پنج شنبه 27 ارديبهشت 1403 - 6 ذيقعده 1445 - 16 مي 2024
تبیان، دستیار زندگی
در حال بار گزاری ....
مشکی
سفید
سبز
آبی
قرمز
نارنجی
بنفش
طلایی
همه
متن
فیلم
صدا
تصویر
دانلود
Persian
Persian
کوردی
العربیة
اردو
Türkçe
Русский
English
Français
مرور بخشها
دین
زندگی
جامعه
فرهنگ
صفحه اصلی تبیان
شبکه اجتماعی
مشاوره
آموزش
فیلم
صوت
تصاویر
حوزه
کتابخانه
دانلود
وبلاگ
فروشگاه اینترنتی
عبارت مورد نظر :
لیست دوره ها
>
دروس خارج فقه
>
کتاب نکاح (آیت الله مکارم شیرازی )
>
جلسه 145
متن
1379/8/15
مكان: مسجد اعظم قم.
موضوع بحث: احكام نكاح.
بسم الله الرحمن الرحيم و به نستعين و صل الله على سيدنا محمد و آله الطاهرين. لا صيما بقية الله المنتظر ارواحنا فداه و لا حول و لا
قوة الا بالله العلى العظيم.
بحث در مسأله هفتم بود. راجع به صفيح، صفيحى كه مبذر است. تدبير مالش را نمىتواند بكند. گفتند كه بدون اجازه ولى حق نكاحندارد. چون نكاح هزينههاى دارد مهريه و نفقه و ساير امور و چون اين صفيح است و ممكن است كه اموالش را از بين ببرد. بايد بهاجازه ولىاش مسأله را به حسب قواعد وصل كرديم و ديديم بله قاعده همين اقتضاء مىكند كه بدون اجازه ولى اقدامى نكند و اما بهحسب روايات. در اين مسأله نصوص خاصهاى وارد شده است و اين نصوص دلالت دارد بر همان چيزى كه دلالت داشت. يعنىنصوص بر خلاف قواعد نيست استثناء نيست. هماهنگ و مافق با قاعده است. و عجب اين است كه مرحوم صاحب حدائق كه مردىاست بسيار متطبع و در احاديث كنجكاو است ايشان در جلد 23 حدائق صريحاً مىگويد صفحه 247 جلد 23 صريحاً مىگويد: مننصى در اين مسأله نيافتهام با اينكه در اخبار احاطه خيلى وسيع و گستردهاى دارد. و اين نصوص صفيح را كه ال آن مىخوانيم درهمين ابوابى است كه روى آن عبور داشتهايم و بحث داشتهايم. حالا چه طور از نظر مبارك ايشان اين نصوص مخفى مانده است چهعرض كنيم. از نظر سند بعضىهايش است سندش را همه قبول دارند. حالا مىخوانيم يك دليل ديگر مىتواند داشته باشد كه منمىخوانم به هر حال ما سه حديث را در اين جا نقل كردهايم در بعضى احاديث ديگر نيز هست. اشاره دارد اما اين سه حديث بهترينحديثى است كه دلالت دارد بر حكم صفيح در امر نكاح دارد. اول حديث 1 باب 3
صحيحت الفذلا اين حديثى است كه به جاى چند حديث است. و سند هم محم و غير قابل ايراد. حديث ا باب 3 از ابواب عقد ونكاح.
فضيل ابن يثار و محمد ابن مسلم و ضراره و بريد ابن معاويه اين چهار نفر همه اشان ان ابى جعفر يعنى در قوه چهار حديث است.فضيل ابن يثار، محمد ابن مسلم و ضراره و بريد هر چهار نفر بدون فاصله ان ابى جعفر عليه سلام. قال المرأت التى قد ملك نفسهاغير از صفيح يغير صفيح زنى كه مالك امر خويش است. يعنى مهجور در اموالش نيست. غير صفيح والمولى عليها صفيحه نيستمجنون نيست صغير نيست تزيجها به غير ولين جايز تزيجها به غير ولى جايز است. خوب آيا اين مفهوم ندارد. ولا مفهوم وصفاست. شكل عبارت مفهوم به وصف است. غير الصفيح وصف است براى المرء ولى به هر حال وقتى كه در مقام اعتراض است. هرقيدى باشد مفهوم دارد. ما مىگويم كه قيد اعتراضيه همهاش مفهوم دارد. كشف كنيم گوينده در مقام اعتراض قيودى زده است بهكلامش زمان باشد مكان باشد لقب باشد. وصف باشد شرط باشد نمىدانم قايد باشد هر چه باشد وصف باشد. مفهوم دارد اين هم ازقيودى است كه امام عليه سلام در مقام اعتراض دارند بيان مىكنند. پس اين مفهوم دارد معنى اين است كه صفيحه نكاحش جايزنيست. صحيح است. فرق نمىكند. وقتى كه ما بله مرع هم بالاخره مىخواهد زير يك سرى تعهدادى برود الى كلها القىخصوصيات از صفيح حالا من اين عبارت را كه در صدر است را شاهد بگيرم. مىفرمايد: زنى كه از نظر مالى مهجور نيست نكاحشصحيح است. چرا مىگويد از نظر مالى مهجور نيست. همين نكته در مغزم مىآيد. مردى كه از نظر مالى مهجور نيست به طريق اولىنكاحش احتياج به ولى دارد. اين حرفى كه مىزنيد بر عليه تان است. زنى كه نمىخواهد مهريه بدهد چون مهجور مالى است. شارعقبول نكرده است. خوب مرد به طريق اولى. آن به طيق اولى بايد نكاحش صحيح نباشد. فعلى هذا ولو روايت در مورد صفيحه استولى صفيح را به طريق اولى مىتونيم و صفاحت هم در اين جا صفاحت مالى است. به قرينه ملك المرها كه صدر حديث است. نشانمىدهد ملك المرها از كجا داريم يعنى مالك باشد در امور مالى كه در احاديث ديگر نيز است. به هر حال اين روايتها كه به صفيح مابيان كرده است. صفيحه و حكم صفيح نيز از آن به اولويت استفاده مىشود و حديث هم از نظر سند قوى است و از نظر دلات كاملاًواضح است. حالا مىرسيم به آن جا و اما حديث دوم روايت ضراره ان ابى جعفر است. اين حديث 6 باب 9 است. از همين ابواب 6باب 9
روايت سندش موسى ابن بكر است. از ضراره اگر نظر مباركتان باشد سابقاً گفتهايم كه موسى ابن بك دليلى بر توصيف او نيست. اينهمان كسى بود كه كم خون بود و آمد خدمت امام صادق عليه سلام حضرت دستور خوردن گوشت به او دادند و برگشت باز همانحالت رنگ پريدگى را داشت و حضرت فرمود كه چه كردهاى عرض كرد كه عمل كردم فرمود كه چه طور خوردهاى عرض كرد كهطريخ كردهام فرمود كه نه بايد كباب مىكرديد و مىخورديد تا خونى در رگ هايت جريان بيفتد. و بالاخره وقتى اين كار را كردبرگشت و خوب شد وضع او حضرت فرمودند شما آدمى هستى كه قابل اعتماد هستى من مىخواهم براى بعضى از حوائج خود تورا بفرستم مسافرت خوب اين ولومديح است و اعتمادى است وساقتى است. اما از زبان خود موسى ابن بكره خودش در موردخودش اين مديحه را نقل مىكند. و مىدانيم كه شهادت كسى درباره خودش براى توصيف او كفايت نمىكند. به هر حال موسى ابنبكر مشهول الحال است. سند معتبر همان حديث اول است. قال اذا كانت المرت و مالكت المرها طبيع و تشترى و تعطق طبيع اينديگر تسريح است و تشترى و تعطق وتشهد و تعطى ممالها ماشائد يعنى در امورمالى اش رشيده است صفيحه نيست فعل امرهاجايز تزجت ان شاعت به غير اذن ولىها بدون اجازه ولى مىتواند تزيج كند. و ان لم تكن كذالك اگر رشيده نيست در امورمالىصفيح است فلايجز تجويزها الى به امر وليها خوب مرع و صفيحه ممنوع باشد خوب رجلى كه صفاحتش در امورمالى باعثمىشود كه مشكلات بيشترى براى او ايجاد كند در امر نكاح بايد به طريق اولى ممنوع از تصرف باشد ولى اين سند مشكل داشت. واما حديث سوم كه در اين جانيست درباره ابواب نكاح بلكه در كتاب الحجر است. مسايل مربوط به صفاحت را و بلوغ و جنونمسايل اش را در كتاب حجر مىگويند. كتاب حجر يعنى ممنوعيت محجور بودن از جمله كسانى كه محجور هستند صبيح استمجنون است صفيح است در آن جا بحث آن جا مىكنند كه جلد 13 وسائل است در وسائل جلد 13 در جواهر جلد 26 قبل از نكاحاست. نكاح رسايل 14 است .حجر 13 است. نكاح جواهر از 29 شروع مىشود به بالا ولى كتاب الحجر است جواهر 26 است به هرحال اين روايت حديث 5 باب 2 از ابواب حجر است جلد 13 وسائل حج نگويد حجر. بله اين عبارت كه لازم بوده است ياداشتكردهام .ان ابل حسين الخادم بياع لوع لوع زاويه آخرى ابل حسين الخادم بياع لوع لوع به ابى عبدلله در باره ابى عبدلله خادم بياع لوعلوع بعضىها گفتهاند كه ثقه است. اين را ثقه دانستند. ولى بعضى نيز تشكيك كردند گفتهاند كه معلوم نيست ابل حسين الخادماسمش چيست؟ اين كنيهاش است اسمش چيست؟ اسمش گفتهاند آدم ابن المتوكل اسمش آدم است. پدرش نيز متوكل است اگراين همان باشد ممكن است كه كسى قائل به وصاقبش بشود چون بعضىها تسريح كردهاند به وصاقبش ولو بعضى تسريتح ومخالفت كردهاند ولى خوب بعضىها گفتهاند ثقلت آدم ابن المتوكل ابو الحسين بياع لوع لوع ولى بعضى از علماى رجال مىگويندكه آنها دو نفر هستند. آدم ابن متوكل غير از ابوالحسين بياع لوع لوع است. اين مجهول است اين احتمالاً ثقه است. بنابراين حديثوضعش مبهم مىشود. ولاً خود آدم ابن متوكل از نظر وثاق است اختلافى است بعضىها گفتهاند ثقه تن و بعضىها گفتهاند محملصلنا كه آدم ابن متوكل ثقه باشد آيا او با ابوالحسين بياع لوع لوع يكى است. يا دوتا چون احتمال تعدد مىرود و محل بحث واختلاف است ما نمىتوانيم اين بياع لوع لوع را حتماً ثقه بدانيم. پس اول وصاقت آدم مورد بحث است وثانياً اتحاد ابو الحسين بياعلوع لوع با آدم ابن متوكل محل بحث است. خوب به هر حال يك خورده از نظر سند تضعيف شد. و اما مطلب قال سعلهو ابى واناحاضر ان يتيم فضيلتى كه اين حديث دارد بر آن احاديث برترى كه دارد. آنها براى دختر بود و ظاهرش پسر است. ان يتيم متاع يجوزامرهو كى اختيار دارد كه وظايف خود را به عهده بگيرد. الى انقال اين وسط را من انداختم جاز عليه امر مىگويد كه وقتى كه بزرگشد به فلان سن و سال رسيد و رشيد شد. جاز عليه امر الى ان يكون صفيح او ضعيفا اين جا شاهد مااست. جاز عليه امر الى ان يكونصفيح او ضعيفا خوب صفيح معلوم ضعيف يعنى چه؟ ضعيف يعنى از نظر جسمى و يا از نظر عقلى ضعيف عقلى است اين ممكناست اشاره به جنون باشد يا صفيح باشد و يا مجنون به هر حال اين در خصوص پسر است و ديگر آن... در آن نمىآيد. منتهإے؛ّّتصريحى امر نكاح ندارد. تصريحى به امر نكاح ندارد به كباح او بچسبيد. جاز امر هو يعنى در اموال در نكاح در همه چيز جاز امر هواگر صفيح باشد لا يجز امر هو فى نكاح و فى غيره و فى اموال و فى غيرها به هر حال اين سه روايت است كه روايت اولى صحيح والسند است. عبارت دوم و سوم از نظر سند مشكل دارد و روايت اول و دوم در مورد صفيحه است. روايت سوم درباره صفيح است.روايت اول و دوم نكاح را دارد. روايت سوم نكاح ندارد دقت كنيد تفاوهاى اين دو روايت رابا هم ولى مجموع... مجموعشمىتواند براى ما در اين بحث باشد و لعل اين كه مرحوم صاحب حدائق به اينها استدلال نكرده نه اين است كه نديده باشد. شايد اينروايت را ايشان اصلاً قابل عمل نمىدانسته است. چرا چون روايتى است كه دلالت بر استقلال باكره دارد. و روايت استقلال باكره راخيلىها قبول نكرده بودند گمان كنم صاحب حدائق هم ال آن دقيقاً قطعاً نمىتوانم بگويم ولى ابوابش را نقل قولش را كرديم سابقاً.ظاهراً ايشان از كسانى است كه طرف عدم استقلال است. پس چون اين روايات راجع به استقلال باكره بحث مىكرده و صفيحه رااستثناء مىكرده است و قائل نبودن ايشان دليل بر استقلال باكره اين روايت غير معلول بحال بوده است. و استدلال بر آن نكرده است.روايت آخرى نيز نكاح ندارد و يهتم المنصرف باشد به امور مالى چون غالباً صحبتها صفيح در امور مالى است. غالباً بحث ازصفيح در امور مالى مقابل رشيد است كه...غالباً ناظر به امور مالى است. بنابراين كلمه نكاح در آن نيست. شايد صاحب حدائق ديدهاست اينها را و ديده است. بدرد نمىخورد. به هر حال ما اين روايات را موئيد مىدانيم بلكه دليل مىدانيم و ما مشكلى نداريم واستقلال را ما قائل بودهايم. اين روايات را معمول البحال مىدانيم خوب جمع بندى كنيم بگذريم رواياتى را ذكر كرديم و مخالفانشرا هم ذكر كرديم و نحوه دلالت را گفتيم بررسى اسناد را نيز گفتيم معلول البحال بودن را از نظر ما گفتيم بنابراين؛ اين روايات دليلىبراى ما مىتواند باشد. اجمالاً خوب هذا تمام الكمال در حكم مسأله كه صفيح و صفيحَ حق نكاح نداشته باشند خوب حالا فعلاً... مابه حسب العنوان الولى گفتيم كه مىتواند به حسب مصالح زمان مىتواند گفتيم نه وگرنه روايات معمول البه حال است بحث درعنوان اولى شرايط زمان اين چنين ايجاب مىكند يكى از آقايونى كه در پرانتز بگويم نوشته بودند سوالى اخيراً در مجلس شوراىاسلامى گذشته است. دختر كمتر از 15 سال و پسر كمتر از 18 سال نمىتوانند ازدواج كنند آيا اين خلاق شرع نيست. جوابش ايناست كه آنها هم رفتهاند روى عناوين ثانويه ظاهراً شوراى نگهبان نيز پذيرفته باشد. وقعاً هم عنوان ثانوى در شرايط فعلى اين استكه دختر 15 سال لااقل به اذن دادگاه چون آنها به اذن دادگه اجازه دادهاند. يك بررسى رويش بشود. آيا مشكلى ندارد پسر هم 18 سالكمتر نباشد. با اجازه دادگاه اگر كمتر است موارد استثناى را تحت اختيار دادگاه قرار دادهاند بهر حال عناوين ثانويه ايجاد مىكند كهدر شرايط فعلى يك چنين قيد و شرطى باشد در اين حال دست را هم نبندند اگر دادگاه مىبيند كه مصلحتى است كمتر از آن را هماجازه بدهد. اين با عناوين ثانويه در عصر و زمان ما سازگار است. خوب برويم سراغ موضوع مسأله صفيح كيست؟ بله برويم سراغصفيح و صفيحِ تا به حال حكم مسأله و اما موضوع بارها گفتهايم و تكرار كنيم باز هم مىبينيم آقايان سوال مىكنند. كه چرا شما اولحكم مسأله رامى گويد و بعد مىرويد سراغ موضوع مىرويد. قاعدتاً موضوع مقدم است بر حكم موضوع كه ال الى حكم معلولاست .علت مقدم است بر معلول شبيه علت است نه علت است. چرا شما اول حكم را مىگوييد؟ ما گفتهايم در مقام واقع و صبوتموضوع مقدم بر حكم است. تا موضوعى نباشد حكمى نيست. تا شرابى نباشد حرمتى نيست. ولى در مقام اثباط حكم قبل ازموضوع بحث كنيم چرا؟ بايد برويم در رسان دليل به بينيم حكم ما عنوان چيست؟ كلمه الصفيح است، الضعيف است الرشيد استعنوان را از رسان الدليل مىگوييم تا ما عنوان را از رسان الدليل نگويم كه نمىتوانيم هوايى بحث كنيم. صفيح كيست؟ تورسانالدليل آمده است رشيد آمده ضعيف آمده چه چيز آمده است. ولذا حكم را مىخوانيم عدله را مىخوانيم عنوان عدله رامىبينيم بعد مىآيم سراغ موضوع و اما درباره صفيح كه نقطه مقابل رشيد است. بله اگر موضوع به عناوين مختلف در رسان الدليلبود تمام عناوين را بحث مىكنيم. و آن وقت آنى كه از همه گستردهتر است موضوع قرار مىدهيم. يك عنوان خاص است و يكعنوان اخص است يك عنوان امن است ما همه عناوين را صحبت مىكنيم بعد عنوان امن را معيار حكم قرار مىدهيم به هر حال درمورد موضوع صفاحت در همان جلد 26 جواهر يك صفحه و نيم بحث كرده است. آنجا را مطالعه كنيد كسان ديگرى هم كه در بابحجر وارد شدهاند مرحوم شهيد در مسالك و كسانى ديگر مرحوم علامه در قواعد جواهر صفحه 48 به آن طرف بحث مىكنيممسالك نيز در زيد همين كلام شرايع قواعد نيز دارد. به هر حال وارد بحث تفسير رشيد شدهاند و صفيح نقطه مقابل صفيح رشيداست. رشيد كيست؟ صفيح كيست؟ مرحوم صاحب جواهر يك جملهاى دارد مىگويد ما در حقيقت شرعيهاى كه در اين كلمهنداريم مثل ثلات و زكات و حج و صيام نيست. كه بگويم كه حقيقت شرعيه است. حقيقت لقويه مخالف عرف نيز نداريم. حقيقتلقويه مخالف عرف مدار مابر عرف است. عرف به چه كسى مىگويند رشيده و رشيد و به چه كسى مىگويند صفيح و صفيحِ صاحبجواهر كه رحمت خدا بر او باد خودش را راحت كرده است. مىگويد مفهوم عرفىاش معلوم است ديگر ما بحثى در شرع آن نكنيم.مفهوم عرفى معلوم حقيقت شرعيه نيز نداريم حقيقت لقويه اضافه بر عرف هم نداريم. بنابراين خودمان را معطل در تفسير صفيح وصفيحِ و رشيد و الرشيده نكنيم. بيانش ولى انصاف اين است كه ما نمىتوانيم به اين مقدار قناعت كنيم. مسأله انقدر در عرف واضحنيست. بايد يك مقدارى شكافت در اين جا يك عبارتى قواعد علامه دارد در تفسير اين معنى يك عبارتى هم شهيد ثانى در مسالكدارد اين دو عبارت را بخوانم يك خورده روشن مىشود مسأله مرحوم علامه در قواعداين طور مىگويد: انهو ضمير انهو به چهچيزى بر مىگردد. به رشد آنها رشد را تفسير مىكنند كه صفاحت در مقابلش روشن مىشود چون در قرآن نيز اين آنستُ منهم رشداًاست و لذا در سايه قرآن اين حركت را كرده است. انهو كيفيت نفسانيه يه ملك يك كيفيت نفسانيه طمنعُ ان افساد مال طمنع ُ مانعمىشود ان افساد مال يك حالت نفسانى است كه انسان را مانع مىشود كه مالش را ريخت و پاش كند و صرفحى فى قيرل وجوحللااقع به افعال العقلاء يعنى انسان را مانع مىشود از كارهاى غير عقلائى در امورمالى منتها بايد به صورت كيفيت نفسانيه در بيايد بهصورت ملكه در بيايد كسى يك بار درست خرج كند فايده ندارد بايد اين درست خرج كردن جزء ملكاتش بشود. اين آن است و اينرا ما اين دو تا را از صاحب جواهر نقل مىكنيم از همان آدرسى كه دادهاند. آيه ناظر بر امورمالى است. چون صحبت اموال يتاماتاست و آن است و منهم رشداً فتواء عليه اموالهم صحبت مال است ولذا همه رفتهاند در تفسير معاطاط و اما عبارت مسأله اجازهبدهيد من يك خورده آهسته، آهسته اين مسأله را جلوبيايم اين مسأله را براى همه فقح به دردمان مىخورد حلش كنيم صفيحكيست؟ رشيد كيست؟ انواعى دارد و اقصامى دارد شاخههايى دارد و همه اينها را همين جا بدانيم. صاحب مسالك كه ما باز بلواسطهاز صاحب جواهر نقل مىكنيم مىفرمايد: ليس مطلوق الصلاح موجباً الرشد شهيد مىگويد ليس مطلق المصلاح موجباً الرشد اگريك كسى احياناً مالش را خوب خرج كرد اين دليل بر رشد نيست ملكِ بايد باشد. وللحق ان رشد ملكتُ نفسانيه اين يك قيدحواستان باشد سه تاقيد در عبارت ايشان هست. يكى ملكتُ نفسانيه تقتضى اصلاحل مال و تمنعُ من افضالح يكى تقتضى اصلاحلمال و يكى تمنعُ من افضالح پول را درست خرج مىكند خراب نمىكند و صرفهى فى غير الوجوحل لا عق به اعمال القلاء مانع ازصرف در مصارف غير عقلائى مىشود تا اين جا كلام شهيد بعد مىگويد كه ملكه گفتيم براى اعتراض از چه چيز تقضى اصلاحالمال گفتيم اعتراض از چه چيز. تمنعُ من افضالح گفتيم اين قيود سه گانه را هر كدامش را مىگويد كه براى چه چيز، چيز مىشود آيااجازه بدهيد من باز جلوتر بروم هنوز قضاوت نكنيد ولنصاف را بگذاريد براى فردا انشاء الله بعد آيا تمنيه و تكسب نيز شرط رشدهست. تمنيه يعنى چه؟ يعنى بهره بردارى بكند مال را زياد بكند. اگر يك كسى از پدر 100 ميليون پول گيرش آمده است اينها راگذاشته است راكد عاطل و باطل هيچ استفاده نمىكند اين رشيد است يا صفيح است. تكسب به او نمىكند اين رشيد است يا صفيحاست. فرمودند كه تمنيه شرط او نيست آنى كه شرط است اين است كه وقتى خرج مىكند خرابش نكند. ريخت و پاش نكند خيلىهامثلاً پول دارند احتياجى هم ندارند و كاسبى را ول كردهاند حالا نمىدانم بانك پيدا شده است مىگذارم در بانك و استفاده مىكنم آنزمانى كه نبود آدمهاى گردن كلفتى كه احتياج نداشتند مىنشستند و از پشت مىخوردند. منتها از روى حساب مىخوردند. تمنيهنمىكردند آيا اينها صفيح بودند. اينها را نمىگويند صفيح مىگويد كه احتياجى ندارم پس چرا زحمت بكشم. بعضى هنا نيز دليلاشان اين است مىگويند پول زيادى دارم و احتياجى نيز ندارم عديه نيز آدمهاى هستند كه خيلىها قالباً اينطورى هستند. نهخودشان مىخورند و نه به ديگران مىدهند. بله مىگويند كه پايش مىنشينيم مىخوريم و بقيهاش را براى بچه هايمان مىگذاريمچرا برويم دنبال كار و زحمت و دردسر براى خودمان فراهم بكنيم بعضىها اينطور مىگويند ولى ما نمىتوانيم كه بگويم صفاحتاست. در اين جا اين را بگويم و بحث را تمام كنم. دو تا حديث مرثله هم در تفسير صفاحت و رشد داريم يكى از اينها را مرحومطبرسى در مجمل الزمان زيد آيه فه آن است را گذاشتند از امام باقر نقل كرده است. مرثله است ان الباقر عليه سلام از تفسير فه آناست را گذاشتند يكى هم مجمل بحرين است. ماده رشد كه مىرسد در تفسير رشد از امام صادق نقل مىكنيم. طبرسى در تفسيرشاز امام باقر مجمعول بحرين تويحى در ماده رشد در بيان امام صادق اونى كه در مورد امام صادق اين است كه رشد انهل لعقل واصلحل المال منظور عقل اختصادى است. عقل اقتصادى را اصلاح مىكند. دومى كه از امام صادق انهو حفظ المال. حالا ما بايد بينروايت و كلمات فقها و تفسيرها يك جمع بندى بكنيم شاخههاى رشد و صفاحت را انشاء الله فردا بيان مىكنيم. وصلى الله سيدنامحمداً وآل طاهرين.
آخرين مطالب
حوزه علميه
پیام های تسلیت مراجع تقلید، علما و...
حکومت، مردم را کریمانه اداره کند نه فقیرانه
انگیزه بانوان از ورود به حوزههای علمیه...
آیهای که باید در دستور کار مبلغین باشد
مسائل روز جامعه با نگاه تخصصی قابل...
ویژگیهای نماینده مجلس تراز انقلاب
تاکید آیت الله العظمی جوادی آملی بر...
حوزه علمیه در عرصه بانکداری اسلامی...
توصیههای اخلاقی استاد حوزه به طلاب...
لباس محرومیت زدایی از چهره مردم بر...