• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •  متن
  • 1379/8/16
    مكان: مسجد اعظم قم.
    موضوع بحث: احكام نكاح.
    بسم الله الرحمن الرحيم و به نستعين و صل الله على سيدنا محمد و آله الطاهرين. لا صيما بقية الله المنتظر ارواحنا فداه و لا حول و لا
    قوة الا بالله العلى العظيم.
    مكان: مسجد اعظم قم.
    موضوع بحث: احكام نكاح.
    بسم الله الرحمن الرحيم و به نستعين و صل الله على سيدنا محمد و آله الطاهرين. لا صيما بقية الله المنتظر ارواحنا فداه و لا حول و لا
    قوة الا بالله العلى العظيم.
    بحث ما در مسأله هفتم از مسايل عقد و نكاح رسيد به معنى صفيح و صفيحَ موضوع اين لفس بايد معلوم بشود. چون هم در ابواب‏معاملات مورد اثر است و هم در ابواب نكاح و هم در ابواب حجر و مسايل ديگر خلاصه بحثى كه تا به حال داشته‏ايم اين بود كه‏موضوع اين بحث را در كتاب حجر مطرح كرده‏اند. و بيشتر هم عنوان رشد و رشيد است. يعنى صفاحت را عنوان قرار نداده‏اندرشيد بودن را عنوان قرار داده‏اند. فرقى نمى‏كند با مقابله با يكديگر اين دو شناخته مى‏شود. خلاصه كلامى كه اين جا بود بعضى مثل‏مرحوم صاحب جواهر فرموده‏اند كه اختلافى بين علما نيست اختلاف در تعبيرات است. اختلاف در تعبيرات است و اختلاف بين‏علما نيست. بعضى‏ها نيز آمده بودند و تعريف كرده بودند. رشيد كسى است كه مصلحُ مالهى باشد امالش را بتواند اصلاح كند.بعضى‏ها از اين دقيق‏تر و مفصل‏تر تفصيل كرده بودند گفته بودند ملكه‏اى داشته باشد كه به او توانايى بر اصلاح مال بدهد و منع ازافساد مال بكند و منع از تصرف به صورتى كه خلاف رويه عقلاء است بكند و بعضى‏ها آمده بودند مفصل‏تر تفصيل كرده بودند. دراين جا امروز ما بحث ديگرى را كه در كتاب حجر مطرح است را اين جا مطرح بكنيم بعد برويم سراغ مختار، فى هذالباب در آنجابحث كرده‏اند كه آيا عدالت هم به معنى رشيد بودن شرط است. يعنى علاوه بر اين كه ملكه اصلاح مال را داشته باشد عادل هم باشد.كه اگر عادل نباشد اموالش را به دستش نمى‏دهند. در واقع وطلل يتاما حتى اذا بلقو نكاح فه آن است و منهم رشد آيه 6 سوره نساءمنضور از آن است منهم رشد هم رشد اقتصادى است و هم رشد اخلاقى و عدالت است هر دو شرط است اين در ميان فقه‏هاى عام وخاص محل بحث بود. مشهور فقه‏هاى ما و مشهور فقه‏هاى عام مى‏گويند عدالت شرط نيست ولى اقليتى از ما و از آنها قائل به اعتبارو عدالت شده‏اند. من يك مقدار اقوال اين مسأله را ياداشت كرده‏ام و براى شما مى‏خوانم بعد نتيجه‏گيرى خواهيم كرد. از كسانى كه‏عدم اعتبار از آنها نقل شده است مشور است و كسانى كه با صراحت صحبت كرده مرحوم علامه در تذكره است عبارت علامه را درتذكره مى‏خوانيم كه هم اقوال شيعه معلوم مى‏شود و هم اقوال اهل سنت و هم دلايل اجمالاً روشن مى‏شود. مرحوم علامه در تذكره‏در جلد 2 صفحه 75 عبارتش اين است. مى‏فرمايد: قال اكثر اهل العلم الرشد از صلاح فى مال خاصه اين خاصه مقابل چه چيزى‏است؟ مقابل اين كه مسايل غير مالى دخالتى در مسأله رشد ندارد. هر وقت صحبت رشد و صفاحت مى‏كنيم در اين ابواب منظورجنبه مالى است. سواعاً كان صالحاً فى دين اولى صالح در دين باشد عادل باشد سواعاً كان صالحاً فى دين اولى بنابراين عدالت به‏عقيده علامه در تذكره شرط نيست. و هو قل مالك و ابى هنيفه و احمد اين سه نفر از فقه‏هاى اهل سنت مالك و ابى هنيفه و احمد،احمد همول اين سه نفر از فقه‏هاى اربعه هم گفته‏اند عدالت شرط نيست ولى از كلام شيخ طوسى كه ال آن از خلاف نقل مى‏كنم‏استفاده مى‏شود كه ابو هنيفه ببخشيد شافعى تنها كسى است از فقه‏هاى اربعه كه عدالت را لازم دانسته‏اند. بعد علامه در تذكره درپايان اين سخن مى‏گويد و هو المعتمد انگى معتمد در نزد من اين است كه عدالت شرط نيست مصلح مال بودن كافى است. صالح فل‏عمل بودن لازم نيست. بعد استدلال مى‏كند دلايل زيادى مى‏آورد خوب دقت كنيد عرضم را خلاصه كرده‏ام عرضم را. دلايل زيادى‏علامه براى چه چيزى مى‏آورد براى عدم اعتبار و عدالت عمده دو دليلش است. دليل اول اين كه در بقاء عدالت شرط نيست. درقدُس چرا؟ يعنى يتيم را اگر عادل بود پول‏ها را به او داديم تا آخر عمر بايد عادل باشد و هر وقت عدالت او از بين رفت پولش را از اومى‏گيريم. كسى چنين فتوايى داده است. كه هر كسى را كه مالش را به دستش داديد تا آخر عمر بايد عادل باشد. پس بقائن عدالت‏شرط نيست. قدوساً چرا شرط باشد من فل بين بها القدُس، من فل بين بها ولعيوت كما ان عدالت غير معتبر فى بقاء به اجماء علما فى‏الحدوث هم لا يعتبر اين يك دليل روبه راهى از عدله دليل دومى هم كه در لابه لاى بحث ايشان است و خوب است اين است كه‏منظور از شرط رشد در اعتاى اموال يتيم به او چيست؟ هدف اين است كه بتواند مال خود را حفظ كند. غرض و هدف از اعتبار اين‏شرط يك تعبل كه نيست. در ميان عقلاء هم است. كه به صفيح اموالش را نمى‏دهند هدف از اعتبار اشتراك رشد حفظ الموال واصلاح الموال است. اگر هدف اين است عدالت شرط نيست. انسان در مال خودش كه خيانت نمى‏كند مى‏كند نه در مال خودش خير.پس عدالت براى چه چيز مى‏خواهى اموال مردم را در اختيار مى‏گيرى وصاقتى عدالتى ممكن است كه كسى بگويد اما وقتى كه مال‏خودت را به تو مى‏دهند ديگه عدالت براى چيست؟ هدف حفظ الموال وصل الحال اين همان رشد به معنى اصالح المال كافى است.ديگر رشد اخلاقى عدالت لازم نيست. اين خلاصه كلام علامه هم اقوال در آن معلوم شد و هم آن دو استدلالى كه جان مطلب است‏براى عدم اعتبار و عدالت معلوم شد. و اماكلامى هم از شيخ طوسى در مسأله كتاب خلاف نقل كنيم. مرحوم شيخ طوسى در كتاب‏خلاف كتاب الحجر، حج نيست حجر مهجور و ممنوع شدن در مسأله سه يك تكه از عبارت آن را مى‏خوانم در تفسير رشد شيخ‏طوسى در كتاب الخلاف كتاب الحجر در مسأله سوم چنين مى‏گويد: ان يكون مصلح الماله تا اينجا خوب مصلح المالهى عدلاً فى‏دينه هى عادل هم باشد در ديانتش عدلاً فى دينهى فى هذا كاه مصلح لمالهى اگر شرط اول مصلح حاصل است غير عدلاً فى دينهى‏شرط دوم حاصل نيست. يا بالعكس او كان عدلاً فى دينهى از نظر ديانت عادل است. غير مصلح لمالهى عادل است ولى مصلح نيست.پس چه شد اگر مصلح است عادل نيست يا عادل است مصلح نيست. فى انهو لايدفعُ عليه مالهو خوب با صراحت ايشان قائل به چى‏شد اشتراك عدالت و اصلاح هر دو و بهى قال شافعى معلوم مى‏شود كه تنها كسى كه قائل شده است از ميان عامه به اعتبار عدالت‏شافعى است در كلام و تذكره نيز خوانديم كه احمد هنول و ابو هنيفه و مالك اين سه امام اهل سنت اين‏ها عدالت را معتبر ندانستند.بعد مرحوم شيخ طوسى راجع به اين كه چه دليلى براى اعتبار و عدالت اين در و آن در مى‏زنند در بعضى از كلماتش استدلال به قدى‏و مطلقاً مى‏كند قدى مطلقاً اين است كه اگر هر دو باشد اموالش را مى‏شود به او داد اما اگر تنها يكى از اين دو باشد اموال را نمى‏توان‏داد و خواهيم ديد كه جاى قدى و مطلق نيست دليل به اندازه كافى از نفى عدالت داريم و احتياجى به قدى و مطلقاً گرفتن نداريم. بله‏عدالت شرط نيست يعنى اسراف نباشد. آدم در مال خودش كه خيانت نمى‏كند. اسحاق و تبذير نكند. كه بيش از اين حالا يك آدمى‏شراب خوار است اجازه بدهيد آدمى شراب خوار اما هوش اقتصادى خوبى دارد. اموالش را به او بدهيم يا ندهيم. شراب خوارى‏چه ربطى دارد نماز نمى‏خواند. فرض ما اين است كه آدم مصلحى است مالش را در آن موقع بيرون نمى‏آورد. نماز نمى‏خواند ولى‏اموالش را خوب هوشيار است. اين گردن كلفت‏هاى آمريكايى كه اين همه تجمع مال مى‏كنند و اين ور و آن ور دنيا را به هم‏مى‏دوزند براى جمع آورى ثروت نماز هم نمى‏خوانند فاسد هم هستند و كافر هم هستند. مگر هركسى كه مصلح مال است. بايدعادل بوده باشد حالا اجازه، اجازه از اين ور شرط كنيم مصلح مال نماز خوان نيست خيله خوب مصلح نيست قمار باز مصلح مال‏نيست. اون مصلح مال نيست. چه اشتباهى مى‏كنيد هر گردى گردو نيست و هر گردويى گرد نيست. از آن طرف حساب كنيد هرفاسقى مفسد مال است. نماز نخوان مفسد مال است. شما اين طرف آن را مى‏گيريد. حالا بعد فكر كنيد عرضى كه كردم يك عرض‏روشنى است. عدالت لازم نيست. حالا من بحث مى‏كنم اين كلمات بزرگان بود. ديروز، امروز استدلالات دو تا از روايت كه ازمعصومين مرسلاً بود خوانديم در تفسير آيات فى آن است و من عمرشتن حالا مى‏خواهم نتيجه‏گيرى كنيم به بينيم مختار ما درمسأله صفيح و رشيد چيست؟ لهذا الباب ولى جمع ابواب الفقه ما در اين جا سه نكته داريم. نكته اول اين است كه مسأله اعتبار عدم‏صفاح قبل ان يكون فى شريعت السلامى فى عرف القلاء بوده است. فى عرف القلاء بوده بچه‏هاى صغير را اموالشان را به آنهانمى‏دادند. يعنى فرض كنيم كه ولى قيم بيايد اموال اين صغير را كه تازه بالغ شده است. را بدهد و مى‏داند كه فردا تمام اين‏ها رابه آتش‏مى‏كشد، كلاه سر او مى‏گذارند. اموالش را از او مى‏گيرند كداميك از عقلاء به قيم فردى اجازه مى‏دهند كه در حال صفاحت اموالش‏را به او بسپارند. اين قبل از اين كه شرط عقلاء باشد. يك حكمى بين عقلاء بوده است. و شارع آمده است و امضاء كرده است. حالا كه‏چنين است. برويم در عرف عقلاء به بينيم صفيح و رشيد به چه كسى مى‏گويند. به كسى مى‏گويند كه توان اصلاح مال نداشته باشد.مثلاً چه كار مى‏كند من مثال هايش را بگويم تا روشن بشود. چى كار مى‏كند به مادن القيمح مى‏فروشد به مافق القيمع مى‏خرد. جنس‏را نصف قيمت مى‏فروشد و جنس را دو برابر مى‏خرد. اموالش را به دست غير ثقه مى‏سپارد و هر كسى كه آمد و گفت كه به من وام‏بدهيد. از دم مى‏دهد و سند هم نمى‏گيرد. حفظ اموالش نمى‏كند. صفيح است يا نه اموالش را در معرض فساد مى‏گذارد مالى دارد كه‏اين رابايد در اموال بگذارند و به آن رسيدگى كنند. حيوانى نيايد و اگر اجناسى هست كه بايد سم پاشى بشود. هيچ كارى نمى‏كنداموال را گذاشته يك جاى باران بيايد و آفتاب مى‏خورد، موش مى‏آيد مى‏خورد و سوسك مى‏خورد هيچ حفظ مال نمى‏كند اين‏هانشانه صفاحت است به مادون القيمَ فروختن به مافق القيمَ خريدن به دست افراد غير معتبر سپردن. حفظ از آفات نه نمودن. نقطه‏مقابلش رشيد است. رشيد كسى است كه به قيمت‏هاى يك ذره بالا و پايين اشكالى ندارد اما به قيمت بدهد. به قيمت بخرد. به‏اشخاص معتبر بدهد سند معتبر بگيرد. اموالش را جايى نگذارد كه آفتاب و باران و نمى‏دانم حيوان و حشره نابود كند. يك چيزعقلاء ديگر حالا بيايم و در تفسيرش هى گرفتار حرف بشويم. لغت هم تقريباً همين است منتها معنى لغوى وسيع‏تر است. راقب درمفردات وقتى كه كلمه رشد را مى‏خواهد معنى كند و صفاحت مى‏گويد: صفح در اصل به معنى قلتو الرضل البدن است. بدن وزنى‏نداشته باشد به تعبير ديگر اعصاب قوت نداشته باشد. به حيث لا يقدر الى مشى متعادلاً موقعى كه راه مى‏رود تعادلش را حفظنمى‏كند. اعصاب شل شده است و اين معنى لقوى بعد آمده‏اند توصيه داده‏اند. خفت وزن عقل را هم صفح گفته‏اند . آن خفت وزن‏بدن بود و اين خفت وزن عقل است. خوب اين معنى لقوى وسيع است. ولى شرع مى‏برد به روى زاويه خاص عدم تعادل فكرى درامور مالى اين را مى‏گويند صفيح. اجازه بدهيد يك خورده‏اى من آن را هم معنى مى‏كنم. پس صفاحتى كه در اين ابواب گفته مى‏شود.عدم اعتدال فكر در مسايل مالى و اصلاح المال ولى گاهى در رسان روايات صفاحت به يك معنى گسترده هم گفته شده است. مثل‏همين چيزى كه ايشان فرمودند. آيه شريفه صيقول صفاحُ من الناس ما ولله‏ام قبلته هم اليتى كم و عليها اين‏ها صبيح در امور مالى‏نبودند. صفيح در معارف الهيه بودند. آن قرينه دارد. اينم كه ما مى‏گويم قرينه دارد. فتوا عليه اموالهم دارد قرينه است. يا در بعضى ازروايات آمده است. كه شارع الخطب شفيع است. خوب آن صفاحت اخلاقى است. اطلاق مى‏شود صفاحت، صفاحت در معارف‏الهيه، صفاحت در مسايل اخلاقى ولى بحث مادر صفاحت در مسايل مالى است. به قرينه آيه شريفه فعن آن است و منهم رشداً فتوهو عليهم اموالهو درست. بنابراين ما معنى صفيح و رشيد را با اين مثال‏هاى كه زدم با اين نشانه‏هاى كه دادم با اين توضيحى كه دادم.رفتيم بين عقلاء تا به بينيم چه كار مى‏كنند در مسايل مالى اين‏ها را فهميديم در غير اين حال ممكن نيستيم كه اين واژه در معانى‏ديگرى در جاهاى ديگر به كار رفته است. هذا اول و اما ثانياً در مسأله عدالت جاى ترديد نيست كه عدالت را ما نبايد در اين جا اعتباركنيم. در مال خودش انسان براى چه عدالت بكند. هوش اقتصادى مى‏خواهد. مال ديگران در متولى وقت در وسيع در قيم حالا كسى‏بگويد كه عدالت كرده است. كه در آنجا هم قطعى نيست. در مال ديگران جا دارد ولى در مال خود انسان، انسان كه به خودش خيانت‏نمى‏كند. عدالت براى چه چيز مى‏خواهد. اگر مصلح المال است مفسد مال نيست، قمار باز نيست پولش را اسراف تبذير نمى‏كند. ونماز هم نمى‏خواند. اين كه ربطى به آن ندارد. دليل وصاقت لازم است. حالا اگر عدالت ندهيم وصاقت در امانت مى‏خواهى بدهى‏در متولى وقف اما در مال خود انسان كه عدالت وصاقت نمى‏خواهد. و شاهد الى ذالك عرضم را دقت كنيد. مسايل را به بريد برروى ريشه‏ها تا از ريشه‏ها اين شاخ و برگها پاك بشود. عدالت در همه چيز است. ترك كباير و عدم اسرار بر صقائب اين است‏عدالت. باز تكرار مى‏كنيد. شما اگر اين مقدار كه اصرار داريد من حرفتون را بفهمم. اگر اصرار داشتيد كه شما حرف من را بفهميدادامه پيدا نمى‏كرد بحث به بين باز شك دارد كه من حرفش را فهميده‏ام يا نه آقاى عزيز شما از آن طرف قضيه بحث مى‏كنيد. ما داريم‏از اين طرف قضيه بحث مى‏كنيم. شرط عدالت من جميع الجهاد هست يا نه اين را جواب بدهيد شما مى‏گوييد كه عدالت فل جمله‏شما مى‏گوييد كه آنجايى كه مى‏خورد به مال اين را ما بحث نداريم اين را مصلح مال كافى است. مصلح مال بودن جلوى قمار رامى‏گيرد ما مى‏گويم كه عدالت به معنى كامل معتبر است و شما مى‏گوييد كه آن جايى كه به مال مى‏خورد. آن كه ربطى به بحث ماندارد. آن كه مصلح مال كافى است براى ما من مى‏گويم كه از اين طرف حساب كنيد مسأله را و شما همش اصرار داريد. خيال مى‏كنيدكه من حرف شما را هم نفهميدم اصرار مى‏كنيد كه به فهميد. برويم روى ريشه مسأله تا شاخ و برگها حل بشود. ما گفتيم كه ريشه يك‏بناى عقلاء كه به شخص صفيح اموالش را نمى‏دهند. چرا براى اين كه بابود مى‏كند. كلاه سرش مى‏گذارند. به مادون القيمه‏مى‏فروشد و به مافق القيمه مى‏خرد. حفظ نمى‏كند از آفات اين را مى‏گويند عقلاء آيا عقلاء كه نمى‏دهند عدالت معتبر مى‏دانند.نمى‏دانند عقلاء در شرع نيز امضاء بنا عقلاء شده است. نبايد در اين جا عدالت را ما بخواهيم. معتبر بدانيم در اين جا فعلى هذا لا يمبغ‏شك فى عدم العتبار العدال موضافاً به اين كه دليلى نداريم براى اعتبار عدالت دليل مى‏خواهيد شما قدر متقّين كه دليل نمى‏شود.اطلاق فه آن است و منهم گذاشتن منصرف است به رشد اقتصادى و نه رشد اخلاقى. كعنه در اين جا يك خلتى شده است بين رشداخلاقى و رشد اقتصادى تصور من اين است كه اين جا خلت شده است. ما در يك جاهايى مى‏گويم كه و ماامر فرعون به رشيد يا درداستان قوم لوت اليس منكم رجل الرشيد اينها رشد اخلاقى است. مى‏گويد كه شما يك آدم درست و حسابى در شماها پيدانمى‏شود. اين‏ها مهمان من هستند. مزاحمت مهمان در هيچ قوم و ملتى جايز نيست. اليس منكم رجل الرشيد خوب آنجا رشداخلاقى است و قرينه دارند. كعنَ بعضى از بزرگان رشد اخلاقى را با رشد اقتصادى در مسأله صفيح و رشيد آمده‏اند خلت كرده‏اند.در حالى كه آيه شريفه اقواع قرينه الى ان المعتبر و هو الرشد القتصادى المالى در رشد اخلاقى يعنى مصلح مالش باشد يعنى رشداقتصادى داشته باشد. نه نماز مى‏خواند و نه روزه مى‏گيرد. اما مالش را خوب حفظ مى‏كند. رشد اخلاقى ندارد رشد اقتصادى دارد.آدم كلاه بردارى هم حتى است. هيچ رشد اخلاقى هم ندارد ولى اموال خودش را به خوبى محافظت مى‏كند. خوب فعلى هذا عدالت‏را هم حل كرديم. تفسير مسأله رشد و صفاحت را دانستيم. و اما سومين نكته بگوييم تا اين بحث كامل بشود. نكته سوم ما در اين‏بحث اين است كه الصفاحتاً ورشد درجات و مراتب اين نكته مهمى است كه بهش اشاره نديدم بكنم. رشد و صفاحت درجات دارد.يكسى در مقابل 50 هزار تومان رشيد است. بدهى به دستش خوب بلد است اداره كند. اما 5 ميليون بدهى بلد نيست. لباس مى‏تواندبرود و براى خودش بگيرد. يك كلاه و عبا و يا يك دست كت و شلوار بخرد. 20 تومان 30 تومان كمتر اما خانه نمى‏تواند بخرد. زن‏نمى‏تواند با يك مهريه مناسب بگيرد. درجات ديگر اگر درجات داشته باشد. كسى در يك درجه رشيد است و در يك درجه صفيح‏است. خوب اين مقدارى كه رشيد است. يتفع اليه مالُ به آن مقدارى كه رشد دارد يتفع اليه مالُ به مقدارى كه ندارد نمى‏ديم. پول به‏اين بچه بالغ شده مى‏دهيم. برو وسايل تحصيلت را بخر لباس بخر مى‏گويد كه مى‏خواهم خانه بخرم. مى‏گويد كه خانه را ما بايدنظارت كنيم ما بر كار تو اين جا مى‏روى در اين بنگاه‏ها بعضى از اژده‏ها در بعضى از بنگاه‏ها خوابيده‏اند يك دفعه مى‏بينى كه كلاه برسرت مى‏گذارند. اموالت را مى‏برند و چيزى گيرد نمى‏آيد بايد حواست را جمع كنى. خوب اين سلسله مراتب اضف الى ذالك. رشداقتصادى با رشد انتخاب همسر جدا است يك كسى ممكن است در انتخاب همسر آدم رشيدى باشد. رشيد است اين شخص بايدآزاد بگذاريم كه برود همسر انتخاب كند. ولى بعد نظارت كنيم در مسأله مهريه اتفاقاً هم دختر و هم پسر هر دو مهريه مشكل دارند.گاهى دختر را با مهريه كم ممكن است. بيان اين مقدار آيات و روايات را بخوانند. يك افرادى مثلاً خداى نكرده سوء استفاده كنند.بابا ما مهريه حضرت زهرا رامى‏خواهيم. ما بايد برويم خدمت حضرت زهرا اين زرق و برق‏ها چيست؟ اين‏ها زندگى انسان را تباح‏مى‏كند. پيغمبر را نگاه كنيد. على را نگاه كنيد و روايات را نگاه كنيد. من سعادت المرأ قلت مهرها يك چند تا آيه و روايت هم براى اومى‏خواند. يك آدم قالتاق هم ممكن است. اين را مثلاً بعداً ولش كند و برود. آدم درستى باشد كه اشكالى ندارد. قلت مرأ خوب است‏آدم درست باشد. ولى يك آدم مشكوك بيايد سوء استفاده كند و بگذارد و برود. آدم بگويد كه چه چيز. يك سكه بوده است و يك‏كلام الله مجيد بوده است. بيا بگير و برو به بينيد آن طرف پسر ممكن است خيلى سنگين مهر كند و آن را بروند وسوسه‏اش بكنندحالاچه كسى مهريه را داده است. و چه كسى مهريه را گرفته است. بيا حالا اين مهريه را هزار سكه بگوييد و بعد ما مى‏نشينم ومى‏كنيم چهارده سكه بنام چهارده معصوم. خوب اين هم ممكن است كه آقايى هم كه طبيب بود و در يكى از مراكز نظامى مشغول‏كار بود و كلاه سرش گذاشته بودند و گفته بودند كه 5 هزار سكه طلا بگو نه كسى گرفته و نه كسى داده است. بعداً به اجرا گذاشته‏بودند كه آقا 5 هزار سكه را بيا و تحويل بدهيد. خوب اين‏ها ممكن است كه رشيد نباشند. همسر را خوب مى‏تواند انتخاب كند امامهريه را بلد نيست. يا مهريه را بلد است همسر رابلد نيست و يا هيچ كدام را بلد نيست. يا هر دو بلد است. ما هم مسأله رشد وصفاحت را درست است كه در اموال يتيم منحصر به اصلاح مال مى‏دانيم. ولى در مسايل ديگر هم بايد مسأله رشد و صفاحت مامورد نظر و توجه قرار بدهيم. حالا اين چه طور... است. به هر حال نه اين طور كه ايشان مى‏گويند. بدبينى اكثريت مردم صفاحت‏ندارند و بلد هستند. چه كار بكنند ولى جوان‏هاى كم سن و سال را من نمى‏گويم صفاحت بدون كمك نمى‏توانند در مسايل مهم واردبشوند و اگر هم كه وارد بشوند ضرر مى‏كنند و اشتباه مى‏كنند به هر حال مسأله به تمام ابعادش روشن شد فردا مى‏رويم سراغ مسأله‏بعد انشاء الله. وصلى الله الى سيدنا محمداً و آل طاهرين.