• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •  متن
  • 1379/8/18
    مكان: مسجد اعظم قم.
    موضوع بحث: احكام نكاح.
    بسم الله الرحمن الرحيم و به نستعين و صل الله على سيدنا محمد و آله الطاهرين. لا صيما بقية الله المنتظر ارواحنا فداه و لا حول و لا
    قوة الا بالله العلى العظيم.
    ما در آستانه ميلاد مبارك بقيه الله الاعظم امام زمان ارواحنافداه داريم. و حديث اخلاقى امروز كه چهارشنبه در آستانه ميلاد مبارك‏آن حضرت است. حديثى مربوط به آن حضرت انتخاب شده است. قبلاً يك مقدمه كوتاهى عرض كنم. بعد حديث را بخوانم. اعتقادبه ظهور امام زمان نفس اعتقاد آثار زيادى دارد. كه من به سه اثر آن اشاره مى‏كنم. اولين اثر بسيار مفيد و بسيار سازنده ايجاد روح اميددر عقيده‏مندان و علاقه‏مندان است. دنيا فراز و نشيب دارد. زمان روبه فساد مى‏رود. اگر انسان اميدى به آينده نداشته باشد. در اين‏جامعه فاسد ذوب مى‏شود، تسليم مى‏شود مطابق ضرب المثل معروف مى‏گويد كه آب از سر گذشته چه يك قامت و چه صد قامت‏ديگر دنيا خراب شده است ديگر بى خودى خودمان را معطل مى‏كنيم. كسى كه اميدى به آينده ندارد تسليم فساد محيط مى‏شود. اماآن كسيى كه اميد به يك مبدأ دارد. قوى، نيرومند، صالح، معيد من عندالله سرانجام مى‏آيد و دنياى فاسد را اصلاح مى‏كند. كسى كه‏معتقد به اين عقيده است ذوب نمى‏شود. تسليم در مقابل مفاسد نمى‏شود. مى‏ايستد تمام دنيا فاسد بشود يك گروه هزار نفرى‏اميدوار يك گروه ده نفرى و صد نفرى اميدوار باشند اين‏ها خودشان را حفظ مى‏كنند. اگر اميد، اميد صادق باشد. اميدكاذبى نباشداميدهاى دروغين و منفى نباشد. كه حالا اشاره مى‏كنم بنابراين اولين اثر سازنده ايجاد اميد است و اثر اميد هم اين است كه انسان درمقابل مفاسد تسليم نخواهد شد. دومين اثرى كه دارد اين است كه آدم معتقد به اين عقيده خودش را تنها نمى‏بيند. هميشه يك حامى‏يك يار و ياور در مشكلات در بالاى سر خود مى‏بيند. انسان كه هى از وضع ما با خبر است. در ميان ما رفت و آمد ممكن است كه‏داشته باشد. به يك چنين انسانى تكيه مى‏كند. هميشه احساس تنهايى انسان را مى‏شكند ولى وقتى كه انسان احساس كند كه تنهانيست. قوى است و نيرومند ما درباره امدادهاى الهى چه گفتيم... به همان نسبت منتها به صورت ديگر كسى كه اميدوار است به امام‏غايب آگاه قوى، دوستار علاقه‏مندان اين نوع عمده اين نوع احساس عدم تنهايى به انسان قوت و نيرو مى‏دهد. پس اميد به آينده‏مى‏دهد. وقوت و نيرو امروز مى‏دهد. اثر سومى كه دارد احساس يك مراقبت دائمى بر اعمال خويش مى‏كند. عقيده به امامى كه هرهفته اعمال ما را يك بار دو بار كمتر بيشتر به محضر امام مى‏برند و اعمال را مى‏بيند. و مراقب ما است. اگر كارنامه عمل مثبت باشد.دعا مى‏كند وخوشى به سعادت كسى كه دعاى امام زمان بدرقه راه و زندگى او باشد و اگر بد باشد كارنامه اعمال قلب نازنين اومى‏شكند و واى به حال كسى كه نفرين آن بزرگوار شامل حالش باشد. خوب اين احساس مراقبت احساس نظارت در پاكى اعمال مامؤثر است. ما را تربيت مى‏كند و جلوى خلاف‏هاى ما را مى‏گيرد. به مرع و منظر آن حضرت مى‏رسد. ما در مقابل آن حضرت‏آبرومند مى‏شويم و يا رو سياه خيلى مؤثر است. اين‏ها هركدام شواهدى از روايات و آيات و يا كلمات بزرگان مى‏تواند داشته باشدهر كدام بحثى است. اميد به آن اصلاح عدم احساس تنهايى و احساس نظارت و مستمر بر اعمال كسانى كه اين عقايد را ندارند. هم‏تنهاى را احساس مى‏كنند و هم اميد به آينده ندارند و هم نظارت بر اعمالشان لنگ است و تبعاً آلودگى بيشتر است. و به همين دليل‏است كه بايد سعى كنيم كه اعتقاد به وجود ايشان را كه يك واقعيت است. عينيّه خارجى است اين را در دلها اين عقيده را مثل يك‏مشعل فروزانى سر پا نگه داريم. و باز درست به همين دليل است كه عده‏اى دارند مى‏كوشند كه اين عقيده را خاموش كنند. خاموش‏بشود مردم مأيوس بشوند. مردم احساس مراقبت نكنند. تنها خودشان را به بينند. روحيه‏اشان را از دست بدهند. حال انفعالى در برخورد با هم بگيرند. سعى مى‏كنند كه اين عقيده را با ايجاد شبهات القاء شبهات، شبهات كاذبه اين عقيده را تذعيف كنند. اگر تاريخ‏چه جنگ را جنگ تحميلى را برسى دقيق كنيم. مى‏بينيد بسيارى از سربازانى كه در آن جا مى‏جنگيدند به عشق امام زمان مى‏جنگيدندو اگر اين عشق نباشد آن جنگ حرارتش را از دست مى‏دهد. سرباز زود شكست مى‏خورد بايد اين عقيده را با تهاجم فرهنگى ازمردم گرفت و نه سربازش مى‏تواند بجنگد و نه طلبه‏اش مى‏تواند تبليغ كند. و نه جوانش مى‏تواند مبارزه كند. يكى از امورى كه درجنوب لبنان باعث پيروزى شد عقيده حزب الله به امام زمان بود. حالا قلم به دست‏هاى مزدورى را به دست گرفته‏اند در خارج درداخل روى اينترنت با پول وهابى‏ها با پول آمريكايى‏ها اعتقاد به امام زمان را تذعيف كنند. مسأله پيروزى جنوب لبنان تكرار نشودپيروزى جنگ تحميلى تكرار نشود. از اول كه مى‏رفتند جوانان ما به جبهه مى‏گفتند يا صاحب الزمان هر قدمى كه بر مى‏داشتندمى‏گفتند يا صاحب الزمان، شهيد هم كه مى‏شد به عشق امام زمان اين‏ها خيلى مؤثر است. سازنده است اين عقايدها و به همين دليل‏سازندگيش است كه مى‏خواهند اين عقيده را از عقيده مندان بگيرند. مراقب باشيد برادرها وضيفه سنگين امروز براى اين عقيده بردوش شما است. آشنا شدن به شبهات پاسخ شبهات توطئه‏هاى دشمن نقشه‏هاى مخالفين نقمه‏هاى نامناسب و ناموضوع اين‏وضيفه رسالت شما عزيزان است. كه مراقب اين برنامه‏ها باشيد. ايام ميلاد امام زمان فقط براى جشن و شادمانى و نقل و چراغ اين‏هانيست. اين‏ها مسايل ظاهرى است و بايد باشد. اين‏ها يك مقدمى است براى اين عقيده و تقويت پايه‏هاى آن و فهم حقيقت ظهورمهدى و فهم معنى انتظار و حكومت به عدل آن حضرت اين‏ها همه مقدمه‏اى است براى آن ما بايد از اين فرصت حداكثر نتيجه رابگيريم. مبادا دشمن وهمه كند و تذعيف كند پايه‏هاى اين عقيده را به هر حال خيلى مراقب باشيد. يك جمله ديگر هم كه لازم است‏ذكر كنم اين اصل تعبيرها است. سبك گاهى درباره حضرت مهدى مى‏شود. بعضى از اين مداحان در ميان مداحان واقعاً مداحانى‏هستند كه واقعاً با چه عشق و علاقه و معرفت هستند. كه بعضى از تعبير من در يكى از جلسات گريه كرده بودم نه ما لذت مى‏بريم ازمتن آن مداحان ولى بعضى از مداحان بى‏سواد هم هستند. تعتبيراتى از حضرت مهدى مى‏كنند درست نيست. گاهى تعبيرات‏قلاوآميز مى‏كنند. درباره امام حسين، من حسين الله هى هستم من على الله هى هستم. من مهدى الله هى هستم اين حرف‏ها يعنى‏چه؟ چرا با اين تعبيرات بهانه مى‏دهيد دست دشمن. چرا نهى نمى‏كنيد كسانى را كه اين حرف‏ها را مى‏زنند. يا شعرى گفته بود كه من‏شعر را حفظ نكرده‏ام كه اى مهدى تو بقدرى خلاصق‏ها كه از همه دل بردى حتى از خدا هم دل بردى. يعنى چه؟ آخه اين حرف‏هاى‏بى اساس ناموضوع امان از جاهل متنسك و عالم متحكك هم اين ور آن خراب است و هم آن ور آن خراب است. شماها بايدپاسدارى بكنيد از مكتب امام زمان و جلوى اين‏ها را بگيريد. منتها با يك زبان خوب منطقى ما نمى‏گويم كه كارى بكنيد كه‏احساسات را جريه دار كنيد ولى مى‏گويم كه محكم بگويد و از روى حساب بگويد. به هر حال سربازان امام زمان همه هستند ولى‏روحانيت خط مقدم است. بايد اين‏ها اصالتشان در اين شرايط انجام بدهد. فكر مى‏كنم اگر حديث را بخوانم طولانى مى‏شود.بخوانم يا نخوانم بخوانيم حالا. ايام امام زمان است و من اين حديث را براى جمعى از دوستان در يك جلسه خصوصى خوانده‏ام‏دوست داشتم كه براى شما هم بخوانم ولى چون محتواى نويى دارد. حديث را علامه مجلسى در بهار دارد ولى من از صفينت البهارنقل مى‏كنم. ماده حداء، مهدى در آن جا از عبدالعضيم حسنى نقل شده است. از حضرت عبدالعضيم معروف ظاهراً مى‏گويد كه آمدم‏خدمت امام جواد عرض كردم. انى ارجعو ان تكون انت القائم من اميد دارم به قائم اهل بيت كه شما باشيد. به امام جواد مى‏گويدمعنى‏اش اين است كه همه انتظار مى‏كشيدند. اصحاب امام صادق گمان مى‏كردند كه حضرت و همين طور تا بعد گفتند كه دوازده‏امام است و دوازده همين امام اين طور است. عبدالعضيم حسنى گفت كه انى لعل جو اميد دارند ان تكون انت القائم الذى يملع العل‏عقد قست ان به افلاء اميد دارم كه شما باشيد. معلوم مى‏شود كه مسأله انتظار مهدى مين همه در اسرء من بود نه اين در زمان عيبت‏مسأله انتظار آمد. در ختبه امام زين العابدين در شام مى‏فرمايد: من النبى المختار تامى رسد و منا مهدى الحاضح العمه بشكافيد اين‏جمله را يعنى چه؟ شاميان بى گانه از از ادعا. يعنى آنها فهميده بودند كه حضرت مهدى هست. زين العابدين با آن خودش را داردمعرفى مى‏كند. آن مهدى امت كه شنيديد از خاندان ما است. حتى شاميان بى گانه از اسلام زير سلطه بنى اميه و معاويه آن‏ها هم‏مى‏دانستند كه يك مهدى امت هست زين العابدين مى‏گويد كه منا مهدى الهاذه العمه بنابراين عبدالعضيم حسنى بيايد يك چنين‏سوالى بكند. جاى تعجب است. امام يك جمله جالبى در جواب فرمودند، فرمود: ما منا امام جواد امام نهم سلام الله عليه فرمود:عبدالعضيم ما منا الى قائم به امرالله از وجل همه ما به يك معنى امام قائم هستيم يعنى قيام به امرالله مى‏كنيم ما هيچ كداممان نه‏نشسته‏ايم ساكت مامنا الى قائم به امرالله از وجل و هاداً الى دينِ همه ما هاداً هدايت كننده الى دين همه ما قيام مى‏كينم همه ما قالب به‏همدالله هستيم و همه ما هادى هستيم در زيارت معروف امام رضا هم خلفاتى كه مقدمه آن زيارت است. وارثيه امام رضا هست.درباره بسيارى از ائمه داريم القائم به همدالله تعبير به قائم درباره هفت تا از امامان آمده است. تكرار شده است و يا اكثر ائمه در آن‏زيارت نامه معلوم مى‏شود. قائم يك بحث عام است. اما يك معنى خاص هم دارد. فرمود و لاكن القائم الذى يتحر الله به العرض آنى‏كه شنيديد الذى يتحر الله به العرض من اهل كفر البه جهود از كافران منكران پاك مى‏كند و يملع‏ها عدلاً و قستاً زمين را پر از عدل وداد مى‏كند. علاماتى دارد كه من قائم به امرالله و هادى الى دينه هستم. اما آن امامى كه شنيديد آن نشانه هايى دارد. چيه؟ هو الذى يخفاالناس ولادتُ ولادتش مخفى است. چرا مخفى است اين خودش معنى دارد. يعنى دشمن هم انتظار مى‏كشد. نه تنها دوستان درانتظار بودند بلكه دشمنان هم در انتظار بودند. همان طور كه فرعونيان براى تولد موسى بودند بچه‏هاى بنى اسرائيل را سرمى‏بريدند. چون قبلاً به آنها خبرى داده شده بود. دشمنان اهل بيت هم منتظر يك چنين موجودى بودند. و لذا يخفا ولاده در آن‏حديث هم دارد كه عمه امام زمان گفتند من در نجف كه امشب كه شب پانزدهم ماه شعبان است. چيزى نمى‏برند فرمود كه امشب‏متولد مى‏شود. ولادتش مخفى است ويقيب شخص ويقيب شخص و شخص‏اش هم غايب بشود چرا كه دشمن دارد. و يحرم اليهم‏تذميتُ نامش هم بردن حرام است. البته ما معتقد هستيم كه در آن زمان اوايل غيبت صغراى و زمان غيبت صغراى بوده است كه اگرنام آن حضرت مى‏بردند. دشمنان آگاه مى‏شدند و مشكل ايجاد مى‏شد. و هو سميعُ الرسول الله سميع الرسول الله خوب امام جوادهم كه سميع رسول الله بود محمد ابن على بود. علاوه براين و هو سميع الرسول الله هم نام با پيغمبر است. و كنى هو كنى يعنى‏كنيه‏اش مثل كنى مى‏ماند امام جواد كنيه‏اش چه بود. ابا جعفر دعاى توسل كه يادتان است. ياابا جعفر امام زمان كنيه‏اش اب القاسم‏است. و هو الذى نشانه ديگر و هو الذى طتبيع العقل طتبيع از باده تواطع شدن. تواع يطفى تى طتوى به العقل چرا طتوى به العقل‏كسى كه مى‏خواهد حكومت بر شرق و غرب عالم را بر تمام كره زمين بكند. اگر بخواهد با وسايل عادى باشد و معمولى چگونه‏چنين حكومتى مويثر است. خداوندى كه اين مأموريت را به او داده است. اسباب‏اش را هم به او مى‏دهد و يكى از اسباب‏اش طى‏العقل شرق به غرب عالم است. خداوند به سليمان حاكميت در يك منطقه محدود داد باد را در اختيارش گذاشت و جن و شياطين رادر اختيارش گذاشت با اين كه منطقه شامات فقط بود. اسباب حكومت را در اختيارش گذاشت. حالا كسى كه حكومت بر دنيا رامى‏كند. اسباب آن حكومت را بايد در اختيار داشته باشد يا نه. طتويع به العقل نشانه ديگر و يزل و ذليل مى‏شود. و يزل الهو كل سعب‏هر مشكلى در مقابل او ذليل و آسان است. آخرين صلاح‏هاى هسته‏اى و غير هسته‏اى در مقابل فرمان او ذليل است. تسليم است.يزل الهو كل سعب و يجتمع و اين يك نشانه ديگر كوتاه كنم و يجتمع اليه اصحابُ اصحاب آن حضرت هم زمان عند ظهورهى مانندپروانه هايى اطراف شمع وجودش را مى‏گيرند. عدتُ اهل البدر به تعداد جنگ جويان اسلام در جنگ سرنوشت ساز بدر 313 نفرثلاث به امر ثلاث به اشعر رجل مردانى من اقاصل العقل از اقص و نقاط زمين من اقاصل العقل اين دارد رجلاً است حالا اگر من‏رجل را معنى لقوى كنيم البته در بدر 313 نفر من يك بحث هايى زيادى دارم و من ديگر واردش نمى‏شوم و مى‏گذارم براى يك‏وقت ديگرى كه بايد صحبت كنم. كه اين 313 نفر بايك آيه ندبه و يك نماز مسجد جمكران درست نمى‏شود. خيلى كار دارد.البته‏همه اين كارها خوب است. اما تا جزء آن 313 نفر شدند خيلى راه دارد. ممكن است كه قبل از امام زمان باشد ولى در آن زمان هستند.ممكن است كه بعضى‏ها با رجعت برگردند. همه اين احتمالات هست. درباره 313 نفر بحث خيلى است. اجازه بدهيد. در اين ده،پانزده دقيقه باقى مانده من مسأله قبلى را تمام كنم. و انشاء الله تمامش مى‏كنيم. صورت ثالثه از مسأله هشتم. صورت سوم از مسأله‏هشتم از مسائل عقد و نكاح كجا بود آن جايى كه ولى همسرى گرفته است براى صغير همسر يا براى صفيح همسر عيوبى دارد. اماولى جاهل بوده است. تكرار مى‏كنم ولى همسرى گرفته است و آن همسر معيوب بوده است عيوبى داشته حالا يا عيوب است مجوزفسق يا غير آن ولى، ولى غافل بوده است. نمى‏دانسته، اى بسا تلاش و كوشش هم كرده است و پى نبرده است. عالم به غيب و الشهاده‏كه نيست ولى نتوانست در اين جا آيا اصل عقد باطل است هر چه ما اين جا ما گفته‏ايم باطل يعنى فضوليات هواستان باشد باطل يعنى‏لاينفل و يكون فضوليه آيا اصل عقد باطل است. يا عقد صحيح است و خيار فسخ به خاطر عيب ولى دارد يا مولى عليه عند بلوغ هى‏دارد. كدامش عقد فاسد يا صحيح مع الخيار هر دو حالت را دارد. مصلحت ان غير مصلحتِ هر دو حالت را ما مى‏گوييم. نگفته‏اندآقايان ولى من ديروز عرض كردم كه مى‏گوييم ما عبارت امام اين است. زيد مسأله هشت عبارت امام رضا مى‏فرمايند. هذا كل هوم‏علم الولى بلعيب ولى ولى يعنى چه مع جهله هى و فيهه تعمل و تردد اول ترديد مى‏كند كه بگويم كه صحيح است. يا فاسد است.
    و ان لا تعبد از صحه بعيد نيست كه صحيح باشد. مع العمل جوهده‏اى ولى تلاشش را كرد فى احراز المصلحه كوشش براى مصلحت‏كرد. اما نفهميد مفصده داشت و نفهميد. خوب ايشان مى‏گويند كه بعيد نيست كه صحت اول ترديد بعد مى‏گويند كه بعيد نيست‏صحت واله صحه بنابراين كه ديديم صحيح است لهول خيار ضمير لهول به چه كسى برمى‏گردد. به ولى لهول خيار فعل عيوب‏الموجبتِ الفسخ در عيوبى كه موجب فسخ است لهول خيار است ولى كما ان المولى عليه، مولى عليه هم وقتى بالغ شد. ذالك كما ان‏مولى عليه ذالك و بگويند كه چى خيار بعد رفع الحجر ان هو وقتى كه بالغ شد. صفيح بود هشيار شد. مجنون بود عاقل شد. بعد ازاينكه رفع الحجر شد. خوب عيوب ديگر چى. وفى غيرها لا خيار عليه ولا الولى وفى غيرها لا خيار عليه بايد بسوزد و بسازد. هزار ويك عيب ديگر دارد. غير از عيوب به موجبه فسخ مى‏فرمايد: لا خيار عليه ولا الولى العقوال اين فتواى امام قدس سره الله شريف‏خوب ما اولاً به بينيم مسأله را از كجا بايد حل كرد. البته اين مسأله را خيلى‏ها متعرض شدند در لا به لاى همان بحث هايى كه گفتيم‏اسامى كتاب‏ها راهم گفتيم كه مسأله را خيلى‏ها متعرض شدند. صورت جهل را حل مسأله از دو راه است. خوب دقت كنيد ريشه‏اصلى اولين راه مسأله اين است كه آيا مصلحت و مفصده‏اى كه ما مى‏گويم كه ولى بايد رعايت كند. المصلحت الواقعيه در مقام‏صبوت يا در مقام اصبات ظاهر تلاش و كوشش كرد. به جايى نرسيد. همين كافى است آيا مصلحت و المفصده الواقعى يتان وفى‏مقام صبوت يا فى مقام ظاهر والثبات اگر گفتيم كه مصلحت و مفصده مقام صبوتى است باطل است. باطل چراباطل است؟ چون درباطل مفصده داشته‏ايم. مفصده داشته‏ايم. اگر مقام اصباتى باشد بله صحيح است. به تعبيرى كه امام كردند مع فى جهدى هو بله فى‏احراز المصلحت تلاش و كوشش خودش را كرد. در احراز مصلحت به جايى نرسيد مقام، مقام اصبات است كافى است. آيا مقام‏صبوتى و مقام اصباتى است. خوب شما فكر مى‏كنيد كه چه باشد. كه در مورد آن بحث نكرده‏ام از عدله صابق چه چيز فهميديدمصلحت، مصلحت واقعى است شرط است يا مصلحت خيالى قاعدتن مصلحت واقعى شرط است. حالا اين اشتباه كرد. واقعاً وكيل‏اشتباه كرد و يك چيزى را به عشر قيمت فروخت. آيا اين بيع درست است نه. فعلى هذا مصلحت، مصلحت واقعيه است و مقام‏صبوت و اگر اشتباه بشود چه كار بايد بكنيم. بايد بگويم كه فاسد است. فاسد هم يعنى لا ينفظ و يكون فضوليات. بعد اگر راضى‏شدند خودش مايل است براى اين كه ما مى‏گويم كه وكيل بايد مراعات مصلحت كند. حتماً براى اين آمده است ولى را وكيل كرده‏مصلحت خياليه يعنى در عرف و اقلاء اين است و اين مصلحت خياليه و پنداريه آمده است و قطعاً اين نيست. مصلحت، مصلحت‏واقعيه است لااقل شك هم بكنيم قدى و مطلقاً را بايد بگويم. قدى و مطلقاً در وكالت و لايت مصلحت واقعيه است. از اين راه ميايم‏مسأله روشن است. ما بايد بگويم كه صحيح نيست. و اما راه ديگر اين است كه اگر عيب از عيوب موجب فسخ باشد. لاضررمى‏توانيم بگوييم كه جارى نمى‏شود. جناب آقاى ولى اين همسر معيوب را با عيب مورد فسخ آمده است براى اين صغير گرفته‏است. اين جا مى‏توانيم بگوييم كه لاضرر جارى نمى‏شود. چون ضرر جبران مى‏شود به خيار از ضرر منجبر بل خيار درست است.اما اگر ضررهاى ديگرى باشد. آدم بى دين حقه باز بد زبان نماز نخوان، قاچاقچى، معتاد آنچه كه همه بعداً دارند تو تنها دارى يك‏چنين آدمى اين‏ها هيچ كدامشان مورد فسخ نيست. از آن عيوب 5 گانه و 7 گانه نيست. حالا ما بگويم اين جا اين عقد صحيح است‏خوب لا ضرر جلوى ما ايستاده است. خيار فسق كه نداريم غير آن عيوب 5 گانه و 7 گانه مثل دين نيست هر عيبى خيار داشته باشد وخيار جبران كند مثل بيع نيست. اين محدود خيار است. و اين عيوبى كه فرض كرديم خيار نيست. شما مى‏فرماييد كه بسوزد و بسازداين زن خوب اين لا ضرر چه شد. لاضرر در همه ابواب لا ضرر جارى مى‏شود. ما معتقد هستيم كه لا ضرر در معاملات در نكاح درطلاق در همه جا بعضيى‏ها آمده‏اند لاضرر را محدود كرده‏اند به بعضى ابواب نيست. خيلى از طلاق‏ها را ما اين روزها با لاضرراجازه مى‏دهيم و اجرا مى‏كنند. شوهرم راضى نيست. ضرر قوى دارد براى زوجه منتها ضرر حسابى لايتعمل الى عادتاً بنابراين راچه جواب داريد كه ما بگويم معامله صحيح است. اين كه در مرد فرمودند بعضى ديگران فهميدند. اين عقد صحيح است. خيار فسخ‏هم نيست. لاضرر را چه كارش كنيم. و هاكذا لا حرج گاهى ضرر نيست حرج است. با اين همسر با اين عيوب اين جانش به لبش‏مى‏رسد. شب و روز اعصابش ناراحت است. معتاد است بد زبان است مثل افراد جاهل و نادان و جانى دست براى زنش بلند مى‏كند.كه واى به حال كسى كه دست براى همسر خود بلند كند. مرتب مى‏زند خيال مى‏كند كه دليل بر مردانگى است. در بعضى از اقوام من‏اسم نمى‏برم چرا انقدر از ما سؤال كردند دليل بر مردانگى را مى‏دانند كه زنش را كتك بزند اين هم يك حماقتى است و به عبارت‏ساده‏تر يك جنايت يك چنين آدمى اوصر و حرج دارد. بنابراين عصر و حجر چه كارش مى‏كنيم لاضرر را چه كارش كنيم بايد اين‏هارا مطابق بله بايد ما در سايه قواعد كه ما اين مسأله را روايت كه ندارد. در سايه قواعد پيش بياييم. فعلى هذا ما قائل به تفضيل شديم‏خوب گوش كنيد. اگر از عيوبى باشد اين كه گفتيم فى التحمل دو وجه داشت. ما وجح سوم را مى‏گوييم. تبصير قائل مى‏شويم. اگر ازعيوبى باشد كه خيار فسق دارد صحيح است و لاضرر هم جبران مى‏شود به خيار نمى‏خواهيد فسق كن لا حرج هم جبران مى‏شود به‏خيار مفصده هم جبران مى‏شود به خيار. اما اگر از عيوبى باشد كه خيار فسق نيست بايد بگوييم كه باطل است. درست است امالاضرر يك بازيچه نيست من اين را بگويم سوء استفاده نشود. بعضى‏ها لاحرج و اوسل حرج را بازى چه كرده‏اند.آمده بود ازشوهرش طلاق بگيرد. مى‏گفت چرا؟ مى‏گفت براى موقعى كه غذا مى‏خورد. يك مهره‏اى زير گلويش بالا و پايين مى‏رود. اين براى‏من عصر ولحرج است. مگر ديگران مهر زير گلو زيرشان نيست. بعضى‏ها لاغر هستند معلوم است و بعضى‏ها چاق هستند و پيدانيست. بازى چه كه نيست لاضرر لاحرج كه ما بدهيم دست يك قاضى كم اطلاع و هر كسى را طلاق بدهد. بايد ضرر، ضرر عقلايه‏غير قابل تحمل. انشاء الله روز شنبه مى‏رويم. سراغ مسأله بعد. وصلى الله على سيدنا محمداً وآل طاهرين.