• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •  متن
  • 1378/7/14
    موضوع بحث: احكام نكاح
    مكان: مسجد اعظم قم
    بسم الله الرحمن الرحيم و به نستعين و صل الله على سيدنا محمد و آله الطاهرين. لا صيما بقية الله المنتظر ارواحنا فداه و لاحول و لا قوة الا بالله العلى العظيم.
    بحث اخلاقى امروز، از آيه اول سوره حجرات استفاده مى‏كنيم. سوره حجرات، كه از سوره‏هاى مدنى است، و در جزءبيست و ششم قرآن مجيد قرار گرفته، 18 تا آيه دارد و در اين 18 آيه دوازده مسأله مهم اخلاقى، بيان شده است. كه اگر مابتوانيم اين دوازده مسأله مهم اخلاقى را در زندگى فردى و اجتماعيمان پياده كنيم؛ هم خودمان و هم جامعه ما سعادتمندخواهيم بود. در اولين آيه، مى‏فرمايد: يا ايها الذين آمنوا لا تُقدّموا بين يدى اللّه و رسوله و تقوا اللّه انّ اللّه سميعٌ عليم؛ اى‏كسانى كه ايمان آورده‏ايد بر خدا و پيغمبر پيشى نگيريد و سبقت مجوئيد، تقوا را پيشه كنيد، خداوند شنوا و دانا است. لاتقدّموا، به معنى لا تتقدموا است و بنابراين فعل لازم است. بعضى احتمال داده‏اند تقدّموا به صورت همين ظاهرش باشد وفعل متعددى باشد، يعنى لا تقدّموا شياً على امر اللّه و رسوله. چيزى را بر فرمان خدا و پيغمبر مقدم نداريم. اما اگر، لا تقدموابه معنى لا تتقدموا باشد، معنى لازم داشته باشد، يعنى پيشى نگيريد، جلو نيفتيد، از خدا و پيغمبر جلو نيافتيد. هر دو تقريبا به‏يك نتيجه بر مى‏گردد، چه لازم باشد و چه متعددى، اما اگر معنى لازم باشد لا تتقدموا جلو نيافتيد بر خدا و پيغمبر، معنى‏جالب‏ترى مى‏شود. آيا مى‏شود بر خدا و پيغمبر جلو افتاد؟ سبقت جست؟ منظور از اين چه چيزى است؟
    اگر، تفسير مجمع البيان را و تفاسير ديگر را ببينيد، مى‏بينيد هر كدام، از مفسران احتمالاتى داده‏اند. اين جمله را من در اينجاعرض كنم، كه براى، بحثهاى تفسيرى قرآن يك چراغ است مباحث را خيلى روشن مى‏كند و آن اين است كه در احاديث‏اسلامى در بسيارى جهات تفسير به مصداق شده، يعنى آيه مفهوم عام و جامعه‏اى دارد، اما امام دست مى‏گذارد يك مصداق،يك مصداق روشن، يك مصداق واضح، در كلمات مفسران صدر اسلام هم همين طور بوده، تفسير به مصداق معمول بوده،يك مفهوم جامعى را مى‏آمدند انگشت روى مصداق خاصش مى‏گذاردند، آيه رابه همان يك مصداق تفسير مى‏كردند. امروزما در مقابل مصاديق متعدد، در مقابل تفسير يك آيه قرار مى‏گيريم، وقتى نگاه مى‏كنيم مى‏بينيم همه آن درست است. همه درمفهوم عام و جامعه آيه جمعند. مثال واضع آن همين آيه اول سوره حجرات است، بعضى گفته‏اند لا تقدموا بين يدى اللّه ورسوله معنى آن اين است كه، نماز قبل از وقت به جا نياوريد، روزه قبل از وقت نباشد، قربانى قبل از وقت نكنيد. بعضى‏هاگفته‏اند مفهومش اين است كه جلوتر از پيغمبر در موقع راه رفتن، راه نرويد. مؤدب باشيد، بعضى گفته‏اند مفهوم آيه اين است‏قبل از پيغمبر سخن مگوييد، در مجلسى كه بزرگى نشسته است، سائلى سؤال مى‏كند همه بايد سكوت باشند ببينند آن بزرگ‏چه چيزى مى‏گويد، جلو از او نيافتند و همچنين تفسيرهاى ديگر و ديگر، ولى همه در مفهوم آيه جمع است، بعضى‏ها پيشى‏مى‏گرفتند، بر پيغمبر اكرم. در زمان خود پيغمبر اين چنين بوده در زمان ما هم اين طور است، بعضى‏ها از پيغمبر مقدس‏ترمى‏شوند، متدين‏تر مى‏شوند، محتاطتر مى‏شوند، در زمان پيغمبر، در تواريخ حتما شما آقايان ديده‏ايد، پيغمبر ماه رمضان بودحركت كرد آمد؛ به سوى فتح مكه. شايد هم به خاطر اينكه، كفّار باور نمى‏كردند پيغمبر ماه رمضان حركت كند براى اينكه‏آنها را غافل گير كند، در مكّه خونى ريخته نشود مكّه بدون جنگ تسخير بشود، پيغمبر وسط ماه رمضان حركت كرد. رسول به‏حد ترخّص، فرمود: آب بياوريد افطار كرد. بعضى از مقدس معابهاى اصحاب گفتند: نه، ما روزه‏مان را نمى‏خوريم، ما تاغروب امروز روزه مى‏گيريم، هر چه قدر گفتند پيغمبر افطار كرد، حرف حساب شما چه چيزى است؟ اين مقدس‏تر از پيغمبرشد. شبيه اين معنا در حجة الوداع واقع شد.
    پيغمبر فرموده: كسانى كه قربانى همراهشان آورده‏اند حجشان، حج قِران است. مُحرِم كه شدند ديگر از احرام بيرون‏نمى‏توانند بيايند تا كارش تمام شود. در حج قِران عمره بعد، عمره مفرده است بعد است. در حج طمتع عمره قبل است.فرمود: آنهايى كه قربانى همراه آورده‏اند، حجشان قِران است، مُحرِم كه شدند در نيايند، تا تمام بشود. كسانى كه قربانى‏نياورده‏اند، عمره‏اشان را به جاى بياورند از محراب بيرون بيايند. بعد هم روز نهم كه شد آماده حج بشوند، بين عمره و حج‏محلّند. ازاحرام بيرون آمدند، بعد هم فرمود: من كه پيغمبر شما هستم چون قربانى همراه آوردم از احرام بيرون نمى‏آيم. اماشمايى كه نياورديد بيرون بياييد. عده‏اى گفتند پيغمبر عجب حرفى مى‏زند! ما برويم عمره تمام كنيم، از عمره احرام بيرون‏بياييم. بعد نمى‏دانم هم بستر با همسرانمان شويم. بعد هم برويم براى عرفات در حالى كه آب غسل جنابت از موهاى مامى‏ريزد، نه خير ما همچين چيزى را گوش نمى‏دهيم. پيغمبر گفته است، نه. اين جا مى‏شويد متدين‏تر از پيغمبر، مقدس‏تر ازپيغمبر. در آن زمان افراد قشرى نادان، يا افراد هوس باز، هر چند دانا بودند اين كارها را مى‏كردند، جلوتراز پيغمبر مى‏افتادند.در عصر و زمان ما هم هست، هم به صورت ساده هم به صورت پيچيده دقت كنيد مسأله مهمى است. كسى گويا مى‏گفت: دعاكنيد من موفّق به زيارت خانه خدا نشوم. يعنى چه؟! همه مى‏گويند آقا التماس دعا. يك بار مى‏گوييم ده بار ديگر مى‏گوييم‏خدا نصيبت و روزى كند. مى‏گفت نه اصلا آقا ما موفّق نشويم. چرا؟ آنجا مى‏روم مسجدالحرام نجس است، مسجد النبى‏نجس است، نمى‏دانم درست آب نمى‏كشند، درست تطهير نمى‏كنند، درست پاك نمى‏كنند، طهارت و نجاست را نمى‏شودرعايت كرد. همه چيز ور ماليده به هم است. زمان ما آب بيشتر است يا زمان پيغمبر؟ زمان پيغمبر يك ظرف آب قليل توى‏خانه مسلمانها و اصحاب پيغمبر بود. هم بچه‏هاى كوچك را مى‏شستند، هم خودشون را مى‏شستند، هم غسل مى‏كردند، هم‏وضو مى‏گرفتند، هم مجروحهاى جنگيشان را مى‏شستند. حالا كه آب فراوان است و اين چه حرفى است كه مى‏گويى همه جانجس است و همه جا ناپاك است و دعا كنيد كه من نروم مكه؟!
    تو دارى از اصحاب پيغمبر هم جلو مى‏افتى از على عليه السلام هم جلو مى‏افتى. از خود پيغمبر هم جلوتر دارى مى‏افتى. و ازاين پيچيده‏تر كارهايى است كه امروز به نام برداشتهاى ساده و قرائت‏هاى تازه از قرآن مجيد و احكام اسلام است. فلان گروه‏اين معنى را نمى‏پسندند، صريح آيه است، نمى‏پسندند. خدا اين طور گفته، پيغمبر گفته. نمى‏پسندند اين جلوتر از پيغمبرمى‏افتد. برداشت و دليل من از اين آيه اين است، قرائت تازه من از اين آيه اين است لا تقدّموا بين يدى و رسوله، ببين خدا چه‏مى‏گويد؟ خواست خودت را تابع خواست خدا كن. قرآن مجيد مى‏گويد فلا و ربك لا يؤمنون، حتى يحكمون فيما شجر بينهم‏ثم لا يجدوا فى انفسهم حجرج و يصلم تسليما، به پروردگارت قسم اينها مسلمان نمى‏شوند مگر آن زمانى كه تسليم مطلق درمقابل فرمان تو باشند. هوا و هوس من اجازه نمى‏دهد. غربى‏ها نمى‏پسندند، شرقى‏ها نمى‏پذيرند. بعضى از گروهها خوششان‏نمى‏آيد. چه كارش كنيم؟ لا تقدموا بين يدى و رسوله. تمام خواسته‏هايت را بگذار كنار، ببين آيه چه مى‏گويد، ببين قرآن چه‏مى‏گويد، ببين پيغمبر؟ يا اين دستگاه را قبول داريم يا نداريم. بازى نبايد بكنيم. اگر قبول داريم قرآن وحى را، بايد ببينيم قرآن‏و وحى چه مى‏گويد. اگر هم قبول نداريم كلاه سر خودمان نگذاريم. خودمان را معطّل نكنيم. لا تقدّموا بين يدى و رسوله. ازخدا و پيغمبر جلو نيافتيم. تو مصلحت نمى‏دانم زنان را بهتر مى‏دانى يا خدا؟ تو مصلحت جوانان را بهتر مى‏دانى يا خدا؟ تومصلحت به اصطلاح حقوق بشر را بهتر مى‏دانى يا خدا؟ خدا حقوق بشر را اينطور تعيين كرده است، حقوق زنان را اين طور،حقوق جوانان را اين طور تعيين كرده است. لا تقدموا بين يدى و رسول، اين مسأله لا تقدموا بين يدى و رسوله يك فصل‏مهمى در زندگى بشر هست. ما وقتى مسلمان واقعى هستيم كه قدم در جاى قدم پيغمبر بگذاريم.
    از خودمان و ميل و هوا و هوس خودمان چيزى اضافه نكنيم. حالا يك آيه‏اى هست تا به دو سه معنا دارد، مفسرين مختلف،شما هم يك نظريه‏اى را با قرائن و ادله بين خودت و خدا انتخاب مى‏كنى. اما يك آيه صريح است اين را چه كارش مى‏خواهى‏بكنى؟ يك حكمى است مسلم است در اسلام، چه كارش مى‏خواهى بكنى؟ به هر حال اميدوارم خداوند آن روح تسليم‏واقعى را خداوند در مقابل حق و حقيقت و فرمان خدا و پيغمر به همه ما بدهد و بتوانيم انشاء الله روز قيامت در پيشگاه خدإے؛ّّرو سفيد باشيم كه در خط پيغمبر و خط ولايت ما قدم برداشته‏ايم. برگرديم به بحث فقهى ما.
    بحث در اين بود كه آيا محارم بدن يكديگر را مى‏توانند تمامش را نگاه كنند يا نه؟ سه قول در اينجا بود، قول اول، قول مشهوربود كه تمام بدن را محرم مى‏تواند نگاه كند ما عد العوره. براى اين استدلال به آيه شده بود كه ديديم كفايت نمى‏كرد استدلال‏به رواياتى شده است، سه روايت خوانديم، دو روايت كه از آنها يك خرده روشن‏تر هم هست، امروز من مى‏خوانم و بعد درمقابل اين گروه تازه از روايت يك گروه مخالفى هم هست آنها را هم مى‏خوانيم. گروه موافق، گروه معارض، راه جمع بين اين‏دو گروه چيست؟ نتيجه‏گيرى مى‏كنيم و اين بحث را تمام مى‏كنيم. روايت همان روايت منصورى است كه من ديروز خواندم وبعد رهاش كردم. روايت يك باب بيست است. راوى روايت منصور است، يك باب بيست از ابواب غسل ميّت. سند روايت‏همه‏اش خوب است فقط اين منصور كدام منصور است؟ روايت اين است، صفوان ابن يحيى، عن منصور، قال سألت اباعبدالله عليه السلام، عن الرجل يخرج فى السفر، منصور كدام منصور است بحث مى‏كنيم. قال سألت اباعبد الله از امام صادق عليه‏السلام سؤال كردم، ان الرجل يخرج فى السفر، مسافرت مى‏كند. و معه امرئة زن او هم با اوست. ايغسلها يعنى اگر زن از دنيارفت، آيا غسل بدهد همسرش را؟ قال نعم. و امّه و اخته. امّه را به صورت مفعولى مى‏خوانيم حتما هم مفعول است، فاعل‏نيست. يعنى يغسل امّه و اخته يغسل اخته، مادرش را هم مى‏تواند غسل بدهد اين مرد. خواهرش را هم مى‏تواند غسل بدهد.و نحو هذا؟ يعنى مادر، خواهر، عمه، خاله و نحو هذا؟ يلقى على عورتها خرقه. پارچه‏اى بياندازد على عورتها معنى آن اين‏است كه بقيه بدن برهنه است. از اين يلقى استفاده مى‏شود بقيه بدن برهنه است. پس علاوه بر اين كه مرد مى‏تواند همسرش‏را غسل بدهد خواهر و مادر و عمه و خاله و امثال اينها را هم مى‏تواند غسل بدهد. و عرض كردم امهُ نخوانيد، اختهُ نخوانيد،اگر امهُ و اختهُ بخوانيد فاعل بخوانيد اين توضيح واضح است. يعنى مادرش مى‏تواند بياد زنش را غسل بدهد. خوب اين كه‏واضح است، مادر زن را مى‏تواند غسل بدهد. هم جنس است اين احتياج به بيان ندارد. يا خواهر مى‏تواند همسر اين، زن اين‏را غسل بدهد آن كه توضيح واضح هم جنس است. آنى كه يحتاج على بيان و اخته و امه يعنى مرد خواهرش را غسل بدهد،مادرش را غسل بدهد كه غير همجنس محارم است. اين از بهترين رواياتى است كه دلالت مى‏كند بر جواز برهنه بودن ماادالعوره.
    سند روايت هم خوب است فقط اين جناب منصور است. ببينيد ما منصورهاى متعددى داريم. بعضى‏هايشان ثقه،بعضى‏هايشان مجهول. متعدد هستند ولى اين منصور به احتمال قوى منصور ابن هاضم است. منصور ابن هاضم از اصحاب‏امام صادق و امام كاظم هر دو هست. احاديث هم زياد دارد. احاديث منصور ابن هاضم را در تمام فقه از اول تا به آخر شماره‏كرده‏اند سيصد و شصت روايت دارد. سيصد و شصت تا روايت در سر تا سر فقه ما منصور ابن هاضم دارد. ولى در نود و دومورد منصور خالى است. منصور بدون ابن هاضم است كه يحتمل همان منصور ابن هاضم باشد يحتمل شخص ضعيفى باشد.ولى ما با دو قرينه مى‏گوييم اين جايى كه منصور تنهايى ذكر شده است از جمله محل كلام ما همان منصور ابن هاضم ثقه‏است. منصور ابن هاضم ثقه، مفيد تعبيرى دارد مى‏گويد من الفقها الاعلام، از فقهاى برجسته شيعه است منصور ابن هاضم.ثقة، عينٌ، تعبيرات مهمى علماى رجال درباره منصور ابن هاضم دارند. ما مى‏گوييم آن نود و دو مورد در هر كجا كه شك‏مى‏كنيم از جمله محل كلام لااقل، اينجا را بگيريم اين مراد از منصور خالى، منصور ابن هاضم است. چرا؟ اولا بقيه منصورهاروايتى ندارند. منصور ابن هاضم است كه 360 روايت به نام منصور ابن هاضم دارد. با ابن هاضم 360 تا روايت دارد. به نظرمى‏رسد اين هم مال او است ديگر. آنها چندان روايتى در فقه ندارند. از اين گذشته راوى از منصور در اين روايت كى بود كه‏خواندم؟ صفوان بود. صفوان از شاگردان منصور ابن هاضم است. صفوان از شاگردان منصور ابن هاضم است. و چون در اين‏حديث ما هم نام صفوان بود قبل از منصور، معلوم مى‏شود اين منصور مطلق هم منصور ابن هاضم است. خوب دقت كرديد.
    من يك نمونه برايتان عرض كردم. روش پيدا كردن راوى در آنجايى كه مشترك مى‏شود بين چند نفر چيست؟ مى‏شود ازكثرت روايات يا از شاگردش يا از استادش اينجا استادى ندارد، چون از امام نقل مى‏كند از امام صادق، از امام كاظم سلام الله‏عليه نقل مى‏كند ولى از شاگردانش مى‏تواند شناخت، منصور ابن هاضم از كسانى است كه له كتاب است. داراى كتابى بود.مجموعه‏اى است، شاگردان و راويانى داشت كه از او نقل مى‏كردند. منهم صفوان ابن يحيى. صفوان ابن يحيى هم از بزرگان‏است بنابر اين، اين قرينه مى‏شود كه منصور مطلق در اينجا همان منصور ابن هاضم است بقيه راويان حديث هم خوب‏هستند، مجموع سند خوب مى‏شود، دلالتش هم كه خيلى واضح و صريح بود، اين هم يكى از آن رواياتى كه دلالت مى‏كند.
    روايت ديگر، روايت هشت باب بيست از ابواب غسل ميّت. عن الحسين ابن اُلوان، حسين ابن الوان از كسانى است كه از رجال‏مورد بحث است. هل هو ثقةٌ؟ اما محل كلام است. عن امر ابن خالد، عن زيد ابن على. اين زيد ابن على كدام زيد ابن على‏است؟ همان زيد ابن على معروف. زيد ابن على ابن حسين كه قيام كرد. زيد ابن على ابن حسين چطور آدمى است؟ قيام كرددر برابر بنى اميه سرانجام هم به وضع بسيار دردناكى شهيد شد. احاديث را كه نگاه كنيم مى‏بينيم احاديث مدح زيد ابن على‏را كرده‏اند. قيامش را هم حتى ائمه ستوده‏اند. در زمان على ابن الحسين امام بايد قيام بكند. امام سكوت كرده است. اين زيدچه كاره است كه قيام مى‏كند؟ خروج مى‏كند، مى‏گويند به اذن على ابن حسين است. ايشان اجازه دادند كه در آن فضاى تاريك‏و خفقان بار بنى اميه يك جرقه‏اى بدرخشد و مكتب اهل بيت خاموش نشود، زيد قيام كرد. و كتابها هم درباره زيد نوشته‏اند.علماى رجال هم مفصّل صحبت كرده‏اند. بعضى از رواياتى كه زيد را مذمّت مى‏كند نقل شده است ولى در مجموع روايات‏مادحه بيشتر است. بنابر اين زيد را به عنوان يك ثقه در اين حديث مى‏شود پذيرفت. ولى وجود حسين ابن الوان كه محل‏بحث است يك مقدار مشكل ايجاد مى‏كند. خيلى خوب، مضمون روايت خوب است و چون روايات ما در اينجا متظافر بود،گفتم با وجود تظافر با اين كه يكى، دو تاش هم شهيد سند بود ديگر مشكلى از ناحيه ضعف اسناد بقيه پيدا نمى‏كنيم.
    روايت اين است، عن آبائه على ابن حسين از پدرانش عن على عليه السلام قال اذا مات رجل فى السفر، اذا مات الرجل فى‏السفر، الى ان قال، لاذا كان معه نساء زوات محرم، دقت كنيد در متن روايت، و اذا كان معه نساء زوات محرم يؤزرنَه، يؤزرنه‏جمع مؤنث غايب است. از ماده ازار است، ازار يعنى لنگ، مؤزر يعنى لُنگ، اونى كه به كمر مى‏بندند. اشتباه نشود ازار به‏معنى چيزى نيست كه تمام بدن را بپوشاند. ازار داريم و قنيس. قنيس پيراهن، ازار به معنى لنگ مى‏آيد به معنى شلوار هم‏مى‏آيد. روايات متعددى داريم، لا يدخل احد الحمام الاّ بمؤزر. معلوم مى‏شود در عصر جاهليت در آغاز اسلام هم بقاياى‏عصر جاهليت بوده، بعضى‏ها بدون لنگ به حمام مى‏رفتند نقل شد. هيچ كس وارد حمام، بدون لنگ نشود. حمامهاى عمومى‏در ديات هم داريم. يكى از شش ركن ديه حُلّه است. يكى از شش تا ديه پرداخته مى‏شود، يكى حُله است. گفته‏اند الحلّله‏قنيسٌ و ازار. قنيس پيراهن، ازار شلوار. پس يؤزرنه يعنى چه؟ يعنى يك لنگى به او مى‏پيچند. بقيه بدن برهنه است. سينه وپشت و اينها برهنه است. بعله، يؤزرنه و يسببن عليه الماء سبا، آب مى‏ريزند. و يمسسن جسدَ، چيزى كه تازه دارد اين حديث،يمسسنَ جسدَ است. يعنى با دست مى‏مالند بدنش را تميز مى‏كنند آب را جارى مى‏كنند. مسّ جسد در اينجا دارد و لايمسسن فَرجه، فَرج را مس نمى‏كنند بقيه را مس مى‏كنند. خوب اين روايت در چه سندى است قابل بحث و گفت و گو است؟اما دلالتش هيچ مشكلى ندارد و جايى مى‏گويد كه برهنه لااقل نيمى از بدن برهنه است و مس هم دارد، محارم مى‏توانند.خوب جمع بندى كنيم از مجموع اين رواياتى كه خوانديم، متعدد بود، بسيارى از اينها دلالتش خوب، بعضى قابل گفت و گوبود و بعضى هم سندش خوب بود. در مجموع مى‏تواند به عنوان دليل پذيرفته بشود. ولى، ولى دو اشكال در اين روايات‏هست. اشكال اول اين است كه اينها مربوط به ميّت است و مربوط به زمان ضرورت است. دو قيد دارد. هم ضرورت آنجايى‏كه هم جنس نباشد. و هم ميّت است.
    شما مى‏خواهيد از اين تجاوز كنيد به حى، آن هم غير حالت ضروت. چه رقم ممكن است؟ اين چه قياسى است؟ اولويت‏است؟ نه. از ضرورت به حالت اختيار آمدن خلاف اولويت است. از ميّت به حى آمدن خلاف اوليت است. القاء خصوصيت‏قطعيه مى‏خواهيد بكنيد حضرت عباسى نمى‏شود القاء خصوصيت كرد از ميّت به حى از ضرورت به غير ضرورت. آيا قياس‏ظنّى مى‏خواهيد بكنيد، ليس من مذهبنا. اين چه استدلالى است؟ حرمت مسلم كه ميتا كه حرمت حيا، يعنى من جميع‏الجهات؟ نه. اگر سر مرده‏اى را ببرند يك دهم ديه دارد. زنده هزار دينار، مرده صد دينار. پس معلوم مى‏شود حرمت روح يك‏دهم حرمت او را دارد. اين كه مى‏گويند حرمت المسلم ميتا كحرمته حيا معنى فى الجمله، لا من جميع الجهات. وقتى ديه‏اش‏يك دهم است، احترامش يك دهم است. ما نمى‏توانيم از اين بياوريم به حى. به علاوه ضرورت است جايى است كه شخص‏ديگرى نيست، ناچاريم. و على هذا اين يك اشكال محكم به اين طايفه از روايات است. و اما اشكال دوم.
    يك طائفه معارض داريم. كه آنها هم متعددند، متظافرند. من شماره‏هايش را مى‏گويم و آن جمله‏اى كه محل بحث است. تمام‏روايت را نمى‏خوانم كه زودتر جمع كنيم بحث را روز چهارشنه. حديث شماره پنج و نُه و چهار كه بعضى را قبلا خوانديم بايددر اين گروه جاى داد. حديث شماره پنج آن جمله‏اى كه محل بحث ما هست اين است كه مى‏فرمايد يكون عليها درعٌ. پيراهن‏باشد. اين حديث شماره پنج بود. حديث شماره نُه. مى‏فرمايد و لا تخل‏ء ثوبٌ. پنج مى‏گفت عليها درعٌ. درع پيراهن گشاد رامى‏گويند عربها درع. درع به معنى پيراهن‏هاى وسيع و گشاد است. در اين حديث نُه مى‏فرمود كه بعله، و لا تخل‏ء ثوبٌ. خوب‏اين معارض است با او. حديث چهار چه مى‏گويد؟ آن هم مى‏فرمايد من فوق الثياب. بشويندش، اما از روى لباس. كى؟محارم. محارم من فوق الثياب. ما در ميان دو طائفه از حديث قرار گرفته‏ايم. بعضى‏ها صريح بود مى‏گفت برهنه‏اش كن. ماادلعوره برهنه بكن. محرم مى‏خواهد بشويد، عيبى ندارد. بعضى مى‏گويد من فوق الثياب لا تخل‏ء ثوب عليه درع، عليها درعهااين را مى‏گفت. جمع بين اين دو طائفه چه كار كنيم؟ دو طريق جمع هست من مى‏گويم. ادله ديگرى هم در اينجا داريم. ازجمله عزل، از جمله سيره. آيا سيره دلالت دارد؟ آيا عزل در اينجا ابا هست يا نيست؟ اين را شنبه انشاء الله بحث مى‏كنيم. واما طريق جمع، يك جمع است كه به اصطلاح متعارف و كلاسيكى داريم، جمع بين مطلق و مؤيد. مى‏گويند مطلق را بايدحمل بر مقيّد كرد. آنى كه مى‏گويد مقيّدش مى‏كند به ثياب اين را نبايد بگوييم. اين جمع براى روايت حلبى خوب است كه‏مطلق بود. روايت حلبى مطلق بود. مقيّدش كنيم به ما فوق الثياب و جلو استدلال اين روايت را بگيريم. اما روايت منصورى كه‏من خواندم او صريح بود در اين كه برهنه است. ما ادلعوره را بپوش اين باز است. فقد مى‏گفت نسبت به فرج بايد پوشانده‏شود. صريح در برهنه بود. اين هم ظاهر در اين كه بپوشان.
    اينجا جمع است مطلق و مقيد نميشود كرد. غلط است. پس جمع معمولى كه... بر مقيد است، در بعضى از روايات طايفه اولى‏ممكن است، اما در همه روايات ممكن نيست. بلكه با صراحت برهنگى را مى‏گويد. مقدم بود، ما اين مقيد بودن را مى‏گويد،اينها با هم نمى‏سازد.
    برويم سراغ جمع دوم. هر دو استحباب كردند. خوب است. برهنه كردن جايز، ولى مستحب است پوشاندن. حتى شوهرنسبت به همسرش مستحب است من فوق الثياب باشد. مستحبه. شوهر هم، برويد عروة الوثقى را ببينيد، بحث غسل ميت را.مى‏فرمايند يجوز، برهنه كند، ولى بعد مى‏گويند احتياط اين است، يا بهتر اين است، يا احوط اين است كه من فوق الثياب‏باشد. حمل بر استحباب مى‏كند.
    نتيجه، جواب دوم ما كه روايت معارض بود كارساز نشد، جواب همان جواب اولى. دقت كنيد. جواب دوم ما كه گروه معارض‏بود آن گروه معارض حمل بر استحباب شد. نتوانست جلوى گروه اول را بگيرد. پس گروه اول به قوت خود باقى ماند. جواب‏دوم را بايد واقعا پس گرفت. مائيم و جواب اول كه جواب خوبيست. آنهم ميت، در حال ضرورت برهنه ميت، آنهم به اختيارتجاوز نمى‏توان كرد.
    ما يك آدرسى داده بوديم، تحف العقول بعضى از آقايون اصرار داشتند كه ما گشتيم و پيدا نكرديم. اين تحف العقول هست،صفحه 395، اينجا هم من يادداشت كردم. منتهى اينجا آن عنوان امام صادقه آن مكيال امام صادق است نه مال امام سجاد عليه‏السلام. دقت كنيد و اين مثال را پيدا كنيد، هى نگوئيد پيدا نشد. و صلى الله على سيدنا محمد و آله الطاهرين.