پنج شنبه 27 ارديبهشت 1403 - 6 ذيقعده 1445 - 16 مي 2024
تبیان، دستیار زندگی
در حال بار گزاری ....
مشکی
سفید
سبز
آبی
قرمز
نارنجی
بنفش
طلایی
همه
متن
فیلم
صدا
تصویر
دانلود
Persian
Persian
کوردی
العربیة
اردو
Türkçe
Русский
English
Français
مرور بخشها
دین
زندگی
جامعه
فرهنگ
صفحه اصلی تبیان
شبکه اجتماعی
مشاوره
آموزش
فیلم
صوت
تصاویر
حوزه
کتابخانه
دانلود
وبلاگ
فروشگاه اینترنتی
عبارت مورد نظر :
لیست دوره ها
>
دروس خارج فقه
>
کتاب نکاح (آیت الله مکارم شیرازی )
>
جلسه 143
متن
1379/8/11
مكان: مسجد اعظم قم.
موضوع بحث: احكام نكاح.
بسم الله الرحمن الرحيم و به نستعين و صل الله على سيدنا محمد و آله الطاهرين. لا صيما بقية الله المنتظر ارواحنا فداه و لا حول و لاقوة الا بالله العلى العظيم.
ميلادهاى مباركى مطابق روايات مختلف در اين ايام صورت گرفته است. ديروز ميلاد مبارك سالار شهيدان سرور آزادگان امامحسين عليه سلام. امروز هم مطابق رواياتى ميلاد مبارك رشيدش قمر بنى هاشم ابلفضل عليه سلام و فردا هم كه پنج شنبه است.تولد زين العابدين على ابن حسين امام سجاد است. مطابق بعضى از روايات اين ميلادهاى مبارك را به همه شما عزيزان تبريكعرض مىكنم و اميدوار هستم كه بيش از پيش به اين بزرگواران نزديك بشويم و انشاء الله از برنامههاى آنها الهام بگريم وزندگانيمان در پرتو الهام از برنامههاى آنها روشن بشود. از آنجايى كه يكى از اهداف امام حسين در قيام كربلا اماطتل بدع ِ بودهاست. نابود كردن بدعتها. حديثى به تناسب اين بحث مىخوانم. و از مسايل فعلاً مبتلا به روز است. حديث هم حديث اميرمومنان است. به مناسبت سال امير مومنان. قال على عليه سلام: اما اهل بيت فل مخالفون امرالله اما اهل بدع فل مخالفون امر الله ولكتابهى و رسوله از عاملون به رأيهم و احوائهم و ان كثرُ در كه مولى على عليه سلام بدعت را دارد تفسر مىكند. اگر دقيقاً بدعتحرام تفسير بشود. وضع بسيارى از قرائتهاى جديد و برداشتهاى جديد معلوم مىشود. بدعت دو معنى دارد. يك معنى نوآورىاست در مسايل علمى و صنعتى اجتماعى و ذوقى انسان يك مسأله بديع و تازهاى نوعى با راهنمايى عقل و ذوق سليم نو آورىهاىبكند. خواه در مسايل علمى باشد و خواه در صنعتى باشد ادبى باشد. اين نوع آورى يك امر مثبتى است. و پيشرفت علوم و صنايعبشر با نوآورىها است. گاهى كلمه بدعت بر اين معنى اصلاح مىشود. بدايع آثار همين جمعش بدايع مىشود. بدايعل آثار، آثارجالب نوع تازه گاهى بدايع حكمت گفته مىشود. دانشهاى بديع ؛ بدايع شكى نيست اين يك امر مثبتى است. رمز پيشرفت علم ودانش بشر است. اما يك معنى دوم منفى دارد كه بدعت به معنى تحريف احكام خداوند است. اينها گاهى با يكديگر اشتباه مىشود.جابه جا مىكند آنها را براى اينكه كار زشت خود را لباس نو بپوشند. در عرف اهل شرع بدعت به معنى تحريف احكام الهى است.بيايند احكام خداوند را دگرگون كنند. يعنى كسى بگويد وضو سابقاً مىگرفتند چون كه دست و پاهايشان كثيف بود0 است و آلودهبوده پيغمبر فرموده است: وضو بگيرند قبل از نماز حالا كه مردم رعايت نظافت و بهداشت مىكنند. چه احتياجى به وضو گرفتن ياروزه بايد براى اينكه به ياد گذشته گان باشيد. ديگر نيازى به روزه گرفتن نيست. و همچنين در مسأله حج و زكات و خمس امثال اينهمه اين مسايل را بيايم. تحريف كنيم و دگرگون كنيم. و از بين ببريم و با ذوق و صليقه خودمان مىشود بدع امير مومنان على عليهسلام تفسير كردند كه اما اهل بدع ان مخالفون امر الله كسانى هستند كه مخالف احكام الهى هستند. و لى كتابهى و رسوله بزرگترينبدعتى كه امام حسين سالار شهيدان در مقابل آن قيام كردند. بدعتى بود كه در عصر خلفا به خصوص خليفه سوم در امر حكومتاسلامى پيدا شد. بيت المالى كه تعلق به همه مسلمين مخصوصاً نيازمندان داشت. سببش بيت المال را در اختيار آن نور چشمىهاىخودش گذاشتند. و حكومت و شاخههاى استاندارى و فرماندارى كه بايد بر اساس ارزشها و لياقتها و تقوا، علم و دانايى تقسيمشود. در اخيار اقوام دوستان و خويشاوندان دار و دسته بله قربان گوهاى امثال آنها گذاشتند. اين بدترين بدعتى بود كه حكومتاسلامى در مسأله مديريتها و در مسأله تقسيم اموال به وجود آمد. امام حسين سلام الله عليه در كلماتشان تصريح مىكند كه منقيام كردم كه اين گونه بدعتها را از بين ببرم. حكومت اسلامى كه از سوى خداوند. تعيين مىشد. اين حكومت اسلامى تبديل شدبه يك سلطنت. معاويه تمام آداب و رسوم شاهان را زنده كرد. و يزيد نالايق آلوده فاسد شراب خوار آدم كش. را آمد به عنوان ولىعهد خود انتخاب كرد. اينها بدعت بود اين مخالفت به امرالله است. به كتابه هى و رسوله هى اينها را مىگويند بدع. حالا اسمش رابگذاريم قرائت جديد تفسير جديد نوع آورى ممكن است كه يك الفاض تازهاى در بارهاش بگويم اما آنچه كه مخالف كتاب اللهاست و رسول و ائمه دين است. اين بدعت بود. و حالا ضررهاى بدعت كدامند. ولاً انگيزه بدعت همان است كه در اين حديث آمدهاست. العامدون به رأيهم و احوالهم افرادى هستند كه هوا و حوسهاى دارند. محيط نيز يك محيط مذهبى است. بخواهند تماممذهب را حذف كنند نميشه مردم قبول نمىكنند. آن هوا و حوسش را لباس دين مىپوشاند و دين را با يك قرائت جديد تطبيق با هواو حوس خود مىكند. العاملون به رأيهم مراد آراى در اينجا هم به اصطلاح تفسير به رأى است.يعنى مىآيد احكام الهى را آيات الهىرا با رأى خودش تطبيق مىكند. و يك هوا و هوسى دارد. محيط هم محيط مذهبى است. لباس مذهب به او مىپوشانيم. در زمانطاقوت نيز وقتى كه به دارو دسته شاه اشكال مىشد كه آقا اين خلاف اسلام است. مىگفتند كه ما روح اسلام را حفظ كردهايم. حالاراجع به لباس او نباشد روح اسلام را حفظ كردهايم. سرچشمه بدعت هوا پرستى بود. همچين به زبان ساده انسان يك هوا و هوسىدارد. آن هوا و هوسش مىخواهد انجام بشود. دين مانع آن است. مىآيد يك بدعتى در دين مىگذارد و هوا حوسش را در غالب آنبدعت پياده مىكند. شايد كه اين جمله را عرض كردهام. يكى از وعظ و ثلاطين به اصطلاح بعضى از روحانى نمايان كه نزديك يكىاز ثلاطين سابق بودند. يك روز شاه صدايش مىزند و مىگويد كه من مىخواهم يك برنامهاى را در اين مملكت پياده كنم. اما دلممىخواهد ببينم كه خلاف حكم اسلام است يا نه. حكم اسلام را مىخواست در اين باره بدانم تا ببينم اين برانامه را چطور پياده كنم.آن كه آدم متقلب و چاب لوسى بود گفت: قربان دايره حكم شرع وسيع است. تا اراده ملكانه بر چه چيز تعلق گرفته باشد. شما چهچيزى مىخواهيد انجام دهيد. من يك قرائت جديدى مىكنم و درست مىشود. آنى كه اراده ملكانه به آن تعلق دارد. آن را بهفرماييد، داير حكمش هوسى است. كه بدعت اين معنىاش اين است كه با هوا و هوس ما بيايم احكام الهى را تغير بدهيم. سرچشمهبدعت هوا و هوس است. دنيا پرستى و مقام پرستى گمراهان را دور خود جمع كردن و از گمراهان بهره جويى كردن. و اما نتيجهبدعت چيست؟ نتيجه نابودى دين است. بنده مىآيم يك تغيرى مىدهم و شما مىآييد يك تغير مىدهيد. و آن آقا يك تغير و آن آقانماز را تغير مىدهد و آن روزه را تغير مىدهد و آن حكومت را تغير مىدهد و آن حج را تغير مىدهد و آن يكى زكات را تغيرمىدهد. نتيجهاش چه مىشود. نتيجهاش اين مىشود چيزى كه باقى نمىماند. پايههاى بدعت در ضعف ايمان است. و ما اگر خداوندرا عالم ان اطلاق بدانيم خودمان را در مقابل او قطرهاى از دريا هم ندانيم. تمام علوم بشريت را در در مقابل علم خداون قطرهاى ازدريا هم ندانيم. اسلام را خاتم انبيا بدانيم پيغمبر معصوم از خطا بدانيم اگر پايههاى ايمان محكم باشد. من با هواى نفس خود تغيرنمىدهم احكام اسلام را معلوم مىشود كه پايهها در اينجا سست است. كه مىآيند تغير احكام الهى مىدهند. اگر ما قبول داريم ايناصول را وحى را قبول داريم. نبوت را قبول داريم. خاتميت را قبول داريم. حلالاً به محمد و حلالاً على يوم القيامت را قبول داريم.ما نمىتوانيم به عقايد خودمان ما بايد خودمان را تطبيق بر كتاب و سنت بدهيم. نه كتاب و سنت را تطبيق بر خودمان كنيم. اين مايعبدبختى است. ما حتى در مسأله 8 كه گفتيم: قربانى به آن صورت نكنند. مىگويم كه اين نوع قربانى فعلى يك نوع شبيه به بدعتاست. و چه قربانىهايى كه خداوند دستور داده است. قربانى بوده است كه و اذا وجبت تيوبهها و كلو منها و اثقم قانع والى معطرقربانى كه گوشتش را آتش بزنند دفن كنند اين گوشتش تازه است. نبودى قربانى مصرف مىشود. به هرحال نمىخواهم وارد بحثقربانى بشوم. هواستان را جمع كنيد برادرها دو روز ديگر ماه رمضان مىآيد. مىرويم بحث داريم. با زبان خشك با منطق بدونعصبانيت و بدون دعوا مسايل را روشن كنيم. بدعت مثبت. چيست؟ بدعت منفى چيست؟ در اصطلاح دين چيست؟ سرچشمهاشكدامند و نتيجهاش كدام است. شاخ و برگش كدام است. كه اين را بايد روشن كرد. اگر روشن نكنيم. يواش، يواش او عادت مىكند.بعد هر كسى مىآيد براى خودش يك قرائت تازه از اسلام مىكند و يك شاخه از شاخه اسلام ببرد. بدعت يعنى بريدن يك شاخه اگرهر كس يك شاخه را ببرد كه ديگر چيزى باقى نمىماند. ما در مقابل دستور يك طبيب حاظر نيستيم توبه را خورد كنيم. خدا و پيغمبررا اندازه يك طبيب نمىدانيم. طبيب به من دستور داده است كه هر 8 ساعتى يك قرص بخورم. و هر هفته دو تا آمپول بزنم. منمىگويم كه مىخواهم يك نوع آورى بكنم و يك قرائت جديد بكنم. من نه هر دو ساعت يك بار يك قرص مىخورم. و هر هفتهشش تا قرص مىخواهم بزنم. جان خود را به خطر مىاندازم معلومات من در مقابل اين طبيب در مسايل طبى چيزى نيست كه مننمىتوانم. نوع آورى در كار او كنم. حالا آن عقيده در فقيه نسبت به خداوند چيست؟ عالم به اطلاق بهر حال ايام امام حسين بايد بااهداف امام حسين انسان آشنا باشد. خوشحالى، اگر منحصر به خوشحالى شد كار بچهها است. خوشحالى توأم با مرور برنامهها وتاريخ. بهرحال كوتاه كنم. اين مسأله، مسأله دامنه دارى است. اشارتى كرديم و ببينم كى مىتوانيم بقيهاش را من عرض كنم. كتابميزان الحكمه اين حديث را نقل كردم. ماده بدع از كلمات امير مومنان على عليه سلام و آن هم از كمثل عمان نقل كرده است. حديث44 باب 1216
بر گرديم به بحث فقهى سؤالات زيادى در زيد مسأله 6 شد. كه آقايان سؤال كردند.من از مجموع سؤالات استفاده كردم مثل اينكه بايد توضيح بيشترى در مورد مختارخودمان در مسأله 6 عرض كنيم و مسأله كاملاً جا بيفتد. مخصوصاً اين مسأله مشابهدر فقح خيلى دارد مهم اين است كه انسان مسايلى كه مورد مشابه است. خوب حلكند و هر كجا كه به مشابهاش بر خورد. از همان اصول استفاده كند. بيشتر معنى اشهمين است ديگر. اشباح و نظاير انسان بتواند از نظر دليل در كنار هم بچيند. بحث دراين بود. ولى آمد اين صغير اين دختر صغير را به مادون مهر و المثل تزيج كرد. يا پسررا به مافق مهر و المثل ده برابر مهر و المثل ازدواج كرد. در حالى كه اصل ازدواجمصلحت بود اما اين مهريه براى اين دختر كم بود و آن مهريه دوم براى آن پسر زياداست. مصلحت نبود. عقد مصلحت مهريه مصلحت نبود. صحبت اين است كه هر دوباطل است يا فقط عقد باطل است. مهريه باطل نيست. ما عرض كرديم كه هر دو باطلاست. هم عقد باطل است و هم مهر دو دليل براى اين آورديم گوش كنيد، اين اشباح ونظاير است. دليل اول ؛ اين است كه عقد و مهر از طريق تعدد مطلوبه يا وحدتمطلوبه اين مسأله تعدد مطلوب و وحدت مطلوب در عبادات هست. در معاملاتهست. در سياسات اسلام هست. هر جايى قيد مقيدى است. قيد و مقيد آيا يك چيزاست يا دو چيز قابل تفكيك است. ظاهرش كه يك چيز است. اگر فرائاً قائم شد. كهاينها هر كدام مخصوص و مستقلى هستند. چه مىكنيد اگر دستمان به يكى از آنهانرسيد يكى ديگر را قبول مىكنيم. آيا مهر و عقد كه ظاهرش يك چيز است. آيا واقعاًوحدت مطلوب است كه همان طور كه ظاهرش است. يا تعدد است. اگر تعدد شدمىگويم كه عقد مصلحت داشته و صحيح است. مهر فاقد مصلحت بود. باطل استشبيه اين را ما در ابواب معاملات و عبادات داريم. در بيع مايملك و ما لايملك قائل بهتعدد مطلوب شدند. كسى كه آمده است و صدمن گندم خريده است. 50 منش ملكاين آقا است و 50 من ديگرش غصبى است. خوب معامله در آن 50 من ملك اين آقاصحيح است و در آن 50 من غصبى باطل است. منظورش گندم بخرد حالا 100 منباشد 50 من باشد. براى اينكه مشترى هم به خسارت نيفتد. اين جا خيار است و تبحذاست... برايش قائل است. مىگويم كه آقا اين 50 من كه مال خود اين آقا بوده درستاست. و آن 50 منى كه غصبى بوده باطل است. اگر شما يك مشترى دو پا را در كفشكرديد مىگويد كه به درد من نمىخورد 50 من الى و بلا صد من كمتر باشد به درد مننمىخورد بيا اين معامله را فسق كنيد. خيار هست، تبحذ نيست،... اين جا تعدد مسألهاست. اما يك جايى وحدت مطلوب است. در وحدت مطلوب تبعيد قائل نمىشويم.در همين مسأله قربانى همين دعوا را داريم. حالا مىرسيم. عنقل داشتهايم عرضم دراين است كه قربانيم آيا درقربانى هم ريختن خون حيوان يك مطلوب مستقل استمصرف كردن گوشت هم يك مطلوب مستقل است. دومى نشد اولى را انجام بدهيم يااينكه نه هر دو با يك ديگر گره خوردهاند و يكى مقدمه ديگرى است. حيوان را ذبحبراى اينكه گوشتش مصرف بشود. نه اينكه ذبح كردن خودش يك مطلوب مستقلاست. ما مىگويم كه ظاهر عدله وحدت مطلوبه شما كه تعدد مىگويد صابت كنيد. بهبينيد در همه جا در معاملات، عبادات وحدت مطلوب و تعدد مطلوب هست. ظاهردليل قيد و مقيد وحده و هركسى كه خواست بگويد تعدد وحده بايد يك قرينهخارجيه اقامه كند بر تعدد مطلوب. ما در مسأله مهر و عقد مىگويم كه وحدت مطلوبهمعاوضه نيست بين مهر و عقد ولى شبيه معارضه است. ثمن و مثمن به يك ديگر گرهخوردهاند. وحدت مطلوب است. تعدد مطلوب نيست. فبنا به هد ذالك چه چيز لازماست. قدر به جامع خوب هست ديگر در اين جا هم هست. عقد به ضميمه مهر بايددرست باشد. اگر ديديم كه مهر او خلاف مصلحت شد. عقدش هم رها مىكنيمنمىشود جدا كرد. اجازه بدهيد من يك تغير تازهاى هم در اين جا پيدا كردهام كهمىخواستم دليل تازه قرارش دهم. دليل تازه نمىگويم و مىگويم كه تعبير تازه دقتكنيد. شما يك عقدى را مىخوانيد يك جزء مصلحت دارد و يك جزء آن مفصده آياآن مفصده به آن مصلحت سرايت نمىكند. يك معاملهاى است و يك قسمت آنمصلتحت دارد و يك قسمت آن مفصده دارد. ما مىگويم كه مفصده مهر سرايت بهعقد نيز مىكند اين عقد به نفع اين بچه نيست. مىگويد اصل عقدش خوب است.مىگويم كه اصل كه به تنهايى كه نيست. اجازه بدهيد اجازه يك خورده اجازه بدهيد.شاخ و برگش جزء آن است. يك عقدى دارد مىخواند خود اين دختر مناسب اينپسر است. ولى اين مهريه مناسب نيست. ولذا اگر كسى چنين عقدى انجام بدهد. بعدمىگويد كه آقا ما يك عقدى انجام دادهايم كه مصلحت آن در مجموع نبوده است.خوب دو تاى آن روى هم بيايند مىشود لا مصلحت و لا مفصده تا كدام بيشتربچرخد. توجه كنيد اگر مصلحت تأثير كند در مفصده غلبه كند. ما مىگويم كه بهمادون مهر هم مصلحت است. اين مادون مهر هم مصلحت است. چى مهر و المثلچيست؟ ما با مهر و المثل نخواندهايم عقد را عقد را داريم مىگويم مهر و المثلمربوط به ما نيست. مهر و المثلى در كار نبوده است. كسى رضايت به مهر و المثلنداده است در اينجا. مهر و المثل را شما اضافه مىكنيد در اينجا. عقد يعنى قرارداد.قرارداد ما مهر و المثنى بوده است. مهر و المثل پس كدام است. اين مهر و المثنى درشقرار داده است. و اين قرارداد مفصده دارد. و نبايد كه اين باشد. نكاح شبيه معاملهاست. معامله نيست شبيه معامله است. و الى كل حال حتى با مهر افوا بل الغود را شاملاين جا مىشود مهر را هم شامل مىشود. مىدانم مهر هم جزء عقد است. افوا مهر هممىگيرد. خوب مهر هم خوانده مىشود. فرض هم بر اين است كه به زيان است. بهزيان اين دختر است به زيان آن پسر است. و اما دليل دوم ما اين بود. مسأله لاذقلاست. جناب عالى مىآيد و مىگويد اين دختر با اين دون المثمى دون المثل مهر والمثلش 150 سكه است. مهر و المثمى 5 سكه است. ولى اگر اين عقد را جارى بكنيم.افوا باالغود شامل اين بشود اين ضرر و زيان است براى اين دختر جاهاى ديگر كهمىآيم تعدد مطلوب مىگويم جدا مىكنيم يك خيار مىآوريم. در وسط و به خاطرفسق مىگويم كه ضرر و زيان جبران مىشود. نمىخواهيم معامله 50 من گندم راضرر و زيان دارد خيار... اينجا كه نمىتواند اين دختر فسق كنيم. بله مهر و المثل ضرردارد. به بينيد اين جا ضرر براى پسر دارد. پسر قرار داد بسته است. عقد دختر را با 5سكه و اين مسأله. شما مىگويد كه الى رغم تو 5 سكه باطل و 150 سكه نيز باطل. اينضرر به پسر مىخورد يه خير. به بينيد تكرار مىكنم. اين قرارداد بسته است به 5 سكهجاى ديگرى هم گيرش مىآمده است. درست حالا شما مىگويد كه 5 سكه باطلاست. چون كه ضرر است. درست 150 تا سكه مىدهد. خوب 150 تا سكه تو آمادههستى كه 150 تا سكه بدهى. او اصلاً يك چنين زنى نمىخواست. خيار فسق نيز كه بهاو نمىدهيد. عكسش نيز همين طور است. اجازه دهيد. عكسش اين است كه دخترآمد با يك مهر بالا ازدواج كردند. اجازه بدهيد آمد با يك مهر بالا ازدواج كرد. همين150 سكه مهر بالا بود. بعد آمدند و گفتند آقا اين 150 سكه مافق مهر و المثل است.مهر و المثل او 10 سكه است. بر گردانديم به 10 سكه خوب اين دختر مجبور است كه10 سكه را بپذيرد راه فسق نيز ندارد. به ضرر و زيان نيز مىافتد. حاضر نبوده است. به10 سكه مىگويد مىنشينم تا يك وقت ديگرى شما اين را مجبور مىكنيد دختر رامادون مهر و المثل و پسر را مافق مهر و المثلش راه فسق را نيز به روى او مىبنديد.ضرر و زيان را به دامنش مىگيرد مجبور است كه تن به عقد ناخواسته بدهد. خيارفسق مىگويند كه چه اشكالى دارد خيار فسق؛ خيار فسق در عقد و نكاح بر خلافاجماع است. كسى قاعد به نكاح جايز نيست. مثلم است. خيار در نكاح هيچ كسنگفته است. جزء در آن سه موردى كه من گفتم. فعلى هذا شما اين را مجبورش بهعقدى مىكنيد ناخواسته. تدليس براى اين است كه روايت دارد. دليل دارد. دليل داردروايت دارد تدليس كارى به اين ندارد. دقت كنيد، خلاصه عقد ناخواسته را به گردنكسى انداختن و راه بازگشت را بر روى او بستن ظلم و ضرر است. عكسش نيز همينطور است آن هم عقد ناخواسته است. يك وقت عقد ناخواسته گردن پسر رامىاندازيم و يك وقت عقد ناخواسته گردن دختر مىاندازيم. راه باز گشت را بهرويش مىبنديم و مجبورش به عقد و المثل نيز مىكنيم. خوب اين ظلم است و اينضرر است. شرع اسلام اين را نمىپذير و اين را قبول ندارد. به عرف چه چيزى منقراردادم را نمىتوانيد به گردنم بى اندازيد. عيناً مثل اين است كه من خواستهام ورفتهام جايى را اجاره كردهام دقت كنيد. جايى را اجاره كردهام كه كمتر از مبلغ شمامىگويد كه آقا اين اجاره صحيح است. ولى قيمت روز بدهيد من قيمت روزنمىخواستهام اين ظلم است بر من، من چنين اجارهاى را نمىخواهم. شما مىگوييدكه مجبور هستيد و بايد به پذيريد آن مثمى را بگذاريد كنار مثل را بگيريد و راه فسقرا بگويد كه بسته است. فعلى هذا ما قائل هستيم به اين كه هر دو باطل است.مىخواستيم مسأله بعد را عنوان كنيم. كه نشد وصلى الله الى سيدنا محمد و آلطاهرين.
آخرين مطالب
حوزه علميه
پیام های تسلیت مراجع تقلید، علما و...
حکومت، مردم را کریمانه اداره کند نه فقیرانه
انگیزه بانوان از ورود به حوزههای علمیه...
آیهای که باید در دستور کار مبلغین باشد
مسائل روز جامعه با نگاه تخصصی قابل...
ویژگیهای نماینده مجلس تراز انقلاب
تاکید آیت الله العظمی جوادی آملی بر...
حوزه علمیه در عرصه بانکداری اسلامی...
توصیههای اخلاقی استاد حوزه به طلاب...
لباس محرومیت زدایی از چهره مردم بر...