پنج شنبه 27 ارديبهشت 1403 - 6 ذيقعده 1445 - 16 مي 2024
تبیان، دستیار زندگی
در حال بار گزاری ....
مشکی
سفید
سبز
آبی
قرمز
نارنجی
بنفش
طلایی
همه
متن
فیلم
صدا
تصویر
دانلود
Persian
Persian
کوردی
العربیة
اردو
Türkçe
Русский
English
Français
مرور بخشها
دین
زندگی
جامعه
فرهنگ
صفحه اصلی تبیان
شبکه اجتماعی
مشاوره
آموزش
فیلم
صوت
تصاویر
حوزه
کتابخانه
دانلود
وبلاگ
فروشگاه اینترنتی
عبارت مورد نظر :
لیست دوره ها
>
دروس خارج فقه
>
کتاب نکاح (آیت الله مکارم شیرازی )
>
جلسه 146
متن
1379/8/16
مكان: مسجد اعظم قم.
موضوع بحث: احكام نكاح.
بسم الله الرحمن الرحيم و به نستعين و صل الله على سيدنا محمد و آله الطاهرين. لا صيما بقية الله المنتظر ارواحنا فداه و لا حول و لا
قوة الا بالله العلى العظيم.
مكان: مسجد اعظم قم.
موضوع بحث: احكام نكاح.
بسم الله الرحمن الرحيم و به نستعين و صل الله على سيدنا محمد و آله الطاهرين. لا صيما بقية الله المنتظر ارواحنا فداه و لا حول و لا
قوة الا بالله العلى العظيم.
بحث ما در مسأله هفتم از مسايل عقد و نكاح رسيد به معنى صفيح و صفيحَ موضوع اين لفس بايد معلوم بشود. چون هم در ابوابمعاملات مورد اثر است و هم در ابواب نكاح و هم در ابواب حجر و مسايل ديگر خلاصه بحثى كه تا به حال داشتهايم اين بود كهموضوع اين بحث را در كتاب حجر مطرح كردهاند. و بيشتر هم عنوان رشد و رشيد است. يعنى صفاحت را عنوان قرار ندادهاندرشيد بودن را عنوان قرار دادهاند. فرقى نمىكند با مقابله با يكديگر اين دو شناخته مىشود. خلاصه كلامى كه اين جا بود بعضى مثلمرحوم صاحب جواهر فرمودهاند كه اختلافى بين علما نيست اختلاف در تعبيرات است. اختلاف در تعبيرات است و اختلاف بينعلما نيست. بعضىها نيز آمده بودند و تعريف كرده بودند. رشيد كسى است كه مصلحُ مالهى باشد امالش را بتواند اصلاح كند.بعضىها از اين دقيقتر و مفصلتر تفصيل كرده بودند گفته بودند ملكهاى داشته باشد كه به او توانايى بر اصلاح مال بدهد و منع ازافساد مال بكند و منع از تصرف به صورتى كه خلاف رويه عقلاء است بكند و بعضىها آمده بودند مفصلتر تفصيل كرده بودند. دراين جا امروز ما بحث ديگرى را كه در كتاب حجر مطرح است را اين جا مطرح بكنيم بعد برويم سراغ مختار، فى هذالباب در آنجابحث كردهاند كه آيا عدالت هم به معنى رشيد بودن شرط است. يعنى علاوه بر اين كه ملكه اصلاح مال را داشته باشد عادل هم باشد.كه اگر عادل نباشد اموالش را به دستش نمىدهند. در واقع وطلل يتاما حتى اذا بلقو نكاح فه آن است و منهم رشد آيه 6 سوره نساءمنضور از آن است منهم رشد هم رشد اقتصادى است و هم رشد اخلاقى و عدالت است هر دو شرط است اين در ميان فقههاى عام وخاص محل بحث بود. مشهور فقههاى ما و مشهور فقههاى عام مىگويند عدالت شرط نيست ولى اقليتى از ما و از آنها قائل به اعتبارو عدالت شدهاند. من يك مقدار اقوال اين مسأله را ياداشت كردهام و براى شما مىخوانم بعد نتيجهگيرى خواهيم كرد. از كسانى كهعدم اعتبار از آنها نقل شده است مشور است و كسانى كه با صراحت صحبت كرده مرحوم علامه در تذكره است عبارت علامه را درتذكره مىخوانيم كه هم اقوال شيعه معلوم مىشود و هم اقوال اهل سنت و هم دلايل اجمالاً روشن مىشود. مرحوم علامه در تذكرهدر جلد 2 صفحه 75 عبارتش اين است. مىفرمايد: قال اكثر اهل العلم الرشد از صلاح فى مال خاصه اين خاصه مقابل چه چيزىاست؟ مقابل اين كه مسايل غير مالى دخالتى در مسأله رشد ندارد. هر وقت صحبت رشد و صفاحت مىكنيم در اين ابواب منظورجنبه مالى است. سواعاً كان صالحاً فى دين اولى صالح در دين باشد عادل باشد سواعاً كان صالحاً فى دين اولى بنابراين عدالت بهعقيده علامه در تذكره شرط نيست. و هو قل مالك و ابى هنيفه و احمد اين سه نفر از فقههاى اهل سنت مالك و ابى هنيفه و احمد،احمد همول اين سه نفر از فقههاى اربعه هم گفتهاند عدالت شرط نيست ولى از كلام شيخ طوسى كه ال آن از خلاف نقل مىكنماستفاده مىشود كه ابو هنيفه ببخشيد شافعى تنها كسى است از فقههاى اربعه كه عدالت را لازم دانستهاند. بعد علامه در تذكره درپايان اين سخن مىگويد و هو المعتمد انگى معتمد در نزد من اين است كه عدالت شرط نيست مصلح مال بودن كافى است. صالح فلعمل بودن لازم نيست. بعد استدلال مىكند دلايل زيادى مىآورد خوب دقت كنيد عرضم را خلاصه كردهام عرضم را. دلايل زيادىعلامه براى چه چيزى مىآورد براى عدم اعتبار و عدالت عمده دو دليلش است. دليل اول اين كه در بقاء عدالت شرط نيست. درقدُس چرا؟ يعنى يتيم را اگر عادل بود پولها را به او داديم تا آخر عمر بايد عادل باشد و هر وقت عدالت او از بين رفت پولش را از اومىگيريم. كسى چنين فتوايى داده است. كه هر كسى را كه مالش را به دستش داديد تا آخر عمر بايد عادل باشد. پس بقائن عدالتشرط نيست. قدوساً چرا شرط باشد من فل بين بها القدُس، من فل بين بها ولعيوت كما ان عدالت غير معتبر فى بقاء به اجماء علما فىالحدوث هم لا يعتبر اين يك دليل روبه راهى از عدله دليل دومى هم كه در لابه لاى بحث ايشان است و خوب است اين است كهمنظور از شرط رشد در اعتاى اموال يتيم به او چيست؟ هدف اين است كه بتواند مال خود را حفظ كند. غرض و هدف از اعتبار اينشرط يك تعبل كه نيست. در ميان عقلاء هم است. كه به صفيح اموالش را نمىدهند هدف از اعتبار اشتراك رشد حفظ الموال واصلاح الموال است. اگر هدف اين است عدالت شرط نيست. انسان در مال خودش كه خيانت نمىكند مىكند نه در مال خودش خير.پس عدالت براى چه چيز مىخواهى اموال مردم را در اختيار مىگيرى وصاقتى عدالتى ممكن است كه كسى بگويد اما وقتى كه مالخودت را به تو مىدهند ديگه عدالت براى چيست؟ هدف حفظ الموال وصل الحال اين همان رشد به معنى اصالح المال كافى است.ديگر رشد اخلاقى عدالت لازم نيست. اين خلاصه كلام علامه هم اقوال در آن معلوم شد و هم آن دو استدلالى كه جان مطلب استبراى عدم اعتبار و عدالت معلوم شد. و اماكلامى هم از شيخ طوسى در مسأله كتاب خلاف نقل كنيم. مرحوم شيخ طوسى در كتابخلاف كتاب الحجر، حج نيست حجر مهجور و ممنوع شدن در مسأله سه يك تكه از عبارت آن را مىخوانم در تفسير رشد شيخطوسى در كتاب الخلاف كتاب الحجر در مسأله سوم چنين مىگويد: ان يكون مصلح الماله تا اينجا خوب مصلح المالهى عدلاً فىدينه هى عادل هم باشد در ديانتش عدلاً فى دينهى فى هذا كاه مصلح لمالهى اگر شرط اول مصلح حاصل است غير عدلاً فى دينهىشرط دوم حاصل نيست. يا بالعكس او كان عدلاً فى دينهى از نظر ديانت عادل است. غير مصلح لمالهى عادل است ولى مصلح نيست.پس چه شد اگر مصلح است عادل نيست يا عادل است مصلح نيست. فى انهو لايدفعُ عليه مالهو خوب با صراحت ايشان قائل به چىشد اشتراك عدالت و اصلاح هر دو و بهى قال شافعى معلوم مىشود كه تنها كسى كه قائل شده است از ميان عامه به اعتبار عدالتشافعى است در كلام و تذكره نيز خوانديم كه احمد هنول و ابو هنيفه و مالك اين سه امام اهل سنت اينها عدالت را معتبر ندانستند.بعد مرحوم شيخ طوسى راجع به اين كه چه دليلى براى اعتبار و عدالت اين در و آن در مىزنند در بعضى از كلماتش استدلال به قدىو مطلقاً مىكند قدى مطلقاً اين است كه اگر هر دو باشد اموالش را مىشود به او داد اما اگر تنها يكى از اين دو باشد اموال را نمىتوانداد و خواهيم ديد كه جاى قدى و مطلق نيست دليل به اندازه كافى از نفى عدالت داريم و احتياجى به قدى و مطلقاً گرفتن نداريم. بلهعدالت شرط نيست يعنى اسراف نباشد. آدم در مال خودش كه خيانت نمىكند. اسحاق و تبذير نكند. كه بيش از اين حالا يك آدمىشراب خوار است اجازه بدهيد آدمى شراب خوار اما هوش اقتصادى خوبى دارد. اموالش را به او بدهيم يا ندهيم. شراب خوارىچه ربطى دارد نماز نمىخواند. فرض ما اين است كه آدم مصلحى است مالش را در آن موقع بيرون نمىآورد. نماز نمىخواند ولىاموالش را خوب هوشيار است. اين گردن كلفتهاى آمريكايى كه اين همه تجمع مال مىكنند و اين ور و آن ور دنيا را به هممىدوزند براى جمع آورى ثروت نماز هم نمىخوانند فاسد هم هستند و كافر هم هستند. مگر هركسى كه مصلح مال است. بايدعادل بوده باشد حالا اجازه، اجازه از اين ور شرط كنيم مصلح مال نماز خوان نيست خيله خوب مصلح نيست قمار باز مصلح مالنيست. اون مصلح مال نيست. چه اشتباهى مىكنيد هر گردى گردو نيست و هر گردويى گرد نيست. از آن طرف حساب كنيد هرفاسقى مفسد مال است. نماز نخوان مفسد مال است. شما اين طرف آن را مىگيريد. حالا بعد فكر كنيد عرضى كه كردم يك عرضروشنى است. عدالت لازم نيست. حالا من بحث مىكنم اين كلمات بزرگان بود. ديروز، امروز استدلالات دو تا از روايت كه ازمعصومين مرسلاً بود خوانديم در تفسير آيات فى آن است و من عمرشتن حالا مىخواهم نتيجهگيرى كنيم به بينيم مختار ما درمسأله صفيح و رشيد چيست؟ لهذا الباب ولى جمع ابواب الفقه ما در اين جا سه نكته داريم. نكته اول اين است كه مسأله اعتبار عدمصفاح قبل ان يكون فى شريعت السلامى فى عرف القلاء بوده است. فى عرف القلاء بوده بچههاى صغير را اموالشان را به آنهانمىدادند. يعنى فرض كنيم كه ولى قيم بيايد اموال اين صغير را كه تازه بالغ شده است. را بدهد و مىداند كه فردا تمام اينها رابه آتشمىكشد، كلاه سر او مىگذارند. اموالش را از او مىگيرند كداميك از عقلاء به قيم فردى اجازه مىدهند كه در حال صفاحت اموالشرا به او بسپارند. اين قبل از اين كه شرط عقلاء باشد. يك حكمى بين عقلاء بوده است. و شارع آمده است و امضاء كرده است. حالا كهچنين است. برويم در عرف عقلاء به بينيم صفيح و رشيد به چه كسى مىگويند. به كسى مىگويند كه توان اصلاح مال نداشته باشد.مثلاً چه كار مىكند من مثال هايش را بگويم تا روشن بشود. چى كار مىكند به مادن القيمح مىفروشد به مافق القيمع مىخرد. جنسرا نصف قيمت مىفروشد و جنس را دو برابر مىخرد. اموالش را به دست غير ثقه مىسپارد و هر كسى كه آمد و گفت كه به من وامبدهيد. از دم مىدهد و سند هم نمىگيرد. حفظ اموالش نمىكند. صفيح است يا نه اموالش را در معرض فساد مىگذارد مالى دارد كهاين رابايد در اموال بگذارند و به آن رسيدگى كنند. حيوانى نيايد و اگر اجناسى هست كه بايد سم پاشى بشود. هيچ كارى نمىكنداموال را گذاشته يك جاى باران بيايد و آفتاب مىخورد، موش مىآيد مىخورد و سوسك مىخورد هيچ حفظ مال نمىكند اينهانشانه صفاحت است به مادون القيمَ فروختن به مافق القيمَ خريدن به دست افراد غير معتبر سپردن. حفظ از آفات نه نمودن. نقطهمقابلش رشيد است. رشيد كسى است كه به قيمتهاى يك ذره بالا و پايين اشكالى ندارد اما به قيمت بدهد. به قيمت بخرد. بهاشخاص معتبر بدهد سند معتبر بگيرد. اموالش را جايى نگذارد كه آفتاب و باران و نمىدانم حيوان و حشره نابود كند. يك چيزعقلاء ديگر حالا بيايم و در تفسيرش هى گرفتار حرف بشويم. لغت هم تقريباً همين است منتها معنى لغوى وسيعتر است. راقب درمفردات وقتى كه كلمه رشد را مىخواهد معنى كند و صفاحت مىگويد: صفح در اصل به معنى قلتو الرضل البدن است. بدن وزنىنداشته باشد به تعبير ديگر اعصاب قوت نداشته باشد. به حيث لا يقدر الى مشى متعادلاً موقعى كه راه مىرود تعادلش را حفظنمىكند. اعصاب شل شده است و اين معنى لقوى بعد آمدهاند توصيه دادهاند. خفت وزن عقل را هم صفح گفتهاند . آن خفت وزنبدن بود و اين خفت وزن عقل است. خوب اين معنى لقوى وسيع است. ولى شرع مىبرد به روى زاويه خاص عدم تعادل فكرى درامور مالى اين را مىگويند صفيح. اجازه بدهيد يك خوردهاى من آن را هم معنى مىكنم. پس صفاحتى كه در اين ابواب گفته مىشود.عدم اعتدال فكر در مسايل مالى و اصلاح المال ولى گاهى در رسان روايات صفاحت به يك معنى گسترده هم گفته شده است. مثلهمين چيزى كه ايشان فرمودند. آيه شريفه صيقول صفاحُ من الناس ما وللهام قبلته هم اليتى كم و عليها اينها صبيح در امور مالىنبودند. صفيح در معارف الهيه بودند. آن قرينه دارد. اينم كه ما مىگويم قرينه دارد. فتوا عليه اموالهم دارد قرينه است. يا در بعضى ازروايات آمده است. كه شارع الخطب شفيع است. خوب آن صفاحت اخلاقى است. اطلاق مىشود صفاحت، صفاحت در معارفالهيه، صفاحت در مسايل اخلاقى ولى بحث مادر صفاحت در مسايل مالى است. به قرينه آيه شريفه فعن آن است و منهم رشداً فتوهو عليهم اموالهو درست. بنابراين ما معنى صفيح و رشيد را با اين مثالهاى كه زدم با اين نشانههاى كه دادم با اين توضيحى كه دادم.رفتيم بين عقلاء تا به بينيم چه كار مىكنند در مسايل مالى اينها را فهميديم در غير اين حال ممكن نيستيم كه اين واژه در معانىديگرى در جاهاى ديگر به كار رفته است. هذا اول و اما ثانياً در مسأله عدالت جاى ترديد نيست كه عدالت را ما نبايد در اين جا اعتباركنيم. در مال خودش انسان براى چه عدالت بكند. هوش اقتصادى مىخواهد. مال ديگران در متولى وقت در وسيع در قيم حالا كسىبگويد كه عدالت كرده است. كه در آنجا هم قطعى نيست. در مال ديگران جا دارد ولى در مال خود انسان، انسان كه به خودش خيانتنمىكند. عدالت براى چه چيز مىخواهد. اگر مصلح المال است مفسد مال نيست، قمار باز نيست پولش را اسراف تبذير نمىكند. ونماز هم نمىخواند. اين كه ربطى به آن ندارد. دليل وصاقت لازم است. حالا اگر عدالت ندهيم وصاقت در امانت مىخواهى بدهىدر متولى وقف اما در مال خود انسان كه عدالت وصاقت نمىخواهد. و شاهد الى ذالك عرضم را دقت كنيد. مسايل را به بريد برروى ريشهها تا از ريشهها اين شاخ و برگها پاك بشود. عدالت در همه چيز است. ترك كباير و عدم اسرار بر صقائب اين استعدالت. باز تكرار مىكنيد. شما اگر اين مقدار كه اصرار داريد من حرفتون را بفهمم. اگر اصرار داشتيد كه شما حرف من را بفهميدادامه پيدا نمىكرد بحث به بين باز شك دارد كه من حرفش را فهميدهام يا نه آقاى عزيز شما از آن طرف قضيه بحث مىكنيد. ما داريماز اين طرف قضيه بحث مىكنيم. شرط عدالت من جميع الجهاد هست يا نه اين را جواب بدهيد شما مىگوييد كه عدالت فل جملهشما مىگوييد كه آنجايى كه مىخورد به مال اين را ما بحث نداريم اين را مصلح مال كافى است. مصلح مال بودن جلوى قمار رامىگيرد ما مىگويم كه عدالت به معنى كامل معتبر است و شما مىگوييد كه آن جايى كه به مال مىخورد. آن كه ربطى به بحث ماندارد. آن كه مصلح مال كافى است براى ما من مىگويم كه از اين طرف حساب كنيد مسأله را و شما همش اصرار داريد. خيال مىكنيدكه من حرف شما را هم نفهميدم اصرار مىكنيد كه به فهميد. برويم روى ريشه مسأله تا شاخ و برگها حل بشود. ما گفتيم كه ريشه يكبناى عقلاء كه به شخص صفيح اموالش را نمىدهند. چرا براى اين كه بابود مىكند. كلاه سرش مىگذارند. به مادون القيمهمىفروشد و به مافق القيمه مىخرد. حفظ نمىكند از آفات اين را مىگويند عقلاء آيا عقلاء كه نمىدهند عدالت معتبر مىدانند.نمىدانند عقلاء در شرع نيز امضاء بنا عقلاء شده است. نبايد در اين جا عدالت را ما بخواهيم. معتبر بدانيم در اين جا فعلى هذا لا يمبغشك فى عدم العتبار العدال موضافاً به اين كه دليلى نداريم براى اعتبار عدالت دليل مىخواهيد شما قدر متقّين كه دليل نمىشود.اطلاق فه آن است و منهم گذاشتن منصرف است به رشد اقتصادى و نه رشد اخلاقى. كعنه در اين جا يك خلتى شده است بين رشداخلاقى و رشد اقتصادى تصور من اين است كه اين جا خلت شده است. ما در يك جاهايى مىگويم كه و ماامر فرعون به رشيد يا درداستان قوم لوت اليس منكم رجل الرشيد اينها رشد اخلاقى است. مىگويد كه شما يك آدم درست و حسابى در شماها پيدانمىشود. اينها مهمان من هستند. مزاحمت مهمان در هيچ قوم و ملتى جايز نيست. اليس منكم رجل الرشيد خوب آنجا رشداخلاقى است و قرينه دارند. كعنَ بعضى از بزرگان رشد اخلاقى را با رشد اقتصادى در مسأله صفيح و رشيد آمدهاند خلت كردهاند.در حالى كه آيه شريفه اقواع قرينه الى ان المعتبر و هو الرشد القتصادى المالى در رشد اخلاقى يعنى مصلح مالش باشد يعنى رشداقتصادى داشته باشد. نه نماز مىخواند و نه روزه مىگيرد. اما مالش را خوب حفظ مىكند. رشد اخلاقى ندارد رشد اقتصادى دارد.آدم كلاه بردارى هم حتى است. هيچ رشد اخلاقى هم ندارد ولى اموال خودش را به خوبى محافظت مىكند. خوب فعلى هذا عدالترا هم حل كرديم. تفسير مسأله رشد و صفاحت را دانستيم. و اما سومين نكته بگوييم تا اين بحث كامل بشود. نكته سوم ما در اينبحث اين است كه الصفاحتاً ورشد درجات و مراتب اين نكته مهمى است كه بهش اشاره نديدم بكنم. رشد و صفاحت درجات دارد.يكسى در مقابل 50 هزار تومان رشيد است. بدهى به دستش خوب بلد است اداره كند. اما 5 ميليون بدهى بلد نيست. لباس مىتواندبرود و براى خودش بگيرد. يك كلاه و عبا و يا يك دست كت و شلوار بخرد. 20 تومان 30 تومان كمتر اما خانه نمىتواند بخرد. زننمىتواند با يك مهريه مناسب بگيرد. درجات ديگر اگر درجات داشته باشد. كسى در يك درجه رشيد است و در يك درجه صفيحاست. خوب اين مقدارى كه رشيد است. يتفع اليه مالُ به آن مقدارى كه رشد دارد يتفع اليه مالُ به مقدارى كه ندارد نمىديم. پول بهاين بچه بالغ شده مىدهيم. برو وسايل تحصيلت را بخر لباس بخر مىگويد كه مىخواهم خانه بخرم. مىگويد كه خانه را ما بايدنظارت كنيم ما بر كار تو اين جا مىروى در اين بنگاهها بعضى از اژدهها در بعضى از بنگاهها خوابيدهاند يك دفعه مىبينى كه كلاه برسرت مىگذارند. اموالت را مىبرند و چيزى گيرد نمىآيد بايد حواست را جمع كنى. خوب اين سلسله مراتب اضف الى ذالك. رشداقتصادى با رشد انتخاب همسر جدا است يك كسى ممكن است در انتخاب همسر آدم رشيدى باشد. رشيد است اين شخص بايدآزاد بگذاريم كه برود همسر انتخاب كند. ولى بعد نظارت كنيم در مسأله مهريه اتفاقاً هم دختر و هم پسر هر دو مهريه مشكل دارند.گاهى دختر را با مهريه كم ممكن است. بيان اين مقدار آيات و روايات را بخوانند. يك افرادى مثلاً خداى نكرده سوء استفاده كنند.بابا ما مهريه حضرت زهرا رامىخواهيم. ما بايد برويم خدمت حضرت زهرا اين زرق و برقها چيست؟ اينها زندگى انسان را تباحمىكند. پيغمبر را نگاه كنيد. على را نگاه كنيد و روايات را نگاه كنيد. من سعادت المرأ قلت مهرها يك چند تا آيه و روايت هم براى اومىخواند. يك آدم قالتاق هم ممكن است. اين را مثلاً بعداً ولش كند و برود. آدم درستى باشد كه اشكالى ندارد. قلت مرأ خوب استآدم درست باشد. ولى يك آدم مشكوك بيايد سوء استفاده كند و بگذارد و برود. آدم بگويد كه چه چيز. يك سكه بوده است و يككلام الله مجيد بوده است. بيا بگير و برو به بينيد آن طرف پسر ممكن است خيلى سنگين مهر كند و آن را بروند وسوسهاش بكنندحالاچه كسى مهريه را داده است. و چه كسى مهريه را گرفته است. بيا حالا اين مهريه را هزار سكه بگوييد و بعد ما مىنشينم ومىكنيم چهارده سكه بنام چهارده معصوم. خوب اين هم ممكن است كه آقايى هم كه طبيب بود و در يكى از مراكز نظامى مشغولكار بود و كلاه سرش گذاشته بودند و گفته بودند كه 5 هزار سكه طلا بگو نه كسى گرفته و نه كسى داده است. بعداً به اجرا گذاشتهبودند كه آقا 5 هزار سكه را بيا و تحويل بدهيد. خوب اينها ممكن است كه رشيد نباشند. همسر را خوب مىتواند انتخاب كند امامهريه را بلد نيست. يا مهريه را بلد است همسر رابلد نيست و يا هيچ كدام را بلد نيست. يا هر دو بلد است. ما هم مسأله رشد وصفاحت را درست است كه در اموال يتيم منحصر به اصلاح مال مىدانيم. ولى در مسايل ديگر هم بايد مسأله رشد و صفاحت مامورد نظر و توجه قرار بدهيم. حالا اين چه طور... است. به هر حال نه اين طور كه ايشان مىگويند. بدبينى اكثريت مردم صفاحتندارند و بلد هستند. چه كار بكنند ولى جوانهاى كم سن و سال را من نمىگويم صفاحت بدون كمك نمىتوانند در مسايل مهم واردبشوند و اگر هم كه وارد بشوند ضرر مىكنند و اشتباه مىكنند به هر حال مسأله به تمام ابعادش روشن شد فردا مىرويم سراغ مسألهبعد انشاء الله. وصلى الله الى سيدنا محمداً و آل طاهرين.
آخرين مطالب
حوزه علميه
پیام های تسلیت مراجع تقلید، علما و...
حکومت، مردم را کریمانه اداره کند نه فقیرانه
انگیزه بانوان از ورود به حوزههای علمیه...
آیهای که باید در دستور کار مبلغین باشد
مسائل روز جامعه با نگاه تخصصی قابل...
ویژگیهای نماینده مجلس تراز انقلاب
تاکید آیت الله العظمی جوادی آملی بر...
حوزه علمیه در عرصه بانکداری اسلامی...
توصیههای اخلاقی استاد حوزه به طلاب...
لباس محرومیت زدایی از چهره مردم بر...