىشستند، هم غسل مىكردند، هموضو مىگرفتند، هم مجروحهاى جنگيشان را مىشستند. حالا كه آب فراوان است و اين چه حرفى است كه مىگويى همه جانجس است و همه جا ناپاك است و دعا كنيد كه من نروم مكه؟!
تو دارى از اصحاب پيغمبر هم جلو مىافتى از على عليه السلام هم جلو مىافتى. از خود پيغمبر هم جلوتر دارى مىافتى. و ازاين پيچيدهتر كارهايى است كه امروز به نام برداشتهاى ساده و قرائتهاى تازه از قرآن مجيد و احكام اسلام است. فلان گروهاين معنى را نمىپسندند، صريح آيه است، نمىپسندند. خدا اين طور گفته، پيغمبر گفته. نمىپسندند اين جلوتر از پيغمبرمىافتد. برداشت و دليل من از اين آيه اين است، قرائت تازه من از اين آيه اين است لا تقدّموا بين يدى و رسوله، ببين خدا چهمىگويد؟ خواست خودت را تابع خواست خدا كن. قرآن مجيد مىگويد فلا و ربك لا يؤمنون، حتى يحكمون فيما شجر بينهمثم لا يجدوا فى انفسهم حجرج و يصلم تسليما، به پروردگارت قسم اينها مسلمان نمىشوند مگر آن زمانى كه تسليم مطلق درمقابل فرمان تو باشند. هوا و هوس من اجازه نمىدهد. غربىها نمىپسندند، شرقىها نمىپذيرند. بعضى از گروهها خوششاننمىآيد. چه كارش كنيم؟ لا تقدموا بين يدى و رسوله. تمام خواستههايت را بگذار كنار، ببين آيه چه مىگويد، ببين قرآن چهمىگويد، ببين پيغمبر؟ يا اين دستگاه را قبول داريم يا نداريم. بازى نبايد بكنيم. اگر قبول داريم قرآن وحى را، بايد ببينيم قرآنو وحى چه مىگويد. اگر هم قبول نداريم كلاه سر خودمان نگذاريم. خودمان را معطّل نكنيم. لا تقدّموا بين يدى و رسوله. ازخدا و پيغمبر جلو نيافتيم. تو مصلحت نمىدانم زنان را بهتر مىدانى يا خدا؟ تو مصلحت جوانان را بهتر مىدانى يا خدا؟ تومصلحت به اصطلاح حقوق بشر را بهتر مىدانى يا خدا؟ خدا حقوق بشر را اينطور تعيين كرده است، حقوق زنان را اين طور،حقوق جوانان را اين طور تعيين كرده است. لا تقدموا بين يدى و رسول، اين مسأله لا تقدموا بين يدى و رسوله يك فصلمهمى در زندگى بشر هست. ما وقتى مسلمان واقعى هستيم كه قدم در جاى قدم پيغمبر بگذاريم.
از خودمان و ميل و هوا و هوس خودمان چيزى اضافه نكنيم. حالا يك آيهاى هست تا به دو سه معنا دارد، مفسرين مختلف،شما هم يك نظريهاى را با قرائن و ادله بين خودت و خدا انتخاب مىكنى. اما يك آيه صريح است اين را چه كارش مىخواهىبكنى؟ يك حكمى است مسلم است در اسلام، چه كارش مىخواهى بكنى؟ به هر حال اميدوارم خداوند آن روح تسليمواقعى را خداوند در مقابل حق و حقيقت و فرمان خدا و پيغمر به همه ما بدهد و بتوانيم انشاء الله روز قيامت در پيشگاه خدإے؛ّّرو سفيد باشيم كه در خط پيغمبر و خط ولايت ما قدم برداشتهايم. برگرديم به بحث فقهى ما.
بحث در اين بود كه آيا محارم بدن يكديگر را مىتوانند تمامش را نگاه كنند يا نه؟ سه قول در اينجا بود، قول اول، قول مشهوربود كه تمام بدن را محرم مىتواند نگاه كند ما عد العوره. براى اين استدلال به آيه شده بود كه ديديم كفايت نمىكرد استدلالبه رواياتى شده است، سه روايت خوانديم، دو روايت كه از آنها يك خرده روشنتر هم هست، امروز من مىخوانم و بعد درمقابل اين گروه تازه از روايت يك گروه مخالفى هم هست آنها را هم مىخوانيم. گروه موافق، گروه معارض، راه جمع بين ايندو گروه چيست؟ نتيجهگيرى مىكنيم و اين بحث را تمام مىكنيم. روايت همان روايت منصورى است كه من ديروز خواندم وبعد رهاش كردم. روايت يك باب بيست است. راوى روايت منصور است، يك باب بيست از ابواب غسل ميّت. سند روايتهمهاش خوب است فقط اين منصور كدام منصور است؟ روايت اين است، صفوان ابن يحيى، عن منصور، قال سألت اباعبدالله عليه السلام، عن الرجل يخرج فى السفر، منصور كدام منصور است بحث مىكنيم. قال سألت اباعبد الله از امام صادق عليهالسلام سؤال كردم، ان الرجل يخرج فى السفر، مسافرت مىكند. و معه امرئة زن او هم با اوست. ايغسلها يعنى اگر زن از دنيارفت، آيا غسل بدهد همسرش را؟ قال نعم. و امّه و اخته. امّه را به صورت مفعولى مىخوانيم حتما هم مفعول است، فاعلنيست. يعنى يغسل امّه و اخته يغسل اخته، مادرش را هم مىتواند غسل بدهد اين مرد. خواهرش را هم مىتواند غسل بدهد.و نحو هذا؟ يعنى مادر، خواهر، عمه، خاله و نحو هذا؟ يلقى على عورتها خرقه. پارچهاى بياندازد على عورتها معنى آن ايناست كه بقيه بدن برهنه است. از اين يلقى استفاده مىشود بقيه بدن برهنه است. پس علاوه بر اين كه مرد مىتواند همسرشرا غسل بدهد خواهر و مادر و عمه و خاله و امثال اينها را هم مىتواند غسل بدهد. و عرض كردم امهُ نخوانيد، اختهُ نخوانيد،اگر امهُ و اختهُ بخوانيد فاعل بخوانيد اين توضيح واضح است. يعنى مادرش مىتواند بياد زنش را غسل بدهد. خوب اين كهواضح است، مادر زن را مىتواند غسل بدهد. هم جنس است اين احتياج به بيان ندارد. يا خواهر مىتواند همسر اين، زن اينرا غسل بدهد آن كه توضيح واضح هم جنس است. آنى كه يحتاج على بيان و اخته و امه يعنى مرد خواهرش را غسل بدهد،مادرش را غسل بدهد كه غير همجنس محارم است. اين از بهترين رواياتى است كه دلالت مىكند بر جواز برهنه بودن ماادالعوره.
سند روايت هم خوب است فقط اين جناب منصور است. ببينيد ما منصورهاى متعددى داريم. بعضىهايشان ثقه،بعضىهايشان مجهول. متعدد هستند ولى اين منصور به احتمال قوى منصور ابن هاضم است. منصور ابن هاضم از اصحابامام صادق و امام كاظم هر دو هست. احاديث هم زياد دارد. احاديث منصور ابن هاضم را در تمام فقه از اول تا به آخر شمارهكردهاند سيصد و شصت روايت دارد. سيصد و شصت تا روايت در سر تا سر فقه ما منصور ابن هاضم دارد. ولى در نود و دومورد منصور خالى است. منصور بدون ابن هاضم است كه يحتمل همان منصور ابن هاضم باشد يحتمل شخص ضعيفى باشد.ولى ما با دو قرينه مىگوييم اين جايى كه منصور تنهايى ذكر شده است از جمله محل كلام ما همان منصور ابن هاضم ثقهاست. منصور ابن هاضم ثقه، مفيد تعبيرى دارد مىگويد من الفقها الاعلام، از فقهاى برجسته شيعه است منصور ابن هاضم.ثقة، عينٌ، تعبيرات مهمى علماى رجال درباره منصور ابن هاضم دارند. ما مىگوييم آن نود و دو مورد در هر كجا كه شكمىكنيم از جمله محل كلام لااقل، اينجا را بگيريم اين مراد از منصور خالى، منصور ابن هاضم است. چرا؟ اولا بقيه منصورهاروايتى ندارند. منصور ابن هاضم است كه 360 روايت به نام منصور ابن هاضم دارد. با ابن هاضم 360 تا روايت دارد. به نظرمىرسد اين هم مال او است ديگر. آنها چندان روايتى در فقه ندارند. از اين گذشته راوى از منصور در اين روايت كى بود كهخواندم؟ صفوان بود. صفوان از شاگردان منصور ابن هاضم است. صفوان از شاگردان منصور ابن هاضم است. و چون در اينحديث ما هم نام صفوان بود قبل از منصور، معلوم مىشود اين منصور مطلق هم منصور ابن هاضم است. خوب دقت كرديد.
من يك نمونه برايتان عرض كردم. روش پيدا كردن راوى در آنجايى كه مشترك مىشود بين چند نفر چيست؟ مىشود ازكثرت روايات يا از شاگردش يا از استادش اينجا استادى ندارد، چون از امام نقل مىكند از امام صادق، از امام كاظم سلام اللهعليه نقل مىكند ولى از شاگردانش مىتواند شناخت، منصور ابن هاضم از كسانى است كه له كتاب است. داراى كتابى بود.مجموعهاى است، شاگردان و راويانى داشت كه از او نقل مىكردند. منهم صفوان ابن يحيى. صفوان ابن يحيى هم از بزرگاناست بنابر اين، اين قرينه مىشود كه منصور مطلق در اينجا همان منصور ابن هاضم است بقيه راويان حديث هم خوبهستند، مجموع سند خوب مىشود، دلالتش هم كه خيلى واضح و صريح بود، اين هم يكى از آن رواياتى كه دلالت مىكند.
روايت ديگر، روايت هشت باب بيست از ابواب غسل ميّت. عن الحسين ابن اُلوان، حسين ابن الوان از كسانى است كه از رجالمورد بحث است. هل هو ثقةٌ؟ اما محل كلام است. عن امر ابن خالد، عن زيد ابن على. اين زيد ابن على كدام زيد ابن علىاست؟ همان زيد ابن على معروف. زيد ابن على ابن حسين كه قيام كرد. زيد ابن على ابن حسين چطور آدمى است؟ قيام كرددر برابر بنى اميه سرانجام هم به وضع بسيار دردناكى شهيد شد. احاديث را كه نگاه كنيم مىبينيم احاديث مدح زيد ابن علىرا كردهاند. قيامش را هم حتى ائمه ستودهاند. در زمان على ابن الحسين امام بايد قيام بكند. امام سكوت كرده است. اين زيدچه كاره است كه قيام مىكند؟ خروج مىكند، مىگويند به اذن على ابن حسين است. ايشان اجازه دادند كه در آن فضاى تاريكو خفقان بار بنى اميه يك جرقهاى بدرخشد و مكتب اهل بيت خاموش نشود، زيد قيام كرد. و كتابها هم درباره زيد نوشتهاند.علماى رجال هم مفصّل صحبت كردهاند. بعضى از رواياتى كه زيد را مذمّت مىكند نقل شده است ولى در مجموع رواياتمادحه بيشتر است. بنابر اين زيد را به عنوان يك ثقه در اين حديث مىشود پذيرفت. ولى وجود حسين ابن الوان كه محلبحث است يك مقدار مشكل ايجاد مىكند. خيلى خوب، مضمون روايت خوب است و چون روايات ما در اينجا متظافر بود،گفتم با وجود تظافر با اين كه يكى، دو تاش هم شهيد سند بود ديگر مشكلى از ناحيه ضعف اسناد بقيه پيدا نمىكنيم.
روايت اين است، عن آبائه على ابن حسين از پدرانش عن على عليه السلام قال اذا مات رجل فى السفر، اذا مات الرجل فىالسفر، الى ان قال، لاذا كان معه نساء زوات محرم، دقت كنيد در متن روايت، و اذا كان معه نساء زوات محرم يؤزرنَه، يؤزرنهجمع مؤنث غايب است. از ماده ازار است، ازار يعنى لنگ، مؤزر يعنى لُنگ، اونى كه به كمر مىبندند. اشتباه نشود ازار بهمعنى چيزى نيست كه تمام بدن را بپوشاند. ازار داريم و قنيس. قنيس پيراهن، ازار به معنى لنگ مىآيد به معنى شلوار هممىآيد. روايات متعددى داريم، لا يدخل احد الحمام الاّ بمؤزر. معلوم مىشود در عصر جاهليت در آغاز اسلام هم بقاياىعصر جاهليت بوده، بعضىها بدون لنگ به حمام مىرفتند نقل شد. هيچ كس وارد حمام، بدون لنگ نشود. حمامهاى عمومىدر ديات هم داريم. يكى از شش ركن ديه حُلّه است. يكى از شش تا ديه پرداخته مىشود، يكى حُله است. گفتهاند الحلّلهقنيسٌ و ازار. قنيس پيراهن، ازار شلوار. پس يؤزرنه يعنى چه؟ يعنى يك لنگى به او مىپيچند. بقيه بدن برهنه است. سينه وپشت و اينها برهنه است. بعله، يؤزرنه و يسببن عليه الماء سبا، آب مىريزند. و يمسسن جسدَ، چيزى كه تازه دارد اين حديث،يمسسنَ جسدَ است. يعنى با دست مىمالند بدنش را تميز مىكنند آب را جارى مىكنند. مسّ جسد در اينجا دارد و لايمسسن فَرجه، فَرج را مس نمىكنند بقيه را مس مىكنند. خوب اين روايت در چه سندى است قابل بحث و گفت و گو است؟اما دلالتش هيچ مشكلى ندارد و جايى مىگويد كه برهنه لااقل نيمى از بدن برهنه است و مس هم دارد، محارم مىتوانند.خوب جمع بندى كنيم از مجموع اين رواياتى كه خوانديم، متعدد بود، بسيارى از اينها دلالتش خوب، بعضى قابل گفت و گوبود و بعضى هم سندش خوب بود. در مجموع مىتواند به عنوان دليل پذيرفته بشود. ولى، ولى دو اشكال در اين رواياتهست. اشكال اول اين است كه اينها مربوط به ميّت است و مربوط به زمان ضرورت است. دو قيد دارد. هم ضرورت آنجايىكه هم جنس نباشد. و هم ميّت است.
شما مىخواهيد از اين تجاوز كنيد به حى، آن هم غير حالت ضروت. چه رقم ممكن است؟ اين چه قياسى است؟ اولويتاست؟ نه. از ضرورت به حالت اختيار آمدن خلاف اولويت است. از ميّت به حى آمدن خلاف اوليت است. القاء خصوصيتقطعيه مىخواهيد بكنيد حضرت عباسى نمىشود القاء خصوصيت كرد از ميّت به حى از ضرورت به غير ضرورت. آيا قياسظنّى مىخواهيد بكنيد، ليس من مذهبنا. اين چه استدلالى است؟ حرمت مسلم كه ميتا كه حرمت حيا، يعنى من جميعالجهات؟ نه. اگر سر مردهاى را ببرند يك دهم ديه دارد. زنده هزار دينار، مرده صد دينار. پس معلوم مىشود حرمت روح يكدهم حرمت او را دارد. اين كه مىگويند حرمت المسلم ميتا كحرمته حيا معنى فى الجمله، لا من جميع الجهات. وقتى ديهاشيك دهم است، احترامش يك دهم است. ما نمىتوانيم از اين بياوريم به حى. به علاوه ضرورت است جايى است كه شخصديگرى نيست، ناچاريم. و على هذا اين يك اشكال محكم به اين طايفه از روايات است. و اما اشكال دوم.
يك طائفه معارض داريم. كه آنها هم متعددند، متظافرند. من شمارههايش را مىگويم و آن جملهاى كه محل بحث است. تمامروايت را نمىخوانم كه زودتر جمع كنيم بحث را روز چهارشنه. حديث شماره پنج و نُه و چهار كه بعضى را قبلا خوانديم بايددر اين گروه جاى داد. حديث شماره پنج آن جملهاى كه محل بحث ما هست اين است كه مىفرمايد يكون عليها درعٌ. پيراهنباشد. اين حديث شماره پنج بود. حديث شماره نُه. مىفرمايد و لا تخلء ثوبٌ. پنج مىگفت عليها درعٌ. درع پيراهن گشاد رامىگويند عربها درع. درع به معنى پيراهنهاى وسيع و گشاد است. در اين حديث نُه مىفرمود كه بعله، و لا تخلء ثوبٌ. خوباين معارض است با او. حديث چهار چه مىگويد؟ آن هم مىفرمايد من فوق الثياب. بشويندش، اما از روى لباس. كى؟محارم. محارم من فوق الثياب. ما در ميان دو طائفه از حديث قرار گرفتهايم. بعضىها صريح بود مىگفت برهنهاش كن. ماادلعوره برهنه بكن. محرم مىخواهد بشويد، عيبى ندارد. بعضى مىگويد من فوق الثياب لا تخلء ثوب عليه درع، عليها درعهااين را مىگفت. جمع بين اين دو طائفه چه كار كنيم؟ دو طريق جمع هست من مىگويم. ادله ديگرى هم در اينجا داريم. ازجمله عزل، از جمله سيره. آيا سيره دلالت دارد؟ آيا عزل در اينجا ابا هست يا نيست؟ اين را شنبه انشاء الله بحث مىكنيم. واما طريق جمع، يك جمع است كه به اصطلاح متعارف و كلاسيكى داريم، جمع بين مطلق و مؤيد. مىگويند مطلق را بايدحمل بر مقيّد كرد. آنى كه مىگويد مقيّدش مىكند به ثياب اين را نبايد بگوييم. اين جمع براى روايت حلبى خوب است كهمطلق بود. روايت حلبى مطلق بود. مقيّدش كنيم به ما فوق الثياب و جلو استدلال اين روايت را بگيريم. اما روايت منصورى كهمن خواندم او صريح بود در اين كه برهنه است. ما ادلعوره را بپوش اين باز است. فقد مىگفت نسبت به فرج بايد پوشاندهشود. صريح در برهنه بود. اين هم ظاهر در اين كه بپوشان.
اينجا جمع است مطلق و مقيد نميشود كرد. غلط است. پس جمع معمولى كه... بر مقيد است، در بعضى از روايات طايفه اولىممكن است، اما در همه روايات ممكن نيست. بلكه با صراحت برهنگى را مىگويد. مقدم بود، ما اين مقيد بودن را مىگويد،اينها با هم نمىسازد.
برويم سراغ جمع دوم. هر دو استحباب كردند. خوب است. برهنه كردن جايز، ولى مستحب است پوشاندن. حتى شوهرنسبت به همسرش مستحب است من فوق الثياب باشد. مستحبه. شوهر هم، برويد عروة الوثقى را ببينيد، بحث غسل ميت را.مىفرمايند يجوز، برهنه كند، ولى بعد مىگويند احتياط اين است، يا بهتر اين است، يا احوط اين است كه من فوق الثيابباشد. حمل بر استحباب مىكند.
نتيجه، جواب دوم ما كه روايت معارض بود كارساز نشد، جواب همان جواب اولى. دقت كنيد. جواب دوم ما كه گروه معارضبود آن گروه معارض حمل بر استحباب شد. نتوانست جلوى گروه اول را بگيرد. پس گروه اول به قوت خود باقى ماند. جوابدوم را بايد واقعا پس گرفت. مائيم و جواب اول كه جواب خوبيست. آنهم ميت، در حال ضرورت برهنه ميت، آنهم به اختيارتجاوز نمىتوان كرد.
ما يك آدرسى داده بوديم، تحف العقول بعضى از آقايون اصرار داشتند كه ما گشتيم و پيدا نكرديم. اين تحف العقول هست،صفحه 395، اينجا هم من يادداشت كردم. منتهى اينجا آن عنوان امام صادقه آن مكيال امام صادق است نه مال امام سجاد عليهالسلام. دقت كنيد و اين مثال را پيدا كنيد، هى نگوئيد پيدا نشد. و صلى الله على سيدنا محمد و آله الطاهرين.
آخرين مطالب
حوزه علميه
پیام های تسلیت مراجع تقلید، علما و...
حکومت، مردم را کریمانه اداره کند نه فقیرانه
انگیزه بانوان از ورود به حوزههای علمیه...
آیهای که باید در دستور کار مبلغین باشد
مسائل روز جامعه با نگاه تخصصی قابل...
ویژگیهای نماینده مجلس تراز انقلاب
تاکید آیت الله العظمی جوادی آملی بر...
حوزه علمیه در عرصه بانکداری اسلامی...
توصیههای اخلاقی استاد حوزه به طلاب...
لباس محرومیت زدایی از چهره مردم بر...