پنج شنبه 27 ارديبهشت 1403 - 6 ذيقعده 1445 - 16 مي 2024
تبیان، دستیار زندگی
در حال بار گزاری ....
مشکی
سفید
سبز
آبی
قرمز
نارنجی
بنفش
طلایی
همه
متن
فیلم
صدا
تصویر
دانلود
Persian
Persian
کوردی
العربیة
اردو
Türkçe
Русский
English
Français
مرور بخشها
دین
زندگی
جامعه
فرهنگ
صفحه اصلی تبیان
شبکه اجتماعی
مشاوره
آموزش
فیلم
صوت
تصاویر
حوزه
کتابخانه
دانلود
وبلاگ
فروشگاه اینترنتی
عبارت مورد نظر :
لیست دوره ها
>
دروس خارج فقه
>
کتاب نکاح (آیت الله مکارم شیرازی )
>
جلسه 140
متن
1379/8/7
مكان: مسجد اعظم قم.
موضوع بحث: احكام نكاح.
بسم الله الرحمن الرحيم و به نستعين و صل الله على سيدنا محمد و آله الطاهرين. لا صيما بقية الله المنتظر ارواحنا فداه و لا حول و لاقوة الا بالله العلى العظيم.
بحث در مسأله پنجم از مسايل عقد و نكاح است. بحث در اين بود كه اگر مصلحتى اغتذا كرد و ولى بچه صغير را به ازدواج در آورد.دختر يا پسر البته گفتهايم در عصر ما اين مصلحت كمتر پيدا مىشود. حالا پيدا شده است ممكن است. مصلحتى ايجاد كند كه درهمان صغر عقد آنها خوانده شود. آيا بعد از اينكه بالغ شدند خيار فسقى براى دختر و پسر در برابر عقد ولى هست يا نيست. در مورددختر گفتيم كه نيست ادعاى اجماع هم شد و ادله زيادى هم داشت. بحث امروز ما در مورد پسر است؛ عقد پسر خوانده شده است ازطرف ولى مصلحت هم بوده حالا كبير شده است. آيا خيار فسق دارد؟ يا ندارد. ايشان فتوا را هم در اول كار صادر كردهاند نبايد داشتهباشد. بسيار خوب حالا اول عنوان مسأله است. جاى بحث نيست عرض كردم ما نه در عنوان مسأله بحثى است و نه در اقوال وقتى كهرسيديم به ادله آن وقت اين قولت و قولتها شروع مىشود. پس عنوان مسأله صغير شد، و اما اگر اقوال نظرتان باشد قبلاً ذكر كردهايم.مشهور يا اشهر در بين فوقهاى ما ادمل خيار است. كبير، پسر هم وقتى كه كبير شد خيار ندارد مثل دختر؛ اشهرى عبارت مستندداشت يادآورى مىكنم، فرمود: ان هو كس صبيّه اندل اكبر ان هو يعنى صبيح كس صبيّه اندل اكبر، كه اين مستند جلد 16 بود صفحه130
اينكه مىگويند؛ اندل اكبر معلوم مىشود كه يك: مخالفين زيادى هم دارد. آنها كثير هستند و اينها اكثر هستند. در عبارت رياض هماين بود و فسأبيح قولا از هرهوما و اشعرهما انهو كذالك، انهو كذالك يعنى چه؟ مثل صبيه است. اين هم تعبير به اشعر و اذهبمىكند. اشعر مخالفش مشهور است. اين مشهورتر است و آنهم كم نيست. منتها مخالفى كه نقل كردهام كه زيد همين عبارت رياضهم است .فرموده: خلافن به شيخه و جماء شيخ طوسى و جماعتى مخالفت كردن چه گفتند. فأسبتو اثبات كردند صابت كردند.فأسبتو لهول خيار براى آن پسر، بعدل ادراك، ادراك هم يعنى بلوغ بعد از بلوغ گفتهاند كه پسر خيار دارد. بنابراين، اين مثل صبيهنيست كه مخالفى نداشته باشد. نه شيخ طوسى از استوانههاى فقر و جماعتى ديگر از فقها قائل به خيار شدند براى صغير عندل بلوغ.برويم سراغ ادله ادمل خيار، بعداً ادله مخالف كه اثبات والخيار باشد. ببينم كه هر كدام يك از اين دو دليل جدا گانه اسرار كنيم بعدببينم كه كدام يك قوىتر است. فعلاً ادله ادمل خيار را مىگويم. دليل اول اصل است. اصل ادمل خيار است. نظر مباركتان باشد گفتيمكه منظور از اصل مراجعه به امومات است. امور اوفوا بالعقود عقدى كه خوانديد را رها كنيد، پايش بايستيد، فسق نكنيد، منتظم به آنبوده باشيد. معنيش اين است كه فسق نكنيد. رجوبل وفا بل عقد دليلاً الى عظم الجواز فسق و اموماتى از اين قبيل دلالت خوبى داردپس اصل در اين جا اين است، اينجا يك... و غالباً هم آقايان مطرح كردهاند. منتها من مىخواهم اين را پرنگتر مطرح كنيم و جوابدهيم. ان قولت در تفسير اوفو بالعقود گفتهاند؛ مراد به عقودكم است. اوفو به عقودكم است. من مسئول عقود ديگران نيستم. وقتى كهگفتند وفا به عقد كنيد يعنى به عقد خودت، آن عقدى كه تو بستهاى و متأهل شدهاى پس اوفو به لعقود به منزله افوا به عقودكم است.هر كسى مسئول عقد خويشتن است. و در اينجا صبيع كه هيچ عقدى نبسته است. ولى عقد بسته است. او برود وفا كند. صبيع بالغشده است. مىگويند: اوفوا به عقدك مىگويد كه من عقدى نبستهام كه به عقدت وفا كن به عقدت وفا كن. مىگويد بنده عقدىنبستهام ولى عقد بسته است. خوب برود وفا كند. فبنا انا ذالك وقتى افوابالعقود تبديل به افوا بالعقود گم شد و صبيه هم عقدى نبستهاست ولى عقدى بسته بعد ازاينكه بزرگ شد مىتواند معتضر بشود. كه انه هذا ليس عقدى قولنا، جوابش روشن است. مىگويم ولىكه از طرف خودش عقد نمىكند عقد ولى به منزلت عقد مولاعليه كماانّ العقدوكيل به منزلت عقد موكل، موكل نمىتواند كه بگويداين عقد من نيست. عقد وكيل تو عقد توست. ولايت از وكالت از جهات مختلف بالاتر است. كمتر نيست بالاتر است. بله مىگوينددر توكيم خودش اجازه مىدهد. در ولايت چه كسى اجازه مىدهد خداوند اجازه مىدهد ولايت وكلالت الهيه بالاتر از وكلاتاست. خداوند اجازه داده است. خداوند گفته است كه تو صاحب اختيار هستيد چرا؟ خودت صاحب اختيار هستيد. مىتوانيدبخريد، مىتوانيد بفروشيد، مىتوانيد عقد كنيد اما با مصلحت. چنانچه كه حاكم وقتى دخالت مىكند كه فلان شخصى كه غايباست و طلاقش را جارى مىكند خوب اين طلاق ملزم است و شوهر نمىتواند كه بگويد آقا از طلاق بده. اخذ بالله من كه طلاقندادهام خداوند به اين حاكم شهر اجازه داده است كه از تو طلاق بگيرد. اين طلاق تو است و مال تو است. منتها به ولايت الهيه.وهكذا فعلى هذا عقد ولى عقد مولى عليه ما طلاق داريم ولى بحث نمىكنيم. طلاق در غايب ، طلاق غايب كه مىدهد. حاكم شهراگر غايبى چهار سال رفت خوب طلاقش را مىدهد. طلاق به غايب است. عسر و هرج طلاق مىدهد. بگذريم اجازه بدهيد. فعلىهذا مشكلى از ناحيه اصل نيست بنابراين اصل در اينجا به معنى عمومات است و اصل به معنى استبحاب نيست. كه بگويم استبحابكنيم عقد سالم را حتى بعد از فسق، قسقتبوا باز استبحاب به عقد كنيم. بعضىها به معنى استبحاب گرفتهاند؛ ولى ما به معنى استبحابنمىدانيم چون كه استبحاب را در شعبههاى حكميه حجت نمىدانيم و اين جا از شبعههاى حكميه در حكم خداوند شك داريم.حالا صغير و كبير ممكن است كه بگويند اختلاف حالت است نه اختلاف موضوع بگذريم. بنابراين اصل يك دليل شد و اما دليلدوم؛ روايات ما دو طائفه داريم يك طائفهاى است كه مىگويد عقد ولى بر صغير صحيح است ولى طلاقش صحيح نيست. عقد وليهصحيح با طلاق او ليس به ولى مضمون روايت است. اين در جلد17 مسايل صحيحه حدقى جلد 17 رسايل حديث 4 باب 11 ازابواب ميراث الزواج جلد 17 وسايل كتاب العرف است. در آنجا مىگويد كه عقدش صحيح است. طلاقش صحيح نيست . از اين جاخواستهاند بفهمند كه خيار هم ندارد. خيار هم ندارد. سند روايت هم صحيح است. ولى آيا واقعا اين روايت دلالت دارد وقتى كهمىگويد عقدش صحيح است و طلاقش صحيح نيست. اين نفس خيار نيز مىكند. صحيح بودن عقد به معنى لازم بودن نيز هست. يااينكه عقد جايز نيز داريم. هر عقدى كه جايز صحيح شد كه لازم نيست. ممكن است جايز باشد و قابل فسق باشد و تعجب است كهجمعى از بزرگان شايد به اين روايت تمسخ جستهاند به اينكه از اين استفاده مىشود صبيع حق فسق ندارد در حالى كه او مىگويد: اوارث مىبرد ارث مىبرد اين عقدش صحيح است. نمىگويد نمىتوانيد فسق كنيد. فسق كنيد ارث نمىبريد اينكه مىگويد ارثمىبريد دليل بر صحت عقد است نه لزوم عقد صحيح طارطاً جايز است و قابل فسق ولى هر دو عقد صحيح است هر دو زوجيتحاصل است و هر دو ارث مىبرند اين چه استدلالى است كه بعضى از بزرگان به اين معنى تنها كسى را كه من ديدهام به اين نكتهتوجه كرده است و اشكال كرده است مرحوم آقاى حكيم در مستمسك است مىگويد صحت عقد دليل بر نفع خيار نيست. خوباين روايت فوقش دلالت بر صحت عقد مىكرد چون كه تعارض مىگفت. ولى صحت عقد اعم از اين است كه لازم باشد غير قابلفسق و يا جايز باشد و قابل فسق اين روايت سند خوب است و دلالت هيچ. حالا اين سؤال خوبى است كه آيا عقد نكاح غير لازمداريم يا نداريم، يعنى عقد نكاح دو رقم باشد نكاح لازم و نكاح جايز داريم يا نه و ما اين را آخر كار مطرح مىكنيم. موقعى كهمىخواهيم انتخاب كنيم فتوا را و نه از قول لازمه است و ما مىگويم كه لازم است ولى هر عقد لازم معنيش اين نيست كه قابل فسقنباشد. ممكن است در بعضى از حالات قابل فسق باشد. دوم روايت صحيحه محمد ابن مسلم و روايت عُبيد ابن زراره است. كه درهمين جلد 14 است. حديث 1 باب 12 از ابواب عقد و نكاح، 1 باب 12 و اين صحيحه محمد ابن مسلم. يك روايت بيشتر ندارد اينباب. ان ابى جعفر عليه سلام تمام راويان حديث افراد معروف و مشهورى هستند. ان ابى جعفر عليه سلام فصبيع يتزوج صبيّهيتوارسان آيا ارث مىبرند؟ فقال اذا كان ابواهما الذّان زوجاهما فنعم ارث مىبرند. خوب اين نيز مانند حديث قبل است. مىگويد كهاگر پدر صبيع و صبيّه را ازدواج كرده باشد آنها ارث مىبرند. ارث بردن دليل بر صحت عقد است نه دليل بر لزوم و عدمل خيار چرابهاين روايت استدلال كردند آقايان چه عرض كنيم. حديث بله ارث دليل بر صحت عقد است. نه عمارهاى است و نه اصل مصبتى دليلبر صحت است. صحت عقد مگر هر عقد صحيحى خالى از خيار خواهد شد. بگذاريد كه برايتان يك مثالى بزنم. اجازه بدهيد، اجازهبدهيد يك مثال خوب برايتان مىزنم. در يك سلسله از عيوب حق فسق است. زنان در هفت عيب و مردان ظاهراً در پنج عيب اينهافسق جايز است. عقد صحيح است. خيار فسق است. در واقع خيار عيب است. منتها عيوب محدود و نه هر عيبى . هفت عيب معين وپنج عيب معين اگر آنها اين عقد را بستند قبل از اين كه زوج و زوجه بيايند عمال خيار كنند و فسق كنند يكى از آنها فوت كرد. ارثمىبرد يا نمىبرد. ارث مىبرد چون زنش است. فسق نكرده است كه هنوز ولا خيار فسق عيب در اين جا بود اما پيش از آنكه بگويدفسقتُ... در اين جا تعارض هست در عين حال خيار هم هست. تعارض دليل بر عدمل خيار نيست. اگر عمال بكند فسق مىشود واگر مرد فوت كند كه ديگر تعارض نيست. اما اگر عمال كند فسقتُ بگويد از زوجيت خارج مىشود. از زوجيت خارج شد ديگرندارد منها اگر خدمت شما كه عرض كنم. در عده باشد عدهاى وجيه در حكم مزوجه است اگر عده باعن باشد و دخولى حاصل نشدهباشد و ديگر عده هم ندارد. عده از هم جدا مىشود عدين. در آنجا ديگر ارثى هم نيست و اما حديث سوم؛ حديث 3 باب 11
هنوز فسق نكرده فوت كرده است ديگر اين بحث ندارد. هنوز فسق نكرده فسق يكفرصتى است. يك مقدار در عرفيه فسق است فوريت نيز بگويم فوريت عرفيه است.قبل از آن كه فوريت عرفيه بگذرد فوت كرد ارث مىبرد آن رانيز من نوشتهام 3 باب11 از ميراث الزواج اين جلد 14 نيست 3 باب 11 نيست. خوب فعلى هذا ما هيچروايت كه دلات كند بر مسأله عدمل خيار پيدا نكرديم. عمدتاً اين سه روايت است. كهبه اين سه روايت گاهى تمسك جستهاند و مىگويند اين جواز تعارض دليل بر ايناست كه اين ملهقب فضولى نيست. مرحوم نراقى در مصلى همين را مىگفتند،مىگفتند: از تعارض دليلاً ادا الى عدم الحاق بل فضولى ما در جواب ايشان عرضمىكنيم بحث فضولى مطرح نيست آقا اين جا فضولى نيست كه عقد صحيح است.بحث در لوم لا لزوم است. نه فضولى اينها تشبيح به فضولى كردهاند اين اشتباه است.بايد تشويش كنيم بر روى معاطاط بنا به قول كسانى كه مىگويند به اجازه آيا مثل بيعبه صيغه است كه لازم باشد يا بيع معاطاط است كه جايز باشد. بايد بشويش به آن كرد.نه تشويش كنيم به اين معنى فعلى هذا عمده دليل ما تا اين جا چه شد اصل غير از اصلدليلى بر عدمل خيار نداريم. نعم يك حديثى در اين جا داريم كه مستدرك نقل كردهاست. مرحوم علامه نورى حاجى نورى در مستدرك نقل كرده است. حديثى از دعاىالسلام آن حديث خيلى دلالتش خوب بوده است. متأسفانه سند مرسله است ولىدلالت قوى و محكم است. حديث در باب پنجم است ابواب عقد و نكاح است. 2 باب5 از ابواب عقد و نكاح از جلد 14 مستدكل رسايل از دعايم السلام ان عليه؛ چهمىگويد: انهو قال دقت كنيد دلالت خيلى خوب است. محكم انهو قال تزويج آباجايز الى بنى البنات تزويج پدران جايز است اين جا... لازم است و حالا مىگويم كهچرا؟ جايز الى بنى البنات اذا كانو صغاراً وليس له هما خيار اذا كبرُ ليس له هما ثنين وبنات خيار اذا كبرُ كبير بشوند وقتى كبير شدند خيارى ندارند اين صحيح فى عدملخيار است. اى كاش اين يك سند حسابى داشت اين حديث ديگر غصهاى نداشتيم.حالا كسى بگويد آقا اين ارسال سند و ضعف سند دعايم السلام منجب به عملمشهود است. و از اين جهت ضعف سند را تقويت كنيم. ممكن است كه كسى بگويداين را ولى آيا كتاب دعايم السلام يك كتاب نسبتاً گمنام در مرعا و منظر مشهود بوده وديدهاند و اين حديث را اجرا كردهاند و يا مشهود به اصل عمل كردهاند ما كه مىگويمعمل مشهود قابل ضعف سند است. مىگويم چون استناد بر حديث كرده است .استناد را از كجا مىگويم در كتابهايشان آن وقت استدلالى نبوده است. مىگويم چونحديث در كتاب معروفى است. كتاب اربعه امثال آنها در مرع و مرثمع آنها بوده استحدث را ديدهاند و عمل كردهاند اين منجبل به عمل آنها مىشود. اما يك كتابى مثلدعايم السلام كه در مرع و منظر آنها نبوده است كه ما بخواهيم بگويم عمل مشهود بهاين به استنادشان به اين جابر به ضعف سند است. نه نمىشود فعلى هذا اين حدثشدلالتش خوب بوده است مشكلى را از ما نتوانست حل بكند. آنهايى كه مىگويندمنجبل به شهرت است بايد حديث در مرع و منظر باشد. تا از آن كشف استناد كنيم.همينطورى كه هوايى شهرت معجزه نمىكند. شهرت نسبت به حديثى كه در مرع ومنظر بوده است و ظاهر اين است كه استناد به آن بوده است. براى ما استناد درستمىكند و استناد هم جابر مىشود چون اينها معلوم مىشود كه اين سند را از يكجايى بدست آورده بودند غريب الهد به زمان معصومين بودند بى حساب كارنمىكردند به اخبار مرسلف فتوا نمىدادند پس آنها فهميده بودند يك قوت و قدرتىدر اين سند هست. اين در اخبارى مىشود كه در كتب معروفه در مقام و منذلت فقهاباشد اما روايات شازده باشد انجبار ضعف سند نمىشود اين نكته را فراموش نكنيداين در جاهاى ديگر هم لازم مىشود. كه انجبار فرع بر استناد است؛ استناد فرع بر ايناست كه در كتب معروفه باشد در مرعد و منظر باشد و ما كشف كنيم كه لابد استنادشده است. خوب پس هيچ دليلى معتبرى پيدا نكرديم كه براى قول اشعر عدمل خيارجز اصل و اما بله، 6 7 مرسيم به آن، آن روايت طرف مقابل است. خداوند اجازه دادهاست مثل اينكه شما خداوند را مىگذاريد كنار خدا گفته است ولى از وكيل بالاتراست. عجب حرفى مىزنيد امام صادق فرمودهاند. بگذريم و اما در نقطه مقابلروايت عكس داريم. كه مىگويد: صبيع خيار دارد حداقل سه روايت داريم. كه خياررا به صبيع مىدهد اجازه بدين اين طائفه دوم است در واقع از روايات كه اجازه فسقبه پسر مىدهد بعد از آنكه بالغ شد. اول حديث روايت فضل ابن عبد الملك است. انصادق عليه سلام در باب 11 است آنها و اين باب 11 روايت فضل ابن عبدالملكروايت 4 است. اجازه بدهيد ببخشيد باب 6 اين 4 باب 6
ان فضل ابن عبدالملك ان ابى عبدالله فى حديث: دقت كنيد، قال اذا زوج و الرجل ابنهو فذاكه الى ابن چه صريح اذا زوج و الرجل ابن هو پسرش را فذاكه الى ابن پسراختيار دارد مىخواهد مىپذيرد مىخواهد نه و اذا زوج ابن جازه، جازه در اين جا بهمعنى لازم مىشود مقابل ذاك الى ابن اگر پسر باشد مختار است. اگر دختر باشد مختارنيست. حالا آيا اين روايت ناظر به كبير است يا ناظر به صغير اگر كبير باشد ربطى بهبحث ما پيدا نمىكند معنيش اين است كه ولايت بر پسر بالغ ندارد ولايت بر دختر بالغدارد. كه قبلاً خوانديم يكى از اقوال شش گانه بوده است. كه پدر ولايت بر دختر بالغرا دارد و ولايت بر پسر بالغ ندارد. اين كه مىگويد ذاك الى ابن نمىگويد الى ابن بعدالبلوغ ظاهر ذاك الى ابن يعنى ال آن ، ال آن خواستى انتخاب كن و نخواستى انتخابنكن. يعنى كبير از جمله ذاك الى ابن مقيد بعد از بلوغ نمىكند دليل بر اين است كه الآن انتخاب مىكند. يعنى ال آن بالغ است. اگر اين باشد اين روايت ربطى به بحث ماندارد. اجازه بدهيد. دو روايت ديگر نيز داريم. كه آن دو روايت را من عصاره مىكنمشماره مىگويم و عصارهاش را نيز مىگويم. يكى روايت صحيحه محمد ابن مسلماست 8 همين باب 6، آن 4 باب 6 است اين 8 باب 6 است و 9 باب 6
در اين دو روايت مىگويد هنگامى كه پسر و دختر صغير هستند و عقدشان خواندهشد وقتى كه كبير شدند هم دختر اختيار دارد و هم پسر هر دو را مىگويم در صورتىكه نسبت به دختر اجماع بود نه اين دوتا را مىگويد وقتى كه پسر كبير شد و دختر كبيرشد حق فسق دارند. در حالى كه بحث سابق گفتيم اين دو روايت در مورد دختر قبولنيست. روايت در ضدش داشتيم و اجماع بر خلافش گفتيم. خوب حالا مىتوانيد بيناين دو روايت تفكيك كنيد مىگويم كه دخترش را قبول نكرديم حق فسق داشته باشداما پسر دارد چون دليل بر ضدش نداريم. تكرار مىكنم دقت بفرمايد؛ جاىنتيجهگيرى است. بگويم در دختر چون اجماع و روايات بر خلاف بود اين دو روايتهشتم و نهم نسبت به دختر قابل قبول نيست. حق فسق ندارد. اما نسبت به پسر راقبول مىكنيم تفكيك مىكنيم در روايت پسر كه دليلى بر خلاف نداشت يك اصلبود. اصل هم كه نمىتواند مزاحم روايت باشد. اصل عام است. روايت خاص است.ما مىتوانيم به اين روايت به پسر قبول كنيم. ولى ما كه بارها اين حرف را عرضكردهايم. تفكيك روايات به اين شكل كار مشكلى است. مىگويد: له هما عدمل خياردر يك عبارت در يك جمله نصف له هما را بپذيريم و نصف له هما را نپذيريم. مگرحجريت عول صيغه به نا عقلاء نيست. عقلا يك همچين تفكيكى مىكنند تا يكسندى به دستشان برسد. بگويند 50 درصد اين سند قبول است و 50 درصد باطلاست. سندى است به هم گره خورده له هما الخيار يك همچين تفكيكى در بناعقلاءدر اسنادشان نيست. حجريتى خبر فقهه هم كه از باب عقلاء است. مهمترين دليلشبناعقلاء است. حديث اول كه حمل شد بر كبير به قرينه عدم به تغير به بلوغ و اين دوحديث كه مورد صغير است و بعد كبير است. مشكل ديگرى پيدا كرد كه صبيع و صبيّهرا با هم گفت. بنابراين، اين نيز از كار افتاد و باز ما مانديم با همان اصل حالا من يكنكته مهمى را بايد در اينجا عرض كنم و اين بحث را جمع كنيم. و آن اين سوالى استكه آن آقا پرسيدند و ما گفتيم آخر بحث مىگويم. آيا ما نكاح جايز داريم. بيع جايزداريم، بيع لازم نيز داريم. آيا نكاح نيز دو رقم داريم؟ يك نكاحى كه در طبيعتش جايزباشد نكاحى كه در ذاتش خيار باشد ما در نكاح نداريم نكاح همهاش لازم است. نكاحخيارى نداريم. ولى اينجا حل و دعوااست. جاى ديگرى كه سابقه ندارد نكاحهمهاش لازم است. بيع جايز داريم به عقيده خيلى از مردم بيع به معاطاط را جايزدانستند. خوب ما نمىداينم خيلىها جايز دانستند. اما نكاح جايز اصل هم در فقحنداريم. بله سه جا حق فسق است نه در طبيعت نكاح سه جا حق فسق است. خيار عيبخيار تقليد خيار تخلف شرع به خاطرتان بسپاريد اين مهم است ؛ خيار عيب در نكاحاست ولى در عيوب معينه لا كل عيب هفت تا در ناحيه دختر و پنج تا در ناحيه پسرخيار عيب داريم فسق مىكنيم. اينكه مىبينم طرف مقابل معيوب فسق مىكند. منتهاعيوب معين خيار تدليس هم داريم. آمدند تدليس كردند گفتند كه اين آقا پسرتحصيلاتش فوق دكتر است. فوق تخصصش و بر اساس آن اين دختر هم با سواد بودآمد با او ازدواج كرد. بعد ديد موقعى كه مىخواهند سند را امضاء كنند ديدند كه اينآقا پسر اصلاً امضاء هم بلد نيست بكند. سواد فارسى هم ندارد. خوب اين تقليد كردهاست. حق دارد فسختُ بگيرد. و اين در نكاح هست. خيار تخلفى كردند. يعنى چه؟يعنى شرط كرده است كه شوهر اين دختر را از شهر قم بيرون نبرد پدر و مادر دخترگفتند كه تنها دختر ما است. ما از اول به تو شرط مىكنيم كه در قم بايد باشد. اگر ولكردى و رفتيد نه. شوهر ول كرد و رفت به شهر ديگر تخلف شرط خيار شرط نگفتيمتخلف شرط، شرط اين سوكنايى كه كردند مخالفت كرد. حالا مخالفت كرديد. اين سهخيار در عقد نكاح است. اما يك عقد نكاح ديگر طبيعت بايد جايز باشد نظرى نيست.فعلى هذا قول اشهر را ما مىپسنديم در اين جا موافق اصل هم است. و مىگويم كهپسر هم حق فسق ندارد وصلى الله الى سيدنا محمداً و آل طاهرين .
آخرين مطالب
حوزه علميه
پیام های تسلیت مراجع تقلید، علما و...
حکومت، مردم را کریمانه اداره کند نه فقیرانه
انگیزه بانوان از ورود به حوزههای علمیه...
آیهای که باید در دستور کار مبلغین باشد
مسائل روز جامعه با نگاه تخصصی قابل...
ویژگیهای نماینده مجلس تراز انقلاب
تاکید آیت الله العظمی جوادی آملی بر...
حوزه علمیه در عرصه بانکداری اسلامی...
توصیههای اخلاقی استاد حوزه به طلاب...
لباس محرومیت زدایی از چهره مردم بر...