پنج شنبه 27 ارديبهشت 1403 - 6 ذيقعده 1445 - 16 مي 2024
تبیان، دستیار زندگی
در حال بار گزاری ....
مشکی
سفید
سبز
آبی
قرمز
نارنجی
بنفش
طلایی
همه
متن
فیلم
صدا
تصویر
دانلود
Persian
Persian
کوردی
العربیة
اردو
Türkçe
Русский
English
Français
مرور بخشها
دین
زندگی
جامعه
فرهنگ
صفحه اصلی تبیان
شبکه اجتماعی
مشاوره
آموزش
فیلم
صوت
تصاویر
حوزه
کتابخانه
دانلود
وبلاگ
فروشگاه اینترنتی
عبارت مورد نظر :
لیست دوره ها
>
دروس خارج فقه
>
کتاب نکاح (آیت الله مکارم شیرازی )
>
جلسه 144
متن
1379/8/14
مكان: مسجد اعظم قم.
موضوع بحث: احكام نكاح.
بسم الله الرحمن الرحيم و به نستعين و صل الله على سيدنا محمد و آله الطاهرين. لا صيما بقية الله المنتظر ارواحنا فداه و لا حول و لا
قوة الا بالله العلى العظيم.
بحث در مسايل هفتم از مسايل عقد و نكاح است. درست است. خيله خوب امام صادق مىفرمايد: كه معاوضه است و شما مىگوييدكه معاوضه نيست. خيله خوب بر خلاف آنچه كه امام صادق فرموده است. اينها حرفهاى عواما است. از شما دور است كه اينحرفها را بزنيد. روايت 6 الى 7 روايت شايد در اين ضمينه داريم. شما چطور مىتوانيد. حالا اجازه بدهيد در بحث امروز هم همانمسايل مىآيد. من باز توضيح مىدهم در بحث امروز هم شبيه همان قاعده لازم است. همان تعدد مطلوب همانها مىآيد.
بسم الله الرحمان رحيم. مسأله هفتم از مسايل عقد و نكاح درباره صفيح است. عقد صفيح. تا به حال درباره صغير بحث بود. حالادرباره صفيح كبير بحث داريم. منتها توجه داشته باشيد كه صفيح و صفاحت انواعى دارد. گاه در امور ماليه صفاحت دارد و گاه درانتخاب همسر هم منهاى مهريه و امور ماليه در آن هم صفيح است. كفر خودش را نمىشناسد نمىفهمد. از كلام امام قدس راهشريف و كلام شرايع و ساير جواهر و ديگران استفاده مىشود صفيح مورد بحث آنها صفيح در امور مالى است. ايشان عنوان بحثاين دارد كه اصفيح المبذر صفيحى كه تبذير مىكند يعنى چه؟ يعنى صفيح است در امور مالى منتها امام براى صبيح در امور مالىمانند بعضى ديگر دو قسم قائل هستند. صبيحى كه متصل باشد صفاحتش به ثقل. از وقتى كه بچه بود چيزى نمىفهميد و حالا كهبالغ شده در امورمالى سر در نمىآورد. المتصل صفاحته هو به ثقل گاهى نه بزرگ شده است. عاقل و هوشيار بوده است. اما بر اثر اينبيمارى يا كبر سن بعضىها كه پير مىشوند. حال بچهها را پيدا مىكنند. ديگر آن عقل سالم كار نمىكند. حالت صفاحتى به او دستمىدهد اين رقم صفاحت كه بر اثر بيمارى است يا كه بر سن است. اين قسمى ديگر از صفاحت است. اولى متصل بود به حال ثقلدومى نه. حالا ولى اولى كه مسلم پدر و مادر است. اما دومى وليش پدر و مادر است و يا ولى شهر محل بحث است. حالا هركدام ازآنها كه بگيرد. از صفيح المبذل عبارت را مىخوانم. المتصل صفحه هو به زمان ثقله صفاحت متصل به زمان ثقل است. او حجرهعليه التبذيل حجره مجور شده است. حجره عليه التبذيل مجهور شده است. به خاطر بيمارى و به خاطر كبر سن به خاطر تبذيل. اينلا يسخ نكاحه هو الى به اذن ابيه اوجده يا اجازه پدر يا اجازه جد بدون آنها نكاحى صحيح نيست. الول حاكم مع فقدهما يا حاكم شهردر صورتى كه پدر و جد نباشد و تعين المهر و المرع الولى ولى بايد دو كار انجام دهد. هم زن را تعليل كند برو دختر فلانى را بگيريد.و هم مهرش را تعين كند و بگويد مهريه هم انقدر بيشتر نباشد. و تعين المهر والمرع الولى بعد در زيد اين مسأله عبارتى دارند كه مناز خارج مىگويم كه معطل نشويم. امام قدس سره شريف مىفرمايد كه اگر بدون اذن ولى رفت ازدواج كرد. آيا باطل است و يافضولى است. چرا باطل باشد. بالغ است. عاقل است اما ولى صفيح در امور مالى است. عقد كه بلد است بخواند. عقد را درستخوانده است. بنابراين عقدالصحيح فضولى منوت به اجازه الولى خودش راضى بوده ولى رضايت خودش در امور مالى كافىنيست. رضايت ولى هم شرط است. بنابراين اگر بدون اذن تزيج كند. حكم فضولى دارد. و اذن ولى شرط است. اگر ولى اجازه داداقامه صيغه نكاح لازم نيست. همان نكاحى كه خوانده است با اجازه ولى جان مىگيرد. آن جسم به اراه ولى روح آن است. اين مسألهدر وقع ما دو فرض داريم، يكى به اذن ولى عقد نخوانند ولى بايد تعين زوجه و تعين مهر كند. و بدون آن نمىشود و دوم اينكه اگربدون اذن ولى خواند اين فضولى است و نه باطل و اين مىشود فرق دوم كه اولى هم بحث دارد و دومى هم بحث دارد. فعلاً مىزويمسراغ اولى. كه صفيح مبذر بدون اذن ولى نمىتواند عقدى را بخواند. بسيارى از بزرگان از نظر اقوال بسيارى از بزرگان فتوا خواندهاست گفتهاند: صبيع، صفيع از مبذر عقدش بدان اذن ولى جايز نيست. مرحوم محقق در شرايع علامه در قواعد و محقق ثانى درجامع المقاصد و علامه در تزكره عبارت علامه را در بين بزرگواران مىخوانم تزكره جلد دوم... صفحه 610
مىفرمايد: وليس فى صبيح ان يستوك ان تزويك حق ندارد استقلال در تزويك داشته باشد. اجازه ولى شرط است. و ان نكاحيشتنكُ الى معن الى معن ماليه نكاح مجتمل بر مغونهها است. به آن جمع معن بر معونههاى مالى الى معن ماليه اين كه مجهور است ازتصرفات ماليه است و نكاح هم كه معونههاى ماليه در چه معونهها است. مهر نفقه بعداً نفقه مىدهد و نفقهها نيز فرق مىكند وزوجهها نيز نفقه هايشان فرق مىكند. كم و زياد است. وله بستق بلهى اگر جناب صفيح مستقل بر اين كار بشود. لم يعمن ان يكفىماله هو مىگويد از اين كه نيستيم. اموالش را به تو بدهد پناه بدهد. بلند شده است و رفته است دختر فلان امين التجار را گرفته است.و قال به... بايد بدهدش و پناه به اموالش و بر باد فنا مىدهد. لم يعلم مالهو ولمهر فى نفقه زنى پر خرج و با مهريهاى سنگين فلابدزلهو من مراجعت ولى بايد به وليش مراجه كند و بگويد كه من يك چنين خانمى را مىخواهم بگيرم با چنين مهريه آيا مصلحتاست يا نه اين كلام تزكره بود جامع المقاصد قريع به همين معنى را دارد. جلد 12 چاپ جديد صفحه 100 جامع لمقاصر قريح بههمين مسأله است. شهيد ثانى در مسالك نيز شبيه همين را دارد. مسالك جلد 1 چاپ قديم است. صفحه 453 صاحب جواهر نيزشبيه همين را دارد. جلد 29 صفحه 191 اگر بقيه را نمىدانيد صاحب جواهر در جلد 29 صفحه 191 مفصل در موردش توضيحداده است. به بينيد خوب در اين جا خوب دقت كنيد عرايضم را گاهى من ناحيه قاعده بحث مىكنيم و گاهى من ناحيه احاديثخاص اول من باب قاعده بحث كنيم و بعد برويم از باب قاديثه خاص و نصوصى كه در اين مسأله است. متأسفانه خيلى از بزرگاناسمى از نصوص نبردهاند. بعضىها مىگويند نفع نسخى در مسأله نيست. در حالى كه نصوص متعددى در اين مسأله آمده است.فعلاً القاعده بحث مىكنيم. بحث بل قاعده يك صغرى و كبرايى ما در اين جا داريم. ان نكاح الى امور ماليه اين صغراى چرا امور ماليهدر محضرش است. چون نفقه زنها با يك ديگر فرق دارد. اين كبراى آن منجهت و هر كدام را از زاويهاى نگاه مىكند از يك زاويهنگاه كنيد شبيه عبادات است و از يك زاويه ديگر نگاه كنيد شبيه معاملات است. از امور ماليه قضايايى دارد. اين صغراى و كبراى همكل ماكان من المور ماليه و ان صفيح مهجون فيها هرچه مىگويد از امور ماليه باشد بقيه مهجور است ممنوع است. هم صغراى معلوماست. ان نكاح من المور ماليه منجهده و هم كبراى كل ماكان من المور مالياليه و ان صبيح مهجورن فيها. بحثى ندارد. فرض ما درصبيح مبذر است. اموالش را به دستش دهيد در چند روز به باد فنا مىدهد. بنابراين حق تصرف ندارد. ممنوع التصارف است و كسىحق ندارد با او معامله كند. نكاح هم كه از امور ماليه است. و بنا ان الى ذالك بايد ولى دخالت كند و اين دليل روشن القاعده بوده است.ما در اين جا دو شرط گرفتهايم شرط اول اين است كه ولى هم زوجه را بايد تعين كند و مقدار مهر را تكرار مىكنم هم ولى بايد زوجهرا تعين كند و هم مقدار مهر را تعين كند و عبارتى امام داشت كه خواندم و ديگران نيز دارن مرحوم آقاى حكيم در مستمسك شرعالويز زيد اين مسأله مىفرمايد صبيح مبذر تعين زوجه را مىتواند بكند ولى مهر را نمىتواند تعين بكند. ولى در مهر دخالت كند و نهدر زوجه مىگويد كه من خود صاحب نظر هستم كفوم را خوب مىشناسم از شما بهتر من بلد نيستم مهريه چقدر است. گيج و ويجدر مهريه هستم. صبيع را مىبرند بازار بلد است كه لباس انتخاب كند و خيلى هم خوش صليقه است در انتخاب لباس در قيمت گيجو ويج است. به اين معنى نيست كه بگوييم كه حتماً ولى بايد انتخاب كند و تو نبايد انتخاب كنى. نه آدم خوش صليغهاى است درانتخاب همسر در انتخاب لباس در امور ماليه ديگر مرحوم آقاى حكيم مىگويد كه چرا تعين زوجه در اختيار ولى باشد. شما داريدمىگويد كه الصبيح المبذر در امورمالى گيج است. ما بنابه فرمايشات آيت الله حكيم اين جمله را عرض مىكنم. گاهى مىشود كهانتخاب همسر ارتبط پيدا مىكند به مسأله ما مثلاً دو تا همسر هستند و هر دو كفوم اما او از يكى از خانوادههاى امين التجار است ومهريه سنگين و مخارج عروسى سنگين نفقه سنگين و كلفت مىخواهد و نوكر مىخواهد همه اين مزاياى اين دختر امين التجار رايك دختر كاسب مغازه دار هم دارد. هر دو كفوم است فرض بر اين است كه هر دو كفوم دارد و كفوم هم درجات دارد. كفوم هم كهلازم نيست كه يك درجه داشته باشد. خانوادههاى متوسط و فقير در هر سه اينها كفوم پيدا بشود براى يك آقا شرعيتاش همهست و با همه مىخواند ولى حالا مىخواهد بزند به آن درجه بالا خوب وقتى كه برود ارتباط با امو مالى پيدا مىكند. و اسبابدردسر مىشود و بنابراين شايد تعين از زوجه آن جا هايى است كه در امر مهريه داشته باشد. نتيجه چه شد زوجهاى كه تعينشدخالت در مهريه داشته باشد اين جا به دست ولى است. فرض كنيد كه مىدهند و آنها يك آدم هايى هستند كه مىدهند دختر ايشانمىگويد كه نمىدهند ولى فرض كنيم كه مىدهند و حالا چه فرضياتى كفوم شرعى وكفوم عرفى هم است. مىخوند گاهى مىخواندافرادى هستند كه گاهى مىخواند ما بعضى... بوديم وقتى كه مىخواستند ازواج كنند اول مىرفتند سراغ فلان مرجع بزرگ كه آيا اودخترى و يا نوهاى چيزى دارد و يا نه. وقتى كه نمىشد مراجه مىكردند به مدرسين درجه اول و اگر نمىشد مراجه مىكردند به افرادسلسله مراتب حالا همه اينها كفر است، خلاف كفر نيست. خلاصه اين كه حالا من يك مثال ديگر بزنم فرض كنيد كه هر دو از طبقهمتوسط اما پدر اين مىگويد كه من دخترم را به كمتر از 500 سكه نمىدهم اما يك كفوم ديگر در طبقه وسط است به 50 تا سكه نيزمىدهد. خوب تعين اين زوجه موثر است در تعيين مهريه است. هم از يك طرف است و پدرش سخت گير است. او يك دختر بيشترندارد و اين هفت تا دختر دارد خوب كفوماش ديگر فرق نمىكند ديگر و بنا ان الى ذالك گاهى تعين مهريه در تعين زوجه دخالتدارد. من مىگويم شايد اين بزرگانى كه گفتهاند نظرشان بعيد بوده است. هاذا اول شما صفيح معنى صفيح يعنى ديوانه، نه اكثردخترهاى كم سن و سال در مسأله ازدواج مشكل دارند نمىتوانند مهريه را تعين كنند چه مىفهمد كه مهريه چقدر است. معمولاًمهريه را آقايونى كه پخته هستند و بدين در مجلسى كه مىخواهند مهريه تعين كنند بزرگترهاى فاميل بزرگترهاى اين فاميل مىآيندو مىنشينند و صحبت مىكنند يك دختر اول سن 15 14 ساله بر كداميك حريف است بر آنهايى كه مىخواهند در مورد مهريهبحث كنند بشود. صفيع من الديوانه يعنى توان تعين مهريه ندارد. خيلى از پسرهاى كم سن و سال 15 ساله ارث پدر به او رسيدهاست خانه پدر را مىتواند بفروشد به تنهايى و كلاه سرش نرود. نه پسر 15 ساله چطور مىتواند خانه را بفروشد صبيع است صبيحنه به معنى ديوانه هوشيار عاقل خوب تجربهاى ندارد در فروش يك خانه 50 ميليونى، 20 ميليونى 30 ميليونى يك آدمى رامىخواهد حريف اين ميدان باشد. ايشان مىگويد كه صفيح است و هيچ كس به او چيزى نمىگويد. خيال مىكنند كه صفيع يعنىخول و نه ديوانه. صفيع يعنى در امورمالى قادر به تدبير نيست مكان امور كلان مالى است. امور جايز مىتواند كه برود به بازار ولىامور كلان نمىتواند مهريه نمىتواند. هذا اول ثانياً ممكن است كه كسى صفيع در مال و انتخاب همسر هر دو باهم باشد. و آن كفومرا هم بلد نيست كه تعين كند بلد نيست خوب چنين افراد همان طور كه عرض كردم گاهى صفاحت در انتخاب كفوم است و گاهىدر انتخاب مهر و يا هر دو اين چنين اشخاص اجازه ولى را در هر دو مىخواهند ولى عبارت علما مىگويد الصفيع المبذز فقط امورمالى را عنوان كردهاند. چون كه فقط امور مالى را عنوان كردهاند بايد بگويم كه جواب اول از آقاى حكيم از جواب اول را بگوييممنظورشان جاهايى بوده است كه انتخاب زوجه دخالت در ميزان مهر و ميزان نفقه داشتهاند. مبذر بله تعين عقد صفاحت در امورمالى و نه در همه چيز. نه اينكه نمىتواند پول را بشناسد مبذر يعنى اينكه ريخت و پاش مىكند يعنى بيهوده خرج مىكند. يعنى گرانمىخرد و ارزان مىفروشد. بعداً اصلاً او معامله بلد نيست. ولى مىتواند دانشجوى دانشگاه باشد و ليسانس هم داشته باشد در بازارامور مالى بلد نيست كه معامله بكند. يعنى معاملههاى كلان نه معاملات يك چيز مختصر يعنى نان و گوشت خريدن در معاملاتكلان وارد نيست. پس مبذر يعنى. بگذريم پس تا به اين جا بگذريم اجازه تا به اين جا نتيجه گرفتهايم كه مطلبق قواعد ما بايد بپذيريمتا صبيع مبذر تعين مهر دست وليش باشد و اگر انتخاب همسر و كفوم هم در مقدار مهريه اثر بگذارد. انتخاب همسر و كفر هم بهانتخاب وليش انجام بده است. اكثر جوانها اينطور باشد. اكثر جوانها نمىتوانند بدون مشورت تعين مهريه كنند و هر كدام از اينجوانها بدون مشورت رفتند و انتخاب همسر كردند خيلى از آنها پايشان رفت در چاله كه تا آخر عمر نيز نمىتوانند جوابش رابدهند خوب و اما دومين شرط، شرط دوم گفتند بايد منحصر كنيد جواب ازدواج صفيح را به ضرورح اين جا يك ضرورح ايجادمىكند اگر ضرورتى ايجاد نكند نبايد. خيلىها اين عبارت را دارند. صاحب جواهر رضوان خدا بر او باد مىفرمايد كه خلافى در اينمسأله نيست. كه بايد رعايت ضرورت كرد. اذا كان فيه اتلاف المالك اگر اتلافى در اموال صبيح لازم بيايد اين بايد منحصرش كنيم وازدواجش را به صورت ضروره خوب اين شرط عجيب است كه ما بگويم كه صبيح ازدواجش منحصر به ضرورت باشد. اگرضرورتى ايجاد نكند. ازدواج نكند چون اموالش را از دست مىدهد و ولا ادعاى خلافت كر صاحب جواهر كرد در همان صفحهولى اين معنى قابل قبول نيست. صفيع بايد مثل ساير عقلاء با او رفتار كرد ساير عقلاء وقتى كه ازدواج مىكنند حتماً در مقامضرورت است. هر كه ازدواج مىكند در مقام ضرورت است. نه تعد به زوجات ضرورت است نه ازدواج براى خيلى از آدمهاضرورت نيست. اين گناه نمىافتد پس همه بايد صبر كنند به آن سنى كه گناه مىكنند برسند و بعد ازدواج كنند. آنهايى كه كم سن وسال هستند و ازدواج مىكنند ازدواجشان باطل است. بايد بقيه عقلاء ازدواج را به عنوان يك اصل معقول تمتع به مشهود و نه بهصورت يك ضروره اگر بعضىها اين چنين ازدواجى را دنبال مىكنند خوب صفيع هم وليش اجازه بدهد تمتع معقول و استفادهمشهودى از همسر ببرد. من يك مثال بزنم در مسأله غذا صفيع را نبايد به او غذا داد. آن خوراكهاى ضرورى كه فضل رحمتش كندنخورد مىميرد مريض مىشود آنها ميوه نيز به صفيع مىدهند غذاهاى متنوع و لباسهاى متنوع تا آنجايى كه اسراف و تبذير نباشدبه صبيع مىدهند خوب زوجه هم در حد ضرورت در حد معقول به او بدهند چه اشكالى دارد حتماً جناب ولى بايد منتظر باشد كاردبه استخوان در امر زوجيت برسد و آن وقت است كه كارد به استخوان رسيد مىرود يك زنى براى او خواستگارى مىكند مننمىدانم ولى مىگويند كه مالش تلف مىشود و نبايد كه مالش تلف بشود. خوب مالش تلف مىشود و خرجش مىشود متنوعمىشود و لباس خوبى مىپوشد بدآن اصراف غذاى خوبى مىخورد بدون اصراف زوجه خوبى مىگيرد بدون اصراف ما نبايد كهصفيع را بگذاريم در منگنه كارد به استخوانش رسيد آن وقت اجازه بدهيم اين شرط دوم شرط عجيبى است. كه بعضىها آمدهاند واين را ذكر كردهاند. فبناانا الذالك اين شرط نيز درست نبود. غذا هم كه به او مىدهيم به اندازه ضرورت مىدهيد لباس هم كه مىدهيدبه اندازه سطل و اوقت مىدهيد ضروره است. خوب اين صفيع هم مثل بقيه عقلاء است چه فرقى دارد. ولى هم بايد مثل بقيه عقلاء بااو رفتار كند او كه حيوان نيست. حيوان هم اينطور با او رفتار نمىكنند. و اما فرع دوم اجازه بدهيد. من فرع دوم را هم صحبت كنم.زن را اداره مىكند و همه كار بلد است انجام دهد خرج كلان بلد نيست عاقل است و درس خوانده هم است و همه چيزاش تمام استو اما فرع دوم در مورد فرع دوم كه اگر بدون اذن ولى ازدواج كند آيا ازدواج او باطل است؟ يا منطق به اذن ولى دوباره القواعد داريمبحث مىكنيم و فردا مىرويم سراغ نسوس باب انشاءالله مطابق با قواعد ما بايد بگويم كه ازدواجش صحيح است منوط به اجازهولى چرا براى اينكه صبيع غير مجنون است. مجنون مسلوب العباره است. مسلوب العباره يعنى چه؟ يعنى اين صيغهاى هم كهمىخواند باطل است. عقلاء اين صيغه انشاع عقد را هم قبول ندارد مىگويد رفتم و يك كسى عقد را خواند مىگويد چه كسى بودديوانه، ديوانه كه عقد نمىتواند بخواند يك بچه، بچه نيز مصلوب العباره است. حالا بعضى از آقايان بچه مميز را خواستهاند كهبياورند به ميدان و بگويند كه مصلوب العباره نيست. ولى احتمال دارد كه در عرف عقلاء صبيع را مصلوب العباره بدانند. مثلمجنون. اما صفيح عاقل است بالغ است. درس خوانده است و انواع صيع القود را بلد است همه چيز عربى، فارسى همه چيز را بلداست و خوانده است. در امور مالى كلان كميتش لنگ است. فلى فصبيح المصلوب العباره فعقدهو صحيح ليس كل مجنون و صغيربله مصلحت را بلد نيست. آن اجازه ولى بايد باشد. عقد فضولى است ما نمىگويم كه صحيح التمارعيار است. عقد صحيح است بهاندازه يك عقد فضولى بعداً كه جناب ولى اجازه داد كارش درست مىشود. حالا نكته مهم كه گفتم ارتباط با بحث گذشته استارتباط پيدا مىكند اين است. بعضىها خواستهاند بگويند كه اجازه ولى نيز شرط است. اگر صغير رفت و عقدى را خواند به خلافمصلحت اجازه ولى شرط نيست عقد صحيح است. مهر باطل است. برويم سراغ مهر و المثل مانند بحث گذشته صفيح رأى عقدىكرد. عقدش مهريهاش شش برابر معمول شد آمد ولى اجازه نداد و نمىتواند اجازه بدهد چون مصلحت نيست. بگويم كه العقدُصحيح ولمهر و باطل يرج الى مهر و المثل همان حرف گذشته مىآيد اولاً لا ضرر را با چه چيزى ما برطرف كنيم. صفيح شش برابررفته است مهر كرده است مىگويد كه اين صحيح است. نه خوب آن دختر نيز به اميد يك چنين مهرى آمد و زن او شد مىگويد كه آقامهرت باطل بايد برويم به مهر و المثل مىگويد كه من مهر و المثل نمىخواهم اگر مهر و المثل مىخواهم با او ازدواج نمىكنم كهمىروم با يكى ديگر ازدواج مىكنم و من به اميد اين مهر كلان آمدهام سراغ او شما مىگويد كه حرف نزن بنشين و اين جا صبر كنيد.ضرر هم مىكنيد و خيار فسق هم نيست در نكاح سكوت كنيد تا آخر عمر. مىگويد كه يك ضررى متوجه او شده است يك انتخاباجبارى گردن او انداختهايد نمىشود كه انتخاب اجبارى گردن اين دختر انداخت. اين لازره اين جا لازم است. عين شبيه بحثى استكه قبلاً داشتهايم. مسأله وحدت مطلوب و تعدد مطلوب را اين جا دوباره مىآيد. اگر ما بگويم كه مهر و نكاح هر دو يك مطلوباست از جهتى شبيه به معاوضه است ولا از جهتى شبيه عبادت است. روايات متعددى است 6 الى 7 روايت داشتهايم تقريباً كهمىفرمود اين از اين قبيل معاوضه است. و ما كه نه اصل مثمن درست و ثمن نه برو سراغ ثمن المثل، ثمن المثمى باطل اينهابايكديگر گره خوردهاند نصفاش قبول و نصفاش نا قبول خيار فسقى هم كه در نكاح نيست. پس اين طوق به گردن تو افتاد تا آخرعمرت اين هم باور نيست. فردا مىرويم انشاء الله سراغ نصوص باب. وصلى الله على سيدنا محمداً وآل طاهرين.
آخرين مطالب
حوزه علميه
پیام های تسلیت مراجع تقلید، علما و...
حکومت، مردم را کریمانه اداره کند نه فقیرانه
انگیزه بانوان از ورود به حوزههای علمیه...
آیهای که باید در دستور کار مبلغین باشد
مسائل روز جامعه با نگاه تخصصی قابل...
ویژگیهای نماینده مجلس تراز انقلاب
تاکید آیت الله العظمی جوادی آملی بر...
حوزه علمیه در عرصه بانکداری اسلامی...
توصیههای اخلاقی استاد حوزه به طلاب...
لباس محرومیت زدایی از چهره مردم بر...